و به راستى کسى که این صفات چهار گانه را دارد انسان موفق و خوشبخت و پیروزى است، در میان مردم محبوب، و در پیشگاه خدا عزیز است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده: «بیشترین چیزى که سبب مى‏شود امت من به خاطر آن وارد بهشت شوند تقواى الهى و حسن خلق است».[۱۴۸]
آیه ۵۹ سوره احزاب:
شأن نزول:
آن ایام زنان مسلمان به مسجد مى‏رفتند و پشت سر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نماز مى‏گذاردند، هنگام شب موقعى که براى نماز مغرب و عشاء مى‏رفتند بعضى از جوانان هرزه و اوباش بر سر راه آنها مى‏نشستند و با مزاح و سخنان ناروا آنها را آزار مى‏دادند و مزاحم آنان مى‏شدند.
آیه نازل شد و به آنها دستور داد حجاب خود را بطور کامل رعایت کنند تا به خوبى شناخته شوند و کسى بهانه مزاحمت پیدا نکند.
تفسیر:
اخطار شدید به مزاحمان و شایعه پراکنان! به دنبال نهى از ایذاء رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) و مؤمنان در آیات گذشته، در اینجا روى یکى از موارد ایذاء تکیه کرده و براى پیشگیرى از آن از دو طریق اقدام مى‏کند.
در قسمت اول مى‏گوید: «اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو: جلبابها [روسرى‏هاى بلند] خود را بر خویش فرو افکنند این کار براى این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است» و اگر تاکنون خطا و کوتاهى از آنها سر زده توبه کنند (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ).
هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهل‏انگار و بى‏اعتنا نباشند مثل بعضى از زنان بى‏بندوبار که در عین داشتن حجاب آن چنان بى‏پروا و لاابالى هستند که غالبا قسمتهایى از بدنهاى آنان نمایان است و همین معنى توجه افراد هرزه را به آنها جلب مى‏کند.
و از آنجا که نزول این حکم، جمعى از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان مى‏ساخت، در پایان آیه مى‏افزاید: «خداوند همواره آمرزنده و مهربان است» (وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
هر گاه از شما تاکنون در این امر کوتاهى شده چون بر اثر جهل و نادانى بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوى او باز گردید، و وظیفه عفت و پوشش را به خوبى انجام دهید.[۱۴۹]
آیه ۳۰سوره نور:
شأن نزول:
از امام باقر علیه السّلام چنین نقل شده است که جوانى از انصار در مسیر خود با زنى رو برو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب کرد تا اینکه وارد کوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى‏کرد ناگهان صورتش به دیوار خورد و تیزى استخوان یا قطعه شیشه‏اى که در دیوار بود صورتش را شکافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پیامبر مى‏روم و این ماجرا را باز گو مى‏کنم، هنگامى که چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟ جوان ماجرا را نقل کرد، در این هنگام جبرئیل، پیک وحى خدا نازل شد و آیه مورد بحث را آورد.
تفسیر: مبارزه با چشم چرانى و ترک حجاب: پیش از این گفته‏ایم که این سوره در حقیقت سوره عفت و پاکدامنى و پاکسازى از انحرافات جنسى است، در اینجا احکام نگاه کردن و چشم چرانى و حجاب را بیان مى‏دارد.
نخست مى‏گوید: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند، و عفاف خود را حفظ کنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).
و از آنجا که گاه به نظر مى‏رسد که چرا اسلام از این کار که با شهوت و خواست دل بسیارى هماهنگ است نهى کرده، در دنباله آیه مى‏فرماید: «این براى آنها پاکیزه‏تر است» (ذلِکَ أَزْکى‏ لَهُمْ).
سپس به عنوان اخطار براى کسانى که نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افکنند و گاه آن را غیر اختیارى قلمداد مى‏کنند، مى‏گوید: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ).[۱۵۰]
همانگونه که متوجه شدید در قرآن، هیچ اشاره ای به رقص و حرمت آن نشده است، البته در قرآن آیات روشن و صریحی هست که انسان ها را از پرداختن به لهو و لعب و کارهای بی فایده و عبث نهی می کند و انسان را به وقار و متانت و رشد شخصیت فرا می خواند. هر رقصی اگر مصداق لهو و لعب حرام باشد، این نهی های قرآن شامل آن می شود، امّا باید توجه داشت که هر لهوی حرام نیست. فقیه شیعی آیت الله بروجردی (رضوان الله علیه) فرموده اند: هرچند حرمت بعضی از اقسام لهو، قطعی است، اما حرمت مطلق لهو نیست، زیرا لهو حرام آن است که موجب خروج انسان از حالت طبیعی گردد، چنانکه حالت مستی به فرد شراب خوار دست می دهد و باعث زوال عقل او می گردد و اختیار از او سلب می شود.[۱۵۱]
با توجه به تعریف های گنگی که از مجالس لهو و لعب می شود با ذکر یک مثال از این مجالس می توان گفت: مجالس عیّاشی که با ارتکاب محرّمات مانند قمار و مشروب و غیره تهیه می شود، مجالس لهوی است که شرکت در آن حرام است.
برخی از مفسران معاصر، یکی از مصادیق مردم زمان جاهلیت و الگو گیری از کار مشرکان در خصوص کف زدن و سوت زدن، مجالس سماع صوفیان و موسیقی ساختن در مدح پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و علی (علیه السلام) دانسته اند، مثلاً محققان ارجمند تفسیر نمونه، در آخر آیۀ ۳۵ سوره انفال که خداوند می فرماید: «و ما کان صلاتهم عند البیت الامکاءً و تصدیهً فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون؛ و نماز شان در خانۀ خدا جز سوت کشیدن و کف زدن نبود، پس به سزای آن که کفر می ورزیدید، این عذاب را بچشید.» آورده اند، با کمال تعجب در عصر ما کسانی هستند که با تکرار اعمال زمان جاهلیت، خود را در صف عبادت کنندگان می پندارند، آیات قرآن و گاهی اشعاری در مدح پیامبر و علی (علیهما السلام) است با نغمه های موسیقی توأم می کنند و حرکاتی شبیه رقص به سر وگردن و دست های خود می دهند و نام آن را بزرگداشت این مقدسات می گذارند. این اعمال گاهی به نام وجد و سماع و زمانی به نام ذکر و حال و گاهی به نام های دیگر در خانقاه ها و غیر خانقاه ها انجام می گیرد، در حالی که اسلام از همه این کارها بیزار است و این اعمال نمونه دیگری از اعمال جاهلی است.[۱۵۲]
دیدگاه فوق شاید نتیجه درستی از آیه شریفه نباشد، چون اولاً: نماز و عبادت کافران در کنار خانه خدا، همین سوت کشیدن و دست زدن بوده است، اما سماع و رقص صوفیانه، هر چند که مورد اشکال بسیاری از عالمان شیعه و سنی قرار گرفته است، ولی الگویی از کار مشرکان در عبادت حق نیست. ثانیاً: شعر و موسیقی ساختن در مدح پیامبر و علی (علیهما السلام) اگر مفسده انگیز نباشد از نظر فقها بی اشکال است و امری است که اکنون در جمهوری اسلامی هم رایج است .
خلاصه این که آیه شریفه می رساند که عبادت آن مردم، سوت زدن و کف زدن بوده است.
علامه طباطبائی (ره) در ذیل همین آیه و نیز در بحث روایتی که به این مناسبت می کند، کف زدن و سوت کشیدن را همان نماز و عبادت جاهلی می داند و هیچگاه از آیه این نتیجه را نمی گیرد که امروز هم کف زدن مردم مسلمان در مناسبت های شادی و تشویق، پرتوی از کار مشرکان است.[۱۵۳]
جلال الدین سیوطی در((الدار المنثور)) در شأن نزول این آیه از سعید بن جبیر نقل می کند که: قریش با پیامبر(صلّی الله علیه و آله) معارضه می کردند لذا در هنگام طواف، ایشان را مسخره می کردند و سوت می کشیدند و دست می زدند، بخاطر همین آیه شریفه نازل شد.[۱۵۴]
مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع البیان می نویسد: روایت شده هنگامی که پیامبر در کنار حجرالاسود، رو به سوی شمال می ایستاد(که هم مقابل کعبه باشد و هم بیت المقدس) و مشغول نماز می شد، دو نفر از طائفه((بنی سهم)) در طرف راست و چپ آن حضرت می ایستادند، یکی صیحه و دیگری کف می زد تا نماز پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را مشوش کنند.[۱۵۵]
۴٫۲٫ دیدگاه روایت
در روایت و احادیث فقط در یک مورد بطور مستقیم به رقص، اشاره شده است.
روایتی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده است که در آن عنوان «زفن» آمده و از آن نهی شده است و این واژه به گزارش اهل لغت، هم معنا و مرادف رقص است. روایت این است: محمد بن یعقوب کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از نوفلی از سکونی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل می کند که پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله) فرمودند: أنهاکم عن الزفن و المزمار و عن الکوبات و الکبرات؛ من شما را از رقص و نی زدن و شطرنج و طبل کوبیدن باز می دارم.[۱۵۶]
در این روایت چهار چیز مورد نهی پیامبر واقع شده است: رقص، نی، طبل زدن و شطرنج. می دانیم که بسیاری از فقها طبل زدن و نی زدن را اگر مفسده انگیز نباشد بی اشکال می دانند و برخی از آنان نیز مثل حضرت امام خمینی، شطرنج بازی را با وجود آنکه روایات زیادی در نهی و مذمت آن وارد شده، اگر از حالت قمار بیرون آمده باشد، بی اشکال می دانند، حال آنکه حضرت امام حرمت آن را تحت موضوع قمار نگریسته اند و هرگاه از مصادیق این عنوان نبوده و صرفاً یک وسیلۀ ورزشی و سرگرمی باشد، حرام نیست. نی زدن و طبل کوبیدن هم اگر مفسده ای مثل آزار و اذیت دیگران و ترویج اشعار باطل نداشته باشد حرام نیست. همواره شاهدیم طبل های گوناگون را در مراسم مختلف عزا و عروسی و حتی در حضور روحانیون و متشرعان می زنند، یا نی که در موسیقی های مختلف حتی در حضور حضرت امام، انواع نی ها را همراه با سرود انقلابی و عاطفی مختلف می نواختند. در این روایت فقط رقص می ماند، این رقص هم به فتوای جمعی از فقها چه برای مردان و چه برای زنان، اگر هم مفسده ای نباشد، بی اشکال است و همانند نی و شطرنج و طبل است. در آن روایت نهی در مورد سه موضوع آمده است درمورد رقص هم آمده، چطور ما آن سه را اگر مفسده انگیز نباشد بی اشکال بدانیم، اما رقص را بی اشکال ندانیم.
برخی از فقها گفته اند آن رقصی که در روایت، پیامبر (صلّی الله علیه و آله) مردم را از آن نهی فرموده، رقصی بوده که در دوره جاهلیت رواج داشته است و اگر باز در دورۀ ائمه معصوم (علیهم السلام) نهی شده، از آن جهت بوده که در دورۀ خلفای اموی و عباسی تربیت ((قَینه، کنیزکان آوازه خوان و رقاص)) که بتوانند خوب برقصند و ساقی باشند، مورد استقبال اعیان و درباریان بوده است. (خلفای اموی و عباسی که غرق در عیش و عشرت بودند، از وجود این بردگان و کنیزان هرگونه بهره کشی می کردند، بیشتر تمتع خلفا از کسانی بود که به کرشمه چند کار انجام می دادند، دف در کف، اشعار را می خواندند و می رقصیدند و باده در دست خلیفه سرمست از نخوت و غرور را بیهوش و مدهوش حرکات و عشوه گری های خود می کردند. ولید بن یزید مدام خواهان تکرار آواز می شد، بطوریکه عقل او گسسته و شروع به بوسیدن سرتاپای مغنّی می کرد و سپس هزار دینار طلا به او می بخشید.)[۱۵۷]
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
احادیث دیگری در خصوص حرمت رقص مطرح شده که در واقع به خود رقص اختصاص ندارد بلکه موضوعات حرامی است که در حین رقص برخی افراد مرتکب آن می شوند.
روایت از فضاله بن عبید از رسول اکرم که فرموده اند: سه گروه اند که از آنها سؤال نمی شود: مردی که جماعت را رها کند و به مخالفت امامش بپردازد و در عصیان بمیرد، کنیز و برده ی فراری که بمیرد، زنی که شوهرش غیبت کرده (مرده است) و برای امورات دنیا خود را نمایان سازد، پس از اینها سؤال نمی شود.[۱۵۸]
وجه دلالت از حدیث: همانا وقتی زن از خانه اش خارج می شود در حالی که کشف حجاب کرده است و آنچه که باید می پوشانده آشکار نموده باشد، او از اهل آتش است، چراکه کاری را انجام داده که برایش حلال نبوده است و آن تبرّج و خودنمایی است، گناه بودن خارج شدن او به این صورت مقید به این نیست که شوهرش نباشد یا اینکه برای امور دنیا نباشد، حرام است، این قید وارد شده در حدیث بخاطر امور غالبی است که زن وقتی ولی یا همسر بر او باشد آزادی عمل ندارد.[۱۵۹]
أسامه بن زید گفته است: رسول خدا به من قبطیه را داد که دحیه کلبی به او هدیه داده بود، پس من او را زنم قرار دادم، پس رسول خدا پرسید با قبطیه چه کردی؟ گفتم او را به همسری قبول کردم، پس فرمود: برو و زیر لباس او زیر پوش قرار بده که من می ترسم استخوان هایش وصف شود.[۱۶۰]
این حدیث روشن می کند که جایز نیست زن لباس نازک بپوشد، آن قدر که زیر آن معلوم شود.
ابو هریره از رسول خدا روایت می کند: خداوند بر فرزندان آدم لذت ها از زنا را حرام کرده است، زنای چشم نگاه کردن است و زنای زبان سخن گفتن است و زنای گوش شنیدن است و زنای دست ها، گرفتن است و پاها رفتن است،نفس اینهارا می خواهد.[۱۶۱]
این حدیث دلالت بر حرمت نگاه کردن و دست گرفتن نامحرم است که میل نفس است و سبب ارتکاب گناه می شود که شارع آن را نهی نموده است.
زنی که حرکات رقص را انجام می دهد بیشتر اجزاء بدنش آشکار می شود و در این حالت همه ی اهل علم اجماع دارند که جایز نیست نگاه مردان بر زنان و حرام می باشد. پس شأن حکم رقص حرام، همان شأنی است که بوسیله آن به حرام رسیده می شود.
زمانی که مردی همراه همسرش در حضور مردم می رقصد یا از طریقی مانند فیلمبرداری مردم می بینند سه امر صورت می گیرد:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

آشکار شدن زن برای نامحرم که حلال نیست دیده شود، ۲- نگاه کردن مردان نامحرم به زن یا زنان نامحرم به مرد، ۳- نبودن غیرت مرد نسبت به همسرش.

غیرت از صفات مومن است و کسی که نسبت به محارمش غیرت نداشته باشد در روز قیامت خدا به او نگاه نمی کند و ممکن نیست که به بهشت داخل شود، چرا که آنچه سزاوار است را رها ساخته است.
دلیل بر اینکه غیرت از صفات مؤمنان است روایات وارد شده است.
از ابو هریره بیان شده است که رسول خدا فرمودند: که خداوند غیرتمند است و مؤمن همانا غیور است. غیرت خداوند این است که برای مؤمن آنچه حرام است را بیان می کند، و در روایت دیگری است که: از غیرت خدا این است که گناهانی که از حرام های الهی است را برای مؤمن بیان کند.[۱۶۲]
هنگامی که مردی با زن نامحرمی برقصد در آن امور هفت گانه است: ۱- ظاهر شدن زن برای کسی که حلال نیست به آن نگاه کند. ۲- نگاه کسی که بااو می رقصد به بدن زن بدون سببی که جایز باشد. ۳- بی غیرتی هنگامی که این زن دارای شوهر یا محرمی باشد. ۴- لمس کردن مرد نامحرم اعضاء بدن زن را در حالتی که دلیل جایز وجود ندارد. ۵- ایجاد شهوت و انگیزه برای دفع غریزه بوسیله ی انجام گناه. ۶- خلوت کردن با زن نامحرم هنگامی که زن با مرد ناحرم بدون حضور مردم برقصند. ۷- اختلاط مردان با زنان هنگامی که آنها در عموم مردم برقصند.
آراء فقها اتفاق دارد بر اینکه حرام است که مرد بالغ چیزی از زنی که جوان و نامحرم است را لمس کند، هنگامی که جایگاه ضرورت یا حاجت نباشد، اگر چه از روی شهوت نباشد و از گناه هنگام لمس کردن هم ایمن باشد. همچنین حلال نیست که همانا مرد با زن نامحرم مصافحه کند، بلکه علماء گفته اند: همانا لمس کردن در حرام بودن نسبت به نگاه کردن اولویت دارد چون غلیظ تر و شدیدتر است.
از ابی حنیفه روایت شده است که جایز دانسته که اگر مرد مسن است و از خودش مطمئن است که هنگام مس زن نامحرم جوان شهوتش برانگیخته نمی شود هنگامی که او را لمس کند یا در آغوش بگیرد، پس اگر نسبت به خودش ایمن نیست یا نسبت به زن ایمن نمی باشد، در آغوش گرفتن آن زن حلال نیست، چرا که به گناه می افتد. شافعیان نظر داده اند که حلال نیست که مرد زن نامحرم را در آغوش بگیرد به شرطی که حایلی بین آنها وجود داشته باشد.[۱۶۳]
روایت شده است از عاشیه که گفته است: رسول خدا با زنان بوسیله کلام و گفتگو بیعت می کرد بوسیله آیه ۱۲ سوره ممتحنه، ولی دست رسول خدا دست زنی را لمس نکرد مگر آنکه آن زن محرمش بود و در روایت دیگری است: هنگامی که زنان مؤمن هجرت کردند بسوی رسول خدا، ایشان آنها را امتحان می کرد بوسیله فرموده خدا: که ای پیامبر هنگامی که زنان مؤمن آمدند که با تو بیعت کنند بر مبنای اینکه به خدا شرک نورزند و سرقت نکنند. پس هر زن مؤمنی که اقرار می کرد به اینها، رسول خدا وقتی بوسیله گفتارشان اقرار می کردند به آنها می فرمود: جدا شوید که همانا با شما بیعت کردم.[۱۶۴]
کسانی که رقص را کلاً حرام می دانند از نظر عقلی می گویند: رقص، لعب به تنهایی است که نفعی در آن نیست و آن را انجام نمی دهند مگر بچه ها و ناقص العقل هاست. عز بن عبدالسلام گفته است: اما رقص ابلهی و احمقی است که مشابه کار زنان باشد، که آن را جز احمق هایی که خود را به جهالت می زنند انجام نمی دهند، بنابراین فاعل آن جاهل است، وشریعت اسلام آن را در قرآن یا سنت جایز نکرده است و هیچ یک از انبیاء آن را جایز نکرده اند، همانا آن کاری است که جاهل حق را بوسیله هوای نفس گم کرده است، انجام می دهد، و گذشتگان و نیکان آن را از جهالت دانسته اند که چیزی از حق در آن نیست.[۱۶۵]
دلیلی دیگر از نظر عقل بر حرمت رقص اینکه: همانا رقص ای که سبب لمس کردن بدن نامحرم مانند رقص باله و غیره می شود، در لذت رساندن بیشتر و در شهوت برانگیختن شدیدتر از نگاه کردن به تنهایی است، پس همانا به اولویت حرام بودن آن نسبت به نگاه حرام در رقص منجر می شود.[۱۶۶]
همانا ضرورتی در لمس کردن نامحرم وجود ندارد، پس این مس کردن حرام است بخلاف نگاه کردن هر یکی بر دیگری، پس همانا اقتضای ضرورت و حاجت این را مباح می سازد، البته آن لمس کردنی که بر اثر شهوت باشد و شهوت را تحریک کند بالاتر از نگاه کردن است، پس مباح بودن یکی از دو فعل پست دلالت ندارد بر اینکه فعل برتر مباح باشد. [۱۶۷]
از مجموعه احکام اسلامی بدست می آید که برخی از محرّمات به عنوان حریم و پیشگیری کننده نسبت به برخی دیگر که از اهمیت بسیاری برخوردارند در نظر گرفته شده است. از مسلمات فقه اسلامی حرمت قمار است، ولی در کنار آن بازی با آلات قمار گرچه برد و باخت هم نداشته باشد ممنوع اعلام گردیده است. نوشیدن شراب از محرمات قطعی دین است و در کنار آن فروش انگور به کسی که شراب می سازد و می نوشد یا می فروشد نیز جایز نیست. همچنین حفظ و نگهداری کتابهای گمراه کننده برای کسی که با خواندن آنها به گمراهی می افتد حرام شناخته شده است. زنا هم از حرام های مسلّم اسلام است که برخی از امور دیگر، در واقع به عنوان حریم آن مورد منع واقع شده اند مانند چشم چرانی و نگاه شهوت آلود، آوازخوانی های مطرب و آهنگ های شهوت انگیز، هرگونه تماس جسمی با نامحرم و موارد دیگر که در منابع فقهی مطرح شده است. برخی از فقها رقص را با بهره گرفتن از این عناوین محکوم به حرمت می دانند. هنگامی که مردی همراه همسرش برقصد در عدم حضور مردم، این از انواع ملاعبه شمرده می شود، که اگر لهو باشد از انواع لهو حق است، بخاطر آنچه که عقبه بن عامر از رسول خدا روایت کرده: «هر چیزی که مرد با آن بازی می کند باطل است، مگر تیراندازی و رام کردن اسب و بازی با اهلش که آنها از حق هستند، پس هر چیزی که بوسیله آن مؤمن به لهو بیفتد که در آینده یا در حال فایده ای نداشته باشد باطل است و دوری کردن از آن برتر است مگر اینکه آن از اقسام سه گانه باشد که مطرح گردید، و ملاعبه با همسر از انواع حق است که گناهی در آن نیست.[۱۶۸]
اگر فقیهی تنها روایت خاص را در مورد خود رقص که از امام صادق (علیه السلام) بیان گردیده است را پذیرفت طبعاً فتوا به حرمت تمام صورت های رقص، حتی رقص شخص برای خود، بی هیچ بیننده و نیز رقص همسر را برای همسر می دهد، اگر در اعتبار این روایت تردید داشته شود و لهو را حرام دانسته، باز هم فتوا به حرمت هر صورت آن می دهد.
گرچه ممکن است رقص زن برای همسر خود را به جهت روایتی که لهو را در چند مورد از جمله لهو زن برای همسر خود تجویز کرده است، جایز بداند. البته اگر حجیّت آن روایت را به لحاظ سند و دلالت پذیرفته باشد و اگر در حرمت مطلق لهو و باطل تردید داشت ولی آن را تحت عنوان تحریک جنسی دانست و از قرقگاه های زنا بحساب آورد، به ناچار رقص زن نزد مرد چه محرم و بخصوص نامحرم و بالعکس را حرام می داند اگرچه ممکن است به حلال بودن اقسام دیگر آن فتوا دهد.
۴٫۳٫ رقص و موسیقی
رقصیدن با موسیقی به قدیمی ترین غریزۀ ذاتی ما برمی گردد. از بدو زمانی که بشر پا بر این کره ی خاکی گذاشت، رقص جزئی از فرهنگ بوده است. این جنب و جوش و حرکات زیبا، علاوه بر این که تفریح جالبی است و برای جسم و فکر ما مفید است، حواس بینایی، شنوایی و بساوایی را نیز تقویت می کند. جالب است بدانید که درفرهنگ هندوان با توجه به این که بعد از آب و هوا، موسیقی سومین دلیل زنده بودن ساکنین شبه قاره بوده و هست؛ رقص وسیله­ برای نشان دادن ارادت و شکرگزاری برای خدایانشان و بلکه مقدس ترین حالتی است که یک انسان می تواند در پیشگاه خدا به آن برسد.
در تعریف رقص برخی گفته اند: رقص، به حرکت در آوردن اندام مطابق با آوای موسیقی و یا آوازه خوانی است. البته روشن است که همراهی موسیقی در مفهوم رقص دخالتی ندارد بلکه تنها موزون بودن حرکات اندام بدن مورد نظر است، اگرچه از دیر باز تاکنون هیچ مجلس رقصی بدون آهنگ نبوده، و معمولا بدون آهنگ عملاً سخت و غیر ممکن است. این همراهی سبب شده برخی از علماء یکی از دلایل حرمت رقص را همین مسئله بدانند. در حقیقت اولاً: باید حکم رقص و موسیقی را به تنهایی در نظر گرفت، ثانیاً: هر موسیقی ای حرام نمی باشد. درمورد حکم رقص سخن گفته شد، در این قسمت موسیقی و فرق آن با غنا بیان می شود.
منابع و قوامیس لغت و فرهنگ واژه ها، جهت تبیین معانی الفاظ و لغات و کشف مراد مفردات و اصطلاحات فراهم گردیده اند. برای فهم اولیه هر کلمه ناگزیر از مراجعه به منابع دست اول هر لغت هستیم. اما چرا گاه با معانی متفاوت و متضاد در یک کلمه مواجه می شویم؟ تنوع و فراوانی معانی یک واژه، گاه تا حدی است که انسان از درک مقصود اصلی باز می­ماند و با حدس و تخمین مراد خویش را بیان می کند. تطور و تحول لغات با تنوع و تعدد علوم و فنون ارتباط تنگاتنگی دارد. بدین روی، بسیاری از کلمات و واژه ها، دارای یک معنای لفظی و ریشه ای و یک معنای اصطلاحی می باشند، که گاه این معنای اصطلاحی به عنوان معنای حقیقی آن لفظ به شمار می رود و گاه عنایتی به حقیقت معنای آن واژه ندارد.
و در تعریف مشهور غنا «کشش صوت و آوازی که مشتمل بر ترجیع مطرب است» می باشد. با توجه به اینکه معنای لغوی غنا در کتب لغت، متفاوت و بعضاً متغایر است؛ لذا نمی توان به یک معنا و مفهوم مشخص و محصلی دست یافت. تعریف فقهی، ناشی از یک جمع محتوایی میان تعاریف لغوی است و بیش از آنکه از متن و ظاهر آیات و روایات متخذ باشد، یک برداشت کلی از تعریف تاریخی در قوامیس لغت است .
این تعریف که غنا، مد صوت مشتمل بر ترجیع مطرب است، از یک قالب یعنی صوت و یک محتوای تأثیر گذار (مطرب) یعنی کلام تشکیل شده که در واقع این کلام و شعر است که کشیده می شود و ادوات تحریر بر آن قرار می گیرد.
ظاهر برخی آیات و روایات می نماید که غنا از مقوله و جنس کلام ها و سخنان لهوی و باطل است و نصّ بعضی دیگر از آیات و احادیث، گویای این می باشد که غنا از مقوله اصوات باطل و لهوی است.[۱۶۹]
و از آنجایی که استعمال لفظ غناء در اشعار عرب در معانی متفاوتی بوده است، لذا برداشت های مختلفی نیز از این واژه صورت گرفته است و هر کس با توجه به ذوق و سلیقه و برداشت خود از این اشعار، غناء را بطور مختلفی معنی کرده است. ازجمله اینکه، غنا همان صوت است، یا غنا ترجیع صوت است، یا غنا ترجیع صوت مطلوب است و یا اینکه غنا همان صوت مرجع مطرب حسن است.
اما کدام یک از این معانی مد نظر شاعر بوده و کدام یک را مورد نهی قرار داده است؟ برای دستیابی به این مطلب باید ببینیم که شرع مقدس، غنا را چگونه معنا کرده است و چه ملاک هایی را شرط حرمت آن قرار داده است.
البته غناء از جمله بحث های فقهی است که به دلیل موضوع خاص آن سوالات مختلفی پیرامون آن مطرح می شود. از قبیل اینکه آیا بر هر صوت موزون و زیبا غناء اطلاق می شود؟ و آیا غناء در اسلام مطلقاً حرام است؟ یا مطلقاً جایز است؟ یا اینکه قسم خاصی از آن حرام بوده و بقیه مصادیق آن جایز می باشد؟ و به تبع آن، نظریات مختلفی نیز در این باب وجود دارد.
برای روشن شدن حقیقت مطلب، ابتدا باید مشخص شود که غنا چه معنایی دارد؟ و ملاک و حرمت آن چیست؟ برای دستیابی به معنای موضوع له هر کلمه و معنای حقیقی هر شیء نمی توان به قول و نظر علمای اهل لغت استناد کرد و قول آنها در این باب حجت نمی باشد. چراکه معمولاً ملاک لغویون، استعمال لغات در اشعار، سخنان و اقوال مردم می باشد و در استعمال نیز مسائل مختلفی از جمله استعاره، مجاز، تناسب حکم با موضوع، تناسب جلسه، تناسب گوینده و موارد دیگر در نظر گرفته می شود که در آینده ممکن است بر اثر کثرت استعمال، این واژه برای معنای دیگری تعیّن پیدا کند.
و از آنجایی که لفظ غنا طبق مفهوم عرفی، به معنای آواز و صدای موزون معادل واژه (موسیقی) و کلمه یونانی است. این صدای موزون و زیبا، دراسلام حرام نمی باشد. چرا که قوانین دین اسلام طبق مصالح و مفاسد واقعی و طبق فطرت بنا شده است و هیچ گونه حکم تحمیلی بر انسان ها ندارد. این گونه نیست که هر لذت و خوشی، ممنوع و حرام باشد. شیعه معتقد به حسن و قبح عقلی بوده و قائل است که شرع مقدس هیچ چیزی را حلال و حرام نمی کند مگر آنکه مصلحت یا مفسده ملزمه ای در آن نهفته باشد و این مسئله در علم کلام با دلیل و برهان به اثبات رسیده است. از جمله مواردی که خداوند تبارک و تعالی به دلیل مفسده ملزمه، چیزی را حرام کرده، شرب خمر می باشد. چرا که نوشیدن آن سبب خروج از حالت تعادل، زوال عقلی، میل به فساد و بروز جنبه حیوانیت در انسان می شود. مسئله غنا نیز همینگونه است. مسلماً غنایی که مفسده برانگیز باشد مورد حرمت قرار می گیرد. پس می توان گفت که غنا بر دو قسم است: ۱- غنای محلَّل ۲- غنای محرَّم.
در غنای محلّل، خود صدای موزون، فی نفسه مد نظر قرار می گیرد که امری مباح است، اما اگر این صدای موزون و این آواز با چیزی ترکیب شود و بعد از ترکیب با آن شیء دارای مفسده ملزمه گردد غنای محرَّم نامیده می شود. این قسم از غنا دارای یک سری ویژگی های خاص می باشد.
در تعاریفی که از غنا مطرح است به یک سری از قیود باید اشاره شود. از جمله ترجیع صوت و مطرب بودن اما این دو ویژگی، شرط کافی برای حرمت غنا نمی باشد. ماده و محتوای اشعار نیز مهم است که به بررسی آنها می پردازیم.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:06:00 ب.ظ ]