به موازات ابداع آزمونهای جدید برای سنجش هوش عاطفی و چاپ مقاله‌های پژوهشی در این زمینه، چندین تحقیق جهت شفاف ساختن مفهوم هوش عاطفی در حال انجام می‌باشد.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

منبع: (سیاروچی و همکاران،۱۳۸۳: ۲۵-۲۴)
۲-۱-۵- هوش عاطفی و بهره ی هوشی[۳۳]
هوش عاطفی و بهره ی هوشی قابلیت های متضادی نیستند. بلکه بیشتر میتوان چنین گفت که متمایزند. همه ما ترکیبی از هوش و عاطفه داریم، افرادی که دارای بهره ی هوشی بالا و هوش عاطفی بسیار ضعیف(یا بهره ی هوشی پایین و هوش عاطفی بالا) باشند. علی رغم وجود نمونه نوعی، نسبتاً نادرند(دولویکس وهیگس[۳۴]، ۲۰۰۰: ۳۴۷).
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
فردی که فقط از نظر بهره ی هوشی (IQ) درسطح بالا قرار دارد ،ولی فاقد هوش عاطفی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است؛ در قلمرو ذهن چیره دست است، ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است. افرادی که هوش عاطفی قوی دارند، از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سر زنده اند و هیچ گرایشی به ترس و نگرانی ندارند و احساسات خود را به طور مستقیم بیان کرده و راجع به خود مثبت فکر میکنند. آنان ظرفیت چشم گیری برای تعهد، پذیرش مسئولیت و قبول چارچوب اخلاقی دارند و دررابطه ی خود با دیگران بسیار دلسوز و با ملاحظه اند و از زندگی عاطفی غنی و سرشار و مناسبی برخوردارند، آنان همچنین باخود بسیار راحت برخورد میکنند(الله وردی،۱۳۸۳: ۲۱).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
ریون بار-آن(۱۹۹۹) در پی یافتن پاسخی برای این سوال که چرا برخی از افراد نسبت به برخی افراد دیگر در ابعاد مختلف زندگی موفق ترند، به تحقیقات بسیاری دست زده است. این سوال لزوم مرورکلی عواملی که تصور می شد موقعیت کلی را رقم میزنند و سلامت هیجانی را موجب میشوند، ایجاد می کند.
بار-آن دریافت که تنها کلید موفقیت و تنها عامل پیش بینی کننده ی آنها هوش عقلی نیست بلکه باید در جستجوی عوامل دیگری بود. براساس مطالعات دانیل گولمن در بهترین شرایط همبستگی اندکی(۷%) بین هوش عمومی و برخی از ابعاد هوش عاطفی وجود دارد. بطوریکه میتوان ادعا کرد آنها عمدتاً ماهیت مستقل دارند. وقتی افراد دارای بهره هوشی بالا درزندگی تقلا میکنندو افراد دارای هوش متوسط به طورشگفت انگیزی پیشرفت می کنند، شاید بتوان آن را به هوش عاطفی بالای آنان نسبت داد.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
بنابراین، فردی که قابلیت های عاطفی بالا دارد از بخش احساسی مغز خود به خوبی بهره می گیرد. در مقایسه با فردی که هوش عقلی در سطح مشابه دارد اما فاقد هوشیاری لازم عاطفی است درزندگی و ارتباطات خود موفق تر عمل می کند، درمقابل استرس و مشکلات مقاوم است وذهنی پویا در برابر چالش ها دارد. این امر اهمیت هوش عاطفی را در مقایسه با هوش عقلی نشان می دهد[۳۵].
۲-۱-۶- مقایسه هوش عاطفی و عقلی
بهترین حوزه مناسب برای مقایسه هوش عاطفی و هوش عقلی محیط کار است زیرا فرد در محیط کار خود علاوه برتوانمندیهای علمی(که از هوش عقلی نتیجه می شود) از قابلیت‌های عاطفی خود نیز استفاده می کند. از این رو، در حوزه توسعه منابع انسانی در سازمانها مفهوم هوش عاطفی به کار گرفته شده است تا به مهارتهای عاطفی، علاوه بر قابلیت‌های تخصصی، توجه شود.
بر اساس تحقیقات، هوش عقلی حداکثر ۱۰ درصد بر عملکرد و موفقیت تأثیردارد (مخصوصا در حوزه مدیریت)؛ البته تحقیقات «رابرت امرلینگ[۳۶]» و «دانیل گولمن» (۲۰۰۳) بیان می کنند که هوش عقلی نسبت به هوش عاطفی پیشگوی بهتری برای کار و عملکرد علمی فرد است. اما زمانی که این سوال مطرح می شود «آیا فرد می تواند در کار خود بهترین باشد و یا مدیری لایق باشد؟» در اینجا هوش عاطفی معیار بهتری است، هوش عقلی احتمالاً برای به دست آوردن این جواب کارایی کمتری دارد. «گولمن» نیز در کتاب جدید خود به نام (کار با هوش عاطفی[۳۷] ، ۱۹۹۸) بر نیاز به هوش عاطفی در محیط کار، یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه می شود تا قلب و احساسات، تمرکز می کند. او معتقد است نه تنها مدیران و رؤسای شرکتها نیازمند هوش عاطفی هستند، بلکه هر کسی که در سازمان کار می کند نیازمند هوش عاطفی است(مْرِی[۳۸]، ۱۹۹۸ : ۲).
اما هرچه درسازمان به سمت سطوح بالاتر می رویم اهمیت هوش عاطفی در مقایسه با هوش عقلی افزایش می‌یابد. دراین زمینه «گولمن» و همکاران او معتقدند که هوش عاطفی در تمامی رده های سازمانی کاربرد زیادی دارد، اما در رده های مدیریتی اهمیتی حیاتی می یابد. آنان مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود ۵۸ درصد بهترینها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیف ترینها جدا می سازد و مشخص می کند. به همین علت است که هوش عاطفی از اهمیت زیادی برای یک رهبر برخوردار است(گولمن و همکاران، ۲۰۰۱ : ۴۷).
۲-۱-۷- دیدگاه های مختلف مربوط به هوش عاطفی و مؤلفه‌های آن
پترایدس و فارنهام[۳۹](۲۰۰۱و ۲۰۰۰) دو ساختار متفاوت از هوش عاطفی را بر اساس روش عملیاتی کردن آن ارائه کردند.
اولی هوش عاطفی مبتنی بر صفات شخصی[۴۰] نامیده شد که با نوع خاصی از یک عملکرد مرتبط بود و بوسیله ی آزمون های خود سنجی[۴۱]، مورد سنجش قرار گرفت. دومی هوش عاطفی مبتنی بر توانمندی[۴۲] نامیده شدکه با توانایی واقعی ارتباط داشت و نسبت به آزمون های مبتنی بر خصیصه، بوسیله آزمون های عملکردی[۴۳]،ارزیابی می شود (وارویک و نتل بک[۴۴]،:۲۰۰۴ : ۱۰۹۲).
الف – هوش عاطفی مبتنی بر توانمندی
این رویکرد بر اساس مدل مایر و همکارانش از هوش عاطفی شناخته شده است(دای[۴۵] و دیگران، ۲۰۰۲: ۱۱). مدل های توانمندی هوش عاطفی را در یک شیوه ی مشابه با هوش شناختی(به عنوان مثال بهره ی هوشی) مفهوم سازی می کنند.
تصور می شود هوش عاطفی در طول زمان توسعه پیدا می کند، با مقیاس بهره ی هوشی (IQ) همبستگی دارد و با آزمونهای بر مبنای عملکرد قابل اندازه گیری است(روزتی و سیاروچی[۴۶]، ۲۰۰۵ : ۳۸۹).
ب – هوش عاطفی مبتنی برصفات شخصی(ترکیبی)
این رویکرد براساس مدل های محققاتی چون گولمن(۱۹۹۶؛۱۹۹۵) و بار-آن (۱۹۹۷) شناخته شده است (دای و دیگران،۲۰۰۲ : ۱۱).
در این رویکرد که به دیدگاه ترکیبی نیز مشهور است هوش عاطفی را با دیگر توانمندی ها و ویژگی های شخصیتی مانند انگیزش ترکیب می کند.
این دیدگاه در بررسی هوش عاطفی تحت الشعاع متغیر های شخصیتی(نظیر همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوه با آنها دارند(مانند انگیزش، خود آگاهی و امید واری) قرار می گیرد، برعکس در دیدگاه پردازش اطلاعات(دیدگاه توانمندی)بیشتر بربخش های سازنده هوش عاطفی و رابطه ی آن با هوش سنتی تأکید می شود.
بر عکس مدلهای توانمندی، مدل های ترکیبی شامل دو مدل غیرشناختی[۴۷](بار- آن، ۱۹۹۷) و مدل مبتنی بر قابلیت[۴۸](گولمن، ۱۹۹۵) هستند. مدل های ترکیبی با مدل های سنتی شخصیت همپوشی و هم بستگی دارند و روش اولیه شان در سنجش هوش عاطفی خود سنجی است(روزتی و سیارووچی، ۲۰۰۵ : ۳۸۹).
۲-۱-۷-۱- مفاهیم اساسی هوش عاطفی از دیدگاه گولمن
گولمن هوش عاطفی را در دو حوزه تجزیه و تحلیل کرد:

 

 

شایستگی های شخصی[۴۹]: چگونه خودمان را مدیریت کنیم.

شایستگی های اجتماعی[۵۰]: چگونه ارتباطات خود را مدیریت کنیم.

هر کدام یک از این دو حوزه‌های وسیع، شامل تعدادی شاخص مخصوص می‌باشد که در جدول ۲-۲ آمده است.
جدول۲-۲ مؤلفه‌های هوش عاطفی از دیدگاه گولمن
منبع:(کی یراستد، ۱۹۹۹: ۸)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شایستگی های اجتماعی شایستگی های شخصی
همدلی خود آگاهی
مهارت اجتماعی خود تنظیمی(خودکنترلی)
انگیزش( خود انگیزی )

الف) خود آگاهی
خودآگاهی گاه به معنای تعمق در خود، متمرکز ساختن توجه بر تجربه شخصی خود، و به بیانی دیگر مراقبه[۵۱] نیز تعریف می شود. این آگاهی نسبت به احساسات، تواناییِ عاطفیِ اساسی‌ای است که دیگر توانایی‌ها، از قبیل خویشتن‌داری عاطفی، بر پایه آن بنا می‌شوند.
خود آگاهی اولین جزء تشکیل دهنده‌ی هوش عاطفی است. خود آگاهی یعنی داشتن درکی عمیق از عواطف، نقاط قوت، نقاط ضعف، نیازها و انگیزه‌های خود. افرادی که خودآگاهی قوی دارند، نه بیش از حد نقّاد و نه غیر واقع‌بینانه امیدوارند، بلکه با خود و دیگران صادق هستند. افرادی که از درجه بالایی از خود آگاهی برخوردارند، چگونگی تأثیر احساسات خویش را بر خود، دیگران و شغل خود تشخیص می‌دهند.
فردی که خودآگاهی ندارد، مستعد اتخاذ تصمیماتی است که با زیر پا گذاشتن ارزش‌های نهان، نشان از آشفتگی درونی دارد. افراد برخوردار از خودآگاهی بالا قادرند با صحت و دقت و بی‌پرده(اگر چه نه الزاماً افراطی و اعتراف‌گونه)درباره عواطف خود و تأثیری که بر شغل خود دارند، صحبت کنند. یکی از نشانه‌های بارز خودآگاهی، یک احساس خود انتقادی توأم با شوخ‌طبعی است (گولمن، ۱۳۸۳ : ۶۵-۶۴).
ب) خودکنترلی
حس تسلط بر نفس خود، یعنی توانایی مقاومت در مقابل طوفان‌های هیجانی که سرنوشت برپا می‌دارد. هدف، دستیابی به تعادل است نه سرکوب کردن هیجان‌ها. هر احساسی در جای خود، ارزش و اهمیت خاص خود را دارد. زندگی بدون شور و احساسات، به زمین بایر سنگینی می‌ماند که سرشار از بی‌حاصلی است، و از غنای زندگی بریده و مجزا گردیده است. اما به نظر ارسطو، احساس مناسب مطلوب است، یعنی احساسی که با موقعیت تناسب دارد.
لازم نیست برای احساس رضایت کردن، ازاحساسات ناخوشایند دوری کنیم، بلکه نباید بگذاریم احساسات مخرّب بدون کنترل، جانشین تمام حالت‌های روحی خوشایند گردند. افرادی که در مقاطعی به خشم یا درماندگی شدید گرفتار می‌شوند، در صورتی که به همان میزان اوقاتی شاد یا لذت بخش را سپری کنند، همچنان می‌توانند احساس خوشبختی کنند(گولمن، ۱۳۸۲ : ۹۰-۸۹).
ج) انگیزش
اگر فقط یک ویژگی وجود داشته باشد که تقریباً همه‌ی رهبران مؤثر از آن برخوردارند، آن خصلت، انگیزش است. آن‌ ها برای نیل به موفقیت فراسوی انتظارات(خود و هر فرد دیگری) برانگیخته می‌شوند. در این جا کلمه کلیدی “نیل به موفقیت” است.
نشانه رهبرانی که دارای سطح بالایی از انگیزش هستند، علاقه شدید به خودکاری است. چنین افرادی در جستجوی چالش‌های خلاق هستند، مشتاق آموختن هستند و از انجام موفقیت‌آمیز کار بر خود می‌بالند. آن‌ ها مرتباً در حال بالابردن نمودار عملکرد خود هستند و دوست دارند از نتایج مطلع باشند. افراد با انگیزه بالا، حتی وقتی نتایج بر علیه آنهاست، خوش بینی خود را حفظ می‌کنند. در چنین مواردی، خودنظمی همراه با انگیزه دست‌یابی به موفقیت بر ناامیدی و یأسی که بعد از یک بدبیاری یا شکست پیش می‌آید، غلبه می‌کند. مدیرانی که سعی می‌کنند سطوح بالای انگیزه موفقیت را در کارکنان خود شناسایی کنند، می‌توانند به دنبال آخرین قطعه این نشانه یعنی تعهد به سازمان باشند. (گولمن، ۱۳۸۳ : ۶۹-۶۸).
د) همدلی
همدلی بر پایه ‌خودآگاهی بنا می‌شود. هرقدر نسبت به احساسات خودمان آگاه‌‌تر باشیم، در دریافتن احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. در تمام ارتباط‌ها، سرمنشأ اهمیت دادن به دیگران، هماهنگی عاطفی و توانایی همدلی کردن با آنان است. این قابلیت- یعنی توانایی شناختن احساسات دیگران- در عرصه‌های مختلف زندگی نقش ایفا می‌کند، از فروش و مدیریت گرفته تا دلباختن و پدر و مادر بودن، تا دلسوزی برای دیگران و فعالیت‌های سیاسی. (گولمن، ۱۳۸۲ : ۱۴۲-۱۳۹).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:30:00 ق.ظ ]