نظریه فیلتر دیرآیند توجه کیل[۴۵](۱۹۷۲) در مقایسه با نظریه دویچ و دویچ، فیلتر را به مراحل بعدی پردازش اطلاعات منتقل می کند. طبق نظریه کیل پردازش اطلاعات موازی بوده و در مرحله شناسایی محرک و انتخاب پاسخ نیازی به توجه نیست. در این نقطه ارتباطات حافظهای[۴۶] پدید می آید. که در آن ارتباطات معینی از محرک نظیر طبقه بندیهای مربوط به محرک، آیتمهای بسیار مربوط به محرک و یا حتی جنبه های خاصی از آمادگی اولیه برای حرکت که به وسیله محرک تحریک میشوند، فعال می شود.
۲-۵-۲-نظریه های تخصیص منعطف
برخلاف نظریه های فیلتر، نظریه های ظرفیت منعطف، توجه انسان را مانند یک بودجه عمومی که باید هزینه های تمام فعالیتها را تامین نماید، تشبیه می کنند. کانمن (۱۹۷۳) در مدل پیشنهادی خود محدوده ظرفیت منبع مرکزی را قابل تغییر دانست. یعنی میتوان میزان توجه موجود را بر اساس شرایط خاص فردی که تکلیف را انجام میدهد تغییر داد. به عبارتی با تغییر نیازهای یک تکلیف (نیاز های ثابت و نیازهای گذرا)، ظرفیت توجه نیز دچار تغییرخواهد شد. برای مثال همزمان با افزایش دشواری تکلیف، ظرفیت بیشتری به کار گرفته می شود. قواعد تخصیص منابع طبق نظریه کانمن بر اساس امیال و گرایشهای پایدار ما و مقاصدگذاری است (اشمیت و لی، ۲۰۱۱).
۲-۵-۳-نظریه های منابع چندگانه[۴۷]
نظریه منبع چندگانه ویکنز (۱۹۹۲)، توجه را شامل مجموعه ای از منابع مشترک میداند که پردازش موازی و هم زمان بیش از یک محرک در آن امکان پذیر است. هر یک از منابع توانایی خاص خود را دارد. در واقع، در این دیدگاه ظرفیت توجه مرکزی نیست، بلکه در سراسر سیستم عصبی توزیع شده است. برخی دیگر از محققان توجه را مجموعه ای از منابع میدانند که هر کدام از ظرفیت خاص خود برخوردار بوده وهریک برای دستیابی به انواع خاصی از پردازش های اطلاعات طراحی شده اند.
براساس این نظریه سه منبع مختلف برای توجه وجود دارد:
۱- وجوه درونداد و برونداد (بینایی، شنوایی، اندام ها)
۲- مراحل پردازش اطلاعات (ادراک، رمزگذاری، حافظه، برونداد پاسخ)
۳- رمزهای پردازش اطلاعات (رمزهای کلامی، رمزهای فضایی)
موفقیت ما دراجرای همزمان دو یا چند تکلیف بستگی به این دارد که این تکالیف، توجه مربوط به منبعی مشترک را میطلبند یا به توجه حاصل از منابع مختلف نیاز دارند (اشمیت و لی، ۲۰۱۱).
۲-۵-۴- دیدگاه های انتخاب عمل مربوط به توجه[۴۸]
در تمام دیدگاه هایی که در مورد توجه وصف شد، فرض اولیه براین است که فعالیتهای پردازش اطلاعات به ظرفیت نیاز دارند. زمانی افت در اجرا رخ میدهد که فعالیتهای متعددی برای استفاده از این ظرفیت صورت گیرد. اما اخیرا دانشمندانی نظیر نیومن[۴۹] معتقدند که تداخلی که بین دو تکلیف همزمان اتفاق میافتد نه به دلیل نیاز توجه به عنوان یک منبع، بلکه به این دلیل رخ میدهد که عمل قبلا انتخاب شده است و فرایندهای دیگر یا به طور کامل یا جزئی مسدود شده اند. پس انتخاب، مهمترین وبنیادیترین فرایند توجه است نه منابع یا ظرفیت (نیومن، ۱۹۹۶و آلپورت، ۱۹۹۳).
۲-۶- نظریه ها و فرضیه های مربوط به کانون توجه
۲-۶-۱- نظریه ایده حرکتی[۵۰]
به عقیده جیمز هر نوع بازنمایی حرکتی تاحدی موجب برانگیختگی حرکت واقعی میگردد. در واقع ارتباط منظم بین اعمال حرکتی و حوادث بدنی و محیطی قابل درک را میتوان از دو طریق مورد استفاده قرار داد. اول از جهت عمل به اثر صورت میپذیرد. دوم از جهت اثر به عمل جریان مییابد. بر اساس اصل ایده حرکتی جیمز کدگذاری حرکات بر اساس اثراتی است که با آن حرکات ایجاد میشوند. هر واحد رفتاری بر سه بخش؛ شرایط اولیه یا وضعیت[۵۱] (S)، پاسخ[۵۲] ® و اثر حسی[۵۳] (E)، استوار است که به اتفاق یک واحد سه گانه وضعیت-پاسخ-اثر حسی (SRE–units) را تشکیل میدهند. بنابراین هر ادراکی به عنوان اثر ادراک شده عمل اولیه پیشین در نظر گرفته میشود؛ خواه این عمل به صورت فعال انجام شده باشد، یا به صورت غیرفعال شاهد آن باشیم.
از هر عمل، آنچه که ادراک می شود در حقیقت همان اثرات عمل است، و هنگام اجرای آن در زمانی دیگر، تمرکز توجه باید به اثر عمل اولیه که قبلاً انجام گرفته باشد. بنابراین در یادگیری و اجرای مهارت؛ با توجه به اصل ایده حرکتی جیمز، و واحد سه گانه SRE، کنترل اجرا نخست براساس اثرات قابل پیش بینی صورت میگیرد. زمانی که این اثرات به طور صحیح به دنبال یکدیگر قرار گرفته و یک زنجیره را تشکیل دهند؛ اثر نهایی، کنترل همه زنجیره را به عهده خواهد گرفت (جیمز، ۱۹۸۰).
۲-۶-۲-نظریه کدگذاری مشترک[۵۴]
این نظریه توسط پرینز[۵۵]در سال ۱۹۹۷ در مورد دلیل برتری توجه بیرونی بر درونی در یادگیری مهارت ها پیشنهاد شده است. بر اساس این نظریه یک واسطه بازنمایی مشترک بین ادراک و عمل وجود دارد. برای توضیح مزیتهای تمرکز روی پیامد حرکت نسبت به تمرکز روی حرکات بدن، پرینز چنین استدلال می کند که ما نیازمند یک سیستم رمزگردانی مناسب برای اطلاعات آوران و وابران هستیم.
پرینز بیان میکند که ادراک و برنامه ریزی عمل در شرایط رخدادهای دوربر[۵۶](بیرونی) کد گذاری میشوند. در نتیجه پیش بینی می شود که اگر اعمال در شرایطی همچون رخدادها و یا پیامدهای حرکتی عمدی برنامهریزی شوند، بیشتر موثر خواهند بود. هر چند چنین به نظر میرسد که مزیتهای تمرکز روی پیامد حرکت همراستا با این دیدگاه باشد اما این تئوری احتمالاً برای توضیح این مسئله تا حدودی ساده به نظر میرسد و نمیتواند به طور ویژهای تأثیرات متفاوت یادگیری تحت شرایط تمرکز بیرونی و تمرکز درونی را شرح دهد.
۲-۶-۳-فرضیه عمل محدود شده[۵۷]
یافتههای تحقیقات انجام شده در زمینه توجه، منجر به توسعه فرضیهای شد که توسط ولف، مک نوین وشی[۵۸] مطرح شد. برای توضیح مزیتهای تمرکز توجه بیرونی (مربوط به پیامد)، مک نوین، شی و ولف (۲۰۰۳)؛ ولف، مک نوین و شی (۲۰۰۱) فرضیه عمل محدود شده را ارائه دادند که به طور ویژهای چگونگی تأثیرگذاری تمرکز توجهی بیرونی در مقابل درونی را نشان میدهد. بر اساس این دیدگاه، تمرکز توجه روی پیامد حرکت منجر به افزایش کنترل حرکتی خودکار میشود.
اساساً، دیدگاه عمل محدود شده بیان می کند زمانی که افراد روی حرکاتشان تمرکز می کنند ( یعنی، تمرکز توجه درونی را انتخاب می کنند)، تمایل دارند تا به طور آگاهانه در فرایندهای کنترلی که هماهنگی حرکات را تنظیم می کند، مداخله نمایند. با این حال، با تلاش در کنترل هوشیارانه حرکات، آنها ناخواسته به فرایندهای خودکاری که میتوانند به طور موثرتر و مفیدتر حرکات را کنترل نمایند، لطمه میزنند که به تثبیت یا محدود شدن درجات آزادی[۵۹] منجر می شود و نتیجه اجرایی ضعیف خواهد بود. برعکس تمرکز توجه روی پیامد حرکت باعث ارتقاء یک نوع کنترل خودکار می شود که این نوع پردازش خودکار، فرایندهای غیرآگاهانه، سریع و بازتابی کنترل حرکات را در پی دارد، و باعث نتیجه مطلوبی می شود که در واقع به عنوان دستیابی به حاصل کار محسوب میگردد. به عبارت دیگر، انتخاب تمرکز بیرونی مداخله آگاهانه در کنترل حرکات را کاهش میدهد و در نتیجه اجرا و یادگیری را افزایش میدهد.
در حمایت از فرضیه عمل محدود شده تحقیقات کمی صورت گرفته است. سریعتر بودن زمان واکنش اکتشافی[۶۰]، تکلیف ثانویه[۶۱] و تواتر بیشتر حرکات تطبیقی[۶۲] در زمان حفظ تعادل بر تعادل سنج در شرایط اتخاذ کانون توجه بیرونی (توجه به علائم روی تعادل سنج) در مقایسه با کانون توجه درونی (توجه به پا) مبین ظرفیت توجهی کمتر و کنترل حرکات با خودکاری بیشتر در شرایط کانون توجه بیرونی است. تواتر زیاد حرکات تطبیقی مشخصه حرکات خودکار با کنترل غیرهشیارانه است که بر اساس پاسخهای حرکتی سریعتر و دقیقتر اتفاق میافتد و کنترل و همکاری بهتر درجات آزادی در اجرای یک تکلیف را نشان میدهد (نیوول[۶۳]، ۱۹۹۶).
۲-۶-۴-فرضیه اختلال در خودکاری مهارت[۶۴]
برخلاف فرضیه عمل محدود شده که به اختلال در خودکاری اجرا با اتخاذ کانون توجه درونی در سطوح مهارتی متفاوت اشاره دارد، فرضیه اختلال در خودکاری مهارت بر این مبناست که توجه درونی در افرادی که به درجاتی از خودکاری در اجرا رسیده باشند، سبب بازگشت به کنترل هشیارانه حرکات خواهد شد. بر این اساس بیلوک[۶۵]و همکاران (۲۰۰۲) بیان کردند که کانون توجه درونی زمانی مشکلآفرین می شود و با فرایندهای خودکار تداخل پیدا می کند که افراد به سطوح بالای مهارت رسیده باشند. بنابراین برای افراد مبتدی کانون توجه درونی مناسبتر است. برای مثال بیلوک و همکاران مشاهده کردند که بازیکنان باتجربه فوتبال تکلیف دریبل را زمانی که به اثرات حرکت (تمرکز بیرونی) توجه میکردند بهتر انجام دادند درحالی که بازیکنان مبتدی با تمرکز روی حرکات پایشان عملکرد بهتری به نمایش گذاشتند؛ بنابراین اتخاذ کانون توجه بیرونی برای مهارت هایی که به خودکاری رسیده اند مفید است نه برای افراد مبتدی که هنوز در مراحل اولیه یادگیری هستند ومهارتها به صورت خودکار انجام نمی شود در نتیجه تلاش های هوشیارانه برای کنترل حرکات هنگام توجه درونی تداخلی ایجاد نخواهد کرد.
۲-۷-سازه سبک
استفاده از سازه[۶۶] سبک برای توصیف تفاوتهای فردی، در روشی که افراد فکر می کنند، ابتدا در روانشناسی عمومی و در اواخر قرن نوزدهم و به ویژه در تحقیقهای مربوط به “شخصیت” در سالهای ۱۹۳۰رایج شد. آلپورت[۶۷] در سال ۱۹۳۷ با معرفی سبکهای زندگی اصطلاح سبک را وارد روانشناسی کرد. در پیدایش بحث سبک شناختی، ویتکین[۶۸] به سال ۱۹۴۹ پیشگام بود و شواهد تجربی در خصوص تأثیر تفاوتهای فردی بر راهبردهای پردازش اطلاعات را گزارش کرد؛ اما فرضیه سازی اصلی درباره تفاوتهای یادگیری هنگامی آغاز شد که هرب و تلان[۶۹] در سال ۱۹۵۴ اصطلاح « سبک یادگیری » را برای اولین بار مطرح کرد. مطالعه این سبکها پلی بین شناخت ( فرایندهایی نظیر ادراک ، توجه، یادگیری ، تفکر و … ) و شخصیت ایجاد کرد
سبک به عنوان “تفاوتهای فردی پایدار در روش یا شکل عملکرد شناختی” تعریف می شود. پیامد تحقیق گسترده روی سبکها رشد مدلهای متعددی است که به طور چشمگیری مفهومسازی متفاوتی از سبکها را پیشنهاد می کنند مانند سبک شناختی، رویکرد یادگیری، سبکهای یادگیری و ترجیحات یادگیری. این تمایل ذاتی برای یادگیری، با تحول فرد همراه است و با تجربه شروع ، با تفکر و اندیشه ادامه یافته و به فعالیت و رفتار ختم می شود و همراه با رشد فرد به تدریج به صورت ویژگی پایدار شخصیت او درآمده و سبب تفاوتهای فردی در حوزه های شناختی ، اجتماعی ، روابط بین فردی ، یادگیری ، کسب مهارت و مفاهیم جدید و در کل پاسخدهی به رویدادهای زندگی می شود (امامیپور و شمس، ۱۳۸۹).
۲-۷-۱-اساس سبکها
یک سبک احتمالا از تفاوت بین دو توانایی مکمل به وجود می آید. برای فهم این موضوع اجازه دهید تا کار مغز را بیش از اندازه ساده کنیم. فرض کنید که در مغز یک پردازشگر برای اطلاعات کلامی و یک پردازشگر برای اطلاعات تصویری وجود دارد چنانچه این دو پردازشگر در یک فرد از سرعت و ظرفیت یکسانی برخوردار نباشند، آنگاه او ترجیح خواهد داد هرکجا که ممکن است از یک پردازشگر استفاده کند. این استفاده عادتی منجر به ایجاد و پیدایش یک سبک خواهد شد. دریک بعد از سبک شناختی، دو پردازشگر از جهاتی باید متضاد هم عمل کنند. مثلا در بعد کلامی_تصویری، کلمات و تصاویر دو راه متفاوت برای ارائه و بازنمایی اطلاعات هستند.
سبک شناختی به عنوان یک سازه مستقل روانشناختی، ضمن همپوشی، تشابه و تعامل با دیگر سازهها و مفاهیم روانشناختی، دارای وجوه متفاوت و متمایز با آنها نیز هست که به سبک به عنوان یک سازه مستقل، معنا و مفهوم میبخشد. سبکهای افراد نشانگر آن است که افراد چگونه اطلاعات را شناسایی، قضاوت، تجسم، تایید و ارزشیابی می کنند (نوروزی، ۱۳۸۲).
پژوهشهای گوناگون نشان میدهد که سبکها، با فرایندهای خلاق، حل مسئله، تصمیم گیری، پیشرفت تحصیلی، و روشهای آموزشی رابطه دارند و نیز عاملهایی نظیر فرهنگ، جنسیت، سن، سبکهای والدین، مدارس، تربیت والدین وضعیت اجتماعی اقتصادی قادرند سبکها را تحت تاثیر قرار دهند. در حقیقت تفاوت بین افراد در تفاوت بین تواناییهای آنها نیست بلکه تناسب یا عدم تناسب بین سبک فرد و تکلیفی که با آن مواجه شده اند، عامل اصلی تفاوتهاست وکلید اصلی درگیر کردن و ادامه شرکت فراگیرندگان در فرایندهای یادگیری، و فراگیری هر چه بیشتر مطالب توسط آنها، در فهم ترجیحات و سبک یادگیری آنها و همچنین شناسایی عوامل تأثیرگذار روی این متغیرها میباشد (امامی پور و شمس، ۱۳۸۹).
۲-۷-۲-سبکهای شناختی/یادگیری
بسیاری از نظریه پردازان معتقدند دو اصطلاح سبک شناختی[۷۰] و سبک یادگیری[۷۱] معنای مشابهی دارند و میتوان آنها را به جای یکدیگر بهکار برد. اما رایدینگ و چیما[۷۲] (۱۹۹۱) به تمایز میان سبکهای شناختی و سبکهای یادگیری اشاره می کنند. آنها سبک شناختی را زیربنای سبک یادگیری و تعاریف علمی و نظریهای را مربوط به فرایندهای درگیر در آن میدانند، در حالی که سبک یادگیری بیواسطه نمایان و آشکار است و مورد علاقه معلمان و مربیان است. استرنبرگ[۷۳](۱۹۹۷) آنها را به منزله دو مفهوم جداگانه توصیف کند و معتقد است سبکها روشهای ترجیح یافتهای برای استفاده از تواناییهای شناختیاند و نشان می دهند که چگونه افراد دوست دارند تواناییهای خویش را در زندگی روزمره به کار گیرند. سبکهای یادگیری به راهکارهای شناختی افراد اشاره دارد که در طول فرایند اجتماعی شدن شکل گرفته و متناسب با سن ، جنس و فرهنگ در افراد مختلف متفاوت عمل می کنند.
به طور کلی در حالی که “روانشناسان” عموماً از اصطلاح سبکهای شناختی و چگونگی پردازش اطلاعات در ذهن استفاده می کنند، “متخصصان تعلیم و تربیت” اصطلاح سبکهای یادگیری و استفاده از روشهای متفاوت یادگیری به وسیله شاگردان مختلف را برای بیان این منظور ترجیح می دهند (امامیپور و شمس، ۱۳۸۹). بنابراین سبکهای شناختی ابزارهای یادگیری هستند و ما به کمک این استراتژیها اطلاعات تازه را برای ترکیب با اطلاعات قبلا آموخته شده آماده میکنیم.
۲-۷-۳-تعاریف سبکهای شناختی
انسانها براساس قضاوتهای حسی خود پدیده های پیرامون خود را مورد توجه و ادراک قرار می دهند. از آنجا که این توانایی در همه افراد یکسان نمی باشد، نسبت به پدیدهای واحد ادراکهای متفاوت شکل میگیرد. سبکهای شناختی به نظر و نگاه افراد نسبت به رویدادها و ایده ها نظارت و کنترل دارند. سبک شناختی یک شخص، شیوه خودکار او در حساسیت و واکنش نشان دادن به اطلاعات، محرکات و موقعیتهاست. سبک شناختی یک فرد تقریبا ثابت است و بنظر نمیآید که به آسانی تغییر پیدا کند. یک فرد قادر به روشن یا خاموش کردن سبک خود نیست اما با آگاهی از نوع سبک خود، می تواند راهبردهایی را بیاموزد تا به کمک آنها نقاط ضعف و محدودیتها را به حداقل برساند ( امامی پور وشمس).
مفهوم سبک شناختی ارتباط زیادی با تفکر روانشناسی افتراقی دارد. ویتکین[۷۴] و همکاران (۱۹۷۷، ۱۹۷۸) بیان می کنند که سبک شناختی سبکی است که افراد اطلاعات را کسب، ذخیره، بازیابی و انتقال می دهند. سبک شناختی از نظر ویتکین و همکارانش (۱۹۷۷) روشهایی هستند که یک فرد برای نزدیک شدن به طیف وسیعی از موقعیتها بکار میبرد. وجود تفاوت در سبک شناختی را به دلیل تفاوت در روش ترجیحی دریافت، تفکر و حفظ کردن اطلاعات میدانند. سبکهای شناختی همچنین باعث میشوند مفاهیم پذیرش، شکل گیری و حفظ کردن اطلاعات و نیز راه هایی که افراد اطلاعات را پردازش می کنند به هم بپیوندند. برای مثال برخی افراد دوست دارند که اطلاعات را به طور اجمالی بررسی کنند ولی برخی دیگر ممکن است روی مطلب تمرکز کنند یا برخی مردم، جهان را با پیچیدگی تعبیر و تفسیر می کنند در حالی که عدهای دیگر مطابق با دیدگاه خودشان با دنیا سازگاری پیدا می کنند (سدلر[۷۵]، ۱۹۹۹).
آلپورت (۱۹۳۷) سبکهای شناختی را راههای همیشگی که یک فرد برای دریافت اطلاعات متفاوت طی می کند، میداند.
ویتکین، گودیناف و التمن[۷۶] (۱۹۷۹) سبک شناختی را تفاوت افراد در مشاهده، تفکر و حل مشکلات، یادگیری و ارزیابی دیگران تعریف کردهاند
بال[۷۷] (۱۹۹۹)، روشهای انفرادی مورد استفاده یادگیرنده برای پردازش اطلاعات برای یادگیری مفاهیم جدید را سبک شناختی میداند. بر اساس نظریه نوین یادگیری، سبک شناختی یک فرایند کنترل است، فرایندی درونی که براساس آن یادگیرندگان، روشهای توجه، یادگیری، یادآوری و تفکر خود را انتخاب می کنند وتغییر میدهند.
کسیدی[۷۸] (۲۰۰۴)، معتقد است که سبک شناختی ساختاری فرضی به منظور توضیح فرایند واسطه بین محرک و پاسخ است و آن را به عنوان فرایند انتقال اطلاعات از محرکهای عینی تا مفاهیم تفسیر شده توسط فرد میدانند.
سبک شناختی بر الگوی رفتار شناختی و ادراکی خاص یک فرد به هنگام مواجه با اطلاعات، مسائل و محیطهای فیزیکی و اجتماعی دلالت می کند (ورمیگلی و تونی[۷۹]، ۲۰۰۴).
۲-۷-۴-انواع سبکهای شناختی
پژوهشگران حوزه های روانشناسی تاکنون سبکهای شناختی بسیاری را شناسایی نموده و بر این اساس نظریه ها و مدلهای زیادی را در اینباره ارائه نموده اند. هر یک از آنان به فراخور علاقمندی و زمینه کاری خود، نوع خاصی از سبکشناختی را شناسایی کرده و برای اثبات وجود آنها نیز، ابزارهای خاصی را ساختهاند. این تنوع، تکثر و چندگانگی در شناسایی و نامگذاری سبکها نیز لاجرم از وجود تفاوتهای فردی افراد برخاسته است. این روش ها بسیار متنوعاند و مهمترین آنها عبارتاند از روشهای وابسته و ناوابسته به زمینه، تکانشی و تاملی، روشهای همگرا و واگرا، جذب کننده و انطباق یابنده (سیف، ۱۳۸۴ ؛ کلب، ۱۹۸۵، ۲۰۰۲).
۲-۷-۵- تئوری تمییز گذاری روانی[۸۰] (تمایز روانشناختی)
در اوایل سال ۱۹۴۵ هرمن و یتکین متوجه تحقیقاتی پیرامون تفاوت افراد در زمینه موقعیتهای دیداری یک مسئله شدند. کار ویتکین بر اساس ۳۵ سال پژوهش روی تقریباً ۲۰۰۰ موضوع شکل گرفته تا اینکه ویتکین و گودیناف (۱۹۷۶) تئوری تمییز گذاری روانی را مطرح کردند. طبق این تئوری توانایی افراد برای تشخیص جدایی خود از محیط منجر به ایجاد تفاوتهایی در قرار دادن خود با محیط به عنوان مبنا و ملاکی برای قضاوت رفتار می شود. به عبارت دیگر افراد وابسته به زمینه، محیط بیرونی را به عنوان یک مرجع قضاوت برای خود درنظر میگیرند در حالی که افراد ناوابسته به زمینه علائم و نشانه های درونی را ملاک قضاوت خود قرار می دهند.
بر طبق این مطالعات، یادگیرندگان برای روبروشدن با عوامل محیطی، خود سبکهای حسی را بر میگزینند. ویتکین و همکارانش در سال ۱۹۷۱ آزمونی را تهیه کردند که با آن میتوان افراد وابسته به زمینه و مستقل از زمینه را از یکدیگر تشخیص داد. این آزمون، آزمون اشکال نهفته[۸۱] نام دارد و بر مبنای پژوهشهای روانشناسی برای اجرای امور آموزشی تهیه شده است و گویای آن است که قضاوتهای شخصی بعضی یادگیرندگان تحت تاثیر زمینه موضوع یادگیری قرار میگیرد در حالیکه برای بعضی اشخاص دیگر تاثیر زمینه بسیار اندک است یا اصلاً وجود ندارد. این دو گروه یادگیرنده یعنی وابسته به زمینه و مستقل از زمینه[۸۲] با محیط خود به طور متفاوت برخورد می کنند.
۲-۷-۶-ویژگیهای افراد مستقل از زمینه (FI)
درک انسان مستقل از زمینه جدا یا مجزا از اطرافش شکل میگیرد. افراد مستقل از زمینه در کسب اطلاعاتی که با گذشته و تجارب آنان همخوانی ندارند، تواناتر از سایرین هستند. این افراد ساختار یافته هستند و ابهام در کار آنها کمتر وجود دارد. مهمتر آنکه از فرایندهای درونی برای حل مسائل استفاده و اغلب ساختار اطلاعاتی مورد نظر خود را به محیط تحمیل میکنند.
افراد مستقل قادر به ساختار دهی مسائل منطقی هستند و رفتارهای وظیفهگرا از خود بروز میدهند و نسبت به نظر دیگران سرد و بی عاطفه هستند. اگرچه مهارت های اجتماعی زیادی ندارند، ولی دارای مهارت تحلیل منطقی هستند. از سوی دیگر، افراد مستقل از زمینه به سادگی میتوانند محرکها را از زمینه جدا کنند و درک بدنی واضحتری دارند. افراد مستقل از زمینه در مواجهه با موقعیتها اجزاء را جداگانه مشاهده می کنند و توانائی تحلیل مولفههای یک الگو را دارند (وولفولک[۸۳]، ۲۰۰۳ ).
۲-۷-۷-ویژگیهای افراد وابسته به زمینه FD))
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:35:00 ب.ظ ]