دومین راه برای رهایی از چرخهی بی پایان زاد و مرگ، بهکتیمارگه است. شخص بر اساس عشق و علاقه، به خدا یا خدابانوانش احترام میگذارد. بهکتیمارگه یا راه عشق که به آن بهکتییوگه[۲۷۵] نیز میگویند برای اشخاصی بسیار مفید و مناسب است که ذاتاً وابستگی احساسی دارند در مقایسه با راه جنانه، این راه به انرژی معنوی به صورت خارجی یا جهان بیرونی که عبادت خدا است رهنمون می کند این راه بسیار مفید است زیرا خدایان و خدابانوان، عشق ایشان را پسندیده و به عبادتشان پاسخ میدهند. این نکته بسیار حائز اهمیت است که بهکتیمارگه به رهایی ختم می شود. عبادت به تمرکز بر ملکوت نیاز دارد و باید دست از خودپسندی برداشت. از طریق عبادت، راه عشق به کاهش فردیت کمک می کند که بندهای نفس در سمساره هستند.[۲۷۶]
درک حقیقت نهایی، هدف تمامی ادیان است اما این درک می تواند دو راه متفاوت داشته باشد اولین روش بهکتیمارگه و دومی جنانهمارگه است. بهکتیمارگه قصد دارد حقیقت لایتناهی را به عنوان مفعول آگاهی درک کند و در نتیجه دوگانگی مابین خدا و عشق بوجود می آید که بیان شده این دوگانگی بین آننده یعنی سعادت و تجربهی آننده یعنی لذت بوجود میآید. بهکتی به دنبال آشکارسازی نامتناهی در موضوعات خارجی و در قلب است.[۲۷۷]
سادهنه[۲۷۸] در بهکتیمارگه بر این جنبه از مسأله تأکید می کند و پیروی از موضوع توجه شخص را بر موضوع متمرکز می کند و با تمامی قلب به آن عشق میورزد و چیزی را غیر از آن جستجو نمی کند. آن را درون خود ساخته و تمامی وجودش را به آن اختصاص میدهد به عبارت دیگر میتوان گفت در بهکتیمارگه، موضوع به جای فاعل قرار داده شده است چون نامتناهی و زیباست و جذابیت دارد.[۲۷۹]
سومین راه برای رسیدن به مکشه و رهایی، کرمهمارگه میباشد. اکثر مردمی که زندگی روزمره دارند و با خویشان خود رفت و آمد می کنند کسانی هستند که ذاتاً فعالیتهای فیزیکی انجام می دهند و در جستجوی رهایی از طریق کرمهمارگه میباشند که به آن کرمهیوگه نیز میگویند. فهمیدن و عمل به این روش بسیار ساده میباشد چون این راه هر روز بر طبق درمه[۲۸۰] در زندگی انجام می شود. درمه نیز همان عمل اخلاقی میباشد که شامل رعایت بسیاری از جنبه های سنتی آئین هندو از قبیل مراسمات خانوادگی و عمومی و خاص، پیروی از قوانین قضایی و ازدواجهای خاص است.[۲۸۱]
زمانیکه وارد این راه شدید باید خودپسندیها را کنار گذاشته و اعمال کاملی را انجام دهید، این برای انسانهای خودپسند چالشی بزرگ است. برای مثال کرشنه در بهگودگیتا (۲۷و ۳) میگوید: شخص خودپسند با خود فکر می کند او عامل است اگر کسی این کار را انجام دهد در اسارت خودپسندی گرفتار می شود و نفس از اقیانوس فراگیر آتمن دور خواهد شد و ذات و سر منشأ حقیقی خود را از دست خواهد داد. این راه زمانی انسان را به موفقیت میرساند که شخص بالعکس آن عمل کند یعنی اعمال درست را انجام دهد بدون اینکه انتظار پاداش داشته باشد. در گیتا (۲٫۴۷) کرشنه به ارجونه[۲۸۲] میگوید عمل را با نیت انجام بده نه برای نتایج آن عمل و هیچگاه عمل را ترک نکن.[۲۸۳]
بر طبق گیتا، کرمهمارگه شامل انجام درمه یا تکلیف بدون وابستگی یا پیوستگی به آثار عمل است. گیتا تفاوت اصلی مابین کرمهی خوب و بد قائل نمی شود بلکه همهی کرمهها خواه درونی باشد یا بیرونی در آن گنجانده میشود. رهروی واقعی عمل را بدون وابستگی به آن انجام میدهد.[۲۸۴]
کرمهمارگه مربوط به قرون ۵۰۰_ ۹۰۰ ق.م است. این رویکردها ریشه در توضیحات و شرحهای ابتدایی آئین هندو دارد با سنتی که به دوره ودهای بازمیگردد. متون متقدم شامل سرودها، آوازها، طلسمها، افسونها و جادوها بوده است.[۲۸۵]
با توجه به مطالب گفته شده مشخص می شود که کرمه به عنوان یکی از قوانین اصلی آئین هندوئی به معنای عمل و عکسالعمل می تواند بر جیوه و شریره اثر بگذارد چنانچه این نظریه معتقد است که دنیا از طریق ارادهی درونی بوجود آمده است و جهان حاصل نیروی ارادهی آتمن است و همچنین جیوه به موجب این قانون توسط شریرههای متفاوت در چرخهی بازپیدایی اسیر شده که توسط مارگهها که فرزانگان هندوئی آنها را ذکر کرده اند و در منابع مهم آنها آورده شده می تواند از این اسارت رهایی یابد و به نجات و رستگاری که هدف اصلی تمامی ادیان به خصوص ادیان هندی میباشد دست یابد.
کرمه از نظر پژوهشگران، جریان یک گردونهی تغییر و دوباره زاده شدن و تأثیر اعمال بر آن است. اگرچه هر عملی بازخوردی دارد و اعتقاد ادیان هندی بر آن شکل گرفته و همین امر باعث بوجود آمدن تناسخ و ایجاد چرخهی بازپیدایی شده است، اما تأکید به این امر لازم است که برخی از ادیان هندوئی معتقدند که تنها اعمال ارادی انسان باعث کرمه میشوند و از آنجا که انسان دارای ابعاد وجودی مختلفی دارد، روشن است که این قانون بر دو بعد او یعنی جیوه و شریره تأثیر گذاشته و زندگی بعدی او را شکل خواهند داد.
برخی معتقدند روح انسان جاودانه است و کرمه در آن تأثیری نمیگذارد و تنها جسم است که شامل قانون رشد و تباهی است. اما با توجه به منابع و متون هندو مشخص می شود که اگرچه جسم متأثر از کرمه است، روح فردی یعنی جیوه نیز تحت تأثیر آن میباشد. جیوه خود موضوع قانون کرمه و بازپیدایی است یعنی اوست که اسیر مایا و اویدیه می شود و هموست که مسئول رنج و لذت و در این جهان و در چرخه اسیر است.
فصل چهارم
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.
بررسی ابعاد انسان و نحوهی رابطه آنها با یکدیگر
مقدمه
آئین هندو مانند دیگر آئینها برای انسان ارزش و اعتبار زیادی قائل است. این آئین اعتقاد دارد انسان از جایگاه بسیار والائی برخوردار است که محدود به این جسم مادی نمیشود و چیزی فراتر از این بدن فانی و جسمانی است. یعنی علاوه بر جنبهی بیرونی دارای جنبهی کیهانی و درونی نیز میباشد که این جنبه، نامیراست و از بین نمیرود و به همین علت آنها برای این بعد انسان، اعتقادات فراوانی مطرح نمودهاند از جمله انتقال آن به عامل دیگر یا جسم دیگر و حتی فراتر از آن معتقدند روح انسان یعنی آتمن آنقدر مقام والائی دارد که در کمال خود با خدا یعنی برهمن یکی می شود. اهمیت این مسأله به حدی است که اگر او را فقط انسان بنامند در گردونهی تناسخ مانند دیگر موجودات گرفتار میشود. حال این سؤال مطرح می شود که چگونه ابعاد وجودی انسان به عنوان موجودی برتر بر یکدیگر تأثیر میگذارند؟
ابعاد انسان
نفس انسان به عنوان مدرک و از نظر درک اشیا و امور عالم سلسله مراتبی دارد به عنوان مثال او در مرتبهی ویشونر[۲۸۶] مواد را درک می کند و به عنوان تیجسه[۲۸۷]، حس میکند و در مرتبهی پراجنه[۲۸۸]، تخیل میکند و میاندیشد و در مرتبهی توریه[۲۸۹] خودِ برتر و حقیقتِ وجود خود و اشیاء و امور عالم را در حالتی که هنوز متجلی نشده اند درک می کند.[۲۹۰]
از نظر اوپهنیشدها انسان موجودی دو بعدی است که یک بعد آن، مادی و دیگری غیر مادی است و دارای جسم و روح است. او متشکل از جیوآتمن (خود فردی) و پرمآتمن (خود کیهانی یا کلی) است. و همانطور که گفته شد جیوآتمن از نتیجهی اعمال، لذت میبرد و پرمآتمن، تماشاگر اعمال است و آن دو حکمِ سایه روشن را نسبت به یکدیگر دارند.[۲۹۱]
مفهوم دیگری که در اوپهنیشدها برای انسان مطرح میکنند گاهی برابر با آتمن گرفته میشود که پوروشه نام دارد به معنی آنچه در پناهگاه قلب ساکن است یعنی روح یا روان فرد مرحلهی دیگری از مراحل زندگی را سپری میکند.[۲۹۲]
جایگاه پوروشه در قلب است و در زمان مرگ به عنوان روح و روان فرد به همراه نیروها، جسم مادی را ترک میکند و به جسم لطیف میپیوندد. معنای دیگر آن، اولین انسان است که روح و منشأ اصلی جهان است. او مانند خدایان به عنوان یک موجود قدیم و ازلی که پیری ندارد و جان همه است و در میان همه و محیط بر همه معرفی میشود.[۲۹۳]
با مطالعهی متون هندوئی مشخص میشود که انسان دارای جسم و روح میباشد که آنها از جسم به عنوان شریره و از روح با نام آتمن یاد میکنند. آتمن همانطور که گفته شد به علت تعینات جسمی به صورت جیوه مشخص میشود.
جیوه یا نفس فردی
جیوه یا نفس فردی، نفس تجربی برهماست یا همان آگاهی ابدی خالص است که خود او نیز بوسیلهی ارگانهای داخلی ظاهر شده است و محصول جسمانی نادانی (اویدیه) است و با ارگانیسم روان ـ فیزیکی در ارتباط است و بوسیلهی احساس، ارگانهای حیاتی یعنی پرنه[۲۹۴] و بدن ارگانیک یعنی ساختمان اندام بدن که دهه[۲۹۵] یا شریره میباشد، تشکیل شده است. بنابراین میتوان گفت جیوه آگاهی ابدی خالص است که توسط ارگان داخلی ظاهر شده است که به آن، سکشی[۲۹۶] میگویند. در حالیکه عنصر وجودی آن انتهکرنه[۲۹۷] که محصول اویدیه است، میباشد. جیوه، موضوع چرخهی زاد و مرگ است و اسیر اویدیه و توسط حواس و بدن محدود میشود به عبارت دیگر میتوان گفت جیوه مخلوطی از موجود و غیر موجود یا مخلوطی از دانش و جهل، لذت و درد میباشد.[۲۹۸]
جیوه را مانند جرقههای آتش میدانند و معتقدند پنج مرحله دارد. او با برهمن رابطه دارد و شبیه تشعشعات خورشید است. جیوه خود نامتناهی است که منبع و مرکز آگاهی میباشد مانند اکاشه[۲۹۹] که درون کوزه جمع و محصور شده و برهمن درون آن نفوذ کرده است و بدن یا برهمه پوره[۳۰۰] که به آن، معبد خدا میگویند با پنج پرنه یعنی منس[۳۰۱] (ادراک)، بوددهی (آگاهی، ذهن برتر) و اهمکاره[۳۰۲] (شعور، انانیت، خودشناسی) در واقع یک زندان برای آن وجود نامتناهی هستند.[۳۰۳]
بر طبق فلسفهی ویشیشتهدویته جیوهها تعداد بیشماری هستند که با یکدیگر تفاوتی ندارند، بلکه همگی از برهمن هستند متون اوپهنیشدی در رابطه با ذات واقعیت متعالی یا برهمن که متفاوت از جیوه است بحث مینماید به عنوان مثال شوتاشوتره اوپهنیشد میگوید: اینها دو تا هستند یکی قابل شناسایی و دیگری غیر قابل شناسایی هر دو متولد نشده اند. موندکه اوپهنیشد معتقد است جیوه در بند اسارت و ایشوره[۳۰۴] آزاد میباشد. ادویته معتقد است برهمن و جیوه در عین تفاوت هیچ فرقی با هم ندارند در حالیکه رامانوجه (مهمترین نظریه پرداز مکتب ویشیشته ادویته) این دیدگاه را قبول ندارد چرا که معتقد است اگر این نظر را قبول کند قائل به پذیرش نقص جیوه نسبت به برهمن شده است.[۳۰۵]
او معتقد است جیوه عامل کارهای بدن است و همهی جیوهها یعنی ارواح فردی به طور ذاتی در شکل و ویژگی یکسان هستند و به طور ذاتی، تمایزی بین جیوهها نیست همگی یکی هستند و شبیه پرکریتی، کرمه، اویدیه، ودهها و سمساره فناناپدیر و ابدی و بدون آغاز و بیپایاناند. رامانوجه برای ابدی بودن جیوه سه دلیل میآورد. اول اینکه آنها به هیچوجه تجزیه و فاسد نمیشوند، دوم اینکه شناخته شده اند و سوم اینکه جیوهها در همهی بدنها نفوذ دارند. در حالیکه بدن توسط جیوه نفوذناپذیر است. این نفوذ لطیف است، جیوه به مرور زمان تغییری نمی کند اما زمان بر بدن تأثیر میگذارد. وی معتقد است جیوه به خودی خود آگاهی دارد و این خودآگاهی با نیاز به تعالی ضدیت ندارد، بلکه در حد خود، آگاهی خالصی است. اما ادویته اصرار دارد که این آگاهی فردی نیاز به پاکسازی از طریق درونی کردن آگاهی فراتر دارد یعنی نیاز به شناخت برهمن دارد.[۳۰۶]
پوستههای جیوآتمن
آتمن به عنوان جیوآتمن در شکل زندهای از یک موجود، تجلی پیدا میکند و بر طبق فلسفه ودانته خود آن درون پوششهایی به نام کشه[۳۰۷] قرار میگیرند. اولین پوسته، آنندهمیه کشه[۳۰۸] است که به آن (آنچه ساختهی سعادت و جاودانگی است) نیز میگویند چرا که آن، خود یا نفس میباشد. در این حالت نخستین از این کمال وجود خود، لذت میبرد و در درجهی وجود خالص قرار دارد. بنابراین در اینجا ما در یک نظم بدون شکل قرار داریم و این مسأله زمانی اتفاق میافتد که پوسته یا غلاف در رابطه با ظهورات ظاهری در چنین درجهای، آن اصل آخری است که شامل آن میشود. در اینجا میتوان گفت آن شکل علّی است که همان کرنهشریره[۳۰۹] را نشان میدهد.[۳۱۰]
بنابراین تنها غلافی که شریره یا بدن علّی او را میپوشاند همین آنندهمیهکشه است که سعادت و خوشبختی آتمن از آن بوجود میآید و آتمن را شبیه غلافی پوشانده است. در همین بدن، شادی، آرامش، لذت و خوشی وجود دارد. در حالت خواب عمیق، ذهن انسان آرام میشود پس سعادت مطلق خود عالیتر (متعالی) از طریق این غلاف شروع به تابیدن میکند.[۳۱۱]
اما پوستهی دومی، ویجنانهمیهکشه[۳۱۲] میباشد که یک بازتاب نور کامل و دانش عمومی است که از پنج عنصر اساسی تشکیل شده است.[۳۱۳] این غلاف، یعنی غلاف هوش، دومین جنبهی بدن لطیف است که در مهالوکه[۳۱۴] قرار دارد که مانند یک چرخ دائماً کار میکند و میلیونها سال قبل بوجود آمده است یعنی زمانیکه انسان از تناسخ حیوانی به انسانی رسید. برای آن، دو بخش نیز ذکر کرده اند: بوددهی و اهم کاره یا نفس[۳۱۵].[۳۱۶]
سومین غلاف را میتوان منومیهکشه[۳۱۷] نامید که این لایه با آن حس درونی که منس نامیده میشود در ارتباط است، بخصوص زمانیکه آگاهی درونی بوجود میآید و او درون آن نقش بازی میکند و پیشرفت آن از طریق پرتوافشانی در حالت بازتابی یا انعکاسی است که یک هوش عالیتر درون یک حالت فردی تعیین شده است که همان حالت انسانی است.[۳۱۸]
منومیهکشه یا همان غلاف ذهنی، در سوالوکه[۳۱۹] اقامت دارد و از سه بخش تشکیل شده است. ذهن فروتر (منس چیته)[۳۲۰] و ذهن ناخودآگاه (سنس کره چیته)[۳۲۱] و ذهن انعکاسی (وسنه چیته)[۳۲۲].[۳۲۳]
چهارمین پوسته، پرنهمیهکشه[۳۲۴] نام دارد که از آن به نفس حیاتی یاد می کنند.[۳۲۵]این پوسته، بدن لطیف را میپوشاند که اغلب بدن ستارهای یا اثیری نامیده می شود، ستاره، ظهور روحانی شکل انسان است که بهاولوکه[۳۲۶] یا جهان ستاره یا عالی نامیده می شود. این غلاف حیاتی از پنج عنصر حیاتی هوا (پرنه، اپنه[۳۲۷]، وینه[۳۲۸]، سمنه[۳۲۹]، اودنه[۳۳۰]) و پنج حس عملی (کرمه ایندریاس)[۳۳۱] تشکیل شده است که آنها نیروهایی هستند که با اعضای حرکتی انسان همکاری میکنند. پرنهمیهکشه زندگی را درون بدن به جریان میاندازد و در مرگ، جیوهی انسان در بدن لطیف پوشانده میشود، بدن فیزیکی از کار بازمانده و به سمت ابعاد بالاتر حرکت میکند. زمانیکه آمادهی تناسخ میشود هم اوست که بدن لطیف را گذاشته و برای زندگیهای بعدی آماده میشود.[۳۳۲]
پوستهی پنجم، بدن ضخیم یا جسمانی یعنی انّهمیهکشه[۳۳۳] است که آخرین لایهی حالت انسانی است. همچنین بیرونیترین لایه، برای پیدایش و ظهورات است که به آن لایهی غذائی نیز گفته میشود و از پنج عنصر محسوس تشکیل شده که همهی آنها بیرون از بدن وجود دارد.[۳۳۴]
بنابراین درون بدن، پنج پوسته وجود دارد که شبیه بخشهای مهم ابزارهای درون ارکستر عمل میکند. انّهمیهکشه (غلاف فیزیکی)، پرنهمیهکشه (غلاف حیاتی)، منومیهکشه (غلاف ذهنی)، ویجنانهمیهکشه (غلاف هوش، فهم ودرک) و آنندهمیهکشه (غلاف سعادت و سرور). این پنج مورد، غلاف یا پوسته نامیده میشوند چرا که شبیه پرده و نقاب هستند. آنها آتمن درخشان را پوشاندهاند. نفسهای متعالیتر، ذات حقیقی انسانها میباشند که آتمن غیر قابل تغییر و ابدی هستند.[۳۳۵]
فلسفه ودانته، چگونگی قرار گرفتن این غلافها را درون بدن به صورت خاصی نشان میدهد. آنها به طور کلی کشهها را زیر مجموعهی سه مورد بدن یعنی استولهشریره[۳۳۶] و ذهن که همان بدن لطیف یا سوکشمهشریره[۳۳۷]و روح همان بدن علّی یا کرنه شریره[۳۳۸] قرار میدهند. به عبارت دیگر انّهمیهکشه و پرنهمیهکشه در ذیل بدن فیزیکی و منومیهکشه و ویجنانهمیهکشه در ذیل بدن لطیف و آنندهمیهکشه در ذیل بدن علّی قرار میگیرد. این مدل، تعادل آگاهی را در پنج زیرمجموعهی سیستماتیک نشان داده است.[۳۳۹]
شریره یا بدن مادی
شریره همان بدن مادی و ضخیمی است که در بیرون قابل مشاهده است. در زبان عامیانه، واژهی شریره به کار نمیرود، مانند کلمهی کوزه که از چیز مشخصی پر شده است اما برای آن، موجودات مختلفی که آن را پر کرده به کار برده میشود مانند پروانه، مار و غیره. در ودهها واژهی شریره به عنوان عالیتر و پستتر دستهبندی شده است که اساس آن از قدیم وجود داشته است. شریره دوام ندارد و بوسیلهی کرمهها برای آتمن بوجود آمده است. شریره قابل رؤیت است و شناخته میشود و انواع موجودات با شریرههایشان قابل تقسیم بندی هستند.[۳۴۰]
روند درونی آفرینش و مجسم شدن و شکل گیری روح توسط بیست و چهار دسته پرکریتی یا ماهیت در سه سطح ارائه شده است که این سه سطح به این ترتیب است: کرنه (علیت)، سوکشمه (بدن لطیف) و سوم استوله (تودهی ضخیم). روح در جنبههای فردی و جمعی دارای جسم شده است که هر کدام حالات و اوضاع مختلفی را دارا میباشند که بر طبق ضخامتشان اینگونه نامیده میشوند: کرنهشریره (بدن علّی)، سوکشمه یا لینگا شریره[۳۴۱] (بدن لطیف) و استهولهشریره (بدن تودهای و ضخیم).[۳۴۲]
به کرنهشریره، پرهشریره[۳۴۳] نیز میگویند یعنی بدنی که بوسیلهی مویان تتوه[۳۴۴] ساخته شده است و پنج کنکوکس[۳۴۵] دارد که آن نیز بوسیلهی مایا بوجود آمده است و وابسته بوجود فردی که بوسیلهی مایامله[۳۴۶] پوشیده شده است یعنی وجود لطیفی است که داخلیترین لایه میباشد و طبقهی زیرین آن دو نوع بدن دیگر است که گفته شده یک وجود دائمی دارد و همیشه با وجود فردی میماند حتی زمانیکه فرد نتواند از قیدها رهائی پیدا کند و با آن وجود فردی از یک بدن لطیف به بدن لطیف دیگر در زمان مرگ فیزیکی آن بدن منتقل میشود حتی آن زمانیکه اضمحلال کیهانی اتفاق میافتد از بین نمیرود و در طول زمان با بدن فردی باقی میماند.[۳۴۷]
بر روی این کرنه شریره، یک بدن لطیف دیگری وجود دارد که گفته شده به خود فردی وابسته است که بوسیلهی کرمه مالا[۳۴۸] پوشیده شده است و وجود لطیفی است که توسط بدن فیزیکی به کار گرفته میشود و ثابت و پایدار است. کرنه شریره همراه با وجود و هستی موجود از همان آغاز چرخهی پیدایش بوجود آمده و تا زمانیکه آن موجود از کرمه رهائی پیدا کند موجود میماند. آن، بخشی از وجود است که شبیه بدن ضخیم نیست که با مرگ از بین برود بلکه از یک وجود به وجود دیگر منتقل میشود و وجودش در چرخهی تناسخ نیز اینگونه است.[۳۴۹]
استهوله شریره، بدن سخت و ضخیمی است که ساختاری فیزیکی دارد که ساختار فیزیکی موچودات زنده را شکل میدهد و زمانیکه موجودات میمیرند این بدن از هم پاشیده میشود، اما همین جسم توسط جسم لطیف باقی میماند و از آن تأثیرمیگیرد و باعث پیشرفت در زندگی های آینده میشود.[۳۵۰]
برخی استهوله شریره را بهوجایاتَنس[۳۵۱] نیز میخوانند که توسط کرمه مالا بوجود میآید. این وابستگی وجود فردی به بدن لطیف آن را قادر میسازد که اعمالی را انجام دهد که ارتباط نزدیکتری با اشیا محسوس داشته باشد. این امر باعث میشود که آن، زنده باقی بماند و در فضا و زمان حرکت کند. بدن ضخیم، یک بدن موقتی است و تا زمان ادامه فرسودگی وسنه[۳۵۲]، خاص باقی میماند. استهوله شریره در روند فرسودگی وسنه، وسنههای تازهای را از باقی ماندهی اثر اعمال جمع میکند و دوباره آنها را وادار میکند که توسط بدن ضخیم دیگر در تولد بعدی جا گرفته شود. این روند ادامه پیدا میکند تا زمانی که بر اثر تلاشهای فردی، فرد از چرخهی نقل و انتقال رهایی پیدا کند.[۳۵۳]
به عبارت دیگر میتوان اینگونه گفت که مورد اول خیلی لطیف و دومی لطیف و آخری ضخیم میباشد. دوتای اول غیر قابل رویت هستند در حالیکه آخری قابل رویت و تجربی است. این سه بدن حالات مختلفی دارند که بنابرآن، روح نیز درجات مختلفی از آگاهی را به خود میگیرد. در بدن ضخیم، آگاهی محدود است که به آن جکراتی[۳۵۴] (حالت بیداری) میگویند. در بدن لطیف، آگاهی محدود به سواپنا[۳۵۵] (حالت خواب) است و در بدن علّی این حالت آگاهی سوشوپته [۳۵۶] (خواب عمیق) وجود دارد. این مسأله، روح را در جنبههای فردی و فراگیر خوب نگه میدارد. زمانیکه روح در جنبهی فراگیر یا جمعی دارای جسم میباشد به نظر میرسد یک شکلی از برهمنده[۳۵۷] یعنی جهان کبیر است. به عبارت دیگر در جنبهی فردی اینگونه فرض میشود که آن شکلی از پیندنده [۳۵۸] یعنی جهان صغیر با آگاهی فردی و معمولی است. از دیدگاه جهان مادی آن یک وجود متراکم یا نفس کیهانی است در حالیکه از دیدگاه مادی یا جهان صغیر آن، یک نفس فردی است. فلسفه هند معتقد بود که هویت فردی با نفس کیهانی با هم متحدند. این ارگانیسم انسانی مانند ارگانیسم کلی و کیهانی است و بین وجود انسانی و وجود فراگیر ارتباط وجود دارد.[۳۵۹]
به عبارت دیگر بر طبق منتره، بدن یا شریرهای که دوباره متولد میشود سه مؤلفه دارد: ۱ـ استوله شریره یا پوستهی فیزیکی که از پنج عضو حسی چشم، گوش، زبان، بینی و پوست و پنج عضو حرکتی یعنی دستها، پاها، دهان، نشیمنگاه و شرمگاه تشکیل شده است. ۲ـ سوکشمه شریره یا غلاف ذهنی که از ذهن تشکیل شده و جایگاه عقل، نفس، یادگیری، خاطرات و خواسته می باشد. ۳ـ کرنه شریره یا پوستهی علّی که همهی خاطرات افعالی که بوسیلهی جیوه انجام شده در آن نگهداری میشود. زمانیکه شخص میمیرد بدن فیزیکی او از بین میرود، خاطرات به زندگی بعدی منتقل می شود.[۳۶۰]
آتمن آگاهی خالص
آتمن، آگاهی خالص است، آگاهی که بستگی به حواسی که پرنه، منس، بوددهی، اهمکاره[۳۶۱] باشد ندارد. او فعال است و نیازی به استراحت ندارد. او نوری معنوی است و هر ظلمتی از طریق او شناخته شده و از بین می رود. آتمن شاهد همهی اعمالیاست که ما انجام داده و حس یا فکر میکنیم. او ابدی و ازلی است. حقیقت آتمن و برهمن در اوپهنیشدها مترادف یکدیگر است. این مسأله از چهار مهاواکیه[۳۶۲] که عبارتنداز آن من است، آن تو هستی، این آتمن برهمن است و برهمن هستم فهمیده میشود. آتمن خود متافیزیکی و غیر تجربی است.[۳۶۳]
مهاواکیه، سخنان بزرگان اوپهنیشدها هستند، آنها شامل اساس فلسفه ودانته و حقیقت نهایی میباشند. مهاواکیهی رگ وده[۳۶۴]، پرجنانم برهما [۳۶۵]به معنی آگاهی الهی، حقیقت نهایی یا پَرَبرهمن[۳۶۶] است. مهاواکیهی یجور وده[۳۶۷]، اهم برهمسی[۳۶۸] یعنی “من برهماست” میباشد. مهاواکیهی سامهوده[۳۶۹] میگوید “تت توام اسی”[۳۷۰] یعنی تو آن هستی و مهاواکیهی اتهرووده [۳۷۱] “اَیَم آتما برهما” [۳۷۲] است که به معنای “آتما، برهماست” میباشد.[۳۷۳]
از آتمن تفاسیر متعددی ارائه نموده اند، این واژه بیشتر بر «خود» دلالت دارد. می توان برای آتمن سه جایگاه تصور نمود: ۱ـ خود جسمانی ۲ـ روح فردی که از بدن جدا و با ذهن متغایر است ۳ـ روح متعالی که عین و ذهن در آن یکی هستند. آنچه از اپهنیشدها میتوان فهمید این است که آتمن پاک و بدون گناه، آزاد و رها از سالخوردگی و مرگ و رنج، رها از گرسنگی و تشنگی است.[۳۷۴]
دیوسن میگوید: آتمن متعالی است، غیر قابل درک است زیرا او اتحاد همهی ادراکات میباشد. در اوپهنیشدهای متأخر ذکر شده که آتمن، مطلق غیر قابل درکی است که به عنوان برهمن شناخته میشود. و نفس پنهان شده در همهی موجوداتی است که بوسیلهی جسم (شریره) دریافت نمیشود و تنها توسط یُگی[۳۷۵] از طریق هوش لطیف و درک مستقیم دریافت میشود. آتمن از طریق مدیتیشن و خالص سازی و توسط قلب شخص روشنی یافته دریافت میشود.[۳۷۶]
شنکره ذات آتمن را اینگونه توضیح میدهد اگر او را درک کنی از بند نادانی رها میشوی، او قائم به ذات و در حقیقت اساس آگاهی نفس است. این واقعیت، گواه سه حالت آزادی ما ست و از پنج غلاف جسمانی متمایز شده است. آتمن عالم به تمام مراحل آگاهی، بیداری، رویا و عدم رویا و خواب میباشد.
او نسبت به ذهن حاضر و غایب آگاه است و وظایف آنها را میداند. واقعیتی است که بوسیلهی نور خودش در همه چیز دیده میشود. هیچ کس آن را نمیبیند. اوست که به ذهن آگاهی و شعور می دهد اما کسی به او نور نمیدهد. این واقعیت است در هستی گسترده شده و به تنهایی میدرخشد. هستی با انعکاس نور او میدرخشد. از احساسات نفس به جسم خودآگاه است و لذت و درد را درک میکند اندامها و انرژیهای حیاتی تحت نظر او عمل می کنند. با نور خود جهان را آشکار کرده و متمایز از مایا است. او علت اصلی و جهان، اثر او است. سراسر عالم ذهن و ماده را فراگرفته و تعریف شدنی نیست. در حالات مختلف آگاهی شکست ناپذیر است و خود را به عنوان علت آگاهی آشکار می کند.[۳۷۷]
او بین آتمن و جیوه تفاوت قائل است. او آتمن را نور آگاهی درونی میداند که پیشفرض تمامی تجربیات است و توسط تجربیات تمامی اشیاء شناخته میشود. ولی جیوه آگاهی درونی است که توسط اندامهای حسی، منس و اهم کاره مقید و مشروط شده و موضوع و مقصود است اما آتمن هرگز مقصود آگاهی نیست. جیوه چیزی غیر از آتمن نیست تنها درون زندگی تجربی گرفتار شده است و بوسیلهی حالات خاصی محدود شده و نمایندهی فعالی است که موضوع خودآگاهی قرار گرفته است.[۳۷۸]
جیوه یک خودتجربی یا روانی است اما آتمن غیر تجربی است. جیوه بوسیلهی بوددهی منعکس یا مشروط شده است. آتمن را اما نه در مفهوم وجود انسانی بلکه در مفهوم علم تفسیر یا آئین تفسیر کتاب مقدس پوروشه نیز مینامند. سرنوشت جیوه را دو گونه می توان ذکر کرد یا به برهمن میرسد یا برمیگردد. همانطور که در پرشنه اوپهنیشد[۳۷۹] آمده است:
«همانطور که رودخانهها به طرف اقیانوس جاری میشوند و به آن رسیده و درآن محو میشوند نامها و شکلهایشان نیز از میان رفته و به اقیانوس میپیوندند هر کدام از موجودات، شانزده بخش (پنج اندام حسی، پنج اندام حرکتی، پنج تنمتره[۳۸۰](پنج عنصر لطیفی که پنج عنصر کثیف از آن بوجود میآیند و منس) دارند که به سمت پوروشه میروند و در آن محو شده و نامها و اشکال آنها از بین رفته و بخشی از پوروشه میشوند. این مسأله همانطور ادامه مییابد تا اینکه آنها فنا ناپذیر میشوند».[۳۸۱]
این خود تجربی و خود متافیزکی در همان بدن با هم ساکن هستند. زمانیکه جیوه، خود متافیزیکی را بشناسد از رنج و غم و غصه رهایی پیدا میکند.[۳۸۲]
رامانوجه آتمن را انو یا ذره معرفی می کند. آتمن در ویشیشته برخلاف ادویته همانند آئین جینه به معنای جیوه یا روح میباشد که یک آگاهی درونی است. و این آگاهی فقط مختص خود او میباشد. ذات آتمن، انو یا ذره است اما کیفیت آگاهی آن چیزی است که از آن جدا شدنی نیست وابستگی آتمن به برهمن واقعی است اما تعلق آن به جسم فرعی است. وی آتمن را یک چیز درونی می داند که برای افراد مختلف با هم متفاوت است اما ذات آن برای همه سعادت و آگاهی است. او را جناتا[۳۸۳] (دانا) کرتا[۳۸۴] (فاعل)و بهکتا[۳۸۵] (عاشق ) میداند. او با این دیدگاه ادویته که آتمن را فقط سکشی(عاشق) می داند، موافق نیست. او بین نفس و آتمن تفاوت قائل شده و معتقد است این نفس فقط محصول پرکریتی است در حالیکه ذات آتمن خودآگاهی است. تنها آگاه و شاهد تنها نیست بلکه همیشه خودآگاه است. [۳۸۶]
شوتاشوتره، آتمن را روحی میداند که در جسم جای گرفته است.[۳۸۷] برای آتمن نشانههایی ذکر کرده اند که میتوان آن را اینگونه نام برد: خواهش یا میل (ایچا)[۳۸۸]، نفرت(دوسه)[۳۸۹]، تلاش (پریتنه)[۳۹۰]، لذت (سوکهه)، [۳۹۱] درد (دهکه) [۳۹۲]و دانش (جنانه)[۳۹۳] که به آنها مواد روح میگویند و جایگاه آنها کیفیات است در حالیکه روح یکی از حقایق غیر قابل درک میباشد و نمیتواند از طریق تماس حسی آشکار شود و در نتیجه از طریق شهادت یا گواهی زبانی و یا از طریق ابزار استنباط، نشانههای آن مجسم میشود.[۳۹۴]
آتمن جنبهی بیرونی برهمن است. او به معنای خود حقیقی است که درون هر شخص وجود دارد، جاودان و اساس خالص هر موجودی است. قطعهی مشهوری در رابطه با آتمن برهمن در گفتگوی بین شوتاکتو[۳۹۵] و پدرش در چندوگیهاوپهنیشد وجود دارد که رابطهی آتمن را با روح کیهانی و خالق و همان کنترل کنندهی درونی بیان میکند.
شوتاکتو آموزش میبیند که یک دانهی انجیر را بشکافد و آنچه را میبیند توصیف کند. او چیزی نمییابد، پدرش اشاره میکند که از اساس و ذات لطیف دانهای که او نمیتواند ببیند یک درخت بزرگ رشد میکند. همهی دنیا این ذات لطیف را دارند. او سپس از پسرش میخواهد نمک را در آب حل کند و به شوتاکتو بیان می کند که نمکی که قابل مشاهده نیست در آب نفوذ کرده و قابل جداشدن نیست، به همین صورت برهمن در اشخاص نفوذ پیدا میکند. برهمن در هر فردی آتمن نامیده میشود. در اینجا بیان لفظ ” تو همان هستی”[۳۹۶] مشخص میشود. با این بیان مشخص میشود که آتمن، همان معنی برهمن را میدهد.[۳۹۷]
اوپهنیشدها، همانطور که اشاره شد روح را با مطلق یکی دانستهاند که مطلق همان برهمن است. استدلالاتی در مورد این نظریه وجود دارد:
آتمن یک موجود شخصی مطلق است و صفاتی ندارد. او عاری از صدا، لمس، رنگ، مزه و بو میباشد. عاری از تمام کیفیات محسوس است. او از طریق حس بیرونی قابل درک نیست. عاری از خوشی، درد و دوست داشتن میباشد. همچنین از طریق ارگانیسم درونی یا منس[۳۹۸] قابل درک نیست. با سخن، تعریف نمیشود و با احساسات خارجی و درونی توضیح داده نمیشود.
آتمن فراتر از انواع دستهبندیهای فضا، زمان و علیت است، او فراتر از اینهاست، بی حد و حصر، بیزمان و بیعلت است، چرا که او حقیقت نهائی است. بوسیلهی عقل، درک نمیشود زیرا فراتر از درک است.
آتمن، عالم به تمامی چیزهاست در حالیکه با هیچ چیزی شناخته نمیشود، او بیناست و دیده نمی شود، شنواست و شنیده نمیشود، داناست و درک نمیشود، او شاهد (ساکشین)[۳۹۹]، بصیر (پریداراست)[۴۰۰] و دانا (ویجناتر)[۴۰۱] است. دوئیسن[۴۰۲] میگوید: آتمن موضوع شناخته شدهای است که هرگز برای ما شناخته نمیشود، در نتیجه غیر قابل درک است.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:35:00 ق.ظ ]