ماهلر[۱۸۰] معتقد بود که نوزاد تازه متولد شده در یک دنیای خودمحور[۱۸۱] زندگی می کند تا این که بتواند یک همزیستی نزدیک بین خود و مادرش ایجاد کند. طی این مرحله، نوزاد از نظر روانی با مادرش در هم ادغام می شوند. به نظر ماهلر در این همزیستی اولیه، نوزاد به تدریج می تواند از طریق تفرد/ جدایی[۱۸۲] از مادرش جدا شود. با یان جدایی نوزاد می تواند با افراد دیگر ارتباط برقرار کند. کودک، حدود دو یا سه سالگی می تواند از مادر جدا شود و در محیط خود کاوش کند. او باید یاد بگیرد که بین تمایل خود برای خودمختاری و نیازش به مجاورت و دلبستگی به مادر در حین جدایی از او تعادل برقرار کند (کرین؛ ترجمه ی، خوی نژاد و رجایی، ۱۳۹۰)

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 



دیدگاه رفتار گرایی در مورد دلبستگی

رفتارگرایان فرض بر این گذاشته اند آن چه که باعث تغییرات روانی می شود سائق های زیستی و سایرپاسخ های قابل اندازه گیری است. آن چه نیازهای زیستی کودک را ارضا می کند یعنی سائقی را کاهش می دهد «تقویت کننده اولیه»[۱۸۳] نامیده می شود. برای مثال، غذا برای کودک گرسنه «تقویت کننده اولیه» محسوب می شود. افراد و اشیائی که به هنگام کاهش سائق حضور دارند، به دلیل تداعی شدن با تقویت کننده ی اولیه «تقویت کننده ثانوی»[۱۸۴] نامیده می شوند. مادر به عنوان منشا همیشگی تامین غذا و آسایش برای کودک، تقویت کننده ی مهمی محسوب می شود. بنابراین کودک نه تنها به هنگام گرسنگی و درد به دنبال اوست؛ بلکه مواقع دیگر نیز به او وابستگی نشان می دهد (خوشابی و ابوحمزه، ۱۳۸۵). دیدگاه رفتارگرایی بر نقش تقویت و پاداش تاکید دارند. از دید آن ها مادر، به عنوان غذا دهنده و یا امنیت بخش به صورت یک تقویت کننده ی ثانوی عمل می کند. تعامل های رضایت بخش میان مادر- کودک، بدون شک، نتیجه تقویت کننده روی ایجاد دلبستگی، ایفا می کنند. ولی کردارشناسان[۱۸۵] به این نکته توجه می دهند که گاه دلبستگی، با وجودی که موضوع دلبستگی کودک را می آزارد نیز ایجاد می شود. بنابراین نتیجه ی دلبستگی نمی تواند مثبت و رضایت بخش، در معنای مورد نظر معتقدان به اصول یادگیری باشد (محسنی، ۱۳۹۰).

 

 



دیدگاه کردارشناسی در مورد دلبستگی

کردارشناسان بر این باورند که تنها زمانی می توانیم رفتار حیوانات را درک کنیم که رفتار آن ها را در موقعیت طبیعی شان مورد مطالعه قرار دهیم. فقط از این طریق می توانیم الگوهای رفتاری حیوانات را مشاهده کنیم و ببینیم که این الگوها چگونه به سازگاری این گونه کمک می کند (کرین؛ ترجمه ی خوی نژاد و رجایی، ۱۳۹۱).
کنراد لورنز[۱۸۶]، مطالعات کردارشناسی خود را در اوایل دهه ی ۱۹۳۰ زمانی آغاز کرد که متقاعد شد نشانه های تکامل را درست مثل ویزگی های جسمانی می توان در الگوهای رفتاری ذاتی حیوانات مشاهده کرد (تانر[۱۸۷] و ایلهندر[۱۸۸]، ۱۹۷۱، ص ۲۸؛ به نقل از کرین؛ ترجمه ی خوی نژاد و رجایی، ۱۳۹۱). لورنز دریافت که یک جوجه اردک تازه از تخم درآمده به هر شی متحرکی وابسته می شود و به جای مادر خود آن را دنبال می کند، به شرط این که آن شی در لحظه ی مناسب زندگی جوجه اردک به او معرفی شود.لورنز وابستگی جوجه اردک ها به یک جعبه چوبی چرخ دار، یک انسان، و یک پرنده از نوع دیگر رانشان داد.ایجاد وابستگی بین ارگانیزم و اشیای محیطی نقش پذیری نام دارد. معلوم شده است که نقش پذیری[۱۸۹] تنها در طول یک دوره ی حساس[۱۹۰] رخ می دهدو پس از سپری شدن آن دوره ، ایجاد رفتار نقش پذیری در جوجه اردک ها دشوار وغیر ممکن است (السون و هرگنهان، ۲۰۰۹؛ ترجمه سیف، ۱۳۹۰).
بالبی معتقد بود دلبستگی کودک، مسیری شبیه به نقش پذیری در حیوانات را دنبال می کند؛ اگرچه این فرایند بسیار آهسته تر صورت می گیرد. نوزادان در هفته ی اول زندگی نمی توانند فعالانه اشیا را از طریق حرکتشان تعقیب کنند، ولی نسبت به افراد، پاسخ های اجتماعی مستقیمی ابراز می کنند. نوزادان لبخند می زنند، غان و غون می کنند، چنگ می زنند، گریه می کنند و… که همه این ها موجب نزدیک شدن افراد به آن ها می شود. در ابتدا نوزادان این پاسخ ها را به هر کسی ابراز می کنند. اما در شش ماهگی آن ها دلبستگی خود را به افراد معدود و به ویژه به یک فرد خاص، محدود می کنند. آن ها عمدتا می خواهند این فرد، نزدیک آن ها باشد.در این مرحله، آن ها از غریبه می ترسند و یاد می گیرند که سینه خیز بروند، و نماد اصلی دلبستگی شان را هر زمانی که از آن ها دورمی شود، دنبال می کنند. بنابراین آن ها نسبت به فرد معینی نقش پذیر می شوند و این فرد است که دنبال کردن را در آن ها راه اندازی می کند (ویلیام کرین؛ ترجمه ی خوی نژاد و رجایی ،۱۳۹۱).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲-۱۳) پژوهش های انجام شده پیرامون متغیرهای پژوهش
۲-۱۳-۱) خوش بینی و سبک های دلبستگی
در روند رشد کودک از جمله متغیرهایی که بر رشد خوش بینی تاثیر می گذارد سبک دلبستگی کودک می باشد. سبک دلبستگی با عنوان سازه ای عمل می کند که ویژگی هایی مانند خوش بینی و احساس تنهایی را شکل می دهد (هاینونن[۱۹۱]، ۲۰۰۴؛نوری،۱۳۸۵). پژوهش های مختلف نشان داه که بین خوش بینی و سبک های دلبستگی ناایمن رابطه ی منفی وجود دارد و بین خوش بینی و سبک دلبستگی ایمن رابطه ی مثبت معناداری وجود دارد (نوری، ۱۳۸۵؛ معدنی پور، رنجبر، کاکاوند، ذاکر، ۱۳۹۰).
در پژوهش چگینی و همکاران(۱۳۹۱) عنوان رابطه سبک های دلبستگی ایمن ونا ایمن با افسردگی و رضایت از زندگی با میانجی گری خوش بینی و حمایت اجتماعی در دانشجویان نشان دادند که دلبستگی ناایمن اجتنابی با رضایت از زندگی و افسردگی به ترتیب رابطه مثبت و منفی معنا داری دارند. همچنین سبک دلبستگی ایمن با خوش بینی و حمایت اجتماعی نیز رابطه مثبت معنا داری دارند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
هاینونن (۲۰۰۴) در مطالعه ی طولی به بررسی همبسته های رشد خوش بینی در نمونه ای از کودکان فنلاندی پرداخته است. نتایج این پژوهش نشان داد که خلق مشکل کودک و شیوه های فرزندپروری استبدادی والدین بنیادهای تحولی مهمی برای بدبینی در دوران بزرگسالی محسوب می شوند. هم چنین تحقیق وی نشان داد که سبک های دلبستگی ناایمن در دوران کودکی با سطح بالای بدبینی در دوران نوجوانی رابطه دارد.
وی[۱۹۲]، شفر[۱۹۳]، یونگ و زاکالیک[۱۹۴] (۲۰۰۵) نشان دادند که دلبستگی اضطرابی و اجتنابی به طور مثبت و معنی داری با چندیدن نشانه از ناراحتی روانی از قبیل شرم، خشم، خودشیفتگی روانی، افسردگی و اضطراب، احساسات منفی و ناراحتی های هیجانی و عصبانی و نشانه های کلی ناراحتی رابطه وجود دارد.
هو، چانگ و چانگ[۱۹۵] (۲۰۱۰) و هم چنین نوری و سقایی بی ریا (۱۳۸۸)، آشکار ساختند که خوش بینی به طور مستقیم با بهزیستی ارتباط دارد و دلبستگی به طور غیرمستقیم از طریق خوش بینی و حمایت های اجتماعی بر رضایت از زندگی و افسردگی تاثیر می گذارد. از این یافته های می توانیم نتیجه بگیریم که خوش بینی با سبک های دلبستگی رابطه ی مستقیم دارد و سبک های دلبستگی ناایمن منجر به افسردگی و بدبینی در افراد می شود. چنان چه سلیگمن (۱۹۸۸) افسردگی را نهایت بدبینی می داند. هم چنین تحقیقات نشان داده که سبک های دلبستگی روی آداب متقابل افراد که شامل صمیمیت، خود آشکارسازی[۱۹۶] و رفتارهای حمایتی[۱۹۷] تاثیر می گذارد (کولینز[۱۹۸] و فینی[۱۹۹]، ۲۰۰۴). و دلبستگی ایمن اساسی است برای پرورش راهبردهای کنارآمدن هیجان مدار (کسیدی و شاور، ۱۹۹۹). و سبک های دلبستگی ناایمن اساسی برای راهبردهای کنارآمدن هیجان مدار ناکارآمد می باشد. در تحقیقی نشان داده شد که افراد خوش بین از راهبردهای کنارآمدن هیجان مدار موثر استفاده می کنند (نوری، ۱۳۸۵).
درتحقیقی که توسط بوو[۲۰۰] (۲۰۱۰)انجام شد، خوش بینی و حمایت اجتماعی به عنوان متغیر میانجی در روابط بین دلبستگی و افسردگی مورد برسی قرار گرفت ونتایج حاکی از آن بود که خوش بینی و حمایت اجتماعی همبستگی بین سبک های دلبستگی وافسردگی را میانجی گری می کردند. یافته های این تحقیق نشان داد که افراد خوش بین دارای سبک دلبسته ایمن و افراد بدبین، افرادی افسرده ودارای سبک های دلبسته ناایمن هستند. وی در تحقیق خود نشان داد که افراد دلبسته ناایمن از ارتباطشان با دیگران رضایتی ندارند. رفتارهای حمایتی کمتری از خود نشان داده وحمایت کمتری هم جستجو می کنند و این باعث می شود ارتباطشان با شبکه اجتماعی اطرافشان قطع گردد و چون حمایت اجتماعی در مواقع استرس به عنوان یک سپر محافظ عمل می کند، فرد دلبسته ناایمن این سپر حمایتی را از دست داده و دچار اضطراب وافسردگی می شود.در تحقیق یلسین (۲۰۱۱) تحلیل رگرسیون نشان داد که حمایت اجتماعی و خوش بینی با رضایت از زندگی و از طرفی دلبستگی ایمن با خوش بینی ارتباط درد
۲-۱۳-۲) خوش بینی و ویژگی های شخصیتی
پژوهش های متعدد نشان داده که میان برون گرایی و خوش بینی رابطه ی مثبت نیرومندی وجود دارد (کریستین[۲۰۱]، براور[۲۰۲] و بندورانت[۲۰۳]، ۲۰۰۳). و افراد درون گرا لزوما از اضطراب های اجنماعی رنج نمی برند گرچه این افراد روحیه ی بسیار شاد برون گرا ها را ندارند، ولی آدم های غیرخوشحال و بدبینی نیستند (مک کری و کاستا، ۱۹۸۷؛ مشکی، ۱۳۸۵).از آن جا که روان آزرده خویی یک ویژگی شخصیتی نامطلوب محسوب می شود، انتظار می رود که با خوش بینی رابطه ی منفی داشته و با بدبینی رابطه ی مثبت داشته باشد. نتایج پژوهش های گوناگون این فرضیه را تأیید کرده اند (کریستین و همکاران، ۲۰۰۳؛ مشکی، ۱۳۸۵). هم چنین حسن و پاور[۲۰۴] (۲۰۰۲؛ به نقل از قربانی و گلزاری، ۱۳۸۷) نشان دادند که میان افسردگی والدین (که یکی از زیرمقیاس های روان رنجورخویی است) و خوش بینی فرزندان همبستگی منفی وجود دارد که این یافته همسو با یافته های وی و همکاران (۲۰۰۵) و هو و همکاران (۲۰۱۰) می باشد.
سلیگمن (۱۹۸۸) و گیلهام (۲۰۰۰؛ به نقل از قربانی و همکاران، ۱۳۸۷) در تحقیقات خود نشان دادند که خوش بینی با سازگاری شغلی و خانوادگی همراه است. چنان چه تحقیقات مختلف نشان داده که افراد خوش بین از خانواده های سازگار می باشند (کار، ۲۰۰۴).
تحقیفات نشان داده که افراد پذیرا اساسا نوع دوست هستند و باور دارند که دیگران متقابلا کمک کننده هستند و در مقابل افراد غیر پذیرا ستیزه جو، خودمدار، شکاک و بدبین می باشند. افراد پذیرا از لحاظ اجتماعی مقبول و محبوب هستند (مک کری و کاستا، ۱۹۹۰؛ به نقل از روشن، ۱۳۸۵). هورنای (۱۹۴۵؛ به نقل از روشن، ۱۳۸۵) درباره ی دو تمایل نوروتیک (حرکت علیه مردم و حرکت به طرف مردم) بحث نموده است که این دو شبیه شکل مرضی پذیرا بودن و ستیزه جویی می باشد.
مک کری و کاستا و بوش[۲۰۵] (۱۹۸۶؛ به نقل از روشن، ۱۳۸۵) نشان دادند که افرادی که در با وجدان و مسئولیت پذیری نمره ی بالا می گیرند خوش قول و مطمئن هستند اما در به کارگیری اصول اخلاقی زیاد دقیق نیستند هم چنین آنان در تلاششان برای رسیدن به هدف بی حال هستند.
فصل سوم
روش شناسی
۳-۱) روش تحقیق
با توجه به این که این پژوهش به بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی و سبک های دلبستگی با خوش بینی در دانشجویان می ­پردازد، یک پژوهش غیرآزمایشی می باشد و از آن جا که به بررسی رابطه بین متغیرها می ­پردازد، یک پژوهش همبستگی است. تحقیق همبستگی برای دو هدف عمده به کار می­رود: ۱-) کشف رابطه بین متغیرها، و ۲-) پیش ­بینی یک متغیر از روی یک یا چند متغیر دیگر (دلاور، ۱۳۸۵). متغیر پیش ­بینی کننده باید پیش از متغیر پیش ­بینی شونده اندازه گیری شود. در این پژوهش هر دو هدف مورد استفاده قرارمی­گیرد: هم به رابطه بین متغیرها می ­پردازد، هم به پیش بینی یک متغیر از روی یک یا چند متغیر دیگر.
۳-۲) جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری
جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانشجویان دانشکده روان شناختی و علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی می­باشد که در سال تحصیلی (۹۳-۱۳۹۲) مشغول به تحصیل می­باشند. تعداد کل این دانشجویان در سال تحصیلی (۹۳-۱۳۹۲) برابر ۱۴۷۳نفر است.
حجم نمونه شامل ۳۰۲ نفر از دانشجویان دانشکده روان­شناسی و علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزمی­باشند که در نیم سال اول سال تحصیلی (۹۳-۱۳۹۲) مشغول به تحصیل می­باشند. این حجم نمونه براساس جدول کرجسی- مورگان به دست آمده است.
در این تحقیق از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد. به این صورت که پس عرض سلام و ادب خدمت دانشجویان دانشگاه، آنهایی که تمایل به همکاری و پاسخ گویی به سوالات آزمون ها بودند به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند.
۳-۳) ابزارهای پژوهش
ابزارهای مورد استفاده در پژوهش حاضر عبارتند از: ۱- جهت گیری زندگی (خوش بینی- بدبینی سرشتی) شی یر و کارور (۱۹۹۴)، ۲- پرسشنامه ی شخصیت پنج عاملی مک کری و کاستا (۱۹۸۵) ، ۳- پرسشنامه سبک های دلبستگی هازان و شاور (۱۹۸۸).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:00:00 ب.ظ ]