زشاهان دیـگر چـه گوید کــسی نباشد نـکو هـر چه گـوید کــــسی
زمذهب بـــود دشمنی در میـان چه سان مدح دشمن کشم در بـیان
دگر پـــادشاهان پیش از رسـول نباشد به غیر از ســـــکندر قــبول
سکندر شـــهنشاه حکمت شعار بدو بـــوده دنیا و دیـــــن اسـتوار
به پـــیش گروه سخن پــروران بود نامش از ســـلک پیــــغـمبران
بود نـــــام او در کـلام مــجید بـــس این فضل او پیش ارباب دیـد
( همان : ۲۵)
۵-۳- . پیروی عبدی بیگ شیرازی از نظامی در تقسیم کتاب خود
چنانکه می دانیم ، نظامی گنجوی کتاب اسکندر نامه را در دو بخش به نظم کشیده است.در بخش نخست به نام« شرفنامه» داستان تولّد و شرح فتوحات و جنگ های اسکندر تا هنگام مرگش آمده است و در بخش دوّم که بیشر رنگ و لعاب حکمت و دانش و اخلاق دارد تحت عنوان اقبال نامه سروده شده است .
عبدالحسین زرّین کوب در کتاب پیر گنجه می نویسد: « دوّمین شاعری که قصّه ی اسکندر را به نظم کشیده، نظامى گنجوی است. او ظاهراً برای نخستین بار از داستان های شایع درباره ی اسکندر منظومه ای مستقل پرداخت و این سنّتى شد که پس از او سرمشق شماری از شعرای فارسى و ترک زبان گردید. اسکندرنامه ی نظامى، آخرین تلاش شاعر در جستجوی یک مدینه ی فاضله بود که او را به قلمرو دنیای باستان کشانید و این مدینه ی فاضله بر پایه ی برابری، آزادی و برادری بنیان یافته بود .»
مقاله - پروژه
(زرّین کوب، ۱۳۸۶ :۱۶۹)
«استاد گنجه اسکندرنامه ی خود را به دو بخش «شرفنامه» ( ۶۸۰۰بیت) و «اقبال نامه» (۳۷۸۰بیت) تقسیم کرده است. اسکندر در شرفنامه کشورگشایى بزرگ، آزمند و بلند پرواز است که به اقصى نقاط جهان آن زمان می رود و سرزمین های وسیعى را تسخیر می کند. محتوای شرفنامه کمابیش از مقوله ی همان حرف هایى است که حکیم طوس در داستان اسکندر خود آورده است، منتها نظامی چنان که خود در همین کتاب می گوید ، آنچه استاد طوس درباره ی اسکندر گفته است، تکرار نکرده، بلکه کوشیده است تا به دور از تقلید، نوآوری و ابتکار کند و مخصوصاً ناگفته های فردوسى را به نظم درآورد. »
(همان :۵۰)
«با این همه، نظامى از میان روایات گوناگون آن هایى را برگزیده است که به نظر وی باور کردنى، موافق عقل و دلپذیر خوانندگان باشد. پایبند نبودن نظامى به رعایت ترتیب تاریخى در سفرهای اسکندر، در شرفنامه به او این امکان را داده است تا وسعت عرصه ی او را چندین برابر بیش از آنچه در تاریخ هست، توسعه دهد، او را ذوالقرنین کند و احیاناً از او یک قهرمان دفاع از آیین الهى با سیمای یک غازی عصر خویش، مثل نورالدّین زنگى و صلاح الدّین ایوبى عرضه کند و بدینگونه، چیزی از رویدادهای عصر خود را نیز مجال انعکاس دهد.»
(همان: ۱۷۵)
نخستین مشخّصه‌ای که در آیین اسکندری عبدی بیگ شیرازی از نظر ارتباط و تشابه آن با اسکندر نامه ی نظامی به چشم می خورد ، پیروی شاعر آیین اسکندری در تقسیم بندی کتاب خود وفق تقسیمی است که نظامی گنجوی در اسکندر نامه انجام داده است .
زهرا ریاحی زمین درخصوص این تقسیم بندی می نویسد :« بخش اصلی کتاب شامل دو فصل است ، فصل اوّل در فتوحات اسکندر و فصل دوّم در ذکر شهرها و سد ها ی احداثی اسکندر در شهرهای مختلف است . مثنوی آیین اسکندری در مناجات با پروردگار به اتمام می رسد . این مجموعه شبیه اسکندرنامه ی نظامی است که به دو بخش شرفنامه و اقبال نامه تقسیم می شود. عبدی بیگ در این منظومه زبانی ساده و روان را اختیار کرده است. «آیین اسکندری» در حمد پروردگار شروع می شود وپس از آن شاعر در ۶۵۹ بیت به مناجات نعت پیامبر (ص) بیان معراج نبی ، منقبت ائمه (ع) ، مدح شاه طهماسب ، نصیحت فرزند ، صفت سخن و تقسیمات کتاب ، صفت دولت و همّت می پردازد ..»
(ریاحی زمین،۱۳۸۳ :۳۷۶)
عبدی بیگ شیرازی در باره‌ی تقسیم کتابش به دو دفتر و محتویات هر قسمت از این دو دفتر می گوید:
زتــــاریخ اســکندر فیـــلـقوس برانگیختــم پیکری چـون عروس
زاخـــبار و آثار آن شــــــهریـار دو دفتــر بــرآراستم چـون بـهار
یــــکی دفـتر از ذکـر اخبار او دوّم دفــتر از شـرح آثـــار او
یکـی مخبر از قصـّه ی بزم و رزم که چون بر جهانگیریش بود حزم
جـهانگیری او بــه تیغ از نخست جــهانــداری او به رأی درست
دوم ذکــــر آثار آن شـــــهریار نخست از رقم هــای حکمت نگار
دگــر از عــمارات عرش آســتان که شد خوانده از گفته ی راستان
رســـومی که مــــانده ز ایّام او که یـاد آید از هــر یکــی نام او
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م: ۳۲)
چنان که عبدی بیگ نیز تصریح می کند دفتر اوّل در باره‌ی اخبار و ذکر لشکرکشی های اسکندر و دفتر دوّم نیز در باره ی آثار و ابنیه‌ای است که او ساخته است .
«آیینه ی اسکندری‌ منظومه ی پنجم‌ از نخستین‌ خمسه ی (پنج‌ گنج‌) این‌ سراینده‌ و در بحر متقارب‌ است‌. عبدی‌ بیگ‌ در مقدّمه ی منظوم‌ و منثوری‌ که‌ خود بر این‌ کتاب‌ نوشته‌ به‌ شاعران‌ نام‌آوری‌ همچون‌ فردوسى‌، نظامى‌ و سعدی‌ که‌ همه‌ یا برخى‌ از آثار خود را در این‌ بحر سروده‌اند، اشاره‌ کرده‌ است.عبدی‌ بیگ این‌ منظومه‌ را به‌ صورت‌ نظیره‌ بر اسکندرنامه ی نظامى‌ گنجوی‌ سروده‌ و همانند کتاب‌ او اثر خود را به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ کرده‌ است‌. این‌ مثنوی‌ با ستایش‌ آفریدگار متعال‌ آغاز مى‌گردد، و پس‌ از آن‌ شاعر به‌ مدح‌ پیامبر اکرم‌(ص‌)، توصیف‌ معراج‌ و منقبت‌ امامان‌ دوازده‌ گانه‌ مى‌پردازد»
(خیامپور،۱۳۷۲: ۳۱۲)
۵-۴. شباهت درنیایش پروردگارو مدح پیامبر و معراج آن حضرت
در آغاز هر دو کتاب
نیایش پروردگار هم در اسکندر نامه و هم در آیین اسکندری با مضامینی بسیار نزدیک به هم آغاز می گردد. این نزدیکی و تشابه در ادامه‌ی این نیایش نامه ادامه پیدا می کند و گاهی صرف نظر از ظرافت های ادبی، در معنی و مضمون پردازی به هم بسیار نزدیک می شوند. این نیایش نامه در آیین اسکندری چنین آغاز می شود :
جــــهان آفــــرینا الهـی تـــراست به ملک جهان پادشاهـی تراسـت
زهـــــستی تـــــوست بالا و پـست توهستی وهستی ده هرچه هسـت
نه جسمی نه جوهر چه گــوید کسی فزونی تـو ازهر چـه گوید کــسی
به کــنه کمــالت کِــرا دســت رس نیاید به جز شکرت ازدسـت کـس
سرا پـــــــرده ی کبریایت بلــــند از آن گــونه اندیشــه ها را کمـند
(عبدی بیگ شیرازی ، ۱۹۷۷م: ۲)
با مقابله‌ی این نیایش نامه در برابر نیایش نامه ی آغاز شرفنامه ی نظامی تشابه در فنون ادبی و همین طور مضامین ومحتوا به روشنی خود نمایی می کند :
خدایا جهان پادشاهـی تو راســت ز مـــا خدمت آید خدایـــی تو راست
پناه بلنــــدی و پستی تـــــویی همه نیستند آنــــــچه هستی تویـی
همه آفـــــریدست بالا و پــست تویی آفریننده ی هــــــر چه هـست
تویی برترین دانــش‌آمـوز پــاک ز دانــش قلم رانده بر لــوح خــــاک
چو شد حجّتت بر خـدایی درست خـــــرد داد بر تو گــــدایی نخـست
خرد را تو روشن بصر کــــرده‌ای چـراغ هـدایت تــــــو بــر کـــرده‌ای
تویی کآسـمان را بــــرافراختی زمــین را گـــــــذرگاه او ســــاختی
(نظامی گنجوی، ۱۳۸۸: ۱)
توالی و تسلسل شباهت در ساختار مطالب این دو اثر که با مناجات شروع می شوند ، با مدح پیامبر (ص) و صفت معراج آن حضرت ادامه پیدا می کند . تفاوتی که در اینجا از نظر توالی مضمون و مطلب تا رسیدن به بخش اصلی هر دو کتاب به چشم می خورد ، بخشی است که عبدی بیگ در مدح ائمه‌ (ع) دارد و در شرفنامه نیامده است .عبدی بیگ درمدح پیامبر اکرم (ص) می گوید :
به معجز نــــه ای خامه بر نامه کـام که این داســـتانیست معجز نـــظام
سزدگر بـــــر آری به گردون علــم به تـــــوفیق نعت رسول امـــــم
گـــرانمایه تـــــر درّ آزادگـــــان گــــرامی ترین فــــرستــــادگان
محمّد که جان زنده از نام اوســـت زلال خـــضر رشحه ی جــام اوست
به هر جــــــا کـف پای سوده برآن نــسوده نســـاید ســر دیـــــگران
چراغ دل روشــن از نــــور اوســت ابـــدنقش تــوقــیع منــشور اوست
ازو نامــــــــه ی دین زبطلان بری مسجّل بـــــه توقــــیع پیــغمبری
ازل تا ابد غــــــــــرق احسان او عــــرب تــا عجـــم زیـر فرمان او

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:30:00 ب.ظ ]