امام با بیان تشبیهی زیبا و بدیع، به جایگاه والای انسانهای متّقی و فضیلت آنان بر دیگران اشاره می نماید و میفرماید: برتری متّقین همچون برتری دانه های خوب و اصلاح شده است که از میان انبوه دانهها برگرفته میشوند. این امتیاز براثر خالص سازی آنها و قبول شدن در آزمون الهی حاصل شده است. لذا در اینجا این افراد پرهیزگار و عابد به بذرهای مرغوبی تشبیه شدهاند. تناسب و ارتباط بین مثال ذکر شده و مفهوم مورد نظر برای خواننده مشهود است و خواننده به طور ناخودآگاه به این ارتباط پی می برد. در واقع، وجه شبه، انتخاب و گزینش بر اساس شایستگی است. هدف از این تشبیه بیان این نکته است که پرهیزکاران به جهت اصلاح نفس و تهذیب روان، انسانهایی برگزیده و مقرّب، در درگاه الهی هستند. در بیشتر تصاویر امام، از جمله در این تصویر، یک روی ترکیب خیال، طبیعت است که با محسوس و ملموس کردن صحنه، مفهوم را به ذهن مخاطب نزدیکتر کرده و مطلب در دل و جان وی بهتر نفوذ پیدا می کند. واژه های « ینتقی، یلقی » به صورت مجهول بیان گردیدهاند تا بیان شود که آنان نیز همچون اولیاء الهی، از جایگاه ویژهای برخوردارند. دو واژه مذکور در کنار واژه های « تَلخیص و تَمحیص» حالتی سجع گونه و هنر مندانه به تصویر بخشیدهاند که موجب تولید موسیقی و ریتم زیبایی گشتهاند. این تصویر سرشار از حرکت، جنبش و حیات است و این را می توان از رشد و بالندگی در واژهی « بذر» و شکوفایی آن بخوبی دریافت.
دراین عبارت، نوعی هماهنگی و پیوستگی کلمات با یکدیگر دیده می شود و طنین خاص هر حرف در کنار حرف دیگر، زیبایی خاصی به آن بخشیده است و باعث جذب مخاطب می شود و او را به تفکر و تأمل وا میدارد.
-فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طَهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ غِشَاءِ أَبْصَارِکُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ وَ ضِیَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ (خطبه: ۱۹۸)
«همانا تقوا و ترس از معصیت خدا، داروی بیماریهای قلبها، و بینایی چشم دل و درمان و شفابخش آلام جسمانی و اصلاح و مرهم زخمهای سینهها و پاک کنندهی پلیدیهای نفسانی و جلا دهندهی نابینایی چشمان شماست و موجب امنیت در برابر ناآرامیها و اضطرابهاست و روشن کنندهی تاریکیهای جهل و نادانی در مسیرتان است.» (دشتی: ۲۹۵)
در این عبارات زیبا و دل انگیز، امام با هنرنمایی هر چه تمامتر و با بهرهگیری از تصاویر متعدد و انواع آرایه های ادبی از جمله استعاره، تشبیه، مجاز و. . .، ارزش تقوی و نقش کلیدی آن را در زندگی به تصویر می کشد.
در این عبارات، در قالب تشبیه بلیغ، تقوی به داروی شفابخش، روشنایی بخش قلبها، شفادهنده دردها، اصلاح کننده، پاک کننده و روشنایی بخش تاریکی چشمها تشبیه شده است. ابتدا تقوا به دارو تشبیه شده است؛ همان گونه که دارو بیماری تن را از بین می برد و آن را سلامت می بخشد؛ تقوا هم بیماری روح را از بین برده و درون انسان را شفا می دهد. در درون این تصاویر نیز از تصاویر دیگری استفاده شده است. مثلاً در عبارات « اَعمی اَفئدتکم » و «فسادِ صُدورِکُم» استعاره مکنیه وجود دارد که در واقع، کوری و فساد به قلب نسبت داده شده، گویا قلب همچون موجودی دارای عقل و احساس، دچار کوری و فساد می گردد. از آنجا که تقوا، سبب اصلاح فساد، پاکی نجاست، روشنایی بخش چشمها و.. . است، می توان واژه های «صلاح، طهور، جلاء، امن و ضیاء»را مجاز نیز دانست. « لذا امام با آفرینش تصویرهای متعدد خیالی در درون تصاویر، با سبکی منحصر به فرد و متمایز، معانی را به خواننده منتقل میکند و او را به اوج لذّت هنری میرساند به گونهای که پیام دینی موجود در تصاویر را به خوبی جذب می کند. همه این عبارات به ضمیر «کُم» ختم می شوند که این پایانبندها همچون قافیه شعر، «نوعی تناسب و قرینه سازی را ایجاد میکنند و به عبارات توازن میبخشند و ادراک و جذب و تأثیر مجموعه تصاویر را سریعتر وآسانتر می کنند و همین نکته خود، سبب احساس لذّت و آسایش میشود.»(کدکنی، ۱۳۸۴: ۹۵) در همه عبارات، تقابل واژگان و مقابله بین آنها، حرکت و پویایی خاصی به تصویر بخشیده است؛ مثل تقابل بین« دواء – داء»، «بصر- أعمی»، «صلاح- فساد»، «طهور- دنس» و. . . در مجموع، در این عبارات که برگرفته از تجربیات ملموس بشری هستند، قویترین نوع تصویر را می توان مشاهده نمود.
-فاجْعَلوا طاعهَ اللهَ شعاراً دونَ دثارِکُم وَ دَخیلاً دونَ شِعارِکُمْ وَلَطِیفاً بَینَ اضْلاعِکُم وَامیراً فَوْقَ امورِکُمْ وَمَنْهلاً لِحَینِ ورودِکُمْ وَشَفیعاً لِدَرْکِ طَلبتِکُم وَجُنَّهً لِیوْم ِفَزْعِکْمْ ومَصابْیحَ لِبُطونِ قُبورِکُمْ. (خطبه: ۱۹۸)
«پس طاعت خدا را پوشش جان نه پوشش ظاهری، قرار دهید و با جان، نه با تن فرمانبردار باشید تا با اعضا وجوارح بدنتان در آمیزد وآن را بر همه امورتان حاکم گردانید. اطاعت خدا را راه ورود به آب حیات، شفیع گرفتن خواسته ها، پناهگاه روز اضطراب و چراغ روشنگر قبرها قرار دهید.» (دشتی: ۲۹۵)
در این تشبیه حسی خیالی، امام از رهگذر برانگیختن خیال مخاطب و بهره گیری از فعل امر، مخاطب را بر آن می دارد که تقوا را هچون لباسی تصور کند که پوشاننده باطن وجانش می باشد و آنگاه امام از دلالت معنایی جمله برای القای پیام خود بهره می برد.
در این عبارت، طاعت به لباس زیرین تشبیه شده است؛ “شعار به معنای جامه زیرین است، و در اینجا کنایه از این است که همیشه ملازم طاعت خداوند بوده و مانند جامه زیر که با بدن ملازمت وپیوستگی دارد، همواره فرمانبردار اوامر باشید، و لحظهای از فرمانش سربرنتابید. قید « دون دثارکم » اشاره به این است که طاعت خداوند را جامه ظاهر خود قرار ندهید؛ بلکه آن را در جان خود قرار دهید، زیرا در غیر این صورت جز فایدهای اندک چیزی عاید آنها نخواهد شد، دثار به جامه رویین گفته میشود». (بحرانی، ۱۳۸۸، ج۳۶۲: ۵) و بنا به گفته عبد العزیز عمار« حذف وجه شبه می رساند که اختصار و سربسته سخن گفتن بلیغتر از تفصیل و اطاله کلام می باشد و تأکید آن در دلالت بر معانی و قدرت تأثیر گذاری بر نفس بیشتر است، و این حذف، انگیزهای است که هرکس در عبارت بیندیشد بتواند به چند صورت وجه شبه محذوف را استنباط کند و با تأمل وتفکر در آن به وجه شبه مورد نظر خود دست یابد. (عمار، ۲۰۰۷: ۱۲۹)
-ألَا وانَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُم ایدیکُمْ مِنْ حَبْلِ الطِاعه (خطبه: ۱۹۲)
«آگاه باشید! که شما هم اکنون دست از رشته اطاعت کشیدید.» (دشتی: ۲۸۳)
امام پیروان خود را به علت رعایت نکردن فرمان خدا سرزنش و نکوهش می فرماید که شما دست از ریسمان اطاعت خداوند برداشتهاید. اطاعت از خدا در قالب اضافه تشبیهی به ریسمان و طناب تشبیه شده است. وجه شبه، مایه پیوستگی و ارتباط منظَّم طاعت و ریسمان می باشد؛ ریسمان محکمی که به راحتی نمی پوسد.
بنابراین تشبیهات بخش بسیار وسیعی از تصویرهای هنری امام علی (ع) را تشکیل می دهند و امام از آنها در راستای بیان اندیشه های والای دینی بهره وافری برده است.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
۳-۴ استعاره:
یکی از جلوههای زیباشناسی در کلام امام (ع) استفاده از استعاره است که از نظر هنری، بهترین و زیباترین تصویرهای هنری می باشد. امام با کمک استعاره توانسته است در بیان اهمیت تقوا به روشنی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. دامنه استعاره در نهجالبلاغه وسیع است و امام امور حسی و جمادات و امور معنوی و دیگر چیزها را به حوزه استعاره وارد نموده است.
استعاره از نظر لغوی از باب استفعال و معنی آن، چیزی را عاریه خواستن است. ابن منظور در ذیل ماده « عور » می گوید: تعَورَ واستَعارَ: درخواست عاریت کرد، استعارالیه و استعار منه: از او خواست که آن چیز را به او عاریت دهد. الاِسْتِعَارَهُ مِنَ العَاریهِ: استعاره از عاریت، گرفته شده است. (ابن منظور، ۱۴۰۵، ج۴: ۴۱۹) و اصطلاحاً عبارت است به کار بردن لفظ در غیرآنچه برای آن وضع شده است. (در غیر معنای حقیقیش) به خاطر علاقه مشابهتی که بین معنای حقیقی و معنای مجازی وجود دارد. البته باید دارای قرینهای باشد که از اراده معنای حقیقی جلوگیری نماید. در واقع استعاره چیزی جز یک تشبیه مختصر نیست، ولی از تشبیه رساتر می باشد.در استعاره واجب است که وجه شبه و ادات ذکر نشود و لازم است که تشبیه به فراموشی سپرده شود و ادعا شود که مشبه عین مشبهٌبه یا فردی از افراد مشبه به کلی است درحالی که وجه شبه در مشبهٌبه قویتر است. (هاشمی، ۱۳۸۵: ج: ۲، ۱۳۹ و۱۴۱) عبد القاهر، استعاره را تصویری می داند که گرچه اساس اولیه آن یک تشیبیه در ذهن شاعر بوده است، اما تنها یکی از دو رکن اصلی تشبیه در ذهن شاعر وجود دارد و رکن دیگر را خواننده به کمک شباهتهای ممکن قابل حدس که در بحث استعاره علاقه نامیده می شود و از قراین موجود در سخن فهمیده می شود، درمی یابد؛ یعنی از گفته های متن به ناگفته های متن پی می برد؛ به عبارت دیگر اصل هر استعارهای تشبیه است (جرجانی، ۱۹۸۸: ۴۱) و به بیانی دیگر استعاره عبارت است از انتقال عبارات از موضع استعمالشان در اصل لغت به غیر از استعمال اصلی آن، به خاطر غرضی یا دلیلی. (عسکری،۱۹۵۲: ۲۹۵)
استعاره، توان تأثیرگذاری بسیار بالایی دارد و در شنونده تأثیر شگرف میگذارد. در استعاره تمام توان نویسنده بر این است که اثبات کند مستعارٌمنه و مستعارٌله یکی است، و این امر تنها با حذف یکی از مشبه یا مشبهٌبه ایجاد خواهد شد. (جارم و امین، ۱۳۷۸: ۱۰۵) علاوه بر توان تأثیر گذاری بسیار بالای استعاره، وجود آن در شعر بیانگر قدرت بالای تخیل شاعر است و این اهمیت به حدی است که ابن خلدون در تعریف شعر می گوید: «شعر کلامی است مبتنی بر استعاره و اوصاف ». (ابن خلدون، ۲۰۰۴: ۵۹۱) در بیان قدرت بالای خیال انگیزی استعاره باید گفت استعاره به علت اینکه تخیلی از صورتی است که قبلاً در ذهن شاعر شکل گرفته، شاعرانهترین صنعت بیانی در شعر محسوب می شود و دقیقاً زبان تخیل به شمار می آید. (ابودیب، ۱۳۸۴،: ۲۱۷) علاوه بر قدرت تأثیر گذاری بسیار بالا و قدرت خیال انگیزی، ایجاز نیز از دیگر فواید استعاره می باشد. عبدالقاهر در این باره می گوید: استعاره معانی و مفاهیم بسیار زیادی را با لفظی اندک به تو می بخشد تا جایی که از یک صدف، هزار گوهر خارج کنی و از یک شاخه مقدار گوناگونی می چینی و جماد به وسیله استعاره زنده و ناطق می شود و عجم فصیح می گردد و مفاهیم ناپیدا آشکار می شوند. (جرجانی، ۱۹۸۸: ۴۱)
از جمله نقشهای شایانی که علمای بلاغت برای استعاره برشمردهاند، آن است که با استعاره می توان معنا را بدون اطناب با مبالغهای پذیرفتنی به روشنی تصویر کرد و از این راه تخیل خواننده را برانگیخت و در وی تأثیر مطلوب گذاشت. بنابراین استعاره با تجسُّم بخشیدن به امور ذهنی و جاندار نمایی امور بی جان بر اثر بخشی و جذابیت کلام میافزاید. (الحسینی،۱۴۱۳: ۶۶۰) از دیگر جنبههای بلاغت استعاره گسترش جهان واژگان و جهان معانی است، بدین معنی که اطلاق نامهای جدیدی به پدیده ها از طریق استعاره موجب تنوّع و تعدّد و گسترش حوزه های استعمال زبان می شود. همچنین استعاره باعث پویایی و حرکت و حیات فوقالعاده درکلام میگردد و آن را از ایستایی و سکون میرهاند. (قائمی، ۱۳۸۸: ۱۰۱) استعاره در نهجالبلاغه از ارزش و جایگاه خاصی برخوردار است و سهم بسزایی در بلاغت و زیبایی ادبی کلام امام (ع) دارد. استعاره در نهجالبلاغه به شیوه های گوناگونی به کار رفته است.
امام علی به واسطه استعاره، تصاویر بیانی زیبایی ترسیم می کند و بدانها رنگ و سایه می بخشد و به دنبال آن، در آنها روح و حیات میدمد.
بارزترین و مشخصترین ویژگی استعاره، ایضاح و روشن ساختن مفهوم تقوا و پرهیزکاری و مدلولات آن است . استعاره بسیاری از الفاظی را که در اصل لغویشان برای امور حسی وضع شده است، برای دلالت بر امور معنوی به کار می گیرد. موارد زیادی در نهجالبلاغه مییابیم که استعاره برای ترسیم غیر مرئی به صورت مرئی و قابل رؤیت به کار رفته است. در نتیجه آن معانی محسوس وملموس می گردند.
۳-۴-۱ استعاره تقوا در نهج البلاغه:
امام در خطبه ۱۶ می فرماید:
-ذِمَّتی بما أَقولُ رَهینهٌ وأَنابه زَعیمٌ. إِنَّ مَن صَرَحَتْ له العِبَرُ عَمَّا بَینَ یدَیه مِنَ المَثُلَاتِ، حَجَزَتْهُ التَّقوَی عَنْ تَقَحُّمِِ الشُّبُهَاتِ (خطبه ۱۶)
آن چه می گویم به عهده می گیرم، و خود به آن پای بندم. کسی که عبرتها برای او آشکار شود، و از عذاب آن پند گیرد، تقوا و خویشتن داری او را از سقوط در شبهات نگه می دارد.
در این عبارات زیبا، امام از استعاره تصریحیه بسیار زیبایی بهره برده است. « حَجَزَتْهُ التّقوی» استعاره از «مَنَعَتْهُ التّقوی» است. البته در خود کلمه تقوا هم استعاره مکنیه وجود دارد.بدین صورت که، امام با جان بخشی به تقوا، این امر معنوی را همچون نگهبانی مجسم نموده است که نقش بازدارنده دارد و با قدرت و صلابت، افراد را نه تنها از ارتکاب گناه، بلکه از آلوده شدن به مشتبهات نیز باز می دارد. لذا امام با بهره گیری از « تشخیص که زندهترین و پرحرکتترین نوع تصویر است» (کدکنی، ۱۳۷۰: ۲۶۲) تصویر را از حالت ایستایی و سکون خارج کرده و ذهن مخاطب را به تهییج و تحرّک واداشته است.
امام (ع) با لفظ شبهات اشاره فرموده است به امور دنیوی باطل و بیدوام که حق و ثابت و بادوام تصور میشوند و قوه خیال، امور باطل را به حق مشتبه می سازد و به همین دلیل، شُبهات را شُبهات نامیدهاند (بحرانی، ۱۳۸۸، ج۲: ۱۰۰) در عبارت « حَجَزَتْهُ التَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبَهَاتِ » آرایه تشخیص وجود دارد. بدین صورت که تقوا یک نیروی باز دارنده است که علاوه بر دوری از محرَّمات و گناهان، از مشتبهات نیز نفس انسان را حفظ می کند. تقوا در هیأت حافظ و نگهبانی که مانع از ارتکاب گناه و فرو رفتن در کارهای شبههناک می گردد، تشخُص یافته است.
-واجْعَلوها شِعارَکم: (خطبه: ۱۹۸)
« تقوا را شعار دلهای خود قرار دهید.» (دشتی: ۲۹۵)
امام (ع) در این عبارت، تقوا را که امری ذهنی و انتزاعی است، به صورت امری محسوس و قابل درک نمایش داده است. « شعار به معنای لباس زیرین است که به عنوان استعاره به کار رفته است؛ یعنی همچنان که شعار در زیر لباسهاست و به بدن چسبیده است، تقوای حقیقی نیز دل آدمی را فرا گرفته و در باطن اثر میگذارد». (بحرانی، ۱۳۸۸،ج۶: ۳۱۱- ۳۱۲) در واقع امام از انسانها می خواهد که تقوی را به مثابه لباسی بپوشند. واژهی «جعل» استعاره از «لبس» است. هدف امام از ارائه این تصویر، بیان این نکته است که تقوا را باید با دلهای خود قرین و ملازم کرد تا همیشه و در همه عرصه ها نقش و حضور پر رنگ آن را در زندگی مشاهده کرد. ممکن است کلمه شعار از ماده شعور باشد که در این صورت معنای عبارت چنین می شود: تقوی را عاملی آگاهی دهنده و بیدارکننده درون و وجدان خود قرار دهید.
-فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللهِ، فَاِنَّ لَها حَبْلاً وَثیقاً عُرْوَتُهُ، وَمَعْقِلا مَنیعاً ذِرْوَتُهُ» (۱۹۰)
«پس به تقوا وترس از خدا، روی آوریدکه رشته آن استوار، و دستگیره آن محکم، و قلّه بلند آن پناهگاهی مطمئن باشد». (دشتی: ۲۶۵)
امام با بهره گرفتن از چهرهی عناصر بیجان طبیعت همچون ریسمان، دستگیره و پناهگاه که دارای بار معنایی اندک و متوسط می باشند، تصویر تازه و بدیعی میآفریند که روح حرکت و پویایی و جاودانگی در کالبد خاموش آنها میدمد. در این عبارت امام (ع) کلمه « حبل » را برای تقوا، استعاره مکنیه آورده است. سپس (دستگیره) آن را با صفت محکم بودن توصیف نموده است. مناسبت استعاره در این است که هرکس به تقوا تمسک جوید، گویی به ریسمان محکمی چنگ زده که محکم و مقاوم است، پوسیدگی ندارد و او را از هرگونه زیان وآسیبی در امان نگه می دارد.
امام، همچنین در ادامه کلمه «معقَل» را برای تقوا استعاره مکنیه آورده است و آن را همچون پناهگاهی می داند که دارای دیوارهای محکم و بلند است که هرانسانی بدان پناهنده شود، هیچ گونه خطری وی را تهدید نمیکند و همیشه در امن و امان است. این تصویر ادبی در تأثیرگذاری بر مخاطب به اوج خود رسیده است و ژرفای وجود آدمی را تحت تأثیر قرار میدهد تا او را نسبت به اهمیت تقوا و جایگاه آن در زندگی فانی دنیوی، آگاه نماید و پنجرههای روح و جان را برای تأثیرگذاری از کانال روح و اندیشه، عاطفه، عقل و احساس با هم می گشاید.
-معاشرَ المسلمین، اسْتَشْعِرُوا الخَشْیهَ و تَجَلْبَبُوا السَّکینهَ. (خطبه: ۶۶)
«ای گروه مسلمانان؛ لباس زیرین را ترس خدا و لباس رویین را آرامش و خونسردی قراردهید».(دشتی: ۸۱)
تعبیر « استشعروا» از ماده شعار به معنای لباس زیرین است که با پوست تن انسان تماس دارد و «تجلببوا» ازماده جلباب به معنای لباس رویین است و معمولاً به لباس زنان که تمام بدن را می پوشاند، اطلاق می گردد. (خویی، ۱۳۵۸، ج۵: ۲۳) قرار دادن ترس از خدا به عنوان لباس زیرین اشاره به این است که می بایست خشیت الهی را با روح و جان خود درآمیخت و باطن خود را به زیور ایمان و پرهیزکاری آراسته نمود و انتخاب آرامش و سکون به عنوان لباس رویین اشاره به این حقیقت دارد که همانند جامهای که کل بدن را می پوشاند می بایست روح آرامش و طمأنینه را برخود حاکم ساخت و جسم و جان خود را در لوای این پوشش مناسب قرار داد و روشن است این پوشش درونی و بیرونی انسان را از گزند خطرات روحی و معنوی باز خواهد داشت. (محمدقاسمی،۱۳۷۸ : ۱۴۱) در این عبارت، استعاره مکنیه وجود دارد؛ خشیت و ترس از خدا، که مشبه است، به لباس زیرین (مشبهٌبه محذوف) تشبیه شده است همانگونه که لباس زیرین بدون واسطه ملازم جسم است، خشیت و ترس ازخدا را باید ملازم نفس خود نمود. در این عبارت نیز سکینه و آرامش (مشبه) به لباس رویین (مشبهٌبه) تشبیه شده است؛ همان گونه که لباس رویین کل بدن را می پوشاند، آرامش نیز باید بر انسان حُکمفرما باشد.
-قَدْ بَراهُمُ الخَوْفُ بَرْی القِدَاحِ (خطبه۱۹۳)
« ترس الهی آنان را چونان تیر تراشیده لاغرکرده است .»(دشتی: ۲۸۷)
این گفتار در بیان اثرات ترس از خداست که بر جان آنان غلبه دارد، «از این رو لاغری و نزاری متّقین را بر اثر ترس از خدا به تیری که تراشیده شده باشد، تشبیه فرموده است، وجه مشابهت، شدت لاغری و کاهیدگی آنان است و این وضع، دگرگونی رنگ و رخسار و پوست و قیافه و ضعف انفعالات نفسانی را بر اثر ترس و اندوه به دنبال دارد؛ لذا بیننده گمان میکند آنان بیمارند در صورتی که هیچ گونه بیماری در آنها نیست. (بحرانی، ۱۳۸۸، ج ۵: ۳۰۸) امام متّقین، در اینجا نقش تقوا را در زندگی و پالایش روح پرهیزکاران به تصویر کشیده است. بنابراین در این عبارت استعاره مکنیه وجود دارد؛ زیرا مشبه ذکر شده و مشبهٌبه حذف و به یکی از لوازم آن (تراشیدن) اشاره شده است.
-بِهَا ینْجَحُ الطَّالِبُ وینْجو الهارِبُ وتنالُ الرَّغَائِبُ (خطبه: ۲۳۰)
«در پرتو پرهیزکاری، تلاشگران پیروز، پرواکنندگان از گناه، رستگار و به هر آرزویی می توان رسید.»(دشتی: ۳۳۳)
در این عبارت استعاره مکنیه به کار رفته است؛ زیرا تقوا ابزار رسانذن به مقصد است ؛ مقصدی که سعادت انسان در آنجاست. در این عبارت، ضمیر (ها) به تقوا برمی گردد.به این صورت که مشبه ذکر گردیده ومشبهٌبه که همان ابزار رساندن به مقصد است حذف شده و به یکی از لوازم آن اشاره شده است.
-قَد امکنَ الکتابَ مِن زِمامه فهُو قائدهُ وامامه، یحلُّ حیثُ حلَّ ثقلهُ وینزِلُ حیثُ کانَ منزلُه. (خطبه: ۸۷)
«اختیار خود را به قرآن سپرده و قرآن را راهبر وپیشوای خود قرار داده است. هرجا که قرآن بار اندازد، فرود آید و هرجا که قرآن جای گیرد مسکن گزیند.» (دشتی: ۱۰۵)
پرهیزکار و عارف در برابر دستورات کتاب الهی تسلیم است و آن را پیشوای خود قرار میدهد. حضرت کلمه زمام را برای عقل و خرد استعاره به کار برده است. وجه شباهت این است که زمام و عقل ابزار رام کنندهاند و در این جهت مشارکت دارند. زمام استعاره محسوس است برای معقول، و لفظ قائد برای کتاب تشبیه بلیغ آورده شده است؛ زیرا کتاب زمام خرد انسان را می گیرد و به سوی هدف حقیقی برده، و مانع انحراف وی می شود همچنین اطلاق لفظ امام بر کتاب به معنای پیشوای قابل اقتدا نیز تشبیه بلیغ میباشد. لفظ حلول ونزول (که از صفات مسافر می باشد) در کلام امام استعاره به کار رفته است. قرآن به مسافری تشبیه شده است که فرد متَّقی دنبال آن است واز آن پیروی می کند.
شایان ذکر است که امام علی (ع) در بسیاری از خطبه ها لفظ زاد و نیز مشتقّات این کلمه را استعارهای برای تقوا بیان کرده است که به نمونه های ذیل بسنده می شود. لفظ ” زاد ” در این گونه موارد، اشاره به آیه ۱۶۷ سوره بقره میباشد. « وتزوّدُوا فانَّ خیرَ الزّادِ التّقوی » زاد و توشه برای آخرت بر گیرید که بهترین توشه راه تقواست.
-فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیا مِنَ الدُّنْیا مَا تَحْرُزُونَ (تحوزون) بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً. (خطبه ۲۸ و۶۲)
«پس، از این دنیا توشه برگیرید تا فردا خود را با آن حفظ نمایید». (دشتی: ۵۳)
و از این جهان توشه آن سرای بردارید تا خود را از کیفر روز جزا در امان نگه دارید. در این عبارت لفظ (تزوَّدوا) اشاره به تقوای الهی دارد. امام توشه نیکو را تقوای الهی و ترس و خشیت خداوندی معرفی کردهاند. کلام حضرت گویای این حقیقت است که ترس از خداوند در همین دنیا حاصل میشود. در عرف جامعه کلمه توشه برای سفر و امور مادی اطلاق میشود و در این خطبه امام این واژه را برای کارهای شایسته استعاره به کار بردهاند؛ زیرا میان توشه محسوس که در سفر برداشته میشود و تقوایی که در سفر آخرت مفید واقع میشود، شباهت وجود دارد. از این جهت که مسافر، سلامت خود را در هر دو نوع توشه تامین می کند؛ زیرا همانطور که اعمال صالح باعث میشود انسان به کمال برسد و راه های رسیدن به حق تعالی را طی کند، غذا وتوشه نیز به انسان کمک میکند تا توانایی حرکت را داشته باشد.
همچنین، امام در وصف متّقین می فرماید:
-ارْتَوَی مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاً وَ سَلَکَ سَبِیلاً جَدَداً: (خطبه: ۸۷)
«از چشمه گوارای حق، سیراب گشته، چشمهای که به آسانی به آن رسید، و از آن نوشیده سیراب گردید و در راه هموار و راست، قدم برداشته است». (دشتی: ۱۰۴و۱۰۵)
پرهیزگاران از آب گوارای بهشت سیراب میشوند. امام در این فراز دانش و کمالات نفسانی را که به شخص عارف افاضه می شود، به آب زلالی تشبیه کرده و لفظ عذوبه را برای آن استعاره آورده است و آنگاه همین استعاره را با کلمه «ارتواء» به صورت استعاره ترشیحیه در آورده است (بحرانی، ۱۳۸۸، ج۳: ۲۹۷) درکلام امام عبارت «شرب نهلاً » به عنوان استعاره برای کسب کمال و مقدم شدن بر دیگران به کار رفته است و کمال یافتن سریع پروردگار به شتری که زودتر و قبل از دیگر شتران به آب می رسد، تشبیه شده است. (همان: ۲۹۸) «سبیلاً جدداً» نیز استعاره از مسیر هدایت است.
-قَدْأَبْصَرَ طَریقَه وَسَلَکَ سَبیلَه وعَرَفَ مَنارَه وقَطَعَ غِمَارَه (خطبه۸۷)
« راه هدایت را با روشندلی دید، و از همان راه رفت، ونشانه های آن را شناخت و از امواج سرکش شهوات گذشت. » (دشتی: ۱۰۵)
از جمله ویژگیهای بنده سالک، زینت یافتن به نور بصیرت است که به مدد آن آگاهانه و هوشیارانه تمام مسیر سعادت خویش را می پیماید. حضرت در این عبارت از واژه ابصر استفاده می کنند که بیانگر نگاهی ژرف و عمیق به همه ابعاد و زوایای مسیر کمال و سعادت است.
پیشتر، در راه ها و مسیر کاروانها برجهایی می ساختند و شبها بر بالای آن چراغی مینهادند یا آتش می افروختند تا کاروانها راه را گم نکنند. در زبان عرب به این برجها که بر بلندای آن آتش روشن می کردند و نیز به فانوس دریایی که علامت و نشانه و وسیله تشخیص راه در مسیر کشتیهاست و به طور کلی به هر نوع نشانهای که برای راهنمایی رهگذران در راه ها نصب میشود، « منار» می گویند. حضرت در کلام بلند خود می فرماید: بنده محبوب خدا برای گذر از مسیر پرپیچ و خم زندگی و نشیب و فرازهای راه و درهها و لغزشگاه های خطرناکی که پیش روی دارد و برای رسیدن به مقصد نهایی باید به سلامت از آنها بگذرد. از نشانه هایی استفاده میکند که با آنها مسیر گمراهی از مسیر سعادت باز شناخته میشود. این نشانه ها پیشوایان معصومند که اگر سالک الی الله آنها را بشناسد و پیروی از آنها را سرلوحه افکار و رفتار خود سازد از گمراهی مصون می ماند و به سعادت و قرب الهی نایل می آید.(مصباح یزدی،۱۳۸۸: ۱۰۰) واژه های « طریق وسبیل » استعاره از مسیر هدایت و « منار » استعاره از نشانه های هدایت است که همان انبیاءهستند.
همچنین در عبارت: « و اِستَمسَکَ مِنَ العُرَی بِأوْثَقِها وَمِنَ الحِبالِ بأمتَنِهاَ» (خطبه ۸۷)
« به استوارترین دستاویز ها و محکمترین طنابها چنگ انداخت». (دشتی: ۱۰۵)
کلمات «عُری» و «حَبْل» استعاره از تقواست. تقوا، که مشبه است به ریسمان محکم و به هم تافتهای (مشبهٌ به محذوف ) تشبیه شده است که هیچگاه نمی پوسد.در این عبارت استعاره مکنیه وجود دارد.
در قرآن هم، آیهای با این مضمون وجود دارد که بیانگراین است که هرکس به تقوا و پرهیزکاری اهتمام داشته باشد، به سعادت می رسد و نجات پیدا میکند:
-فَمَنْ یکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالعُرْوَهِ الوُثْقَی (بقره: ۲۵۷). لذا در می یابیم که تصویرهای امام، ریشه در کلام وحی دارد و برگرفته از آن است.
-فَکُونُوا کَالسَّابِقِینَ قَبْلَکُمْ و َالْماضِینَ اَمامَکُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ، وَ طَوَوْها طَی الْمَنازِلِ. (خطبه: ۱۷۶)
«پس در دنیا چونان پیشینیان صالح خود باشید، که در پیش روی شما گذشتند و همانند مسافران، خیمه خویش را از جا در آوردند و به راه خود افتادند. (دشتی: ۲۳۷)
امام برای ترسیم حال اولیای خدا و رفتار آنان با دنیا با بهره گرفتن از واژه های زنده و گویا، این صحنه بدیع را به نمایش میگذارد.
از آنجا که واژه «تقویض» در لغت به معنی فرو کشیدن عمود خیمه و جمع کردن طنابهای آن برای چیدن خیمه است، امام به مدد چنین کلمه رمز آمیزی تجسمی زنده و زیبا از سیره اولیای الهی و نگرش آنها به دنیا عرضه داشته و آنان را از نظر آنکه دنیا را گذرگاهی می دانند که محل اقامت و استقرار نیست، همچون مسافرانی ترسیم نمودهاند که عمود خیمه را پایین کشیده و بساط خیمه را جمع نمودهاند تا به سوی مقصد نهایی حرکت کنند و منازل میان راه را بی وقفه و یکی پس از دیگری طی کنند.
-فاجعلوا طاعه الله مَنْهَلاً لِحِین وُرودِکُم وَ شَفیعاً لِدَرْکِ طَلِبَتِکُمْ.
واژه مَنهل (آبشخور) را برای طاعت الهی، تشبیه آورده است؛ زیرا انسان از طریق پرهیزکاری و فرمانبرداری خداوند می تواند در روز رستاخیز از شرابی که ویژه پاکان و نیکوکاران است، سیراب گردد. در ادامه، تقوا به کسانی که شفاعت می کنند و واسطه های شفا هستند، تشبیه شده است که انسان را در عرصه محشر شفاعت می کند؛ بنابراین امام از استعاره مکنیه استفاده نموده است و مفهوم انتزاعی تقوا را در قالبی حسی با بهره گرفتن از کلماتی ساده و ابتدایی که از گیرایی بالایی برخوردارند و مخاطب بدون درنگ و تأمل به مفهوم آن پی می برد، به مخاطب تبیین نموده است.
-أیقِظُوا بِهَا نومَکُم واقطَعوا بِها یومَکُم واشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ اِرْحَضوا بِها ذُنوبَکُم وداوو بها الاسقامَ وبادروا بها الحِمَامَ واعتبروا بِمَنْ اضاعَها ولا یعْتَبِرَنَّ بِکُمْ مَنْ اطاعَهَا اَلَا فَصُونُوهاوتَصَوَّنُوا بِهَا (خطبه۱۹۱) :
« با تقوا خواب خود را به بیداری تبدیل، و روزتان را با آن سپری کنید، دلهای خود را با تقوا زنده کنید و گناهان خود را با آن شستشو دهید.بیماریهای روح و روان خود را با تقوا درمان و خود را آماده سفر آخرت گردانید.از تباه کنندگان تقوا عبرت بگیرید وخودعبرت پرهیزکاران نشوید.آگاه باشید! تقوا را حفظ کنید و خویشتن را با تقوا حفظ نمایید.» (دشتی:۲۶۹)
امام به پیروان خود دستور میدهد که با توجه به تقوا و پرهیزکاری، خوابشان را به بیداری مبدل سازند؛ یعنی شب زنده دار باشند، خواب شبانه را از خود دور کنند و تمام آن را به عبادت بپردازند.در این عبارت «نوم» استعاره از غفلت و گمراهی است. همچنین تقوا در قالب استعاره مکنیه به ابزاری تشبیه شده است که با آن می توان به هدف رسید.
در این عبارت، لفظ شعار برای تقوا به صورت استعاره بیان شده است «وَأَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ، ” تقوا را پوشش دلهای خود قرار دهید. همچنین امام با بهره گرفتن از استعارهای زیبا و لطیف، تقوا را به لباس زیرین تشبیه نموده است؛ یعنی همچنانکه شعار در زیر لباسهاست و به باطن بدن چسبیده است، تقوای حقیقی نیز دل آدمی را فرا گرفته و در باطن اثر میگذارد. مراد از سخن امام (ع) این است که تقوا را با دلهای خود قرین کنند. امام در این عبارت کوتاه با تحریک قوه خیال مخاطب و تأثیرگذاری بر ذهن او به راحتی توانسته است مفهوم مورد نظر را در ذهن وی تثبیت کند.
امام فرمان می دهد گناهانشان را به وسیله تقوا و پرهیزکاری بشویند، شستن در این مورد نیز به عنوان استعاره به کار رفته است؛ زیرا همچنان که با شستن، آلودگیهای جامه و چرک آن از بین می رود با تقوا هم آلودگی گناه و پلیدیهای مادی از چهره روح و صفحه قلب آدمی پاک می شود.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:22:00 ق.ظ ]