بسم اللّه الرحمن الرحیم
قبلاً باید از آقایانی که در اینجا حاضر هستند، از نیروی دریایی و از وزارت ارشاد و از مهمانان عزیزی که از خارج آمدهاند تشکر کنم. من امیدوارم که خدای تبارک و تعالی بر این ملتهای ضعیف عنایت کند و دست ستمکاران را قطع کند انشاءاللّه.
ابتلای اسلام، امروز این است که گوشهایی که باید به مسائل، به مشکلات مسلمین گوش بدهند کر شدهاند و زبانهایی که باید برای مصالح مسلمین به کار بیفتند لال شدهاند. و چشمهایی که باید مصیبتهایی که بر مسلمین وارد میشود ملاحظه کنند کور شدهاند ما با این لالها و کرها و کورها چه بگوییم؟ آیا این دولتهای منطقه مسئله لبنان را یک فاجعه نمیدانند؟ یک فاجعه برای اسلام نمیدانند؟ یک فاجعه برای مسلمین جهان نمیدانند؟ آیا حملۀ اسرائیل به لبنان و کشتار بیحد فاجعه نیست؟ برای اسلام فاجعه نیست؟ برای مسلمانها فاجعه نیست؟ آیا تصریح به اینکه این عمل با صوابدید امریکا واقع شده است، در گوش اینها وارد نمیشود؟ اگر کر نیستند، چرا این فریاد و نالۀ عزیزان ما را در لبنان نمیشنوند؟ و اگر کور نیستند، چرا این کشتههایی که هر روز دارد در لبنان و ایران روی هم میریزد و جوانهای عزیزی راکه در جبههها و زنها و بچهها و مردهای پیر را که در خارج جبههها و در شهرها به هلاکت میرسند، نمیبینند؟ اگر میبینند و فاجعه میدانند، چرا صحبتی در کار نیست؟ اگر علاقه به کیان اسلام،
علاقۀ به قرآن کریم، علاقۀ به حرمین شریفین دارند، چرا امروز که دارد این معالم دینی زیر پا گذاشته میشود و تهدید میکند اسلام و قرآن و حرمین شریفین را، صحبتی نمیکنند؟ چرا باز کمک میکنند؟ چه شده است اینها را که در حضور آنها این مصایب واقع میشود و در محضر همه اینطور جنایتها واقع میشود و علاوه بر اینکه سکوت کردهاند تأیید میکنند، باز هم قرارداد کمپ دیوید را میخواهند تأیید کنند، باز هم طرح فهد را میخواهند تأیید کنند، باز هم اسرائیل را میخواهند بشناسند؟ این فاجعهها را باید ما با کی در میان بگذاریم؟ با دولتهایی که چشم و گوششان را بستهاند و بدون اراده تسلیم امریکا شدهاند؟ با ملتهای مظلومی که تحت فشار این دولتها دارند جان میدهند؟
باید با ملتها در میان گذاشت؛ همان طوری که در ایران، ملت ایران بود که فاجعهای که برای اسلام به دست امریکا و سرسپردگان او که رژیم منحوس پهلوی است پیش میآمد، همین جوانهای ایران بودند و همین ملت ایران بود و همین ارتش ایران بود و همین نیروهای دریایی و هوایی و زمینی ایران بود و همین سپاه پاسداران ایران بود و همین جوانهای بسیج و عشایر ایران بودند که با هم وظیفه فهمیدند، بیدار شدند و با هم مشتها را گره کردند و با مشت، تانکها را از صحنه بیرون کردند. تا ملتها یک همچو بیداری پیدا نکنند و تا ملتها یک همچو انسجامی پیدا نکنند، باید بدانند که محکوم به حکومتهای فاسد و محکوم به امریکای جنایتکار و سایر ابرقدرتها هستند. با داشتن آنهمه ذخایر، آنهمه امکانات، که اگر یک
ببندند تمام مسائل حل خواهد شد، معذلک، میگویند که ما این کار را نمیکنیم. این مصیبتها را ما به کجا باید عرض کنیم، جز به ساحت مقدس خدای تبارک و تعالی؟ شکایت از این حکومتها را به کجا ببریم جز به ساحت مقدس خدای تبارک و تعالی؟ ما چطور شکایت کنیم از آنهایی که ایران را که ایستاده است و میخواهد در مقابل همۀ قدرتها بایستد و اسلام را محقق کند در دنیا، در مقابل این، طرح جهاد میدهند و[در مقابل]اسرائیل، که به جنگ با اسلام برخاسته است و با صراحت میگوید که از نیل تا فرات مال من است و حرمین شریفین را از خود میداند، سکوت کردهاند؟ ما این دردها را کجا ببریم؟ این مصیبتها را پیش کی طرح کنیم؟ این سکوتهای مرگبار را، این سکوتهایی که تأیید میکند جنایتکاران را، این سکوتهایی که تشویق میکند ستمکاران را، باید به کی عرضه کنیم، و از کی بخواهیم که عنایت کند و این سکوتها را بشکند؟ جمعیتتان کم است؟ ثروتتان کم است؟ نفتتان ناچیز است؟ زمینهایتان کم است؟ مراکز مهمی که در[مراکز]سوقالجیشی بسیار معتبر است، شما دستتان نیست؟ همۀ امکانات هست، لکن یک چیز نیست و آن ایمان است. ایمان نیست.
ملت ایران هیچ نداشت و ایمان داشت، و ایمان او را بر همۀ قدرتها غلبه داد. و مسلمانهای همۀ کشورها، دولتهاشان همه چیز دارند، لکن ایمان ندارند. آنچه که کشور ما را، ملت ما را پیروز کرد، ایمان به خدا و عشق به شهادت بود. عشق به شهادت در مقابل کفر، در مقابل نفاق، برای حفظ اسلام، برای حفظ قرآن کریم. این مهمانهای عزیز ما که آمدهاند، اینها حامل پیام ایران باشند به ملتها که خودتان باید به فکر باشید؛ ننشینید تا برای شما دست نشاندگان امریکا کار کنند. آنها در این گرفتاری که ایران دارد، برای باغوحش خودشان شتر میخرند! این مصیبت را ما کجا ببریم؟ چهارده تا شتر برای باغوحش فلان سلطان منطقه از خارج میخرند و با طیارهها میخواهند ببرند به آن محل. اینها دارند همه چیز ما را میبرند و آنها شتر میخرند! من نمیدانم که این گوشها کی باز میشود. با نفخ صور باید باز بشود؟ و این چشمها کی بینا میشود و این زبانها کی گویا میشود؟صُمٌّ بُکْمٌ عمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلوُنَ. همهاش سرلا یعقلوناست.صُمٌّ بُکُمٌ عُمْیٌهم دنباللا یعقلوناست. ما بحمداللّه، در جبهۀ داخل پیروز هستیم و رزمندگان ما از همه طبقاتی که بودند، چه نیروی دریایی که امروز بعضی از آنها در اینجا تشریف دارند و خدا حفظشان کند و چه نیروی زمینی و چه نیروی هوایی و چه سایر قوای مسلح مثل سپاه پاسداران و دیگران، در صحنهاند و ایستادهاند در مقابل هر پیشامدی. کشور ما که سرمایههای بزرگ خود که عبارت از جوانهاشان باشد، در طبق اخلاص گذاشتهاند و برای اسلام، برای دین خدای تبارک و تعالی جهاد میکنند. برای هر پیشامدی که برای مسلمین میشود، اینها در صحنهاند. مضحک این است که دولت ما پیشنهاد میکند که راه بدهید ما برویم با دشمنهای شما جنگ بکنیم و این را یکی از شرایط قرار میدهد، برای اینکه مأیوس از شماست و شما باید شرط قرار بدهید و آنها میگویند که باید از هر چیزی که ما کردیم بگذرید تا راهتان بدهیم، آن هم چه راه دادنی. اینها مصیبت نیست که بر اسلام وارد است که یک جمعیت فداکار میخواهند بروند با دشمن عرب، با دشمن اسلام، با دشمن حرمین شریفین، با دشمن همۀ منطقه جنگ بکنند؟ خودشان که نشستند و بیتفاوت هستند، بلکه موافق هستند با آنها از ما رشوه میخواهند که راه به آنها بدهید که اینها بروند آنجا، برای آنها جنگ بکنند؟! مثل یک نفر غریق که دارد در دریا غرق میشود و یکی میرود نجاتش بدهد، میگوید: چه به من میدهی تا اجازه بدهم مرا نجات بدهی؟!
اینها، دولت عراق قضیۀ اسرائیل را بهانه قرار داده اند ابرای اینکه از چنگال انتقام و عدالت الهی فرار کنند. بهانه قرار داده اند که بگوید شما اگر بخواهید ما اجازه بدهیم بروید و ما غریقها را نجات بدهید، باید از جنایاتی که به شما کردیم صرفنظر کنید یک دولت، دو تا دولت، صلح باشند و متصالح باشند که وارد بشوند و از آنجا بروند سراغ نجات ما. این غیر از این است کهصُمٌّ بُکْمٌ عمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلوُنَ؟ مگر دولت ایران آن وقتی که شما به خیال خودتان قدرت داشتید، غیر از این حرفی میزند که حالا میگوید؟ این همان را میگوید. دو تا مطلب دیگری که بزرگان این کشور عنوان کردند و شرط قرار دادند، این از باب این است که از شما مأیوس هستند. میگویند: شرط صلح، شرط صلح این باشد که راه بدهید تا برویم. آن شرطی را که شما باید با ما بکنید، بگویید ما به شرطی صلح میکنیم که شما بیایید از اینجا بروید. این، غیر از این است که تعقل ندارند و چشم و گوش آنها را هواهای نفسانی بسته است؟ دولتمردان ما که میگویند این بیچارههایی که از عراق بیرون کردید و فرستادید به اینجا و ما با آغوش باز آنها را پذیرایی میکنیم، اینها وطنشان آنجاست، یکی از شرایط ما این است که آنها را راه بدهید،این یک شرط غیر معقول است؟! یک شرطی است زاید بر آن که ما از اول گفتیم؟ راه دادن اهالی یک کشور در محل خودشان و اجازه دادن اینکه آوارگان از آنجا که به زور بیرونشان کردید، برگردند به جای خودشان، این یک چیزی است که ما یک شرط زیادی کردیم؟! نه، این امری است طبیعی، دنبال آن شرایط ماست، مااضافهای.آتشبسی که صدام میگوید، آتشبسی است که دنبالش آتش میگشاید. راهی که صدام میخواهد به ما بدهد، راهی است که نجات خودش را در آن راه مییابد، نه راه میخواهد برای اسرائیل بدهد. این، طرفین قضیه را ملاحظه کرده است. اگر ما قبول کنیم، پس مصالحه واقع شده است و صدامیها نجات پیدا کردهاند. و اگر قبول نکنیم، پس معلوم میشود که ما نمیخواهیم جهاد کنیم، نمیخواهیم با اسرائیل جنگ کنیم. ما به آنها میگوییم که ما قبول داریم، شما کنار بروید و کارشناسها بیایند ببینند که شما چه کردید در این کشور، چه جرمهایی را مرتکب شدید. و کارشناسها بیایند ببینند که کی این جنایت رامرتکب شده است. لکن ما جنایات را غمض عین کنیم؛ برای اینکه، میخواهیم برای شما کار کنیم. اینها از عجایبی است که در تاریخ باز میماند. از عجایبی است که تاریخ ضبط میکنداین است که ایران میخواست برای نجات عرب ـ که اسرائیل بخصوص با عرب مخالف است و برای نجات حرمین شریفین و برای نجات کشورهای اسلامی که همه در تهدید اسرائیل هستند و برای مقابله با این سرطان فاسد، میخواست برود و دولتها از او رشوه میخواستند. اینها مسائلی است که در تاریخ ثبت میشود و ننگهایی است که بر پیشانی این اشخاص ثبت خواهد شد. تا کشورهای اسلامی، ملتهای اسلامی، آن معنایی که در ایران پیدا شد، الگوی خودشان قرار ندهند و تا خودشان به خیابانها نریزند و بخواهند از دولتهای خودشان که با اسرائیل باید روبرو بشوید، گمان نکنید که این کر و کورها به تعقل برسند. ملتها باید بایستند و بخواهند از ارتشهای منطقۀ خودشان و از دولتهای منطقۀ خودشان که بیایند و با این فلسطینیها و با این سوریها که مورد ظلم واقع شدهاند کمک کنند تا این غدۀ سرطانی از بین برود. و اگر آنها هم تماشاگر باشند که ببینند چه میشود، آنها هم بیتفاوت باشند و عذر این باشد که دولتها باید این کار را بکنند، اگر اینطور باشد، آنها هم در محضر خدا جواب صحیح ندارند. ایران حجت است بر همۀ کشورها. خدای تبارک و تعالی ممکن است که در آخرت ایران را حجت قرار بدهد بر آنهایی که به ظلم ساختهاند و تسلیم ظالم شدهاند و قیام نکردهاند. اگر اعتقاد به خدا و معاد دارند، جواب باید تهیه کنند برای خدای تبارک و تعالی. آن روز دیگر امریکا و اسرائیل نمیتوانند به دادتان برسند. و اگر به این معانی اعتقاد ندارند، جواب برای ملتهای مظلوم دنیا باید تهیه کنند. جواب برای نسلهای آتیه که خدای نخواسته ـ با این روشی که اینها دارند، آنها در دام خواهند افتاد، جواب باید تهیه کنند. اگر ارزشهای ایمانی را هیچ حساب میکنند، ارزشهای نظامی خودشان را، ارزشهای ملی خودشان را، ارزشهای انسانی را در نظر
بگیرند و برای چهار روز حکومت کردن، زیر بار ذلت نروند، آن هم ذلت در تحت چکمۀ اسرائیل. مسلمانها باید از جا برخیزند، باید قیام کنند. خدا فرموده است:إنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ اَن تَقُومُوا للّهَ مَثْنی وَ فُرادی نگویید: تنها هستیم. تنهایی هم باید قیام بکنیم. اجتماعی هم باید قیام کنیم. با هم باید قیام کنیم. همه موظفیم به اینکه برای خدا قیام کنیم و برای حفظ کشورهای اسلامی قیام کنیم در مقابل این دو غدۀ سرطانی که یکی حزب فاسد بعث عراق است و یکی اسرائیل و هر دو سر منشأش امریکاست . عذر نیست پیش خدای تبارک و تعالی، نه ما معذوریم و نه شما. عذر نیست که ما نداشتیم چیزی، همه چیز دارید. عذر نیست که ما قدرت نداریم، از همه قدرتمندتر هستید. وقتی روی هم بایستید، روی هم دست برادری با هم بدهید، یک قدرت بزرگ جهانی را شما میتوانید تحقق بدهید. عذر نیست که ما اسلحه نداریم، سلاحی که شما دارید دنیا ندارد و او سلاح نفت است. دنیا به سلاح شما احتیاج دارد، رگ حیات دنیاست. این سلاحی که خدای تبارک و تعالی به اختیار شما گذاشته است، برای خدای تبارک و تعالی از او استفاده کنید. این قدرتی که خدای تبارک و تعالی در بازوان شما گذاشته است، برای خدای تبارک و تعالی به کار بگیرید. خداوند انشاءاللّه، بیدار کند این دولتها را.و خداوند انشاءاللّه، هوشیار کند این جمعیتهای فراوانی[را]که در عین حالی که همه چیز دارند، تحت فشار ظلم هستند. من امیدوارم که همان طوری که ایران تاکنون آمده است و دست ستمکارها را کوتاه کرده است و خود رو به یک تمدن خواهد رفت و ایران را یک ایران آزاد و مستقل قرار داده است، این آزادی و استقلال و این حضور جمعی، تا آخر باقی بماند. من امیدوارم که ملتهای این کشورهای اسلامی به این مسائل توجه کنند و ننشینند تا اینکه وقت بگذرد. امروز، روزی است که اگر با هم قیام کنند، اسرائیل بکلی از بین خواهد رفت. من امیدوارم که این دولتهایی که در عین حالی که اسرائیل با صراحت میگوید که «من باید همۀ اینجاها را بگیرم» و اینجاها را ملک خودش میداند و شاهدیم که قدم قدم دارد پیش میرود، این دولتها بیدار بشوند و با این مادۀ سرطانی که خطرش برای همۀ منطقه و برای اسلام است، قیام کنند و با حرف و صحبت و شوخی و مزاح مسائل را نگذرانن.د.
من امیدوارم که این دولتها آنقدری که به باغوحش خودشان اهمیت میدهند، به اسلام اهمیت بدهند. خداوند انشاءاللّه، این قدرتهایی راکه برای اسلام کار میکنند، پیروز کند. و خداوند انشاءاللّه، شما جوانهای عزیزی که از اول انقلاب تا حالا و از حالا به بعد هم در صحنه حاضرید و برای اسلام کار میکنید، شما را تأیید کند. امیدوارم که خداوند تمام مسلمین جهان را تأیید کند و از زیر بار ستم قدرتهای بزرگ خارج شوند.
۲- متن کامل نامه مهندس بازرگان به امام خمینی (ره):
نامه محرمانه مستقیم- ۳/۱۲/۱۳۶۲
بسم الله الرحمن الرحیم
حضور محترم رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
آیت الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
با حمد خدای یکتا و تقدیم سلام و دعا، از طرف نهضت آزادی و شخص خودم، برای عافیت جنابعالی و توفیق در رستگاری انقلاب اسلامی، شرمندهام که بار دیگر مشاور ناخوانده گردیده میخواهم خواستار چند دقیقه تا نیم ساعت تحمل و تأملتان نسبت به مطالبی بشوم. چه میدانم که رسول اکرم، صلی الله علیه و آله وسلم، با وجود دریافت وحی از جانب خدا و دارا بودن عقل کل، بنا به دستور «فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم فی الامر» به شنیدن نظریات دیگران میپرداخت و قاعدتاً رهبر جامعه نیز بی نیاز و معاف از این معنی نبوده نمیبایستی روابطش با مردم و مسئولین یکطرفه و کارش تنها امر و ابلاغ باشد. اینک که رهبر، ما را به مشورت نمیطلبد، ما بنا به وظیفهای که مولی الموالی و مرد لایتناهی، برای رعیت در حق والی تعیین کرده است عمل نموده در آنچه به عقل قاصرمان حق و ضروری میآید، دستور الهی «و ذکر فان الذکری تنفع المومنین» را اجرا مینماییم. احتمالا حدس زدهاید عرایضم از چه مقوله است. امیدوارم در آنچه مینویسم رضای خدا، خیر شما و خدمت به مردم شرافتمند مملکتمان باشد و به دور از مسائل و منافع خصوصی و گروهی وظیفه عنداللهی انجام گردد. شرایط بسیار حاد و وحشتناکی که مبارزطلبی و مسابقه اخیر عراق و ایران در کشتار و ویرانی به وجود آورده و دارد جنگ تحمیلی چهارساله را در منطقه به مراحل هلاکت بارتر و وحشیانه تر از جنگ جهانی میرساند، چنان بار سنگین و سوزان بر دوش و جان ما انداخته است که چون طاقت آنرا نداشتیم، رو به رهبری انقلاب و به مقام فرماندهی کل قوا آوردیم که گرداننده همه امور و تصمیم گیرنده جنگ و صلح است. شاید که با بینش خاص و ظرفیتی که دارید، یک گوشه از اطلاع و از توکل و اطمینان خود را به ما و به مردم مضطرب و مستأصل زیر آتش و سنگ بدهید. ما از یک طرف نمیتوانیم تحمل این اوضاع و آینده محتملاً خانمانسوزتر و خدای نکرده خفت بار آنرا بنماییم و از طرف دیگر قادر نیستیم واقعیات عینی و سنن الهی را نادیده گرفته سلب مسئولیت از خود بکنیم و بگوییم چون ولی فقیه چنین دیده و خواستهاند و موفقیت نزدیک و نهایی مسلم است، ما مبرای از تکلیف و تفکر و از تذکر لازم میباشیم. شک نیست که جنابعالی با ایمان و توکل مخصوص و قدرت و نبوغ رهبری، در بکار گرفتن سرمایههای سرشار اسلام و تشیع، مملکت ایران را درعظیم ترین آزمایش یا ابتلای تاریخ ۲۵۰۰ سالهاش وارد ساخته شهرت و وحشتی از ایران و اسلام در جهان به وجود آورده به نسل حاضر ما، هم ارزش و افتخار دادهاید و هم مسئولیت فوقالعاده دشوار در برابر دنیا و خدا. و درعین حال، ما را به یک دوراهی فاجعه یا فتح کشاندهاید. هم وظیفه سنگین اندیشیدن و توصیه به حق کردن را به دوش ما نهادهاید و هم سکوت و بیاعتنایی در برابر آن بسیار سهمناک است. ما که حکم «و لاتقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولا» را پیش رو داریم، بنا به وظیفه ملی و اسلامی میخواهیم نه خودمان و نه هموطنمان، چشم و گوش بسته و به دور از عقل و عاطفه، تبعیت از احساسات و تبلیغات ننماییم. البته علاوه بر حال خودمان و حال مردمی که تصریحاً یا تلویحاً نمایندگی و سنخگوئیشان را داریم و مملکتی که از پدران و مادران چند هزار ساله میراث برده و مفتخر و مسئول حفظ آن میباشیم، دلسوز خود جنابعالی و نگران کسی نیزهستیم که ملت او را به رهبری برگزیده است. از خود میپرسیم جواب این همه کشته و شکسته ـ چه داوطلب فعال و چه منفعل برکنار ـ و ویرانیها و از دست رفتهها و محرومیتها را چگونه میتوان داد؟ مرگ و محرومیتها و ویرانیهایی که پایان آن معلوم نبوده هردم بر وسعت و شدتش افزوده میشود. بدیهی است آن زمان که صدام دیکتاتور عراق در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۳۵۹ تجاوز آشکار به مرز و بوم و به جان و مال ما کرد، وظیفه انقلابی و قانونی همگی و بالاتر از آن حکم خدا این بود که با تمام نیرو تا آخرین نفر و نفس بجنگیم و دشمن غاصب غدار را از خاکمان بیرون کنیم، که خوشبختانه به همت جوانان و پیران غیور و ایثارگر و پیروی ملت شهید پرور از رهبر متوکل و با تلاش مسئولین مصمم، موفق شدیم. آن کارزار، قتال فی سبیل الله بود، برای دفاع از آدمها از آب و خاکمان، و خداوند رحمان علیم قدیر، علیرغم قلت عدد و نابرابری نیروها، نصرتمان داد تا آنجا که دشمن با خواری و پشیمانی راه فرار اتخاذ کرد و زبان به تسلیم و تمنا گشود. اما مجوز ادامه جنگ و تجاوز به داخل عراق (که درابتدا خود جنابعالی، آنطور که درایام تخلیه خرمشهر از آقای هاشمی رفسنجانی شنیدم، آن را مصلحت و حق نمیدانستید) با شعار سقوط صدام و حزب بعث و تعرضهای دیگر، برای ما روشن نیست. نمی دانیم اگر در روز قیامت از خون و خرابیها و از دربدریهای تا به حال و خدای نخواسته از فساد و تباهیهای خیلی گسترده تر و آینده هلاک حرث و نسلهای دو طرف، پرسش کنند چه جواب میشود داد؟ اگر بگویند چرا علیرغم نص روشن و صریح «فان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله»، حاضر نشدید پیشنهادهای آتش بس و صلح، ولو مشروط و تضمین شده، را بپذیرید و دست رد به سینه همه شفیع و میانجیها، که از کشورهای مسلمان و از غیر متعهدها آمده بودند، زده هرگونه مذاکراه و بحث روی شرایط را هم رد کردید، آیا جواب ما سخت تر نخواهد بود؟ آیا استدلال عدم اعتماد به صداقت صدام و به حسن نیت میانجیها، با پیش کشیدن آیه بعدی قرآن شدیداً مردود نخواهد شد؟ آنجا که با اطمینان و استحکام میفرماید، «وان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هوالذی ایدک بنصره و بالمومنین». آیا جواب خواهیم داد که مخاطب این فرمان پیغمبر رحمت و حکمت بوده ما مشمول آن نیستیم و مستثنی میباشیم؟ ممکن است نمونه آورده یا ادعا شود که ما خود را موظف میدانستیم استکبار و الحاد و استثمار و استضعاف را دردنیا ریشه کن سازیم. به ما خواهند گفت که طبق قرآن و تاریخ، نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و خاتمالنبیین علیهم السلام و الصلوه، مأمور و مأذون آن نبودند، شما چطور به خود حق دادید با قبول خونریزیها و خرابیها درصدد صدور و حاکمیت اسلام برآئید؟ وقتی خدا در قرآن مکرر به پیغمبر خود گوشزد میکند که «ماجعلناک علیهم حفیظا» و «ماانت علیهم بوکیل»، «لست علیهم بمصیطر»، «ان انت الا نذیر»، یا «و ما علی الرسول الا البلاغ»، شما که داعیه اجرا و ادامه رسالت انبیاء را داشتید، چگونه میخواستید مانند موکل مراقب و مأمور مسئول مستکبرها، و مستضعفها عمل نمایید، درحالیکه خود خدا با مشیت لایزال و قدرت بینهایتش نخواسته است دین خود و عدالت و حق را با تعجیل و تحمیل در میان آدمها پیاده کند؟ خدای بزرگ از شما عمل به اسلام را خواسته است نه احیای اسلام از طریق الزام دیگران به اجرای آن. خدا عمل به دین و تبلیغ و اجرای دین را پاداش میدهد اما به شرط رعایت لااکراه فیالدین. درست است که درانقلاب اسلامی ما جوانان، پیران و داوطلبان قابل تقدیری لبیک اجابت، روی اعتماد و اعتقاد و ارادت به امام گفتهاند و با اشک و عشق و اصل به چنان جانبازیها و پیروزیها میشوند، اما همین امر اگر خدای نخواسته خلل و خلافی دراصل برنامه و هدف انتخابی آن ظاهر گردد، هم شکایت آنها را که روز قیامت بگویند «انا اطعنا سادتنا و کبرائنا»، بسیار سنگین خواهد کرد و هم مسئولیت رهبری و کسانی را که لب فرو بسته حق والی را در دریافت نصیحت ادا نمیکنند، دو صد چندان می کند. روزی که هواپیماهای عراقی به فرودگاه مهرآباد بمبهایی انداختند، فرمودید : مطلب مهمی نیست، دزدی یا دیوانهای آمده سنگی انداخته و در رفته است و دیگر نخواهد انداخت. ولی آن دیوانه یا دزد، علیرغم تودهنیهایی که خورده است، بارها آمد و سنگها و بمبها و موشکها انداخته، دیوانگیهای خطرناک کرد، خانهها خراب نمود و بسیاری از فرزندان عزیز این مملکت را به شهادت رساند. ملت خوب ایستاد، خوب جان و مال داد، فحشها و مشتها و تلافیگریها نثار صدام و پشتیبانانش کرد و دلاوران جان بر کفمان پیروزیهای معجزه آسا به دست آوردند… همه اینها درست است و ایجاب می کند که سپاس خدا و تشکر از ملت شهید پرور بجا آوریم. اما وقتی ترازنامه چهارساله را جمع بندی میکنیم، میبینیم علیرغم دفاعها و موفقیتها و پذیرش انقلاب اسلامی در بعضی جاها، آنچه هم که محصول مسلم این مدت است و اختلاف در آن وجود ندارد نتایج ذیل است. گسترش دائم دامنه جنگ و خصومت در منطقه و تقلیل امنیت، افزایش تلفات و ضایعات دو طرف، کاهش طاقتها و توانها، ازدیاد انزوا و اتهام ایران و اسلام و به طور کلی هلاک مستمر حرث و نسل در ایران و عراق و بعضی نقاط دیگر از دیدگاه ابرقدرتها نیز این جنگ دست آوردهای مثبت داشته است و آنها مسلماً از ادامه و توسعه و خاتمه نیافتن آن با حفظ بقای هر دو طرف متخاصم، راضی میباشند. از آن جمله است. فروش بی حد و حساب و پرمداخل اسلحه و مهمات به طرفین دعوی و به وحشت افتادههایی از انقلاب و عملیات ما و حتی به کشورهای فعلاً برکنار که چنین بازار گرم در تاریخ گذشتهشان بیسابقه بوده است. خرید بی منت و به بهای اندک نفت برای تأمین رفاه و صنایع خودشان، صدور مستقیم و غیرمستقیم خواربار و کالاهای صنعتی و خدمات فنی به ایران و عراق و کشورهای دیگر خاورمیانه، بی پول و محتاج نگه داشتن ما و محروم ساختن انقلابمان از سازندگی و خود کفایی و تولید (و بنابراین انقیاد بالقوه) یعنی عدم ایفای وعده استقلال ابتدایی همراه با آزادی، و بالاخره، دردناکتر از همه، چهره سیاه و خونین دادن به اسلام و زدوده شدن نشانهها و وعدههای سلامت، نعمت، رحمت، سعادت و بطور کلی حقانیت و حیات، در داخل و خارج ایران، حالا هم مخلصین به انقلاب و بهره مندان، دسته دسته با نوحه و سرود عازم قربانگاههای جبهه به قصد کربلا و آزاد کردن قدس میشوند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اطلاعیهها و موزیکهای فتح و فجر پخش میکند، توپها و هواپیماهای ما شهرها و تأسیسات نظامی و صنعتی و اخیراً مسکونی عراق را متقابلاً میکوبند و بسیاری از مسئولین و مردم به خود مژده سقوط یا انتحار قریب الوقوع صدام و ذلت دشمنان انقلاب را میدهند، یا میشنوند. شاید هم شاهد پیروزیهای درخشان جدید بشویم و خدا کند که بشویم… اما با سرنگون شدن صدام و انحلال حزب بعث، آیا غائله و نائره جنگ خاتمه خواهد یافت؟ فاتحه شیطان بزرگ و شیطان اصلی ازلی که مهلت یافته از جانب خدا تا روز رستاخیز است، در دنیا خوانده خواهد شد؟ آیا دفاع در جبهههای جنگ و مقابله با شیطان نیازمند خودسازی درونی و برونی نیست؟ با آنکه آزادی قدس از دست صهیونیسم امید و آرزوی ماست، اما معتقد هستیم که دشمنان ما و حاکمان و همدردهایشان ساکت نخواهند نشست تا ما متلاشی و مضمحلشان بکنیم و دراولین حملات ما تسلیم نگردیده مواضع جدید خواهند گرفت، عکسالعملها نشان خواهند داد و آیا با عدّه و عُّدههایی که فراوان دارند، دفاعی از خود و تجاوزات مجدد و تلافی از ما نخواهند کرد؟ تابحال که چنین نبوده است. اگر شکستهایی داشته یا ضرباتی خوردهاند، نه دست از مقاومت و تجدید قوا کشیدهاند و نه هنوز تمام توان و تجهیزاتشان را به میدان آوردهاند، بر اساس واقعیتهای اجتماعی موجود در عراق، با مردن صدام و پس رفتن حزب انحصارگرش، به فرض که شورش یا کودتایی صورت بگیرد، هیچ معلوم نیست که فرماندهان و گردانندگان بعدی فرمانبر یا هم آهنگ با ما باشند. همچنین اسرائیل مکار کهنه کار اگر تا به حال دست به عمل عمدهای در ایران و عراق نزده است، آیا خواهد گذاشت که سپاه و بسیج ما به راحتی راهی قدس شود؟ غیر از اسرائیل آیا آمریکا و ابرقدرتها و خود شوروی ممکن است تماشاچی صحنهها و پیشرفتهای ما، یا فتنههای علیه خودشان شوند و موذیانه تر، مهلک تر و قاطع تر از گذشته اقدام نکنند؟ هرچه باشد اسرائیل و امریکا و شوروی در شیطنت و ترور و جنگ، صد درجه استادتر و از ما داناتر و داراتر دراین کارها هستند. به فرض پیروزی و پیشروی، این قافله تا به حشر لنگ است، و خلاصه آنکه صدور انقلابی انقلاب ما، سقوط صدام، نابودی اسرائیل و سرنگونی امریکا و سایر ابرقدرتها زمانی میسر و قابل طرح خواهد بود که مسلمانان با حربه آگاهی، ایمان، تقوی، خودسازی درونی و برونی و اتحاد مسلح گشته با به کار بستن کتاب و سنت، هم دفاع قوی از خود بنمایند و هم با شاهد و الگو شدن و تسخیر قلوب و الباب، حماسه پیروزی انقلاب را بدست خود آنها تکرار کنند. ملتهایی هم که انقلابمان را تعلیمشان میدهیم، تا در داخله شان شرایط اجتماعی، ایمانی، اخلاقی، نظامی و الهی لازم فراهم نشده باشد، مسلماً به پیروزیهایی مانند انقلاب ما نخواهند رسید. نه در تاریخ انقلابهای دنیا چنین توسعه و تحولهای سریع و وسیع انقلاب و واژگونی سهل و ساده قدرتهای قوی حاکم سابقه دارد، و نه در سرگذشت انبیاء و دست آوردهای مشیت خدا چنین امدادها و دگرگونیها سراغ داده شده یا در قرآن کریم آمده است. آیا خدا خارج از دفاع نفس یا بازیابی خانه و خانواده و از دست رفتهها، که «قتال فی سبیل الله» است، برای تعرض و تخریب، چیزی بیشتر از «فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم»، وعده نصرت و به میدان آوردن «جنوداً لم تروها» را به امتی یا به مجاهدینی داده است؟ بلی، به حکم قرآن جلوی مهاجم را باید گرفت و بی خیال و بیکار نباید نشست، سهل است که امر اکید به تجمع نیرو و تدارک اسلحه، حتی قویتر و بیشتر از دشمنان شده است. اما نه برای حمله و نابود کردن آنها، بلکه برای ترساندن دشمنان خدا و دشمنان خودمان و برحذر داشتنشان از حمله کردن به ما. یعنی در نگرفتن جنگ به حکم ((واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم.)) ما در این ماجرای پرمخاطره خواستهایم پیش دستی بر دستور قرآن کرده، قبل از آنکه تدارک قشون و ترتیب تجهیزات لازم و کافی را بدهیم و با سلاحهایی که از خود آنها گرفتهایم و میگیریم (و معلوم است که تا نفع خودشان و زیان ما را دراین کار نبینند در اختیارمان نمیگذارند) بجنگشان برویم. غافل از اینکه سیاست همیشگی آنها جنگ افروزی در میان اقوام و ممالک دنیا و بجان یکدیگر انداختن آنها بوده است تا هم تجارت و منفعت بکنند و هم رقیبان و دشمنان احتمالی را مشغول و مفلوک نمایند. البته که دردسر ایجاد کردن و عصبانی ساختن صدامها و اسرائیل یا امریکا و فرانسه و وحشت انداختن دولتهای ارتجاعی عرب، امکان پذیر بوده و هست و باعث تشفی قلب مومنین میشود، اما بهره برداری مطلوب و رسیدن نهایی به مقصود، مسئله دیگری است. به شهادت تاریخ غالباً نتیجههای معکوس به بار آورده است. حتی انقلابهای بزرگ دنیا که از پدیدههای استثنایی طبیعت محسوب شدهاند، عکسالعملها و بازگشتهای فراوان داشته است. اقدام برای افراشتن پرچم حق و عدالت در عالم و امحاء قطعی ظلم و ظالم و کافر از جهان بشریت، با خشونت و سرعتهای انقلابی، یا برانگیختن فتنه و قتل و خرابی در بلاد کفر و ستمگری، اگر موثر و مجاز میبود، خدای دانای توانا، به یقین آنرا رأساً یا بدست پیغمبرانش انجام میداد. چنین راهی که خدا ترسیم و تشریع نکرده است، میتواند با همه خوشآیندها و امیدواریها و با تلألؤهایش، سرابی و گردابی بیش نباشد و بیم آن میرود که منتهی به نقض غرض و به آثار ناخواسته و هلاک کننده غیرقابل جبران گردد. در قرآن مجید هم سفارش شده است که به خود مغرور نشویم و هم آیه «ولا تغرنکم بالله الغرور» آمده است. ما حق نداریم روی حسابهای خودمان روی خدا حساب کنیم.عرض این تذکر نیز لازم است که نهضت آزادی ایران به هیچ وجه نمیگوید دست تضرع و تمنا و توبه تسلیم پیش عراق دراز کنیم یا سازشکار با ظالمها و همکار جهانخوارها و از خدا بیخبرها بشویم، یا به صلح تحمیلی خفت باری تن در دهیم، و حتی انقلاب خودمان و صدور صحیح اسلام را انکار کنیم. نظر ما تغییر کلی سیاست جنگی و برنامه، از نفی به اثبات و از تخریب و تجاوز به امنیت و دفاع است و استقبال از صلح شرافتمندانه و از سازندگی و استقلال و آزادی آنچه توصیه مینماییم عنایت به آیات شریفه ذیل است:
فان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله فان انتهوا فلاعدوان الا علی الظالمین و لا یجرمنکم شنان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی تعاونوا علی البر والتقوی و لاتعاونوا علی الاثم والعدوان. ضمنا فکر میکنیم که آیه «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدینالله» (که به دنبالش در هر دو سوره بقره و انفال جمله توقف و تخفیف «فان انتهوا…» آمده است) به منظور تحدید و تعطیل جنگ در داخل امتی است که مورد حمله و تجاوز کفار قرار گرفته مانع اقامه دینشان شدهاند، نه برای تعرض و توسعه قتال به سراسر جهان، به قصد مسلمان کردن یا کوتاه کردن دست همگی آنان، آنطور که بعضیها تصور و توجیه مینمایند. درعین حال باید بگوییم که اختلاف نظر ما دراین مسائل موجب آن نیست که علم مخالفت در مقابل جنگ اسلامی برافراشته و آب به آسیای دشمنان بریزیم. هدف نصیحت ائمه مسلمین است و توصیه به حق و انجام وظیفه الهی با دعای توفیق. بدیهی است چنانچه نظریات ما اصولاً مورد توجه قرار گیرد، آماده بحث و بیان بیشتر در زمینه مسائل و پیشنهادها و تفصیلهای اجرایی هستیم. در خاتمه با تجدید عهد و عذرخواهی و با امکان اینکه اقدام ما را ناشی از ترس یا ضعف در ایمان و توکل تلقی فرمایید، آنچه وظیفه خودمان در پیشگاه آفریدگار بزرگ، در برابر ملت و در قبال رهبری انقلاب میدانستیم، انجام دادیم. ما نه غیبگویی میکنیم، نه بدبین و بدخواه هستیم و نه نسبت به فجایع و مفاسدی که هشدار دادیم قسم حضرت عباس میخوریم. آنچه هم که از جنابعالی توقع داریم، بیش از این نیست که در خلوت با خدای معبود، تأمل و تحقق بیشتر و سپس مشورت آزاد دراین امر فوقالعاده خطیر نموده، اگر به حق و حقیقتی در گفتارمان برخورده باشید تجدید نظری در سیاست جنگ با عراق و با دنیا و شیوه صدور اسلام بفرمایید.
خدایا شاهد باش که ما اتمام حجت و ادای تکلیف کردیم
خدایا ما را ببخش
خدایا انقلاب اسلامی ایران را درطریق اسلام، رضای خودت و رستگاری ایران و مصلحت جهان راهنمایی فرما
والله خیرالمستعان و هو العزیز الرحمن
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
دبیرکل نهضت آزادی ایران
مهدی بازرگان
آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام، ریاست مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۶۱ را بر عهده داشتند. ایشان همزمان نیز نماینده امام خمینی ( ره ) در شورای عالی دفاع بودند. خاطرات روزانه ایشان برگ مهمی در اسناد انقلاب اسلامی به شمار میرود. به نظر میرسد ایشان طرح نحوه چگونه پایان دادن به جنگ را در ذهن داشته اند و دو عملیات قبل از عملیات رمضان طرح خود را با امام خمینی ( ره ) در میان گذاشتند. چنانکه در فروردین ماه سال ۱۳۶۱ همزمان با عملیات فتح المبین نظر خود برای عبور از مرز و رسیدن نیروهای به خاک عراق را به اطلاع رهبر وقت جمهوری اسلامی میرسانند. مواردی که به نظر پژوهشگر ابهام برانگیز بود و پاسخی برای آن یافت نشده بود از ایشان پرسیده شد.
پژوهشگر: جناب آقای هاشمی، به نظر میرسد از زمان خروج ابولحسن بنی صدر به بعد و حتی قبل از فتح الفتوح های نیروهای ایرانی، تنها کسی که اندیشه ای برای پایان رساندن جنگ داشته است شما بودید. گواه این موضوع خاطرات شما در فروردین ماه سال ۱۳۶۱ و صحبت های شما در دو جلسه شورای عالی دفاع را با امام خمینی است. البته این موضوع بعدها پس از پیروزی در عملیات والفجر هشت و تصرف فاو بیشتر نمایان میشود که جنابعالی همچین طرحی را در ذهن میپروراندید. با قبول این موضوع، اولا چرا شما نتوانستید اندیشه خود را به دیگران هم تعمیم بدهید تا همگی در کشور به این موضوع پی ببرند که جنگ باید روزی به پایان برسد؟ در حقیقت چرا شما تنها بودید؟
سران نظام با جمعی از عقلای مجلس و فرماندهان موافق بودند.
پژوهشگر: آیا با فرض اینکه نیروهای ایرانی میتوانستند بخشی از خاک عراق را هم اشغال کنند، آیا مسئولین راضی به پایان جنگ میشدند؟
فکر میکردم بر اساس اظهاراتی که قبل از شروع فرماندهی در جلسات متعدد داشتیم، میتوانستیم با ذکر دلایل و منطق نظامی، امام را راضی کنیم. چون بعد از حکم ایشان و قبل از سفر به جبهه که برای خداحافظی خدمت امام رسیده بودم و نظر و هدفم را گفته بودم، امام لبخندی زدند و از سر ملاطفت نگاهی به من کردند و جوایی ندادند. وقتی به جبهه رفتم همان حرف را در جمع فرماندهان جبهه گفتم که بعضی ها استقبال و بعضی ها مخالفت کردند.
پژوهشگر: در مقدمه کتاب پس از بحران ( خاطرات سال ۱۳۶۱ ) فرمودید فشار افکار عمومی برای ادامه جنگ و نپذیرفتن صلح بسیار زیاد بود. سوال بنده آن است که اگر تصمیمی غیر از ادامه جنگ در کشور گرفته میشد، با توجه به افکار عمومی چه اتفاق خاصی در کشور رخ میداد؟
فقط امام میتوانستند افکار عمومی را اطلاح کنند و مطمئنا هر چه امام ( ره ) میگفتند، چون مردم به رهبری اش اعتماد داشتند، قبول میکردند.
پژوهشگر: آیا با تجربه سال ۱۳۹۳، باز هم نظر آیت الله هاشمی در سال ۱۳۶۱ ادامه دادن جنگ پس از فتح خرمشهر بود؟
نظر من در آن مقطع این بود که گروگانی از عراق داشته باشیم تا با اتکای به آن بتوانیم حقوق ایران را بگیریم.
سردار حسین علایی استاد دانشگاه و از محققین جنگ میباشند. پس از تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۴ ایشان فرمانده این نیرو شدند. همچنین ایشان بعد از جنگ با عراق، ریاست ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، قائم مقامی وزارت دفاع و ریاست سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع را نیز در کارنامه خود میبینند. کتاب دو جلدی روند جنگ ایران و عراق از جمله آثاری است که به قلم ایشان به رشته تحریر در آمده است.
پژوهشگر: جناب آقای علایی، من میخواهم صحبت را از مقطعی جلوتر از فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس آغاز کنم. در سال ۶۴، ۶۵ عملکرد نیروهای ایرانی نشان میدهد که دیگر ایران توان تصرف مناطق بزرگ و استراتژیک را ندارد. حتی بعد از عملیات کربلای پنج از آقای رشید نقل شده که ما دیگر توان انجام عملیات در جبهه های جنوبی را نداریم. در واقع به بن بست رسیدیم. این پازل را در کنار پازل بزرگی یعنی ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر قرار میدهیم. اگر تصور نیروهای ایرانی این بود که ما نمیتوانیم مناطق مهم از خاک عراق را فتح کنیم، استراتژی ما برای ادامه نبرد چه بوده است؟
ببینید امروز میتوانیم تحلیل هایی ارائه بدهیم که آن روز به راحتی امکانش نبود. اوایلی که جنگ آغاز شد در ذهن امام و تمام مسئولین این بود که دشمن را پس بزنند. موضوع به پایان رساندن جنگ در ذهن هیچ کس مطرح نبوده است. بنده هر چقدر مطالعه کردم نتوانستم مطلبی در این مورد پیدا کنم. در ذهن امام اینگونه میگذشت که اگر ما دشمن را از کشور بیرون کنیم جنگ تمام خواهد شد. به همین دلیل است که شما مشاهده میکنید تا بیت المقدس هر چقدر از امام سوال میشود که آیا ما میتوانیم از مرز عبور کنیم با پاسخ منفی امام مواجه میشوید. حتی قبل از فتح المبین آقا محسن خدمت امام میرسند و میپرسند اگر در این عملیات امکانش فراهم بود از مرز عبور کنیم؟ پاسخ امام باز هم منفی است. هر دفعه دیگر که از ایشان سوال میشود امام میگویند از مرز عبور نکنید. نیت ما فقط بیرون کردن دشمن است. در صحبت های امام نیز این موضوع کاملا مشهود است. موافقت ایشان تا رسیدن به مرز و بیرون کردن نیروهای عراقی بود و بعد از آن خواهان پایان دادن به جنگ بودند. بعد از اینکه عملیات بیت المقدس انجام و ما موفق به فتح خرمشهر میشویم، یک تصور کلی در بعضی از مسئولین امر از جمله خود امام خمینی شکل میگیرد که دیگر جنگ تمام شد. در بحث هایی هم که در جریان شورای عالی دفاع انجام میشود موضوع آن است که ما اگر جنگ را تمام کردیم اما عراق به جنگ پایان نداد، کجا بهتر است نیروهای خود را مستقر کنیم، که این بحث ما را به سمت ادامه جنگ سوق میدهد. شما اگر با دقت مذاکرات دو جلسه شورای عالی دفاع را مرور کنید مشاهده میکنید که یکی از کسانی که بیشتر صحبت میکند مرحوم ظهیر نژاد است. ایشان فردی نظامی است که اعتقاد دارد ما باید در مجاورت اروند قرار بگیریم. اما یک نفر هم از افراد غیر نظامی اندیشه ای در ذهن داشت که ما جنگ را در یک نقطه با برتری در یک نقطه مناسب به پایان برسانیم. آن فرد آقای هاشمی بودند. ایشان میگویند اگر ما به ارودند برسیم یک نقطه ای از عراق را گرفتیم و میتوانیم از موضع بالا جنگ را تمام کنیم.
پژوهشگر: آیا به صرف رسیدن به اروند ایران میتواسنت جای خاصی را بگیرد؟ به نظر میرسد با عبور از اروند نیروهای ایرانی میتوانستند نقطه ای مناسب را تصرف کنند.
اقای هاشمی احساس میکردند که همین مقدار پیشروی برای نیروهای ایرانی کافی است. ما اگر به کنار اروند برسیم میتوانیم در شرایط برتر جنگ را به پایان برسانیم. بخشی از خاک عراق در دست نیروهای ایرانی باشد و جنگ به پایان برسد. بحث تصرف نقاط استراتژیک در میان نبوده است. به نظر میرسد تا عملیات رمضان این استراتژی دنبال میشده است. نظر امام این بوده که بعد از بیت المقدس جنگ را تمام کنیم. بعد این آقایان با پیشینه نظامی گری و تخصص در امور جنگی برای ایشان استدلال میکنند و امام احساس میکنند که جنگ تمام نخواهد شد. صحبت آن است که ما باید منطقه ای از عراق را بگیریم، امام موافقت میکنند و میگویند جایی بروید که مردم عراق آسیب نبینند. اگر در نقل قول هایی که از امام بیرون آمده است مشاهده کرده باشید میبینید که ایشان دائما با ادامه جنگ مخالفت میکنند. حتی آقای سید احمد خمینی در مصاحبه ای که در مجله نگین نیز چاپ شده میگویند امام میگفتند که همین جا جنگ را تمام کنید. ایشان بر روی تمام کردن جنگ در همین نقطه اصرار زیاد میورزند. ایشان چهار دلیل را برای اثبات نظر خویش عنوان میکنند. ایشان میگویند مردم عراق تا امروز احساس میکردند که ما مظلومیم اما از ابن پس طرف عراق را میگیردند. کشورهای عربی از صدام حمایت میکنند، دنیا نیز این را نمیپذیرد و سلاح به عراق میدهد و در مجموع مواردی را میگویند که همگی به تحقق میپیوندد. به هر طریق امام در جلسه موافقت خویش با عبور از مرز توسط نیروهای ایرانی را اعلام میکنند و به نوعی راضی به انجام همچین تصمیمی میشوند. اما ایشان میگویند به مناطقی برویم که مردم در آنجا سکنی ندارند. در عملیات رمضان تصور میشود که که ما قدرتی همانند بیت المقدس داریم و میتوانیم به سمت بصره حرکت کنیم. امام نیز برداشتی داشتند که اگر ما ضربه سهمگینی به ارتش عراق بزنیم شیعیان عراق از درون میتوانند اقداماتی را علیه دولت مرکزی انجام بدهند. به همین خاطر در حین عملیات رمضان امام خمینی به مردم بصره و عشایر دجله و فرات پیام میدهند که به نیروهای ایرانی بپیوندید که این امر اتفاق نمی افتد. بعد از آن اسیر تصمیمی میشویم که بعد از بیت المقدس برای عبور از مرز گرفتیم و آن عبارت است از این که در مسیری قرار گرفتیم پایان دادنش برایمان مشکل بود. امام برای بسیج نیروها بحث جنگ جنگ تا رفع فتنه را و قبل از آن جنگ جنگ تا پیروزی را مطرح میکردند. اما از نظر نظامی و عملیاتی چگونه همچین مفهومی قابل اجرا بود؟ به غیر از یک نفر هیچ کس این تئوری را تعریف نکرده است. میتوانیم بگوییم دو گونه تعریف انجام شده است. یا میتوانیم اینگونه عنوان کنیم که یک تعریف واضح و یک تعریف تلویحی در این خصوص انجام شده است. تعریف تلویحی مختص سپاه است. یعنی آقا محسن و بقیه فرماندهان فکر میکردند که اگر ما ضربه ای به عراق بزنیم که ارتش آن فروبریزد.این اندیشه غیر از تصرف بغداد است. یعنی اگر بتوانیم اقدامی انجام دهیم که ارتش عراق مضمحل شود، اوضاع بهم میریزد و جنگ با برتری ما به پایان میرسد. هیچ کس به فکر فتح بغداد نبوده است. یک فکر هم آقای هاشمی میکرده است که میگفتند ما قادر نیستیم ارتش عراق را بشکنیم، قادر نیستیم وارد بغداد شویم بنابراین قادر به به پیروزی مطلق نظامی نیستیم اما میتوانیم یک پیروزی نسبی به دست بیاوریم تا جنگ را تمام کنیم و پیروزی نسبی آن است که ما با گرفتن یک منطقه حساس از عراق مثل جنوب این کشور یک برتری نظامی پیدا کنیم و بعد در مذاکرات سیاسی بنشینیم و امتیازات خود را از صدام بگیریم که حاصلش میتواند از بین رفتن صدام باشد. نتیجتا این دو طرح وجود داشته است. آقای هاشمی این طرح را دنبال میکردند و عنوان داشتند که این طرح منطقی است. از طرف مابقی مسئولین و شخصیت ها طرح خاصی ارائه نمیشود. سپاه بوده که میگفته ما قدرتمند بشویم تا بتوانیم این کار را انجام بدهیم. اما انتظار سپاه با واقعیات کشور همخوانی نداشت. مثلا ته حرف سپاه این بوده که ارتش را با تمام تجهیزات و امکاناتش به ما بدهید، بودجه جنگ را در اختیار سپاه و بودجه ما را نیز افزایش بدهید تا ما قدرتمند بشویم تا بتوانیم ارتش عراق را از هم بپاشانیم. البته حرف سپاه بی منطق هم نبوده است. آنها میگفتند که ارتش نمیجنگد ولی تجهیزات بسیار خوب و مناسبی دارد، ما میجنگیم اما تجهیزات نداریم. به نوعی مدیریت ارتش را به سپاه واگذار کنید. قرارگاه مشترک هم نیز به همین جهت بود. اما از آن طرف، بهترین فرد ارتش که شهید صیاد بود میگفت سپاه را به من بدهید. از رمضان به بعد هم اختلافات مشهود شد. آخر حرف صیاد آن بود که فرماندهی سپاه را به من بدهید. بعد از او سوال شد که ارتش چرا نمیجنگند؟ پاسخ ایشان آن بود به این دلیل است که ارتش بسیجی ندارد. حتی بسیجی هم به او دادند و گردان شهادت درست کردند اما اتفاقی که باید می افتاد نیافتاد. حرف صیاد هم این بود که وحدت فرماندهی پیدا کنیم و سپاه تحت الامر او قرار بگیرد. سپاه هم میگفت ارتش نمیجنگد. این طرح ها هیچکدام اجرایی نبود. امام آقای هاشمی را منصوب کردند که این اختلاف ها رفع بکنند و هماهنگی ایجاد کنند و … اما در مجموع بعد از عملبات رمضان استراتژی واحدی برای پایان دادن به جنگ نداشتیم. یک استراتژی آقای هاشمی داشتند برای پایان دادن به جنگ که کامل واضح و روشن است، یک استراتژی سپاه داشت که به وضوح معلوم مشخص نبود و ابهام داشت که میتوان این طور برداشت کرد که سپاه معتقد بوده میشود ساختار ارتش عراق را بهم ریخت و حکومت در عراق تحول پیدا کند و جنگ تمام بشود. این کدام استراتژی هست ما نمیدانیم. چون مسئولین ننشستند تا تکلیف جنگ را معلوم کنند این اتفاق افتاد. با همین دو استراتژی هم رمضان و هم فاو میتوانست پایان جنگ باشد.
پژوهشگر: چرا آقای هاشمی با اینکه استراتژی مشخصی را برای پایان دادن به جنگ داشتند نتوانستند نظر خود را اعمال کنند؟ یا به نحوی دیگر چرا زورشان نرسید؟
برای اینکه تمام نیروهای سپاه مخالفت میکردند زیرا تصور و برداشتشان از صحبت امام آن بود که برویم بجنگیم و رو به جلو برویم. همین امروز هم یکی از مسائل همین است. فقط آقای هاشمی رفسنجانی فکر پایان دادن به جنگ بودند. هیچ کس به پایان دادن جنگ فکر نکرده بود. همه میگفتند بریم جلو ببینیم چه اتفاقی می افتد.
پژوهشگر: بعضا از مسئولین و فرماندهان سپاه اعتقاد دارند که ما در ادامه جنگ توانستیم در عملیات کربلای پنج بزرگترین ضربه را به ارتش عراق بزنیم. آیا این فرض درست است؟
بنده این تحلیل را قبول ندارم. ما بیشترین ضربه را در کربلای ۵ دیدیم. درست است که حماسه و ایثار فراوانی کردیم اما حدود ۲۰۰۰۰ شهید دادیم و بیش از آنکه ارتش عراق دچار اضمحلال بشود خود مضمحل شدیم. ما بعد از کربلای ۵ نتوانستیم سر بلند کنیم و نتوانستیم به خوبی مسیر را ادامه بدهیم. در سال ۶۵ در ایران حدود ۴۰۰۰۰ شهید داشتیم. بالاترین شهدای دوران جنگ به تفکیک سال که ۲۰۰۰۰ نفر آن را در کربلای ۴ و ۵ شهید حضور داشتند. هزار نفر در کربلای ۴ و ۱۹۰۰۰ نفر در عملیات کربلای ۵. این آمار کمی نیست. تمام توان ما از بین رفت و ما نتوانستیم دیگر سربلند کنیم. پیدا بود که دیگر جنگ با اقدامات نظامی جلو نمیرود ولی مشکلی که وجود داشت آن بود که تصوری در داخل شکل گرفته بود که فهمگی خیال میکردند اگر اقدام سیاسی صورت گیرد کار غلطی انجام شده است. ما در جنگ حماسه های بزرگی آفریدیم اما مشکل ما این بود که راهکاری برای پایان دادن به جنگ نداشتیم در حقیقت تکلیف را مشخص نکردیم. یعنی استراتژی ما معلوم نبود. این امر ما را به سمتی برد که بدون طرح ما جنگ تموم شد. باید با طرح ما جنگ تمام میشد اما با طرح آمریکایی ها و شوروی ها جنگ پایان پذیرفت. قطعنامه ۵۹۸. در حالی که اگر ما استراتژی داشتیم میتوانستیم جنگ با طرح و ایده خود به پایان برسانیم. استراتژی تحت این عنوان که بیاید برای ما منحنی رسم بکند و مشخص کند که کجا هستیم و به کجا میخواهیم برسیم در داخل کشور وجود نداشت.
به همین خاطر ما به بن بست رسیدیم. مجبور شدیم در قطعنامه ۵۹۸ با طرح آمریکایی ها جنگ را تمام کنیم .امام به همین دلیل عنوان کردند که جام زهر را نوشیدم زیرا امام نمیخواستند جنگ این شکلی به پایان برسد. البته عنایت خدا طوری بود که به نفع ما تمام شد ولی عملا ما طرح نداشتیم. چون طرح نداشتیم آن وضعیت جنگ شد و در مسیر تسلسل تخریب قرار گرفتیم. از این پس عراقی ها شهرها را زدند و ما هم که نمیخواستیم شهرها را بزنیم شروع کردیم به زدن شهرهای آنها. جنگ از جبهه تبدیل شد به جنگ اجتماعی. آن ها شهر را میزند، ما میزدیم. همه چی بهم ریخت تا اینکه بالاخره نفس دو کشور بند امد. استراتژی ما دقیقا روشن نیست در حالی که من معقتدم استراتژی ما تا بیت المقدس روشن بود که میخواستیم با بیرون کردن عراقی ها از کشور جنگ را تمام کنیم. ولی این استراتژی مدون نشده بود. بعد از بیت المقدس ما در مسیر قرار گرفتیم که بر روی یک دور تسلسل ناشی از تصمیات قبلی بود و نتوانستیم جنگ را تمام کنیم. آقای هاشمی یک طرح داد چون تنها بود نتواسنت آن را تکمیل کند. یعنی آقای هاشمی گفتند جنگ جنگ تا کسب یک پیروزی. یعنی ما یک جا از عراق را بگیریم و جنگ خاتمه پیدا کند. یک جایی را بگیریم و بشینیم و حالا بگوییم که با قدرت بر سر مذاکره برویم تا بتوانیم جنگ را تمام کنیم. این مسئله حل نشد. آقای هاشمی هم در مسئله فاو نیز همین نظر را داشتند. فاو را گرفتیم جنگ را به پایان برسانیم. اما وقتی فاو رو گرفتیم احساس پیروزی کردیم و گفتیم بریم جایی دیگر را بگیریم. نبود اتخاذ استراتژی واحد باعث شد سیاست ها سینوسی بشود. ما باید یک مجموعه میبودیم تا مشکل را حل میکردیم.
پژوهشگر: یکی از نکات عملیات بیت المقدس آن است که ما طبق فلش ها قصد داشتیم به سمت بصره برویم. پس این طور بود که ما برای عبور از مرزها در بیت المقدس فکر کرده بودیم. در جریان عملیات بعد از آنکه فشار ارتش عراق زیاد شد فلش را برگرداندیم سمت خرمشهر و به سمت بصره نرفتیم. به همین دلیل هم بود که عراق هم نیروهایش را به سمت بصره کشاند و تا بتواند از سقوط آن جلوگیری کند. این موضوع چه مقدار صحت دارد؟
در طرح این موضوع بوده اما هیچ وقت در خود طرح این نبود که ما به سمت انجا برویم. فلش را داده بودیم اما هدف را نداده بودیم. چون فلش دادن ( جهت گیری دادن) با هدف دادن بسیار فرق میکند. این طرح بنا به دستور بوده است.
پژوهشگر: در جریان همان عملیات بیت المقدس زمانی که به مرز رسیدیم باز هم به فکر رفتن به سمت بصره بودیم؟
من فکر میکنم خیر. علت آن بود که ما هفته اول نیز بسیار نگران بودیم چون در هفته اول نتوانستیم از جاده آسفالت عبور کنیم . یک هفته آنجا گیر کردیم. توان ما آنقدر نبود که بتوانیم بسیار پر قدرت جلو برویم. عملیات بیت المقدس نیز ۲۴ روز طول کشید. این حاکی از آن بود که ما توان پیشروی به سمت بصره را نداشتیم. در اخرین لحظات هم ما به محاصره خرمشهر نیز راضی بودیم و نه حتی تصرف این شهر.
پژوهشگر: در آخرین لحظات نیز عراق نیروهای خود را از خرمشهر بیرون کشید چون به نظر میرسد عراق هم نگران آن بود که نکند همین فلش ایران برایش دردسر بشود؟
بله. جهت ما جهت بصره بود. این علامت آن بود که طرح ما درست بود. در حقیقت طرح گرفت. ما به جای اینکه به سمت لشکر ۵ و ۶ یا خرمشهر برویم به سمت مرز رفتیم و باعث شد به جای آنکه ما را قیچی کنند ما عقبه آنها را از دو طرف تحت تهدید قرار دهیم. ولی اینکه بگوییم ما توان آن را داشتیم به آن سمت بصره برویم غلط است.
آقای مهندس محسن کنگرلو از اعضای اصلی ستاد فجر اسلام، دستیار شهید بهشتی در سال های ابتدایی انقلاب و مشاور امنیتی نخست وزیر وقت مهندس میرحسین موسوی بودند. ایشان از جمله کسانی هستند که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حمله عراق به کشور را پیش بینی کرده بودند و در جریان انقلاب نیز با بسیاری از مقامات امنیتی کشورهای مختلف در دنیا دیدار و گفتگو داشته اند.
پژوهشگر: جناب آقای مهندس کنگرلو، شما از جمله افرادی هستید که بنا به گفته خودتان، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حمله رژیم عراق به کشور را پیش بینی کرده بودید. نکته جالبی که وجود دارد آن است که پیش بینی شما برای مهندس بازرگان ارسال شده و ایشان نیز بعد از پیروزی انقلاب حدود ۹ ماه سکان اداره کشور را بر عهده داشتند. اولا دلایل جنابعالی برای حمله عراق به ایران چه بود؟
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:43:00 ق.ظ ]