هر سطح دارای پیچیدگی خاص خود است که موجب نیازمندی به قوانین خاص برای تبیین ویژگی‌های این سطح می‌شود.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

هیچ قانون طبیعی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی وجود ندارد که در سرتاسر جهان طبیعت حاکم باشد و بتواند روابط تمام سطوح مادی در طبیعت را تبیین کند.

برای تبیین سطوح گوناگون هستی به هستی شناسی تکثّرگرا نیازمندیم، زیرا غیر از نگاهی که تکثّر هستی را بپذیرد نمی‌تواند سطوح متعدّد طبیعت را تبیین کند. مثلاً نگاه مادّی صرف، قادر نیست هستی را تبیین کند زیرا از ریشه و بنیان اعتقادی به سطح غیر مادی در طبیعت ندارد.

هیچ سطحی از سطوح نوپدیدار قابل تقلیل به سطح قبل یا اجزاء تشکیل دهنده آن نیست.

از آنجا که قانون یا قوانین کلی نسبت به روابط مادی وجود ندارد،‌ قوانین حاکم بر پدیده‌ها یا سطوح پیشینی، نقش تعیین کنندگی نسبت به سطوح نوپدید فوقانی ندارند.

سطوح زبرین تأثیر علَی بر دیگر سطوح زیرین دارند.

ذهن حقیقتی نوپدید است.[۷۵]

۱-۱۲٫ علوم، زیربنای مطالعات نوپدیداری
کلایتون برای اثبات نوپدیداری در طبیعت مطالعاتی علمی را مطرح می‌کند که بیان گر سطوح نوپدید جدید است و در ضمن، بیان کننده ضعف‌های علوم در تبیین پیچیدگی‌های رخ داده در این سطوح است. کلایتون با نتایج علوم مخالفتی ندارد بلکه مشکل او با علوم بر سر عدم کارایی لازم علوم در تبیین‌گری سطوح جدیدی است که در طبیعت پیوسته نوپدید می‌شود، هر چند نقش تبیین گری آنان نسبت به یک سری سطوح اولیه قابل انکار نیست. مثال‌های کلایتون شامل مواردی از فیزیک، شیمی و زیست شناسی به عنوان پایه‌ای‌ترین سطوح علم است. سوالی که کلایتون از منظر نوپدیدی در برابر علوم تجربی می‌بیند این است که آیا علوم طبیعی به نحو مناسبی قادرند تمام سطوح و لایه‌های مرتبط با یکدیگر را جهت ارائه تبیین علّی از پدیده در جهان هستی درک کنند؟ کلایتون مدعی است شواهد علمی پاسخی منفی به سؤال بالا می‌دهد.[۷۶]
۱-۱۲-۱٫ موارد نوپدید در طبیعت و رابطه آن با علوم
به اعتقاد کلایتون در تمام دانش‌های سه‌گانه می‌توان مواردی از نوپدیدی را مشاهده کرد. مواردی که در پی تکامل سیستم‌های طبیعی رخ می‌نمایند. مثال‌هایی که کلایتون برای تبیین نظریه نوپدیداری خود در طبیعت می‌زند شامل رسانایی، نمونه‌های مصنوعی و نتایج مطالعات زیست شیمی و زیست‌شناسی می‌شود.
۱-۱۲-۱-۱٫ رسانایی در علم فیزیک و مسئله نوپدیداری
برای این مورد، کلایتون تبدیل برف و یخ به بلور با اشکال خاص را مثال می‌زند. فیزیک می‌تواند تبیینی از چگونگی نوپدیدی این ویژگی ارائه دهد اما مواردی نیز در امور فیزیکی یافت می‌شود که مسئله پیچیدگی به تکامل آن دامن می‌زند و دیگر نمی‌توان با آن به صورت ساده مواجه شد و یا مطالعه سطحی، پاسخگوی تبیین آن نیست. مثالی که کلایتون در باب فیزیک برای این نمونه می‌آورد رسانایی است. فیزیک قادر است به مطالعه تک الکترون‌ها بپردازد. ویژگی مورد مطالعه تک الکترون‌ها هرچه باشد مربوط به حالت یک الکترون است. وقتی مسئله به الکترون‌ها مربوط باشد ویژگی دیگری به نام رسانایی در شیئ جامد شاهد هستیم. آنچه در شیئ جامد به نام ویژگی رسانایی می‌بینیم مربوط به ویژگی پیچیدگی است که در نتیجه ارتباط انبوهی از الکترون‌ها پدید می‌آید، در حالی که این ویژگی در یک الکترون به تنهایی یافت نمی‌شد.
مسئله‌ای که مسیر مطالعه فیزیک در باب الکترون را تغییر داد و موجب شد فیزیک در مطالعه خود راجع به الکترون‌ها به سطح جدیدی از نگرش بپردازد، مسئله پیچیدگی‌ای است که در رابطه با انبوه الکترون‌ها مشاهده می‌شود. سؤال این است که آیا الکترون‌ها در شرائط جمعی ماهیت الکترونی را از دست می‌دهند یا خاصیت فرا الکترونی پیدا می‌کنند؟ یا این که تغییری در ماهیت آنها پدید نمی‌آید بلکه صرفاً ویژگی جدیدی بر اثر اجتماع آنها نوپدید می‌شود که نیاز به سطح جدیدی از مطالعه فیزیکی یعنی بررسی رسانایی را ایجاب می‌کند.[۷۷]
۱-۱۲-۱-۲٫ نمونه‌های مصنوعی و مسئله نوپدیداری
در ساختارهای مصنوعی مانند برنامه چینش آجرها، پیچیدگی‌ای نوپدیدار می‌توان مشاهده نمود. پیچیدگی در چینش آجرها به این معناست که ویژگی یک آجر به تنهایی غیر از ویژگی ساختار ترکیبی حاصل از ترکیب گروه زیادی از آجرهاست. این سوال در مورد مثال آجرها مطرح است که ویژگی یک آجر مربع چیست که می‌تواند تشکیل دهنده مربع‌هایی به تعداد ۵۱۲ با آرایش سه در سه باشد؟ آنچه در یک آجر می‌بینیم هیچگاه با آنچه در مجموع آجرهای ترکیب شده درهم می‌بینیم یکسان نیست؛ نه حقیقت مجموع آن‌ ها مساوی با یکی است و نه درون ویژگی‌های یک مربع می‌توان ویژگی حاصل از ترکیب ۵۱۲ آجر را دید، بلکه در فهم حقیقت ترکیبی آجرها حتماً باید ویژگی ترکیبی آن را که در حقیقت حامل سطحی از پیچیدگی است در نظر گرفته شود که تنها در مجموع آن یافت می‌شود و نه در یک واحد آن. بر اثر چینش آجرها در کنار یکدیگر به مرور قواعد حاکم بر شکلی که از چینش آجرها پدید می‌آید رو به پیچیدگی می‌گذارد تا جایی که به سطحی می‌رسد که رابطه‌اش با اجزاء تشکیل دهنده آن رابطه عدم امکان پیش بینی خواهد بود.
وقوع چنین پدیده‌هایی (تلفیق داده‌ها با یکدیگر) در طبیعت، مبیَن این حقیقت است که ساختارهای نوپدید در جهان طبیعت نقش مهمی در تبیین‌های تجربی ایفا می‌کنند؛ این بدان دلیل است که ساختارهای پیچیده و ترکیبی، از ترکیب ساختارهای ساده‌تر شکل گرفته‌اند و به مرور که ترکیب، شکل پیچیده تری به خود می‌گیرد قواعد حاکم بر آن هم از حالت سادگی خارج شده و خصیصه پیچیدگی پیدا می‌کند تا جایی که سراسر ساختار تکاملی را در بر می‌گیرد.[۷۸]
مثال دیگر در مورد سیستم‌های کامپیوتری است که بر اساس شبیه سازی شبکه‌های حیاتی می‌توان آن را تبیین نمود. اگر برای تبیین پیچیدگی‌های کامپیوتر صرفاً به تعریف سخت افزار به کار رفته در آن از قبیل مقاومت‌ها، فتون‌ها و…. بسنده کنیم هیچ گاه به تبیین نرم افزاری یعنی آنچه در واقع در رایانه رخ می‌دهد نخواهیم رسید. به عنوان مثال، در نرم افزار (word) زیر کلمه‌ای خط قرمز می‌افتد؛ اگر این رخداد را اتفاقی در مقاومت‌ها و شبکه‌های ارتباطی آنها و در نهایت فوتون‌ها به واسطه عبور کنترل شده جریان برق تعبیر کنیم، تعریف درستی از آنچه رخ داده به دست نداده‌ایم؛ زیرا این تمام واقعیت نیست بلکه بخش سخت افزاری آن است. در بخش نرم افزاری نیز رخدادهایی وجود دارد که از دستور العمل‌های ساده آغاز شده و تا سطح پیچیده‌ای از معادلات نرم افزاری پیش‌می رود تا خطی قرمز زیر کلمه‌ای نمایان شود. سؤال این است که حقیقت ارتباط میان سخت‌افزار و نرم افزار چیست و این که چرا نمی‌توان نتایج نرم افزاری رایانه را به چند دستور ساده تقلیل داد.
ما می‌دانیم رایانه دارای روح نیست بلکه حقیقتی فیزیکی است امّا آیا این کافی است برای این که تمام ماهیت آنچه در رایانه رخ می‌دهد را به ماده و فعل و انفعالات مادی ارجاع دهیم؟ سخن کلایتون این است که هر چند رایانه متشکل از ماده است امّا نتایج حاصل از ارتباط نرم افزاری و سخت افزاری موجود در آن چیزی فراتر از سطح مادی صرف را به نمایش می‌گذارد که با تبیین روابط مادی میان اجزای ظاهری آن قابل تبیین نیست.[۷۹]
مثال دیگر، شبکه‌های عصبی مصنوعی است؛ شبکه‌های عصبی مصنوعی، مدلی از حافظه بصری‌اند. به نظر کلایتون تحقیق در باب شبکه‌های عصبی نیز از جهتی دیگر به نتایج مشابهی نائل می‌شود. محققین مجموعه اتصالات میان تعداد زیادی از غدد که شکل شبکه به خود می‌گیرد را شبیه سازی کرده و به جای تأسیس قوانین پیچیده قوانین نسبتاً ساده‌ای را که با ادراک حیوانی رقابت می‌کند، به کار می‌برند. قطعاً این قوانین بیش از آن که با مجموع ترکیب به کار رفته در این سامانه مرتبط باشد به اتصالات موضعی موجود در خود وابسته است. این روابط به مرور که حافظه بصری را تشکیل می‌دهد، به صورتی پِیچیده در می‌آید که قوانین اولیه نمی‌تواند مبین آن باشد.[۸۰]
مثالی دیگر در مورد نوپدیداری در نمونه‌های مصنوعی مربوط به اجتماع مورچه‌ها می‌باشد. این پدیده روابط نوپدید پیچیده در رفتار اجتماعی مورچه گان را که برخواسته از قوانین رفتاری ساده‌ای که به طور ژنتیکی در افراد مورچه‌ها دیده می‌شود را بررسی می‌کند. به واقع هر مورچه دارای خصایصی است که به طور ارثی از آن بهره می‌برد امّا آنچه در مجموع رفتار‌های یک اجتماع بزرگ مورچه می‌بینیم با آنچه در مطالعات بر روی یک مورچه به دست می‌آوریم متفاوت است. آنچه از سادگی در رفتار یک مورچه دیده می‌شود چیزی نیست که بتوان با آن سطح پیچیده‌ای از رفتار‌های یک اجتماع بزرگ مورچه را پیش بینی کرد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
مطالعاتی که در زمینه اصول رفتاری مورچه‌ها توسط جان هولند[۸۱] (- ۱۹۲۹٫م) به انجام رسیده چنین می‌گوید: اصولی بر رفتار مورچگان حکم فرماست از جمله این که همیشه اصل اول در برخورد با اشیاء متحرک فرار است امّا اگر شیئ متحرک کوچک بوده و بوی مورد نظری که متناسب با دوست است از وی متساعد باشد به وی نزدیک شو و با شاخک‌هایت آن را لمس کن!
دبرا گوردن[۸۲](-۱۹۵۵٫م) که بر روی این مجموعه کار کرده نیز به نتایج مشابهی رسیده است. تحقیقات وی در مورد اجتماع مورچه‌ها به درک کلی ساختارهای پیچیده کمک شایانی می‌کند. وی می‌گوید: شیوه زندگی جمعی مورچه‌ها خصایص مشترکی با بسیاری از دیگر ساختار‌های پِیچیده دارد به این معنا که افراد نسبتاً ساده و بسیط مورچه‌ها رفتاری به مراتب پیچیده از خود بروز می‌دهند. اگر ما بدانیم که یک اجتماع مورچه چگونه کار می‌کند شاید از این طریق بتوانیم مطالب بیشتری در مورد شیوه کار تمام ساختارهای این چنینی از قبیل ساختار مغز تا محیط زیست به دست آوریم.[۸۳]
عکس مرتبط با محیط زیست
به هر حال اگر رفتار یک اجتماع مورچه همان مجموع رفتارهای افراد مورچه‌هاست و در عین حال رفتار اجتماع مورچه‌ها به عنوان یک کل، کاملاً پیچیده بوده و در ارتباط با تغییرات محیطی بسیار پیچیده شکل می‌گیرد، پس رفتار کدامین مورچه از قواعد بسیار ساده رفتاری مورچه‌ها تبعیت می‌کند؟ این همان تناقض درونی است که اندیشمندان در مطالعه تمامی ساختارهای پیچیده با آن رو به رو می‌باشند.
به نظر کلایتون نکته قابل ملاحظه و دقیق در این گونه الگوهای پیش رفته این است که در طول یک دهه یا بیشتر پدید می‌آیند امّا واقعیت این است که زیست کنندگان فردی آن تنها یک سال یا کمتر زندگی می‌کنند. به وضوح پیداست که عوامل بالقوه انطباق پذیری پیچیده‌ای که در اجتماع مورچه‌ها به عنوان یک کل است، خصایص نوپدید ساختار جمعی است که مورچه از آن بهره می‌برد.[۸۴] به نظر این اندیشمندان می‌توان ساختار مغز را از روی مطالعه تک سلول‌های مغزی به دست آورد، در صورتی که بتوانند به پیچیدگی حاصل از رفتار‌های هدفمند مجموعه‌ای از سلول‌های مغزی نیز دست پیدا کنند.
به نظر کلایتون آنچه در پیچیدگی رفتاری کلونی مورچگان و رفتار‌های مجموعی سلول‌های مغز شاهد هستیم، دقیقاً همان ویژگی نوپدیداری است که در سطوح ساده نمی‌توان آن را یافت. این سطوح پیچیده تحت حاکمیت قوانین خاص خود هستند و تنها سطحی خاص از دانش می‌تواند این قبیل الگوها را مورد مطالعه قرار دهد. نوپدیدارگروانی همچون کلایتون امکان پیش بینی این سطوح پیچیده را، از طریق مطالعه الگوهای ساده نمی‌پذیرند، همچنانکه در مورد چینش آجرها یا موارد دیگر شاهد بودیم. کلایتون معتقد است وظیفه دانش تجربی توصیف و درک صحیح چنین امور نوپدیداری است در حالی که مجموع آنچه در اختیار است از جمع اجزاء موضوع مورد بحث فزونی دارد؛ به این معنا که پدیده ما با حقیقتی به معنای پیچیدگی رو به روست که به مراتب وسیع‌تر از جمع اجزائی است که کل مورد نظر را تشکیل می‌دهد.
۱-۱۲-۱-۳٫ مطالعات زیست شیمی و مسئله نوپدیداری
به نظر کلایتون، بسیاری از موارد نوپدیدار در مطالعات زیست شیمی مواردی از شکل گیری خود به خود ساختارهای منظم و منسجم را به نمایش می‌گذارد، چنانکه در مورد شکل گیری ساختار‌های منظم برفی و بلورین شاهدیم.[۸۵] سؤال زیست شیمی این است که چگونه این انسجام در مجموعه وسیع و به ظاهر به هم ریخته اولیه پدیدار شد؟ ابتدا به نظر می‌رسد این نگرش نگاه مطلوبی به فیزیک ندارد. شاید حق با این نگاه باشد زیرا به نظر کلایتون اندیشمندان نوپدیدارگرا به دنبال یافتن ویژگی‌های اصلی در چرخه تکاملی مجموعه‌های حیاتی‌اند و این ویژگی در سطحی فراتر از فیزیک مشاهده می‌شود. شیمی دان‌ها می‌خواهند به چگونگی نوپدیداری حیات در این عرصه دست پیدا کنند.[۸۶]
مثال قابل عرضه در این نوشتار نمونه خود سازماندهی است که در زیست شیمی مشاهده می‌شود. در این نمونه، فرایندی را مشاهده می‌کنیم که در طی آن تغییر و تحولات اتفاقی و تصادفی منجر به پدیداری الگوهای رفتاری مبتنی بر کارکرد خود سازماندهی میان سلول‌ها می‌شود. به نظر کلایتون مثال مناسب این الگو از خودسازماندهی که بر اثر تحولات تصادفی رخ می‌دهد، اجتماع و تجزیه سلولی در کپک می‌باشد. چرخه حیاتی در مورد بافت کپک از زمانی آغاز می‌شود که محیط زیست آن از ماده غذایی تهی می‌شود. این فرایند موجب می‌شود کلونی کپک به بخش‌های کوچکی تقسیم شود، مثلاً ۱۰ مجموعه کوچک تر. این مجموعه‌ها به دنبال منبع غذایی حرکت می‌کنند تا زمانی که منبع مناسبی از مواد مغذی و حیات بخش را بیابند؛ در این صورت مجدداً بخشی از آنها با یکدیگر اجتماعی جدید را تشکیل می‌دهند، به وسیله هاگ‌ها تولید مثل می‌کنند و منتشر می‌شوند. نسل جدید نیز مسیر خود را برای یافتن مواد قابل تغذیه ادامه می‌دهد تا سرانجام بر اثر رشد و گسترش آنها کلونی جدید از موجودات تک سلولی یعنی کپک‌ها ایجاد می‌شود.
نکته مهم و قابل توجه این است که به نظر کلایتون این ترکیب و تجزیه فرایندی است که به نحو اتفاقی و تصادفی آغاز گردیده است. تأثیر و تأثر در یک سلول غیر متعین در درون یک کلونی رخ می‌دهد. بر اثر چنین فعل و انفعالی این سلول به مرکزیت تأثیر گذاری بر سلول‌های اطرافش تبدیل می‌شود. چنانکه دیدیم، کلایتون تلاش می‌کند سطحی از پیچیدگی را در روابط موجود در زیست شیمی تعریف کند که از ویژگی نوپدیدی برخوردار است. خصوصیتی که باعث می‌شود در این نمونه، کلایتون بر نوپدیدی تأکید کند مسئله غیر قابل پیش بینی بودن است که با تعبیر اتفاقی بودن بر‌آن اصرار می‌ورزد. به شکل شماره ۱-۱ توجه نمایید.

شکل شماره ۱-۱
نمونه خود سازماندهی. شکل بالا نمونه تحولات تصادفی در کپک را به عنوان موجودی زنده به نمایش می‌گذارد که بر اثر آن کپک دچار تجزیه و ترکیب می‌شود.
۱-۱۲-۱-۴٫ مطالعات زیست شناختی و مسئله نوپدیداری
عده‌ای از اندیشمندان نوپدیدراگرا فرایندهای زیستی را به طور کلی نتیجه سیستم‌هایی می‌دانند که از طریق دریافت انرژی متراکم از محیط ایجاد می‌شوند. فرایند زیستی هر چه هست، نتیجه حاصل از آن به مراتب بیشتر از اجزاء تشکیل دهنده آن می‌باشد. این امر به پیچیدگی حاصل از فعل و انفعالات زیستی باز می‌گردد. چهار عامل نقش اساسی و محوری در نوپدیدار شدن پیچیدگی در حیطه مطالعات زیست شناختی ایفا می‌کند.
۱-۱۲-۱-۴-۱٫ نقش سنجشی و قیاسی
به مرور که مسئله پیچیدگی در موارد نوپدید زیستی مشاهده می‌شود، کلان ساختار‌ها و کلان کارکرد‌ها نیز نوپدید می‌شوند. این مسئله پیش از این نیز مورد تأکید قرار گرفت که آنچه در فرایند نوپدیدی در امور طبیعی رخ می‌دهد از مجموع اجزاء آن بیشتر است. این ادعا به مسئله پیچیدگی نوپدید در سطح جدید از پدیده‌ها باز می‌گردد. کلایتون به کلام جان‌هولند استناد می‌کند که مدعی است، علوم مختلف در سلسه پیچیدگی نوپدیدار گاهی تا حد سه سطح متفاوت با یکدیگر اختلاف دارند به همین خاطر نمی‌توان آنچه مربوط به سطوح فوقانی است را با علوم سطوح پایین‌تر بررسی و پیش گویی کرد. از این رو برای تشریح امور نوپدیدار نیاز به تشریحی در سطح بالاتر داریم.
۱-۱۲-۱-۴-۲٫ نقش بازخوردی
نقش بازخوردی به تعبیر کلایتون نقش فزاینده‌ای از سطح سلولی به بالا ایفا می‌کند. مثال کلایتون در این زمینه گیاهان است. گیاهان در تعاملی شگفت انگیز با طبیعت مواد مورد نیاز برای ادامه حیات را از طبیعت می‌گیرند، بر روی آن فعل و انفعالاتی انجام می‌دهد و مواد جدید مانند اکسیژن به زیست محیط تحویل می‌دهد. محیط زیست نیز این مواد را تحویل گرفته، می‌پردازد و مواد قابل استفاده جدیدی را در اختیار گیاهان قرار می‌دهد. این نوع از بازخورد پویا مبنای نظریه اکوسیستم[۸۷] است که می‌گوید: رفتارهای خاص اندام واره‌ها موجب تغییرات در محیط زیست آنها می‌شود و این تغییر تأثیر بر اندام واره‌ها می‌گذارد و آنها از خود واکنش نشان می‌دهند. متقابلاً این واکنش پیچیده اندام واره‌ها موجب تغییرات داخلی در درون آنها می‌شود و تأثیراتی بر اندام واره‌های خاص می‌گذارد.[۸۸] به شکل شماره ۲-۱ توجه نمایید.[۸۹]

شکل شماره ۲-۱
نقش بازخوردی. در این تصویر تعامل دوسویه میان طبیعت و گیاهان که طی آن گیاه و محیط زیست مواد مورد نیاز را از یکدیگر دریافت کرده و پس از انجام فعل وانفعالات آن را در اختیار یکدیگر قرار می‌دهند
۱-۱۲-۱-۴-۳٫ نقش فعل و انفعالات عام و موضعی
به نظر کلیتون، در مجموعه‌های پیچیده و پویا بازخوردهای چند گانه و در هم تنیده می‌توانند ساختارهای نوپدیدی عام وکلی تولید کنند. کلایتون به نقل از راجر لوین[۹۰] (-۱۹۴۶٫م) الگوی کلی در این زمینه ارائه می‌دهد. او مدعی است در این موارد، ویژگی‌های عام و جهان شمول که به تعبیری رفتارهای نوپدیداند، انعکاس و بازخورد تأثیر رفتار افرادی‌اند که این رفتار را انجام می‌دهند. این ساختار‌های عام می‌توانند ویژگی‌هایی داشته باشند که رفتارهای خاص و موردی آن را دارا نیستند. به شکل شماره ۳-۱ توجه نمایید. این تصویر بیان گر ایده ساختار عام وکلی است. در این نمونه به عنوان مثال زیست بوم، معمولاً ارائه دهنده نوعی از ثبات درونی است که موجودات زنده تشکیل دهنده این زیست بوم، دارای این ویژگی ثبات نمی‌باشند. با این وصف، نمی‌توان از سطوح زیرین که مبتنی بر شناخت اجزاء این سیستم است، تأثیرات عام یا ساختار‌های عام را پیش بینی کرد. دلیل عدم توانایی در پیش بینی ساختار‌های کل مانند رفتار عمومی، مسئله پیچیدگی‌ای هست که در سطح عام می‌توان مشاهده نمود.

شکل شماره ۳-۱
نقش فعل و انفعالات عام و موضعی. در این تصویر تأثیر متقابل فعل و انفعالات عام و موضعی که منجر به نوپدید شدن ساختارهای پیچیده جدید می‌شود نمایش داده شده است.
در مقابل نظر کافمن[۹۱](۱۹۹۰-۱۹۳۹٫م) قرار دارد. او اعتقاد دارد که زیست بوم در یک تعبیر فقط شبکه پیچیده‌ای از کنش‌ها و واکنش هاست. برای مطالعه و بررسی پیچیدگی سیستم‌های زیست محیطی که او در نظر می‌گیرد باید از روش کمی به مدل کیفی تغییر روش دهیم. یعنی مطالعه کمی تغییراتی که در این نوع پیچیدگی رخ می‌دهد بیان گر حقیقت آنچه رخ می‌دهد نیست.
مثلاً برای ارزیابی تأثیر آلودگی بر جمعیت ها، گونه‌ها یا زیست گاه‌های خاص، دانشمندان روش‌های کیفی را با روش‌های تک متغیری و چند متغیری ترکیب می‌کنند. از این رو در یک تحقیق، تعداد فعل و انفعلات ممکن به نحو ترکیبی رو به افزایش می‌گذارد. این تأثیر و تأثرات مبتنی بر پیشینه پیچیده‌ای از عوامل تنش زای طبیعی، معلول‌ها و وقایع تاریخی است. ویژگی نگرش کافمن نسبت به دیدگاه لانگتون این است که نیرویی خارج از چرخه تأثیر و تأثرات میان اجزاء یا موجودات زنده درون یک مجموعه در نظر نمی‌گیرد، در حالی که لانگتون نتایجی برخاسته از رفتارهای فردی را در نظر می‌گرفت که ویژگی عام‌بودن داشتند. این ویژگی‌ها هر چند برخاسته از رفتار افراد یک مجموعه هستند، اما مجدداً بر افراد به عنوان قوانین کلی تأثیر می‌گذارند.
۱-۱۲-۱-۴-۴٫ نقش سلسله مراتب تو در تو
چهارمین و آخرین سطح از عوامل مؤثر در پیچیدگی پدیده‌های زیستی مربوط می‌شود به سلسله مراتب تو در تویی که بر‌اثر پدید آمدن ساختار‌های عام و خاص رخ می‌دهند. تو در تویی، یکی از شکل‌هایی بنیادینی است که بر اثر تزاید و انفجار ترکیبی رخ می‌دهد. موجودات زنده در این فرایند به مرحله‌ای از پیچیدگی ساختاری دست پیدا می‌کنند و این پیچیدگی سبب انسجام آنها از گسیختگی سیستمی و در نهایت منجر به حفظ بقای آنها می‌شود. به شکل ۴-۱ توجه نمایید.[۹۲]

شکل شماره ۴-۱
نقش سلسله مراتب تو در تو. در این تصویر سلسله مراتب تو در تو که در نتیجه آن پیچیدگی پدیده‌های زیستی رخ می‌دهد به نمایش در آمده است.
۱-۱۳٫ نوپدیداری در حیات
حیات چیست؟ و چه نوع ویژگی نوپدید در حیات می‌توان دید؟ پیش از این توضیح داده شد که بر اساس نگرش نوپدیداری حداکثری، کلایتون معتقد است که پیچیدگی موجود در طبیعت مقتضی سطح متناسبی از دانش به منظور تبیین ساختار نوپدیداری در هر سطح خاص است. این نگرش مدعی است که حقیقت اشیاء برخاسته از ماده می‌باشد و دانش‌های فیزیک، شیمی و زیست شناسی بیان گر روابط ماده در سطوح مرتبط با آن می‌باشند. اما نوپدیدارگروان این علوم را کافی برای تبیین تمام آنچه در طبیعت رخ می‌دهد نمی‌دانند. آنان معتقدند، نوپدیدی در طبیعت به گونه‌ای پیاپی می‌باشد که سطوح جدید از وجود را در طبیعت موجب می‌شود. این سطوح دارای پیچیدگی جدید و مخصوص به خود می‌باشند و پیچیدگی حاصل از نوپدیدی این سطوح نیازمند سطوح جدیدی از دانش به منظور تبیین این پیچیدگی جدید می‌باشند.
یکی از مهم‌ترین و یا شاید مهم‌ترین سطحی که ذهن نوپدیدارگروان را به خود معطوف داشته، مسئله حیات است. به نظر آنان حیات امری است که بدون تردید در حیطه عالم مادی رخ می‌دهد، اما آیا می‌توان حیات و ویژگی‌های آن را به ماده و ویژگی‌های مخصوص ماده تقلیل داد؟ طرفداران نوپدیداری حداکثری که کلایتون به این گروه تعلق دارد به شدت امکان تقلیل ویژگی‌های خاص موجودات زنده به امور مادی را انکار می‌کنند و دلایلی برای رد آن می‌آورند. آنها شواهدی بر وجود نوپدیدی در حیات که در مجموعه موجودات زنده می‌توان یافت را برای اثبات مدعای خود ارائه می‌دهند و از این مسیر می‌کوشند ضمن اثبات پیچیدگی موجود در حیات، غیر قابل تقلیل بودن آن به ویژگی‌های ماده را نیز ثابت کنند. به ادعای کلایتون نوپدیداری حیات را با ویژگی‌های خاص آن می‌توان شناخت. به این منظور کلایتون دو معیار برای تشخیص نوپدیداری در حیات ارائه می‌کند.
۱-۱۳-۱٫ تغییرات وجودی
اولین ویژگی نوپدیداری در حیات، تغییرات وجودی مشخص است. به این معنا که ابتدا یک سری مواد آلی در طبیعت بوده و پس از آن شکل‌های مختلف حیاتی پدیدار شدند. او شاهدی از دو زیست شناس جرالد جویس[۹۳](- ۱۹۵۶٫م) و جفری بدا[۹۴](- ۱۹۴۸٫م) ارائه می‌دهد که می‌گویند به وجود آمدن حیات از مواد آلی و عناصر موجود در زمین احتمال بعیدی نیست. بدا مدعی است که حیات از آمیخته‌ای از مولکول‌های همتا ساز بی حد و مرز آغاز شده است و از آن به بعد به طور اتفاقی غشاء سلولی (مراحل اولیه حیات) در آن پدید آمده است. جویس نیز حیات و زندگی را سامانه‌ای شیمیایی خود پایدار می‌بیند که قادر است دستخوش فرضیه تکامل داروین شود. اما کلایتون این نگاه را روشنگر مرز میان حیات و غیر حیات نمی‌بیند. مثلا در مورد ویروس‌ها میان حیات و نبود آن نمی‌توان تمییز گذاشت چون به نظر او، از جهتی به حیات و از جهتی به فقدان آن منتسب است زیرا هم ویژگی‌های موجودات زنده را از خود بروز می‌دهند و هم شباهت‌هایی به موجودات غیر زنده دارند، تا جایی که ویژگی‌های حیاتی بنیادین آن را می‌توان ویژگی‌های فرا‌نوپدید نامید.[۹۵] علت آن نیز شباهت ویروس‌ها از طرفی به موجود دارای حیات و از طرفی به موجودات بی‌جان می‌باشد.[۹۶]
۱-۱۳-۲٫ خودآگاهی
دومین ویژگی نوپدیداری حیات که می‌توان آن را وجه ممیز دانست خودآگاهی است که در شکل ابتدایی موجودات زنده به صورت تغذیه، نمو و کارکرد‌های تکثیری شاهد آن هستیم. این ویژگی‌ها مسئله‌ای را به نام پیچیدگی به نمایش می‌گذارند که در دیگر سطوح طبیعت چنین شکلی دیده نمی‌شود. خودآگاهی در مفهوم زیست شناختی اش به این معنی است که موجودات زنده بر حالات درونی خود به نحوی تسلط و اشراف دارند و رفتار‌های خود را متناسب با نیاز حیاتی شان تغییر می‌دهند. برآوردن نیاز‌های حیاتی، هماهنگی با تغییرات محیطی و گذشته از آن آگاهی نسبت به شرائط درونی از ویژگی‌های موجودات زنده به شمار می‌رود. از این رو برخی مدعی خودآگاهی انعکاسی به معنای آگاهی و کنترل بر آگاهی می‌باشند، یعنی آگاه بودن از این که چگونه نسبت به چیزی آگاه هستند. این امر موجب پیچیدگی بیشتر نیز خواهد بود.
خود آگاهی در معنای زیست شناختی، هر دو ساحت اشراف بر محیط خارجی و احوالات درونی و اصلاح و تسلط بر رفتارهای آن را شامل می‌شود. خود آگاهی خود به دو بخش انعکاسی و عام تقسیم می‌شود. از آنجا که نوع انعکاسی آن به معنای استعداد نظارت بر خود خودآگاهی است، این قسم از نظر رتبه بعد از خودآگاهی قرار می‌گیرد و خودآگاهی عام یعنی آگاهی از چگونگی آگاه‌بودن از خودآگاهی در جایگاه سوم است. این بدان معنی است که احساس و شناخت لااقل به مفهوم پیش‌آگاهی ارتباط نزدیکی با گسترش زیست شناختی دارد و شناخت آگاهانه در مرحله‌ای متأخر، مبتنی بر آنهاست. به نظر کلایتون حتی در مورد رفتار برخی باکتری‌ها متناسب با دریافتشان از محیط می‌توان رشد و بهبود مشاهده کرد و شاید بتوان نام آن را شناخت غیر آگاهانه از محیط اطراف گذاشت.[۹۷] این تبیین از این جهت نیز که تفاوتی میان شناخت و آگاهی قائل می‌شود دارای امتیاز است.
۱-۱۴٫ تبیین سطوح نوپدیدار در حیات
نوپدیدارگروی با اتکا بر مصادیق خاص نوپدیدار، مدعی پیچیدگی در حیات می‌باشد. بدون شک مبنای مادی آنها نمی‌تواند عناصری غیر مادی را به عنوان ساده‌ترین اجزاء تشکیل دهنده اشیاء معرفی کند. از این رو اولین اجزاء ترکیب یافته برای پدید آمدن موجود زنده همان عناصر آلی موجود در طبیعت‌اند. در اولین سطح یعنی ساده‌ترین سطح در طبیعت تعدادی عنصر ترکیب نیافته مشاهده می‌کنیم با خواص مخصوص به خود. فیزیک و شیمی علومی هستند که قادر به تبیین این سطح از واقعیت هستی هستند. پس از این مرحله شاهد ترکیباتی میان عناصر هستیم، چیزی که حیات را به ما عرضه می‌دارد. موجود زنده واقعیتی است که از ترکیب میان عناصر حاصل می‌شود. آیا موجود زنده به معنای حاصل ترکیب عناصر ساده، مساوی با جمع عناصر غیر ترکیب یافته است؟
کلایتون حقیقتی در موجود زنده می‌بیند که با حاصل جمع عناصر تشکیل دهنده آن مساوی نیست؛ پیچیدگی حاصل از ترکیب میان عناصر آلی است که حقیقت حیات را به ما نشان می‌دهد. حقیقتی که از تفاوت آشکار وجود شناختی تا رفتار‌های هدفمند و هوشیارانه تک سلولی زنده و حتی آگاهی انعکاسی در آن را شامل می‌شود. تغذیه، رشد و نمو، تکثیر و سازگاری با محیط جلوه‌های این پیچیدگی هستند. به وضوح می‌توان دریافت که دانش‌هایی از قبیل فیزیک و شیمی قادر به تبیین چنین پیچیدگی در طبیعت نیستند. به نظر کلایتون این سطح جدید از طبیعت برای تبیین، نیازمند سطحی فراتر از فیزیک و شیمی می‌باشد.[۹۸]
موجود زنده که در مرحله اول به صورت تک سلولی است توانایی تغذیه، نمو و تکثیر را داراست. در درون این سلول اطلاعاتی وجود دارد که بر اساس آن مسیر خود را در تجزیه و تقسیم می‌شناسد. تبدیل یک سلول به سلول‌هایی که دارای اطلاعات مجزا و دستورالعمل‌هایی برای کارکردهای گوناگون هستند نیز جلوه‌ای دیگر از پیچیدگی موجود در ساختار این تک سلول زنده است. سلول‌های تقسیم یافته هر کدام علاوه بر کارکردهای خاص خود، دارای توانایی‌های یاد شده نیز هستند. سلول کبدی، مغزی، عصبی، خونی، عضلانی یا هر سلول دیگر شامل اطلاعاتی در زمینه کارکردهای خاصی است که به عهده اش گذاشته شده است. این سلول‌ها، به نوبه خود بر اثر تکثیر، کلونی‌هایی از نوع خود را تشکیل می‌دهند. این کلونی‌ها خود دارای ویژگی پیچیدگی هستند که در سطح ابتدایی حیات شاهد آن نیستیم.
مرحله بعدی که در مسیر حیات موجود زند با آن رو به رو هستیم، هماهنگی میان کلونی‌های سلولی از انواع گوناگون با یکدیگر است. در این مرحله سلول‌های تشکیل دهنده یک کلونی با یکدیگر تشکیل یک اندام را می‌دهند و اندام‌ها در کنار یکدیگر، یک پیکر را شکل می‌دهند. در هر یک از این مراحل حیاتی شاهد پیچیدگی‌ای هستیم که در مرحله قبل دیده نمی‌شد. توده‌های سلولی دارای تمامی ویژگی‌های تک سلول اولیه به علاوه خصوصیات جدید دیگر می‌باشند؛ علاوه بر این هماهنگی با محیط به شکلی تکامل یافته نسبت به سلول اولیه در آنها مشاهده می‌شود. به نظر کلایتون هیچ‌کدام از این پیچیدگی‌ها به وسیله فیزیک و شیمی قابل تبیین نیست. دانشی که متکفل تبیین این سطوح از طبیعت است زیست شیمی و زیست شناسی می‌باشد. مسئله در مرحله‌ای به اوج می‌رسد که اندام‌های مختلف در تلفیق با یکدیگر یک کل و پیکر را تشکیل دهند. این کل، فقط شامل ویژگی‌های اندام‌ها نیست بلکه خصوصیت‌های متعدد دیگری نیز دارد و آن درک و شناخت خاص از خود و از محیط اطراف، اراده و توانایی تصمیم گیری، برقرار کردن رابطه‌ای فراتر از موجودات دیگر با خود، طبیعت و دیگر موجودات زنده در شکل عاطفی و بسیاری از ویژگی‌هایی که نه در عناصر اولیه دیده می‌شود، نه در سلول‌های متراکم و نه در اندام‌های تشکیل یافته از توده سلولی. بی گمان دانش‌های زیست شیمی و زیست شناسی هم توانایی تبیین این سطح از نوپدیدی در موجودات زنده را ندارند.[۹۹] تضارب و گستردگی آراء و مکاتب در باب روان شناسی انسان خود گواه مناسبی بر این مدعا می‌تواند باشد.
به عبارت دیگر می‌توان گفت: در مورد رفتار‌های هدفمند اندامواره‌ها که نمی‌توانیم توجیهی از زیست شناسی بیابیم شاید بتوان از آن به نظریه هدفمندی بدون هدف در عرصه نوپدیدی و رفتار اندامواره‌ها تعبیر کرد. در حقیقت رفتار اندامواره‌ها نظیر مغز، کبد، رشته‌های عصبی و…. نمونه‌ای است بارز میان دو سطح کاملاً متفاوت که یکی از عناصر شیمیایی نوپدیدار، مثلاً عناصرتشکیل دهنده سلول که هیچگونه رفتار هدفمندی را از خود بروز نمی‌دهد تشکیل شده و دیگری عوامل هوشمندی که کاملاً رفتارهای هدفمند و از روی قصد مرتکب می‌شود یعنی سطح بسیار پیچیده از نوپدیداری که از آن به هوش و نفس یاد می‌شود. در حقیقت تفاوت این سطوح به یک مثال یعنی رفتار اندامواره‌ها ختم نمی‌شود بلکه می‌توان سلسله مثال‌هایی میان سطح شیمیایی و سطح آگاهی یافت. اندامواره‌های اولیه به شیوه هوشیارانه‌ای که عاملی از روی قصد، هدفی را به انجام می‌رساند اقدام نمی‌کنند. در عین حال اجزاء یک اندامواره یا اندام یا سلول جهت حفظ بقاء خود در تلاش هوشمندانه اند؛ رشد نمو، تغذیه و کارکرد باز تولیدی همه در این راستا صورت می‌گیرد و در نهایت سطحی از موجودات در جهان طبیعت بروز می‌کند که قادر به انجام اقداماتی به منظور اهداف هوشمندانه آشکار و واضح خواهند بود. این موفقیت تکاملی در طبیعت، بر اساس توسعه‌های تدریجی پیاپی، حاصل شده است.
به تدریج که سطح پیچیدگی موجود به حدی می‌رسد که توانایی انجام امور هوشمندانه در وی از سطح رفتارهای هوشمندانه اندامواره‌ها فراتر می‌رود، انسان یعنی موجودی با هوشمندی مستقل نوپدید می‌شود که سازگار با قوانین فیزیکی، از موجودات دیگر تأثیر می‌پذیرد و بر آنها تأثیر می‌گذارد، این تأثیر گذاری در مواردی از حدود قوانین فیزیکی نیز فراتر می‌رود. نکته قابل دقت و تأمل در رابطه میان آگاهی و بدن همین تأثیری است که در محیط اطراف از خود برجای می‌گذارد و ما از آن به تأثیر علَی یاد می‌کنیم. به نظر کلایتون اگر اعتقاد به تأثیر علَی ویژگی‌های نوپدید ذهنی در طبیعت، را کنار بگذاریم ناچار به ماده‌گرایی گرایش پیدا کرده‌ایم زیرا یکی از وجوه تمایز میان اندیشه نوپدیداری و ماده‌گرایی عدم تقلیل پذیری ویژگی‌های هوشمند ذهنی است که به واسطه تأثیر علَی آن در طبیعت قابل اثبات است. در صورتی که این تأثیر علَی را نپذیریم ویژگی‌های ذهنی به ماده قابل تقلیل خواهد بود.[۱۰۰] بر این اساس، مغز، آنچنان که از طریق تجربه و فعل و انفعالات بشری در یافتیم نقش بسیار مهمی در درک جانوران از محیط اطرافشان و خصوصاً در مورد علائم مربوط به آگاهی اولیه از دیگر موجودات در برخی از تیره‌های جانوران بالا دستی ایفا می‌کند.
به نظر کلایتون، اگر این محاسبه به نحو استواری به انجام رسد به ما اجازه خواهد داد از اندیشه و اغراض انسان (فعل و انفعالات سمبلیک) به عنوان سطح جدید و واقعی‌ای از تجربه و رفتار بشر سخن به میان آوریم؛ همچنان که بشر پیشین از طریق فعالیت در زیست بوم شکل گرفت، اندیشه بشر نیز بر اساس قاعده مندی‌های قوانین فیزیکی و به واسطه سطح شبه قصدی نقش‌های زیست شناختی شمایل پذیرفت. اندیشه بشر برخاسته از تشخص و روان انسان است نه از این بابت که روح و روان ارتباط و همبستگی نزدیکی با حالات مغز انسان دارد بلکه از جهت موقعیتش در اندامواره‌ای که به واسطه اشکال گوناگون کنش‌ها در طول تاریخ تکامل به این شکل در آمده است؛ هرچند به وضوح این کنش‌ها تأثیراتی را در مغز انسان به جای می‌گذارند. بسیاری از این تاریخ پیچیده در (DNA) انسان منعکس است. پس به وضوح پدیداری روان انسان و به تبع آن اندیشه انسان در این دیدگاه با مسیری که مجموعه اندامگان انسان برای رسیدن به این مرحله از تکامل طی می‌کنند همراه است.[۱۰۱]
به طور خلاصه می‌توان دریافت که کلایتون از طرفی ویژگی‌هایی را در انسان می‌بیند که نمی‌تواند آن را به ماده تقلیل دهد و در عین حال این ویژگی‌ها را به وضوح نشأت گرفته از ماده و ویژگی‌های موجود در جهان مادی می‌بیند که بر اثر تعامل میان مواد و رسیدن به سطحی از پیچیدگی بروز یافته و نوپدید می‌شوند.
به نظر کلایتون آگاهی قابل درک در موجود زنده، در انسان به کمال می‌رسد. آگاهی انسان عمیق‌ترین و پیچیده‌ترین نمونه چالش برانگیز از ویژگی پیچیدگی در سطحی از سطوح جهان طبیعت است. سلسله سؤال‌های نوپدیدارگرایان در باب ماهیت هستی به اینجا می‌رسد که حقیقت درک و آگاهی که در انسان مشاهده می‌شود چیست؟ این آگاهی در چه سطحی از طبیعت نوپدید می‌شود؟ آیا می‌توان با دانش‌هایی از قبیل فیزیک، شیمی و زیست شناسی که دانش‌های پایه‌ای در تبیین ماده و خواص آن هستند به تبیین هوش و استعداد انسان پرداخت؟ و این که آیا آگاهی انسان در حقیقت همان چیزی نیست که طی فرایند قابل مشاهده در فعل و انفعالات موجود در مغز رخ می‌دهد؛ آیا می‌توانیم آگاهی انسان را همان فعل وانفعالات مغزی تفسیر کنیم؟
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
۱-۱۵٫ رابطه نفس و ذهن

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 11:33:00 ب.ظ ]