جن در داستان های هزار و یک شب در اشکال گوناگونی ذکر شده است از جمله:
۱- جن در شکل مار که در حکایات حمّال با دختران، عبدالله فاضل و ابومحمد تنبل آمده است.
۲- جن در شکل انسان در حکایات سندباد وزیر و پیرودوسگ
۳- جن در شکل استر در حکایات دلیلۀ محتاله و علی زیبق و حکایت جودز و حکایت حاسب کریم الدین
۴- جن در شکل شتر در حکایت حسن بصری و نوالنّسا
۵- جن در کالبد غزال در حکایت مکاران
۶- جن در کالبد اژدها در حکایات، عبدالله فاضل و حمال با دختران
۷- جن با توانایی پرواز کردن در حکایت ملک شهرمان و قمرالزّمان.
در ادامه خلاصۀ برخی از حکایات آورده می شود.
۵-۱-۶ جن در شکل مار:
۵-۱-۶-۱-حکایت حمّال با دختران
این داستان سه خواهر است که از پدر ارثی به آن ها می رسد. دو خواهر کوچک تر، ازدواج کرده و همراه همسران خود به سفر می روند. در راه شوهرانشان پول آن ها را می گیرند و بی چیز رهایشان می کنند. دو خواهر، نزد خواهر بزرگ تر باز می گردند و از او تقاضای کمک می کنند، او نیز به آنان کمک می کند. خواهران دوباره ازدواج کرده و به سفر می روند و همان اتفّاق اوّل برای آن ها تکرار می شود. این بار نیز بی چیز و فقیر نزد خواهر باز می گردند و قسم می خوردند، دیگر ازدواج نکنند.
خواهر بزرگ تر آن ها را حمایت می کند، چندی بعد دو خواهر دیگر از لحاظ مالی توانمند شده و خواهر بزرگ تر را به سفر همراه خود تشویق می کنند و او نیز می پذیرد.
در میان راه به جزیره ای می رسند. خواهر بزرگتر از دیگر خواهران می خواهد تا برای گشت و گذار به آن جا بروند، ولی آن دو قبول نمی کنند. خود به تنهایی می رود. آن جا شهری می بیند که مردم آن به سنگ تبدیل شده اند. متوجّه صدای تلاوت قرآن می شود و چون نزد صاحب صدا می رود، جوان خوب رویی می بیند و جوان در جواب دختر در چرایی حادثه می گوید: مردم این شهر بت پرست بودند و به ندای هاتفی که آن ها را به اسلام دعوت کرده بود پاسخ ندادند و همگی در دم سنگ شدند.
دختر از جوان می خواهد با او همراه شود، او نیز قبول می کند. چون به کشتی می روند دو خواهر حسادت کرده او و جوان را به دریا می اندازند. پسر می میرد و دختر بی هوش به ساحل می افتد.
مدّت زمانی می گذرد و دختر به هوش می آید و شروع به راه رفتن در آن منطقه می کند تا این که در بیابان اژدهایی را می بیند که به دنبال ماری می خزد. دلش برای مار می سوزد و با سنگی اژدها را می کشد و مار به صورت مرغی به هوا می پرد.
خواهر بزرگ زمانی در آن جا به خواب می رود و با احساس مالش پاهایش توسّط شخصی بیدار می شود. متوجّه دختری می شود از او می پرسد که هستی؟ دختر می گوید: من آن مار سپیدی هستم که مرا از دست اژدها نجات دادی و به پاس خدمت تو، خواهرانت را که به تو بدی کرده اند به سگ تبدیل می کنم و باید هر روز بر آن ها تازیانه بزنی، وگرنه تو را نیز به سگ تبدیل می کنم. خواهر نیز مجبور می شود حرف دختر جنّی را بپذیرد. (هزار و یک شب ۱۳۷۵ ج ۵-۵۲-۳۲) دختر با خواهرانش که به صورت سگ درآمده اند به شهر خود باز می گردد.
۵-۱-۶-۲-حکایت عبدالله فاضل
این داستان به حکایت مردی به نام «عبدالله فاضل» می پردازد که والی بصره است. روزی هارون الرشید به بررسی خراج ها می پردازد و متوجّه می شود، والی بصره خراج مقرّر را به دارالخلافه نفرستاده است. سپس شخصی به نام «ابواسحاق» را نزد او می فرستد. ابواسحاق به بصره می رود و چند روزی نزد «عبدالله» می ماند. شبی متوجّه می شود عبدالله پنهانی وارد سردابی می شود. دو سگ را تازیانه می زدند، بعد آن ها را در آغوش می گیرد و گریه می کند.
ابواسحاق بسیار حیران می شود، او بعد از گرفتن خراج نزد خلیفه می رود و آن چه را دیده است برای خلیفه تعریف می کند. چندی بعد خلیفه خواهان دیدار عبدالله می شود و او را به مرکز حکومت فرا می خواند.
عبدالله حاضر می شود و می گوید: ما سه برادر بودیم که ارثی از پدر به ما رسید. هر کدام از ما سهم خود را برداشت. دو برادرم به تجارت رفتند، ولی چندی بعد فقیر و بی چیز نزد من بازگشتند. من با پول خود، دکّانی خریدم و اوضاع خوبی داشتم. با دیدن برادرانم به آن ها کمک کرده و در دکانم مشغول کار شدند. مدّتی بعد آن دو تصمیم به سفر تجاری گرفتند و از من نیز خواستند آن ها را در سفر همراهی کنم، من قبول کردم. آن ها در راه به جزیره ای می رسند و او از برادران می خواهد از کشتی پیاده شوند تا در گشت و گذار در آن جا با او همراه شوند. آن دو قبول نمی کنند و خود به تنهایی می رود. در آن جا متوجّه اژدهایی می شود که به دنبال ماری می خزد. دلش برای مار می سوزد و سنگی بر سر اژدها می زند، در حال اژدها به خاکستر و مار نیز به دختری نیکو رو بدل می شود. دختر که از جنیّان است قول می دهد کار او را جبران کند.
چند روز بعد با کشتی به شهری می رسند که همۀ مردم شهر به سنگ تبدیل شده اند. هنگامی که به گردش در داخل شهر می پردازد، دختری را می بیند. از او واقعه را می پرسد،دختر می گوید: این ها همه مجوسی بودند و چون خدا را انکار کردند، به این صورت تبدیل شدند.
برادر بزرگ با دختر به کشتی می رود. دو برادر دیگر با دیدن او حسادت می کنند و آن ها را به دریا می اندازند. چندی بعد همان دختر جنّی که در شکل مار در بیابان ظاهر شده بود، برادر بزرگ را نجات می دهد و بخاطر بدی و سمتی که آن دو برادر به برادر بزرگتر کرده بودند، آن ها را به سگ تبدیل می کند و برادر بزرگتر با دو برادر دیگرش به بصره باز می گردد. خلیفه بعد از شنیدن حکایت عبدالله، نامه ای به او می دهد از دختر جنّی می خواهد آن دو را ببخشد. عبدالله دو سگ را تازیانه نمی زند تا دختر جنّی حاضر شود سپس ضمانت نامه ی خلیفه را به او می دهد و دختر آن ها را به شکل اوّلشان باز می گرداند. (همان، همان ج ۴۵۱-۴۱۴)
۵-۱-۷- جن در شکل انسان:
۵-۱-۷-۱-حکایت پیر و دو سگ
در این داستان به حال سه برادر پرداخته می شود که دو برادر کوچک تر تمامی ارث پدری را خرج کرده و بی چیز و درمانده از سفر باز می گردند و نزد برادر بزرگ تر می روند. برادر بزرگ تر که با ارث پدری برای خود کسب و کاری به راه انداخته و وضع خوبی دارد، آن ها را حمایت می کند و اوضاع مادی آن ها نیز خوب می شود.
دو برادر کوچک تر، برادر بزرگ خود را برای رفتن به سفری تجاری تشویق می کنند و به هر ترتیب او را راضی می کنند و با هم به راه می افتند و قبل از سفر نیمی از پول های خود را در خانه پنهان کرده و نیم دیگر را با خود می برند.
در راه سفر، دختری زیبا را می بینند که از برادر بزرگ تر می خواهد با او ازدواج کند و او را نیز با خود همراه کند. برادران با دیدن دختر حسادت می کنند و آن دو را به دریا می اندازند. دختر، برادر بزرگ آن ها را نجات داده و به جزیره ای می رساند و می گوید: من از جنیّان مسلمانم و آن دو را به مکافات عملشان می رسانم. مرد را به خانه می رساند و دو برادر او را به سگ تبدیل می کند (پیشین: ج۱، ۱۵-۱۲).
۵-۱-۸-جن در شکل استر:
۵-۱-۸-۱-حکایت حاسب کریم الدّین
در این داستان به بیان حال ملک زادۀ رداخته می شود که «بلوقیا» نام دارد. پسر بعد از مرگ پدر، در صندوق های او را باز می کند و در آن جا کتابی می بیند که در ذکر حال پیامبر اکرم (ص) می باشد. بنابراین برای دیدن ایشان به راه می افتد تا ایشان را ببیند. در راه به سرزمین جنیّان می رسد و یکی از جنیّان به نام «صخره الجنّی» بعد از آگاهی از احوال بلوقیا، استری که از جنّیان است به او می دهد و این استر دو روزه، هفتاد ماه راه را طّی می کند (پیشین: ج۳، ۲۹۴-۱۸۵).
۵-۱-۸-۲- حکایت جودز
این داستان بازرگانی است که سه پسر دارد. برادر بزرگ تر به نام «جودز» بعد از مرگ پدر، مادر را مورد حمایت قرار می دهد. ارث پدر بین آن ها تقسیم می شود. دو برادر دیگر تمام اموال خود را هدر می دهند و نزد جودز باز می گردند. جودز روزها را به ماهی گیری می گذراند و خرج خانواده را تأمین می کند.
روزی به قصد ماهی گیری به سوی برکه ای می رود و مرد مغربی ای را می بیند. مرد به او می گوید: من وارد برکه می شوم، اگر پاهایم بالا آمد، بدان مرده ام و اسب و وسایلم را به یهودی ای که در بازار است بده و پولی بگیر و اگر دستم بالا آمد، دستم مرا بگیر و مرا نجات بده. چندی بعد، پاهای مرد بالا می آید و جوذر می فهمد مرد غرق شده و همان کار را انجام می دهد که مغربی گفته است و پول زیادی نصیبش می شود.
چند روز بعد، دوباره مرد دیگری را می بیند، همان داستان اول پیش می آید. چند روز بعد مرد دیگری می آید و چون وارد برکه می شود، دستش بالا می آید و جوذر او را نجات می دهد. مرد مغربی در حالی که دو ماهی سرخ در دست دارد از آب بیرون می آید و حکایت خود را بیان می کند و می گوید: ما سه برادر بودیم که پدرمان کتاب گنجی داشت و بعد از فوت پدر بر سر آن کتاب اختلاف پیش آمد. استاد ما گفت: این کتاب طلسمی دارد که تنها به دست شخصی به نام «جوذر» گشوده می شود و هر کس بر فرزندان ملک احمر این دو ماهی سرخ- دست یابد، می تواند صاحب کتاب شود.
جوذر نزد مار می رود و می گوید که چند روزی را به مسافرت می روم. پس همراه مرد مغربی سوار دو استری می شوند که از جنیّان هستند و در هر روز یک سال راه را طّی می کنند.
بعد از این که مرد مغربی طلسم را به وسیلۀ جوذر می گشاید، استری از جنیّان را در اختیار او می گذارد تا جوذر را به خانه باز گرداند. هنگامی که استر او را به خانه می رساند، در حال غیب می شود (پیشین: ج۴، ۱۰۴-۶۱)
۵-۱-۹- جن در شکل شتر در حکایت حسن بصری و نورالنّسا
بازرگانی صاحب دو پسر بود. یکی مسگر و دیگری زرگر به نام «حسن» روزی مردی عجمی نزد او می آید و می گوید: من فرزندی ندارم و مایلم هنر کیمیاگری را به تو بیاموزم. حسن فریب او را می خورد. چند وقتی را با هم می گذرانند تا این که روزی عجمی به او غذایی می خوراند و چون بی هوش می شود او را به داخل کشتی می برد. در راه می خواهد او را به جهت مسلمانی بکشد، ولی به خاطر مخالفت غلامان داخل کشتی که از او دفاع می کنند، منصرف می شود. بعد از آن که از کشتی پیاده می شوند مرد زرگر برای ادامۀ راه بر طبلی می کوبد و در حال سه اشتر حاضر می شوند- اشتران از اجانین هستند بر آن ها سوار می شوند و به سوی کوهی می روند که عجمی گفته بود بالای آن اکسیر کیمیاگری است. عجمی با ترفند و حقه حسن را به بالای کوه می فرستد و به خاطر سختی راه از او می خواهد اکسیر را به سویش بیندازد. مغربی با دست آوردن گیاه او را رها می کند. حسن در بیابان آواره می گردد و سرانجام به قصری می رسد که دختران اجانین در آن زندگی می کنند.
زرگر حکایت خود را برای دختران جنّی تعریف می کند. چند وقتی دختران با حسن در قصر هستند و روزی تصمیم می گیرند برای دیدن پدر مدّتی قصر را ترک کنند. همه ی کلیدهای قصر را به او می دهند و می گویند: به همه جای قصر می توانی وارد شوی مگر یک اتاق. زرگر چند روزی را به تنهایی می گذارند، ولی بعد تصمیم می گیرد وارد آن اتاق ممنوع شود.
وقتی در اتاق را باز می کند، از پلّه ها بالا می رود به باغی می رسد. در آن جا سه پرنده را مشاهده می کند که از بالا به پایین آمدند و جامه ی پر خود را با چنگالشان کندند و تبدیل به دخترانی شدند. چندی که بازی کردند دوباره چون پرندگانی شدند و به هوا پریدند. حسن در همین زمان عاشق یکی از آن دختران پری می شود و عشق او را حزین می کند. وقتی دختران ملک جنیّان باز می گردند، دختر کوچک تر متوجّه ناراحتی او می شود و بعد از خبر یافتن از ماجرا قول می دهد به او کمک کند. سال بعد به کمک دختر کوچک تر جنّی با آن دختر که از پریان بوده ازدواج می کند و نزد مادر می رود. سه سال بعد قصد دیدار دختران جنّی قصر را می کند و بر طبل می کوبد. شتران که از جنیّان هستند حاضر می شوند و او را با خود می برند. او مسافت سه ماهه را سه روزه طّی می کند. حسن در بازگشت به سوی مادر و فرزندان و همسر خود نیز دوباره از این شتران استفاده می کند.
زمانی که حسن در سفر به سر می برده و همسر او که از پریان است قصد دیدار خانواده و سرزمین خود را می کند. با ترفندی فرزندان خود را در آغوش می کشد و از مادرشوهر جدا می شود و نشانی خود را به او می دهد. چون حسن باز می گردد و خبردار می شود، دوباره با کوبیدن بر طبل، شتران جنّی را حاضر کرده و به دنبال زن و فرزندان می رود تا این که آن ها را در سرزمین پریان می یابد و با خود باز می گرداند (پیشین: ج۵، ۱۱۹-۱)
۵-۱-۱۰-ویژگی های جن در داستان های هری پاتر(Jinn):
در داستان های هری پاتر می توان جن ها را به: جن های خانگی، خاکی، آزاد و کوتوله تقسیم بندی کرد.
جن های خانگی (مانند دابی) چشمان درشت، قدکوتاه، گوش خفاش گونه، صورت بانمک، انگشت باریک و بلند دارند. و جن هایی که در بانک گرینگوتز دیده می شوند می توانند کارهای جادویی انجام دهند، جن های خدمتکار، کارهای روزمره مانند رفت و روب و اتوکشی و آشپزی و … را انجام می دهند که این کارها به کمک جادو انجام می گیرد. جن های بانک گرینگوتز کارهایی مانند غیب کردن در گاوصندوق های بانک و ساختن شمشیر گریفندر و … را بر عهده دارند. جن ها توانایی حاضر و غایب شدن را نیز دارند. جن ها بدون نیاز به چوبدستی جادو می کنند.
(جن های خانگی قدرت جادویی زیادی دارند ولی بدون اجازه اربابشون حق استفاده ندارند. مامان همیشه آرزو داشت یک جن خانگی داشته باشیم تا اتوکشی ها را انجام بده، اما به جای آن تعداد زیادی جن خاکی که باغ را اشغال کرده اند- جن های خاکی فقط در خانۀ جادوگران قدیمی و قلعه ها یافت می شوند)
(هری پاتر و تالار اسرار فصل ۳)
جن های خاکی کوچک هستند و پوستی مانند چرم، سربزرگ و پرزگیل دارند آنها را باید چرخاند تا گیج شوند و راه لانه را پیدا نکنند.
جن های آزاد: شخصیتی مستقل دارند و حاضر به خدمت کردن به جادوگران نیستند.
جن های کوتوله (شیطان های کوچک) جن های کوچک که قد آنها ۲۰ سانتی متر است و به رنگ آبی آسمانی هستند، سر آنها دراز و صدایشان تیز است و جیغ می کشند.
۵-۱-۱۱-مثال در متن داستان
۵-۱-۱۱-۱-دابی، جن خانگی
چشمان درشت جن خانگی که به بزرگی توپ تنیس بود در تاریکی به هری دوخته شده بود و قطره ای اشک از نوک بینی تیزش آویزان بود.
او با ناراحتی گفت: هری پاتر نباید به مدرسه آمده است، دابی مرتب مواظب هری پاتر است….
هری با کنجکاوی پرسید: چرا رویۀ ناز بالش پوشیدی؟
این علامت مخصوص جن های خانگی است. این نشانۀ بردگی آنهاست، آتا، و دابی نمی تواند از بردگی آزاد شود مگر اینکه اربابانش به او لباس بدهند. برای همین، خانواده ارباب خیلی مواظبند که به دابی چیزی ندهند، حتی یک جوراب، آقا، چون در این صورت، او آزاد است که خانه آنها را برای همیشه ترک کند (هری پاتر و تالار اسرار ۱۲۱-۱۲۰)
۵-۱-۱۲- مثال دوم
۵-۱-۱۲-۱-جن خانگی
مگه توی هاگوارتزم جن خونگی هست؟
نیک سر بریده که از تعجب هرمیون جاخورده بود گفت:
البته که هست. تعداد جن های خونگی اینجا از هر ساختمون دیگه در انگلستان بیشتره. تعدادشون از صدتا بیشتره.
پس چرا من تا حالا هیچ کدومشونو ندیدم؟
نیک سر بریده گفت:
خب آخه اونا که روزها از آشپزخونه بیرون نمیان. فقط شبها نیان بیرون که نظافت کنن… یا به آتیش بخاری ها سربزنن و کارهای دیگه رو انجام بدن…
هر میون که به نیک سر بریده خیره شده بود گفت:
حتماً اونا حقوق میگیرن نه؟ تعطیلی هم دارن؟ درسته؟ مرخصی استعلاجی و حقوق بازنشستگی و این جور چیزها هم دارن نه؟
نیک سربریده چنان قهقهه زد و گفت:
مرخصی استعلاجی و حقوق بازنشستگی؟ جن های خانگی این چیزها رو نمی خوان.
(هری پاتر و جام آتش. ج۱٫ ۱۴۱)
۵-۲ پری
۵-۲-۱- واژه شناسی پری
بارتولومه نخست (PariKa) را به صورت مونث (Paraka) گرفته و با مقایسۀ آن با واژه ی هندی باستان (Parakiya) معنی آن را زن بیگانه و غریبه فرض کرده است. (صفاری ۱۶۱:۸۳)
«گونترت» این واژه را از ریشۀ هند و اروپایی (Pete) – = (پر کردن، انباشتن) مشتق دانسته است و «گری» (Parika) را ترکیبی از حرف اضافۀ (Pari) اوستایی (Pairi) در معنی پیرامون و گرداگرد و پسوند (Ika) می داند که در اصل Pairika بوده و معنی احاطه کننده می داده و بعدها معنی افسون گر و جادوکننده پیدا کرده است و او اعتقاد دارد می توان این کلمه را از لحاظ ترکیب و ساختمان با واژه هایی مانند: (Anika) در اوستا، (Anika) در هندی باستان به معنی «روی و رخساره» و (Prati و پسوند Ika) و (Abnika) در هندی باستان به معنی «دیدار و ملاقات» (مرکب از حرف اضافه ی abni و پسوند -ika) مقایسه کرد و تحوّل معنوی (Pairika) از «احاطه کننده» به «جادوکننده و افسونگر» نظیر دگرگونی معنی واژه ی هندی باستان (abnicara)؛ به معنی «افسون و جادو» است که در اصل از بن فعل (abnicara)؛ دور کسی گشتن گرفته شده است. از سوی دیگر “Duchesne – Guillemin” ، این کلمه را ترکیبی از حرف اضافۀ (Pairi) و ریشۀ (Ka)، «درخشیدن» می گیرد که گویا در اصل کسی که روشنی از آتش دیوان پیرامون او را فرا گرفته معنی داده است، ولی باید دانست ریشۀ (Ka) به معنی «درخشیدن» در زبان های هند و ایرانی به کار نرفته و از ابداعات «هرتل» شاید باشد. (سرکاراتی: ۱۳۸۵، ۴-۲).
واژه لاتینی (Pario) به معنی «زاییدن» و «به دنیا آوردن» و واژۀ یونانی (hopls) به معنی «کنیز» و «دختر جوان» و واژۀ (Parent) در فرانسه و انگلیسی همه از یک ریشه هستند.
از این ریشه با افزودن (-I) که هم در اوستا و هم در هندی باستان اسامی و صفات مؤنّث ساخته می شود، ابتدا (Pari) ساخته اند و پسوند فراعی (-Ka) را بدان افزوده اند. واژه های دیگری از لحاظ مورفولوژی قابل مقایسه با «پریکا» هستند و عبارتند از: (Jahi) در کنار (Jahika) و هر دو در معنای «زن بد کاره و روسپی» است و (Pairi) و (Pairika) ؛ هر دو به معنی «زن و کدبانو» آمده است.
بدین ترتیب معنی اصلی پری طبق این «اتیمولوژی»، زاینده و بارور» می باشد که نسبت به کردار و صفات (Pairika) در اوستا و در ادب فرهنگ عامۀ ایرانی مناسب تر است. از طریق این اشتقاق می توان میان (Parika) در اوستا و (Parcea) در لاتینی نام سه زن ایزد باروری و زاد و ولد که بعدها در اساطیر رومی الهه های بخت و تقدیر شده اند ارتباطی لفظی و بین (Pairika) در اوستا و (Nymph) در یونانی (معادل پری در اساطیر یونانی)؛ به معنای «زن جوان و عروس» ارتباط معنوی برقرار کرد (پیشین: ۱۳۸۵، ۵-۴).

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:19:00 ب.ظ ]