استکبار جهانی و عناصری که رو به قبله غرب به نیاز ایستاده اند، از حکومت اسلامی از زمان های دور احساس خطر می کردند.
از این رو پیوسته نغمه های ناموزونی ضد آن ساز کرده و نقشه ها و نیرنگ هایی را در راه ناروا نمایاندن آن بکار گرفته اند، گاهی آورده اند که تئوری ولایت فقیه، دیدگاه ابتکاری برخی از فقیهان دوران معاصر مانند نراقی و امام خمینی (ره) است! و در میان فقیهان پیشین اصولا” چنین اندیشه و برنامه ای مطرح نبوده است! گاهی ادعا کردند که پیامبر اسلام (ص) اصولا” حق حکومت ندارد! و قرآن تنها رسالت آن حضرت را ابلاغ و ارشاد اعلام کرده است! جمعی از بی خبران و نا آگاهان نیز حکومت اسلامی را غیر مردمی و غیردموکراتیک وانمود کرده اند! و تلاش کرده اند برای ملت ها نسبت به آن ذهنیت منفی پدید آورند.نخست باید دانست که بایستگی حکومت و دولت در جامعه، از ضروریت عقلی و فطری به شمار می آید. انسان ها، آنگاه که از دوره های نخستین رهیدند، دوران زیستن در غارها و جنگل ها را پشت سر گذاشتند و به زندگی دسته جمعی روی آوردند، به بایستگی سررشته داری، قانون و مقررات همگانی پی بردند و به درستی دریافتند که زندگی انسان ها بدون داشتن دولت و حکومت سامان نمی یابد و به آشفتگی و هرج و مرج کشیده می شود.
دوم اینکه اسلام که قانون های آن برپایه فطرت استوار است، به مسئله حکومت ارج می نهد و آنرا مهم می داند.
ما می بینیم پیامبر اسلام (ص) پس از چیرگی بر بت پرستان و گردن کشان عرب بی درنگ حکومت تشکیل داد و خود زمام امور را در دست گرفت.
هرگاه بر آن بود که از مرکز اسلامی دور شود و از مدینه بیرون رود، برای خود جانشین می گمارد و امور حکومت را به جانشین خود واگذار می کرد.
در پی رحلت آن بزرگوار مردم به برپائی حکومت اهمیت دادند و رخصت ندادند جامعه اسلامی حتی برای برهه کوتاهی از سررشته دار تهی باشد سرانجام امام علی (ع) و نیز امام حسن (ع) حکومت برپا داشتند.
سوم اینکه در دوران غیبت این گونه نبود که فقیهان نسبت به حکومت و سررشته داری بی تفاوت باشند.
از دید آنان در دوران غیبت همه حکومت ها ناروا و غیر قانونی به شمار می روند، مگر آن کسانی که از جانب امام (ع) به این مقام منصوب می شوند که همانا فقیهان و عالمان اسلامی هستند برخی از فقیهان بزرگ در این باره ادعای اجماع کرده و با صراحت اعلام کرده اند:
فقیه، نایب و منصوب از جانب صاحب الامر (ع) می باشد، عقل و اجماع نیز برآن دلالت دارد….[۱۵]
خواجه نصیر الدین توسی نیز با صراحت اعلام کرده است:
… دین و حکومت همراه یکدیگرند و هیچ کدام بدون دیگری کامل نخواهد بود….[۱۶]
این زمزمه که فقیهان پیشین به حکومت اسلامی و اصل ولایت فقیه باورمند نبوده و در میان برخی از فقیهان پسین این اصل مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است، از دیگر تحریف گری ها و نارواگویی های سازمان های مرموز وابسته به بیگانه است که همه توان خود را در راه به بیراهه کشاندن توده های مسلمان و دور داشتن آنان از اصول اسلام و واقعیت های تاریخی به کار گرفته اند.
تز جدائی دین از سیاست[۱۷]
شگرد دیگر برای پیشگیری از برپائی حکومت اسلامی، رواج دادن تز استعماری جدائی دین از سیاست بود. فراماسون ها از روزی که در کشورهای اسلامی بازیگر صحنه شدند، روی این شعار پای فشردند که ملت های مسلمان از فرق سر تا نوک پا باید فرنگی شوند و دین را از صحنه سیاسی و اجتماعی کنار بزنند تا به پیشرفت و ترقی برسند و از این راه تلاش کردند عالمان اسلامی و توده های اسلام خواه را از خیزش و خروش در راه براندازی رژیم های طاغوتی و برپائی حکومت اسلامی باز دارند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
تز اسلام منهای روحانیت[۱۸]
ترفند دیگر جهان خواران و زورمندان برای به انزوا کشاندن عالمان دینی و رهبران روحانی و بی بهره ساختن ملت ها از رهبری حکیمانه آنان، رواج تز استعماری اسلام منهای روحانیت است.
انگیزه آنان از رواج دادن این تز این است که بتوانند علما و روحانیان مجاهد را از پشتیبانی ملت ها و نیز ملت های مسلمان را از رهبری و راهنمایی آنان بی بهره سازند تا علمای اسلامی نتوانند با پشتیبانی ملت ها به خیزش و خروش دست بزنند و انقلاب بیافرینند.
در حالی که علماء و دانشمندان اسلامی در سراسر جهان می توانند با کلام و عمل به آنان به فهمانند که اگر اولیاء اسلام در پی برقراری حکومت اسلامی بودند و هستند، هم در تئوری و هم در عمل حرف برای گفتن فراوان دارند.
از میان بردن پیشوایان اسلامی[۱۹]
به شهادت رساندن رهبران روحانی و عالمان مجاهد اسلامی، از دیگر شگردهای استکبار جهانی و رژیم های دست نشانده آنان برای پیشگیری از استواری حکومت خدائی و سررشته داری اسلامی است.
با نگاهی به تاریخ سده پیشین تاکنون، می بینیم که دست نشاندگان تاجدار جهان خواران در کشورهای اسلامی، شماری از بزرگترین مردان دانش، دیانت و دلسوزان اسلام و امت همچون سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ فضل اله نوری، سید عبداله بهبهانی، ثقۀ الاسلام تبریزی، امام وردی اردبیلی، میرزا محمد حسن مقدس، حاج میرزا مصطفی آشتیانی، حاج شیخ علی اصغر لیلاوی، حاج شیخ علی فومنی، حاج خمامی، شیخ علی مجتهد ساروی، شیخ الاسلام قزوینی، شیخ جلیل سنقری، میرزا ابراهیم خوئی، حاجی آقا میررشتی (بحرالعلوم)، سید حسن مدرس، حاج آقا نوراله اصفهانی، سیدمجتبی نواب صفوی، برادران واحدی، سید محمدرضا سعیدی، سیدمصطفی خمینی، استاد مطهری، استاد بهشتی، سیدعباس موسوی و…. را به شهادت رساندند و شماری را نیز به زندان و تبعید فرستادند تا ندای اسلام خواهی را در سینه ها خفه کنند و مانع اعتلای کلمۀ الله شوند.
اینان می انگارند که می توان صدای حق را خاموش کرد، در حالی که اگر اندیشه پویای علماء سربرافرازد تا به عمل در نیاید، خاموش نمی گردد و سرکوب آن جز با اندیشه برتر میسر نخواهد بود.
رژیم شاه و طرح حکومت اسلامی[۲۰]
به دنبال طرح حکومت اسلامی از طرف امام، شاه و ساواک نیز در صدد برآمدند که این صدای زندگی ساز را پیش از آنکه توده های محروم و زیر ستم را به خود آورد و بیدار سازد، خاموش کنند و از بررسی و تحقیق روی آن، پیشگیری به عمل آورند.
‌شاه آرزو داشت که امام را در میان مردم، ‌به اصطلاح «لجن مال کند»! و این بد اندیشی را در گفت و گویی که با حاج آقا روح الله کمالوند، صریحا” اظهار کرده بود و تا روز سقوط نظام خویش، از این نفشه غافل نبود از این رو، با مطرح شدن طرح حکومت اسلامی از سوی امام، بار دیگر در صدد برآمد که این نقشه را به منظور ضربه زدن به امام به مرحله اجرا درآورد.
رئیس ساواک شاه ضمن مطالعه بخش هایی از درس حکومت اسلامی امام، کوشید نقطه ضعفی در آن بیابد و به عنوان سوژه ای علیه امام بکار برد!
از طرفی چون ملت ایران قبل از اسلام هم مردمی مذهبی و خدا پرست بودند، سلاطین و دیکتاتورها از این مزیت ملت به نفع خود بهره برداری می نمودند و هرگاه که موقعیت خود را در خطر می دیدند عده ای عوام فریب را بر مردم می گماردند تا بتوانند امیال پلید خود را که همانا غارت و تجاوز بود براحتی و بدون مزاحم پیاده کنند، لذاست که ایرانیان با آغوشی باز از اسلام و مسلمین استقبال کرده و به دین مبین اسلام گرویدند، نه با زور و شمشیر، در این برهه نیز که مردم از ستم شاهان به تنگ آمده بودند،‌ با عنوان طرح حکومت اسلامی آنرا با دل و جان پذیرا شدند:
بازتاب طرح حکومت اسلامی در ایران[۲۱]
با وجود تلاش های همه جانبه رژیم شاه برای پیشگیری از توزیع نوارها و جزوه های حکومت اسلامی و گسترش اندیشه آن، ‌موج تازه ای که این طرح در میان ملت ایجاد کرده بود، هر روز ابعاد تازه ای یافت و برای مردم که در مقطعی کوتاه از رهبری های امام به طور مستقیم و رسمی بی نصیب مانده بودند، امید و نوید تازه ای پدید آورد. رهروان راه امام نیز از این طرح شور و شعف ویژه ای یافتند و بیش از هر وقت دیگر به ادامه مبارزه و نهضت پابرجا و دلگرم شدند؛ زیرا که تا آن روز هدف نهایی امام برای بسیاری از آنان به درستی روشن نبود و نمی دانستند امام چه می خواهد؟ و تا کجا می خواهد پیش برود؟
آنان که امام را از نزدیک می شناختند و راه و اندیشه او را درک می کردند، تا پایه ای دریافته بودند که هدف امام سرنگونی رژیم شاه و پایان دادن به رژیم شاهی و برپایی حکومت اسلامی است، لیکن بسیاری از مبارزان نمی دانستند امام چه اندیشه ای در سر دارد و چه برنامه ای را می خواهد به مرحله اجرا درآورد. شاید برخی می پنداشتند اگر یک ژنرال ایرانی با کودتایی رژیم شاه را سرنگون سازد، زمام امور را به دست گیرد و با مراعات و احکام و قوانین اسلام حکومت کند، ‌امام دست بر می دارد و دنبال درس و بحث خود می رود! روشنفکر مآب های ملی گرا انتظار داشتند که امام با ادامه سلطنت شاه در صورتی که کرسی ای در پارلمان به آنان واگذارد موافقت کند، ‌از مبارزه علیه شاه دست بردارد! و رخصت دهد که شاه سلطنت کند نه حکومت!
با طرح حکومت اسلامی از طرف امام، هدف نهایی آشکار شد، همه دریافتند که چه هدفی را باید دنبال کنند، تا کجا باید پیش بروند،‌ دامنه نهضت را تا چه مرحله ای باید گسترش دهند و درجه مقاومت و پایداری را تا چه پایه ای بالا ببرند.
آگاهان امت و جوانان روشن ضمیر ایران هریک به نحوی آنچه را که در توان داشتند برای برپایی حکومت اسلامی بکار گرفتند،‌ گویندگان متعهد در منابر به شکل تلویحی، به تشریح و تفسیر حکومت اسلامی پرداختند، جمعی به توزیع و تکثیر نوارها و جزوه های حکومت اسلامی همت گماردند و با وجود کنترل شدید و همه جانبه ساواک توانستند آنرا در سطح گسترده ای پخش کنند و در دسترس عموم قرار دهند.
جوانان دلیر و فداکار در پی فرمان امام در طرح حکومت اسلامی، مبنی بر برداشتن عمامه از روحانی نماهایی که در خدمت رژیم شاه بودند، عمامه شماری از آنان را برداشتند.
محققان و پژوهشگران ژرف اندیش حوزه های علمیه با آنکه از طرف ساواک به شدت زیر نظر قرار گرفته بودند و بارها نوشته های آنان در مورد مسائل و موضوعات اسلامی، از طرف ساواک به یغمی رفته بود، ‌با پشتکار و کوشش فراوان به تحقیق و بررسی پیرامون حکومت اسلامی نشستند و تلاش گسترده و همه جانبه ای را برای روشن ساختن سیستم حکومتی و کشورداری اسلام آغاز کردند، لیکن دستگیری های پی در پی و زندان و تبعید دراز مدت، هیچ گاه به آنان فرصت نداد تا بتوانند تحقیقات و بررسی های خود را به انجام برسانند و سیستم حکومتی اسلام را همراه با تبیین خطوط آن ارائه دهند.
به نظر می آید که اگر پس از پیروزی انقلاب، سیره حضرت رسول (ص) در ورود به مکه سرلوحه برخوردها قرار می گرفت و با محبت و مهربانی و گذشت حتی با خاطیان حکومت شاه رفتار و به جاذبه بیش از دافعه توجه می شد، شاید نتیجه بهتری نصیب می گردید، چون با برخورد چکشی و شاید ظالمانه (توسط عده ای که بوئی از اسلام و تعالیم اسلامی نبرده اند) افراد جدید از پیوستن به این خط اصیل و تائید و اطاعت از حکومت اسلامی پرهیز نمایند.
۲،از دیدگاه کتاب ضرورت حکومت، خصوصا” حکومت اسلامی (حسینعلی قاسم زاده )
تمایز با سایر حکومت ها[۲۲]
حکومت اسلامی هیچ یک از سیستم های حکومتی موجود در جهان نیست و با همه آنها متمایز است اسلام تنها نظام و حکومتی را می پسندد که، در آن نظام، حکومت براساس قانون الهی در تمام ابعاد متصورش شکل گرفته باشد، یعنی چه در مرحله قانونگذاری و وضع قانون و مقررات و چه در مرحله و مقام قضاوت و قوانین جزائی و حقوقی و چه در مرحله و مقام اجرائی قانون، بنابراین اسلام با حاکمیت غیر قانون خدا در تمام مراحل سه گانه ذکر شده در فوق در هر شکل و لباسی و به هر اسمی، چه بصورت دموکراسی و چه در شکل دیکتاتوری مخالف است و آن را غیر مشروع و غیر قانونی قلمدادمی کند و براساس حدیث معصومین (الناس بدین ملوکهم) چنین نظام و حکومتی را مانع به سعادت رسیدن و تکامل پیدا کردن مردم می داند و شدیدا” با آن که همان نظام طاغوتی است، به مبارزه بر می خیزد، تا آنجا که مبارزه با چنین نظامهایی را سر لوحه برنامه های تمام فرستادگان و سفیران خود دانسته و همه آنها را در این امر مشترک قرار داده، که مبین این سخن آیه (وقد بعثنافی کل امور لولا ان عبداله و اجتنبوالطاغوت) است، یعنی: هرآینه برانگیختیم بین هر امتی، پیامبری را تا اینکه به مردم برسانند که خدا را عبادت کنند و فقط بندگی او را بپذیرند و از غیر خدا که همان نظام طاغوتی و غیر خدائی است تبری جویند و از آن احتراز و دوری کنند.
اثبات ضرورت داشتن حکومت[۲۳]
اثبات ضرورت داشتن حکومت برای جامعه انسانی شرعا” مستفاد از سیره عملی پیامبر (ص)، آنست که آن حضرت، وجود حکومت را در جامعه ضروری می دانست، لذا بعد از آنکه به واسطه آزار و اذیت قریش و عدم آمادگی زمینه تبلیغ و عدم امکان وصولش به اهداف الهی در مکه، بسوی مدینه هجرت کردند، دست به انجام یک سری کارهایی زدند که در حقیقت در استقرار یک حکومت ضروری به نظر می رسید، که از جمله آن کارها عبارت است از ایجاد وحدت و اخوت بین انصار و مهاجر که در واقع وحدت یکی از قوی ترین عواملی است که می تواند ضامن ثبات و حفاظت یک جامعه و موجب عدم تزلزل جامعه در مقابل حملات دشمن به شمار آید و به عبارت دیگر، اگر یک جامعه می خواهد استقلال همه جانبه خویش را حفظ کند و دارای عزت و عظمت باشد ممکن نیست، جز در سایه وجود وحدت و انسجام و هماهنگی در بین افراد آن جامعه، و آنچه که به عنوان یک عامل قوی از بین برنده استقلال یک جامعه و عامل سوق دهنده یک جامعه بسوی ذلت و بردگی است، ‌وجود تفرقه و تشتت در افراد جامعه هست و لذا استعمارگران و جهانخواران دنیا یک شعاری دارند و آن اینست که می گویند (تفرقه بیانداز و حکومت کن)، نقلی از امام خمینی (ره) در این خصوص: “وطن اسلام را استعمارگران و حکام مستبد و جاه طلب تجزیه کرده اند، ‌امت اسلام را از هم جدا کرده و بصورت چندین ملت مجزا درآورده اند”.
یک زمان هم که دولت بزرگ عثمانی بوجود آمد، ‌استعمارگران آنرا تجزیه کردند،‌ روس و انگلیس و اطریش و سایر دولتهای استعماری متعهد شدند و با آن جنگ ها کردند و هر کدام قسمتی از قلمرو آنرا به تصرف و یا تحت نفوذ خود درآوردند گر چه بیشتر حکام دولت عثمانی لیاقت نداشتند و بعضی آنها فاسد بودند و رژیم سلطنتی داشتند، باز این خطر برای استعمارگران بود که افراد صالح از میان مردم بیدار شوند و به کمک مردم در این دولت قرار گرفته با قدرت و وحدت ملی بساط استعمار را بر چینند، به همین علت پس از جنگ های متعدد، ‌در جنگ بین المللی، اول آنرا تقسیم کردند، که از قلمرو آن ۱۰ تا ۱۵ مملکت یک وجبی پیدا شد، هر وجب را دست یک مامور یا دسته ای از مامورین خود دادند، بعدها بعضی از آنها از دست مامورین و عمال استعمار بیرون آمده است.
ما برای اینکه وحدت امت اسلام را تامین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت های دست نشانده آنها خارج و آزاد کنیم راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم، ‌چون به منظور تحقق وحدت و آزادی ملت های مسلمان بایستی حکومت های ظالم و دست نشانده را سرنگون کنیم و پس از آن حکومت عادلانه اسلامی را که در خدمت مردم است به وجود آوریم، چنانچه حضرت زهرا (س) در خطبه خود می فرماید که، ‌امت برای حفظ نظام و تبدیل افتراق مسلمین به اتحاد امت است. و در جای دیگر می فرماید: پس از رحلت رسول اکرم (ص) هیچ یک از مسلمانان در این معنی که حکومت لازم است، تردید نداشت، ‌هیچ کس نگفت حکومت لازم نداریم.
چنین حرفی از هیچ کس شنیده نشد، در ضرورت تشکیل حکومت همه اتفاق نظر داشتند، اختلاف فقط در کسی بود که عهده دار دارالامر شود و رئیس دولت باشد، لهذا پس از رسول اکرم (ص) در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع) هم حکومت تشکیل شد و سازمان دولتی وجود داشت و اداره و اجرا صورت می گرفت و بعد از آن مسجدی بنا فرمودند، که هم محل تصمیم گیری و هم قضاوت بود، ارتش هم تشکیل داد، برای حفاظت از حکومت.
حکومت در اسلام هدف نیست[۲۴]
حکومت اسلامی، حکومت قانون است، در این طرز حکومت، ‌حاکمیت منحصر به خداست و قانون فرمان و حکم خداست و قانون اسلام یا فرمان خدا برهمه افراد دولت اسلامی حکومت تام دارد و همه افراد از رسول اکرم (ص) گرفته تا خلفای آن حضرت، تا ابد تابع قانون هستند، ‌همان قانون که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و نیز می فرماید:
حکم الهی برای رئیس و مرئوس متبع است، ‌یگانه حکم و قانونی که برای مردم متبع و لازم الاجراست، ‌همان حکم و قانون خداست، تبعیت رسول اکرم (ص) هم به حکم خداست که می فرماید:
اطیعوالله و اطیعوالرسول[۲۵]، از پیامبر پیروی کنید، ‌پیروی از متصدیان حکومت یا اولی الامر نیز به حکم الهی است تا آنجا که می فرماید:
اطیعو….اولی الامر منکم، رای اشخاص،‌حتی رای رسول اکرم (ص) در حکومت و قانون الهی هیچگونه دخالتی ندارد و همه تابع اراده الهی هستند.
۳ – از دیدگاه کتاب صحیفه نور
کتاب با ارزش دیگر که می توان از محتوای آن به نام پیشینه تاریخ انقلاب اسلامی و زمینه ساز تشکیل حکومت جمهوری اسلامی نام برد. کتاب صحیفه نور است که پس از جمع آوری آثار و سخنرانی های حضرت امام خمینی (ره) از دهه ۴۰ به بعد به چاپ رسیده است و اشاره به فراز هایی از آن خالی از لطف نیست:
مراحل شکل گیری حکومت اسلامی در بیان امام خمینی ( ره )[۲۶]
پـیـش از امـام خـمـیـنى درباره حکومت اسلامى بحث هاى نظرى صورت گرفته و برخى از مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى جـنـبـشـهـاى شیعى براى تحقق آن انجام یافته بود، ولى در عمل از آن خبرى نبود.
امـام خـمـیـنـى با تلاش بى مانند خود، ضمن روشنگرى مشروعیت حکومت اسلامى و ثابت کـردن ایـن کـه حـقیقت دین، جز با اجراى حکومت دینى غیر قابل نمود و ظهور است، حـکـومت دینى را از جهان آرمانى به عینیت جامعه آورد و بار دیگر، مدینه آرمانى اسـلام، در بـرگـیرنده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق، امکان ظهور و نمود یافت و تـوجـه مـسلمانان از الگوهاى مهلک غرب و شرق و زندگیهاى ماشینى و مصرفى به سمت اسلام و نظام اسلامى مصروف شد.
شـیـعـه که خاطره نظام عدل را هرگز از یاد نبرده بود، با اعتقاد راسخ به غـیـبـت ولى الله الاعظم (عج)، در طول بیش از ده قرن، این خاطره را دنبال کرد و براى تـبـیـیـن مـبانى آن در عصر غیبت، سختیها کشید و در قالب گزاره ها و مقوله هاى کـلامـى چـون: مـسـاله ولایت، خلافت و غیبت امام ومقوله هاى فقهى، چون: دولت ستم، پـذیرش ولایت از سوى ستمکار، دولت عدل و ولایت فقیه، به بحث و مداقه در آن زمینه نـشست، فقیهان برجسته اى از جمله مقدس اردبیلى و شیخ جعفرکاشف الغطاء و ملااحمد نـراقـى در سـده هاى اخیر آن را در آثار خود مطرح کردند و امام خمینى آن را به کمال رساند.
امام خمینى، بحث از حکومت اسلامى را دنبال کرد، با این تـفـاوت کـه امـام ولایـت فقیه را از مباحث فقهى بیرون آورد و آن را در جایگاه اصـلـى خـود، یعنى علم کلام قرار داد. امام روشن کرد که ولایت فقیه در تفکر کلامى شـیـعـه، دنباله امامت است و بحث امامت و ولایت، از اصول عقاید امامیه شمرده مى شـود، از ایـن روى نـمـى تواند داخل مباحث فرعى فقهى باشد، هر چند تکلیفى بودن پـذیرش ولایت فقیه، براى همه مومنان، آن را از احکام تکلیفى و داخل مباحث فقهى نـیـز قـرار مـى دهـد و مى تواند در فقه نیز، به این اعتبار مورد گفت وگو قرار گیرد.
بـه دیـگـر سـخن، ولایت فقیه به لحاظ جنبه فعل الهى بودن، یک بحث کلامى است و به لحاظ جنبه فعل تکلیفى بودن، یک بحث فقهى شمرده مى شود.
امام مستقیم به سراغ دیدگاه کلامى و فقهى شیعه در زمینه حکومت رفت و از توجیه شـرعى نظامهاى موجود پرهیز کرد.
امام خمینى در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، تنها کـسـى اسـت که با واقع گرایى حیرت انگیز و حلم و حکمت بى مانندش، توانست هزاران بـازدارنـده را بـا استمداد از امدادهاى غیبى، از جلوى راه حرکت بردارد و پایه هـاى حـرکت و حکومت و حکم اسلامى را براساس آنچه در کتاب و سنت تبیین شده است و نـیازهاى تاریخى و اجتماعى، ایجاب مى کند، بریزد.
امام، تنها عالم دینى بود که تـوانست حق بودن اصول پایه نظام را اثبات کرده و در عرصه ظهور مدینه ها، آرمان شـهـر اسـلام را با بنیان گذاردن دولت اسلامى، عینیت بخشد و حکومت عملى اسلام را در عمل مجسم کند.
حـکـومت اسلامى در عینیت جامعه [۲۷]
پس از پیروزى انقلاب اسلامى در پرتو آموزه هاى اسـلام، تـوجهات حضرت حق و پشتیبانى بى دریغ مردم و رهبرى خردمندانه امام خمینى در ۲۲ بـهـمن ۱۳۵۷، زمان آن رسیده بود که اندیشه حکومت اسلامى جامه عمل بپوشد و بـاورهـا و انـدیـشـه هـاى مربوط به حکومت اسلامى و ولایت فقیه که در طول قرنهاى گذشته، مورد گفت وگو قرار گرفته بود، در قالب یک نظام سیاسى تبلور یابد.
امـام خـمـیـنى، بر اساس خواست عمومى ملت ایران و برابر اصول قانون اساسى نظام اسـلامى، در نقش رهبر انقلاب، ولایت و هدایت جامعه را بر عهده گرفت.
او مشى سیاسى را دنـبـال کـرد، تا چشم از جهان فرو بست.
در طول این مدت، زوایاى ناپیدایى از سیستم حکومت اسلامى روشن شد که خود به پژوهش مستقلى نیاز دارد.
بـى گـمان یکى از مواردى که در طول انقلاب، امام به گونه روشن نظرخود را درباره مـشـروعـیـت وحوزه اختیار حکومت اسلامى اظهار داشت، درباره حوزه اختیار و قلمرو کارى حکومت اسلامى بود:
حـکومت که شعبه اى از ولایت مطلقه رسول اکرم (ص) است، یـکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمامى احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حـج اسـت.
حـاکم مى تواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است، خراب کند و پـول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مـسـجدى که ضرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند.
حکومت مى تـواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، هر موقع آن قرارداد مخالف مـصـالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و مى تواند هر امرى را چه عبادى و یـاغـیـر عـبـادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین اسـت، جـلـوگـیـرى کـنـد.
حکومت مى تواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست، موقتا جلوگیرى کند.
بـیان و بنان امام و سیره عملى ایشان در برخورد با قدرتهاى شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادى و احیاى ارزشهاى اسلامى، مسیر حکومت را نشان مى داد و راه هاى نارفته آینده را پرتو افشانى مى کرد.
امام در عمل نشان داد که جهت گیرى اقتصاد اسلامى در راستاى حفظ منابع محرومان و گـسـتـرش مشارکت عمومى آنان است و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگ ترین هدیه و بشارت آزادى انسان از اسارت فقر و تهیدستى به شمار مى رود:
عکس مرتبط با اقتصاد

 

برای

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:25:00 ب.ظ ]