آثار و نتایجی که بر قبول (و یا احیاناً انکار) اشتراک جوامع در قوانین جامعه­شناختی مترتب می شود، از اهمیت فراوانی برخوردار است. قبول و اعتقاد به اشتراک جوامع، در این سلسله قوانین بدین معناست که جامعه­های متعدد شبیه افراد یک نوع واحدند; یعنی هویت، ذات و مقومات یکسان دارند. از این رو، می­توان فرهنگ­ها و نظام­های ارزشی گوناگون را با یکدیگر مقایسه کرد، البته با توجه به این نکته که نباید وجود قوانین مشترک بین انسان­ها را دستاویز انکار تفاوت­هایی کرد که مسلماً در بین گروه­ها و اقشار جامعه­ها وجود دارد. در نتیجه، گروه‏ها یا قشرهای اجتماعی و نیز جوامع گوناگون علی­رغم اختلافات تکوینی که با یکدیگر دارند، از وجوه اشتراک و تشابه تکوینی خالی نیستند.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
این وجوه اشتراک هم­پایه­ قوانین تکوینی جامعه­شناختی مشترک می‏شوند و هم منشأ قوانین تشریعی­اخلاقی و حقوقی مشترک (مصباح،۱۳۶۸،ص۱۴۵). این نتایج، از آیات­شریفه­ی قرآنی هم استنتاج می­ شود، آن­جا که حکمت نقل سرگذشت اقوام، عبرت آیندگان شده­است(یوسف/۱۱) و هم آن­جا که دعوت به سیر در زمین می­ کند(آل‏عمران/۱۳۷؛ انعام/۱۱).
در فرهنگ اسلامی ما عبرت گرفتن از گذشته، توصیه و سفارشی است که همواره مورد توجه قرار گرفته است. بدیهی است که عبرت گرفتن دگرگونی و تحول مثبتی است که با مشاهده یا شنیدن رخدادی در گذشته یا حال، در روح انسان به وجود می ­آید و انسان را از حالی به حال دیگر منتقل می‏کند.(حق‏شناس،۱۳۸۳،ص۲۱۴). شناخت و بررسی سرگذشت زندگی پیشینیان، انسان را به حدی از دانش و آگاهی می­رساند که اگر چه عمر آن‏ها را نداشته، گویا با آن­ها زندگی کرده. بلکه از اول تا آخر با آن­ها بوده، و از این دانش در ساختن زندگی خود به خوبی می ­تواند بهره مند شود(قاسمی­منفرد، ۱۳۸۹،ص۱۵۲).
امام علی (ع) در این باره در بخشی از وصیت خود به امام حسن مجتبی (ع) می­فرماید: «بر پایه رویدادهای تاریخی گذشته، در مورد آینده استدلال کن» (سید رضی،۱۳۸۷،ص۵۴۳). یا در خطبه­ای دیگر حضرت به این نکته اشاره دارد که: «ای بندگان خدا، بی گمان زمانه آیندگان را می راند; چونان که گذشتگان را راند»(همان، خ۱۵۶،ص۲۸۹).
باید این مسأله را اعتراف کرد که انسان در طول عمر محدود خود، نمی ­تواند همه چیز را تجربه کند. علاوه بر این بعضی مسائل ارزش تجربه کردن ندارد و فقط موجبات تلف شدن عمر و گاهی ضرر و زیان غیر قابل جبران و لطمه زدن به روح و جان است.
ابن­میثم درباره مسئله عبرت­پذیری انسان از دنیا، در شرح خود چنین می­گوید: یعنی«امور حقى که پیش از او بوده است. یعنى جریان گذشته­ی روزگاران و حالات پیامبران با امت­هایشان که قرآن­کریم نقل کرده است، باور و تصدیق کند، تا به خوبى از آن درس عبرت بیاموزد. از گذشته­ی دنیا براى آینده‏اش عبرت بگیرد و گذشته را اصل و باقی­مانده را فرعى از آن بداند و قدر مشترک بین آن­ها را به عنوان برهانى در نظر بگیرد، یعنى همان دگرگونى و ناپایدارى دنیا، تا درباره فرع، به حکم اصل، به حتمى بودن زوال و ناپایدارى‏اش داورى کند؛ امام (ع) به همین قدر مشترک توجه داده است آن­جا که فرموده: «برخى از دنیا هم­سان برخى دیگر است و به آن­چه که در فرع هم حتمى است، با این عبارت هشدار داده است: پایان آن به آغازش پیوسته است و تمامش از بین رفتنى و جدایى پذیر است»(بحرانی،۱۳۸۸،ج۵،ص۳۷۱).
مکارم­شیرازی در شرح خود اضافه می­ کند: یعنی آن­چه در قرآن درباره اقوام گذشته پیش آمده از عوامل پیروزی و شکست و مجازات­های الهی نسبت به اقوام سرکش و گنهکار را مورد توجه قراردهد و از آن­ها عبرت بگیرد؛ زیرا هدف قرآن، تاریخ نویسی یا داستان سرایی نبوده، بلکه این بوده که آینده­ی مسلمانان را در آیینه­ی تاریخ گذشتگان به آنان نشان دهد. جمله تصدیق گذشته، در واقع اشاره به تصدیق عملی است. یعنی حقایقی که از احوال گذشتگان و سرنوشت اقوام پیشین به دست می ­آید را در مورد توجه قرار ده و از آن درس بیاموز و عمل خود را با آن هماهنگ کن. از طرف دیگر اشاره می­ کند به این واقعیت که حوادث تاریخی و آن­چه در دنیا می­گذرد، گر چه ظاهراً حوادث جدیدی است؛ اما هر گاه نیک در آن بیاندیشیم، می­بینیم نوعی تکرار است و به تعبیر معروف «تاریخ تکرار می­ شود». اصولی که بر آن حاکم است، یکسان است. مفهوم این جملات این است که اگر انسان اصول کلیدی زندگی بشری و حوادث جهان را با مطالعه در تواریخ پیشین دریابد، می ­تواند حوادث امروز و آینده­ی خود را به طور اجمال کشف کند و در برابر آن­ها موضع مناسبی بگیرد(مکارم­شیرازی،۱۳۸۹،ج۵،صص۳۳۶-۳۳۵).
عبرت گرفتن از زندگی گذشتگان، موجبات آگاهی و اطلاع انسان، از عوامل مهم پیروزی، شکست، کمال، سقوط و… می­ شود. عبرت گرفتن باعث می­ شود انسان به کمک این اطلاعات و آگاهی از تجربیات بدِ آن­ها، عبرت گرفته آن را تکرار نکند و از تجربیاتِ خوب آن ها به نفع خود بهره گیرد.[۱۲] ولی نکته قابل توجه در مورد این مسأله این است که این داستان­ها از حقیقت نشأت گرفته و دروغین نیست، به همین دلیل تأثیرات عمیق و پایداری دارد. مجموعه این مباحث، علاوه بر این که زمینه­ مناسبی برای بخش­های آینده فراهم می­آورد، در عین حال، معلوم می­گرداند که به راحتی می توان از تاریخ و جوامع در آن عبرت­آموزی کرد و جامعه­ آینده را از عوامل مخرب تکرار شونده، مصون داشت و دست­کم کسانی یا گروه­هایی را که در این امر خطیر مسؤولیت دارند، تشخیص داد.

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

۳-۱-۵-یادمرگ و قیامت:

«وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور»
از دیگر عوامل مؤثر در حفظ حاکمان از لغزش­ها، توجه به پیامدهای دنیایی و اخروی اعمال است. هر انسانی اگر واقعاً معتقد به تجسم اعمال و بازگشت نتایج آن در جهان­آخرت باشد، به کارهای خلاف و گناه روی نمی آورد؛ زیرا هیچ عاقل و خردمندی با لذت­های زودگذر دنیا زمینه­ عذاب سخت ابدی قیامت را فراهم نمی­ کند. بر اساس فرمان­ها و توصیه­های علی (ع) به زمامداران، توجه به نتایج اعمال، عامل مهمی در مهار و تنظیم رفتار فرمانروایان است. آن حضرت در این زمینه می فرمایند: «ای بندگان خدا، خداوند در روز قیامت از اعمال کوچک، بزرگ، آشکار و پنهان شما، سؤال می­ کند»(شریف­رضی، ۱۳۸۷، ن۲۷، ص۵۱۰). یعنی هر کاری در دنیا انجام دهید در آخرت مورد سؤال و تحقیق قرار می­گیرد. به همین دلیل، به مردم هشدار می­دهند: «بپرهیزید از روزی که همه­ی اعمال شما در آن آشکار می­گردد»(همان، خ۱۵۷،ص۲۹۳).
به راستی، توجه به نتیجه کارها در قیامت و پاداش و کیفر در برابر آن، قوی­ترین عامل در نگه­داری انسان از خطا است. کسانی هستند که با ایمان قوی به معاد و مشاهده نتایج اعمال، هیچ­گاه حاضر به نافرمانی خدا نیستند. بدین روی با تقویت باورهای دینی و عقیده به معاد، می­توان از بروز آفت­های دینی و اجتماعی پیش­گیری کرد و یا در صورت بروز، آن را درمان نمود. بنابراین، از منظر امام علی (ع)، فرمانروای کارآمد و با صلاحیت، کسی است که اعتقاد کاملی به قیامت و تجسّم اعمال داشته باشد. چنین زمامداری در اثر ترس از کیفر آخرت، می ­تواند خود را به معصیت و گناه آلوده نکند. بنابراین در نامه­ی خود به حارث­همدانی به این مهم چنین اشاره می­ کند: «مرگ و جهان پس از مرگ را فراوان به یاد آور».
اعتقاد به عالم پس از مرگ و بقای آثار اعمال آدمی و جاودانگی کارهای او اعم از خیر و شر، اثر بسیار نیرومندی بر فکر و اعصاب و عضلات انسان می­گذارد و به عنوان یک عامل در تشویق به نیکی­ها و مبارزه با زشتی­ها می ­تواند مؤثر شود. اثراتی که ایمان به زندگی پس از مرگ می ­تواند در اصلاح افراد فاسد و منحرف و تشویق افراد فداکار و مجاهد و ایثارگر بگذارد به مراتب بیش از اثرات دادگاه­ها و کیفرهای معمولی است، چرا که مشخصات دادگاه رستاخیز با دادگاه­های معمولی بسیار متفاوت است در آن دادگاه نه تجدید نظر وجود دارد و نه زر و زور روی فکر ناظرانش اثر می­گذارد، نه ارائه­ مدارک دروغین در آن فایده­ای دارد و نه تشریفات آن نیازمند به طول زمان است(مکارم­شیرازی،۱۳۸۹،ج۱۱،ص۴۸۱).
علاوه بر این­ها گذشت، ایثار، فداکاری و کارهایی از این قبیل همه نشأت گرفته از ایمان به جهانِ پس از مرگ است. یاد مرگ و جهان­جاوید بعد از مرگ است که موجبات نیکوکاری و ترک خلاف­کاری را فراهم می­ کند. روح تمام تعالیم آسمانی این است که انسان در همه حال به حضور پر احتشام الهی توجه داشته باشد و از یاد مرگ و آخرت غفلت نکند؛ توجه به مبدأ و معاد از روی ایمان و معرفت، زمینه­ای را برای نشو و نمای خود­خواهی و مفاسد حاصل از آن از بین می­برد(سادات،۱۳۸۴،ص۱۰۱). انسان را آماده­ی روحیه­ی دیگر خواهی و گذشت و ایثار می­ کند و موجبات رعایت عدالت در همه شئونات زندگی را توسط انسان فراهم می­ کند.

 

۳-۱-۶-آثار یاد مرگ

الف: یاد مرگ سبب بازداشتن انسان از بیهودگی و بازی­های دنیوی می­ شود.
ب: اندیشه­ی مرگ مانع انجام دادن کارهای زشت و ناروا است.
ج: یاد مرگ موجب انجام دادن اعمال و کردار نیک می­ شود.
د: تذکر مرگ سبب بی­رغبتی و کم­خشنودی در دنیا می­ شود.
ه: اندیشه­ی مرگ و تفکر در مردگان پیشین، سبب عبرت­آموزی است.(کاشفی،۱۳۸۳،ص۳۵).
درقرآن، خد ا تأکید دارد بر این­که مرگ بدون شک برای همه مردم است. این آیه نوعی یادآوری به انسان­هایی است که از یاد مرگ غافلند.
﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ؛ هر کسى مرگ را مى‏چشد و شما پاداش خود را بطور کامل در روز قیامت خواهید گرفت﴾(آل عمران/۱۸۵).
در تفسیر مجمع­البیان چنین آمده: «هر نفسى را خواه و ناخواه، موت در رسد و از این معنى، چشیدن تعبیر کرده؛ زیرا آن کس که می­میرد گویا و مثل این است که مرگ را چشیده. گفته‏اند یعنى: هر نفسى مقدمات و شدائد و سکرات مرگ را مى‏چشد. ظاهر آیه دلالت دارد که هر انسانى مرگ را مى‏چشد. سپس پاداش اعمالتان به طور کامل و مستوفى داده خواهد شد و دنیا خانه پاداش نیست، بلکه فقط سراى عمل است و آخرت جاى پاداش است و سراى عمل نمی ­باشد»(طبرسی،۱۳۶۰،ج۴،ص۳۷۴). منظور از مرگ در این آیه به معنای تمام شدن عمر است.
در تفسیر روشن در ادامه این آیه در مورد حسابرسی به اعمال گفته شده: «هر شخصى باید به حساب اعمال و حرکات خود رسیده و خود را در مقابل تمام امور خود مسئول ببیند و متوجّه باشد که در زمان نزدیک پاداش اعمال خود را به تفصیل خواهد دید. همه باید توجّه داشته و بدانند که هر عملى با هر نیّتى که از آن­ها سر مى‏زند، به طور مسلّم پاداش آن­را خواهند دید و کوچک­ترین مسامحه و افراط و تفریطى در این جریان صورت نخواهد‏گرفت، و تعبیر با کلمه “توفیه” به خاطر اشاره کردن به این موضوع است»(مصطفوی،۱۳۸۰،ج۵، ص۱۹۴).
ابن­میثم در شرح این فراز از نامه درباره فایده­ یاد مرگ، چنین اضافه می­ کند: «یاد مرگ و عالم پس از مرگ بزرگترین پند دهنده و بازدارنده از دنیا پرستی است»(بحرانی،۱۳۸۸،ج۵،ص۵۸۷).
توجه به دنیا و دنیا پرستی موجب غفلت از خدا و قیامت و حساب است. یاد مرگ و عالَم پس از مرگ، موجب روی­گردانی از دنیا است. چرا که طبق آیات­قرآن انسان جزای تمامی اعمال خود را هرچند به اندازه­ دانه خردلی باشد، خواهد­دید.[۱۳]
پس نه تنها کارگزاران، بلکه انسان با یاد مرگ می ­تواند از بدی­ها و زشتی­ها دوری کرده و به انجام کارهای نیک مشتاق شود و به جای دنیا پرستی از دنیا توشه برگیرد، برای آخرت.

 

۳-۱-۷-پروا درخلوت:

 

(وَ احْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یُعْمَلُ بِهِ فِی السِّرِّ وَ یُسْتَحَى مِنْهُ فِی الْعَلَانِیَهِ وَ احْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْکَرَهُ وَ اعْتَذَرَ مِنْهُ؛ از هر کار پنهانى که از آشکار شدنش شرم دارى پرهیز کن، از هر کارى که از کننده آن پرسش کنند، نپذیرد یا عذر خواهى کند، دورى کن).

از دیگر ویژگی­های مهم کارگزاران، احتیاط او در پخش اسرار و اخبار خود و مردم می باشد؛ او باید همه­ی جوانب را در نظر داشته، حرکت و یا صحبتی نماید. امام علی (ع)کنترل حاکم را بر زبان و فکر خود در تمام حالات برخورد با مردم، از مصادیق دانایی و کیاست و زیرکی تلقی می­نماید.
در انسان نیز در رابطه با کمالات و رشد معنوی، نیاز به فراهم شدن عوامل تکامل مانند: علم، ایمان، عمل صالح و رابطه­ی­عرفانی و تنگاتنگ با خدا است. ولی همین آمادگی کافی نیست، بلکه باید از هرگونه عوامل ضد­تکامل، یعنی آفت­های گناه دوری کرد و با سپر تقوا و دِژ نیروی ملکوتی ضدگناه، از نفوذ هرگونه گناه به طور قاطع جلوگیری نمود. وگرنه همان گناه همانند آفت­های گیاه در این مثال، تار و پود معنویت انسان را می خورد و انسان را بی محتوا و بی هویت نموده و در پرتگاه هلاکت و سقوط قرار می دهد.
بر همین اساس می­بینیم در فراز فوق، امام (ع) به ما آموخته که از گناه فاصله بگیریم و دوری کنیم و این تعبیر از تعبیر ترک گناه، رساتر و پرمعنی­تر است؛ چرا که مسأله دوری از گناه، دامنه­ وسیع­تر و عمیق­تر دارد و پیام­آور آن است که گناهان و اقسام آن­ها و زمینه­ها و عوامل و آثار شوم آن­ها را بشناسیم، خود را در مبارزه و ستیز با گناه به گونه­ ای بسازیم که از آن متنفّر شده و فرار کنیم و فاصله قاطع بگیریم، همچنین امیرمؤمنان علی(ع) درجایی دیگر می­فرماید: «من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلایقوم مکان ریبهٍ؛(کلینی،۱۴۰۷، ج۲،ص ۳۷۸). کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، در مکانی که موجب تهمت و شک او می شود، نمی­ایستد».
و نیز در رابطه با دوری از گناه، در گفتار بسیاری از پیامبر(ص) و امامان(ع) تعبیر به هجرت و «ایّاک و ایّاکم» که بیانگر شدت پرهیز و دوری از گناه است، وجود دارد. و نیز تعبیر به «احذر و احذروا» شده که به معنی هشدار و هراس شدید از گناه است، تا مبادا انسان با نزدیک شدن به آن مبتلا گردد.
چنان­که با نگاه به گفتار امام علی(ع) در این نامه و در غررالحکم، جلد اول این تعبیرات را به طور مکرر می­بینیم. مثلاً می­فرماید: «ایّاک و النّمیمه فانّها تزرع الضّغینه و تبعّد عن اللّه و النّاس؛ از سخن چینی، به شدت دوری کن، چرا که باعث کینه­توزی و دوری از خدا و خلق می شود»(تمیمی آمدی،۱۳۷۸،ص۱۴۹).
زمانی دوری از گناه و معصیت، ارزشمند است که انسان چه در خلوت و چه در جلوت از گناه و خطا، خود را نگه دارد. این تقوای درون موجب می­ شود انسانی که از خطا و اشتباه جدا نیست، کاری نکند که به خود و هم نوعان هیچ­گونه آسیبی واردشود. پس کارگزار حکومتی باید بکوشد که از انجام هر کاری که موجب عذر­خواهی یا انکار­عمل به دلیل شرم از زشتی آن شود، بپرهیزد؛ چرا که اگر عذر وی موجّه هم باشد، با کرامت نفس انسان سازگاری ندارد. از طرف دیگر، ذکر این نکته ضروری است که این فراز به هماهنگی ظاهر و باطن اشاره دارد؛ یعنی انسان همان­طور که جلو دیگران از عمل زشت خودداری می­ کند، باید در نبود آن­ها نیز از بدی در حق آن­ها دوری کند، وگرنه کار او نفاق است در واقع معنای تقوا، دوری از گناه و بدی در همه حال (چه در خلوت و چه در جلوت) است.
مبنای قرآنی این فراز، آیه ۲۰۴ سوره بقره می ­تواند باشد، چرا که انسان در صورتی از کارهای زشت در خلوت پرهیز می­ کند که بداند خداوند در همه زمان­ها و همه مکان­ها، او را می­بیند. اگر انسان به این مسأله ایمان داشته باشد، از خداوند شرم خواهد داشت که در ظاهر رفتار خوبی داشته باشد، ولی در پنهان هر کاری را انجام دهد. مبنای این فراز می ­تواند این آیه باشد؛ چرا که منافقان کسانی بودند که در ظاهر خود را خوب نشان می­دادند در صورتی که در پنهان بدی می­کردند. خداوند در قرآن آن­ها را چنین وصف کرده است:
﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فىِ الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلىَ‏ مَا فىِ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ؛ و از مردم، کسانى هستند که گفتار آنان، در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مى‏شود (در ظاهر، اظهار محبّت شدید مى‏کنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه مى‏گیرند. (این در حالى است که) آنان، سرسخت‏ترین دشمنانند﴾(بقره/ ۲۰۴).
در این آیه اشاره مى‏شود به غفلت و جهالت برخی از مردم که فریب دنیا و نفس را خورده، و تنها در ظاهر برنامه خود را الهی و دینی کرده، و در باطن مخالف حقّ و دین مى‏باشد.

 

۳-۱-۸-پرهیز از خودخواهی:

(وَ احْذَرْ کُلَّ عَمَلٍ یَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَ یَکْرَهُهُ لِعَامَّهِ الْمُسْلِمِینَ؛ از کارى که تو را خشنود و عموم مسلمانان را ناخوشایند است، بپرهیز.)
یکی از پیامدهای قدرت، غرور و خودخواهی است که معمولاً پس از احراز مقام فرمان­روایی در برخی از سیاست‏مداران مشاهده می­ شود؛ چون بشر، نوعاً در اثر غفلت از حقیقت و ضعف ایمان به محض رسیدن به مقام و ریاست، دچار غرور و خودبینی می گردد. تکبّر و خودپسندی، بزرگ­ترین آفت تربیت­سیاسی است و می ­تواند تمام آثار تربیت را از بین ببرد. چه بسا دیده شده است زمامدارانی که پس از استقرار در مسند قدرت، همه ارزش‏ها را زیر پا گذاشته و به تعهدات خود در برابر مردم عمل نکرده ­اند. از این جاست که حضرت علی (ع) همواره کارگزاران نظام­اسلامی را به دوری از تکبر و خودبینی توصیه می­ کنند. آن حضرت به مالک می فرمایند: «بپرهیز از خودپسندی و تکیه به چیزی که تو را به خودخواهی وا دارد و بپرهیز از این که دوست بداری، تو را مردم بستایند; زیرا حالت غرور و خودبینی، مناسب ترین فرصت برای شیطان است تا نیکی نیکوکاران را از بین ببرد»(شریف­رضی،۱۳۸۷، ن۵۳، ص). آن حضرت همچنین درباره عُجب و خودخواهی فرمودند: «هر که به آراء و نظرهای خود به چشم خودپسندی نگاه کند، دشمنان براو مسلط خواهند شد»(خوانساری،۱۳۶۶،ص۲۴۰).
بر اساس اندیشه­ی­ سیاسی امام علی(ع)، غرور و خودخواهی، بزرگ­ترین آفتِ تربیت­سیاسی است که زمامداران را به خودکامگی و سرانجام، به ذلت و خواری می­کشاند؛ چون غرور، بدترین صفت اخلاقی است که باعث می­ شود انسان دست به ظلم و ستم و نافرمانی بزند.
بنابراین، کارگزار اسلامی نباید در اثر این صفت رذیله، گرفتار وسوسه­های شیطانی شده، از راه حق خارج شود، بلکه همیشه باید مواظب باشد تا به غرور و خودبینی آلوده نگردد.
حضرت علی (ع) در نامه به حارث­همدانی به این موضوع اشاره می­ کنند و از او می­خواهند که از خود­خواهی بپرهیزد و از هر چه برای خود می­خواهد و از آن خرسند می­ شود ولی عموم مردم را ناراحت می­ کند، بپرهیزد.
مکارم­شیرازی در شرح خود می­افزاید: یعنی «میان سود و زیان خود و دیگران فرقی نگذارد»(مکارم‏شیرازی، ۱۳۸۹، ج۱۱، ص۳۳۸).
مغنیه در شرح خود چنین می­گوید: «کارهای نیک را بر اساس ذوق و شهوت خود تعریف نکن؛ بلکه معیار نیکی تنها خدمت به دین و زندگی و مصلحت عمومی مردم و پرهیز از زیان به دیگران است»(مغنیه،۱۳۸۷،ج۵،ص۵۹۸).
در واقع معنای این جمله همان، دوری از خودخواهی و عدم توجه مطلق به سود و نفع شخصی و عدم ضایع کردن حق دیگران، بلکه توجه به مصلحت عمومی مردم است.
خودخواهی یکی از رذایل اخلاقی است که سرچشمه همه رذایل اخلاقی محسوب می­ شود و از شایع­ترین آفت­ها در میان همه مردم است. تردیدی نیست که ریشه­دارترین میلی که در نهاد انسان وجود دارد، حبِ ذات است که محور تمام فعالیت­های انسان است(سادات،۱۳۶۴،ص۶۹-۶۷).
در واقع همان­طور که می­دانیم خودخواهی سرچشمه تمام انحطاط­ها است؛ چرا که انسان خودخواه دیگران را نردبان صعود خود می­داند و تمام خوبی­ها را برای خود و بدی­ها را برای دیگران می­خواهد و از ضایع کردن حق دیگران هیچ ابایی ندارد. انسان خودخواه از لذت بخشش، انفاق، ایثار، محبت و… محروم است و تنها امر مهم برای او این است که به اهداف خود برسد.
آیت­الله مظاهری در کتاب مشق اخلاق می­فرماید: «اگر می­خواهید کسی پشت سر شما غیبت نکند، شما نیز از غیبت دیگران دوری کنید، اگر از نگاه شهوت آمیز دیگران به نزدیکان خود ناراحت می­شوید، خود نگاه آلوده نداشته باشید. اگر می­خواهید هنگام درماندگی کسی به فریادتان برسد، همیشه به فکر درماندگان باشید، اگر می­خواهید به شخصیت شما احترام بگذارند، به شخصیت دیگران احترام بگذارید. مسلمانان باید این چنین باشند تا جامعه اصلاح شود»(مظاهری،۱۳۹۰،ص۳۳).
این همان معنای جمله زیبای (آن­چه برای خود می­پسندی برای دیگران بپسند و آن­چه را برای خود نمی­پسندی برای دیگران هم نپسند) است، چرا که اگر در جامعه هرکسی فقط به فکر خود باشد و به دیگران توجهی نکند، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.
بهترین مبنا برای این فراز، سخن حضرت شعیب به قومش می­باشد که باید الگوی تمامی انسان­ها در روابط اجتماعی شان باشد.
﴿…ما أُریدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلى‏ ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُریدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ…؛ …من هرگز نمى‏خواهم چیزى که شما را از آن باز مى‏دارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح (تا آنجا که توانایى دارم) نمى‏خواهم…﴾(هود/ ۸۸).
در تفسیر کوثر چنین آمده است: «شاید این جمله براى این بوده که وقتى شعیب آن­ها را از کم فروشى نهى کرد، آنان گمان بردند که شعیب مى‏خواهد آن­ها از این روش استفاده نکنند ولى خود شعیب در معاملات خود از آن استفاده کند، در نتیجه آن­ها سود نبرند و شعیب سود برد. شعیب آن­ها را روشن مى‏کند که چنین نیست و من نیز مانند شما باید از این کار پرهیز کنم و مى‏کنم. شعیب اضافه کرد که هدف من از این سخنان اصلاح جامعه است و تا آن­جا که بتوانم مى‏خواهم جامعه را اصلاح کنم»(جعفری،۱۳۷۶،ج۵، صص۲۸۴-۲۸۳).
پس از این آیه و تفاسیر آن چنین می­فهمیم که چون پیامبران که الگوی همیشگی ما هستند، این­گونه رفتار می­ کنند و هرچه می­گویند خودشان نیز انجام می­ دهند و به فکر نفع شخصی خود نیستند؛ پس کارگزاران جامعه‏ی‏اسلامی نیز باید این­چنین باشند.

 

۳-۱-۹-پرهیز از کفران نعمت:

مولای موحدان حضرت علی(ع) نیز در بخشی از نامه­ی خود به حارث­همدانی به این نکته اشاره فرموده­اند که انسان علاوه بر شکرگزاری باید از ضایع کردن نعمت­های الهی بپرهیزد. و اینچنین می­فرماید: «و لا تضیّعنّ نعمه من نعم اللّه عندک: هیچ نعمتی را که خدا به تو ارزانی داشته است، بیهوده از دست مده و تباه مکن».
در قرآن­کریم، خداوند متعال در برابر نعمت‏هاى فراوانى که در اختیار انسان قرار داده، شکر آن‏ها را خواستار شده است و اسراف و تبذیر، از گناهان بزرگ شمرده­شده و کفران نعمت تلقى گردیده­است: لئن شکرتم لازیدنکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید؛ اگر شکرگزار نعمت‏ها باشید آن را بر شما مى‏افزاییم و اگر کفران کنید عذابى دردناک در انتظارتان است(ابراهیم/۸-۷).
یکی از راه­های شکرگزاری نعمت­های الهی این است که این نعمت­ها را ضایع و تباه نسازیم و با اسراف و تبذیر و… آن­ها را کفران نکنیم. ضایع کردن نعمت یعنی قدر نعمت را ندانستن. در واقع یعنی کفران نعمت.
کفران نعمت عبارت است از «نشناختن نعمت کسی و شاد نبودن به آن و صرف نکردن آن در مصرفی که منعم به آن راضی است و کفران نعمت­الهی از صفات مهلکه است که آدمی را در آخرت به شقاوت سرمدی می­رساند و در دنیا باعث عقوبت و حرمان و سلب نعمت می­گردد»(نراقی، بی­تا،ص۶۲۳).
ابن­میثم این کلام امام(ع) را چنین تفسیر کرده­است: «هیچ نعمتى از نعمت­هاى خداوند متعال را تباه نسازد. یعنى با کوتاهى ازشکرگزارى وغفلت از آن»(بحرانی،۱۳۸۸،ج۵،۳۷۳).
در شرح نواب لاهیجی آمده­است: «ضایع و باطل مگردان به تقریب کفران کردن تو نعمتى از نعمت­هاى خدا که در نزد تو است»(نواب لاهیجی،بی­تا،۲۸۸).
مکارم­شیرازی در پیام امام(ع)، مصادیقی برای ضایع و تباه کردن نعمت، ذکر کرده است: مانند «ناشکری، اسراف و تبذیر، بخل و تنگ نظری و…»(مکارم­شیرازی، ۱۳۸۹،ج۱۱،ص۳۴۴).
اسراف نوعی از کفران نعمت و ضایع کردن نعمت است؛ درباره آن چنین گفته­شده­است: «یکی از محرمات وچیزهایی که موجب فقر است، یکی اسراف و تبذیر است. اسراف علاوه بر این که مستلزم عذاب آخرت است، موجب فقر در دنیا هم می‏گردد»(دستغیب،۱۳۸۸،ص۲۸۵).
البته اسراف، نوعی از ضایع کردن نعمت است. به طورکلی می­توان گفت: که اگر نعمت­های خداوند در راهی غیر از راهی که مورد رضایت خداوند است، مصرف شود، به معنای ضایع شدن نعمت می­باشد و بالعکس، استفاده درست و شایسته از نعمت­های الهی به معنای قدر­دانی از نعمت است. بنابراین ضایع کردن نعمت، قدرنشناسی و ناسپاسی خداوند است. در واقع اگر کسی بخواهد قدرشناس و شاکر باشد باید قدر نعمت­هاى خدا را بداند، یعنى هر نعمتى را بداند، براى چه هدف و منظورى است و در همان مورد مصرف کند تا موجبات ضایع شدن نعمت را ایجاد نکند. آیات در این زمینه بسیارند. اینجا به نمونه ­ای اشاره می­ شود:
﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ؛ خداوند (براى آنان که کفران نعمت مى‏کنند) مثلى زده­است: منطقه­ آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا مى‏رسید. امّا به نعمت­هاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به خاطر اعمالى که انجام مى‏دادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید!﴾(نحل/ ۱۱۲).
«معناى آیه این است که خداى­متعال، مَثَلى زده است و آن مَثَلِ قریه‏اى است که اهلش از هر شرى که جان و عرض و مالش آن­را تهدید کند، در امنیت بودند و براى روزى، حاجت به پیمودن کوه و دشتى نداشتند. رزق پاک و بسیارى از هرسو به طرف ایشان سرازیر بود. اهل این قریه به این نعمت­هاى الهى کفران کردند و شکر آن­را به­جا نیاوردند، خدا هم به اندکى از نقمت و عذاب خود گرفتارشان کرد و آن نقمت اندک، گرسنگى و ترس بود که چون لباس بر آنان احاطه کرد، و این در قبال کفرانى بود که به طور استمرار به نعمت‏هاى خدا مى‏ورزیدند»(طباطبایی،۱۳۷۴،ج۱۲،ص۵۲۳).
انسان، وقتی نعمت­های الهی را قدر نداند و نه تنها شکر آن را به جا نیاورد، بلکه به کفران آن­ها و ضایع کردن این نعمت­ها بپردازد؛ خداوند نیز به سبب این عمل انسان، علاوه بر این­که نعمت را سلب می­ کند، گاهی انسان را به بلا و گرفتاری مثل ترس و گرسنگی مبتلا می­ کند، این جزای انسان ناسپاس است.[۱۴]

 

۳-۱-۱۰-شکر گذاری، افزایش نعمت:

«وَ اسْتَصْلِحْ کُلَّ نِعْمَهٍ أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَیْکَ؛ نعمت‏هایى که خدا به تو بخشیده نیکو­دار»
«شکرگزاری، عبارت از شناختن نعمت از منعم و آن را از آن او دانستن و به آن شاد و خرم بودن و به مقتضای آن شادی، عمل کردن؛ به این معنی که خیرِ منعم را در دل گرفتن و حمد او را کردن و نعمت را به مصرفی که او راضی باشد، رسانیدن. پس شکر منعم حقیقی حضرت آفریدگار آن است که همه نعمت­ها را از او دانی و او را منعم و ولی خود شناسی»(نراقی، بیتا،صص۶۲۵-۶۲۳).

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:56:00 ب.ظ ]