رفتارهای تکراری (مانند شستن دست، رعایت نظم و ترتیب، وارسی) یا اعمال ذهنی (مانند خواندن ورد و دعا، شمارش، تکرار کلمات به طور خاموش) که شخص احساس می کند باید در پاسخ به یک فکر وسواسی یا بر اساس قواعدی که باید به شیوه ای خشک و انعطاف ناپذیر صورت گیرد، از خود نشان دهد.
رفتارها یا اعمال ذهنی که با هدف جلوگیری یا کاهش ناراحتی یا پیش گیری از وقوع رویداد یا موقعیتی وحشتناک، صورت می گیرد. اما این رفتارها یا اعمال ذهنی یا به طور واقع گرایانه ای با آن چه قرار استمورد خنثی سازی یا پیش گیری قرار گیرد، ارتباط ندارند و یا به طور واضح، بیش از اندازه، انجام می گیرند.
ب) شخص در مرحله ای از روند بیماری ، تشخیص داده است که وسواس های فکری یا عملی او بیش از اندازه و یا غیرمنطقی هستند . توجه : این امر در مورد کودکان صدق نمی کند .
ج) وسواس های فکری و عملی، ناراحتی بارز و قابل توجهی را موجب شوند؛ زمان زیادی صرف آن ها شود (بیش از یک ساعت در روز)، و یا با فعالیت ها و روابط اجتماعی معمولی فرد، به طور جدی در مقام تداخل قرار گیرند.
د) اگر اختلال دیگری از محور ۱ مطرح است، محتوای وسواس ها محدود به آن اختلال نباشد (مانند دل مشغولی درباره غذا در مورد اختلال خورد و خوراک؛ موی کنی در مورد موی کنی وسواسی؛ اندیشناکی درباره ظاهر در اختلال بدریخت انگاری؛ دل مشغولی درباره مواد در اختلال مصرف مواد؛ دل مشغولی درباره ابتلا به بیماری جدی در خودبیمارانگاری؛ دل مشغولی درباره کشش ها یا خیال پروری های جنسی در نابهنجاری های جنسی؛ و یا اندیشناکی های گناه آلود در مورد اختلال افسردگی اساسی).
ه ) اختلال ناشی از آثار فیزیولوژیک مستقیم مواد (مانند سوء استفاده از مواد، یا دارو) یا عارضه پزشکی عمومی نباشد.
مشخص کنید اگر این اختلال همراه باشد با:
فقدان بینش یا بصیرت کافی: اگر در اکثر مواقع در مقطع فعلی اختلال، شخص نمی تواند تشخیص دهد که وسواس های (فکری و عملی) او، زیاده از حد یا غیرمنطقی هستند. ( اسکتکتی، پیگت، ۱۹۵۸).
۲-۱-۵-۲ شیوع اختلال وسواس فکری – عملی
میزان شیوع مادام العمر اختلال وسواسی– فکری در جمعیت عمومی حدود دو تا سه درصد است. طبق تخمین برخی از پژوهشگران، اختلال وسواسی فکری – عملی در بسیاری از بیماران سرپایی مطب ها و درمانگاه های روانپزشکی یعنی در ده درصد از آن ها یافت می شود. با توجه به ارقام مذکور، اختلال وسواسی– جبری چهارمین بیماری روانپزشکی پس از فوبیا، اختلالات مرتبط با مواد و اختلال افسردگی اساسی است. طبق بررسی های همه گیرشناختی انجام شده در اروپا، آسیا و آفریقا ثابت شده که این ارقام در تمام حوزه های فرهنگی یکسان است. در میان بزرگسالان احتمال ابتلای مرد و زن به این اختلال یکسان است، ولی در میان نوجوانان، پسرها بیشتر از دخترها دچار اختلال وسواسی– جبری می شوند (سادوک و کاپلان، ۲۰۰۷).
۳-۱-۵-۲ سن شروع
میانگین سن شروع این اختلال حدود بیست سالگی و البته در مردها مختصری زودتر (حدود نوزده سالگی) و در زن ها کمی دیرتر (حدود بیست و دو سالگی) است. در کل، حدود دوسوم بیماران پیش از بیست و پنج سالگی و تنها کمتر از پانزده درصد آن ها پس از سی و پنج سالگی علایمشان شروع می شود. اختلال وسواسی– جبری می تواند در نوجوانی، کودکی، و حتی در برخی موارد در دو سالگی هم شروع شود (همان).
۴-۱-۵-۲ بیماری های توام
میزان شیوع مادام العمر دو اختلال افسردگی اساسی و جمعیت هراسی در بیماران دچار اختلال وسواسی– جبری به ترتیب حدود شصت و هفت درصد و بیست و پنج درصد است. سایر بیماری های روانپزشکی شایعی که در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی–جبری به صورت همزمان پیدا می شود، عبارت است از اختلالات مصرف الکل، اختلال اضطراب منشر، اختلالات شخصیتی، هراس اختصاصی، اختلال پانیک، و اختلالات غذا خوردن. میزان بروز اختلال توره[۸۹] در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی– جبری ۵ تا ۷ درصد است و سابقه تیک در ۲۰ تا ۳۰ درصد این بیماران وجود دارد(همان).
۵-۱-۵-۲ مفهوم سازی شناختی اختلال وسواس فکری – عملی
نظریه پردازان شناختی معتقدند که افراد وسواسی در توانایی برای سازمان دادن و یکپارچه ساختن اطلاعات، اشکال دارند. آن ها در پاسخ به قراین هیجانی و پردازش آن ها دچار مشکلات و ناراحتی بیش از انتظار می شوند و افکار مزاحم را به گونه ای سوء تفسیر می کنند که به صورت وسواس های فکری در می آیند (استکتی و پیگت[۹۰]، ۲۰۰۶).
یکی از تبیین های شناختی وسواس این است که علت دچار شدن افراد به وسواس، انتظار غیرمعمول و بیش از حد آنان در مورد نتایج منفی است.به علاوه پیامدهای منفی اعمال مختلف را بیش انگاری می کنند. عده ای دیگر از نظریه پردازان شناختی معتقدند که افکار ناخواسته و مزاحم معمولی وقتی به افکار وسواسی تبدیل می شوند که فرد، این مزاحمت و ناخواستگی را بالقوه آسیب زا و زیان مند تفسیر کند و خود را مسئول این آسیب و زیان بداند. این نوع ارزیابی به افزایش اضطراب و احساس گناه می انجامد و در نتیجه فرد شروع به انجام رفتارهای اجتنابی و روی آوردن به رفتارهای وسواسی آشکار و نهفته برای کاهش اضطراب می کند (همان).
۶-۲ اختلال وحشتزدگی (پانیک )
مفهوم اختلال پانیک شاید از مفهوم سندرم قلب تحریک پذیر ریشه گرفته باشد که دکتر «جاکوب مندس داکوستا» (۱۹۰۰-۱۸۳۳) در میان سربازان جنگ داخلی آمریکا دیده بود. سندرم داکوستا عبارت بود از تعداد زیادی علامت روانی و جسمی که امروزه در شمار ملاک های تشخیصی اختلال پانیک قرار گرفته است. زیگموند فروید در ۱۸۹۵ مفهوم روان نژندی اضطرابی را مطرح کرد که شامل علایم حاد و مزمن روانی و جسمی بود. روان نژندی حاد اضطرابی، در اصطلاح فروید شبیه اختلال پانیک به تعریف DSM-IV-TR است. فروید در واقع نخستین کسی است که ارتباط میان حمله های پانیک و بازارهراسی را دریافته است. اصطلاح بازارهراسی (آگورافوبیا) را در ۱۸۷۱ برای حالتی وضع کردند که در آن به نظر می رسید بیمار از پا نهادن به اماکن عمومی بدون همراهی دوستان یا بستگانش می ترسد. این کلمه از دو جزء یونانی آگورا و فوبیا حاصل شده است و ترس از بازارگاه معنا می دهد (سادوک و کاپلان، ۲۰۰۷).
۱-۶-۲ ویژگی های اختلال پانیک
حمله حاد شدید اضطراب همراه با احساس مرگ قریب الوقوع را اختلال هول (پانیک) می نامند. مشخصه اختلال پانیک، حملات و دوره های مجزای ترس شدید هستند و فراوانی بروز آن ها از چند حمله در یک روز تا صرفا تعداد انگشت شماری حمله در یک سال فرق می کند. اختلال هول با تعدادی اختلالات دیگر و بخصوص بازارهراسی (آگورافوبیا) همراه است. بازارهراسی عبارت است از ترس از تنها بودن در اماکن عمومی (مثل فروشگاه های بزرگ) به ویژه اماکنی است که در صورت عارض شدن حمله پانیک بر فرد خروج سریع از آن ها دشوار است (سادوک و کاپلان، ۱۹۳۳).
بازارهراسی ای بسا ناتوان کننده ترین فوبیا باشد، چون می تواند به نحو چشمگیری توانایی فرد را برای کارکردن در موقعیت های اجتماعی و شغلی بیرون از منزل مختل کند. در ایالات متحد اکثر پژوهشگرانی که در زمینه اختلال هول کار می کنند معتقدند که بازارهراسی تقریبا همیشه عارضه ای از اختلال هول در بیمار است. به عبارت دیگر، به نظر می رسد که بازارهراسی را ترس بیمار از وقوع حمله پانیک در مکانی عمومی که گریختن از آن دشوار است، ایجاد می کند. پژوهشگران کشورهای دیگر و نیز برخی پژوهشگران و بالینگران ایالات متحد این نظریه را قبول ندارند. با این حال درDSM-IV-TR باز هم اختلال هول است که اختلال غالب در این زوج بیماری تلقی شده است (سادوک و کاپلان، ۲۰۰۷).
حمله پانیک از چهار عنصر ترس تشکیل می شود که عناصر هیجانی و جسمانی آن برجسته ترند. از نظر هیجانی، فرد غرق در بیم شدید، وحشت، یا دگرسان بینی خود می شود (روزنهان و سلیگمن، ۱۹۹۵).
از نظر جسمانی، حمله پانیک شامل واکنش اضطراری می شود (از جمله کمبود نفس، سرگیجه، تپش قلب، لرزش، سردی، یا درد قفسه سینه) (همان).
از نظر شناختی، فرد فکر می کند که ممکن است دچار حمله قلبی شده باشد و بمیرد، یا دیوانه شود، و یا کنترل خود را از دست بدهد (همان).
این گونه حملات به طور ناگهانی آغاز می شوند، معمولا ظرف مدت ده دقیقه به اوج می رسند، و به تدریج فروکش می کنند. حملات پانیک به دو صورت رخ می دهند. به صورت غیرمنتظره (بدون هشدار) و به صورتی که توسط موقعیت راه اندازی می شود. بعد از چند حمله، فرد همواره از داشتن حمله ای دیگر و پیامدهای آن نگران است (یعنی دیوانه شدن یا مردن). حملات پانیک که توسط موقعیت راه اندازی می شوند می توانند توسط موقعیت های اجتماعی یا موضوعات خاص ایجاد شوند(مثل گربه ها) (همان).
۱-۱-۶-۲ ملاک های DSM – IV – TR در مورد اختلال پانیک
نکته: حمله پانیک، اختلالی نیست که بشود کدگذاری کرد. باید آن تشخیص معینی را کدگذاری کرد که پانیک می تواند جزئی از آن باشد (مثل اختلال پانیک همراه با بازارهراسی).
دوره ای از ترس یا ناراحتی شدید است که ابتدا و انتهای مشخصی دارد و طی آن حداقل چهار تا از علایم زیر به طور ناگهانی پیدا می شود و در عرض ده دقیقه به حداکثر شدت خود می رسد:
جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.
تپش قلب، کوبش، یا افزایش ضربان قلب
تعریق
لرزش یا تکان
احساس کوتاه شدن تنفس یا احساس اختناق
احساس خفقان
احساس ناراحتی یا درد در قفسه سینه
تهوع یا ناراحتی شکمی
احساس سرگیجه، تلوتلو خوردن، منگی، یا ضعف
مسخ واقعیت (احساس غیرواقعی بودن جهان) یا مسخ شخصیت (احساس گسستگی از خود)
ترس از دیوانه شدن یا از دست دادن تسلط بر خود
ترس از مردن
مورمور (پاستزی) احساس کرختی یا سوزش شدن
سرمالرزه یا گرگرفتگی
(سادوک و کاپلان، ۲۰۰۷).
۲-۱-۶-۲ شیوع اختلال پانیک
در مطالعات همه گیرشناسی شیوع مادام العمر اختلال پانیک را یک تا چهار درصد شیوع شش ماهه آن ۵/۰ تا ۱ درصد و شیوع مادام العمر حمله های هول را تا پنج و شش دهم درصد گزارش کرده اند. زن ها دو تا سه برابر بیشتر از مردها ممکن است مبتلا شوند که البته تشخیص کمتر از واقع اختلال پانیک در مردان نیز ممکن است در این عدم تساوی نقشی داشته باشد . اسپانیایی تبارها ، سفیدپوست ها و سیاه پوست ها تفاوت چندانی از این نظر ندارند. تنها عامل اجتماعی که در پیدایش اختلال پانیک دخیل دانسته شده، طلاق یا جدایی اندکی پیش از شروع اختلال است. در مورد شیوع مادام العمر بازار هراسی اختلاف نظر بیشتری وجود دارد و در مطالعات مختلف ارقام ۲ تا ۶ درصد گزارش شده است، شیوع طول عمر عامل عمده ای که موجب این وسعت طیف تخمین ها شده است، عدم توافق بر روی رابطه بازارهراسی و اختلال پانیک بوده است. از بررسی بازارهراسی در مراکز روانپزشکی گزارش شده که لااقل سه چهارم افراد مبتلا به آن، اختلال پانیک نیز دارند، اما از بررسی بازار هراسی در نمونه های برگرفته از اجتماع معلوم شده که تعداد زیادی از این بیماران یعنی نیمی از آنان بازارهراسی بدون اختلال پانیک داشته اند. دلایل تفاوتی که در یافته های مذکور دیده می شود، معلوم نیست، اما شاید باز هم به خاطر تفاوت روش های تحقیق باشد. بازارهراسی در خیلی از موارد به دنبال واقعه ای آسیب زا (تروماتیک) شروع می شود (همان).
۳-۱-۶-۲ سن شروع
اختلال پانیک بیش از همه در جوانان روی می دهد، به طوری که میانگین سنی تظاهر آن حدود بیست و پنج سالگی است؛ البته هم اختلال پانیک و هم بازارهراسی در هر سنر ممکن است پیدا شود. گزارش شده که اختلال پانیک در کودکان و نوجوانان هم روی می دهد و احتمالا در آن ها کمتر از واقع تشخیص داده می شود (همان).
۴-۱-۶-۲ اختلال های توام با اختلال پانیک
نود و یک درصد از بیماران دچار اختلال پانیک و هشتادوچهار درصد از مبتلایان بازارهراسی لااقل به یک اختلال روانی دیگر نیز دچارند. طبق DSM-IV-TR ، ۱۰ تا ۱۵ درصد افراد مبتلا به اختلال پانیک، همزمان به اختلال افسردگی اساسی نیز مبتلا هستند. تقریبا یک سوم افراد مبتلا به هردوی این اختلالات، قبل از شروع اختلال پانیک به اختلال افسردگی اساسی دچار بوده اند؛ و حدود دو سوم آن ها در حین یا پس از شروع افسردگی اساسی، ابتدا اختلال پانیک را تجربه می کنند (همان).
اختلالات اضطرابی نیز در مبتلایان به اختلال پانیک و بازارهراسی شایع هستند. ۱۵ تا ۳۰ درصد افراد مبتلا به اختلال پانیک به جمعیت هراسی هم دچارند، ۲ تا ۲۰ درصد آن ها هراس اختصاصی دارند،۱۵ تا ۳۰ درصد اختلال اضطراب فراگیر دارند، ۲ تا ۱۰ درصد این بیماران به اختلال استرس پس از سانحه مبتلا هستند، و تا ۳۰ درصد آن ها از اختلال وسواسی– جبری نیز رنج می برند. سایر بیماری های شایع همراه عبارتند از خودبیمارانگاری، اختلالات شخصیت، و اختلالات مرتبط با مواد (همان).
۵-۱-۶-۲ مفهوم سازی شناختی اختلال پانیک
درمانگران شناختی می گویند اختلال پانیک از سوء تعبیر فاجعه آمیز احساس های بدنی ناشی می شود (بک و امری، ۱۹۸۵؛ کلارک، ۱۹۸۸،۱۹۸۹ ؛ به نقل از روزنهان و سلیگمن، ۱۹۹۵). بیمار مبتلا به اختلال پانیک، پاسخ های اضطراب معمولی نظیر تپش قلب، تنگی نفس، و سرگیجه را به عنوان شاخص فاجعه قریب الوقوع سوء تعبیر می کند. تپش های قلب به معنی حمله قلبی قریب الوقوع تعبیر می شوند؛ و سرگیجه به معنی دیوانگی و فقدان کنترل. دیدگاه شناختی به هر یک از چهار نوع شواهد دیدگاه زیست پزشکی از دید سوء تعبیر معنی احساس های بدنی می نگرد. بیماران مبتلا به پانیک از عادت فکر کردن به شیوه فاجعه آمیز برخوردارند (روزنهان و سلیگمن، ۱۹۹۵).
بر طبق مدل شناختی پانیک (کلارک[۹۱]، ۱۹۸۶،۱۹۸۸؛ به نقل از هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹) افراد بدان سبب دچار حمله های پانیک می شوند، چون دارای گرایش نسبتا دیرپایی برای تفسیر دامنه ای از احساس های بدنی به عنوان نشانه هایی فاجعه بار هستند. احساس هایی که مورد سوء تعبیر قرار می گیرند عمدتا آن هایی هستند که در پاسخ های اضطراب به هنجار به چشم می خورند (مانند تپش قلب، نفس نفس زدن و سرگیجه). البته احساس های دیگری را نیز در بر می گیرند. منظور از سوء تعبیر فاجعه بار این است که احساس ها به عنوان نشانه ای از وقوع بی درنگ فاجعه ای جسمی یا روانی ادراک می شوند. طیف وسیعی از محرک ها قادرند حمله های پانیک را برانگیزند. این محرک ها ممکن است بیرونی باشند (مانند موقعیتی که در آن، فرد قبلا دچار حمله آسیمگی شده است)، اما غالبا این محرک ها درونی هستند (مانند افکار، تصاویر ذهنی و یا احساس های بدنی). اگر این محرک ها به عنوان خطر احساس شوند، حالت بیمناکی در فرد ایجاد می گردد. این حالت، با دامنه گسترده ای از احساس های جسمی در ارتباط است. اگر این احساس های اضطراب زا به شیوه ای فاجعه آمیز تعبیر شوند، افزایش بیشتری در بیمناکی ایجاد می کنند و این خود احساس های بدنی را زیادتر می کند و بدین ترتیب دور باطلی ایجاد می شود که به یک حمله، منجر می گردد (هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹).
وقتی در فرد تمایلی ایجاد شد که احساس های بدنی را به شیوه ای فاجعه آمیز تعبیر کند، دو فرایند دیگر در تداوم اختلال پانیک، دخالت می کنند. نخست این که چون احساس های جسمی خاصی در این بیماران ایجاد ترس می کند، آن ها نسبت به واکنش های جسمی خود بیش از حد توجه می کنند و مرتب آن ها را پیگردی می نمایند. این تمرکز درونی، آن ها را متوجه احساس هایی می کند که بسیاری از مردم دیگر از وجود آن ها آگاه نمی شوند. وقتی این احساس ها مورد توجه قرار گرفتند، به عنوان نشانه دیگری از وجود یک اختلال شدید جسمی و یا روانی تلقی می شوند. و دوم اینکه شکل هایی از اجتناب در تداوم بخشیدن به تعبیرهای منفی بیمار، نقش ایفا می کنند (سالکووس کیس، ۱۹۸۸؛ به نقل از هاوتون و همکاران، ۱۹۸۹).
محرک برانگیزان
( درونی یا بیرونی )
تهدید ادراک شده
بیمناکی تعبیر احساس ها به عنوان نشانه های فاجعه آمیز
احساس هلی بدنی
مدل شناختی اختلال پانیک
شیوع بالای افسردگی، اضطراب و سایر مشکلات هیجانی و تاثیر این مشکلات روی عملکرد کلی (فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی) فرد، موجب شده که برخی از محققین، عوامل مرتبط با این مشکلات را مورد توجه قرار دهند. از جمله یکی از این عوامل وجود نوعی اختلال در تنظیم هیجانی ذکر شده است (گراس، ۲۰۰۷؛ به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰). که به قول متخصصین، پیش بینی کننده آسیب روانی فرد در آینده (ساندلر[۹۲]، تین[۹۳]، وست[۹۴]، ۱۹۹۴، آبوت[۹۵]،۲۰۰۵، به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰) و عامل کلیدی و مهمی در پیدایش افسردگی و اضطراب است (بیوریگارد[۹۶] و همکاران، ۲۰۰۱، به نقل از صالحی و همکاران،۱۳۹۰).فرض بر این است که اگر افراد قادر به مدیریت موثر پاسخ های هیجانی در برابر وقایع روزمره نباشند یا دوره های شدید و طولانی مدت آشفتگی را تجربه نمایند، ممکن است افسردگی و اضطراب قابل تشخیص را بروز دهند (منین[۹۷] و همکاران، ۲۰۰۷؛ نولن – هوکسما، ویسکو[۹۸] و لیوبومیرسکی[۹۹]، ۲۰۰۸؛ به نقل از حسنی و میرآقایی، ۱۳۹۱). تنظیم هیجانی، فرایندها و راهبردهای تنظیمی بی شماری را دربرمی گیرد که شامل ابعاد شناختی، جسمی، اجتماعی و رفتاری می شود (تامپسون و کالینز[۱۰۰]، ۱۹۹۶، به نقل از صالحی و همکاران). از جمله این راهبردها می توان به بازارزیابی، نشخوار فکری، خوداظهاری، اجتناب و بازداری اشاره کرد. به لحاظ نظری، متغیرهای تنظیم هیجان مانند پذیرش هیجان، ممکن است به افرادی که از نظر هیجانی آسیب پذیر هستند اجازه دهد که در زمان و مکان کنونی باشند و در نتیجه به جای آن که واکنشی بیش از حد و اضطرابی به موقعیت نشان دهند (به عنوان فاجعه آمیز کردن)، درک عینی تری از میزان تهدید بدست آورند. این دیدگاه توسط برخی مدل های نظری و استراتژی های مداخله، پیش بینی شده است که با تغییر دادن واکنش افراد به حالت های اضطرابی و رویدادهای زندگی، سعی در تعدیل اضطراب و سایر اختلالات هیجانی دارند (هیز[۱۰۱]، ۲۰۰۴، به نقل از بیرامی و همکاران، ۱۳۹۱). شواهد جدید مربوط به اختلالات اضطرابی نشان می دهد که مشکل در تنظیم هیجان، ممکن است عامل مهمی در این اختلالات باشد (رودبوف و هیمبرگ[۱۰۲]، ۲۰۰۸، به نقل از بیرامی و همکاران،۱۳۹۱). از این رو، قبل از بسط همه جانبه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان لازم است مقدمتا موضوع هیجان به تفصیل مورد اشاره قرار گیرد .
۷-۲ هیجان
هیجان ها، داده های درونی هستند که بر انگیزه ها و رفتار اثر می گذارند. در واقع هیجان ممکن است مقدم تر از شناخت باشد. هم چنین داده های تجربی بیان می کنند که هیجان توسط ساختارهای زیرین قشر مخ کنترل می شود و معلوم شده که هیجان می تواند بر دامنه ای از پردازش های شناختی که شامل سوگیری توجه، سوگیری حافظه (ولز و متیوس، ۱۹۹۴؛ ویلیامز[۱۰۳]، واتسن، مک لد و متیوس،۱۹۹۸؛ به نقل از ولز، ۱۳۸۵) قضاوت و تصمیم گیری است، اثر بگذارد.
هیجان نقش مهمی در جنبه های مختلف زندگی مثل سازگاری با تغییرات و رویدادهای استرس زا ایفا می کند. اصولا هیجان را می توان واکنش های زیستی به موقعیت هایی دانست که آن را یک فرصت مهم یا چالش برانگیز ارزیابیم می کنیم و این واکنش های زیستی با پاسخی که به آن رویدادهای محیطی می دهیم، همراه می شوند (گراس و مونوز[۱۰۴]، ۱۹۹۵؛ به نقل از گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۲).
۱-۷-۲ تنظیم هیجان
هرچند هیجان ها مبنای زیستی دارند اما افراد قادرند بر شیوه هایی که این هیجان ها را ابراز می کنند، اثر بگذارند. این توانایی تنظیم هیجان نامیده می شود، و اشاره به فرایندهای درونی و بیرونی دارد که مسئول کنترل، ارزیابی تغییر واکنش های عاطفی فرد را در مسیر تحقق یافتن اهداف بر عهده دارد (تامسون، ۱۹۹۴). در رویارویی با شرایط استرس زا افراد شیوه ها و راهبردهای مختلفی را جهت کنترل یا هدایت و تنظیم هیجان به کار می برند. تنظیم هیجانی به عنوان تلاش های به کار گرفته شده به وسیله اشخاص برای حفظ، مهار و افزایش تجربه و ابراز هیجانی تعریف می شود (روبرتو تی[۱۰۵]، دافرن ام[۱۰۶]، بوکس آر سی[۱۰۷]؛ ۲۰۱۲، به نقل از زارع و امیر پور،۱۳۹۱). بنابراین تنظیم هیجان یک اصل اساسی در شروع، برانگیختن و سازماندهی رفتار سازگارانه و همچنین جلوگیری از هیجان های منفی و رفتارهای ناسازگارانه محسوب می شود (سیچتی، آکرمن[۱۰۸]و ایزارد[۱۰۹]، ۱۹۹۵؛ به نقل از گارنفسکی و همکارن، ۲۰۰۲). این سازه یک مفهوم پیچیده است که طیف گسترده از فرایندهای زیستی، اجتماعی، رفتاری و همچنین فرایندهای شناختی هشیار و ناهشیار را در بر می گیرد (گارنفسکی، کراج و اسپینهاون، ۲۰۰۱ ). راهبردهای تنظیم هیجان، زیر مجموعه کوچکی از یک سازه وسیع به نام کفایت هیجانی هستند. کفایت هیجانی به این اشاره دارد که چگونه افراد به طور موثر با هیجانات و مشکلات دارای بار هیجانی کنار می آیند (کیاروچی، اسکات، دینه و هیون[۱۱۰] ، ۲۰۰۳؛ به نقل از بیرامی و همکاران، ۱۳۹۱). واژه تنظیم هیجان مشتمل بر راهبردهایی است که باعث کاهش، حفظ و یا افزایش هیجانی می شود (جرمن[۱۱۱] و همکاران، ۲۰۰۶).
۱-۱-۷-۲ راهبردهای شناختی تنظیم هیجان
جنبه های شناختی تنظیم هیجان، همانند دیگر ابعاد رفتاری و اجتماعی آن در واقع با هدف مدیریت هیجان ها جهت افزایش سازگاری و تطابق به کار می روند و بخشی از راهبردهای تطابقی هستند که با تجربه و درمان ناراحتی های هیجانی و جسمانی مرتبط اند (لازاروس، ۱۹۹۳؛ به نقل از صالحی و همکاران، ۱۳۹۰).راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان، به نحوه تفکر افراد پس از بروز یک تجربه منفی یا واقعه آسیب زا برای آن ها اطلاق می شود. نظم جویی شناختی هیجان فرایندهای مختلف به هنجار و نابه هنجار نقش اساسی داشته و در برابر محرک های منفی و تجارب ناخوشایند، یکی از مولفه های مهم فرایند مقابله می باشد(حسنی، ۱۳۸۹).
افراد برای نظم دهی هیجان ها از راهبردهای متفاوتی استفاده می کنند که می توانند سازش یافته (تغییر توجه بعد از یک شکست عاطفی یا تعدیل احساسات از طریق نوشتن) یا سازش نایافته و ناکارآمد (فاجعه آمیز پنداری و نشخوار ذهنی) باشند (واندیلن و کول[۱۱۲]،۲۰۰۷؛ پن بیکر[۱۱۳]، ۱۹۹۷، به نقل از عیسی زادگان و فتح آبادی،۱۳۹۰). در این راستا، نتایج پژوهش بیانگر وجود رابطه قوی بین راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان با مشکلات هیجانی است. به طور کلی، نتایج پژوهش پیشنهاد می کند ، افرادی که از سبک های شناختی ضعیف مانند نشخوار گری، فاجعه سازی و ملامت خویش استفاده می کند نسبت به سایر افراد بیشتر در برابر مشکلات هیجانی آسیب پذیر می باشند. در حالی که، در افرادی که از سبک های مطلوب مانند ارزیابی مجدد مثبت استفاده می کنند آسیب پذیری، کمتر است. در مجموع، نظم جویی شناختی هیجان ما را قادر می سازد با انعطاف پذیری بیشتری به وقایع محیطی متنوع، پاسخ دهیم. توانایی تغییر دادن همراه با تغییرات محرک در کنش وری سازگارانه هیجان از اهمیت خاصی برخوردار است پس، تفاوت های فردی در نظم جویی شناختی هیجان می تواند کنش وری موثر در محیط اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد. حتی تفاوت های فردی در نظم جویی هیجان در تعامل با سایر عوامل می تواند فرد را در معرض خطر بروز جنبه های آسیب شناختی قرار دهد (حسنی، ۱۳۸۹).
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:15:00 ق.ظ ]