اسد : درسته

محمود : خوب چوب بی­تجربگی رو می­زنن

اسد : چوب بی­تجربگی رو نه، چوب باور رو، واقعا همین تشکیلاتی که توشیم، تجربی بود؟ چقدر به ریشمون خندیدن؟

محمود : به خاطر همین تشکیلات هم که شده بی گدار به آب نزنیم.

اسد : چه بهتر که غصه تکلیف را بخوریم، نه تشکیلات و الا باختیم آقا محمود!

در ادامه محمود سرش را به نشانه تسلیم پایین می اندازد و صحنه عوض می­ شود.
به نظر می­رسد که فیلم در همین ابتدا دال­های مرکزی گفتمان خود را رو می­ کند. در همین ابتدای فیلم جمله آیت­الله خمینی در مورد مکلف بودن انسان و نتیجه محور بودن آن تمام داستان فیلم را تحت تاثیر خود قرار می­دهد. برای همین نیز فیلم محور دو شخصیت اصلی فیلم که هر یک نماینده یکی از این دو طیف است پیش می­رود. در این فیلم اسد نماینده افرادی است که تکلیف محور هستند و محمود نیز نماینده گروهی است که بیش از هر چیز به نتیجه کار می­اندیشند، اما همانطور که اول فیلم با جمله امام خمینی آغاز می­ شود، می­توان حدس زد که برنده این منازعه چه کسی است. اما نحوه مفصل­بندی این دال حائز اهمیت است. از طرف دیگر برای آرمانی تر کردن تقابل بین این دو دیدگاه افرادی که از هر دو طیف انتخاب شده اند – یعنی اسد و محمود – دانشجو و همکلاسی­هایی هستند که دانشگاه را ترک کرده و به جبهه آمده­اند، هرچند که محمود به خاطر اسد و به خاطر رفاقتش با او به جنگ آمده است.
در ابتدا به نظر می­رسد که گفتمان رسمی جنگ، در این فیلم قصد دارد تا هویت خود را در تقابل با یک دیگری کم خطر و قابل تحمل­تر آغاز می­ کند، یعنی گروهی که با نگاه عقل­گرایانه به جنگ آمده است، کسانی که معتقد هستند که در جنگ برای حفظ نیروهای خودی بایستی قواعد جنگ را رعایت کرده تا تلفات انسانی به حداقل برسد. در این فیلم این افراد به عنوان افرادی نتیجه­گرا بازنمایی شده ­اند و البته کسانی که چندان پایبندی به مکلف بودن و تکلیف ندارند. از همین رو است که در طول فیلم و در صحنه­های بسیاری محمود مورد استیضاح قرار می­گیرد که به تکلیف عمل کند. اما ریشه این نوع نگاه به جنگ، یعنی جنگ کلاسیک را بایستی در سایر گفتمان­های جنگ جستجو کرد.
در سال­های ابتدای جنگ دو گفتمان کلی در مورد جنگ وجود داشت. یک گفتمان که رئیس جمهور آن زمان یعنی بنی­صدر نماینده آن بود معتقد به جنگ کلاسیک بودند و برای این کار بیش از هر چیز بر نیروهای تعلیم دیده یعنی ارتش تکیه داشتند و معتقد بودند که بایستی قواعد جنگیدن را رعایت کرد و جنگیدن به معنای دستیابی به بیشترین دستاوردها با کمترین تلفات است. گروه دوم که شاید بتوان نمایندگی آن را بر عهده آیت­الله خمینی نهاد معتقد به جنگ از طریق بسیج مردمی بودند. به همین دلیل این گفتمان معتقد بود که جنگ کلاسیک نقش مردم در کنار ابزار و تسلیحاتی همچون تانک و توپ … را فرعی قلمداد کرده، بها و اعتبار لازم را برای مردم قائل نمی­ شود. این همان گفتمان رسمی جنگ است. به همین دلیل این گفتمان به خوبی از دال­هایی که پیش تر در درون همین گفتمان مذهبی انقلاب اسلامی قرار داشت استفاده کرد. دال­هایی همچون جهاد، تکلیف و مهمتر از همه ولی فقیه دال­های شناور یا همان عناصری هستند که در درون گفتمان رسمی انقلاب اسلامی وجود داشته اند و در دوره جنگ به خوبی در کنار یکدیگر قرار گرفته و مفصل­بندی می­شوند. در همین دوره است که گفتمان جنگ با محوری کردن این دال­ها و ته­نشین کردن آن، آنها را به وقته تبدیل می­ کند. البته در کنار این دال­ها، دال­های شناور دیگری که قبلا در درون گفتمان­های رقیب وجود داشته است نیز مفصل­بندی می­شوند.مهمترین این دال­ها دال بسیج است. این مفهوم که عمدتاً یک مفهوم مارکسیستی است و برای جمع کردن و استفاده از نیروهای مردمی برای شکل دادن به انقلاب­ها به کار می­رفته است در این دوران به خوبی با مفاهیمی مانند جهاد و تکلیف که هرگونه اختیاری را نفی می­ کند – چفت و بسط می­یابد و دال بسیج را به شیوه جدیدی پر می­سازد. شکل نامیدن مارکسیست­ها که یکدیگر را با عنوان رفیق می­نامیدن نیز در اینجا به برادر تغییر می­یابد و همه چیز برای شکل­ گیری یک گفتمان رسمی از جنگ آماده می شود. به همین دلیل تقابل اسد و محمود که در ظاهر دوستان صمیمی نیز هستند را در همین قالب پیش خواهیم برد.
اما در زمان ساخت فیلم بیش از ۵ سال از گفتمان رقیب که بنی­صدر نماینده آن بود گذشته است، و شخصیت تقریبا سرکشی همچون محمود که اصل جنگ را پذیرفته است، چندان خطری برای گفتمان رسمی ندارد، گفتمان جنگ کلاسیک نیز کاملا کنار رفته است. از همین رو است که دیگری این گفتمان، محمود نماینده طیفی است که بیشتر به نتیجه جنگ می­اندیشد و مقید به تکلیفی که از سوی ولایت بر دوش وی نهاده شده است، نیست. در ابتدای فیلم نیز مشاهده می­ شود که محمود بر خلاف سایر سربازان لباس ارتشی­ها را پوشیده است در حالی که اسد لباس خاکی و لباس سربازان سپاهی را بر تن دارد.
در طول گفتگوی اسد با محمود اسد مدام به نتیجه کار، آبروی­اش و اینکه باید از خطا کاست امری که بسیار معقول به نظر می رسد – تاکید می­ کند، در حالی که اسد چندان به این استدلال محمود توجهی نمی­ کند و معتقد است که تکلیف مقدم بر همه این موارد است. اسد به محمود یادآوری می­ کند که قبلا هم آنها بی­تجربه بوده ­اند، اما موفق شده ­اند که مهاجر را بسازند، از این رو تجربه نمی ­تواند و نباید ملاک قرار بگیرد. دست آخر هم به محمود هشدار می­دهد که چه بهتر که غصه تکلیف رو بخوریم، نه تشکیلات و الا باختیم آقا محمود! محمود هم در آخر دیالوگ سرش را به علامت تسلیم پایین می­اندازد.
در ظاهر،‌گفتگوی این دو یادآور گفتگوی آرمانی هابرماس است که در آن قواعد گفتگو بین دو نفر کاملا رعایت می­ شود. نوبت گیری برای صحبت کردن کاملا رعایت شده است، زمان صحبت­کردن­ها برای هر دو به یک اندازه است و هر دوی آنها سعی در استدلال کردن و اقناع طرف مقابل دارند. در پایان هم اسد با استدلال محمود را قانع می­ کند و محمود هم استدلال اسد را می­پذیرد. اما اگر گفتگوی این دو را درون زمینه­ایی که آن دو درون آن قرار دارند، قرار دهیم متوجه می­شویم که این گفتگو چندان هم آرمانی نبوده است. پیش از هر چیز اسد از گفتمانی صحبت می­ کند که قبلا توسط آیت­الله خمینی به عنوان ولی­فقیه که در زمان ساخت فیلم به ولایت مطلقه فقیه تغییر یافته بود – و به صورت شعاری بر روی تابلویی که محمود از آن مسیر گذشته بود تایید شده است. از طرف دیگر فضایی موافق با گفتمان اسد است و این فضا را می­توان در تذکرهای مداوم فرمانده رئوفی به محمود درباره پایبندی به ولایت مطلقه فقیه مبنی بر مکلف بودن بپذیرد. به هر حال تکلیف امری است که از سوی مقامی اعلام شده است که جایگاه خود را از طریق خداوند به دست آورده است و از این رو مخالفت با این گفتمان مخالفت با خدا تلقی می­ شود. از این رو در طی گفتگوی این دو، محمود در پی استدلال و گفتگو نیست و فقط می­خواهد کاری کند تا اسد را از این کار منع کند. اسد نیز با توجه به گفتمانی که وی را حکایت می­ کند در جواب جملات منطقی اول اسد که نیاز به تجربه و آزمایش است پای تکلیف را وسط می­کشد. در ادامه محمود پای آبرو را وسط می­کشد و اینکه ممکن است آبروی آنها برود و مورد ریشخند دیگران قرار بگیرند اما اسد ادای تکلیف را حتی مهمتر از آبرو و هر چیز دیگر می­داند و به همین خاطر باز از محمود می­خواهد تا به تکلیف عمل کند و نه تشکیلات. محمود هم که بیشتر از این نمی ­تواند مخالفت کند نه اینکه قانع شده باشد سرش را پایین می­اندازدو در صحنه­های بعدی است که روایت فیلم به گونه­ ایی پیش برده می­ شود که گفتمان اسد را غالب کند. دکل توسط مهاجر منفجر می­ شود و مهاجر عکس­های خوبی از مواضع عراقی­ها می­گیرد.
دال دیگری که در اینجا به کمک مفهوم ولایت می ­آید دال امداد غیبی است. همانطور که گفته شده ولایت فقیه مشروعیت خود را از خود دریافت می­ کند و از این رو بایستی نشانه­ هایی از این مشروعیت را در نیز به نمایش بگذارد. این نمایش در قالب مفهوم امداد غیبی قابل بازیابی است. اسد در هنگام هدایت مهاجر همیشه از این امداد غیبی استفاده می­ کند به طوری که در هنگام زدن راکت به دکل عراقی­ها چشمان خود را می­بندد و با توکل بر خدا راکت را رها می­ کند و راکت نیز به هدف می­خورد. اسد در دو پرتاب قبلی خود بدون اینکه چشمانش را ببندد نتوانسته بود که هدف را بزند، اما در پرتاب آخر با بستن چشمان خود می ­تواند هدف را مورد اصابت قرار دهد. این دال در صحنه­ بعدی فیلم بیشتر توضیح داده می­ شود.
صحنه دوم فیلم: گفتگوی حاجی رئوفی اسد و محمود در سنگر فرماندهی
عکس­های به دست آمده از پرواز مهاجر با داده ­های به دست آمده از طریق شناسایی افرادی که به خاک عراق نفوذ کرده ­اند باعث می­ شود که حاجی رئوفی از اسد و محمود بخواهد تا عمق بیشتری از مواضع عراق را شناسایی کنند. دیالوگ زیر نتیجه این موضوع است:

 

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

 

 

رئوفی (درحالی که روی نقشه توضیح می­دهد). دشمن از غرب کشیده به این ور، حالا از این طرف خیلی سنگین شده، بچه­ها می­گن فعالیتشون سه برابر شده

محمود : خوب!

رئوفی : عکس­های ما همچین چیزایی نمی­گن

محمود : یعنی چی ؟

رئوفی : ما فقط تونستیم حاشیه رو شناسایی کنیم، این یعنی شناسایی ناقص

محمود : چی تو فکرتونه حاجی ؟

رئوفی : پرواز عمیق­تر و یا بهتر بگم شناسایی عمیق­تر

محمود : این پیشنهاده یا دستور اونا ؟

رئوفی : این چه حرفیه می زنی؟

محمود : اینم نتیجه دکل زدن، ببین سطح توقع کجا کشید!

رئوفی : زود نتیجه می گیری!

محمود : زود نتیجه نمی گیرم، حاجی شما که اهل کارین، برای این پرواز این چشا باید ببینه یا نه!

رئوفی : خوب!

محمود :‌ما که تا جایی که چشامون سو کشید پرواز دادیم، دیگه عمقی چیه؟

رئوفی : یعنی هیچ راهی نداره؟

محمود : چرا! خودمون سوارش بشیم

اسد (که تا الان ساکت مانده بود) : فکر کنم پرواز کور می­خواد

محمود : پرواز کور! با کدوم تجهیزات؟

اسد : تو بعضی پروازها شرایطی پیش می­اومد که پرنده گم می­شد، مجبور بودم ندیده هدایتش کنم.

محمود آقا اسد دارین چی رو قبول می­کنین؟

این گفتگو نیز یکی از گفتگوهای محوری این فیلم است که قرار است تا آخر فیلم مفاهیم و روایت فیلم در مورد جهت­گیری اسد و محمود نسبت به امداد غیبی را قضاوت کند. در صحنه قبل موضع اسد و محمود درباره دال ولایت و تکلیف تحلیل شد. در ابتدای گفتگو باز هم این موضع­گیری­ها تکرار می­ شود. اگر دقت کنیم متوجه می­شویم که موضع محمود نسبت به این امر کاملا منفی است. محمود مداوم از حاجی رئوفی که نماینده کسی است که تکلیف و وظیفه را گوشزد می­ کند نه یک فرمانده – سوال می­پرسد و این سوال پرسیدن­های مکرر محمود شکلی بسیار منفی به خود می­گیرد. به هر حال سوال پرسیدن در برابر آنچه تکلیف شده است چندان جایز نیست. ممکن است این موضوع مطرح شود که رئوفی فرمانده است و در این مواقع سوال پرسیدن افراد از رده­های بالاتر از خود امری مذموم است، اما همانطور که قبلا هم گفته شد، این نوع از جنگ اعتقاد چندانی به قواعد جنگ کلاسیک ندارند و از همین رو به جای نامیدن افراد به اسم فرمانده، قربان، جناب سروان، سرهنگ و یا هر چیز دیگر، از کلماتی مانند، حاجی، سید، برادر و … استفاده می­ کنند. از همین رو ناروا بودن پرسش نه به خاطر عدم رعایت سلسله مراتب، بلکه به دلیل عدم توجه به موضوع تکلیف است. به همین خاطر اسد هیچ سوالی نمی­پرسد.
اما در پایان این گفتگو اسد وارد بحث می­ شود و به نحوی گفتگو را پایان می­دهد. به نظر اسد این کار نیازمند پرواز کور است. اسد معتقد است که گاهی اوقات که او هنگام تمرین هواپیما را گم می­کرده به این روش رو می­آورده است. روش پرواز کور همان مفهوم امداد غیبی است که تمام در ادامه به همین مفهوم می ­پردازد.
فردای آن روز اسد به همراه محمود و رئوفی برای تمرین پرواز کور به یک مکان باز می­روند. اسد روی یک تپه رفته است و از رئوفی می­خواهد تنها باشد. تنها بودن اسد تداعی­گر مفهوم امداد غیبی است به این علت که این مفهوم برای غریبه­ها محمود – قابل درک و فهم نیست. اسد هواپیما را به پرواز در می­آورد و روی پرواز کور متمرکز می­ شود. ابتدا او سعی می­ کند که با بهره گرفتن از سایر حواس خود مانند حس شنوایی هواپیما و پرواز کور را کنترل کند، اما هواپیما را گم می­ کند و کنترل از دستش خارج می­ شود و ناگهان هواپیما به سرعت به طرف او می­آید. همین موضوع شوک خود را بر اسد وارد می­ کند و اسد به خود می ­آید و پی می­برد که این کار قلبی است و نیازی به حواس ندارد. از این رو زانو می­زند و به سجده می­رود. همین به خاک افتادن او و تعظیم و تسلیم مطلق باعث بازگشت هواپیما می­ شود. در همین حین رئوفی او را صدا می­زند. اسد می­پرسد که هواپیما گم شدو حاجی جواب می­دهد که نه! همین شک اسد در پرواز کور باعث می­ شود که اسد انجام پرواز کور را نپذیرد. به همین خاطر رئوفی پیشنهاد هدایت سه مرحله­ ایی مهاجر را مطرح می­ کند و همانطور که انتظار می­رود رئوفی در خط یک، محمود در خط دو و اسد در دل مواضع عراق و در خط سه قرار می­گیرد.
همانطور که گفته شد اسد نماینده انسان مکلف است. حتی یک لحظه شک اسد و زانو زدن دوباره وی برای هدایت هواپیما و پرواز کور و به عبارتی امداد غیبی را می­توان با مفاهیم ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه مرتبط دانست. به هر حال، زمان ساخت فیلم با گفتمان­های موافق و مخالف با ولایت مطلقه فقیه که در همین دوران تصویب شده است همراه شده است. ولایت مطلقه فقیه به علت مطلق بودن آن بایستی عاری از هرگونه شک و تردیدی باشد. به همین دلیل کوچکترین شکی نباید در آن راه داشته باشد. اهتمام و پذیرش این امر نیز نیازمند تسلیم و تکریم مطلق است. از همین رو وقتی اسد در وهله اول در مورد امداد غیبی که نشانه­ایی از ولایت است مواجهه می­ شود با حرکت سریع مهاجر از روی سر وی به او اخطار داده می­ شود و تنها هنگامی که اسد تسلیم محض که همان مفهوم مطلق در ولایت فقیه است و نشانه­ایی از فصل الخطاب بودن ،امداد غیبی شامل حال او می شود. به هر حال اسد در این مرحله از پذیرش پرواز کور امتناع می­ کند و قرار می شود که هدایت سه مرحله­ ایی مهاجر با نفوذ عمق اسد صورت بگیرد. این استحاله اسد به حالتی از تسلیم مطلق در ادامه همین روایت و با قربانی کردن خود است که صورت می­گیرد.
به هر حال اسد که برای شناسایی به عمق خاک عراق رفته است پس از آنکه با بمباران نیروهای خودی مهاجر را از دست می­دهد، در میان نیروهای عراقی گیر می­ کند. محمود که به شدت نگران حال اسد است با رئوفی درگیر می­ شود و می­خواهد که یک گروه برای کمک به اسد روانه شوند اما رئوفی مخالفت می­ کند:

 

 

رئوفی : خط شلوغ شده، از ما خواستن دم به دم شناسایی کنیم.

محمود : بهتر شد، تو دل اون کار این کارم انجام می­دیم

رئوفی : فکر کنم جا به جا گفتی، تو دل این ماموریت اون کار هم انجام می­دیم

محمود : یعنی چی می­خواین بگین!؟

رئوفی : وظیفه یادمون نره!

محمود : همین امروز صبح بدرقشون کردیم، یه روز هم نشده!

رئوفی : فکر می­کنی فراموششون کردم؟ خوب گوشاتو باز کن اونا یه لشگر دیگه شونو هم آوردن، خدا می­دونه چندتا لشگر ریخته اون تو. کمیناشونم آوردن جلوتر، تو همچین شرایطی چکار باید بکنیم؟

محمود : هیچی! یادم می­ره که پرواز عمقی چقدر مهم بود، یادم رفت پرواز کور چه بلایی سر بچه­ها آورد، یادم می­ره اسد داشتیم، غفور داشتیم، شاید تاریخ مصرفشون گذشته؟ راستی چرا جاحی؟

رئوفی : زخم زبون می­زنی؟ اگه جوابی برای این سوال باید بدم، صاحبش تو نیستی، فرق تو با اسد سر همین چیزها است، یا بهتر بگم سر تکلیفه!

محمود (در حالی که صدای دعا در همین لجظه بلند شده است و در خواست طلب و عفو دارد): پس فرق من با شما چیه؟

این گفتگو ضربه نهایی را به محمود وارد می­ کند. محمود که هنوز نتوانسته است مفهوم ولایت و وظیفه را درک کند این دفعه در گفتگو با رئوفی مورد استیضاح شدید قرار می­گیرد و تفاوت او با اسد که حالا به معیاری برای همه تبدیل شده است از زبان رئوفی بیان می­ شود. رئوفی دو نکته خیلی مهم را به محمود تذکر می­دهد. نکته اول این است که اگر جوابی برای سوالات بایستی داده شود صاحب این سوالات محمود نیست، این امر نه به دلیل روابط سلسله مراتبی آن دو بلکه به این دلیل است که وی در مقابل کسی دیگر – احتمالا خدا و در نهایت ولی فقیه – است که پاسخگو است و از این رو پرسش غیر از وی نیازی به پاسخ ندارد. این گفتمان ریشه بسیار عمیقی در تفکرات ایران از مشروطه به بعد و به ویژه بعد از انقلاب اسلامی ایران دارد و در آن رابطه بین مشروطه و مشروعه و یا همان نسبت بین جمهوریت و اسلامیت مورد بحث است. بدون اینکه قصد داشته باشم که در اینجا به مناظرات انجام گرفته در این باره بپردازم، اما اشاره ایی به مناظرات صورت گرفته در این باره در دهه اول انقلاب اسلامی خواهم کرد. در حالی که در سال های اول انقلاب این دو در طول یکدیگر قرار گرفته بودند و مشروطه و مشروعه را لازم و ملزوم یکدیگر می­دانستند. آیت­الله خمینی در حکم انتصاب بازرگان برای خود در این باره را اینگونه ابراز می نماید:
بر حسب حق شرعی و حق قانونی ناشی از آراء، اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران طی اجماعات عظیم و تظاهرات وسیع و تظاهرات وسیع و متعدد در سراسر ایران نسبت به رهبری جنبش ابراز شد و …
جنابعالی را به مامور تشکیل دولت موفق می نمایم ( ،‌بهمن ۱۳۵۷ ، به نقل از اکبر گنجی، ۱۳۷۲).
اما در سالهای پایانی جنگ با تصویب قانون ولایت مطلقه فقیه مشروعیت و یا همان اسلامیت آن بر مشروطیت و یا جمهوریت آن سنگینی کرد. در این راستا گفتمان رسمی رابطه بین این دو را به این صورت بیان می­ کند که:
مردم از دو طریق می­توانند در حکومت دخالت داشته باشند از باب مشروعیت و از باب کارآمدی … در نظام قراردادی رای مردم مشروعیت را می­سازد و این همان مطلبی است که تحت عنوان حکومت مردم یا حکومت ازپایین به بالا از آن یاد می­ شود. اما در نظام اصالت وظیفه مردم در حکومت صرفا از باب کارآمدی نه از مسیر مشروعیت، نقش دارند … اگر سوال کنید که آیا رای مردم مشروعیت می­آورد جواب می­گوییم: در حکومت اصالت وظیفه فقط هنگامی که این رای مورد قبول حاکم مشروع باشد مشروع است و نه مستقلا، این تفاوت بین دو نظام حکومتی است (همان)
نقل قول دوم به واقع مبنای نظری گفتمان مربوط به ولایت مطلقه فقیه است، و همان جمله­ایی است که در گفتگوی بین محمود و رئوفی از زبان رئوفی نقل می­ شود، اما با زبان و لحنی متفاوت. از این رو محمود که نماینده طیف مقابل است و با وجود معتقد بودن به نظریه ولایت فقیه – و مخالف با نظریه ولایت مطلقه فقیه – به حاشیه رانده می­ شود و طرد می­ شود. در ادامه روایت فیلم نیز به سمتی پیش می­رود که دیگری را با خودی کردن آن به حاشیه می­راند. خودی کردن دیگری یک استراتژی است که در مورد فیلم­های دوره جنگ به خوبی به کار برده می­ شود. در این استراتژی با خودی کردن دیگری، گفتمان مقابل را به حاشیه رانده و طرد می­ کند.
درباره این استراتژی در تحلیل فیلم هویت بیشتر صحبت خواهیم کرد.
اما از آنجا که گفتمان بسیار نزدیک تر به گفتمان رسمی یعنی ولایت مطلقه فقیه در اینجا طرد شده است، مسلما سایر گفتمان­های دورتر نیز طرد خواهند شد. از این رو می­بینیم که سایر گفتمان­های دیگر و یا حتی محتمل دیگر در حوزه گفتمان­گونگی قرار می­گیرند و با عدم بازنمایی آنان نه تنها طرد، بلکه انکار می­شوند. انکار شدیدترین شکل از طرد و حاشیه رانی گفتمان­های رقیب است. در این فیلم هیچ یک از گفتمان های ضد جنگ و صلح­طلب وجود ندارد و یا بازنمایی نمی­ شود. این گفتمان به خصوص بعد از سال ۱۳۶۱ و باز پس­گیری خرمشهر از نیروهای عراقی فعال شدند و مهمترین طرفداران این گفتمان نیز ملی مذهبی­ها و افراد نهضت آزادی هستند. اما هیچ اثری از این گفتمان در روایت فیلم مشاهده نمی­ شود. گفتمان­های کلی­گرایانه که حاوی دال­هایی همچون دفاع از وطن، سرزمین و خاک است و نمونه آن را می­توان در فیلم­های اوایل دهه ۶۰ مانند عقاب­ها و یا حتی مرز مشاهده کرد نیز وجود ندارد. و همانظور که بیان شد شکل بسیار ضعیف شده­ایی از این گفتمان که معتقد به جنگ کلاسیکی بودند، در محمود بازنمایی می شود.
تقابل دیگر میان این گفتمان رسمی از جنگ و گفتمان دشمن قرار دارد. به هر حال به نظر می­رسد که در فیلم­های جنگی متخاصم­ترین گفتمان رقیب، گفتمان دشمن است و هویت نیروهای خودی بایستی به شدیدترین وجه آن در تقابل با نیروهای دشمن که دیگری است تعریف شود. اما همانطور که گفته شد، گفتمان رسمی جنگ هر چند که خود را در تقابل با این دشمن روایت می­ کند، اما تقابل هویتی آن در برابر محمود است و در برابر این دیگری است که دال­های خود مانند ولایت مطلقه فقیه را مفصل­بندی می­ کند. همانطور که در فیلم هم می­توان ملاحظه کرد، بازنمایی روشنی از سربازان عراقی وجود ندارد. حتی در هیچ کجای فیلم یک نمای مستقیم از چهره سربازان عراقی وجود ندارد و حتی در صحنه­ایی که اسد قصد زدن دکل عراقی­ها را دارد صبر می­ کند تا سرباز عراقی از دکل فرار کند و بعد دکل را هدف قرار می­دهد. از این رو دشمن اصلی در این گفتمان نه سربازان عراقی، بلکه سایر گفتمان­های درونی است که بیش از همه گفتمان رسمی انقلاب اسلامی و نیز گفتمان رسمی جنگ را تهدید می­ کنند.
در ادامه فیلم محمود تصمیم می­گیرد که مسیر اسد را برای هدایت مهاجر انتخاب کند. از این رو بدون کسب اجازه از فرمانده مهاجر را به پرواز در می­آورد. او به تقلید از اسد از دوستش می­خواهد تا او را تنها بگذارد و باز هم به رسم اسد زانو بر زمین می­گذارد و به سجده می­رود و در همین حین است که می ­تواند به خوبی هواپیما را به سمت اسد هدایت کند. تکامل نهایی محمود در راه تبدیل شدن به اسد و یا به اسطلاح استیضاح گفتمانی و پذیرش گفتمان رسمی جنگ، تغییر لباس محمود است. همانطور که گفته شد محمود لباس ارتشی­ها را پوشیده است، اما پس از اجرای یک پرواز کور و پس از آنکه امداد غیبی شامل حال محمود نیز می­ شود. محمود در صحنه بعدی که ظاهر می شود لباس افراد سپاهی را پوشیده است. این نوع از استیضاح توسط گفتمان رسمی را نیز به طور مفصل در فیلم هویت شرح خواهیم داد.
در نهایت فیلم اینگونه پایان می­پذیرد که اسد بنزین هواپیمایی که تیر خورده است را با هواپیمای بدون بنزین عوض می­ کند و با فدا کردن و قربانی کردن جان خود، اطلاعات ثبت شده را به سمت محمودی که اکنون جایگزین اسد شده است هدایت می­ کند. در لحظات پایانی فیلم صحنه­های کشته شدن اسد با صحنه­هایی از آتش گرفتن نیزارها و خیمه­های حادثه کربلا همپوشانی می­ شود به طوری که اسد – به عنوان یکی از سربازان ولی فقیه- با یکی از سربازان امام حسین در صحرای کربلا متشبه می­ شود. این صحنه نیز به خوبی مفهوم ولایت مطلقه آن و تسلیم مطلق در برابر آن را با حادثه تاریخی کربلا گره زده و به آن مشروعیتی تاریخی می­دهد.

 

۴-۲-۲- فیلم سینمایی دیده­بان

معرفی عوامل فیلم
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمی­کیا

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:42:00 ب.ظ ]