از دیگر عوامل موثر در بروز فقر و ناداری عامل جنگ می باشد. جنگهای مستمر و پی در پی که تمام هستی فرد راساقط نموده و فرد را از پای در می آورد. آدمی در همه اعصار و روزگاران شاهد چنین صحنه های وحشتناک و رنج آوری بوده است که ثمره آن ظهور افرادی است که دیگر آهی در بساط ندارند.درست است که حصول این امر به صورت مقطعی و زودگذر می باشد و چنانچه از طرف دولت حاکم تدابیری اندیشیده شود این معظل رفع خواهدگردید. اما نهایتا اثر خود را بر افراد خواهد گذاشت وآنها را برای مدتی در فقر و تنگدستی قرار خواهد داد.
۳-۱-۲-۲-۴- سقوط درآمدها:
آمار تیاسن درکارهای خود براین نکته تاکید می ورزد که سقوط درآمد را بایدیکی از مختصات فقر بدانیم.وی بر اهمیت مجموع دارایی ها یا موهبت های متعلق به فقرا و همچنین برماهیت مطالبات ناشی از آنها تاکید می ورزد واین گونه عوامل را برای تحلیل فقروآسیب پذیری بسیار حیاتی می داند.بیکاری، ازدست دادن بازاروتغییرات ناگهانی تولید وقیمت، دست دردست همدیگربرآسیب پذیری افرادی می افزایند که برای مقاومت در برابر بحرانها وضربه های ناگهانی فقط متکی به داراییها و ظرفیتهای خاص خود هستند. نظام معیشتی موجود ممکن است مانع دستیابی به دارایی ها وملزومات شخصی کارامد باشد وبه همین دلیل موجب چیزی می شود که آمارتیاسن آن را زوال استحقاق می نا مد.[۱۴۷]
شکاف درامدی بین طبقات جامعه علاوه برفقراقتصادی و تبعات آن موجب احساس تبعیض ونابرابری درطبقات پایین و درنتیجه احساس نفرت وخشم اعتراضهای اجتماعی، بزه کاری ها وتعارضات اجتماعی می شود. از این رو برای جلوگیری ازاین آسیبها باید به نحوی عمل کنیم که فاصله درآمدی کاهش یابد یا ازبین برود.
عکس مرتبط با اقتصاد
نویسنده کتاب ظهور و سقوط تمدنها درباره فاصله های هولناک طبقاتی و تبعیضات ناروا چنین مینویسد:جامعه ای که در روند تاریخی اش به جای حاکمیت توازن و تعادل اقتصادی و تامین و تضمین حقوق مردم به هر دلیل و توجیهی به دو گروه و دو قطب برخوردار و محروم تقسیم گشت و دره عمیق و فاصله ژرف و هولناکی بین آنها پدیدار گشت ، جامعه ای که اکثریت آن که طیف گسترده محروم باشد از بام تا شام به بیگاری مرئی و نامرئی اجبار گشت و ثمره کار و نتیجه رنج و زحمت آن به غارت رفت و در همان حال از تامین ضروری ترین و طبیعی ترین نیازهای زندگی خود درمانده و ناتوان گشت، اما اقلیت مرفه و متنعم با تکاثر ثروت و انحصار قدرت و امکانات توده های دربند از سویی به دلیل احساس بی نیازی و جنون سیری به سر حد فساد و طغیان کشانده شده و از دگر سو به آفت رفاه زدگی به اسراف و تبذیر روی آورد و از ناحیه سوم در پی تفریح و تفنن و عیاشی و لذت طلبی به سوی نیازها ی کاذب و کام جویی های بدلی گام سپرد چنین جامعه دو قطبی و چنین تمدن ظالمانه و چنین بنای نامتعادل و نا متوازنی نمی تواند به حیات و بقای خود امید بندد.[۱۴۸]
۳-۱-۲-۲-۴- نابرابریهای اقتصادی (بی عدالتی):
سرمایه داری ازعوامل فقرومحرومیت درجامعه است وسبب گردش اموال در دست گروهی اندک است وعامل محرومیت اکثریت .در یک تعریف کوتاه می توان گفت :در اجتماعاتی که پول و سرمایه حکومت می کند ، ضعیف و محروم کسی است که این حاکم طغیان گر و بی رحم او را از این وسیله خلع کرده است . به سخن دیگر ، طبق مطالبی که همه اقتصاد دانان و جامعه شناسان بدون استثناء درباره ی سیستم سرمایه داری بیان کرده اند باید گفت: جامعه ای که تحت حکومت و حاکمیت پول و سرمایه به سر می برد ، در یک نگاه کلی به دو دسته تقسیم می شود : اقلیتی صاحب ثروت و نفوذ ، که استعمار و استکبار و ستمگری می کند ، و اکثریتی فاقد ثروت ، که تحت استثمار و ستم قرار دارد ودر سخت ترین شرائط زندگی به سر می برد. در این جوامع اقلیتی ناچیز در کمال رفاه و آسایش و غرق در ثروت و سرمایه زندگی می کنند، و درمقابل آنها اکثریتی عظیم، در فقر و محرومیت شدید به سر می برند.[۱۴۹] راوی باترا استاد دانشگاه متودایست جنوبی می نویسد: « عامل اصلی بحران درتمرکزثروت است که ابتدا منجربه توزیع نابرابرآن وسپس اختلال درنظام مالی می شود و درنتیجه بحران اقتصادی را دامن می زند.»[۱۵۰] ازدیدگاه اسلام حتی اگررشد اقتصادی پایدار،کاهش نابرابری و حذف فقرتحقق یابد ولی مصرف درنظام اقتصادی متعادل نباشد عدالت اقتصادی تحقق نیافته است. سرزنش مترفین و مسرفین و مبذرین درقرآن کریم وسنت معصومان گواه صدق این مدعاست. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «وَ اَللهِ لَو وَجَدتُهُ قَد تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِکَ بِهِ اَلامَاءُ ؛لَرَدَدتُهُ ؛ فَإنَّ فِی العَدلِ سَعَهً. وَ مَن ضَاقَ عَلَیهِ العَدلُ ، فَالجَورُ عَلیهِ أَضیقُ ! به خدا سوگند ، بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن باز می گردانم ، گرچه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانی خریده باشند ؛ زیرا در عدالت گشایش برای عموم است و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»[۱۵۱]
دلایل بسیاری وجود دارد که آزادی اقتصادی می تواند موجب نابرابری اقتصادی و اجتماعی شود. نخست آنکه فرصتها به طور یکسان دراختیار همه قرارنمی گیرد و به عبارت دیگر، همه شرکت کنندگان دربازی رقابت را از یک نقطه آغاز نمی کنند. چراکه از ابتدا توزیع منابع و مواهب طبیعی درنقاط مختلف و بین خانواده های مختلف یکسان نبوده است. وجود تبعیض های قبلی دربهره گیری ازمنابع، دسترسی به امکانات آموزشی و فرصتهای پرورش استعدادها و مانند آن ،که درهمه جوامع اجتناب ناپذیری است، می تواند بازی رقابتی را ازهمان نقطه شروع ناعادلانه سازد.[۱۵۲]
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
فارابی معتقد است اجرای عدالت به معنی تقسیم خیرها و سهام درمیان افراد به مقتضای استحقاق آنها یک ضرورت است. درنظام فکری «فارابی» یکی از موارد نیاز جامعه به دین، اجرای عدالت است.زیرا درغیاب عدالت درجامعه ستم رواج می یابد. بنابراین باید عوامل و فاعلان مخل به عدالت را به اندازه جرم شان عقوبت کرد نه کم و نه زیاد، زیرا اگرتناسب میان جرم و عقاب نباشد برجامعه و انسان ستم می رود.[۱۵۳]
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
به عقیده حضرت امام (رحمه الله علیه) اسلام تعدیل می خواهد نه جلو سرمایه را می گیرد ونه می گذارد که سرمایه در دست عده ای محدود جمع شود. برنامه های اسلام تفاوت فاحش در درامد را بین مردم کاهش می دهد.[۱۵۴]
امام علی علیه السلام در خطبه ای فرموده است: « قَد أَصبَحتُم فِی زَمَنٍ لا یزدَادُ الخَیرُ فِیهِ إِلَّا إِدبارِاً، وَ لَا الشَّرُّ فِیهِ إلَّا إقبالَاً ، وَ لَا الشَّیطَانُ فِی هَلاکِ النَّاسِ إلَّا طَمَعآً . فَهذَا أَوَانٌ قَوِیت عُدَّتُهُ ، وَ عَمَّت مَکِیدَتُهُ ، وَ أمکَنَت فَرِیسَتُهُ. اضرِب بِطَرفِکَ حَیثُ شِئتُ مِنَ النَّاسِ ، فَهَل تُبصِرُ إلَّا فَقِیراً یکابِدُ فَقرَاً، أَو غَنیاً بَدَّلَ نِعمَهَ اللهِ کُفرَاً، أَو بَخیلَاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللهِ وَ فرَاً…؛ شما در روزگاری هستید که خوبی در آن پشت کرده و همچنان می رود ، و بدی روی آورده و پیش می دود . و طمع شیطان در تباه کردن مردمان بیشتر می شود . اکنون روزگاری است که اسباب کار شیطان خوب فراهم گشته است، و مکر او فراگیر شده است، و شکار او به آسانی در دامش می افتد. به هر سوی جامعه می خواهی بنگر! آیا جز بینوایانی می بینی که با فشار بینوایی و کمبود داری دست و پنجه نرم میکنند ، یا توانگرانی که به جای شکر نعمت به کفران نعمت پرداخته اند، یا بخیلانی که حق خدا (حق محرومان) را نمی دهند، تا هر چه بیشتر مال بیندوزند؟»[۱۵۵]
عدالت اجتماعی که به عنوان یکی از پیامدهای مهم نظارت خوب و اصولی و منضبط است می تواند نمایان گر تلاش مستمر و پیگیر ناظران به حق باشد که با پاسداری و حفاظت منافع ملی و عمومی و کنترل ضربان های ستم و گلوگاه های تبعیض در روند جامعه عدالت محور، نقش اساسی ایفا می کنند. پس باید نظارت در جامعه اسلامی محسوس بوده و در هر جای و نکته از آن ملموس و ملتمس باشد که آن در سیره و آیه و فرمایش بزرگان مشهود می باشد.
امام خمینی (ره) می فرماید : تمام زحمت های انبیاء برای این بود که یک ،عدالت اجتماعی ، برای بشر به وجود آورند و یا می فرماید : اگر حکومت عدالت پرور باشد تمام ادارات و تمام قشرهایی که به آن مربوطند به عدالت گرایش پیدا می کنند.[۱۵۶]
۳-۲- آثار فقر
۳-۲-۱- آثار اجتماعی:
۳-۲-۱-۱- فقر عامل سلب شخصیت:
زیر بنا و ارکان اصلی هستی آدمی شخصیت اوست و بازده زندگی هر انسان و کمیت و کیفیت آن به شخصیت او بستگی دارد . انسانهای تحقیر شده و بی شخصیت نمی توانند مبدا حرکت و کارهای مهم اجتماعی باشند . افراد با منش و با شخصیت خاستگاه حرکتهای مهم و ارزنده اند و پشتوانه حرکت و اقدام انسانهای دیگر نیز می توانند باشند. شخصیت هرکس در درجه نخست به ارزیابی خود او از شخصیت خویش مربوط است و تا همان پایه می تواند رشد کند و به خود اعتماد کند که درباره خود می اندیشد.فقیر به دلیل مشکلات مادی دچار لغزش می شود پس اعتماد به نفس خود را ازدست می دهد و قادر به اندیشیدن درست نیست . او ارزشهای اخلاقی را نادیده گرفته و تن به کارهایی می دهد که انسانیت او را تباه کرده و کرامت انسانی وی را بر باد می دهد. حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: «مَنْ اَظْهَرَ فَقْرَهُ اَذََلَّ قَدْرَهُ ؛ کسی که فقر خود را آشکار کند قدر و منزلت خویش را خوار گردانده است.»[۱۵۷] امام سجاد علیه السلام نیز در دعای خویش از خداوند چنین در خواست می نمایند:«اَللّهُمَّ صُنْ وَجُهی بِالْیسارِ وَ لا تَبْتَذِلْ جاهِی بِالاَقْتارِ؛ خداوندا آبروی مرا با گشادگی در امور زندگی نگاه دار و با سختی و تنگدستی حیثیت مرا پایمال نگردان.»[۱۵۸]
۳-۲-۱-۲- از بین برنده ظاهر انسان:
از عوامل جاذبه میان‌فردی و ارتباطات مناسب با دیگران، وضعیت ظاهری و از جمله، پوشش افراد است. به دلیل اینکه معمولاً فقر موجب می‌شود وضعیت ظاهری و لباس فرد در حد پایین و نامطلوب باشد، فقرا در برقراری روابط اجتماعی مشکلات جدی خواهند داشت که گاه موجب در ‌پیش‌گرفتن انزوا از سوی آنان می‌شود.امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اَلْهَیبَهُ مِن الفَقیرِمُحالٌ ؛هیبت از فقیر محال است.»[۱۵۹]
۳-۲-۱-۳-انزوا:
تنگدستی به طور طبیعی سبب می‌شود فرد از چشم جامعه ساقط شود و به گوشه تنهایی پناه برد. حضرت علی علیه السلام فرمودند: «اَلْمُقِلُّ غَریبٌ فِى بَلْدَتِه.»[۱۶۰] (مقل یعنى کسى که کم دارد.) آدمى که تهیدست است در شهر خودش هم غریب است. «غنا در غربت وطن است و فقر در وطن غربت». یعنی کسی که ثروتمند است اگر در غربت هم باشد، انگار که در وطن خود زندگی می‌کند، امّا تنگدست در وطن خود نیز همانند غریبه است; کسی به او اعتنا نمی‌کند و در‌ نتیجه منزوی است. کمبود روابط با دیگران و احساس تنهایی زمینه مساعدی است برای ابتلا به بیماری‌های روانی.آلفرد مارشال در کتاب تاریخی خود چنین می‌نویسد: درست است که به رغم فقر، تحت تأثیر عوامل دینی، روابط دوستی و محبت‌های خانواده، ممکن است انسان احساس بزرگ‌ترین خوشبختی را بکند و امکان داشته باشد استعدادهای خود را شکوفا سازد، ولی با وجود این باید اذعان داشت که در محیط فقر، به ویژه در مناطق پرجمعیت، فقر اقتصادی موجب از بین‌رفتن و پژمرده‌شدن استعدادهای انسانی می‌شود.
کسانی که در شهرهای بزرگ کنونی زندگی می‌کنند، فرصت کمتری می‌یابند تا با دیگران پیوند دوستی ببندند. بدون شک، بیماری روحی، جسمی، اخلاقی و فکری فقرا علل دیگری نیز دارد، امّا فقر یکی از عمده‌ترین آنهاست به‌طور کلی رفتار ناهنجار فقرا ناشی از فقر آنان است.
۳-۲-۱-۴- انزوای سیاسی:
انسان های فقیر، معمولا در مراکز قدرت جایگاهی ندارند، چرا که برای شرکت در رقابت های سیاسی؛ توان مالی نداشته و نفوذ و تأثیر چندانی در میان توده های مردم نمی توانند داشته باشند. امام علی(علیه السلام ) می فرمایند:« اَلْفَقیرُ حَقیرٌ لایسْمَعُ کَلامُهُ وَ لایعْرَفُ مَقامُهُ ؛ فقیر [در چشم مردم] بی مقدار است؛ نه سخنش شنیده می شود و نه جایگاهش شناخته می شود.»[۱۶۱] برخی تحلیلگران معتقدند، فقرعلت عمده بی ثباتی سیاسی است .برای نمونه بریچردرمورد کشورهای آسیایی معتقد است «مردمانی که به سختی معیشت خود را تامین می کنند،یا نسبت به حکومت بی تفاوت هستند یا اینکه با آن دشمنی می ورزند.»[۱۶۲] آثار سیاسی‏ ‏ فقر و محرومیت سبب می‏شود تهیدستان در برابر دولتمردان احساس کینه و دشمنی کرده، در اجرای برنامه‏های دولت کارشکنی کنند. هر چند این گروه‏ها از موقعیت اجتماعی بی‏بهره‏اند؛ ولی بدان دلیل که بیش‏تر مردم را شکل می‏دهند، رضایت آنها موجب مستحکم شدن پایه‏های حکومت و ناخشنودی آنها سبب فروپاشی آن می‏شود.هر گاه مردم فقیر به حکومت خود اعتقاد و اعتماد نداشته باشند، به‏سادگی بازیچه گروه‏های مخالف دولت می‏شوند و در برابر مزدی ناچیز مقاصد آنان را اجرا می‏کنند.حضرت علی(‏علیه السلام) درنامه‏ خود به مالک اشتر درباره‏ تهیدستان چنین سفارش می‏کند:‏ ‏« …کارهای تو باید خشنودی رعیت را به‏دنبال داشته باشد؛ زیرا خشم توده‏های مردم، خشنودی خواصّ را پایمال می‏کند و حال آنکه خشم نزدیکان، اگر توده‏های مردم از تو خشنود باشند، ناچیز است. … همانا عامّه مردم ستون دین و سازوبرگ در برابر دشمنان شمرده می‏شوند؛ پس باید توجّه تو به آنان بیش‏تر و میل تو به ایشان فزون‏تر باشد.»[۱۶۳]
۳-۲-۱-۵- ضعف اخلاقی و نابهنجاری‌های اجتماعی:
شخصیت ادمی بعدها و جوانبی دارد که همچون سازگاری جزءو کل با هم سازگاری دارند. بر این پایه چون یکی از بعدهای شخصیت انسانی سست و ضعیف شود این سستی به بعدهای دیگر سرایت می کند و انها را از میان می برد. از اینجاست استضعاف اقتصادی به استضعاف فکری و فرهنگی واخلاقی واجتماعی وسیاسی و حقوقی و دینی می انجامد.پس فقر یعنی استضعاف اقتصادی زمینه را برای عقب ماندگیهای دیگر فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مهیا می کند و خود سبب اصلی حقارت و فرو ریختن شخصیت انسانی است که سر انجام به استضعاف اخلاقی می انجامد و فضایل شخصیت فقیر را وارونه می نماید و او را در نظر دیگران خوار می سازد و به همانندان خود نیازمند می سازد.[۱۶۴]
پس فقر زمینه مساعدی است برای برخی صفات زشت اخلاقی که نتیجه‌اش در جامعه به صورت نابهنجاری‌های اجتماعی بروز می‌کند.فرد فقیر چون پیوسته به دنبال روزی می گردد و حاضر است به هرکس و هرجا سر بزند و به هر کاری تن دهد دیگر مجالی برای به دست آوردن و رعایت آداب اخلاقی ندارد .پس حاضر است به هر کار ناهنجاری در جامعه دست بزند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «کسی را که دنبال رزق و روزی خود می‌رود، نکوهش نکنید؛ زیرا کسی که امکانات زندگی ندارد، خطا و اشتباهاتش زیاد است.[۱۶۵]
فقر هم دربعد انفرادی و هم دربعد اجتماعی افراد را نوعا ضعیف ،سلطه پذیرو فاقد اعتماد به نفس می نماید. قران کریم می فرماید: «الشَّیطانُ یعِدُکُمُ الفَقرَوَ یامُرُکُم بِالفَحشاءِ وَالله ُیعِدُکُم مَغفِرَهً مِنهُ وَ فَضلَاً وَالله ُواسِعٌ عَلیمٌ»[۱۶۶]
۳-۲-۱-۶- ضعف اعتقاد و دینداری:
شاید مهم‌ترین پیامد منفی فقر از دیدگاه دین آن باشد که فقر بستر مناسبی برای کفر و بی‌دینی و ضعف اعتقادی است. در روایت مشهوری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «کادَ الْفَقْرَ اَنْ یکونَ کُفْراً»[۱۶۷]; فقر به مرز کفر نزدیک است.
احتمالاً مشکل‌بودن فهم رابطه فقر مالی با کفر موجب شده است که برخی، فقر در این روایت را به فقر نفس (فقر روانی) تفسیر کنند، امّا باید گفت که برخی دیگر از مفسران حدیث، نظیر غزالی، لفظ فقر در این سخن را به همان معنای فقر مادی گرفته و در تبیین آن گفته‌اند: فقر، انسان را در پرتگاه کفر قرار می‌دهد؛ زیرا اولاً، موجب حسادت به توانگران می‌شود که حسد، حسنات و خوبی‌های انسان را از‌ بین می‌برد و ثانیاً، فقر موجب می‌شود که فقیر در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خواری کند و به آبرو و دینش لطمه وارد شود؛ ثالثاً، سبب ناخشنودی به قضا و قدر الهی و نارضایتی از روزی می‌شود و این امر، اگر هم کفر نباشد، به کفر می‌کشاند.[۱۶۸] فقرمی تواند ازدو سو به دینداری فقیر آسیب برساند:نخست آنکه بسیاری ازمردم ازبنیانهای ایمانی ومعرفتی استواری برخوردارنیستند. این مساله درکنارناتوانی فکری مناسب درتحلیل، نابرابریهای اقتصادی واجتماعی تا رنج و محرومیت ومشکلات اقتصادی خود را به خدا و دین نسبت دهند و تا مرزکفرپیش برود.به ویژه هنگامی که با پندار« تقدیرالهی بودن فقر»خداوند را بانی ظلم به خویش انگارند. افزون برآن حتی با حفظ اعتقادات نیزممکن است فشار فقرآنان را به گناهانی همچون دزدی، کلاه برداری و خودفروشی وادارد که این خود کفرعملی به شمار می رود دوم اینکه تنگدستان با ایمانی که به دلیل باورهای استواردینی دربرابررنجها و سختیها شکیبایی می ورزند ازانجام بسیاری ازوظایف دینی و عبادی همچون حج، پرداخت صدقات و زکات و مانند آن محروم می مانند.[۱۶۹]
۳-۲-۲- آثار روانی:
همان‌گونه که بیان شد، آثار جسمی و فرهنگی ـ اجتماعی فقر، تأثیر بسیاری بر سلامت روان دارد. با وجود این، در این بخش برخی پیامدهای نامناسب روانی را که معمولاً بدون واسطه از فقر ناشی می‌شود، بررسی می‌کنیم.
ابتدا به توضیحی در رابطه با سلامت روانی و بهداشت روان پرداخته و سپس پیامدهای ناشی از آن بررسی می گردد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
شفیع آبادی و ناصری سلامت روانی را به داشتن هدف انسانی درزندگی، سعی درحل مشکلات زندگی،سازگاری با محیط اجتماعی براساس موازین علمی و اخلاقی ، ایمان به کار و مسئولیت و پیروی از اصل نیکوکاری و خیرخواهی مربوط می دانند و لذا فردی دارای سلامت روانی است که از سازگاری درست با خود و محیط اجتماعی برخوردارباشد.[۱۷۰]
ازطرفی بهداشت روانی عبارت است از « آگاهی به عوامل معنوی و مادی و انگیزه هایی که سلامت فکرو ضع مثبت و اعتدال رفتار و کردار را سبب می شود، که بدان وسیله ، سازوکار با ارزشی در مورد تحرک و پیشرفت معنوی و مادی انسان ، درهمه زمینه ها فراهم آید.»[۱۷۱] هدف بهداشت روانی آن است که شرایطی فراهم اید تا عوامل مخربی که روان بشر را می آزارد و راحتی درونی را از او سلب می کند،از بین برود به گونه ای که آسایش و رفاه او تامین شود و تشویش خاطر نداشته باشد.
پس رعایت بهداشت روانی سلامت فکر و اعتدال رفتاری را در فرد به دنبال دارد. همانند بهداشت جسمانی که وقتی امور مربوط به بهداشت فردی رعایت شود فرد در مقابل بسیاری از بیماریها واکسینه شده و مصون می ماند . علاوه بر این فردی که مقید به رعایت بهداشت است در رفتارهای اجتماعی خود نیز دارای شخصیت منضبط و انسجام یافته ای است.
پس رعایت بهداشت چه در زمینه جسمی و چه در زمینه روحی و روانی اثرات مثبتی بر شخص دارد و وی را در سازگاری با محیط پیرامونش متعادل ساخته و در حرکت و پویایی وی به سمت پیشرفت مادی و معنوی نقش سازنده ای دارد . بهداشت روانی فرد را برای بهتر زیستن و برخورداری از یک زندگی سالم همراه با رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیشامدهای زندگی آماده کرده و او را در این مسیر سوق میدهد. دراین باره می توان گفت : اصول بهداشت روانی مبتنی بر تقویت افراد است نه تخریب شخصیت آنها واز سوی دیگرکمک به افراد. به نظر برخی روانکاوان که از مکتب فروید پیروی می کنند بهداشت روانی درصورتی تامین می شود که «من» با واقعیت سازگار شود.[۱۷۲] یعنی انسان در زندگی باید بپذیرد آنچه را برایش رقم خورده است .در این صورت است که از لحاظ روانی دارای ثبات بیشتر می شود . فردی که خود را سازگار با واقعیات پیرامونی خود می کند بهتر می تواند با آنها کنار بیاید . اگر فرد از اعتقاد راسخ برخوردار باشد وقوع این اموررا در هر زمینه ای که باشد به خواست خداوند متعال نسبت می دهد و خود را راضی به رضای الهی می گرداند پس در نتیجه آسیب پذیری وی کمتر می باشد . و چنانچه از لحاظ اعتقادی در درجه پایینی باشد و نتواند با واقعیات پیرامونی کنار بیاید پس از لحاظ روحی دچار تنش شده و اضطراب و افسردگی بر چنین شخصی حاکم می شود. پس در مجموع می توان به این تعریف اکتفا کرد: « آرامش روانی مقوله گسترده ای است که می تواند شامل بهداشت روانی به معنای نبود اضطراب، افسردگی و استرس و نیز رضایت از زندگی باشد.»[۱۷۳]
پس می توان گفت آرامش روحی در سه چیز نمودار می شود:
۱٫ توانایی در برخورد با بحران ها، و این به توانایی فرد در استواری و بردباری و مقاومت در برابر رنج ها، مصیبت ها، سختی ها و شکست های گوناگون بر می گردد، بدون آنکه تعادل روانی، سلامت روحی خود را از دست دهد. این حالت جز با این باور تحقق نخواهد یافت که هر چه انسان بدان دچار می شود به قضای الهی و از باب آزمایش و ابتلای او است، و این که تنها او قادر به دفع شر و ضرر است و باید به خداوند اتکا نماید، چه بسا آن شر و مصیبت دریچه ای به سوی خیر و سعادت ابدی او باشد .خداوند در قرآن کریم نیز می فرماید:
عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏.[۱۷۴]
۲٫ توانایی بر شکیبایی و تحمل سختی ها، زیرا صبر و شکیبایی در برابر سختی ها نشان دهنده ی سلامت روانی است. انسان صابر به این درجه از کمال دست یافته است که همه این سختی ها برای رهایی و آزادسازی توانایی های بالقوه ای است که در او نهاده شده است، و این توان و قدرت نهان جز به هنگام بروز شداید و سختی ها آشکار نمی شود. پس سختی ها را ابزاری برای خروج توانمندی ها از قوه به فعلیت می بیند و با این شیوه توان و تعقل و خردش فزونی یافته و استعدادهای نهفته اش آشکار می شود.
وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَی‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ ،قطعاً شما را با چیزهایی مانند ترس و گرسنگی و نقص در اموال و جانها یتان آزمایش می کنیم .پس بشارت باد بر صابرین.[۱۷۵]
در حقیقت صبر و شکیبایی در برابر شداید و سختی ها نشان دهنده ی سلامتی ایمان و تعادل شخصیتی اوست که با به کارگیری از توان و قدرت نهفته می تواند راه کاری مناسب برای برون رفت از آنها یافته است و عمل صالح و درستکاری نیم دیگر از ایمان خویش را آشکار می سازد، زیرا ایمان کامل در سلامت عقیده و عمل صالح است که صبر و شکیبایی بخش نخست یعنی سلامت عقیده و نیز عمل صالح و درست در حل مشکل، نشان دهنده ی کمال ایمان اوست.
۳٫ توانایی و درک درست آینده و خوش بینی به آن، زیرا کسی که از سلامت روان برخوردار است به آینده امیدوار است و هدف از زندگی را تلاش برای درک محبوب و لقاء الله می بیند، از این رو سختی ها را ابزاری برای رسیدن به آینده ای روشن می یابد و یقین دارد که خداوند بعد از هر سختی آسانی و گشایشی در کارش قرار می دهد.همان طور که خداوند خود فرموده است: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً؛ با هر رنجی آسانی است»[۱۷۶]
بنابراین کنار آمدن با فشارهای زندگی و کسب مهارت های فردی و اجتماعی همواره بخشی از واقعیت های زندگی افراد است و کسانی که از ظرفیت روانی مطلوب و قابل قبولی برخوردارند دارای سلامت مطلوب و بهداشت روانی مناسبی می باشند . با توجه به آنچه گفته شد افراد فقیری که دارای تعادل روحی و روانی مناسب نبوده و در واقع از آرامش روانی موثر برخوردار نباشند با مواردی از قبیل کاهش عزت نفس ، تشویش و اضطراب خاطر ، یأس و نا امیدی ، عدم اعتماد به نفس و … روبه رو خواهند شد که در اینجا به شرح پاره ای از آنها پرداخته می شود.
۳-۲-۲-۱-کاهش عزت‌نفس:
عزت نفس یا احساس خود ارزشمندی یکی از اساسی ترین نیازهای روانی انسان است.بدین معنا که شخص در وجود خویش احساس شخصیت و بزرگی کرده وخود را برتر از دیگران تصور می کند و دوست دارد که همواره مورد احترام دیگران باشد. طبیعی است کسی که از لحاظ مالی در تنگنا قرار داشته نمی تواند احساس شادکامی و رضایتی از زندگی داشته باشد و همواره خود را موجودی نالایق می بیند که نمی تواند روی پای خود بایستد و متکی به خود باشد. « مازلو» در طبقه بندی نیازهای انسان، نیاز به احترام و عزت نفس را از نیازهای اساسی و عالی می داند و درباره کارکرد آن می گوید: « ارضای نیاز به عزت نفس به احساساتی از قبیل اعتماد به نفس، ارزش ،قدرت، لیاقت، کفایت و مفید ومثمرثمربودن در جهان منتهی خواهد شد؛ اما بی اعتنایی به این نیاز موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می شود. این احساسات به نوبه خود یا به وجود آورنده دلسردی و یاس اساسی خواهد شد و یا اینکه گرایشهای روان نژندانه یا جبرانی را به وجود خواهد آورد.»[۱۷۷]
« براندن » معتقد است که سلامت روان انسان به حرمت نفس او منوط است و بیماریهای روانی که از کمبود « حس احترام به خویشتن» سرچشمه می گیرد. وی درباره ضرورت حرمت نفس می گوید: انسان تمایل به داشتن حرمت نفس را امری ضروری و الزام آور می داند؛ اعم از اینکه ضرورت را در وجود خود به وضوح شناسایی نماید یا نه؛ نمی تواند منکر این واقعیت شود که ارزشیابی او ازخویشتن ارزش حیاتی دارد و به اندازه مساله مرگ و زندگی مهم است. انسان آن چنان مشتاق و نیازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره خویش است که امکان دارد در این راه حقیقت را نادیده انگارد، تضادش را تحریف و ذهن خود را تجزیه کند و احساسات نامناسب را سرکوب سازد تا از رودررویی با حقایقی که ارزشیابی او را در مورد خویش خدشه دار می کند و به آن جهت منفی می دهد پرهیزنماید.[۱۷۸] پس فقیری که عزت نفس ندارد از جایگاه اجتماعی مناسبی برخوردار نیست و همواره مورد تحقیر قرار می‌گیرد. احتمالاً بتوان گفت که بیشترین آثار روانی فقر از نگرش منفی مردم نسبت به آن نشأت می‌گیرد
مردم با فقرا به شیوه‌ای کاملاً متفاوت از ثروتمندان رفتار می‌کنند. این نگرش منفی و تحقیرآمیز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشک، بیمارستان، بانک و مراکز اجتماعی دیگر می‌توان.انسان مشاهده کرد. فرد فقیر احساس می‌کند که بینوا، فقیر، بی‌دست و پا، بی‌لیاقت و کمتر از همه است. او باور می‌کند که همین هویت را دارد. قبول تحقیر دیگران به تدریج درونی می‌شود و فرد را به این نتیجه می‌رساند که خود را تحقیر کند و عزت‌نفس و اعتماد‌ به ‌نفسش را از دست بدهد و این تصور در وی ایجاد شود که مسبب اصلی همه بدبختی‌ها و ناشایستگی‌ها، تنها خود اوست.
آموزه‌های اسلامی نیزبرای عزت‌نفس اهمیت فراوانی قائل است و به افراد اجازه نمی دهد که هیچگاه شخصیت خود را در مقابل دیگران خدشه دار نمایند. قرآن کریم نیازمندانی را که جامعه اسلامی موظف به تأمین معشیت آنان است، چنین توصیف می‌کند: آنان چنان خویشتن‌دار و عفیفند (عزت‌نفس دارند) که افراد ناآشنا به احوالشان، آنان را بی‌نیاز و ثروتمند تصور می‌کنند، ولی از چهره‌هایشان می‌توان فقر و نیاز را در آنان تشخیص داد و به‌هیچ‌وجه با اصرار چیزی از مردم درخواست نمی‌کنند.[۱۷۹] همچنین در روایات متعددی آمده است که خداوند کارهای مؤمن را به خود وی واگذار کرده است، اما اجازه ذلت‌پذیری به وی نداده است. به همین دلیل، به کسی که قرار است نیاز فقیری را برطرف کند، توصیه شده است که این کار را قبل از درخواست وی و قبل از آنکه آبروی خود را خرج کند، انجام دهد. در ذیل همین روایت امام صادق( علیه السلام ) تأکید فرمود: به خدا قسم، اگر پس از درخواست و لطمه‌دیدن آبرو و عزت‌نفس فقیر، همه اموال خود را در اختیار او بگذاری، نمی‌توانی آسیب وارده به شخصیت وی را جبران کنی. امام سجاد علیه السلام حاجت خواهی از مردم را مایه ذلت و از بین برنده حیا می داند و می فرمایند:« طَلَبُ الْحَوائِجِ إلَى النّاسِ مَذَلَّهُ لِلْحَیاءِ وَ مَذْهَبَهٌ لِلْحَیاءِ وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الحاضِرُ؛ حاجت خواهی از مردم مایه ذلت زندگی می شود و حیا را از میان می برد و از وقار و شکوه آدمی می کاهد و این همان فقر آشکار است.»[۱۸۰]
از لقمان (علیه السلام) روایت شده که به پسرش گفت: «پسرم ! شیره ی درخت صبر را چشیدم و پوست درخت را هم خوردم، ولی چیزی که از ناداری تلخ تر باشد، نیافتم .پس اگر روزی به ناداری مبتلا شدی، آن را برای مردم، آشکار نکن ؛ چون تو را خوار می شمارند و هیچ فایده ای به تو نمی رسانند باز گرد به سوی کسی که تو را به فقر مبتلا کرد و او بر گشایش کار تو تواناتر است، و از او حاجت بخواه.[۱۸۱]
۳-۲-۲-۲- اضطراب و تشویش‌خاطر:
لازمه وجود آرامش در زندگی، تأمین‌شدن حداقل امکانات معیشتی است. بدون وجود این امکانات، فرد دچار اضطراب و نگرانی می‌شود و زمینه ابتلا به بیماری روانی شدیدتر ایجاد می‌گردد. – پس برای آنکه چنین فردی دچار حالت تشویش و نگرانی نشود باید به فکر برنامهای جهت تأمین معاش خویش باشد . باید بتواند در زمینه کار و تلاش فعالیت خود را مضاعف نماید و در مقابل آن از هرگونه اسراف و ریخت و پاشی به دور باشد تا از لحاظ روحی و روانی نیز دچار مشکل نبوده و آرامش خاطر داشته باشد امام صادق(علیه السلام) در حدیث طولانی و معروفی که در مقام بحث با مدعیان زهد و متصوفه زمان خود داشتند، به روش زندگی سلمان اشاره می‌کند و می‌فرمایند: سلمان وقتی نصیب سالانه خود را از بیت‌المال می‌گرفت، به اندازه یک سال مخارج خود را ذخیره می‌کرد به او گفتند: تو با این همه زهد و تقوا به فکر ذخیره یک سال خود هستی؟ شاید امروز یا فردا بمیری و به آخر سال نرسی. سلمان در جواب گفت: شاید هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض می‌کنید و زنده ماندنم را در‌ نظر نمی‌گیرید؟اگر زنده ماندم، نیازهایی دارم که باید برآورده شوند. ای نادان‌ها، شما نمی‌دانید که انسان اگر به مقدار کافی وسایل زندگی نداشته باشد، در اطاعت حق کوتاهی می‌کند و نشاط و نیروی خود را در این راه از دست می‌دهد، ولی اگر به قدر کافی وسایل زندگی فراهم شد، آرامش و اطمینان‌خاطر می‌یابد.[۱۸۲] پس فقر و نیازمندى، آدم با هوش را در استدلالش گنگ مى‏کند. یعنى اگر انسان در بیان، خیلى قوى هم باشد، وقتى که فقیر است و نیازمند، در مقابل یک بى‏نیاز که مى‏خواهد حرف بزند زبانش بند مى‏آید، پس فقر به این دلیل که انسان را کوچک مى‏کند بد است. عجز و ناتوانى براى انسان آفت است نه کمال.
۳-۲-۲-۳-یاس و نامیدی:
آنچه آدمی را وادار به کار و کوشش و تلاش در راه موفقیت خود و رسیدن به اهداف عالیه اش می نماید امیدواری است . امید است که به زندگی انسان جهت می دهد و او را به سمت جلو سوق می دهد. اما زمانی که این امید از دست برود و فرد در همه شئون زندگیش احساس یاس و ناامیدی کند ،از حرکت باز ایستاده ،هیچ چیز را جهت دار نمی پندارد و احساس پوچ و بیهودگی به او دست می دهد. این خصلت در دین ما بسیار نکوهش شده و خداوند نیز در قران کریم ناامیدان را جز قوم کافر تلقی می کند آنجا که می فرماید: « لا تَیأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُون ؛ از رحمت خداوند ناامید نمی شوند مگر کافران.»[۱۸۳] پس ناامیدی از رحمت الهی مساوی است با کفر و چون افراد فقیر به هر دری می زنند آن را بسته می بینند و گشایشی در امور زندگیشان حاصل نمی شود کم کم رو به ناامیدی رفته و دیگر امیدوار به رحمت الهی نیستند. حضرت علی(علیه السلام) بزرگترین بلا را ناامیدی می دانند[۱۸۴] و می فرمایند: ناامیدی صاحب خود را می کشد.[۱۸۵]
۳-۲-۲-۴-عدم اعتماد به نفس:
از دیگر آثار روانی به جا مانده از فقر در افراد فقیر و نیازمند« عدم اعتماد به نفس » است . افراد فقیر به علت شأن و حاکم شدن آثار سوء فقر به آنان هیچ اعتمادی به خود و رفتارهای خود ندارند. همچنان خود را کوچک انگاشته و به تحقیر خود میپردازند. به خود اجازه نمی دهند که در رواتط اجتماعی که با دیگران دارند نظر دهند یا صحبتی عنوان نمایند همیشه درون خود ترس و واهمه ای را احساس می کنند و چنین می پندارند که اگر حرفی بزنند و ناکامی و شرمساری نتیجه ای برایشان به ارمغان نمی آورد و با برخورد جدی از طرف دیگران روبه رو میشوند. انسان فقیر وقتی تحقیر ها، شرمساری ها و ناکامی ها ی فقر را تحمل می کند، جز رنج کشیدن راهی ندارد. این رنج، احساسات متضاد به همراه می آورد: از یک سو شرم و ناتوانی و از سوی دیگر پرخاشگری و طغیان. انسان فقیر احساس می کند که «بینوا» «فقیر» «بی دست و پا» ، «بی لیاقت» و «کمتر از همه» است. او باور می کند که چنین هویتی دارد .قبول تحقیر دیگران به تدریج درونی می شود و فرد را به این نتیجه می رساند که خود را تحقیر کند عزت نفس و اعتماد به نفس را از دست بدهد. فرد از خود، خانواده و اطرافیانش شرمنده می شود. شرم و گنهکاری معمولا به دنبال هم می آیند. بدین صورت که انسان شرمنده خود را ملامت می کند و تمام گناهان را به گردن می گیرد و خود را مسبب اصلی فقر می داند. لارچمن و ویور در سه مطالعه وسیع دریافتند آنهایی که درآمدهای یایین تری دارند، افسردگی بیشتر، همچنین وضعیت سلامتی بدتر و رضایت مندی کمتری از زندگی را گزارش کردند. افراد فقیر کمتر قادرند با استرس مقابله کند. آنها همچنین بیشتر تحت استرس هستند که بخشی از آن مالی است و بخشی از فقر ،از بی کاری و وضعیت بد سلامتی ناشی می شود.[۱۸۶] رنج فقربسیارسنگین است وشخص درمقایسه با دیگرافراد جامعه معمولا مدت کمتری زندگی می کنند و بر اثرسوء تغذیه و محرومیت از امکانات بهداستی به کاستیهای جسمی و فکری بیشتری مبتلا می شود، تحصیلات پایین تری دارد و درنتیجه موفقیت های کمتری به دست می آورد و از ناملایمات های اجتماعی و اقتصادی بیشتر آسیب می بیند.
حضرت علی علیه السلام در سفارش خود به امام حسن علیه السلام می فرمایند«لَا تَلُمْ إِنْسَاناً یطْلُبُ قُوتَهُ فَمَنْ عَدِمَ قُوتَهُ کَثُرَ خَطَایاهُ یا بُنَی الْفَقِیرُ حَقِیرٌ لَا یسْمَعُ کَلَامُهُ وَ لَا یعْرَفُ مَقَامُهُ وَ لَوْ کَانَ الْفَقِیرُ صَادِقاً یسَمُّونَهُ کَاذِباً وَ لَوْ کَانَ زَاهِداً یسَمُّونَهُ جَاهِلًا یا بُنَی مَنِ ابْتُلِی بِالْفَقْرِ فَقَدِ ابْتُلِی بِأَرْبَعِ خِصَالٍ بِالضَّعْفِ فِی یقِینِهِ وَ النُّقْصَانِ فِی عَقْلِهِ وَ الرِّقَّهِ فِی دِینِهِ وَ قِلَّهِ الْحَیاءِ فِی وَجْهِهِ فَنَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفَقْر.»[۱۸۷] فرزندم؛ انسانی را که به دنبال روزی خویش است ملامت نکن،زیرا کسی که چیزی ندارد لغزشهایش بسیار است.فرزندم انسان فقیر حقیر و کوچک است. کسی سخنش را گوش نمی دهدودر بین مردم جایگاهی ندارد.اگر راستگو باشد او را دروغگو می پندارند و اگر زاهد باشد جاهلش می خوانند.پسرم؛ هرکس به فقر مبتلا شد به چهار خصلت مبتلا می گردد(که عبارتند از): ضعف در یقین،کاستی در عقل، سستی در دین، وکاهش حیا.پس به خدا پناه می بریم از فقر.
نتیجه آن است که انسان بی قدرت و فقیر انسانی است که اولا عمری کوتاه دارد ؛ثانیا ازیک زندگی سالم برخوردار نیست؛ وثالثا حق انتخاب یا گزینه های بسیارمحدودی دارد. این تمایزات را به صورت دیگری نیز می توان بیان کرد: و از دیدگاه توسعه انسانی می توان گفت که در هر سطحی از توسعه یافتگی که مسامحتا معرف درگیرفقر نبودن است وجود سه عامل ضروری است:
۱-رسیدن به یک زندگی طولانی توام با سلامت؛
۲- دسترسی به امکانات کسب علم ودانش؛
۳- دسترسی به منابع موردنیاز یک زندگی مناسب و شایسته.
بی قدرتان و فقرا کسانی هستند که به دلیل دسترسی نداشتن به این گزینه های ضروری ازبسیاری از فرصت های دیگر درزندگی محرومند و این درواقع همان «تله محرومیت » است که درست نظیر باتلاقی خلاصی ناپذیر،پیوسته و بی انقطاع فرد را به کام خود کشیده و هرروز او را بیش تر از روز پیش درلجنزاربی قدرتی، فقرو حق انتخاب نداشتن فروتر می برد.[۱۸۸]
فصل چهارم:

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:56:00 ق.ظ ]