مقایسه طرحواره¬های ناسازگار اولیه و اختلال شخصیت خودشیفته در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، اضطراب فراگیر و افراد بهنجار- قسمت ۶ | ... | |
لوین سوهن[۵۲] و همکارانش از پیشوایان تحقیق درزمینه افسردگی از دیدگاه یادگیری هستند. آنها به طور کلی چنین تاکید میکنند که پایین بودن مقدار واکنشهای رفتاری (برون شد[۵۳] رفتار) و احساسات غمگینی یا بدبختی که با افسردگی همراه میشود به کمی تقویت مثبت و یا زیادی تجربه های ناخوشایند مربوط است. این وضع به یکی از چند دلیل مختلف پدید می آید :
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. نظریه های افسردگی
نظریه شناختی احتمالاً با نفوذترین نظریه های روانشناختی که امروزه درباره افسردگی وجود دارد، نظرگاه شناختی است. اساس این نظریه ها این اندیشه است که یک تجربه معین ممکن است روی دو فرد تاثیر بسیار متفاوتی بگذارد. قسمتی از این تفاوت امکان دارد به دلیل روش متفاوت تفکر درباره آن حادثه و حدود شناخت آنها نسبت به آن باشد. یک شخص که به پیشرفت مورد انتظار خود نائل نمیگردد ممکن است فکر کند که من شخص بیفایدهای هستم، هر کسی مرا ضعیف میپندارد، اگر چنین نبود من برای این شغل انتخاب میشدم. شخصی دیگر در همین وضع، ممکن است فکر کند که آقای الف بدین دلیل برای شغلی که من خواستار آن بودم، انتخاب شد که تجربه بیشتری در مذاکره و گفتگو داشت. واکنشهای فرد اول، پاسخ متعارف کسی است که ممکن است به افسردگی گرفتار شود (آزاد، ۱۳۸۴). ویژگی این نوع تفکر، زیاده روی در تعمیم است و یکی از خصایصی است که آرون بک در تفکر افراد افسرده یافته است. در حالت کلی طبق نظریه شناختی، افسردگی از دگرگونیهای شناختی خاص که در افراد مستعد افسردگی وجود دارد، ناشی میشود. این دگرگونیها که طرحواره افسردگی زا[۵۴] نامیده میشوند، الگوی شناختی هستند که داده های درونی و بیرونی را تحت تاثیر تجارب اولیه زندگی، تغییر یافته درک میکنند. آورن بک، یک سبک شناختی برای افسردگی فرض کرد که مرکب است از ۱- نگرش نسبت به خود- برداشت منفی از خود- ۲- نگرش نسبت به محیط – تجربه جهان بصورت متخاصم و پرتوقع ۳ – نگرش در مورد آینده- انتظار رنج و شکست. و درمان عبارت است ازتعدیل این دگرگونیها. اجزا نظریه شناختی در جدول زیر آمده است (سادوک و سادوک، ۲۰۰۳؛ ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۵).
جدول۲-۲ : اجزا نظریه شناختی در اختلال افسردگی اساسی باورها در مورد خود، دنیا و آینده نظریه اصالت وجودی درحالیکه نقطه تاکید نظریه هایروانپوبشی از دست دادن شیئ مورد علاقه به عنوان علت اصلی افسردگی است. نظریه های اصالت وجودی بر محور از دست دادن عزت نفس دور میزنند. شی از دست رفته میتواند واقعی یا سمبلیک باشد مانند قدرت، مقام اجتماعی یا پول. ولی از دست دادن، فی نفسه نمیتواند به اندازه تغییر حاصل در خود سنجی فرد بر پایه آن مهم باشد. بسیاری از افراد، خودپنداری خود را بر پایه اینکه چه کسی هستند یا چه چیزی دارند بنا میکنند. مثلا من رئیس کارخانه هستم، من همسر بازیگری مشهور هستم، همانند سازیهایی از این قبیل، شخص خارجی و ارزش افراد را در اذهان خود فرد نشان میدهد. نظریه های انسانگرایی بر این فرض معتقدند که افسردگی زمانی ظاهر میشود که اختلاف بین من آرمانی و من واقعی خیلی زیاد باشد به طوریکه برای شخص قابل تحمل نباشد و این اندیشه با شواهد تجربی به دست آمده به وسیله پژوهشگرانی که میزان خود ارزیابی افراد افسرده و غیر افسرده را بررسی کردهاند، مطابقت دارد (آزاد، ۱۳۸۴).
مدل رفتاری لوینسون در خصوص افسردگی مدل رفتاری لوینسون[۵۵] از افسردگی بر اساس نظریه یادگیری اجتماعی بندورا[۵۶] بنا شده است. افسردگی در این دیدگاه به عنوان تعامل «شخص ـ رفتار ـ محیط» نگریسته میشود. این بدینمعناست که احساسها و رفتار افسردهساز با تغییر در محیط تحریک میشوند؛ هنگامی که تحریک شوند، رفتارهای افسردهساز بر شرایط محیطی تأثیر منفی میگذارند و همین تغییرات، علائم افسردهساز بعدی را بوجود میآورد و در نتیجه این چرخه معیوب[۵۷] همچنان ادامه مییابد. طبق مدل لوینسون میزان پایین تقویت مثبت وابسته به پاسخ، یا میزان بالای تجربه بیزاریآور[۵۸] عامل آشکارساز افسردگی است. بنابراین، وقتی که نتیجه رفتارهای فرد بازده مثبت کم یا میزان زیادی پیامد منفی به همراه داشته باشد، خلق، شناخت و رفتارهای افسردهساز تحریک میشوند (ترپ و اولسون[۵۹]، ۱۹۹۰).
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:14:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|