در اینجا لازم به ذکر می‌دانم که اهمیت سازمان‌ها و نهاد‌ها را در میزان پیشرفت این توجه یاد‌آور شوم شکل‌گیری قوانین حمایت از کودکان از آن جمله است به ویزه کودکان کار چرا که کودکان زیادی تلف می‌شدند. در این بین نقش رسانه‌های گروهی را نباید دست کم گرفت چرا که این وسایل نقش بسیار مهمی در آگاه سازی گسترده‌ی مردم داشتند و دارند تلویزیون و رادیو به عنوان وسیله‌ای بدون نیاز به مهارت‌ خواندن و نوشتن در اختیار فقیر و غنی جامعه است فقط کافی است انگشت خود را بر دکمه‌ی power آن فشار داده و بقیه را به دست این جعبه جادویی بسپاریم در راستای تربیت غلط و تربیت صحیح چقدر فیلم و مستند و حتی دعوت از کارشناسان برای در میان گذاشتن ضرورت شناخت دقیق فرزندان و برخورد‌های مناسب با آنان تأکید شده، به طوری که اگر در گذشته دیده می‌شد که فرزندان پابه‌پای بزرگسالان مشغول کارند و از کم و کاست و نداری خانواده و مشکلات خانواده باخبر بودند. امروزه این چنین نیست والدین سعی می‌کنند فرزندانشان را از مسائل و مشکلات مربوط به خانواده دور کنند و طبق مثل معروف:«صورت خودشان را با سیلی سرخ نگاه می‌دارند». امروزه به یمن وسایل ارتباط جمعی و سر برکشیدن نهاد‌ها و سازمان‌ها ما شاهد جدایی دنیای بزرگسالان و کودکان هستیم چرا که «کودکان امروزه نه تنها اسباب‌بازی‌ها، کتاب‌ها و دیگر وسایل تفریحی مناسب سن خود را دارند، بلکه اماکن تفریحی، فیلم، تئاتر کودکان و نظایر آن نیز از بزرگسالان جداست.
بعضی از جامعه‌شناسان معتقدند وجود مدارس نیز مکمل این جدایی است کودکان و نوجوانان حدود ۱۲ سال از زندگی خود را در مدرسه می‌گذرانند، اکثر تفریحات و سرگرمی‌های آن‌ ها را مدرسه ترتیب می‌دهد و با گروه‌های همسالان همراه است ساعات خواب متفاوت نیز آن‌ ها را از زندگی پدر و مادر دور می‌سازد و به این ترتیب با خانواده زندگی کردن کودک به حداقل می‌رسد. » (اعزازی،۱۳۷۵،۱۳۷و۱۳۶)
مطلب دیگر به وجود آمدن رشته‌های دانشگاهی تحت عنوان کودک‌ یاری و واحدهای درسی چون روان‌شناسی کودک دلیل بر این ادعاست که به این موضوع به صورت تخصصی نگریسته شده از طرفی دایر شدن مهدکودک‌ها که در آن مربی مخصوص کودک یا مدرک رشته تخصصی آن را دارد یا دوره‌های مخصوص را پشت سر گذرانده و شاهد استقبال روزافزون خانواده‌ها از این مراکز هستیم کلیه‌ی این نتایج از اهمیت کودکان و ویژگی‌های خاص، شکننده بودن و تأثیر‌پذیری آن‌ ها حکایت می‌کند.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲-۲ واژه ها و تعاریف فرزند سالاری

 

۲-۲-۱ تعریف مفهومی _ لغوی فرزند سالاری

فرزند سالاری یعنی محور بودن فرزندان در خانواده، همچنین فرزند مداری نیز به کار رفته است. برای نزدیک شدن بیشتر به مقصود، می توان به واژه ها و اصطلاحاتی که به خاطر کاربرد درازمدت، مفهوم مشخصی دارند اشاره کرد از جمله اشراف سالاری، دیوان سالاری و یا پدرسالاری و مادر سالاری. تحت این عناوین، اهمیت و نقش اساسی در عرصه‌های گوناگون به اشراف، دیوان، پدر و مادر داده شده، آنها مدار و محور فعالیت به حساب می‌آیند.

 

۲-۲-۲ تعریف ساختار فرزند سالاری

اگر ساختار را مجموعه نقش‌ها و نوع رابطه و ترکیب آنها بدانیم، جایگاه، نقش و مناسبات اعضای موجود در ساختار خانواده دگرگون شده و عناصر آن از جایگاه و نقش دیگری برخوردار می شود. همچنین سمت و سوی روابط و سلسله مراتب خانواده نیز متحول شده و فرزندان در چشم والدین اعتبار و ارزش و اهمیت بیشتری می‌یابد.

 

۲-۲-۳ تعریف کارکردی فرزند سالاری

گرچه نمی‌توان تفکیک واضح و روشنی از مفهوم ساخت و کارکرد مقولات اجتماعی ارائه داد، زیرا بی‌تردید این دو مفهوم همه جا ملزم یکدیگرند.گفتنی است که خانواده فرزند سالار نسبت به سایر خانواده‌ها کارکرد متفاوتی دارد و بعد کارکردی آن در این پژوهش نقش مؤثری دارد و به درک بهتر مسئله کمک خاصی می‌کند. بدیهی است فرایند مهم اجتماعی شدن از این پدیده تأثیر بسیاری پذیرفته و طی آن، شخصیت‌های متناسب با آن شکل می‌گیرد و به تدریج، نه تنها نظام ارزشی و هنجاری بلکه جامعه نیز دچار تحول می‌شود.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

۲-۲-۴ تعریف فرزند سالاری در پژوهش حاضر

فرزند سالاری یعنی وضعیتی که در آن فرزندان، مستقیم یا غیرمستقیم محور و اساس تصمیم‌گیریها، فعالیتها و مجموعه امور مختلف خانواده قرار می‌گیرند و همه‌ی مسایل خانواده، به طور کلی بر اساس نیازها، خواسته‌ها و اهداف آنان استوار می‌شود.
با اینکه فرزندان خانواده‌ی فرزند سالار در ایران از استقلال فکری، امکانات و مزایای خانواده برخوردارند، فاقد توان تصمم‌گیری و استقلال رفتاری هستند و از حیث اقتصادی هم کاملاً به درآمد خانواده وابسته‌اند.
عکس مرتبط با اقتصاد

 

۲-۲-۵ مفهوم فرزند سالاری

 

۲-۲-۵-۱ از منظر روانشناسی

در شیوه فرزند سالاری ویژگیهای زیر مشاهده می شود:
۱٫والدین سعی می‌کنند به تمام خواسته‌ها و اهداف فرزند خویش بدون چون و چرا جامه عمل بپوشانند.
۲٫فرزند برای به اجرا درآوردن آرزوها از آزادی عمل کافی برخوردار است.
۳٫والدین در امر تربیت فرزند یا دچار ضعف شناخت هستند و یا در به کارگیری راهکارهای عملی لازم در این زمینه از تدبیر و قدرت کافی برخوردار نیستند.
۴٫فرزند با بهره گرفتن از اهرم‌های شناختی، عاطفی و رفتاری توانسته بر تسلط روانی خویش بر والدین بیافزاید و نقطه نظراتش را بر آنها تحمیل کند.
۵٫در اداره منزل و تصمیم‌گیری‌ها، بیش از حدی که شایسته است به نظرات فرزند توجه می شود.
۶٫هنگام تعارض بین نظرات افراد خانواده، نظرات فرزند چه حق و چه باطل، مقدم است و به اجرا گذاشته می‌شود.

 

۲-۲-۵-۲ از منظر دین

آموزه‌های اسلامی و متون دینی، ما را به رعایت حد میانه و آزادی مشروط در روابط بین اعضای خانواده و از جمله رابطه والدین و فرزند توصیه می‌کند. چرا که در فرهنگ اسلام هر چه که در اختیار انسان می باشد، حتی فرزندان امانت الهی‌اند و خانواده مسئول حفظ سلامت، رشد و سعادت آنها است. فرزندان در دست والدین امانت الهی هستند. پس پدران و مادران باید در حفظ و نگهداری آنها کمال دقت را داشته باشند و در مراقبت و نظارت بر اعمالشان از هیچ کوشش و تلاشی دریغ نورزند و آنها را به نیکی دعوت کنند و مانع هر گونه لغزش و انحرافی از جانب آنها شوند و آنها را به حال خود رها نکنند.
از نظر دین دوران تربیت به سه دوره تقسیم شده است. امام در روایتی می‌فرماید: “الولد سید سبع سنین و عبد سبع سنین و وزیر سبع سنین.
دوران هفت سال اول کودک، دوران سیادت و آقایی اوست، دوران هفت سال دوم، دوران اطاعت و هفت سال سوم، دوران وزارت است.
“«دوران سیادت” بدین معنا نیست که کودک باید به طور مطلق آزاد باشد و هر کاری که خواست انجام دهد و هیچ محدودیتی نداشته باشد. بلکه به این معنا می باشد که در این دوران، کودک تکلیف و مسئولیت ندارد و اگر از او درخواست کردید که کاری را انجام دهد، نباید مورد مؤاخذه و سؤال قرار گیرد. به همین دلیل اسلام آموزشهای رسمی را در هفت سال دوم طرح کرده است.
و اگر دوران هفت سال دوم را “دوران اطاعت” نامیده است، بدین معنا نیست که والدین می توانند با دیکتاتوری مطلق همه چیز را بر او تحمیل کنند. بلکه باید با برهان با او سخن گفت. چرا که کودک در این دوران وارد مرحله برهان پذیری می‌شود و استدلال‌های منطقی والدین و مربیان خود را درک نموده و آزادی اعمال و رفتارش حد و مرز پیدا می‌کند. »(قائمی، ص ۸۰)
بررسی‌ها نشان می دهد کودکانی که در هفت سال دوم عمر خود، از آزادی‌های زیاد و بی حساب برخوردار بوده اند، در آینده دچار تندروی و افراط کاری‌های زیاد شده‌اند و در دریای مفاسد و انحطاط اخلاقی سقوط کرده‌اند. به همین جهت است که اسلام این مرحله را، دوران اطاعت فرزند نسبت به والدین، معرفی کرده است.
دوران هفت سال سوم که “دوران وزارت” نامیده شده است، باید بر اساس تفاهم هر چه بیشتر بین والدین و فرزندان شکل گیرد و انس و صفا و خیرخواهی بر روابط بین آنها حکومت کند. زیرا شرایط این دوره به گونه‌ای نیست که بتوان بر او سخت‌گیری کرد و یا به گونه‌ای رفتار نمود که فرزند احساس محدودیت و استبداد و دیکتاتوری کند که در آن صورت به طغیان و ایستادگی در برابر والدین و یا فرار و گریز از خانواده منجر خواهد شد. پس باید به طور معقول و صحیح او را کنترل کرده تا هم به غرور جوانی او لطمه وارد نشود و هم کاملاً آزاد و رها نباشد.

 

۲-۲-۶ انواع روابط والد – فرزند

«رابطه اعضای یک خانواده ممکن است به سه صورت: محدودیت مطلق، آزادی مطلق و عدم دخالت افراد خانواده در کار یگدیگر و نهایتاً آزادی مشروط ظاهر شود.

 

۲-۲-۶-۱ محدودیت مطلق

در چنین خانواده‌هایی، معمولاً یک نفر بر تمام اعمال و رفتار دیگران ناظر است. این فرد غالباً، پدر (پدر سالاری) و در بعضی موارد، مادر خانواده (مادر سالاری) است و گاهی نیز برادر یا خواهر بزرگتر نسبت به دیگر اعضای خانواده با چنین روشی رفتار می‌کند. در این خانواده فقط یک نفر تصمیم می‌گیرد و هدف را تعیین می‌کند. همه باید مطابق میل او رفتار کنند، او فقط حق اظهار نظر دارد و دستورش باید بدون چون و چرا از طرف دیگران اجرا گردد.

 

۲-۲-۶-۲ پیامدهای نامطلوب محدودیت مطلق

۱٫ترس و وحشت بر اعضای خانواده مستولی است و آنان احساس می‌کنند هیچ شخصیتی ندارند. در نتیجه فرزندان احساس امنیت نمی‌کنند و وضع آنها همیشه متزلزل است.
۲٫اعضای خانواده هدف انجام کارها را نمی‌دانند و جرأت نمی‌کنند دلیل آنها را بپرسند.
۳٫فرزندان ظاهراً در حالت تسلیم و اطاعت از پدر و مادر خویش می‌باشند و به طور خودکار می‌آموزند که همین روش و حالت را در برابر دیگران داشته باشند، در نتیجه به بچه‌های هم سن یا کوچکتر از خود آزار می‌رسانند.
۴٫فرزندان در این خانواده، افرادی متعصب خواهند بود که تحمل اندیشه‌های مخالف را نخواهند داشت.
۵٫چنین افرادی قدرت ایجاد ارتباط مثبت با دیگران را ندارند و در زمینه عاطفی و اجتماعی به طور کافی رشد نکرده‌اند.
۶٫اغلب این افراد ضعیف النفس بوده و از قبول مسئولیت خودداری می‌کنند.
۷٫در این گونه خانواده، روحیه خلاقیت و امکان ظهور استعدادها از بین می‌رود.
۸٫در بعضی موارد محدودیت مطلق سبب خود کم بینی افراد خانواده می‌شود.
۹٫پدر سالاری یا مادر سالاری باعث سرکوب روحیه مشاوره و همکاری و تعاون با دیگران می شود.

 

۲-۲-۶-۳ آزادی مطلق

در چنین خانواده‌هایی به فرزندان اجازه داده می‌شود که به خواسته‌های خود آنگونه که می خواهند دست یابند و آرزوهای خود را برآورده نمایند. در این خانواده افراد دارای آزادی مطلق‌اند و هر چه را که تمایل داشته باشند، می توانند انجام دهند. شعار طرفداران این دیدگاه این است که: “بگذار هر چه خواستند، انجام دهند.”
بسیاری از تحلیل‌گران بر این باورند که سلب آزادی، موجب عقده روانی در فرد و اختلال در زندگی آینده او خواهد شد. زیرا هر خواسته، از نیازی در درون فرد حکایت می‌کند و ضروری است که در اسرع وقت آن نیاز تأمین و ارضاء شود، زیرا در صورت سرکوب و ایجاد محدودیت، فرد دچار افسردگی می‌شود.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
در چنین خانواده‌هایی خواسته‌ها و تمایلات فرزندان محور اصلی و خط دهنده فعالیت اعضای خانواده، حتی والدین آنها می‌باشد.
فرزندان این خانواده ها خصوصیت مشترکی دارند، از جمله: لوس بودن، خودخواهی، نامحتاط بودن و خواسته‌های بی شمار که باید برآورده شود. آنها بسیار بی حوصله و ناشکیبا هستند و برای حل مشکل خود از راه خشونت وارد می‌شوند و ناکامی خود را درباره اهداف خود پذیرا نمی‌باشند.

 

۲-۲-۶-۴ عوارض نامطلوب آزادی مطلق

۱٫فرزندان خانواده‌های فرزند سالار معمولاً سست عنصر و بی اراده یا حداقل کم اراده‌اند.
۲٫آنها به دلیل عادت کردن به آزادی مطلق و بی‌بند و باری نمی‌توانند خود را کنترل کنند و در نتیجه به ورشکستگی تربیتی و اخلاقی دچار می‌شوند.
۳٫آزادی مطلق و بی‌بند و باری حاکم در چنین خانواده ها، موجب فراهم شدن زمینه‌های بزهکاری در عرصه حیات اجتماعی کودکان می‌شود.
۴٫در بیشتر موارد به علت تضاد بین خواسته‌های فرزند با سایر افراد خانواده، نزاع و درگیری رخ می‌دهد.
۵٫در این خانواده‌ها روحیه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعی و رعایت آداب اخلاقی به حداقل ممکن تنزل می‌کند.
۶٫فرزندان تلاش و سختی کار را احساس نمی‌کنند و خود را در انجام کارهای شخصی ناتوان می‌دانند.
۷٫نداشتن جرأت برای انجام کارهای مهم و اساسی، باعث سرکوب استعداد و توانایی‌های بالقوه و نهفته در درون فرزندان می‌شود.
۸٫در نهایت این فرزندان دچار خود کم‌بینی می‌شوند.» ( منبع: برگرفته از اینترنت)

 

۲-۲-۶-۵ آزادی مشروط

در خانواده‌هایی که نه”محدودیت مطلق” سایه افکنده و نه دچار معضل “آزادی مطلق” هستند، “آزادی مشروط” معیار و ملاک رابطه والد – فرزند می‌باشد. همه افراد خانواده به تناسب موقعیت خویش، حق دخالت در اداره امور خانه و اظهار نظر درباره مسائل مختلف را دارند. این روابط عاقلانه‌ترین و انسانی‌ترین روش زندگی و فرزند پروری می‌باشد. فرزندان چنین خانواده‌هایی بدون سختگیری و کنترل بیش از حد و یا آزادی و رهایی در انجام کارها، از یک حد تعادل و آزادی نسبی و انضباط هدایت شده برخوردارند و از نظر عاطفی نیز در یک سطح متعادل و بدون افراط و تفریط قرار دارند و به موقع از محبت والدین بهره می‌جویند و شخصیت آنها در خانه مورد احترام قرار می‌گیرد. این افراد نظم‌گرا، منضبط و تسلیم نُرم‌های اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی هستند. حق اظهار نظر دارند و مشکلات خود را با والدین در میان می‌گذارند.
این فرزندان در مکانهای آموزشی و غیر آموزشی ارتباط عاطفی و اجتماعی صحیحی برقرار می‌کنند و اختلاف عقاید دیگران را به راحتی پذیرا می‌شوند.
بر اساس بررسی‌های روانشناسان اجتماعی افرادی که در دوران کودکی، آزادی مشروط و متعادلی داشته‌اند، در بزرگسالی دشمن ظلمها و مخالف ناروایی‌ها بوده و به اصلاحات بزرگ اجتماعی توفیق یافته‌اند .» ( منبع: برگرفته از اینترنت)

 

۲-۲-۷ ریشه‌هاى فرزندسالارى

 

۱ـ نابرابرى سطح تحصیلات والدین با فرزندان

در بین مردم کشورهاى در حال رشد ، معمولا پدران و مادران یا بى سواد و یا کم سواد‌اند ، در حالى که به اقتضاى توسعه و به روز اوضاع جدید ، فرزندان آنها با شتاب ، روى کرد به تحصیلات عالى و ارتقاى معلومات و اطلاعات خود دارند ، در نتیجه فرزندان با تکیه بر دانش بیشترشان ، پدر و مادرها و نظرات آنان را چیزى به حساب نمى‌آورند و آنها نیز با توجه به معلومات اندکشان ، تاب و مقاومت در برابر فرزندان تحصیل کرده خویش را رفته رفته از دست مى‌دهند و یا اینکه اساساً خود آنها چون فرزندانشان را آگاه‌تر و زمان شناس‌تر از خود مى‌دانند در برابر خواست و امیال آنان تسلیم خواهند بود و برآمد هر یک از این دو، چیزى جز فرزندسالارى نیست.

 

۲ـ توجه بیش از حد به خواسته ها و مطالبات اولاد

این کار نیز به طور شایع و رایج آن، پدیده‌اى نوظهور است که والدین نسبت به برآوردن مطالبات و امیال فرزندان خود زیاده روى و افراط کنند، گرچه این گونه خواسته‌ها غیر منطقى ، بلندپروازانه و فراتر از توانایى و بنیه مالى خانواده و یا حتى بیرون از مرزها و حدود قانونى و دینى باشد. بدیهى است در پیش گرفتن چنین شیوه‌اى به تدریج به فرزندسالارى و تحکم اولاد بر والدین خواهد انجامید.

 

۳ـ ضعف اخلاقى در درون خانواده

نزاع‌ها و مشاجره‌هاى خانوادگى و بى توجهى زن و شوهر نسبت به جهات و مسایل اخلاقى بین یکدیگر و بى‌احترامى آنان به یکدیگر، به ویژه در حضور فرزندان، به شدت حرمت و شخصیت آن دو را در نظر آنان خوار و بى‌مقدار خواهد کرد و به جایگاه و اعتبار هر یک از آن دو آسیب و لطمه جدى وارد مى‌کند، وقتى چنین اتفاقى بیفتد اولین ثمره تلخى که از آن به بار مى‌نشیند بى توجهى فرزندان نسبت به نظرات و مدیریت والدین و شانه خالى کردن از اجراى دستورات آنها است.
برخى فکر مى‌کنند براى حفظ موقعیت خود نزد فرزندان باید طرف دیگر را از نظر آنان بیندازند و او را تحقیر کنند ، غافل از اینکه در چنین فضایى هیچ یک سودى نخواهد برد. چون او نیز به نوبه خود سعى خواهد کرد از خویش واکنش نشان داده و به مقابله به مثل بپردازد ، گذشته از اینکه چون فرزندان به هر یک از پدر و مادر خود علاقه دارند اگر ببینند که از سوى هر یک از آن دو نسبت به دیگرى در حضورشان آزار و اهانتى وارد مى‌شود ، بر خلاف تصور فرد توهین کننده که به خاطر حفظ موقعیت خود نزد فرزندان دست به این کار مى‌زند ، کینه او را ناخودآگاه به دل مى گیرند و پیداست در این صورت متضرر واقعى مجموعه خانواده خواهد بود و فرزندان پس از این اعتنایى به نظرات و سخنان والدین خود نخواهند داشت زیرا مدیریت کسى نزد دیگرى وقتى پذیرفته مى‌شود که در نظر او داراى اعتبار و شخصیت قابل احترامى باشد.

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 04:14:00 ب.ظ ]