از امام رضا(ع) روایت شده است که حتی سوگند کسی اگر از روی تعصب و میل به خانواده خود باشد پذیرفته نیست؛ چه رسد به عزل و نصب و جلب منافع مالی و حقوقی!آن حضرت میفرمایند:
لا یمین فی استکراه و لا على سکر و لا على عصبیه و لا على معصیه(امام رضا(ع)، ۱۴۰۶، ص ۳۰۵). هر سوگندی در صورت اجبار و مستی، و از روی تعصب و یا به خاطر گناه صورت گیرد؛ صحیح نیست.
۲-۱-۳-۴- تقلب و تزویر
بسیاری از مفاسد اداری که امروزه به وقوع میپیوندد را میتوان در زیر مجموعه بحث تقلب و کلاهبرداری و تعبیر دینی آن یعنی غش جای داد. «غش در لغت به معنای تقلب و تزویر و خیانت، و در اصطلاح، یعنی جنس خوب را با جنس بد مخلوط کردن یا اینکه فروشنده، جنس نامرغوب را به صورت کالای مرغوب ارائه دهد؛ به گونهای که مشتری و خریدار نفهمد»(حسینی دشتی،۱۳۷۶، ج۷، ص ۶۱۰). باید دانست که غش و تقلب تنها در معاملات تجاری و در صحنه بازار روی نمی دهد؛ بلکه این اصطلاح، از معنایی عام برخوردار است که هر نوع تزویر و کلاهبرداری و تدلیسی را شامل میشود و اگر این مفسده در حوزه کاری کارمندان دولت و صاحبان مناصب مدیریتی روی دهد؛ با عنوان فساد اداری از آن یاد میشود. کارمندان و مدیران دولتی ممکن است با سوء استفاده از شرایطی همچون پیچیدگی های مقررات اداری و عدم وجود قوه نظارتی کارآمد و … اقدام به جعل، تقلب و تدلیس برای جلب منافع تحت تصدی، به نفع خود یا دیگران نمایند. واژه غش در قرآن کریم نیامده، اما در روایات اسلامی بسیار به چشم میخورد و به عنوان یکی از محرمات از انجام آن نهی شده است. مانند روایات ذیل:
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی شِرَاءٍ أَوْ بَیْعٍ فَلَیْسَ مِنَّا وَ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَعَ الْیَهُودِ(ابن بابویه، ۱۴۱۳، ج۴، ص۱۳). هر کس در خرید و فروش با برادر مسلمان خود فریبکاری نماید، از ما نیست و در روز قیامت با قوم یهود محشور خواهد شد.
باز از آن حضرت(ص) روایت شده است که:
مَن غَشَّ أخاهُ المُسلِمَ نَزَعَ اللّهُ عَنهُ بَرَکهَ رِزقِهِ ، وأفسَدَ علَیهِ مَعیشَتَهُ ، ووَکَلَهُ إلى نفسِهِ( مجلسی، ۱۴۰۴، ج ۷۳، ص ۳۶۴). هر که به برادر مسلمان خود دغلکارى روا دارد ، خداوند برکت را از روزى او بگیرد و زندگیش را بر وى تباه گرداند و او را به خودش واگذارد.
امام علی(ع) نیز در همین رابطه می فرمایند:
لا دینَ لِخُدّاع(تمیمی آمدی،۱۳۶۶، ص۲۹۱). انسان های نیرنگ پیشه، ایمان ندارند.
یکی از مصادیق غش در معامله، کم فروشی است. در قرآن کریم سورهای به همین نام وجود دارد که در اولین آیات آن با لحنی کوبنده، کم فروشان را مورد عتاب قرار داده است:
وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ(مطففین/۳-۱) وای بر کم فروشان! آنان که وقتی برای خود وزن میکنند؛ حق خود را به طور کامل میگیرند و آن گاه که میخواهند برای دیگران وزن کنند؛ کم میگذارند.
کم فروشی یک مسئله قابل تعمیم است و در هر صنف و هر عرصه فعالیتی میتواند روی دهد؛ کم کاری و اهمال در انجام مسئولیت، و یا در قبال ارباب رجوع، به منظور دستیابی به مقاصد خود از جمله مفاسد شایع اداری به شمار میرود.
در آیات متعددی از قرآن کریم آمده است که حضرت شعیب(ع) قومشان را که مبتلا به این مسئله بودند؛ از این صفت ناپسند و ویرانگر اجتماعی اینگونه بر حذر میداشتند:
وَ یا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ(هود/ ۸۵) و اى قوم من، پیمانه و ترازو را به داد، تمام دهید، و حقوق مردم را کم مدهید، و در زمین به فساد سر برمدارید.
در جای دیگری از قرآن کریم، حضرت شعیب(ع) به قوم خود می فرمایند:
أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ(شعراء/ ۱۸۳-۱۸۱) پیمانه را تمام دهید و از کمفروشان مباشید. و با ترازوى درست بسنجید. و از ارزش اموال مردم مکاهید و در زمین سر به فساد برمدارید.
باید دانست که آدمی هر قدر هم که خود را زیرک بداند و بتواند به ظاهر دیگران را فریب داده و از این راه بهره مند گردد؛ بویژه آنکه اگر در اموال عمومی تصرف نماید و در انحراف سرنوشت یک جامعه دخیل باشد؛ در نهایت در بند اعمال خود خواهد بود و سرانجام روزی نتیجه این کار، پایبند او و مایه سقوط وی در دنیا و آخرت خواهد شد. به همین دلیل نیز خداوند متعال میفرماید:
وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً(فاطر/ ۴۳) و مکر زشت و فکر بدکارى جز بر صاحبش احاطه نکند، پس آیا اینان جز آنکه به طریقه امم گذشته هلاک شوند انتظارى دارند؟ و طریقه خدا (در هلاک بد اندیشان) را هرگز مبدّل نخواهى یافت و طریقه حق (و سنّت الهى) را هرگز تغییر پذیر نخواهى یافت.
امام علی(ع) نیز همین مضمون را در حکمت های بلیغ خویش، اینگونه بیان میدارند:
من مکر بالناس رد الله سبحانه مکره فی عنقه(تمیمی آمدی، ۱۳۶۶، ص۲۹۱). هرکس که با مردم خدعه و نیرنگ کند، خداوند مکرش را به خودش باز میگرداند.
۲-۱-۳-۵- اسراف
چنانچه کارمند یا مدیردولتی، سرمایهای به منظور تأمین هزینه های جاری و ضروری اداره یا نهاد در اختیار وی قرار گیرد و او این مال یا باقیمانده آن را صرف در غیر مورد مصرف آن، و مورد بذل و بخشش و حیف و میل قرار دهد. این عمل از نظر اسلام حرام و ممنوع، و از مصادیق فساد اداری به شمار خواهد رفت. همانطور که قبلا نیز بیان شد؛ اسراف به معنای زیاده روی از حد، و تجاوز از حق است. واژه اسراف با تبذیر مترادف میباشد. در قاموس قرآن آمده است؛ بَذَر: به معنای پاشیدن تخم است. و به اسرافکار از آن رو مبذّر می گویند که مال را می پاشد و متفرّق می کند. راغب گوید: تبذیر بمعنى تفریق و اصل آن بذر پاشیدن است. بعداً بطور استعاره به آنکه مال خویش را ضایع می کند؛ مبذّر گفته اند(قرشی،۱۳۷۱ ، ج ۱، ص ۱۷۳). البته باید توجه داشت که اسراف معانى گستردهاى دارد، گاه در مسائل سادهاى مانند خوردن و آشامیدن است(اعراف/ ۳۱). گاه در انتقامگیرى و قصاص بیش از حد(اسراء/ ۳۳). گاه در انفاق و بذل و بخشش بیش از اندازه(فرقان/ ۶۷). گاه در داورى کردن و قضاوت نمودنى که منجر به کذب و دروغ مىشود(غافر/ ۲۸). گاه در اعتقادات است که منتهى به شک و تردید مىشود(غافر/ ۳۴). گاهی نیز به معنى برترى جویى و استکبار و استثمار است(دخان/ ۳۱) و بالآخره آنکه گاهی به معنى هر گونه گناه آمده است(زمر/ ۵۳).
خداوند متعال در آیات ۱۵۱ و ۱۵۲ سوره شعراء، ضمن نهی از پیروی از اسرافکاران، به ارتباط دقیق میان اسراف و افساد اشاره میکند:
وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ؛ الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ(شعراء/ ۱۵۲-۱۵۱) و از رفتار رؤساى مسرف و ستمگر پیروى نکنید. که آن مردم در زمین همه گونه فساد مىکنند و هیچ گونه به اصلاح (حال خلق) نمىپردازند. «مىدانیم اسراف همان تجاوز از حد قانون آفرینش و قانون تشریع است، این نیز روشن است که در یک نظام صحیح هر گونه تجاوز از حد موجب فساد و از هم گسیختگى مىشود، و به تعبیر دیگر سرچشمه فساد، اسراف است و نتیجه اسراف، فساد میباشد»(مکارم شیرازی،۱۳۷۴، ج ۱۵، ص ۳۰۸).
به همین جهت نیز قرآن کریم، اسرافکاران را برادران شیطان معرفی میکند، زیرا منشاء انواع فساد و تباهی در زمین هستند:
إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً(اسراء/ ۲۷) که مبذّران و مسرفان برادران شیطانهایند، و شیطان است که سخت کفران (نعمت) پروردگار خود کرد.
بنابر آنچه که بیان شد؛ چنانچه اسراف در حیطه امور اداری یک جامعه و در اموال عمومی تحت تصدی یک کارگزار دولت رخ دهد؛ علاوه بر جزای احکام فوق، نوعی خیانت در امانت نیز به شمار میآید و در این حالت از مصادیق بارز فساد اداری خواهد بود.
۲-۱-۴- مصادیق مفسدان اداری
در آیات قرآن کریم و احادیث اسلامی، اسامی و سرگذشت برخی از مفسدان و ظالمان آمده است که با توجه به برخی خصوصیاتشان از جمله فعالیت در دستگاه حکومت، تعدی و تجاوز به حقوق دیگران و امثال آن، میتوانند مصادیق مفسد اداری نیز باشند. مانند: قارون، فرعون، هامان، مسرفین، مترفین و… .
در این بخش نیز برای نمونه به سه مورد اول اکتفا میکنیم:
خداوند متعال در آیه ۲۴ سوره غافر نام این سه تن یعنی، فرعون، هامان و قارون را در کنار یکدیگر آورده و جریان سرکشی آن ها از حضرت موسی(ع) را اینگونه بیان میدارد:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ(غافر/۲۴-۲۳) و همانا موسى را با آیات و معجزات و حجّت آشکار فرستادیم. به سوى فرعون و هامان و قارون، آنها گفتند: او ساحر بسیار دروغگویى است.
کلمه فرعون نام جبار و دیکتاتور نژاد قبط و پادشاه ایشان است. و هامان نام وزیر اوست و قارون نام یکى از طاغیان بنى اسرائیل است که داراى خزاینى مملو از پول بود. و اگر از میان همه دو امت قبطى و سبطى تنها نام این سه نفر را ذکر کرده است؛ براى این بوده که تمامى فتنهها و فسادها به این سه نفر منتهى مىشده است(طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱۷، ص ۴۹۷).
در آیه ۲۵ همین سوره، نقشه ها و اعمال فاسد آن ها را اینگونه شرح می دهد:
فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی ضَلالٍ(غافر/ ۲۵) و آن گاه که او از جانب ما به صدق و حقیقت به سوى آنان آمد؛ گفتند: بروید پسران آنان که به موسى ایمان آوردند؛ بکشید و زنانشان را زنده گذارید. آرى مکر و تدبیر کافران جز در ضلالت (و خسرانشان) به کار نیاید.
سیاق آیه اشعار دارد به این که یکى از گویندگان این حرف قارون بوده که خود از بنى اسرائیل بوده است و فرمان در این آیه که قارون هم در آن شریک بوده است؛ بعد از دعوت موسى و در خصوص فرزندان مؤمنین به وى بوده است و هیچ مانعى ندارد که قارون هم در این فرمان با فرعونیان موافقت کرده باشد؛ چون او با موسى و مؤمنین عداوت مىورزیده است( (طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱۷، ص ۴۹۷). علاوه بر این در برخی از تفاسیر، قارون را صاحب منصب حکومتی دانسته اند:
قال ابن عباس: کان فرعون قد ملک قارون على بنی إسرائیل حین کان بمصر و عن المسیب بن شریک: أنه کان عاملا على بنی إسرائیل و کان یظلمهم(مجلسی، ۱۴۰۴، ج ۱۳، ص ۲۵۶). ابن عباس میگوید: فرعون، قارون را به هنگامی که در مصر بود؛ بر بنی اسرائیل ریاست و برتری بخشید. و از مسیب بن شریک روایت شده که قارون فرماندار بنی اسرائیل بود و به آن ها ظلم میکرد. بنابراین قارون از یک سو به واسطه نفوذ رأی خود در اداره امور کلان مملکت که در تفسیر آیه ۲۵ بیان گردید؛ و از سوی دیگر با استکبار، استثمار، عدم پرداخت حقوق مردم(زکات) و توافق بر قتل و به بردگی کشاندن آنان، مطمئناً از مصادیق مفسدان اداری به شمار خواهد رفت. از جمله آیات دیگری که در ارتباط با قارون و منش وی نازل شده است؛ میتوان به آیات سوره قصص اشاره نمود:
إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ(قصص/ ۷۶) قارون از قوم موسى بود و بر آنها ستم کرد و از گنجینه ها آن قدر به او داده بودیم که کلیدهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین می آمد، آنگاه که قوم وی به او گفتند: شادی مکن که خدا شادی کنندگان را دوست نمىدارد.
وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ(قصص/ ۷۷) و با آنچه خدایت داده، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و هم چنان که خدا به تو نیکی کرده، نیکی کن و در زمین فساد مجوی که خدا فسادگران را دوست نمی دارد.
قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ(قصص/ ۷۸) قارون گفت: من اینها را در نتیجه دانش خود یافته ایم. آیا وی ندانست که خدا نسل هایی را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال اندوزتر بودند؟ و(لی این گونه) مجرمان را(نیازی) به پرسیده شدن از گناهانشان نیست.
و سرانجام طغیان و ناسپاسی قارون نیز این شد:
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ(قصص/ ۸۱) آن گاه (قارون) را با خانهاش در زمین فرو بردیم، و گروهى نداشت که در برابر (عذاب) خدا او را یارى کنند و (خود نیز) نتوانست از خود دفاع کند.
فرعون نیز کسی است که سرنوشتی مشابه سر نوشت قارون داشته است. وی فرمانروای عالی مصر بود که با ادعای خدایی و هوس های بشری، بزرگترین ظلم ها را بر مردمان سرزمین خویش روا میداشت. از آنجا که او در رأس یک نظام طاغوتی و کاملاً فاسد قرار داشته، بنابراین در مفسد اداری بودن وی جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند و نیاز به مقدمه چینی و اثبات نیز ندارد. در اینجا تنها به ذکر آیات مربوطه اکتفا مینماییم:
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدینَ(اعراف/ ۱۰۳) آن گاه بعد از آنان، موسى را با آیات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستادیم. ولى آنها به آن (آیات) کفر ورزیدند. پس ببین فرجام مفسدان چگونه بود.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ(قصص/ ۴) همانا فرعون در زمین(مصر) تکبر و گردنکشى آغاز کرد و میان اهل آن سرزمین تفرقه و اختلاف افکند، طایفهاى از آنها(بنى اسرائیل) را سخت ضعیف و ذلیل مىکرد، پسرانشان را مىکشت(که مبادا به ظهور موسى قدرت یابند) و زنانشان را زنده مىگذاشت (که به خدمت پردازند). همانا فرعون مردى بسیار مفسد و بد اندیش بود.
کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمینَ(انفال/ ۵۴) همانطور که خوى فرعونیان و کافران پیش از آنان بر این بود که آیات خداى خود را تکذیب کردند ما هم آنها را به کیفر گناهانشان هلاک نمودیم و فرعونیان را غرق کردیم و همه آنان که هلاک نمودیم ظالم و ستمکار بودند.
هامان، وزیر و معاون فرعون نیز در رده های عالی حکومتی قرار داشته و به همین دلیل در تمام اعمال و فسادهای فرعون شریک است. در آیات مربوط به مظالم و مفاسد فرعون، هر جا از واژه های «دأب» و « ملائه» استفاده میشود، به طریق اولی هامان نیز در آن منظور میباشد:
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ(یونس/ ۷۵) آن گاه بعد از آن رسولان، موسى و هارون را با معجزات خود به سوى فرعون و اشراف مملکت او فرستادیم، آنها هم گردنکشى کردند و مردمى تبهکار بودند.
وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ(قصص/ ۶) و در زمین قدرتشان دهیم و (از طرفى) به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند؛ بنمایانیم.
إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ(قصص/ ۸) همانا فرعون و هامان و لشکریانشان خطا کار بودند.
بنابراین بواسطه ویژگی هایی که برشمردیم؛ قارون، فرعون و هامان، از مصادیق بارز فساد اداری در قرآن کریم به شمار می روند که سرانجام، این فساد دامن آنها را گرفته و به سوی هلاکت و نابودی کشانید.
۲-۲- انواع فساد اداری
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 07:08:00 ق.ظ ]