جد همه ساله جان مردم بخورد
هزل همه روزه آب مردم ببرد
اما اگر از باب دفع ملال و تفریح بال چنانکه حکما فرمودهاند: «الهزل فی الکلام کالملح فی الطعام» زمانی به مطالعۀ نوعی از هزل ملتفت شود و قول شاعر را کار بندد که میگوید:
گر چه توحید و بیان در کار است قدری هم هذیان در کار است
همانا معذور فرمایند که بزرگان ما در این معنی اینقدر جایز دانسته اند. عبید میگوید که داستانهای رساله به دو بخش تازی و پارسی است و شاعر آنها را از خاطر خود و از حافظه بازنوشته است و سخن او نشان میدهد که خواهان« دلی گشاده و خاطری طربناک » است و آرزومند است که «این دو نعمت ایزد همگنان را ارزانی دارد» و این نماینگر آنست که علت هزل سرایی و طنز گویی وی از برای آنست که از درد و فشار روزگار رهایی یابد «بنابراین مقدمه، بعضی نکت و اشارات و حکایات که بر خاطر وارد است در قلم آورد مشتمل بر دو باب: یکی عربی و یکی فارسی و آن را رسالۀ دلگشا نام نهاد چه مطالعۀ این اوراق را دلی گشاده و خاطری طربناک باید. ایزد … این دو نعمت همگنان را ارزانی دارد»(حلبی، ۱۳۷۴: ۲۵ ـ ۲۳).
چند نمونه از رسالۀ دلگشا:
طالب علمی را در رمضان بگرفتند و پیش شحنه بردند. شحنه گفت: هی! شراب را بهر چه خوری؟ گفت: از بهر آن که ممتلی بودم(عبید زاکانی، ۱۳۷۹: ۴۸۸). در این حکایت آوردن عذر بدتر از گناه باعث طنزآمیز شدن کلام نویسنده شده است. در حکایت زیر نیز به گونه ای دیگر از آفرینش طنز روبرو میشویم:
سعدبها هرگز سعدالدین مولتانی را ندیده بود. روزی در راهی بدو رسید و گفت: السلام علیک ای سعد مولتانی! گفت: مرا از کجا شناختی؟ گفت: یعرف المجرمون بسیماهم(عبید زاکانی، ۱۳۷۹: ۴۸۵). در این حکایت حاضر جوابی و آوردن پاسخ غیره منتظره با تضمین از کلام دیگران و برداشت شخصی از آن موجب طنزآمیز شدن کلام شده است.
شخصی از مولانا عضدالدین پرسید چگونه است که در زمان خلفا مردم دعوی خدایی و پیغمبری بسیار میکردند و اکنون نمی کنند! گفت: مردم این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه خدایشان به یاد می آید و نه از پیامبر…(عبید زاکانی، ۱۳۷۹: ۲۷۰).
در مازندران علاء نامی حاکم بود سخت ظالم؛ خشکسالی روی نمود. مردم به استقساء بیرون رفته و چون از نماز فارغ شدند امام بر منبر دست به دعا برداشته و گفت: خدایا بلا و وبا و علا را از ما دفع کن(عبید زاکانی، ۱۳۷۹: ۱۱۵).
این رساله شامل حکایتهای کوتاه و لطیفههایی است که به دو زبان فارسی و عربی تنظیم شده اند. عبید در تألیفات خود از چندین تن از پادشاهان و معاصرین خود را یاد کرده است وی از نوابغ بزرگان ایران و وجودی تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر است و از تألیفاتی که از او باقی است معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان به زبان هزل و طیب بوده است(همایی، ۱۳۸۹: ۱۶۷ ـ ۱۵۲).
۵ـ ۱ـ ۷ـ عناصر طنز در مکتوبات قلندران
از دیگر روشهای عبید در ایجاد طنز شوخی کردن با اشعار و نوشتههای جدی دیگران است. نمونۀ بارز این مسئله در مکتوبات قلندران است که عبید همۀ اصطلاحات عرفانی قلندران را به باد تمسخر میگیرد و به جای آن کلمات عامیانه، پیش افتاده و یا خلاف عفت را به کار میبرد؛ در حالی که آهنگ کلام همچنان سنگین و مطنطن است. این رساله شامل دو مکتوب از نوع نوشتههایی است که گویا قلندران روزگار بهم دیگر مینوشتهاند. و از طرز نگارش روشن میگردد که عبید با نوشتن آنها آن طایفه را مسخره کرده و گویا نشان داده است که همچنان که راه و رسم زندگانی و آداب اجتماعی آن گروه شناخته نیست و با هیچ حساب و کتاب معقولی جور درنمی آید سبک انشاء و نگارش آنان نیز دریافتنی و به قاعده نیست. نامۀ نخستین از شیخ شهابالدین قلندر نامی است به ابوالحسن قلندر خراسانی که گویا هر دو تن برساخته است از قبیل اینکه خود عبید جای دیگر ریش را از راه طنز ابوالپشم و ابوالمحاسن نامیده است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نامۀ دوم جوابی است از قلندر مخاطب یعنی ابوالحسن قلندر ولی با انشای مولانا جلالالدین بن هشام الهروی. این هر دو قلندر خیالی با سخنان خندهانگیز بی معنی و مفهوم به شیوۀ عبارات برخی از عارفان و درویشان که مفهوم عوام نیست یک دیگر را مخاطب ساختهاند و گاه به نظر می آید که یکدیگر را به ریشخند گرفتهاند. تاریخ نوشته شدن این دو نامه شناخته نیست(حلبی، ۱۳۷۴: ۲۹ ـ ۲۸).
به طور کلی میتوان گفت که مهمترین عوامل دلپذیزی کلام عبید استفاده از ایجاز، بازیهای کلامی، طعنه، ایهام، تشبیه، استعاره، متناقضنما(که اساس هر طنز بر آن است)، ذم شبیه به مدح، جناس و … است که در کلام عبید در خدمت طنز قرار گرفتهاند. علاوه بر این عناصر غافلگیری، برقرار کردن بین دو امر نامربوط، تفسیر به رأی در مورد آیات و احادیث، شوخی کردن با کلام جدی دیگران از دیگر عناصر طنزآمیز عبید زاکانیاند.
یکی از خصایص آثار طنزآمیز و هجو گونه گذشته از بیان مسایل اجتماعی، سیاسی تأثیر طنزنویس از زبان و مواد فرهنگ عامه و بهره گیری درست و بجا از آن است. اگر طنزپرداز در انجام این امر موفق شود و اثرش از محتوای پر باری برخوردار باشد مسلماً نتیجۀ آن طنزی موفقیتآمیز و در غیر این صورت نوشتهای فاقد ارزش خواهد بود. عبید یکی از نادره افرادی است که توانست کلمات عامیانه را با نهایت استادی در کنار واژه های برگزیدۀ ادبی به کار برد. یعنی هم از قلم سود جسته و هم از زبان عامه و این خود هنری است که از همه کس ساخته نیست… خصیصهای دیگر که نثر عبید دارد روح طنز و لحن تمسخری است در اکثر کلمات و ترکیبات و عبارات اوست. این شوخ طبعی از سراسر نثر وی میتراود و زاییدۀ ابتکار و هنر نویسنده است. در ترکیب اجزاء کلام کنایهها، مجازها، استعارهها، تشبیهات، تلمیحات، تمثیلات و غیره…(یوسفی، ۱۳۵۱: ۲۱ ـ ۵).
در حقیقت طنز در نظم و نثر فارسی با نام عبید جان میگیرد او رندانه تمام مصایب زمانش را باز میگوید و با همه مظاهر زشتی به سختی مبارزه می کند. در رسالههای خود خلقیات رایج زمان خود را باز میگوید و نشان میدهد که چگونه رسوم نیک از یاد رفته و ذمایم اخلاق شایع و رایج شده است؛ آنچه را که هم روزگاران او خط بطلان کشیدهاند حکمت بوده است و شجاعت، عفت، عدالت، سخاوت، وقار و حیا. وآنچه از صفات زشت که در روزگار او اوج داشته است وقاحت، خشم، اسراف، ظلم، جهالت و ترس است. عبید زاکانی یکی از درخشانترین چهره های ذوق و ادب ایران است. منتقد بزرگ و تیز بینی که از هجو و طنز به عنوان حربهای برای مبارزه با خرافات و بیان مفاسد، ظلم، جور و نابرابریهای اجتماعی عصر خویش بهره میگرفته.(کاسب، ۱۳۲۵: ۶۰ ـ ۵۹).
بررسی طنز در دیوان حافظ شیرازی
۵ـ ۲ـ طبقه بندی طنزهای حافظ بر اساس مضمون:
الف ـ طنزهایی که در برگیرنده مضامین عاشقانه هستند: این گروه از مضامین طنز که در غزلهای حافظ به سه دسته قابل تقسیم است:
دسته اول: گویندۀ طنز شاعر(معشوق) و مخاطب شاعر(عاشق) است: معشوقه در این گونه ابیات و غزلها معشوقهای با صفات انسانی و زمینی هستند. نظیر:
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه در این عهد وفا نیست
(حافظ، ۱۳۶۷: ۹۷)
یا:
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن بخنده گفت کیت با من این معامله بود
(حافظ، ۱۳۶۷: ۲۹۲)
دسته دوم: گوینده طنز شاعر(عاشق) و مخاطب(معشوق) است: معشوقههای این دسته ابیات نیز همگی مجازی و جسمانی هستند. نظیر:
وصل تو اجل را زسرم دور همی داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست
(حافظ، ۱۳۶۷: ۵۶)
یا:
حق انحصاری © 2021 مطالب علمی گلچین شده. کلیه حقوق محفو
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:26:00 ق.ظ ]