۱٫نظام اقتصاد سرمایه داری تجاری
عکس مرتبط با اقتصاد
نظام اقتصادسرمایه داری ابتدا با تاکید برتجارت شکل گرفت وتجارت وبازرگانی نقش اصلی درفعالیتهای اقتصادی را تشکیل می داده است.درنظام اقتصاد سرمایه داری تجاری تولید برای تجارت وتجارت مایه کسب سرمایه وقدرت سیاسی واقتصادی شکل می گیرد.
عوامل رشد وشکوفایی نظام اقتصاد سرمایه داری تجاری :
۱ )مباح دانستن ربا وبهره ازسوی کلیسای کاتولیک .
درقرون وسطی مبادلات وفعالیتهای اقتصادیی تحت الشعاع اخلاق ،مذهب وسنتها بوده است، مادیات مذمت می گردید وتجارت وفعالیتهای اقتصادی بر اساس عدالت واصول مسیحیت صورت می گرفت وصنعت وتجارت درکنار هم قرارداشتند.یکی ازاصول مسیحیت حرمت بهره وربااست که تاسال ۱۲۵۰ میلادی بهره وربا حرام بود. ازسال ۱۲۵۰ به بعد توماس آکویناس بهره وربا را مباح کرد وازسال ۱۴۰۰ میلادی به بعد اکثرکشورهای اروپای به منظور جذب منابع مالی وپولی رسما قانون منع بهره را لغوکردند. بالغو قانون منع ربا منابع مالی فراوانی درجهت توسعه فعالیتهای بازرگانی وصنعتی جذب گردید.
۲)شکل گیری کارگاه های صنعتی دراروپاباشکل گیری کارگاه های صنعتی دراروپا درقرون ۱۲ و ۱۳ میلادی،عملا صنعت ازتجارت جدا گردید وازاین به بعد تجارت مایه رونق صنعت وفعالیتهای اقتصادی قلمدادگردید.تا قبل ازقرون ۱۲ و ۱۳ میلادی صنعت گران خود تاجر نیزبودند .
۳)دستیابی به معادن وفلزات گرانقیمت آمریکا وآفریقا ،
دست یابی اروپائیان به معادن فلزات گرانبهای قاره ای آمریکا وآفریقا، باعث انباشت سرمایه های تجاری کلان گردید ومعاملات تجاری رونق یافت.
۴) توسعه تجارت اروپائیان با کشورهای اسلامی
گسترش روابط تجاری واقتصادی اروپائیان با کشورهای اسلامی ازطریق دریای مدیترانه تجارت وبازرگانی درغرب بیشتررونق گرفت وسکه های طلا ونقره ازکشورهای اسلامی وارد بازاراروپا گردیدوپول به عنوان وسیله پرداخت وارد عرصه اقتصاد شد.
ورود سکه های طلا ونقره به کشورهای اروپائی ،اروپائیان را بیش ازپیش به اقتصاد وکسب ثروت علاقه مند ساخت ، تااینکه اروپائیان برای کسب قدرت به تجارت خارجی به عنوان منبع افزایش سکه های طلا ونقره علاقه مند شدند ودرنتیجه نظریه مرکانتلیسم )سوداگران( درانگلستان شکل گرفت .اروپائیان فقط طلا ونقره را ثروت می دانستند.
۵) مکتب مرکانتلیسم،
مکتب مرکانتلیسم ازقرن شانزدهم به بعد تجارت را به عنوان منبع تامین ثروت وقدرت معرفی نمودند .دراندیشه مرکانتلیسم )سوداگران( سیاست اصل ومقدم بر اقتصاد است وقدرت مایه برتری است ومهم ترین راه بدست آوردن قدرت همان بدست آوردن طلا ونقره است، که دولتها باید به منظوربدست آرودن طلاونقره دراقتصاد مداخله نماید تا بیشترین قدرت را ازطریق تجارت خارجی بدست آورد.
مرکانتیلیسم ها تنها عامل مولد ثروت را تجارت معرفی کردند وتجارت به انگیزه کسب ثروت ،قدرت دولتها را افزون می کند واین طرز تفکر موجب گردید که نظام سرمایه داری تجاری به سمت استثمار واستعمار برود .براساس نظریه مرکانتلیسم تجارت خارجی به نفع یک کشور وضررکشوردیگراست لذا باید دولت ازاقتصاد وتجارت حمایت نماید ودرامورتجارت دخالت کنند.
۱:اسپولر.تجارت درکشورهای اسلامی شرقی. برگرفته شده از: روزنامه دنیای اقتصاد، شماره ۱۸۸۱ به تاریخ ۱۳۸۹
۲:حقیقی محمد. بازرگانی بین الملل. انتشارات دانشگاه تهران. ۱۳۷۹
درنتیجه تجاوز به کشورهای آسیای وافریقای را موجب گردید واین کشورهارا به صورت کشورهای مستعمره درآوردند ومنابع سرشار طبیعی آنها را بدست گرفتند وصنعت وتجارت کشورهای استثمار گر رونق یافت وهمزمان بازار جدیدی برای کشورهای سرمایه داری اروپای فراهم گردید.
مهمترین ویژگیهای مکتب مرکانتلیسم
۱٫تقویت قدرت سیاسی ازطریق بدست آوردن طلا ونقره
۲٫دخالت دولت دراقتصاد به منظورکسب قدرت بیشتر
۳٫تجارت منبع کسب وجذب طلا ونقره ازسایرکشورها
۴٫ثروت فقط طلا ونقره
۲:نظام اقتصادسرمایه داری صنعتی
پیشرفت دانش وتکنیک درقرن هیجدهم موجب تحولاتی عظیم درزمینه ابزارتولید وتنوع تولیدکالاها گردید.نیروی ماشین به سرعت جای نیروی انسانی را درتولید گرفت.
اختراعات واکتشافات درزمینه های مختلف تولیدی موجب بهبود روش های تولید گردید ونیروهای ماشینی جای نیروی انسانی را درتولید گرفت.زمینه اختراعات واکتشافات را تقویت مالکیت خصوصی، حمایت ازآزادیهای فردی وسرمایه های متراکم تجاری وغارت منابع مالی واقتصادی کشورهای مستعمره فراهم ساخت.
تاثیر پیشرفت صنعت وتکنیک ،اختراعات وماشینی شدن تولید به حدی بود که موجب پیدایش نظام سرمایه داری صنعتی گردید که براساس نظام اقتصاد سرمایه داری صنعتی، گسترش صنعت وتنوع تولید زمینه سازرونق تجارت شناخته می شود.
برخلاف برداشتی نظام اقتصاد سرمایه داری تجاری ،که تجارت را مایه رونق اقتصاد وصنعت معرفی می کند.چون با انباشت سرمایه که توسط سودهای کلان تجاری وبازارها وتقاضاهای جدیدی که ایجادشده بود،شرایط رابرای اختراعات واکتشافات درزمینه کشف روش های جدید تولید واختراعات فراهم ساخت.
تولیدات ماشینی که به صورت انبوه تولید می گردید شرایط تجارت رانیزتغییرداد. که قبلا درنظام سرمایه داری تجاری تولید براساس حجم تقاضای موجود صورت می گرفت، اما درنظام سرمایه داری صنعتی تولید بصورت سفارشی صورت می گرفت. که بحث بازاریابی دراین مرحله)مرحله نظام سرمایه داری صنعتی( ازنظام اقتصادسرمایه داری شکل گرفت.باید تولید انبوه صورت گیرد وبازاریابی صورت پذیرد.
عوامل تآثیر گذار بر شکل گیری نظام سرمایه داری صنعتی
۱٫ اختراعات و اکتشافات
۲٫ترویج مالکیت خصوصی
۳٫ حمایت از آزادیهای فردی
۴٫ وجودسرمایه های متراکم تجاری
۵٫غارت منابع مالی کشورهای مستعمره
نظام سرمایه داری صنعتی توسط اکتشافات واختراعات، وماشینی شدن تولیدفراهم گردید ، زمینه اختراعات واکشافات توسط ترویج وتقویت مالکیت خصوصی، تامین آزادیهای فردی وکنارگذاشتن مقررات دست وپاگیرمکتب مرکانتلیسم ها وجذب سرمایه های متراکم تجاری وغارت منابع مالی کشورهای مستعمره فراهم گردید. فیزیوکراتها با تقویت اندیشه عدم مداخله دولت وحاکمیت قوانین طبیعی وتامین آزادیهای فردی وهمسوی منافع فردی وجمعی تحولی را تحت عنوان انقلاب لیبرالها فراهم ساخت. نظام اقتصادسرمایه داری را واردیک مرحله جدید به نام نظام اقتصاد سرمایه داری لیبرال گردانید.۱
۱:قدیری اصلی. باقر ، سیر اندیشه اقتصادی، مؤ سسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ هشتم، ۱۳۶۸، ص ۴۷-۵۷
۳٫نظام اقتصاد سرمایه داری لیبرال
نظام اقتصادسرمایه داری لیبرال ازاواخرقرن هیجدهم در واکنش به اندیشه مرکانتیلیستها به وجود آمد.
نظام اقتصاد سرمایه داری لیبرال دراندیشه های اسمیت وریکاردو ریشه دارد.اسمیت وریکاردو هردو دربرابرکنترلهای اقتصادی موجود دردوران سلطه مکتب مرکانتیلیسیم بین قرنهای ۱۶ و ۱۹ واکنش نشان دادند. اسمیت وریکاردووپیروان آنها معتقد بودند که فلسفه کنترلهای اقتصادی توسط دولت نادرست است.عدم کنترل موجب افزایش ثروت ملی توسط مبادلات افراد دراقتصاد ملی واقتصاد بین المللی می شود. باقدرت گرفتن عقاید این دو دراوائل قرن ۱۹ بیسیاری ازمحدودیتهای برقرار شده توسط مرکانتیلیستها کنارگذاشته شد. درنتیجه نظام اقتصاد سرمایه داری وارد مرحله جدید به نام نظام اقتصادسرمایه داری لیبرال گردید.
فروض نظام اقتصادی سرمایه داری لیبرال
۱٫افراد عاملان اصلی تحلیل اقتصادی
لیبرالها فرض می کنند که افراد عاملان اصلی دراقتصاد سیاسی وواحدهای مناسب برای تحلیل می باشند. اگرچه این فرض بدیهی به نظر می رسد، چون تمامی فعالیتهای اجتماعی نهایتا به وسیله افراد انجام می شود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۲٫ رفتارعقلانی افراد
لیبرالها فرض می کنند که افراد منطقی)عقلای( ودرپی حد اکثر رساندن مطلوبیت “و”منافع شخصی “هستند. عمل عقلای به معنی این است که افراد برای بدیلهای ممکن محاسبات هزینه فایده انجام می دهند. وچون درپی حد اکثررساندن مطلوبیت ومنافع شخصی هستند ازمیان بدیلهای مختلف بدیلی را انتخاب می کنند که بالاترین سطح رضایت ذهنی ومنافع مادی را به آنها دهد. اما این بدان معنی نیست که افراد عملا ازتمامی انتخابها ومبادلات حد اکثر مطلوبیت وسود به دست می آورند. دربرخی شرایط حد اکثر کردن مطلوبیت وسود به معنی انتخاب بدیلی است که حد اقل زیان را به بار میا ورد.
۳٫حداکثرسازی مطلوبیت ومنافع مادی افراد
یکی دیگرازفروض این دید گاه این است که افراد حد اکثر کنندۀ “مطلوبیت” و”منافع مادی ” با جایگزینی کالاها مطلوبیت ومنافع مادی را به حد اکثر می رسانند. برای نمونه مقداری ازپوشاک را با مقدار زیور الات معاوضه می کنند. پس به عقیده لیبرالها مبادله یک کالا با کالای دیگر مطلوبیت ومنافع افراد را افزایش می دهد.این فرایند مبادله تازمانی ادامه می یابد که هرفرد با توجه به مقدار موجود ازکالا ها تاحد ممکن دروضعیت بهینه قرار گیرد وهیچکس درنتیجه عمل او دروضع بدتری قرار نگیرد.دراین وضعیت تمامی افراد درجامعه مطلوبیت ومنافع خود را که به شکل منحصر به فرد تعریف شده است به حد اکثر می رساند.
اقتصاد دانان کلاسیک ونئو کلاسیک که عموما لیبرال هستند معتقد به برتری بازار به عنوان تخصیص دهندۀ منابع کمیاب می باشند،به عقیده آنان همه می توانند با توجه به موجودی مشخص کالا وخدمات دربهترین وضعیت قرارگیرند وبالاترین سطح رضایت مندی رااز مکانیزم بازار بدست آورند.
بنابراین براساس این دید گاه نقش دولت باید کاملا محدود شود.ازدید آنان بیسیاری از اشکال مداخله دولت دراقتصاد چه عمدی وچه غیر عمدی بازاررا محدود می سازد ومبادلات بالقوه سود مند بین افرادا کاهش می دهد.
لیبرالها بر این باوراند که تولید وعرضه برخی از “کالاهای عمومی ” یعنی کالا وخدماتی که رفاه افراد را افزایش می دهد واما توسط بخش خصوصی تولید نمی گردد،باید دولت به عهده گیرد.دولت نقش مهمی درایجاد شرایط لازم برای حفظ بازار آزاد ورقابت، بازی می کند.دولت باید خدمات دفاع ملی را ارائه نماید،ازحق مالکیت خصوصی حمایت نماید وازتمرکز ناعادلانه قدرت دربازار جلو گیری نماید.گذشته ازاین به نظراکثر لیبرالها دولت باید شهروندان خود راآموزش دهد؛ وزیر بناهای اقتصادی رادرست نماید وپول ملی را کنترل نماید.
اصول اساسی نظام اقتصاد سرمایه داری
نظام اقتصاد سرمایه داری که براساس فلسفه دئیسم واصالت لذت اپیکور شکل می گیرد دارای ویژگیها واصول اساسی زیرمی باشد:
۱٫اصل لیبرالیسم اقتصادی
۲٫اصل عدم مداخله دولت
۳٫ اصل تعادل خود کار
۴٫مالکیت خصوصی
لیبرالیسم اقتصادی
لیبرالیسم اقتصادی مهمترین ویژگی نظام اقتصادسرمایه داری است که به دنبال پذیرش فلسفه دئیسم وهدوئیسم مطرح می گردد.لیبرالیسم اقتصادی از دواصل “اصالت فرد” و”آزادی فردی” تشکیل می شود .
۱٫اصالت فرد
درنظام سرمایه داری هسته ومحور اصلی اجتماع را فرد تشکیل می دهد. وفرد از وجود حقیقی برخوردار است، اجتماع چیزی جز مجموعه اجزای تشکیل دهنده آن یعنی تک تک افراد نیست که باحفظ استقلال وهویت خود آن را به وجود آورده اند .بنابراین اجتماع فاقد وجود حقیقی است وتنها ازوجود اعتباری برخوردار است.در نظامی که فرد اصالت داشته باشد بنابراین درصورت تعارض بین منافع فرد وجامعه منافع فرد مقدم است و اولویت دارد .اربلاستر نظریات جرمی بنتام را دراین مورد چنین توضیح می دهد که بنتام اجتماع را “پیکره فرضی “می داند وبنابراین “منافع اجتماع چیزی بیش از ))مجموعه منافع افراد تشکیل دهنده آن نیست(( اگر اجتماع یک فرض خیالی باشد ؛هیچ فرد عاقلی نمی تواند منافع این موجود خیالی را بالاتر از منافع حقیقی افراد حقیقی قرار دهد:))مردم در مفهوم کلی نه می توانندتنبیه شوند؛نه می توانندآزاد باشند ؛ونه جز در مفهومی مجرد می توانند وجود داشته باشند؛تنهاواقعیات موجود ؛ افرادی هستند که عملا ))مردم ((را تشکیل می دهند .وجود سخت ومحسوس افراد ،زمینه را برای اولویت دادن به حقوق ومنافع آنها بر موجودیت هایی فرضی از قبیل: اجتماع ،جامعه ،دولت, ملت, حزب وسایر نهاد های اجتماعی که گاهی مدعی رجحان اخلاقی وسیاسی برافراد یا مردم واقعی اند فراهم می آورد. علاوه بر این وجود فرد به لحاظ تاریخی هم مقدم بر وجود اجتماع است.از آن جا که فرد قبل از ایجاد جامعه وجود داشته است، بنابراین حقوق و خواسته های او به لحاظ اخلاقی مقدم بر خواسته های جامعه قرار می گیرد.
ارزشهای اخلاقی ازدید گاه لیبرالیسم اقتصادی ،تابع اراده های انسان است ؛ارزشها به دنیای واقعیت وابسته نیست .به قول آیریس مورداک:
“ارزش هایی که قبلا در عالم اعلی رقم زده شده اند، به دامان اراده انسان سقوط می کنند.واقعیت متعالی وجود ندارد. تصویر از “خوب”غیر قابل تعریف است وتهی می باشد و انتخاب انسان میتواند آن را پر کند”.
با این ترتیب منافع فردی و سودجویی شخصی جایگزین ارزش های اخلاقی می شود. به قول اسمیت سود جوی ونفع شخصی یک هنجار طبیعی است نه یک ارزش اخلاقی. و یکی از وجوه تقابل لیبرالیسم با مذهب نیز از همین جاسر چشمه می گیرد.۱
۱: بشلر ژان ، خاستگاه های سرمایه داری، ترجمه کامران رامین ، نشر البرز، تهران ۱۳۷۰، چاپ اول، ص ۱۱۵٫
ایرادی که بر این اصل وارد است:
بر اساس اصالت فرد،ازیک طرف تنها واقعیات موجود افراد هستند واجتماع صرفا پیکره فرضی ویک فرض خیالی است وبدون اینکه دارای وجود حقیقی باشد تنها در مفهومی مجرد وجود دارد ،اما از طرف دیگر در صورت تضاد منافع فرد با جامعه اولویت با منافع فرد است .اکنون این سوال مطرح می شود که اگر جامعه فقط جمع عددی افراد ان است پس تضاد منافع فرد با جامعه چه مفهومی می تواند داشته باشد.زیرا در این صورت تنها می توان از تضاد فرد با سایر افراد نام برد وبه قول آربلاستر هرگونه کشاکش بین جامعه وفرد ستیزه افراد با یک دیگر است .بنا بر این اصل تقدم منافع فرد بر جامعه دیگر مفهومی نخواهد داشت ،زیرا در واقع اصل تقدم منافع فرد بر جامعه به معنی تقدم منافع فرد بر منافع سایر افراد اجتماع خواهد بود.سوال مهمتر اینکه چه توجیهی برای تقدم منافع یک)) فرد(( بر سایر)) فرد ها ((وجود دارد .چنین رجحانی حتی بر خلاف طرز تفکر اصالت فرد است .اگر فرد به عنوان وجود حقیقی مورد توجه است چرا باید منافع ))فردها ((در صورت تضاد با منافع یک ))فرد ((از او لویت برخوردار نباشد .
۲٫آزادی فردی ونتایج آن
این اصل لازمه ی منطقی ومکمل اصالت فرد است .لیبرالیسم سه سوال آزادی برای که ؟، آزادی از چه ؟و آزادی برای چه ؟رابررسی می کند .
در مورد سوال “آزادی برای که ؟پاسخ لیبرالیسم از موضعگیری آن نسبت به فرد و جامعه کاملا آشکار است .فرد است که وجود حقیقی دارد وهسته اصلی اجتماع را تشکیل می دهد وباید از آزادی برخوردارباشد .در زمینه “آزادی از چه ؟” ابتدا باید مفهوم خاص آزادی در لیبرالیسم مورد توجه قرار گیرد .آزادی ازنظرلیبرالیسم اقتصادی عبارت است از اینکه شخص مجبورومقید نباشد ودر امورش مداخله نشود و تحت فشار قرار نگیرد.
تعریف “ها بز” از آزادی نیز بر همین اساس است ” آزادی در مفهوم درست کلمه به معنی فقدان موانع خارجی است .آن موانعی که اغلب ممکن است بخشی از قدرت انسان در انجام آنچه می خواهدرا سلب می کند .
” هابز” فرق میان قدرت وآزادی را در این می داند که فقدان موانع خارجی در مقابل حرکت ،آزادی است اما اگر موانع موجود در راه حرکت، جزئی از ساختمان خودشیئ باشد ،باید گفت برای انجام حرکت قدرت لازم است نه آزادی؛ مانند انسانی که بر اثر بیماری از بستر نمی تواند تکان خورد.
چون مهمترین مانع خارجی که در جامعه مانع حرکت فرد می شود واو را مجبور و مقید می کند دو لت است. بنا براین پاسخ لیبرالیسم به سوال “آزادی از چه ؟” ،آزادی از مداخله ی دولت “است .اما در مورد سوال سوم “آزادی برای چه ؟” لیبرالیسم معتقد است که آزادی خود عالیترین هدف است .

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:44:00 ب.ظ ]