۲ـ سیمایههای حسی، آهنگ صدا یا پسخوراندهای درون حسی از بیان چهره و یا برانگیختگی جسمی، به اضافه الگوهای معانی اختصاصی در آن سهم دارند.
۳ـ اطلاعات ضمنی بر اثر دخالت مدلهای طرحوارههای یا مدلهای ذهنی منتقل میشوند.
این مدلها نمایانگر روابط متقابل بین ویژگیهای کلی تجربه است. اصولاً اطلاعات و دانستهها در مدلهای طرحوارههایی ضمنی (تلویحی) است و نه آشکار (تصریحی)[۱۵۱]. با شنیدن جمله «علی دستش را برید؛ زهرا دنبال چسب زخم میگشت» مدلهای طرحوارهای «بریدهشدن دست علی» و «خون آمدن از آن» که در آن مستقیماً به خون اشاره نشده است، با هم ترکیب میشوند. شعر، نمونه عالی تجلی این نوع اطلاعات ضمنی است. وقتی میخوانیم: «بر لب جوی بنشین و گذر عمر ببین» آب به خودی خود بر اثر اطلاعات افزونهای[۱۵۲]در ذهن پیدا میشود. بنابراین معانی ضمنی در سطح عالی را معمولاً نمیتوان بوسیله جملههای معمولی بیان کرد، مگر اینکه در قالب شعر، تمثیل، استعاره، ضربالمثل، طنز و قصه به آن پرداخت.
معانی سطح ضمنی در قالب مدل های ذهنی بازنمایی میشوند که خود این مدل ها یک نقشه درونی از روابط بین جنبههای مختلف تجارب برای را فراهم میکنند (جانسون ـ لیرد[۱۵۳] ، ۱۹۸۳؛ به نقل از تیزدل، سگال و ویلیامز[۱۵۴]، ۱۹۹۵).
تیزدل (۱۹۹۷) با بهره گرفتن از استعاره «ذهنیت حاکم»[۱۵۵] که از روبرت اورنستاین به عاریت گرفته است، مؤلفههای اصلی مدل خود را چنین توضیح میدهد:
۱ـ ما یک ذهن نداریم بلکه چند ذهن داریم که هر کدام از آنها ممکن است برای لحظهای فعال شوند. اگر این حالت رخ دهد، ذهنیت حاکم اتفاق افتاده است (یعنی یکی از ذهنها در جایگاه فعال قرار گرفته است).
۲ـ عقیده پیمانهای بودن ذهن که امروزه از سوی دانشمندان دانش شناخت پایه تقریباً پذیرفته شده است، اولینبار از سوی فودور (۱۹۸۳؛ به نقل از فودور، ۲۰۰۰) ارائه شده است. او معتقد است که بخشی از ذهن به صورت پیمانه است و هر پیمانه ویژگی ها و خصوصیات خاص خود را دارد و دارای آسیبشناسی مخصوصی میباشد.
۳ـ در اختلالات خلقی فرد به یکی از این ذهنها میچسبد و تعامل بین شناخت و هیجان نقش اصلی در تداوم چنین ذهنهایی باز میکند.
۴ـ هدف درمانهای شناختی ـ رفتاری کمک به مراجع است تا از ذهنی که به آن چسبیدهاند، رهایی پیدا کنند. اثرات بلندمدت چنین درمانهایی به این نکته بستگی دارد که به مراجع کمک کند تا در آینده از چسبیدن و گیرافتادن در چنین ذهنهایی اجتناب کند.
نظریه زیر سیستمهای متعامل افسردگی را به انتقال در مدل طرحوارهای ربط میدهد. مدل های طرحوارهای ناکارآمد با رابطه بین ارزش شخص با پذیرش از سوی دیگران و موفقیت در کارها مشخص میشوند. از این دیدگاه خلق عادی با مدل طرحوارهای کارآمد همراه است که در آن ارزش شخص نسبتاً مستقل از دیگران است یا ربطی به دیگران ندارد و ضمناً به موفقیت و شکست در تکالیف نیز مربوط نیست.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
در اختلالات خلقی فرد به یکی از این ذهنها میچسبد. ذهنها در این دیدگاه به عنوان وقوع اتحاد یا الگوهای ارتباطی از پردازش زیر سیستمها در نظر گرفته میشوند.
ذهن افسردهساز دارای ویژگیهای زیر است:
۱ـ دو زیر سیستم شناختی معانی را بررسی میکنند. معانی سطح بالا از تجارب استخراج میشوند. ضمناً هیجان نیز از همین سطح معنا بر میخیزد.
۲ـ افسردگی حاصل پردازش مدلهای طرحوارههای افسرده سازست.
۳ـ این سیستمها پویا هستند. تداوم افسردگی به پردازش علائم طرحوارههای افسرده ساز بستگی دارد. اگر این حالت متوقف شود برای مثال از طریق توجه برگردانی، افسردگی از بین میرود.
۴ـ پیکربندی پردازش برای کاهش افسردگی از طریق کاهش تمایز و اختلاف بین موقعیت فعلی با موقعیت قبلی بکار میافتد، اما چنین راهبردهای شناختی برای این هدف ناکارآمدند. این راهبردها نه تنها در رسیدن به هدف مزبور شکست میخورند بلکه با ایجاد اختصاصی منفی در بر هم نهاد مدل طرحوارههای افسرده ساز نقش دارند. سه جنبه از پردازش در چسبیدن به ذهن افسردهساز نقش دارند:
۱ـ دایره پسخوراند بین طرحوارههای افسرده ساز که از معانی اختصاصی بوجود میآید (دایره شناختی).
۲ـ دایره پسخوراند بین مدل طرحوارههای افسرده ساز با اثرات بدنی و حسی عمقی (دایره حسی).
۳ـ سومین پدیدهای که به تداوم افسردگی کمک میکند امپراطوری یا استعمارگری شناختی است؛ یعنی گرایش مدل طرحوارههای افسرده ساز به پردازش اطلاعات با منابع قبلی (تیزدل، ۱۹۹۷).
مباحث گفته شده در مورد ذهن افسردهساز در شکل ۲ نشان داده شده است.
داده های حسی- عمقی
وضعیت جسمی
اثرات جسمانی
افسردگی
الگوهای طرحواره ای افسردهساز (دلالتی)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
معانی اختصاصی منفی (گزاره ای)
معانی اختصاصی منفی (گزاره ای)
افکار خودکار منفی (سطح گفتاری)
شکل۲-۴: پیکربندی قفل درونی افسرده[۱۵۶] ساز در دیدگاه زیرسیستم های شناختی متعامل
هسته اصلی نظریه زیرسسیتمهای شناختی متعامل تفاوت و تمایز بین دو نوع شناخت است. در این دیدگاه بین «پردازش سرد»[۱۵۷] و «پردازش داغ»[۱۵۸] تفاوت وجود دارد. این تفاوت از سوی نظریه پردازان در قالب کلمات و مفاهیم دیگر نیز مطرح شده است. ویگوتسکی[۱۵۹] از جمله کسانی است که بین معنا[۱۶۰]و مضمون[۱۶۱]تفاوت قایل است. خود ویگوتسکی این تمایز را از پلهان[۱۶۲]اقتباس نموده است. بنظر وی مضمون کلمه عبارت است از «مجموع رویدادهای روانشناختی که به وسیله کلمه درآگاهی برانگیخته میشوند». مضمون کل پویا، سیال و بغرنجی است که چندین حوزه را در بر میگیرد. مرزبندی این حوزهها متغیر است. معنا یکی از حوزههای مضمون و باثباتترین و دقیقترین آنهاست و کلمه مضمون خود را از متنی که در آن پدیدار میشود، کسب میکند. این مضمون در متنهای مختلف فرق میکند، ولی معنی در سراسر این تغییرات ثابت باقی میماند» (ویگوتسکی، ۱۳۷۱، ص ۱۹۳).
ویگوتسکی همسو با نگرش روانشناختی خود، به سطح در پردازش معنیشناسی قایل است:
۱ـ سطح تعمیمی یا مفهومی که تفکر، تجربه، تحلیل، تعاریف دقیق و فرمولبندی علمی را امکانپذیر میسازد. در این سطح تفکر براساس معنی یعنی نظام پایداری از تعمیمها صورت میگیرد و کل تجربه سازمانیافتهاش بازنمایی میشود. این همان سطحی است که درک جدا از بافت را عملی میسازد.
۲ـ سطح مضمونی که سطحی است عاطفی، هیجانی، موقعیتی و شخصی که خارج از بافت و زمینه خود چندان مفهومی ندارد.
اگر معنای مفهومی را انعکاس عینی از نظام روابط و همخوانیها بدانیم که در ذهن بسیاری مشترک است، در واقع مضموم گشتاری است که در معنی صورت میگیرد و معنی را تبدیل به یک حالت عاطفی و گرایش میکند. در این سطح، پردازش کلمه صرفاً براساس ساختار آن صورت نمیگیرد، بلکه فضای ذهنی، نگرشها، پیشداوریها و در کل انگیزه و هدف نیز در آن پردازش اثر میگذارند (قاسمزاده، ۱۳۷۹).آنچه درباره تفاوت بین معنا و مضمون گفته شد، در جدول ۳ نشان داده شده است.
جدول۲-۳: تفاوت های بین معنا و مضمون (حمیدپور، ۱۳۸۱)
معنی گزارهها (معنی) معنای ضمنی (مضمون)
پردازش شناختی
شناخت سرد
باور عقلانی
تغییر مرتبه اول
ارزیابی مبتنی بر شناخت
پیرامونی
منطقی
نیمکره چپ
تصریحی
آشکار
ارجاعی
تعمیم یافته پردازش عاطفی
شناخت داغ
باور هیجانی
تغییر مرتبه دوم
ارزیابی مبتنی بر عاطفه
مرکزی
حق انحصاری © 2021 مطالب علمی گلچین شده. کلیه ح
موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 09:34:00 ب.ظ ]