گرچه پیوسته کمان بر مه و خورشید کشیده است
(همان:۷۷)
بیت از منظر دستور زبان یک کج تا بی لفظی دارد و آن کاربرد “چون” (چگونه) در آغاز بیت و “گرچه” (حرف ربط تعمیمی) در آغاز مصراع دوم است که با هم، همخوانی ندارند، و سمه کشیدن: کشش خط ابرو . یکی از آرایشهای صورت در قدیم ” و سمه کشیدن” بر ابرو بوده است” چنانکه به صورت کنایه و طنز می گویند: “و سمه بر ابروی کور” که کنایه از کار لغو و بیهوده است. کمان خانۀ ابرو: تشبیه بلیغ است و “ابروها” به کمان خانه تشبیه کرده است. حال شاعر می پرسد : چگونه “و سمه” کمان ابروهایت را بکشد (به آنها کشش بدهد) در حالی که: نمی تواند چنین کند چون کمان ابروهای تو (با داشتن خورشیدی چون روی تو) بر ماه و خورشید کمان میکشند (تیر می اندازند) و ماه و خورشید را به چیزی نمی گیرند.
کمان کشیدن بر مه و خورشید: (مکنّی به و لازم) کنایه از پرخاش و نادیده گرفتن ماه و خورشید به جهت برتر بودن در زیبایی و عزّت است.
۳-۲۲-استعاره مکنیه با ژرف ساخت تشبیه جمع و مجاز:
امام ما اگر ازنرگس تو رخست یافت چنین که مست به محراب می رود پیوست
(همان: ۸۰)
بیت ظرافت و دقّت خاص در ادای معنای خیالی و ذهنی دارد!
رخصت دادن نرگس (استعاره مصرحّه از چشم یار) از باب اسناد مجازی است و برای نرگس تخیلاً ذهن و اراده متصوّر شده است. ضمناً از نرگس (چشم یار: مستعارمنه)، امام جماعت رخصت و اجازۀ مستی گرفته است. کنایه از نوع تلویح است و منظور این است که چشمان مست درزیرِ طاقِ محرابِ ابروان قراردارد (اسناد مجازی) و امام از همین حال و وضع نرگس تو، اجازه گرفت که مست و خمار به محراب (عبادت) برود. اینکه می گویند در عالم تخیّل وشاعری هرنا ممکنی، ممکن و هر غیر مشروعی احتمال دارد امری شرعی جلوه کند همین جاست.
دانلود پایان نامه
با استفهام بیت انکاری و تأکیدی است: که از کمند محبّت کجا توانی جست؟ یعنی هرگز نمیتوانی از کمند محبّت رهایی یابی!
نکته بلاغی دیگر، وجود استعارۀ مکنیّه در “نرگس” است که همیشه استعارۀ مصرّحه از چشم است اما اینجا استثناً مکنیّه است چرا که ملایم “رخصت یافت” متعلق به مستعار منه است (انسان) که نرگس (مستعار و مستعارله) به آن در ژرف ساخت تشبیه شده است. افزون بر این در این ژرف ساخت که از نرگس، مقصود، چشم است. در مصراع دوم مست” و “محراب” که از اجزای کنایۀ مصراع دوّم اند، یادآورخماری و طاقی و محرابی بودن ابروان یار اند. پس در زیرساخت استعاره، چشم یار را خواجو به مست از منظرحالت و کیفیّت و از دیدگاه شکل به محراب تشبیه نموده است که تشبیه جمع است. ضمناً “محراب” مجاز است از “طاق محراب” که کمانی و قوسی شکل است. به علاقۀ جزء به کل.
۳-۲۳-حسن تعلیل با ژرف ساخت استعاره:
ز تیرغمزۀ عاشق کش تو، ایمن نیست وگرنه هندوی زلفت چرا زره پوش است
(همان:۸۷)
تیر غمزۀ عاشق کش: تشبیه مقید محسوس به محسوس. همدوی زلف: تشبیه زلف به هندو(سیاه پوست) ضمیر ـَ ت مشبه را مقیّد کرده است. زده پوش: استعاره ازحلقه های زلف است که همچون حلقه های زره است. و “زرّه پوش بودن ” کنایه است از “درصدد حفظ خود بودن” چه “زره” رزمنده را از اصابت ابزار جنگی محفوظ می دارد.مصراع دوم حسن تعلیل دارد که با ژرف ساخت استعاره همراه است.
۳-۲۴-اضافۀ استعاری و کنایه
تا زدی در دل من خیمه، به اقبال غمت شادی از جان من غم زده بگریخته است
(همان:۶۳)
خیمه زدن: استعارۀ تبعیّه از کمال سُلطه و اِشراف و تصاحب (مستعارمنه)
بگریخته است: استعارۀ تبعیّه از “نماندن و رفتن” می توان مصراع دوّم را استعارۀ مکنیّه محسوب داشت، امّا چندان بلاغی نیست و با ذوق سلیم مناسب ندارد. در اینگونه موارد، به استعاره بودن فعل باید توجّه داشت. اقبال غمت: کاربرد مجازی دارد (اسنادِ “اقبال” به غم، مجازی است و اضافۀ استعاری است.
۳-۲۵-اضافۀ استعاری
خواجو در آمد و هیچش به دست نیست جز دامن امید که محکم گرفته است
(همان:۶۴)
“درآمدن": وارد شدن به مهمان و بر کسی.
هیچش به دست نیست (ـَ ش مضاف الیه “دست” است): کنایه از “مالک نبودن و تهی دست بودن” است و “دست” مجاز است به علاقۀ آلیّه (ابزار) از مایُملک (دارایی) و تصاحب.
دامن امید: اضافۀ استعاری واستعارۀ مکنیّه برجسته ای است. خواجو، “تنها دامن امید را محکم گرفته” کنایه است (استعاره زمینۀ آفرینش کنایه است) از اتّکای شاعر، تنها به امید به بخشش و عاطفت یار.
روی زمین به خون دلم، نم گرفته است پشت فلک زِ بار غمم، خَم گرفته است
(همان :۶۳)
“پشت فلک” اضافه ی استعاری و استعاره ی مکنیّه است و ناظر به قوسی بودن فلک (فَلَک به باور قُدَما، کُرَوی است) نیز هست."بار غم” تشبیه صریح (غم ← بار) و ملایم مستعارٌمنه است و نیز"خم گرفتن” . ترکیب “پشت فلک” در شعر سبک عراقی به کار رفته است:
پشت فلک راست شد از خرّمی تا چو تو فرزند زاد، ما در ایّام را
(سعدی، ۱۳۷۳ : ۴)
“نم"مجاز است و “نم گرفته است” کنایه (ایما) به معنای “تأثیر پذیرفتن و متأثّر شدن” است. سراینده به آوردن “روی” و “پشت” در آغاز دو مصراع، نظر و توجّه داشته است.
چو هست ملک قناعت دیار مألوفم عنان عزمم از آن رو سوی دیار خود است
(خواجو:۷۶)
خواجو “مُلک قناعت” (تشبیه صریح و بلیغ قناعت به ملک با وجه شبه عزّت و بی نیازی و عظمت) را دیار (سرزمین) مألوف (مأنوس) خود دانسته است.
عنان عزم : (اضافه استعاری) استعاره ی مکنیّه . عزم (مستعار و مستعارٌله ). عنان : ملایم . مستعارٌمنه : اسب یا هر تازنده ی دیگر، در مصراع دوّم خواجو، علاقه ی خود را به دیار خویش یعنی کرمان نشان داده است. امّا در یکی دو جای دیگر نیز از اینکه در کرمان بدانچه می خواسته نرسیده است، شکوه و شکایت داشته و قصد رفتن از کرمان را داشته است.
صبر ایّوب کسی را که نباشد در رنج حذر از محنت کرمان نکند چون نکند
چو در این مرحله خواجو اثر گنج نیافت ترک این منزل ویران [کرمان]نکند، چون نکند
(خواجو:۷۷)
و نیز :
خواجو این منزل ویرانه به اندازه ی توست از اقالیم جهان، خطّه ی کرمان کم گیر
البتّه با توجه به دوران خواجو، کرمان در آن زمان دارای هفت دروازه و بسیار آباد و پرنعمت بوده است.
گویی در فتنه و بلا بگشود نقّاش ازل که نقش رویت بست
(همان :۹۴)
در فتنه و بلا : اضافه ی استعاری است (استعاره ی مکنیّه ) است.
“در فتنه و بلا گشودن” : هم می تواند استعاره ی تبعیّه باشد با مجاز “فتنه و بلا” با علاقه ی علّت و معلول از آفریده شدن و رنج و ناراحتی و می توان ترکیب مذکور را کنایه فرض کرد با
همین معنای یاد شده.
نقش بستن : استعاره ی تبعیّه است ار آفریدن (مستعارٌمنه).
خداوند با آفریدن چهره ی زیبایت، چه سرنوشت دردناکی را برای عاشقانت رقم زد!
۳-۲۶-اضافه ی استعاری (استعاره ی مکنیّه )
عشق سرّی ست کافرینش را چشم فکرت بر آن نمی افتد
(همان :۱۴۱)
“را” در بیت نشانه فکّ اضافه است: که چشم فکرت آفرینش بر آن نمی افتد.
چشم فکرت : اضافه استعاری و استعاره ی مکنیّه است . فکرت [= فکر] مستعار و مستعارٌله و ” چشم ” ملایم استعاره است “چشم فکرت آفرینش” ترکیب بدیعی است که بعضاً در ادبیات دیگرشاعران دیده می شود و خواجو در آوردن چنینی ترکیباتی استاد است. این ترکیب روی هم اضافه ی تعلقی است.

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:17:00 ب.ظ ]