نگرش رده سوم نگرش های اقتصادی_سیاسی،
نگرش های اجتماعی فرهنگی،
نگرش های اعتقادی نگرش نسبت به آزادی،
نگرش نسبت به تحصیل،
نگرش نسبت به ازدواج،
نگرش نسبت به شغل
نگرش رده چهارم نگرش نسبت به آزادی،
نگرش نسبت به تحصیل،
نگرش نسبت به ازدواج،
نگرش نسبت به شغل مناسبت های گروهی،
مناسبت های بین فردی،
رفتارهای اخلاقی،
رفتارهای اجتماعی،
رفتارهای فردی
گفتنی است که تأکید این شکل فقط بر این نکته است که نگرش ها، رده بندی، اصلی و فرعی، و تأثیر و تأثر جدی نسبت به هم دارند، اما بر تعداد رده ها و تعداد نگرش ها در هر رده و جایگاه واقعی هر نگرش و بعضی جزئیات دیگر نظر ندارد، بلکه فقط از باب نمونه است.(روانشناسی اجتماعی،جمعی از مؤلفان،ص۱۶۳)
در این قسمت به بعضی از مؤلفه های شناختی زندگی انسان اشاره کرده و آن را از دو منظر دینی و غیر دینی مورد بررسی قرار می دهیم.(معنای زندگی در سبک زندگی دینی،نگرش موجود به انسان)
-
-
-
-
-
- معنای زندگی در سبک زندگی دینی
با توجه به نوع ادراک و نگرشی که ما نسبت به جهان هستی داریم و با توجه به سلایق ما در بهره کشی از زندگی، معانی مختلفی از زندگی برای ما تداعی می شود.
خدا، انسان و جهان، سه محور اساسی هستند که شالوده و محتوای اندیشه بشری را در طول تاریخ و در تمام جهان تشکیل می دهند. در این میان، شناخت انسان و حل رازهای نهفته آن، چنان اهمیت دارد که اندیشمندان فراوانی را در دانش های گوناگون به خود مشغول ساخته است. در آموزه های ادیان آسمانی به ویژه در آموزه های دین مبین اسلام، انسان یکی از محوری ترین مسائلی به شمار آمده که امور مهمی مانند آفرینش جهان، فرستادن پیامبران و نزول کتاب های آسمانی برای رسیدن او به سعادت نهایی صورت گرفته است. در جهان بینی قرآنی، هرچند همه موجودات، آفریده خدا هستند و هیچ چیز در عرض وجود او قرار نمی گیرد، می توان جهان را از منظر قرآن همچون دایره ای با دو نقطه استناد به مختصات اصلی، یکی در بالا(خدا) و دیگری در پایین (انسان) در نظر گرفت. (توشی هیکوایزوتسو،خدا و انسان در قرآن،ص۹۲)
جالب آن است که با وجود گستردگی و سابقه دیرینه تلاش های علمی بشر در زمینه جهان و معنایابی زندگی، انسان شناسان بزرگ بر این نکته تأکید دارند که ابزارهای شناخت بشر، از پاسخ گویی صحیح و کامل به بسیاری از پرسش های مهم درباره انسان و زوایای وجود او ناتوان است. واقعیت آن است که جهان بینی انسان در جوامع و فرهنگ های گوناگون، تصویرهای مختلفی از زندگی به او می دهد که بر اساس آن زندگی او با معنا یا بی معنا خواهد شد. مثلا اگر در تصویر ترسیم شده، انسان، هدف معقول و متناسبی نداشته باشد که در طول زندگی خود به سوی آن حرکت کند یا اگر انسان، موجودی تصویر شود که محکوم به جبر زیستی، اجتماعی, تاریخی یا الهی است و خود نتواند سرنوشت خویشتن را رقم زند، در این صورت زندگی او بی معنا، پوچ و بیهوده خواهد بود. اگر انسان را موجود برخوردار از هدفی معقول و متناسب و دارای اختیار تصور کردیم که می تواند با تلاش اختیاری خویش به آن هدف والا برسد، زندگی او معقول و با معنا می شود. ثمره این تفاوت نیز در ترجیح و نوع گزینش الگوهای رفتاری جلوه گر می شود که در مجموع می تواند سبک زندگی خاصی را پدید آورد.
از نظر ادیان آسمانی، زندگی انسان در این جهان منحصر در حیات مادی و طبیعی نیست و آدمی برای اینکه از حیات خود به طور کامل بهره مند شود، باید از پوچی دور بماند و این جز از راه پاسخ گویی به پرسش های اساسی درباره فلسفه زیستن، یعنی از کجا آمده ام؟ در کجا هستم؟ و به کجا می روم؟ میسر نیست.(سبک زندگی بر اساس آموزه های اسلامی،فاضل قانع،ص۷۱)
در پرسش این پاسخ از نگاه دین، انسان، خدا را در مبدأ آفرینش می یابد که باید در معاد به همو بپیوندد. وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ الیه"(روم/۲۷) سرنوشتی که خدا در سرشت همه مخلوقات نهاده و از آن به هدایت تکوینی یاد می نماید اما در انسان نه تنها بخشی از آن تکوینی است بلکه به واسطه عظمتی که خدا در خلقت آدمی در انسان به ودیعت نهاده، به هدایت تشریعی نیز مفتخر گشته است. علامه طباطبایی در المیزان این دو هدایت را اینگونه تعریف میکند: هدایت خداى تعالى دو قسم است: یکى هدایت تکوینى و دیگرى تشریعى. و اما هدایت تکوینى هدایتى است که به امور تکوینى تعلق مىگیرد، مانند اینکه خداوند هر یک از انواع مصنوعات را که آفریده، او را به سوى کمال و هدفى که برایش تعیین کرده و اعمالى که در سرشتش گذاشته راهنمایى فرموده و شخصى از اشخاص آفریده را به سوى آنچه برایش مقدر شده و نهایت و سررسیدى که براى وجودش قرار داده است به راه انداخته، چنان که مىفرماید:
” رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى"(طه /۵۰) و خدای ما آن کسی است که همه موجودات را نعمت وجود بخشیده و سپس به راه کمال هدایت کرده است و مىفرماید” الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى"(اعلی/۳) آن خدایی که همه عالم را خلق کرده و به حد کمال خود رسانیده است، آن خدایی که هر چیزی را قدر و اندازه ای داد و به راه کمال هدایتش نمود
و اما هدایت تشریعى- این هدایت مربوط است به امور تشریعى از قبیل اعتقادات حق و اعمال صالح که امر و نهى، بعث و زجر و ثواب و عقاب خداوند همه مربوط به آن است. این قسم هدایت نیز دو گونه است: یکى ارائه طریق یعنى صرف نشان دادن راه که هدایت مذکور در آیه” إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً"(دهر/۳) ما راه را به او نشان داده ایم یا سپساگزار و یا کفران پیشه است از آن قبیل است. و دیگر ایصال به مطلوب یعنى دست طرف را گرفتن و به مقصدش رساندن که در آیه” وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ” به آن اشاره شده. در آیه” فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ” هم به بیان دیگرى همین هدایت را تعریف کرده و فرموده: این قسم هدایت عبارت است از اینکه قلب به نحو مخصوصى انبساط پیدا کرده و در نتیجه بدون هیچ گرفتگى قول حق را پذیرفته به عمل صالح بگراید، و از تسلیم بودن در برابر امر خدا و اطاعت از حکم او إبا و امتناع نداشته باشد.(ترجمه تفسیر المیزان،طباطبایی،محمدحسین،ج۷ص۴۷۷)
در ضمنِ این هدایت تشریعی، خداوند خبر از فنای زندگی دنیا داده و حیاتِ دنیا را گذرگاه رسیدن به حیات جاوید آخرتی دانسته است. از امیر المؤمنین (ع) روایت شده که فرمود: « دنیا خانه عبور و محل گذر نمودن است، و آخرت خانه زیست کردن و باقى ماندن است» و انتظار آن بود که با این هدایت تشریعی و إخبار از وضع ناپایدار دنیا مردم زندگی آن سرا را بر حیات این سرایی ترجیح دهند. اما طبق فرمایش علی علیه السلام مردم در دنیا دو دسته گشتند؛ « دسته و جماعتى که خود را (بزخارف و امتعه دنیویه) فروختند پس خویشتن را هلاک نمودند، و دسته و گروهى که (از شهوات و لذات فانیه دنیا رستهاند و) خویشتن را خریده و خود را (از آتش جهنم) آزاد ساختند.» (طرایف الحکم یا اندرزهای آشنا، آشتیانی،احمد،ج۲،ص۳۰۹) و این گویای دو سبک متفاوت از زندگی است. سبکی از زندگی که براساس انکار معاد شکل گرفته و انسان را محور هستی می داند و حکم به بهره گیری لذت مآبانه از دنیا برای رسیدن به دنیا می دهد و سبکی از زندگی که دنیا را محل ماندن ندانسته و توقف گاهی بیشتر نمی داند و از لذت هایی بالاتر از لذات دنیایی خبر می دهد. در مجمع البیان پیرامون سبک زندگی پیامبر خدا و تفاوت آن با سبک زیستن شاهان از خدا بی خبر اینگونه آمده است: عمربن خطاب مىگوید: با اجازه قبلى به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیدم و آن حضرت را در حجره (ام ابراهیم) ملاقات کردم. دیدم بر فرشى بسیار ساده آرمیده که قسمتى از بدنش روى خاک زمین و قسمتى دیگر روى فرش است. زیر سرش هم متکایى از لیف خرما قرار دارد. بر او سلام کردم و در محضرش نشستم. عرض کردم: اى پیامبر خدا! تو برگزیده خداوند در میان همه مخلوقات هستى. در حالى که قیصر و کسرى (شاهان روم و ایران) بر فرشهاى طلا بافت و دیبا و ابریشم مىآرمند، ولى تو که مقامت از آنها بالاتر است، چنینى؟ پیامبر در پاسخ فرمود:
آنها در عیش و نوش و بهرهمندى از لذتها و شادىها در همین دنیا شتاب کردند، در حالى که دنیا محل گذر و ناپایدار است و بهرههاى آن نابود مىشود، ولى زندگى خوش ما براى آخرت، تأخیر افتاده است و من سراى جاوید آخرت را برگزیدهام. (مجمع البیان،ج۹،ص۸۸)
حیات مادّى از نظر ماهیّت، مساوى با حیات حیوانات است، ولى از نظر آثار به خاطر این که صاحبش داراى آزادى و اختیار است و حیاتش عارى از قیود عقلى و فطرى و دینى است با آثار حیات حیوانى متفاوت است.
انسان در چهارچوب حیات طبیعى و مادّى، دنیا را آخرین منزل مىداند و تمام اهدافش خلاصهى در به چنگ آوردن جاه و مقام و مال و ثروت مىشود. در حصار این حیات از دیدن حقایق کور، و از شنیدن مواعظ کر، و از گفتن حق و پرسیدن از معارف لال، و از فهم واقعیات عاجز و ناتوان است.
در خیمهى این حیات تمام همّت انسان، لذّتبرى و پیروى از شهوات و بندگى نسبت به هوا و هوس است؛ و اگر نتواند مقاصد شومش را تأمین کند تا جایى که قدرتش اقتضا کند به درندگى و ستم و تجاوز و غارت حقوق مردم دست مىزند، و از نظر رفتار و منش از هر جنبندهاى شرورتر مىگردد. در این زمینه فقط به دو آیه از آیات بسیارى که از انسان چنین چهرهاى را نشان مىدهد بسنده مىشود:
«لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُون» (اعراف/۱۷۹)
براى آنان دلهایى است که با آن به فهم و درک حقایق برنمىخیزند، و دیدگانى است که با آن واقعیات را نمىنگرند و گوشهایى است که با آن صداى حق را نمىشنوند، اینان چون چهارپایان بلکه گمراهترند و اینان بىخبرانند.
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» (محمد/۱۲)
و کسانى که به انکار حقایق برخاستند همواره دنبال لذتجویى و چون چهارپایان دنبال شکم پر کردن هستند و آتش جایگاه آنان است.
در نگرش دینی، خداوند دنیا را برای شیفتگان آن زینت داده و می فرماید:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (آل عمران/۱۴)
محبت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است، (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند، ولى) اینها (در صورتى که هدف نهایى آدمى را تشکیل دهند،) سرمایه زندگى پست (مادى) است، و سرانجام نیک (و زندگى والا و جاویدان)، نزد خداست.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 07:03:00 ق.ظ ]