(مولوی، ۱۳۸۸٫ ج۱: ۷۲۳)
ز خلق جمله گسستم که عشق دوست ببستم چـو در فنــا بنشستم مــرا چه کار به زاری
(همان. ج۲: ۱۱۱۰)

 

۲ـ ۴ عشق و دین

عشق و محبّت از جمله مفاهیمی است که در دین و منابع دینی جایگاه ویژه­ای دارد؛ در اسلام این مقوله را می­توان در آیات و احادیث بررسی کرد.

 

۲-۴-۱ عشق از منظر آیات و روایات اسلامی

 

۲-۴-۱-۱ عشق در قرآن

در دین اسلام کهن­ترین منبع در باب عشق، قرآن مجید است. واژه­ی عشق در قرآن مستقیماً به کار نرفته است و به جای آن از واژه­ های مترادفی چون «حُب»، «مودّت»، «شغف»، «اُنس» و … استفاده شده است. استاد مطهّری بر این عقیده است که «این عشق است که در آیات بسیاری از قرآن با واژه­ی «محبّت» و احیاناً با واژه­ی «ودّ» یا «مودّت» از آن یاد شده است» (مطهّری، ۱۳۷۶: ۵۶).
در دایرۃ المعارف «تشیّع» آمده است: «سه آیه در قرآن هست که همه­­ی عارفان در اظهار و اثبات حُب الهی به آنها اشاره کرده ­اند:
«یا اَیُّهَا الذَینَ امَنُوا مَن یَرْتَّدَ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوف یَأتِی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبّونَهُ …» (مائده: ۵۴).
ای کسانی که ایمان آورده­اید، هر که از شما از دین خود مرتد شود، به زودی خدا برمی­انگیزد، قومی را که دوست دارد آنها را و آنها نیز خداوند را دوست دارند …
«وَ مِنَ النَاس مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللهِ اَنْدَادَاً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ» (بقره: ۱۶۵).
برخی از مردم چیزهایی را شریک خدا گرفته­اند و آنان را مانند خدا دوست دارند امّا مؤمنان خدا را بسیار دوست دارند.
«قُلْ اِنْ کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعوُنی یُحْبِبْکُمُ اللهُ و یَغْفِرلَکُم ذُنُوبَکُم وَ الله غَفورٌ رَحیمٌ» (آل عمران: ۳۱).
«بگو اگر خدای را دوست می­دارید، مرا پیروی کنید؛ که خدا شما را دوست دارد و گناه شما را می­بخشد و خداوند آمرزنده­ی مهربان است» (صدر حاج سید جوادی و دیگران، ۱۳۸۴: ج۱۱: ۱۲۶).
«اِنَّ الْذینَ امَنوُا وَ عَمِلوُا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّاً» (مریم: ۹۶)
خدای رحمان برای کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، دوستی قرار می­دهد.
به طور کلّی از دو نوع «حُب» در قرآن نام برده شده است؛ حُبّ مقدّس و حُبّ نامقدّس.
ـ حُبّ مقدّس: حُبّ مقدّس شامل محبّت خداوند به بنده، محبّت بنده به خداوند و محبّت بندگان به یکدیگر.
در آیاتی از قرآن افراد مؤمن محبوب خدا دانسته شده ­اند و از آنان به توّاب، مطهّر، متوکّل، متّقی، محسن، صابر نام برده شده است؛
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المتوکّلین» (آل عمران: ۱۵۹). همانا خداوند توکّل کنندگان را دوست دارد.
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الصّابرین» (آل عمران: ۱۴۶). همانا خداوند صابرین را دوست دارد.
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَوّابین» (بقره: ۲۲۲). همانا خداوند توبه کنندگان را دوست دارد.
«اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتّقین» (توبه: ۷). همانا خداوند تقوا پیشه کنندگان را دوست دارد.
«وَاَلْقَیت علیک مُحبه منی» (طه: ۳۹). من بر تو محبّتی از خود افکندم.
همچنین در آیاتی از قرآن، از کسانی که حُب به خدا داشته باشند، ستایش شده و اظهار گردیده­است که خداوند نیز به آن­ها محبّت دارد:
«قُلْ اِنْ کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعوُنی یُحْبِبْکُمُ اللهُ و یَغْفِرلَکُم ذُنُوبَکُم وَ الله غَفورٌ رَحیمٌ» (آل عمران: ۳۱).
بگو اگر خدای را دوست می­دارید، مرا پیروی کنید؛ که خدا شما را دوست دارد و گناه شما را می­بخشد و خداوند آمرزنده­ی مهربان است.
ـ حُبّ نامقدّس: حُب به بُت­ها، حُب به ترویج فحشا، حُب به دنیا و دارایی­ های دنیوی، حُب به کافران، حُب به نامحرم به قصد کامجویی از جمله محبّت­های نامقدّسی است که در قرآن از آنها نام برده شده است؛
«وَ مِنَ الناس مَنْ یَتَّخِذُ مِن دُون اللهِ اَنْدَادَاً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ وَلَوْ یَرَی الَّذِینَ ظَلَمُوآ إذْ یَرَوْنَ العَذَابَ أنَّ الْقُوَّۃَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَ أنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَاب» (بقره: ۱۶۵).
برخی از مردم چیزهایی را شریک خدا گرفته­اند و آنان را مانند خدا دوست دارند امّا مؤمنان خدا را بسیار دوست دارند. کاش این کسانی که ستم کردند، عذاب را می­دیدند، می­دیدند که قدرت به طور مطلق برای خداست و خدا به سختی عذاب می­ کند.
«إنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أنْ تَشِیعَ الفاحِشَهُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ فِی الُّدنْیَا وَ الآخِرََۃِ» (نور: ۱۹).
کسانی که دوست دارند فحشاء را در میان مؤمنان ترویج کنند، در دنیا و آخرت عذاب دردناکی دارند.
«کَلُا بَلْ تُحِبُّونَ العاجلَهَ» (قیامه: ۲۰) «وَ تَذَروُنَ اْلأخِرَۃَ» (قیامه: ۲۱).
این چنین نیست بلکه شما دنیا را دوست دارید و آخرت را وا می­نهید.
«وَ قالَ نِسْوَۃٌ فِی الْمَدِینَهِ اِمْرَأۃٌُ الْعَزیز تُراودُ فَتیها عَن نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبّاً إنّا لَنَریها فِی ضَلال مُبین» (یوسف: ۳۰).
زنان شهر گفتند: زن عزیز از جوان خدمتکارش کام خواسته است. دلش دوستی او را ربوده است. او در گمراهی آشکاری است.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

۲-۴-۱-۲ عشق در احادیث و روایات

در روایات و احادیث اسلامی، پایه­ دین را بر محبّت استوار می­دانند؛ چنانچه در نهج البلاغه آمده است: «… اِنَّ هذا الاسلامَ دین الله … و اَقامَ دعائمِهُ عَلی مُحَبَّتهِ … (سید رضی، ۱۳۸۹: ۲۹۶) … اسلام دین خداست … و دعائم و ارکانش بر محبّت استوار است.
بر طبق این روایات، اسلام دین محبّت معرفی شده و دینداری بر پایه­ محبّت تحقّق می­یابد؛ در اصـول کافی به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است: «خـداوند عزّ و جلّ فرموده است مردم خانواده­ی من هستند، پس محبوب­ترین آنها نزد من، کسی است که با آنها مهربان­تر و در راه برآوردن نیازهایشان کوشاتر باشد» (کلینی، ۱۳۹۰: ج۲: ۱۶۴)
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام واژه­ی «عشق» مستقیماً به کار رفته است: با فضیلت­ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند» (مجلسی،۱۳۶۲٫ج۶۷: ۲۵۳) علّامه مجلسی در شرح این حـدیث می­نویسد: «عشـق به معنـای زیاده­روی در دوست داشتن و محبّت است. گاهی خیال می­ شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی­رود. امّا این حدیث برخلاف پندار مزبور است. آنچه مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است. و آنچه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می­باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن فانی شده و از بین می­رود و عشق از نوع دوّم تا ابد باقی و پایدار است» (همان. ج۷: ۲۴۵).
علاوه بر موارد گفته شده، احادیث قدسی نیز در این باب ذکر شده است: «مایَزالُ عَبْدی یَتَقَّربُ الّی باالنَّوافِلِ حتّی اُحِبُّهُ فاذا اَحْبَبْتَهُ کُنْتُ سَمعَهُ الَّذی یَسْمعُ به بَصْرهُ الّذی یَبْصربِه …» بنده­ی من همواره می­کوشد با انجام دادن عبادات مستحبّی، حبیب من شود. سپس هنگامی که او را به عنوان حبیب برگـزیدم، گوش او می­شوم تا بشنود و چشم او می­شوم تا ببیند و …» (فروزانفر، ۱۳۸۷: ۸۹).
«برحسب معنی حدیث «کُنْتُ کنزاً مخفیاً فَاَحْبَبْتُ اَن اَعْرَفُ فَخَلَقْتُ الخَلْقْ لِکَیْ اُعْرَفَ» خداوند تبارک و تعالی برای اظهار هستی نخستین نسبتی را که برای خویش تعیین کرده، دوستی و عشق است، زیرا او دوست داشت که شناخته شـود و بر اساس همین عشـق و دوستـی بوده است که آفرینش را آغاز کرد؛ در نتیجه می­توان گفت، اساس و بنیاد آفرینش عشق بوده ­است» (ابراهیمی دینانی، ۱۳۸۲: ۶۵).

 

۲-۴-۲ عشق در مسیحیت

در انجیل کتاب مقدّس مسیحیان، آیات فراوانی در باب عشق و محبّت آمده است؛ چه عشق و محبّت به هم­نوعان و چه عشق به هستی و مظاهر آن:
پس یسوع فرمود: «به درستی که از دیوانگان خواهید بود هر گاه ندهید حواس خودرا برای خدا تا نفس خود را بخرید که گنج محبّت در آنجا قرار دارد، زیرا که محبّت گنجی است که مانند ندارد، زیرا هر که خدای دوست دارد، خدای او را خواهد بود و هر که خدای او را باشد، همه چیز او راست. پطرس جواب داد: ای معلم! به ما بگو چگونه واجب است بر انسان که دوست دارد خدای را دوستی خالص؟ پس یسوع جواب داد: حق می­گویم به شما به درستی که هر که دشمن بدارد پدر و مادر و زندگانی و فرزند و زن خود را برای دوستی خدا، پس چنین کسی لایق نیست که خدای را دوست بدارد» (انجیل برنابا، فصل ۲۶، آیات ۱۰ـ۱).
در جای دیگری از انجیل برنابا می­خوانیم:«حق می­گویم به شما که شریعت نمی­گوید عبادت کن، بلکه دوست بدار خدایت را به تمام روانت و به تمام دلت و عقلت» (همان، فصل ۳۲، آیه ۴۰).
در انجیل متّی در ارتباط با محبّت و دوستی خداوند آمده است: «خداوند را که خداوند تست با تمام قلب و جان و عقل خود دوست داشته باشد. این است مهمترین دستور خدا و حکم اوّل و اعظم …» (انجیل متّی، فصل ۲۲، آیه ۳۶ـ۳۵).
و درباره محبّت به هم­نوعان می­خوانیم:«پدر آسمانی، شما را به شرطی خواهد بخشید که شما نیز آنان را که به شما بدی کرده ­اند ببخشید و مورد مهر و محبّت قرار دهید … خداوند خدای خود را به همه دل و تمامی نفس و تمامی فکر خود محبّت نما … همسایه خود را مثل خود محبّت نما … بدین دو حکم تمام تورات و صُحُف انبیاء وابسته است …» (همان ۲۲: ۳۷ـ۳۹)
در بررسی واژه محبّت در قرآن مجید و دیگر کتب آسمانی به این نتیجه دست خواهیم یافت که «عشق و دوستی و محبّت واقعی کششی است که روح انسان را از نیازهای مادّی به تدریج دور می­ کند و به مرتبه­ی کمـال می­رساند که در آن با نیاموختن علم، دانستن میسّر می­ شود و نخـوانده ملّا شدن ممکن می­گردد. روح آدمی به سوی حق پیش می­رود تا آنجا که عاشق به معشوق نزدیک شده و حقیقت معشوق و محبوب پیش چشم مجسّم می­گردد، که شرط آن لطیف شدن حیات مادّی است تا مستعد ورود به عالم لطیف جاودانه و ابدی شود» (رنجبر، ۱۳۸۷: ۴۶).

 

۲ـ ۵ عشق و فلسفه

عشق در فلسفه و اندیشه­ های معنوی بشر از گذشته تاکنون جایگاه والا و ویژه­ای داشته است. اغلب ادیان و همچنین تقریباً عموم فلاسفه بزرگ و صاحبان معرفت و علوم، پیرامون این مقوله سخن گفته­اند و هر یک برای آن تعاریف و اقسامی قائل شده ­اند.

 

۲-۵-۱ عشق از منظر افلاطون

افلاطون به عنوان نخستین فیلسوفی که رسالات مستقلی با موضوع عشق دارد؛ در دو کتاب ضیافت و فدروس به شرح این مفهوم پرداخته است. او در تعریف عشق می­گوید: «عشق، قدیم­ترین و نجیب­ترین و تواناترین خدایان است که بیش از هر کسی می ­تواند موجب خوشبختی مردمان در زندگی و رستگاری آن­ها بعد از مرگ شود» (افلاطون، ۲۱۳:۱۳۶۸).
افلاطون معتقد بود: «روح انسان در عالم مجردات، پیش از ورود به دنیا، حقیقت زیبایی و حُسن مطلق، یعنی خیـر را، بی­پرده و حجاب دیده است؛ پس در این دنیـا، چون حُسـن ظاهری و نسبی و مجـازی را می­بیند، از آن زیبایی مطلق که پیش از این درک نموده، یاد می­ کند؛ غم هجران به او دست می­دهـد و هـوای عشـق، او را بر می­دارد. فریفته­ی جمـال می­ شود و مانند مـرغی که در قفس است، می­خواهد به سوی او پرواز کند. عواطف و عوالم محبّت، همه همان شوق لقای حق است. امّا عشق جسمانی مانند حُسن صوری، مجازی است و عشق حقیقی سودایی است که به سر حکیم می­زند و همچنان که عشق مجازی سبب خروج جسم از عقیمی و مولّد فرزند و مایه­ی بقای نوع بشر است، عشق حقیقی هم روح و عقل را از عقیمی رهایی داده و مایه ادراک اشراقی و دریافتن زندگی جاودان، یعنی نیل به معـرفت جمال حقیقت و خیـر مطلق و زندگانی روحـانی است و انسان به کمـال علم، وقتی می­رسید که به حق واصل و به مشاهده جمال او نائل شود و اتّحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول حاصل گردد» (فروغی،۳۲:۱۳۶۱).
محمّد مختاری درباره عشق از نگاه افلاطون می­نویسد: «عشق حقیقی از نظر افلاطون، عشقی است متین و حکیمانه که موضوع آن نظم و زیبایی است؛ که برآمد نهایی آن معرفت است. از این رو نباید گذاشت، جنون یا هر نوع افراط در آن راه یابد، شهوت مایه­ی جنون و بستر افراط است. پس نباید اجازه داد که شهوت در عشق راه یابد و در روابط میان عاشق و معشوق که یکدیگر را با محبّتی خاص دوست می­دارند، وارد شود» (مختاری،۶۹:۱۳۷۸).
و در جایی دیگر از همین نویسنده می­خوانیم: «در شرحی که افلاطون از چنین عشقی می­دهد، میل جنسی گاه نقش مبدأ را دارد و گاه نقش تمثیل. و سرانجام به نقش دشمـن در می­آید. شـادابی و تحرّک زندگـی مبدأ عشـق است؛ زیرا دیدن زیبایی سبب می­ شود که آدمـی ابدیّت را به یاد آورد و زیبایی جسمی نقطـه­ای است که صعـود و عـروج از آن آغاز می­ شود … » (همان:۷۰).
مهـم­ترین اثر افلاطـون در زمینه­ عشــق «ضیـافت یا سـمپوزیوم» نام دارد. سـمپوزیوم به معنـی «بزم باده­گساری» است که برگزاری آن از جمله رسوم رایج آتن بوده است. در این نوع ضیافت پس از خوشگـذرانی و باده­نوشـی، معمولاً میهمـانان پیرامـون موضوعـات گوناگـون به بحث و تبـادل نظر
می­پرداختند. در ضیافت که رساله­ی سقراطی افلاطون است، «آگاتون» میزبان و سقراط از جمله میهمانان است و هر یک از میهمانان حاضر در ستایش عشق صحبت می­ کنند. در این کتاب، از زبان دیوتیما، کاهنه­ی فاضلی که با سقراط سخن می­گفت؛ می­خوانیم: «… و مفهوم و معنی عشق به طور کلّی عبارتست از هر گونه تلاش و کوشش برای رسیدن به خوبی و خوشبختی و این بالاترین هدف و غایت هر کس است» (همان: ۱۱۳).
کیفیت و اقسام عشق از قول پوزانیاس، یکی از میهمانان ضیافت بدین گونه مطرح می­ شود: «دو نوع عشق هست و این را باید از هم باز شناخت: یکی عشق آسمانی و خدائیست و دیگری عشق زمینی و بازاری؛ این دو عشق دو خدای جداگانه دارند: یکی آن است که اورانوس پدر اوست و مادر ندارد و این خدای عشق آسمانی­ست و دیگر آنکه دختر زئوس و دیون است و او خدای عشق بازاری است. عشقی که از دختر اورانوس می­آید؛ عشق پاک است و منظورش شریف است و به سیرت خوب، دل می­بندد. و پایدار است و از هوسرانی در او اثری نیست، امّا عشق بازاری با شهوت آمیخته است و به زیبایی تن دل می­بندد و هوسناک است و ناپایدار. این است که عاشقان نیز بر دو دسته­اند و ارزش آنها و عشقشان به این است که به که و به چه دل می­بندند، و از معشوق چه می­خواهند و عشق در آنها و معشوقشان چه اثر می­ کند و تا چه حد، آنها را به سوی کمال؛ رهبر است» (افلاطون،۲۶۲:۱۳۶۲).

 

۲-۵-۲ عشق از منظر فلوطین

عشق افلاطونی مورد تأمّل و بررسی فلاسفه دیگر نیز قرار گرفته است، از جمله فلوطین. نظرات فلوطین نزدیکی بسیاری با عقیده­ی افلاطون در باب عشق دارد. او بر این عقیده است که زیبایی سرمنشاء و علّت عشق، چه از نوع جسمانی و چه از نوع غیرجسمانی آن می­باشد. او عشق محسوس یا جسمانی را عشقی ناتمام نامیده و آن را پرتوی از زیبایی حقیقی می­داند. فلوطین می­گوید: «کسی که منشاء عشق را اشتیاقی برای رسیدن به خود زیبایی، و یادآوری خود زیبایی، و پی بردن ناآگاهانه به خویشی خود با زیبایی می­داند ـ اشتیاقی که از پیش در روح آدمیوجود دارد ـ به عقیده­ی من علّت راستین عشق را یافته است» (فلوطین، ۱۳۶۶: ۳۶۲).
به عقیده­ی او، اهل ذوق از دیدن زیبایی محسوس هیجان زده می­شوند و اهل معنی از زیبایی معقول که همان فضایل و کمالات هستند، به وجد می­آیند. «عشق تام یا حکمت آن است که به ماورای زیبایی و صورت نظر داد. یعنی باصل و منشاء آن که منشاء خیر و نیکویی است و مصوّر کلّ همه­ی موجودات و فوق آنها و مولّد آنهاست» (فروغی، ۱۳۶۱: ۹۲).
محمّـد علی فروغی در شرح اندیشه­ های فلوطین می­نویسد: «زیبایی نفوس و عقول، مطلوب و معشوق نمی­ شود؛ مگر آنکه به نور خیر، منوّر و به حرارتش افروخته شده باشد … نفس انسـان از زیبـایی و صـور محسوس و معقـول نظاره و مشـاهده می­خواهد. امّا هنوز آرام نمی­گیرد و بی­قرار است و آنچه مطلوب حقیقی اوست خیر یا وحدت است و به مشاهده آن قانع نیست. چشم سر را باید بست و دیده­ی دل را باید گشود. آنگاه دیده می­ شود که آنچه می­جوییم از ما دور نیست بلکه در خود ماست و این وصال یا وصول به حق حالتی است که برای انسان دست می­دهد و آن بی­خودی است. در آن حالت شخص از هر چیز حتّی از خود بیگانه است. بی­خبری از جسم و جان و فارغ از زمان و مکان. از فکر مستغنی، از عقل وارسته، مست عشـق است و میان خود و معشـوق یعنی نفس و خیـر مطلق واسطه نمی­بیند و فرق نمی­گذارد. و این عالمی است که در عشق مجازی دنیوی عاشق و معشوق به توهّم در پی هم می­روند و به وصل یکدیگر راه می­جویند و لیکن این عالم مخصوص مقام ربوبیّت است. و نفس انسان مادام که تعلّق به بدن دارد، تاب بقای در آن حالت نمی­آورد و آن را فنا و عدم می­پندارد. الحاصل آن عالم دمی است و دیردیر دست می­دهد. و فلوطین مدّعی بود که در مدّت عمر، چهار مرتبه آن حالت را دیده و این لذّت را چشیده …» (همان: ۹۳-۹۲).
فلوطین بر هر دو معنای عشق تأکید می­ کند امّا عشق شهوانی را به نوعی پست می­شمارد. او معتقد است: «… جهان دوگانه­ی آرزو، سبـب دو معنـایی عشـق می­گردد. زیبـایی و تمایل به ادامه حیات در زمان، با خرد همراه است، هنوز نیک است. این عشق نخستین بار آنجا که بی­توجه به زیبایی، تنها در پـی تسکین شهوت است، بد است» (فلوطین،۴۵:۱۳۶۶-۴۴).

 

۲-۵-۳عشق از دیدگاه ابن سینا

ابن سینا، نخستین فیلسوف ایرانی که رساله­ای مستقل در باب عشق نوشته است، در «رساله العشق» عنوان می­ کند که در­همه موجودات یک شوق طبیعی و عشق غریزی وجود دارد: «ان بکلّ واحد من الموجودات المدبره شوقاً طبیعیاً و عشقاً غریزیاً و یلزم ضرورهً ان یکون العشق فی هذه الاشیاء سبباً للوجودلها…» (ابن سینا، ۱۳۶۰: ۹۲ـ۹۱).
ابن سینا در تعریف عشق می­گوید: «هر یک از ممکنات، به واسطه­ جنبه­ وجودی که در اوست، همیشه سابق بر کمالات و مشتاق به خیرات می­باشند و بر حسب فطـرت و ذات، از شرور و نقصان که لازمه­ی جنبه­ ماهیت و هیولاست، متنفّر و گریزانند. همین اشتیاق ذاتی و فطری و جبلّی که سبب وجود آنهاست، ما آن را عشق می­نامیم» (همان: ۱۰۲ـ۱۰۱).
از نظر ابن سینا هر آنچه هستی دارد، عشق نیز دارد. به عبارت دیگر عشق در وجود همه موجودات جهان آفرینش سریان دارد: «کلیه­ موجودات، نظر به جنبه­ وجودی همیشه شائق به سوی کمالات و مشتاق بطرف خیرات می­باشند، … حکمت بالغه الهی چنان اقتضا نمود که این عشق غریزی و شوق فطری در نهاد تمام موجودات عالم امکان بودیعه نهاده شود تا بتوانند خود را از نقصان به کمال برسانند و از شرور بپرهیزند و بجانب خیرات بگرایند» (همان: ۱۰۲).

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:46:00 ق.ظ ]