راهبردهای تنظیم هیجانی که پیش از رخداد، حادثه استرس زا، فعال میشوند باعث تعبیر و تفسیر موقعیت به نحوی میگردند که پاسخ هیجانی مرتبط با آن موقعیت را کاهش دهند (بک، ۱۹۹۱؛ شرر[۸۸]، ۱۹۸۴). برای نمونه فردی یک رویداد در حال وقوع را به جای این که یک تهدید به شمار آورد به عنوان یک چالش ارزیابی می کند (توماکا، بلاسکوویچ، کیبلر و ارنست [۸۹]، ۱۹۹۷)
بروز مشکلات در تنظیم هیجان مرتبط با اختلالهای روانی است (آلدائو، نولن هوکسما و اسچیوزر[۹۰]، ۲۰۱۰؛ برینباوم، رقاوان، ورنون و گومز[۹۱]، ۲۰۰۳؛ منین و فاراچ[۹۲]، ۲۰۰۷).
۲-۴-۶ مهارتهایی که در تنظیم هیجانی آموخته میشوند:
۱-مهارتهای هیجانی:
شامل شناسایی و نام گذاری احساسات، ابراز احساسات، تعیین شدت احساسات، مدیریت احساسات، به تعویق اندازی کامیابی، کنترل اضطرابها، کاهش فشار روانی، آگاهی از تفاوتهای موجود میان احساسات و عمل.
۲- مهارتهای شناختی:
شامل گفتگوی درونی- مقابلهای، گفتگوی درونی تشویقگرایانه، درک و تفسیر نشانه های اجتماعی، شناخت تاثیرات اجتماعی بر رفتار و ملاحظه شخصی خود از چشم انداز جامعهای بزرگتر، استفاده از گامهای مشخص برای حل مسایل و تصمیم گیری و تعیین اهداف، تعیین اعمال جایگزین، پیش بینی پیامدها، درک دیدگاه دیگران، درک هنجارهای رفتاری مقبول و نامقبول، داشتن دیدگاهی مثبت به زندگی، خودآگاهی و انتظارات واقعگرایانه از خود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۳-مهارت خود آگاهی:
مشاهده و شناخت احساسات خود، یافتن واژگانی برای بیان احساسات، آگاه شدن از ارتباط میان افکار، احساسات و واکنشها و بررسی اعمال خود و آگاهی بر پیامدهای آنها تعیین سهم تاثیر افکار و احساس ها بر تصمیمها.
۴- مهارت مقابله با فشار روانی:
شناخت ارزش تمرینات بدنی، تصویرهای ذهنی هدایت شده و روش آرمیدگی.
۵- مهارت همدلی:
درک احساسات و علایق دیگران و مد نظر قراردادن دورنمای ذهنی آنان، احترام گزاردن به تفاوتهای موجود در احساسات افراد نسبت به پدیدههای مختلف.
۶- مهارت ارتباط موثر:
صحبت کردن درباره احساسات به صورتی موثر، شنونده و پرسشگری خوب شدن، تمایز گذاشتن میان حرف و عمل دیگران و واکنشها و قضاوتهای خود نسبت به آنها، ابراز علایق و احساسات خود بدون خشم یا انفعال نسبت به دیگران و مهارت قاطعیت.
۷- مهارت مذاکره اصولی:
نحوه مذاکره با دیگران، والدین، اساتید، استفاده از الگوی برد- برد در بحث جهت حل تعارضات بینفردی
۸- مهارت مدیریت احساسات:
استفاده از گفتگو با خود، برای پیدا کردن پیامهای منفی مانند انتقادات درونی مخرب، درک آنچه که در پس هر احساس نهفته است (مانند رنجشی که خشم را بر میانگیزد) یافتن راههایی برای مقابله با ترس و اضطراب و مدیریت خشم و اندوه.
مدیریت خشم
۹- مهارتهای رفتاری شامل :
الف- ارتباط غیر کلامی
ب- برقراری ارتباط از طریق تماس چشمی
ج- حالت چهره، لحن صدا (امیدی و یعقوبی، ۱۳۹۰).
۲-۴-۷ راهبردهای مقابله با هیجانها :
۱-راهبردهای شناختی:
منظور از راهبردهای شناختی، راهبردهایی است که بر مبنای نظریه های شناختی استوار شده اند. دراین نظریهها عوامل اصلی نگهدارندهی رفتار، فرایندهای شناختی فرض میشوند. روانشناسان شناخت گرا بر این باورند که افراد بر حسب ادراکی که ازامور و رویدادها دارند به آنها واکنش نشان میدهند. اینان بر این باورند که هر فردی متناسب با ساختار ذهنی خود که متشکل از مجموعه باورها، فرضیات و اعتقادات او است، رویدادها و موقعیتهای مختلف را در ذهن خود پردازش و ادراک می کند. هر چه قدر باورها و عقاید افراد خشک تر و قابلیت انعطافشان کمتر باشد، خطاهای شناختی و تفسیری آنها بیشتر خواهد بود. شناختهای غلط سبب بروز احساسات ناخوشایند می شود و احساسات ناخوشایند منجر به بروز رفتارهای نامناسب میگردد. شناخت گرایان معتقدند تغییرات مطلوب در رفتار، از جمله رفتارهای هیجانی آنها، از راه تغییر دادن الگوهای فکری، باورها، نگرش ها و عقایدشان امکان پذیر است (امامی نائینی، ۱۳۸۵).
۱-۱-خودآگاهی:
به منظور برخورد مناسب با احساسات و هیجانهای ناخوشایند، اولین گام خود آگاهی هیجانی است. شاید شنیدن مکرر یک موضوع خسته کننده باشد. ولی واقعیت این است که با تکرار کردن است که میتوان ماهر شد. اولین قدم در مهار کردن احساساتی همچون خشم، غم، عصبانیت، و ترس این است که به آن حالت آگاهی پیدا کنیم.
به منظور آگاهی یافتن به احساسات خود شناخت عوامل زیر ضروری است:
۱-۲- شناخت احساسات و عواطف به هنگام رویارویی با موقعیتهای ناخوشایند.
۱-۳- شناخت افکار و باورها.
۱-۴- شناخت چگونگی تفسیر رویدادها.
۱-۵- آگاهی یافتن از خواسته ها و انتظارات خود (همان منبع).
۲- راهبردهای رفتاری:
برای خنثی کردن محرکها و تجربیات ناخوشایند، دو شیوه رفتاری کلی وجود دارد. این دو شیوه عبارتند از: شیوه های بلند مدت و شیوه های کوتاه مدت.
۲-۱ روش های بلند مدت:
روشهایی هستند که در دراز مدت باعث میشوند آستانهی تحمل فرد در مقابل موقعیتهای ناخوشایند افزایش یابد. این شیوه ها سبب می شود که فرد به طور کلی در زندگی خود از یک آرامش نسبی برخوردار باشد. آرامش حاکم بر وجود فرد به او کمک می کند تا در مواجهه با رویداد ناخوشایند، کنترل خود را حفظ نموده و بتواند راه حلهای منطقی پیدا کند. همان طور که ملاحظه میکنید بازدهی این روشها در دراز مدت خودش را نشان میدهد. اما در بسیاری از مواقع، مثلاً هنگامی که ما عصبانی هستیم، به روشهایی احتیاج داریم که سریعتر به نتیجه برسد و بتوانیم در همان لحظه خشم و عصبانیت خود را کنترل کنیم.
ورزشهای هوازی:
اولین روش بسیار سودمند که در در دراز مدت باعث افزایش توانایی خنثی کردن احساسات ناخوشایند می شود، انجام دادن ورزشهای هوازی است. ورزشهای هوازی فعالیتهایی هستند که در آن فرد در زمانی نسبتاً طولانی، یک فعالیت منظم بدنی را انجام میدهد. طی این فعالیتها ضربان قلب و تنفس به تدریج افزایش یافته و برای مدت زمانی، فعالیت با حداکثر ضربان قلب و تنفس ادامه مییابد و سپس به تدریج کاهش مییابد. ورزشهای هوازی به دلیل این که ضربان قلب، تنفس و متابولیسم عضلات را تنظیم می کنند، روش بسیار خوبی برای آرامسازی عضلانی است (امامی نائینی، ۱۳۸۵).
پیش بینی:
پیش بینی کردن وقایع گامی بزرگ در جهت پیشگیری از ایجاد احساسات ناخوشایند در ما است. به عبارت دیگر زمانی که ما بتوانیم نتایج رفتارهای خود و تاثیر آن را بر دیگران پیش بینی کنیم آنگاه خواهیم توانست از بروز احساسات ناخوشایند در خود و دیگران جلوگیری کنیم. به نظر می رسد این راهکار شناختی- رفتاری است. چرا که هم نیازمند به یک پردازش شناختی است و هم انجام یک سری از رفتارها را میطلبد.
آرام سازی خود:
یکی از بهترین راه های کنترل بر احساسات و هیجانهای خویش، تمرینات آرام سازی یا relaxation است. شما با قرار گرفتن در محیطی آرام میتوانید این تمرینات را انجام دهید. وقتی مشغول آرامش دادن به خود هستید، فعالیت بدن کم می شود، ضربان قلب کندتر می شود و عضلات تنش کمتری مییابند (همان منبع).
۲-۲ روشهای کوتاه مدت:
خود آگاهی هیجانی:
افراد در مواجهه با رویدادهای ناخوشایند، احساسات ناخوشایندی پیدا می کنند. آگاهی از این امر که در این لحظه من چه احساسی دارم گامی بزرگ در جهت کنترل و مهار آن احساس است. اگر در لحظاتی که احساسات ناخوشایندی دارید، به خود بگوییدکه تو الان عصبانی هستی، تو الان غمگینی و به این حالات خود آگاهی داشته باشید، در چنین شرایطی راحتتر میتوانید چند دقیقهای صبر کنید و از بروز پاسخهای آنی و بدون تفکر جلوگیری کنید (امامی نائینی، ۱۳۸۵).
راهبردهای مقابله با عصبانیت و خشم :
الف- گفتن عبارت”ایست”
زمانی که عصبانی هستید، میتوانید به خودتان بگویید”ایست”، صبر کن. این فرمان باعث می شود که شما بتوانید تا حدودی از اسیر احساساتتان رهایی پیدا کنید و موقعیت را بهتر ارزیابی کنید.
ب- تنفس عمیق:
این موضوع مورد تأیید است که عموماً خشم و عصبانیت یک پدیده روانی صرف نیست، چرا که اجزاء جسمانی و فیزیولوژیک، نقش مهمی در بروز آن دارند. معمولاً تنفس عمیق باعث می شود که ضربان قلب کاهش یافته و در نتیجه فشار خون هم پایین بیاید و بدین ترتیب میتوان با تنفس عمیق، عوامل فیزیولوژیک موثر در تشدید خشم و عصبانیت را کنترل کرد. هرگاه فرد بتواند هیجانهایش را تا حدودی کنترل نماید، آنگاه بهتر می تواند در خصوص پاسخهای مناسب و راه حلهای مناسب بیاندیشد (همان منبع).
ج- شمردن اعداد:
زمانی که عصبانی هستید توصیه می شود از یک تا صد بشمارید. شمارش اعداد باعث می شود که شما کمی از موقعیت فاصله گرفته و شدت انرژی منفی حاصل از عصبانیت در وجود شما کاسته شود.
د- تلقین برخی جملات:
در حین مقابله با یک وضعیت ناخوشایند میتوانیم به خود گوشزد کنیم که : آرام باش و آرام باقی بمان، موضوع را زیاد بزرگ نکن، این را درس عبرتی بدان، یک نفس عمیق بکش، خونسردیت را حفظ کن و فکرت را به کار بینداز.
ه- خواندن یک بیت شعر یا یک جمله:
به خاطر آوردن یک بیت شعر یا یک جمله نیز می تواند از شدت فشار روانی حاکم بر شما بکاهد.
و- ترک موقعیت:
با ترک موقعیت، شما به خود فرصت فکر کردن میدهید و میتوانید به موقعیت فراسوی نیازها و خواسته های خود توجه کنید. در چنین شرایطی، اگر مخاطب شما فرد خاصی است، میتوانید از او بخواهید تا در زمان دیگری در مورد مسألهتان صحبت کنید (امامی نائینی، ۱۳۸۵).
۲-۲-۳- راهبردهای مقابله با غمگینی:
به منظور غلبه بر احساس غمگینی در زیر به برخی از راهکارها اشاره میکنیم.
احساس غمگینی خود را بپذیرید. غمگینی یک احساس عادی و طبیعی است و هر کس در مواقعی غمگین خواهد شد.
با پیامهایی مثل: دنیا که به آخر نرسیده، من میتوانم باز هم شاد باشم، من برای همیشه غمگین نخواهم بود، این احساس زود گذر است و بالاخره تمام می شود، و ….به خودتان دلداری بدهید.
موقعیتی را که در آن ساکن و خموده باقی ماندهاید را ترک کنید.
راه دیگری که برای غلبه بر احساس غمگینی وجود دارد این است که یک داستان در مورد احساسات خود بنویسید و یا آن را نقاشی کنید.
یک کار خوب برای کسی انجام دهید.
یک کار خوب و شادی آفرین برای خودتان انجام دهید (همان منبع).
۲-۴-۸ دیدگاه های زیربنای هیجانها:
دیدگاه های شناختی و زیستی با هم، تصاویر جامعی از فرایند هیجان در اختیار میگذارد. با این حال، قبول کردن این نکته که جنبه های شناختی و زیستی هر دو زیر بنای هیجان هستند این سوال را پیش میکشد که کدام یک اصلی است: عوامل زیستی یا شناختی. آنهایی که طرفدار برتری شناخت هستند، معتقدند تا وقتی افراد معنی و اهمیت شخصی یک رویداد را به صورت شناختی ارزیابی نکرده باشند، نمیتوانند به صورت هیجانی پاسخ دهند. آنهایی که طرفدار برتری عوامل زیستی هستند، معتقدند واکنشهای هیجانی لزوماً به ارزیابیهای شناختی نیازی ندارند. رویدادهای متفاوت، مانند فعالیت عصبی زیر قشری یا جلوههای صورت خودانگیخته، هیجان را فعال می کنند. از دید نظریه پرداز زیستی، هیجانها میتوانند بدون رویداد شناختی قبل از آن روی دهند، ولی نمیتوانند بدون رویداد زیستی قبل از آن، روی دهند. بنابر این عوامل زیستی، نه شناختی، برتر هستند (ریو، ۲۰۰۵، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۹۰).
۱– دیدگاه زیستی :
اکمن[۹۳] (۱۹۹۲) خاطر نشان میسازد که هیجان بسیار سریع شروع میشوند، کوتاه مدتاند، و میتوانند به صورت خودکار /غیر ارادی، روی دهند. بنابراین، وقتی به صورت هیجانی عمل میکنیم، حتی قبل از اینکه از این هیجان پذیری آگاه باشیم، هیجانها در ما روی میدهند. هیجانها به این علت زیستی هستند که از طریق ارزش سازگاری برای پرداختن به تکالیف اساسی زندگی، تکامل یافتهاند. از نظر پنکسپ[۹۴] (۱۹۸۲، ۱۹۹۴)، هیجانها از مدارهای عصبی که فعالیت مغز را تنظیم می کنند ناشی میشوند و بررسی اعماق مدارهای مغزی از بررسی احساسهایی که برچسب کلامی به آنها زدهایم، دشوارتر است. ولی مدارهای مغزی، شالودهی زیستی تجربه هیجان هستند. ایزارد[۹۵] (۱۹۸۹، ۱۹۹۱) اعلام میدارد که اطفال به رغم کمبودهای شناختی به برخی رویدادها، به صورت هیجانی پاسخ میدهند. بعد از اینکه کودک زبان را فرا میگیرد و استفاده از توانایی های حافظه بلند مدت را آغاز می کند، بسیاری از رویدادهای هیجانی، مقدار زیادی پردازش شناختی را در بر دارند. با این حال، به رغم پرمایگی شناختی در فرایند هیجان، بیشتر پردازش هیجانی رویدادهای زندگی، غیرشناختی هستند، یعنی خودکار و ناهشیارند و ساختارهای زیر قشری، میانجی آنها میشوند (ریو، ۲۰۰۵، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۹۰).
۲- دیدگاه شناختی :
شرر (۱۹۹۴، ۱۹۹۷) معتقد است که برخی از تجربیات زندگی موجب هیجان میشوند در حالی که تجربیات دیگر موجب آن نمیشوند. تعدادی از ارزیابیهای شناختی خاص که موجب تجربیات هیجانی میشوند عبارتند از: آیا این رویداد خوب است یا بد؟ آیا میتوانم با این موقعیت به طرز موفقیت آمیزی مقابله کنم؟ و آیا این رویداد از نظر اخلاقی مانعی ندارد؟ پاسخ به این سوالها که چگونه موقعیتی را که با آن مواجه میشویم ارزیابی کنیم، نوع پردازش شناختی را که موجب هیجانها می شود، را تشکیل میدهد. وینر[۹۶] (۱۹۸۶) اعلام میدارد در تحلیل انتسابی هیجان، افراد باید بر روی پردازش اطلاعاتی که بعد از وقوع پیامدهای زندگی صورت میگیرد، تمرکز کنند. یعنی نظریه انتساب روی تفکر و تأمل بعد از موفقیتها و شکستها، تاکید دارد. بعد از موفقیت، اگر معتقد باشیم که خودمان آن را به بار آوردهایم، یک هیجان به وجود می آید در حالی که اگر باور داشته باشیم که دوستمان آن را بار آورده است، هیجان متفاوتی به وجود میآید(همان منبع).
۳- دید گاه دو سیستمی:
فایدهای که از مجادلهی شناخت در برابر زیست شناختی حاصل می شود این است که هر دو طرف به روشنی دیدگاه خودشان را بیان می کنند. وقتی به هر دو دیدگاه فکر میکنیم، این سوالها مطرح میشوند، که کدام یک درست است. یا کدام یک درستتر است. روانشناسان هیجان تلاش کرده اند به این سوال پاسخ دهند و دو پاسخ پدیدار شده است طبق دیدگاه باک[۹۷] (۱۹۸۴)، انسانها دو سیستم همزمان دارند که هیجان را فعال و تنظیم می کنند. یک سیستم، سیستم فطری خودانگیخته، و فیزیولوژیکی است که به صورت غیر ارادی به صورت تعبیری و اجتماعی واکنش نشان میدهد. سیستم فیزیولوژیکی هیجان در تاریخ تکامل انسان، ابتدا به وجود آمده است (سیستم لیمبیک) در حالی که سیستم شناختی هیجان بعداً که انسانها به طور فزایندهای متفکر و اجتماعی شدند به وجود آمده است (قشر تازه مخ). سیستم زیستی ابتدایی و سیستم شناختی جدید با هم ترکیب میشوند و مکانیزم هیجان دو سیستمی بسیار انطباقی را به وجود میآورند. با فرض کردن اینکه چگونه سیستمهای هیجان زیستی و شناختی تعامل می کنند رابرت لیونسون[۹۸] (۱۹۹۴)، نظریه دو سیستمی را قدری جلوتر میبرد. این دو سیستم به جای اینکه موازی هم باشند، بر یکدیگر تاثیر میگذارند(ریو، ۲۰۰۵، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۹۰).
۲-۴-۹ اختلال تنظیم هیجانی:
سطح پایین تنظیم هیجانی ناشی از ناتوانی در مقابله مؤثر با هیجانها و مدیریت آنها است، ناتوانی در مدیریت هیجانها باعث می شود که فرد در موقعیتهای استرسزا از راهبردهای مقابلهای نامناسب استفاده کند. افرادی که تنظیم هیجانی پایینی دارند، در پیش بینی خواسته های دیگران توانایی کمتری دارند. آنها فشارهای محیط را درک نمی کنند و هیجانهای خود را به خوبی مهار نمی کنند و در نتیجه در مقابل وقایع مقاومت کمتری نشان میدهند. بررسیها نشان دادهاند که چنانچه نوجوان به راهبردهای مقابلهای کارآمد مجهز نباشد و توانایی کمی برای درک هیجانهای خود و دیگران داشته باشد، در برخورد با فشارها و بحرانهای دوران نوجوانی توان کمتری خواهد داشت و مشکلات رفتاری بیشتری را به صورت پرخاشگری، افسردگی و اضطراب نشان خواهد داد (ترینداد و جانسون، ۲۰۰۰).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:16:00 ق.ظ ]