بنابراین آنچه از مطالب فوق بر می آید این است که ائمه علیهمالسلام در حقوقالله تا زمانیکه تمام شرایط جرم را یکی یکی بررسی نمیکردند و ازخود مجرم بازجویی نمیکردند حکمی بر او صادر نمیکرند زیرا ممکن بود هریک ازاحتمالات موجود مانند جهل، اضطرار و اکراه حدود را بردارند و این در حالی بود که در جرایم حقالناسی، خداوند حقوق بندگانش را مقدم برحقوق خود قرار داده و در اینباره آمده است: «جعل الله سبحانه حقوق عباده مقدمه علی حقوقه فمن قام بحقوق عبادالله کان ذلک مودیا الی القیام بحقوق الله»«خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده است و کسی که حقوق بندگانش را رعایت کند حقوق الهی را نیز رعایت خواهد کرد». (محمدی ری شهری، ۱۳۷۷، ج۲، ۴۸۰)
بهر حال، اهمیت فوقالعاده حقالناس ولزوم اهتمام به رعایت حق مردم مورد توجه و توافق فقها قرار گرفته است. زیرا در حقالناس انسان با مردم روبروست که چه بسا ازحق خود نگذرند وانسان به همین خاطر در روز جزا گرفتار باشد. در حالی که در حقالله انسان با خداوند کریم، بخشنده و مهربان روبروست که نهایت کرامت و بزرگواری را با بندگانش دارد و با اندک بهانهای از بنده گنهکارش میگذرد؛ اما بندهای که حق دیگری را تباه کرده باشد، بدون جلب رضایت او نمی تواند رضایت الهی را جلب نماید.
لذا آن مقدار تأکید و سفارشی که نسبت به رعایت حقالناس شده، نسبت به واجبات الهی نشده است. به همین دلیل است که در حقالناس قاعده تخفیف جاری نمی شود؛ و در حقیقت حقالناس از عمومیت آیهی قرآن کریم «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ
یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم»«بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیادهروی داشتهاید از رحمت خدا ناامید مشوید در حقیقت خدا همه گناهان را میآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است.» (سوره زمر(۳۹)، آیهی۵۳) خارج است. زیرا این آیه ناظر به گناهانی است که به رابطه انسان با خدای متعال مربوط باشد. از سوی دیگر هم ائمه علیهمالسلام برای اینکه عدهای از مجرمین از عدم حضور در جلسه محاکمه میخواستند سوءاستفاده کنند، و این موجب تضییع حق دیگران میشد حکم غیابی را صادر میکردند؛ اما شرایطی را هم برای شخص غایب در نظر میگرفتند تا اگر مجرم غائب برگشت حقوق وی زایل نشود. هر چند که امام علی علیهالسلام فرمودهاند:«النبی ص لما وجهنی إلى الیمن قال إذا تقوضی إلیک فلا تحکم لأحد الخصمین دون أن تسمع من الآخر قال فما شککت فی قضاء بعد ذلک »« هنگامی که از طرف رسول خدا مأموریت یافتم جهت کار قضایی به یمن بروم، حضرت به سفارش کردند که وقتی بین مردم قضاوت میکنی هیچ وقت قبل از اینکه از دو طرف بپرسی حکم صادر نکن. حضرت فرمود: من این گفته را نصب العین خود قرار دادم و دچار تردید نشدم». (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۱۰۳، ۲۷۶)
همان طور که ملاحظه شد بر طبق فرمایش پیامبر اکرم اصل، عدم صدور حکم غیابی در جرایم است و صدور حکم غیابی در جرایم حقالناسی برای جلوگیری از تضییع حقوق مردم با توجه به تأکیداتی که در اینباره شده یک استثنا میباشد.
گفتار چهارم: برخی از مصادیق حقالله و حقالناس در جرایم کیفری
پایان نامه رشته حقوق
همانطور که میدانیم مصادیق حقالله و حقالناس در جرایم کیفری منحصر در حدود، تعزیرات، قصاص و دیات می شود. شناخت جنبه حقالناسی و حقالهی آن می تواند نقش اساسی در صدور حکم
حکم غیابی داشته باشد. که در اینجا مختصراً به این بحث میپردازیم.
۱: حدود
حدود از جمله مجازاتهایی است که شارع مقدس آن را کیفر برخی از جرایم قرار داده و ضوابط آن را تعیین نموده است.
الف: مفهوم حد درلغت
واژه حد که جمع آن حدود است، در لغت دست کم در دو معنا به کار رفته است؛ یکی «مرز وانتها» ودیگری «منع».(زبیدی و همکاران، ۱۴۱۴، ج۴، ۴۱۰)
راغب اصفهانی (۱۳۷۱، ج۲، ۳۱۱) دراینباره میگوید: «حد عبارت است از چیزی که بین دو چیز حایل شده و از اختلاط آنها جلوگیری می کند».
همچنین آقای مکارم شیرازی (۱۴۱۸، ج۱،۱۳-۱۲) به نقل از لسانالعرب میگوید: «اصل حد به معنی فصل و جدایی بین دو چیز است که مانع مخلوط شدن یکی با دیگری، یا تعدی یکی بر دیگری می شود.
بنابراین میتوان گفت: حد در اصل به معنی چیزی است که بین دو چیز حایل شده است وآنها را از هم جدا میسازد واز آنجا که، منع از لوازم آن است در منع استعمال شده است».
به نظر نگارنده تعریف حد در نظر آقای مکارم شیرازی جامعترین و بهترین تعریف میباشد.
ب: مفهوم حد در اصطلاح
حد در اصطلاح فقهی عبارت است از هر آنچه کیفرش مشخص باشد. (نجفی، ۱۴۰۴، ج۴۱، ۲۵۴) در کتاب فقه امام جعفر صادق آمده: «حد مجازاتی است که شارع به صورت نص بر آن اشاره نموده است و واجب است گناهکار به وسیله این عقوبت مجازات شود و چون شارع، میزان و مقدار این مجازات را معین نموده است، آن را حد مینامند». (مغنیه، ۱۴۲۱، ج۶، ۲۵۶).
به عبارت دیگر میتوان گفت حد به معنی عقوبتی است که از جانب شرع تعیین شده و بدون کم وزیاد جاری می شود و حاکم شرع حق دخل و تصرف در آن را ندارد.
قانون مجازات اسلامی هم در ماده ۱۵ به تعریف حد پرداخته و مقرر میدارد «حد به مجازاتی گفته می شود که موجب، نوع، میزان و کیفیت اجرای آن در شرع مقدس تعیین شده است».
لذا با ملاحظه تعاریف فوق، بهترین تعریف از نظر نگارنده عبارت است از مجازاتهای خاصی که شارع مقدس در مقابل برخی جرایم وضع نموده ومقدار وکیفیت آن را نیز بیان نموده است.
ج: کیفیت جنبه حقاللهی وحقالناسی در حدود
همه حدود در اینکه دارای جنبه حقاللهی هستند مشترکند ولی با این حال از جهت جنبه حقالناسی با هم متفاوتند. به عبارت دیگر بعضی از حدود دارای جنبه حقاللهی محض هستند و بعضی دیگر در کنار جنبه حقاللهی ممکن است جنبه حقالناسی در آن نیز لحاظ شده باشد. بنابراین اگر جنبه شخصی جرم غالب باشد حقالناس محسوب می شود واگر جنبه الهی غلبه داشته باشد حد حقالله محسوب می شود. پس اصل در حدود حقالله بودن است اما در مواردی استثنائاتی هم وجود دارد که این اصل را تخصیص میزند مانند حد سرقت و قذف.
د: مصادیق حدود
مصادیق حدود ما را در تبیین دقیقتر مفاهیم عینی از جرایمی که با آن روبرو هستیم کمک مینماید.
یک: حد زنا
زنا از جمله جرایمی است که جنبه عمومی آن بیشتر در جامعه مطرح است؛ (رضازاده، ۱۳۸۹، ۵۶) چرا که این امر فضای جامعه را آلوده می کند به همین دلیل جزء جرایم حقاللهی محض به شمار میآید. (معاونت آموزش قوه قضائیه، ۱۳۸۸، ۱۱۴-۱۱۳) در نتیجه حرام و دارای حد بودن جرم زنا نیز از مسلمات فقه اسلامی است. البته در مورد زنا باید اشاره کرد که اگر زنا با رضایت طرفین صورت گیرد جرم حقاللهی است زیرا در آنبزه دیده متصور نیست. اما اگر زنا به عنف واکره باشد به تمامیت جسم و حریم شخصی و عرض وآبرویبزه دیده بلکه عفت عمومی جامعه تعدی شده لذا تخفیفی که در زنای حقاللهی محض داده شده در این مورد رعایت نمیگردد. (توکلپور، ۱۳۹۰، ۳۴)
دو: حد لواط
در مورد لواط هم میتوان بحث زنا را مطرح نمود یعنی اگر لواط با رضایت طرفین انجام شود جزء جرایم حقالهی محض است و شامل حکم غیابی نمی شود اما اگر به عنف واکراه باشد شامل حکم غیابی می شود زیرا جزء جرایم حقالناسی محسوب می شود.
سه: حد محاربه
محارب شخصی است که سلاح به دست گیرد ومردم را از آن میترساند و قصد فساد دارد. (خمینی، ۱۳۸۶، ج۳، ۲۹۲) در محاربه نیز جنبه حقالناسی وجود دارد؛ چون نفع حد محاربه به عموم مردم میرسد، اما چون حق عمومی است نباید توسط مردم ساقط شود بلکه اختیار آن بدست خداست.
چهار: حد شرب خمر
شرب خمر از جرایم حدی است و حقالله محض است، و جنبه خصوصی در مجازات آن لحاظ نشده؛ زیرا شرابخوار با ارتکاب این جرم به شخص خاصی تعدی نمی کند وبر فرض چنانچه بر اثر مستی، دیگران را مورد تعرض قرار دهد و به حقوق آنان تجاوز نماید، جرم دیگری را مرتکب می شود که مطابق آن مجازات خواهد شد.
پس مجازات حد صرفاً برای شرب خمر قرار داده شده است؛ از آن جهت که جرم ارتکابی موجب هتک فضیلت اخلاقی و اسلامی شده و مجرم بر عقل (که سبب شرافت انسان بر سایر حیوانات است) تعدی کرده است. بدیهی است که حمایت از فطرت انسانی در افراد جامعه اسلامی حق شارع است که هدایت رابرعهده دارد. (معاونت آموزش قوه قضائیه، ۱۳۸۸، ۱۰۱)
از دیگر موارد حقالله در بحث حدود میتوان به قوادی، مساحقه، قمار، شرک، دایرکردن مراکز فساد نام برد که در این امور حاکم مجاز است رأساً وارد رسیدگی شود و حاکم نمی تواند حکم غیابی در مورد آنها صادر نماید چرا که منشأ مجازات در این جرایم مخالفت با اوامر ونواهی خداوند است؛
نه ضایع شدن حقوق اشخاص دیگر، هر چند که ممکن است حقی از افراد ضایع شده باشد آنهم به دلیل اینکه جنبه عمومی جرم قویتر است شارع مقدس نیزخود مقدار مجازات را تعیین کرده است.
پنج: حد سرقت
سرقت در قانون مجازات اسلامی عبارت است از «ربودن مال متعلق به غیر». امام خمینی در اینباره میگوید: «درسرقت کسی که مال دیگری را ربوده بایستی هم حد بخورد و هم مال دزدیده شده
را به دارنده برگرداند». (موسوی بجنوردی وحسینی نیک، ۱۳۹۰، ۵۳۸)
میان این قسم از حقوق الهی و آنچه حق محض خداوند است مانند زنا و شرابخواری، تفاوت وجود دارد؛ زیرا از آنجا که سبب و موضوع بریدن دست در دزدی، همان تجاوز به حقوق دیگری، یعنی مالباخته است، او می تواند دزد را بخشیده یا مال خود را به او هبه کند و حدی بر او جاری نشود.
معنای این سخن آن است که حد بریدن دست دو جنبه دارد: ازجهت اصل کیفر، حقی است از حقوق الهی که بر تجاوز کنندگان به دارایی دیگران که آن را از جای امن آن میربایند قرار داده شده است و این کیفر را از آن مالباخته نگردانیده است.
از سویی دیگر چون موضوع این حد، همان تجاوز به مال دیگری است و این حق، تابع اراده صاحب مال میباشد، چنین تجاوزی تنها در صورتی ثابت می شود که او راضی نباشد و یا دزد را نبخشد. بنابراین از حقوق مردم خواهد بود. (جمعی از مولفان، بیتا، ج۷، ۴۵)
امام خمینی در اینگونه پروندهها براین نظرند که اگر متهم در جلسه دادگاه حضور نداشته باشد دادگاه تنها در استرداد مال حکم میدهد و حکم درباره حد خوردن متهم را موکول به حضور غایب در دادگاه می کند. (موسوی بجنوردی و حسینی نیک، ۱۳۹۰، ۵۳۸)
نتیجه مبحث فوق این است که ثابتشدن موضوع حد سرقت همان تجاوز به دیگری است که از حقوق مردم وتابع اراده آنان است، نه اجرای حد.
شش: حد قذف
دومین مورد از موارد حدود، حدی است که از دایره شمول حقالله محض بودن حدود خارج می شود و آن حد قذف میباشد.
قذف عبارت است از: «نسبت دادن زنا یا لواط است به شخص دیگری. به عبارت دیگر حد قذف حق کسی است که به او نسبت ناروا داده شده و تا صاحب حق مطالبه نکند حد جاری نمی شود اگر او را عفو کند حد ساقط میشود و حاکم شرع مجاز نیست که بدون مطالبه صاحب حق، قاذف را مواخذه کند». (محمدی خراسانی، بیتا، ج۲، ۴۱۱)
از نظر فقهای امامیه و نیز مشهور فقهای اهل سنت حد قذف علاوه بر حقالله متعلق حقالناس نیز هست و جنبه حقالناسی آن غالب است؛ لذا احکام حقالناس در آن جاری می شود. (معاونت قوه قضائیه، ۱۳۸۸، ۱۴۰) بنابراین صدور حکم غیابی در آن مانعی ندارد.
۲: قصاص
قصاص نیز از جمله مجازتهایی است که شارع در برخی جرایم از جمله قتل عمد معین کرده است.
الف: مفهوم قصاص درلغت
قصاص اسم مصدر از«قص یقص» به معنای «پیگیری نمودن اثر چیزی است». (مرعشی نجفی، ۱۴۱۵، ج۱، ۱۹) این واژه در لغت عرب به معانی گوناگونی آمده است از جمله: تتبع (دنبال کردن)، تلافی کردن، مساوات، مماثله. (بغدادی، ۱۴۱۵، ج۱، ۱۲۲)
درمنابع لغتی دیگرنیز برای واژه قصاص یکی از معانی فوق آورده شده است که به نظر میرسد معنای تتبع بیشتر مورد توجه فقها بوده است.
ب: مفهوم قصاص در اصطلاح
قصاص در اصطلاح فقها، پیگیری نمودن اثر جنایت و ضرب و جرح را میگویند به گونه ای که قصاصکننده عیناً همان جنایت وارده را به جانی وارد نماید.
صاحب جواهر دراینباره مینویسد: «مراد از قصاص پیگیری ودنبال نمودن اثر جنایت است. به گونه ای که قصاص کننده عین عمل جانی را نسبت به او انجام دهد». در این تعریف اصطلاح قصاص با معنای لغوی آن( تتبع) مطابقت دارد. (مرعشی نجفی، بیتا، ج۴۲، ۷)
استاد مغنیه نیز پیرامون مفهوم قصاص مینویسد: «(القصاص فی الاصطلاح) والمراد به ان یستوفی الانسان ممناعتدی علیه بمثل ما اعتدی» (مغنیه، ۱۴۲۱، ج۶، ۳۰۶) مراد از قصاص در اصطلاح این
است که مجنیعلیه، حق خود را همانند تعدی جانی به او، از وی باز ستاند، تعبیر استیفا در تعریف قصاص، دقیقتر به نظر میرسد؛ لکن نظر به جرمبودن جنایت عمدی که موجب قصاص است و نیز برای عدم عدول از اعتبار فقها مبنی بر مجازات بودن قصاص، به نظر میرسد باید تعبیر مجازات را در تعریف قصاص ترجیح داد. (معاونت آموزش قوه قضائیه، ۱۳۸۸، ۲۰۹)
قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ نیز در ماده۱۶ قصاص را اینگونه تعریف مینماید: «قصاص مجازات اصلی جنایات عمدی بر نفس، اعضاء و منافع است». لذا تعبیر مجازات در تعبیر فوق منطبق با تعریف قانون میباشد.
ج: کیفیت جنبه حقاللهی و حقالناسی در قصاص
از دیدگاه فقهای امامیه در قصاص نیز همانند حدقذف و سرقت هم جنبه حقاللهی و هم جنبهحقالناسی درآن وجود دارد ولی جنبه خصوصی آن غالب میباشد. دراینباره یکی ازفقها چنین مینویسد که «قصاص نیز از جمله مواردی است که در آن هم حقلله وجود دارد و هم حقالناس، ولذا اگر مجنیعلیه عفو و گذشت کند، امام می تواند مجرم را تعزیر کند مانند حد سرقت». (حسینی شیرازی، ۱۴۰۹، ج۸۸، ۲۰۶-۲۰۵)
قتل نیز که از جمله جرایمی است که موجب قصاص می شود ودارای جنبه حقاللهی و حقالناسی است.
برخی از حقوقدانان مسلمان نیز به پیروی از فقها مینویسند: جرایمی که موجب قصاص میشوند، دارای دو جنبه هستند: جنبه اجتماعی (عمومی) و جنبه خصوصی(شخصی)؛ اما دارای جنبه عمومی است زیرا شارع تجاوز در اینگونه جرائم را، تجاوز به همه مردم حساب کرده است، به دلیل آنکه فرموده است: «.. مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا..».(سوره مائده(۵)، آیهی۳۲) اما جنبه خصوصی جرم به خاطر این است که مجنیعلیه کسی است، که جرم بر روی او واقع شده و باید برابر ضرری که به او رسیده، جبران شده و موجب تشفی خاطر او شود و روی همین جهت است که مجازات قصاص یا مطالبه و تقاضای مجنیعلیه صورت میگیرد. (اسرافیلیان، ۱۳۸۰، ۱۹۰)
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
نتیجه آنکه در قصاص حقی برای خداوند وحقی برای بنده وجود دارد؛ ولی حق بنده در آن غالب است و لذا میتوان در غیاب متهم یا مشتکیعنه حکم غیابی را در صورت فراهم بودن همهی شرایط صادر نمود.
۳: دیات
دیه نیز از جمله مجازاتهایی که در نصوص و روایات در اعتبار و مشروعیت آن تردیدی نیست. لذا در این گفتار ابتدا به بررسی معنای لغوی و اصطلاحی دیه میپردازیم و سپس حقالناس یا حقالله بودن آن را مورد بررسی قرار میدهیم.
الف: مفهوم دیه در لغت
دیه در اصل مصدر (ودی یدی) است که به معنای دادن مالی است که بدل نفس میباشد و بعدها بر خود آن مال، دیه اطلاق شده است. بر اساس منابع معتبر لغت، معنای دیه در زبان عربی عبارت است از:
یک: «حقالقتیل» (الفیروزآبادی، ۱۴۱۶، ۱۷۲۹)
دو: «دم» (نجفی، ۱۴۰۴، ج۴۳، ۲)
سه: عقل: «برخی دیه را عقل معنا کرده اند، عقل به معنی بستن وپایبندزدن به شتر و نیز منع است. از این رو پرداختکنندگان دیهی قتل خطئی را عاقله میگویند». (بهجت، ۱۴۲۶، ج۵، ۳۴۳)
وجه تسمیه آن این است که در میان اعراب وقتی کسی مرتکب قتل میشد، اهل و عشیرهی او شترانی فراهم میآوردند. آنها را به سرای اولیای مقتول میبردند وآنجا میبستند. (ابن بابویه قمی، ۱۳۶۷، ج۵، ۵۴۴-۵۲۸) و نیز گفتهاند: دیه را از آن جهت عقل میگویند که با دادن شتر، زبان اولیای مقتول را میبستند و مانع از خونخواهی وی میشدند.(اسدی حلی، ۱۴۰۷، ج۵، ۴۰۵)
چهار: بدل نفس: «الدیه: المال الذی هو بدل النفس» (حسینی جرجانی، ۱۴۲۵، ۷۷)
بنابراین با توجه به آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت دیه مالی است که در مقابل تلفشدن نفس یا اعضا داده می شود که در فارسی به آن خونبها گفته می شود.
ب: مفهوم دیه در اصطلاح
فقها واژه دیه را به سه معنا به کار بردهاند، گاه دیه را به همان معنای لغوی، یعنی مالی که بدل نفس است به کار بردهاند مانند سخن مرحوم فاضل که آورده است: «…وسمیت دیه لانها تودی عوضا عن النفس». (سیوری حلی،۱۴۰۴، ج۴، ۴۶۱)
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:14:00 ق.ظ ]