۱-۶- معنا و مفهوم طلاق
۱-۶-۱- طلاق در لغت
طلاق، اسم مصدر برای فعل “طَلَقَ” میباشد و در لغت به معنای رها کردن و باز شدن قید است خواه حسی باشد مانند باز شدن بند، یا معنوی باشد مانند باز شدن قید نکاح. هنگامی که گفته می شود: طُلَقَ البَعًیرُ در اینجا معنای حسی طلاق مد نظر میباشد و به این معنی است که شتر آزاد و رها شد ولی اگر کسی بگوید: طَلَقًتُ اَلًمَرًأه در اینجا معنای معنوی طلاق مد نظر میباشد و به این معنی است که زن خود را طلاق دادم.[۵۱] طلق نیز به معانی زیر استعمال شده است:
۱٫ ترک یا رها کردن، مانند ” طَلَقَ البِلادَ تَرَکها ” یعنی کشور یا سرزمینی را ترک کرد و ( طَلَقتُ القومَ ) یعنی تَرَکتُهُم ، یعنی آنها را رها نمودم و یا ترک نمودم .
۲٫ فراق یا جدایی، مانند ” طَلَقـتَ البِلادَ ” که به معنی فارَقتُها، یعنی از سرزمین خود یا دیار خود جدا شدم.
۳٫ تخلیه، به معنی فرستادن یا آزاد کردن است مانند: « أطلَقتُ الأسیرَ» یعنی؛ اسیر را آزاد کردم یا او را به شهر و خانهی خود فرستادم.
۴٫ إرسال، و به معنی فرستادن و آزاد کردن چیزی به جایی یا در مکانی بدون داشتن قید و بند مانند ( ناقَه طالَق بِلا خطام ) یعنی شتری که بدون هیچ افساری در چراگاه رها می شود تا هر جا که بخواهد بچرد اما دور نشود.
۵٫ کسی که قید و بندی نداشته باشد مانند ( حبسوهُ فی السِجنِ طَلَقاً ) یعنی بدون دست بند یا زنجیر او را زندانی نمودند و مانند ( طالِق مِن الإبلِ ) یعنی شتر آزاد و بدون افسار و لگام.[۵۲]
طلاق زنان نیز دارای دو معنی است :
۱٫ به هم زدن عقد نکاح
۲٫ آزاد کردن و فرستادن به خانهی پدرش.[۵۳]
۱-۶-۲- طلاق در اصطلاح :
لفظ طلاق در إصطلاح فقهاء، معانی زیر را دارا می باشد :
دیدگاه حنفیه :
« هو لفظ دال على رفع قید النکاح[۵۴] » یعنی : « لفظی که بر، برداشتن عقد نکاح دلالت می کند »
دیدگاه مالکیه :
« الطَّلَاقُ صِفَهٌ حُکْمِیَّهٌ تَرْفَعُ حِلِّیَّهٌ مُتْعَهِ الزَّوْجِ بِزَوْجَتِهِ مُوجِبًا تَکَرُّرَهَا مَرَّتَیْنِ لِلْحُرِّ وَمَرَّهً لِذِی رِقٍّ حُرْمَتُهَا عَلَیْهِ قَبْلَ زَوْجٍ [۵۵]» یعنی: « طلاق صفتی حکمی یا قضایی است که حلال بودن هم خوابگی مرد با زنش را در بردارد، طوری که برای زن آزاد دوبار و برای یک کنیز، یک بار می تواند تکرار شود و قبل از ازدواج هرگونه رابطهای با زن برای مرد حرام است ».
دیدگاه شافعیه :
« تَصَرُّفٌ مَمْلُوکٌ لِلزَّوْجِ یُحْدِثُهُ بِلَا سَبَبٍ فَیَقْطَعُ النِّکَاحَ [۵۶]» یعنی: « تصرفی است که در اختیار مرد است، یعنی هم خوابگی و هم بستری با زن که بدون سبب یا دلیل آن را إجراء کرده و نکاح را قطع می نماید ».
دیدگاه حنابله :
« حَلُّ قَیْدِ النِّکَاحِ أَوْ بَعْضِهِ[۵۷]» یعنی: « به هم زدن عقد نکاح یا قسمتی از آن »
دیدگاه إمامیه :
« ازاله قید النکاح بصیغه طالق[۵۸]» یعنی: « برطرف کردن قید نکاح به لفظ طالق و امثال آن »
۱-۷- مشروعیت و دلیل و حکمت تشریع طلاق و حکم طلاق
۱-۷-۱- مشروعیت طلاق :
با وجود اینکه اسلام به ایجاد و استحکام بنیان خانواده نظر داشته است و دارد و در آیات و روایات متعددی بر ازدواج و تشکیل خانواده تأکید شده تا ضمن بقای نسل انسان؛ باب بسیاری از مفاسد اخلاقی، جنسی و اختلاط نسل مسدود گردد از کنار واقعیات زندگی بشری و این که ممکن است خانواده که مظهر عشق و صفا و کانون محبت و دوستی است تبدیل به کانون قهر و اختلاف شود، به راحتی نگذاشته است لذا با تدابیری حکیمانه طلاق را پذیرفته است، و این در واقع جهت تأمین مصلحت زوجین می باشد. با وجود این اسلام، طلاق را به شدت مورد نکوهش قرار داده و آن را مبغوض خداوند معرفی نموده است، یعنی هرچند طلاق در أصل جایز است ولی اگر نیاز شدید به آن نباشد ناپسند و مکروه است. این روایت نبوی از جوامع روایی أهل سنت و شیعه نقل شده است که « أبغَضَ الحَلال إلی اللَهِ الطَلاقُ [۵۹]».
جلال الدین محمد مولوی با الهام از حدیث فوق بیت زیر را سروده است:
تا توانی پا منه اندر فراق أبغض الأشیاء عندی الطلاق
یکی از معضلات بزرگ در جامعه کنونی مسلمانان این است که با بروز اندک اختلاف و تنشی میان زوجین، شوهر بدون توجه به رهنمودهای اسلام در خصوص رفع اختلاف و غافل از پیامدهای جبران ناپذیر طلاق، اقدام به طلاق می کند، که اغلب با ندامت و حسرت ابدی همراه خواهد بود. در حالی که پیش از طلاق راهکارهای متعددی جهت رفع اختلاف وجود دارد که اکنون به ذکر برخی از آنها به طور اجمال خواهیم پرداخت.
اگر عامل اصلی تنش و اختلاف شوهر باشد، خداوند او را به خداترسی و مراعات حقوق همسر دعوت میکند و از ظلم و بیانصافی در حق همسر باز داشته و او را از پیامدهای ناگوار دنیوی و اخروی آگاه میسازد؛ زیرا برای یک فرد مسلمان بزرگترین عامل بازدارنده ظلم و گناه، خداترسی است. خداوند خطاب به مردان در آیه ۶ سوره طلاق میفرماید: « لاتضاروهن لتضیقوا علیهنّ » یعنی: « به آنان (زنان) آزار و اذیت نرسانید تا آنها را در رنج و مضیقه قرار دهید» و در آیه ۲۳۱ سوره بقره میفرماید: «وَلاَ تُمْسِکُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ » یعنی: «آنها را با آزار و اذیت نگه ندارید تا بر آنها ستم و تعدی کنید و هر کس چنین کند بر خویشتن ظلم کرده است» اگر شوهر توان نگهداری همسر را با کمال احترام و رعایت حقوق زناشویی ندارد، خداوند به او دستور داده است که از دو راه یکی را انتخاب کند؛ یا با کمال احترام و با رعایت حقوق زناشوئی همسر خود را نگه دارد، یا با نیکویی و شیوه درست او را رها کند. اگر همسر احساس کرد شوهر به هر دلیلی تمایلی به ادامه زندگی ندارد و از طرفی خود همسر خواهان جدایی از شوهر نیست، همسر می تواند با بخشیدن بخشی از حقوق واجبه خود به شوهر، رضایت او را برای ادامه زندگی جلب کند. همچنین در آیه ۱۲۸ سوره نساء خداوند میفرماید: «وَإِنِ امْرَأَهٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَیْهِمَا أَن یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا » هر گاه همسری دید که شوهرش (خویشتن را بالاتر از او می گیرد و از انجام امور خانوادگی) سر باز میزند و (یا با او نمی سازد و از او) رویگردان است، بر هیچ یک از آن دو گناهی نیست که ( بکوشند با صرف نظر کردن زن از برخی از مخارج) میان خویشتن صلح و صفا راه بیندازند.
صلح همیشه از جنگ و جدایی بهتر است، اگر شوهر چنان سرکش و بی انصاف است که نه حاضر به نگهداری زن به شیوه نیکو است و نه با نیکویی زن را رها می کند، همسر می تواند در چنین شرایطی به دادگاه یا قاضی شرعی مراجعه نموده و خواهان فسخ نکاح شود. زیرا قاضی شرعی در شرایط استثنایی، بعد از تحقیق و بررسی لازم، قادر به فسخ نکاح میباشد.[۶۰]
اگر سرکشی و نافرمانی از ناحیه زن باشد، برای اصلاح زن و رفع اختلاف، خداوند متعال راهکارهای متعددی را پیش روی شوهر قرار داده است، تا با به کارگیری هر یک از آنها کار به جدایی و طلاق نینجامد. نخست بایستی شوهر برای اصلاح همسر، او را با متانت و نرمی نصیحت کند و با گفتمان و تفهیم ریشه های اختلاف را بخشکاند. اگر همسر با نصیحت و تفهیم از نافرمانی اش باز نیامد، در مرحله دوم شوهر رختخوابش را جدا کند تا همسر با مشاهده جدایی و ناراحتی شوهر و اندیشیدن در عواقب طلاق نادم شده و از سرکشی و نافرمانی بازآید. اگر همسر با این دو تنبیه شریفانه اصلاح نشد در مرحله سوم به شوهر اجازه تنبیه جسمانی در حد معمول داده شده است؛ البته چنان تنبیهی که بر جسم اثر باقی بگذارد یا منجر به شکستن اعضا شود یا اینکه بر صورت باشد، قطعا حرام و جایز نیست. گرچه راهکار سوم هنگام ضرورت و به قدر ضرورت مشروع است؛ اما پیامبر اکرم (ص) فرمودند: « مردان خوب هرگز همسرانشان را نمیزنند؛ یعنی مردان شریف از تأدیب و سزای جسمانی استفاده نمی کنند ». در پایان آیه خداوند میفرماید: در نتیجه استفاده از سه راهکار اگر همسران از شما پیروی کردند و مطیع شما شدند، برای اعمال ظلم بر آنها در پی بهانه و فرصت طلبی نباشید که بی جهت دنبال تهمت زدن و آزار رساندن زن باشید. تا کنون دستورات و رهنمودهایی ذکر گردید که به وسیلۀ آنها اختلافات میان زوجین به طور پنهانی در خانه خاتمه یابد، اما گاهی اوقات دامنه تنشها گستردهتر شده و فضای بیرون از خانه را تحت الشعاع قرار میدهد و چه بسا منجر به ایجاد اختلاف در میان دو خاندان می شود. در این صورت دستور قرآن این است که حکمرانان یا اولیای زوجین (زن و مرد) برای برقراری و ایجاد مصالحت میان زوجین، از هر جانب یک حَکَم و داور که از صفت دیانت، علم و توانایی مصالحه برخوردار باشند، مقرر کنند تا با میانجیگری و خیرخواهی سازش و تفاهم را میان زوجین برقرار کنند. از بیان قرآن چنین بر می آید که اگر داورها با انگیزه خیرخواهی و ایجاد مصالحت وارد عمل شوند، یاری خداوند متعال شامل حال آنها شده و
سازش و موافقت میان زوجین برقرار میگردد. وظیفه داورها این است که ریشه های اختلاف میان زوجین را مورد بررسی قرار داده و با شیوه های مختلف از قبیل وعظ، نصحیت، راهنمایی و تذکرات لازم به زوجین برای ایجاد مصالحت و سازش تلاش نمایند.[۶۱]
اگر با وجود به کارگیری راهکارهای ذکر شده هیچ امیدی برای ادامه زندگی وجود نداشت و شرایط زوجین برای تداوم زندگی زناشویی مساعد نبود، آخرین راهکار طلاق و جدایی است؛ زیرا علاوه بر طلاق دو راه حل دیگر متصور است که هیچ کدام از آنها سودمند نخواهد بود؛ نخست اینکه زوجین در دایره عقد ازدواج در جوّی آکنده از اختلاف و کشمکش و عاری از هر گونه عشق و محبت، به زندگی خود ادامه دهند. پر واضح است زندگی کردن در چنین شرایطی سخت و دشوار و چه بسا غیرممکن نیز میباشد. راهکار دوم این است که زوجین بدون گسستن عقد ازدواج جدا از هم زندگی کنند، چنانکه در برخی از کشورهای اروپایی و غربی مرسوم است. مسلّم است چنین زندگیای به هیچ وجه زندگی زناشویی محسوب نمی شود و زوجین به هیچ هدفی از اهداف ازدواج نایل نخواهند آمد. بنابراین شایسته ترین و سازگارترین راه حل با فطرت انسانی در چنین وضعیتی “طلاق” است که زوجین بیآنکه به یکدیگر اهانت کنند و یا تهمتی به همدیگر روا دارند، در کمال دیانت، امانت و پرداخت حقوق از یکدیگر جدا شوند و هر کدام در پی زندگی نوین و انتخاب همسر جدید باشد. خداوند به هر کدام از زوجین که با رعایت احترام و مراعات حقوق دیگری از هم جدا شوند، وعدۀ توانگری و خوشبختی داده است، آنجا که در سوره النساء آیه ۱۳۰ میفرماید: « وَإِن یَتَفَرَّقَا یُغْنِ اللّهُ کُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَکَانَ اللّهُ وَاسِعًا حَکِیمَا » یعنی: « اگر زن و شوهر از هم جدا شوند، خداوند از رحمت بی پایان خویش هر کدام را از دیگری بینیاز خواهد کرد و خداوند همواره گشایشگر و حکیم است».
نتیجهای که بدست می آید این است که، طلاق از دیدگاه اسلام یک ضرورت است نه هدف و غایت، برای گریز از ظلم و بی عدالتی است نه برای فرونشاندن عطش فزون طلبی، به منظور ساختن آینده بهتر نه برای تخریب، برای اجرای عدالت و اجتناب از ارتکاب گناه است نه برای ظلم و غوطه ورشدن در باتلاق گناه.[۶۲]
بنابراین، در اسلام طلاق به عنوان آخرین راه حل در زمانی که دیگر امیدی به تداوم زندگی زناشویی وجود ندارد به کار میرود تا باب مفاسد دیگر بسته بماند. زیرا بر اساس تجربه به وضوح میتوان عواقب و مصیبتهای فقدان طلاق در جوامع اروپایی را ملاحظه نمود، زمانی که زن و شوهر در زندگی مشترک خود بنابر هر دلیلی به بن بست میرسند و قانون آنها را ملزم به ادامه زندگی مشترک می کند باب بسیاری از جرائم از قبیل؛ زنا، خیانت، قتل و اعتیاد، مفتوح میگردد. بدیهی است طلاق و پیامدهای آن نیز برای جوامع آثار مخربی در پی دارد اما با توجه با رویکرد اسلام در مبغوض شمردن طلاق، باید گفت در صورت عدم تفاهم بین زن و شوهر و لزوم تداوم زندگی، چه بسا آثار مخرب چنین زندگیای به مراتب بیشتر از طلاق خواهد بود.
۱-۷-۲- دلیل مشروعیت طلاق:
الف) قرآن: خداوند متعال میفرماید:
۱٫ سوره الطلاق، آیه۱ « یَا أیُّها النَّبِیُّ إذَا طَلَّقتُمُ النَّساءَ فَطَلَّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنّ » یعنی: « ای پیامبر به مردان امت خود بگو هرگاه ارادهی طلاق دادن زنان را کردند آنها را در عده یعنی در طهر غیر مواقعه طلاق دهند ».
پیامبر(ص) در تفسیر این آیه زمانی که ابن عمر همسرش را در حال حیض طلاق داد و عمر بن خطاب(رض) در این باره از او سوال کرد، فرمود: « به ابن عمر دستور بده تا او را بازگرداند و نزد خویش نگه دارد تا اینکه از حیض پاک شود سپس دوباره به حیض افتد و دوباره پاک شود، سپس اگر خواست بعد از آن او را نگه دارد و اگر خواست طلاق دهد باید قبل از آنکه با او همبستر شود او را طلاق دهد. این است عدهای که خداوند دستور داده که زنان در آن طلاق داده شوند ».
۲٫ سوره البقره، آیه۲۲۹ « الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَأمساکُ بِمعرُوفٍ أَو تَسرِیحُ باِحسانِ » یعنی: « طلاقی که شوهر در آن می تواند رجوع کند دو مرتبه است. پس آنگاه طلاق دادن یا رجوع و نگهداری زن به خوشی و سازگاری کند، یا او را به نیکی و خیراندیشی رها کند ». زنی که در طلاق رجعی به سر می برد تا زمانی که در عده اش است همسر شوهرش به حساب می آید و در این مدت هرگاه مرد بخواهد می تواند او را برگرداند بدون اینکه نیازی به رضایت زن یا اجازه ولی او باشد.
۳٫ سوره الطلاق، آیه۲ « فَاِذَا بَلَغنَ أجَلَهُنَّ فَأمسِکُوهُنَّ بِمَعرُوفٍ أوفارِقُوهُنَّ بِمَعروُفٍ » یعنی: « آنگاه که مدت عده را به پایان رساندند، باز به نیکویی نگاهشان دارید، یا به خوش رفتاری رهایشان کنید ».
۴٫ سوره البقره، آیه ۲۳۱« وَ إذا طَلَّقتُمُ النّساء فَبَلَغنَ أجَلَهُنَّ فَأَمسِکُوهُنَّ بِمَعروُفٍ أوسَرِّحُوهُنَّ بِمَعروفٍ » یعنی: « هنگامی که زنان را طلاق دادید و به آخرین روزهای عدهّی خود رسیدند، یا به طرز صحیح و عادلانهای آنان را نگه دارید، یا آنان را به طرز پسندیدهای رها سازید ».
۵٫ سوره البقره، آیه۲۳۲ « إذاطَلَقتُم النِّساء فَبَلَغنَ أجَلَهُنَّ فَلَا تَعضُلُوهُنََّ أَن یَنکِحًنَ أزوَاجَهُنََّ إذَا تَرَاضَوا بَیًنَهُم بِالمَعروُف » یعنی: « هنگامی که زنان را طلاق دادید و مهلتشان سر آمد، مانع آنان مشوید که به نکاح مردان دیگر، هرگاه به یکدیگر راضی شدند درآیند ».
ب) سنت :
۱٫ پیامبر(ص) فرمودند: « یا عبدالله بن عمر طلق زوجتک » یعنی: « ای عبد الله زنت را طلاق بده » و باز فرموده اند: « ما بال احدکم یزوج عبده امته ثم یریدان یفرق بینهما انما الطلاق لمن أخذ بالساق » یعنی: « چه شده است یکی از شما که کنیزش را برای عبدش تزویج می کند و میخواهد بین آن دو جدایی بیندازد در حالی که طلاق حق کسی است که از زن استلذاذ مینماید[۶۳]».
۲٫ ابوداود به نقل از ابن عمر روایت کرده است که پیامبر (ص) فرموده است: « أبغَضَ الأشیاء عِندِ اللهِ الطَلاق » و یا « لَیسَ شیءُ مِنَ الحَلَالِ أبغضَ إلی اللهِ مِن الطَلاق[۶۴]» یعنی: « هیچ حلالی نیست که به اندازه طلاق نزد خداوند مبغوض و ناپسند باشد» آلبانی در کتاب غایه المرام این حدیث را ضعیف دانسته است. همین حدیث را شیعه بدین گونه نقل کرده اند: «ما مَن شیءِ أبغض إلی اللِه عَزَوَجَل من بیتِ یَخرب فِی إلاسلام بِالفِرقَه[۶۵]».
۳٫ همچنین ابوداود روایت کرده که پیامبر (ص) در زمانی که حفصه را طلاق داد و سپس به او رجوع کرد، ایشان فرمودند: « أتانی جِبریلَ فَقالَ لی راجِع حَفصَه فَانَها صَوامَهُ قَوامَهُ وَ إنها زَوجَتُکَ فی الجَنَه [۶۶]» یعنی: « پیامبر فرمودند: جبرئیل نزد من آمد و به من گفت به حفصه رجوع کنید، به درستی حفصه همیشه مواظب روزه و نماز شب است و زن تو است در بهشت ».
ج) إجماع :
فقهای اهل سنت در مقام بیان ادلهی مشروعیت طلاق در اسلام، به اجماع نیز استناد کرده اند. به این صورت که میگویند؛ فقهای مسلمین در هر عصری اتفاق دارند که مرد هرگاه بخواهد می تواند زن خود را طلاق دهد. همچنین گفتهاند که، مردم بر جواز طلاق در مواردی که معقول به نظر برسد اجماع کرده اند.[۶۷]
۱-۷-۳- حکمت تشریع طلاق
حکمت از مشروع بودن طلاق، این است که طلاق، راه حل مشکلات سختی است که توسط زن، شوهر و اطرافیان آنها قابل حل و فصل نبوده و به خاطر عدم توافق اخلاقی و نفرت بیش از حد از یکدیگر یا عوامل خارجی غیر قابل تحمل برای آنها، به خاطر جلوگیری از زیان و نگرانی بیشتر چارهای به جز طلاق وجود ندارد؛ زیرا این اصل در شریعت اسلام اصل معتبری است که : « یختار أهون الشرین» یعنی: « از میان دو شر و بدی آنی را که زیانش کمتر است انتخاب می شود »، اما اسلام هر یک از زنان و مردان را بر ادامه روابط همسری و وفاداری به حقوق و مسئولیتهای ناشی از آن که قرآن آن را (میثاق استوار) مینامد، فرا میخواند و آنها را به تحمل و بردباری در مقابل اخلاق و رفتار همسر، ترغیب می کند. خداوند متعال در این باره در سوره النساء، آیه ۱۹ میفرماید : « وَ عاشِرُوهُنَّ بِالمَعرُوفِ فَإن کَرِهتُمُوُهُنَّ فَعَسَی أن تَکرَهُوا شَیئاً وَ یَجعَلَ اللهُ فِیهِ خَیراً کَثِیراً ».
علاء الدین کاسانی میگوید: « طلاق در اصل در جایگاه مصلحت تشریع گشته است، یعنی مشروعیت طلاق در اصل برای مصلحت آن است، چرا که زوجینی که قطعا اخلاقشان با هم متفاوت است، این اختلاف اخلاق، مصلحت نکاح را باقی نمیگذارد و این اختلاف، منجر می شود که هدف و مقصد نکاح را از بین برود[۶۸]»
ابن قدامهی حنبلی هم گفته است که: « با در نظر گرفتن تجارب گذشته و حوادث پیش آمده در اجتماع به این نتیجه میرسیم که طلاق جایز است، چه بسا رابطه حسنهی میان زن و شوهر به تیرگی می گراید و ادامه زندگی مشترک فساد محض، و موجب ضرر و زیان مرد با الزام به دادن نفقه و مسکن، محبوس شدن زن همراه با بدرفتاری و دشمنی مداوم خواهد بود ».[۶۹]
از این رو شرع، إقتضاء می کند تا عقد نکاح کنار رفته و فتنه و فساد برآمده از آن از بین برود.
از طرفی، شریعت قداست ازدواج و خانواده را از هر گونه عمل بیهوده و باطل محافظت نموده است به همین خاطر از بر زبان جاری کردن لفظ طلاق حتی با شوخی نیز نهی نکرده است. از ابوهریره روایت شده که پیامبر(ص) فرمودهاند: « ثَلَاثٌ جَدُّهُنَّ جَدٌّ، وَ هَزًلُهَنَّ جَدٌّ : النِّکاحُ، وَ الطلَاقُ، وَ الرَّجعَهُ[۷۰]» یعنی: « در میان احکام اسلامی سه مساله هستند که، با جدیت یا شوخی بیان کردن آنها کاملا جدی است؛ این سه مساله عبارتند از: نکاح، طلاق و رجعت ».
شایسته است که برای زن و شوی راهی برای جدایی آنها از هم باشد چون بستن راه جدایی، به طور کلی زیان هایی به بار میآورد. برای مثال؛ بعضی ازدواج ها با هم سازگار نیستند و هر اندازه انسان بخواهد بین آنها الفت به وجود آورد، جدایی در میان آنها بیشتر می شود در این صورت چاره، طلاق است گاهی پیش می آید که شوهر به گونه ای است که نیکو رفتار نیست و ماندن با وی سبب تمایل به دیگران میگردد، چون به هر حال شهوت یک امر طبیعی است. چه بسا این کار موجب فساد می شود. پس باید راهی برای جدایی باشد که همان طلاق است ولی باید در آن سخت گیری بوده و آخرین چاره باشد. این بحث را به طور مفصل قبلا بیان کردهایم.
۱-۷-۴- حکم طلاق :
طلاق و جدایی، به خاطر مراعات مصالح طرفین و از روی ضرورت و ناچاری مباح و جایز است و این جواز را قرآن، سنت رسول خدا (ص)، إجماع علماء و عقل و تدبیر مورد تأیید قرار دادهاند :
الف) قرآن: خداوند متعال میفرماید :
سوره البقره، آیه ۲۲۹«الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإمساکُ بِمَعرُوفٍ اَو تَسریحُ بإحسانِ » و سوره الطلاق، آیه۱ «یَا أیُّهَا النَّبِیُّ إذَا طَلَّقتُمُ النِسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَتِّهِنَّ »
ب) سنت :
رسول خدا (ص) میفرماید: « أبغضُ الحلال إلی اللهِ الطَلاقُ[۷۱]» یعنی: « ناپسندترین امور حلال در نزد خداوند طلاق دادن است» و عملا رسول خدا (ص)، ام المومنین حفصه را طلاق داد، اما دوباره او را بازگردانید.
ج) إجماع علماء :
هم چنین فقهای مسلمان، در این مورد اتفاق نظر دارند که براساس دو منبع قبلی ( قرآن و سنت ) طلاق و جدایی زن و شوهر جایز است.
عقل :
از نظر عقلی تردیدی وجود ندارد که گاهی روابط زن و شوهر به اندازهای تباه و خراب می شود و به حدی از یکدیگر یا طرفی از دیگری متنفر می شود که امکان آشتی و مصالحه میان آنها وجود ندارد و تنها راه چاره و رهایی آنها از بند یکدیگر، طلاق و جدایی است و این طلاق در جهت جلوگیری از نگرانی، سرگردانی، فساد و تباهی هر چه بیشتر صورت میگیرد.
بنابراین حکم اصلی طلاق، همچون نکاح، مباح و جایز بودن است، اما در شرایط خاصی مانند: در عادت ماهیانه قرار داشتن زن، یا در ایام پاک شدن که با هم دیگر همبستر شده باشند (طلاق بدعی) یا درشرایطی که اگر زن طلاق داده شود مرتکب فساد و فحشاء بشود، یا عدم امکان ازدواج مجدد، در این گونه موارد طلاق دادن زن حرام و نامشروع است.
اما طلاق بدون دلیل و سبب مکروه است و گاهی هم مانند إیلاء و سپری شدن چهار ماه از إیلاء وزمانیکه حکمین رأیشان بر جدایی میان آنها باشد، طلاق واجب است و زمانی که زن بد رفتار باشد و به وظایف دینی خود مانند: نماز، روزه و پرهیز از دروغ، فتنه گری، عمل ننماید طلاق دادن او مستحب است.[۷۲]
۱-۸-اقسام و ارکان طلاق
۱-۸-۱- اقسام طلاق :
طلاق دارای انواعی مختلف است که برحسب نظر و توجهی که بدان می شود فرق می کند؛ از لحاظ عدد به سه نوع تقسیم می شود: یک طلاق، دو طلاق و سه طلاق. از لحاظ صیغهای که در آن استعمال می شود، دو نوع است: صریح وکنایی. از حیث اثری که از آن منتج می شود، دو نوع است: رجعی و بائن. خود بائن دو نوع است: بائن بینونه صغری و بائن بینونه کبری .از لحاظ صفت بر دو نوع است: سنی و بدعی. از لحاظ زمانی که اثر از آن منتج می شود بر سه نوع است: منجز، معلق به شرط ومضاف به آینده. طلاق به اعتبار این که زوج آن را ایقاع می کند یا این که حق ایقاع به دیگری واگذار شود، به طلاق زوج و غیر زوج تقسیم می شود.
ولی در اینجا به دلیل عدم ارتباط با موضوع، از توضیح طلاق به اعتبار صریح و کنایه؛ منجز و معلق به شرط و مضاف، اجتناب می شود بلکه تنها طلاق از حیث اثر وایقاع کننده وتعداد آن مورد بررسی قرار میگیرد :
۱-۸-۱-۱- طلاق از حیث اثر :
همانطور که قبلا ذکر شد طلاق از حیث اثر، دو نوع است :طلاق رجعی و بائن.
طلاق رجعی آن است که همراه با آن طلاق، زوج می تواند همسرش را بدون رضایت او در زمان عده و بدون نیاز به عقد جدید پیش خود برگرداند طلاق رجعی در لغت یعنی، بازگشت به زن (رجوع به زن).[۷۳] رجعت در اصطلاح فقهاء به معانی زیر آمده است :
از دیدگاه حنفیه: « رجوع به تداوم زوجیت در زمان عده[۷۴]»
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 09:05:00 ق.ظ ]