منظور از جریانهای نقدی آژاد واحد تجاری ، خالص جریانهای نقدی به دست آمده از عملیات واحد تجاری است که مازاد بر وجوه نقد سرمایه-گذاری شده برای رشد است. اگر کل جریانهای نقدی حاصل از عملیات مستمر یک شرکت درنظر گرفته شود و تمامی پرداختها و مخارج نقدی از آن کسر شود ، آنچه باقی میماند ، جریانهای نقدی آزاد است که همان وجه نقد باقی مانده ناشی از فعالیتهای عملیاتی است. واحد تجاری می تواند وجه نقد باقیمانده را به صورت پرداختهای متقابل به تأمینکنندگان مالی پرداخت نماید. پرداختهای متقابل واحد تجاری به تأمینکنندگان مالی تعیینکننده ارزش واحد تجاری از دیدگاه سرمایه گذاران است .
این پرداختها به صورت سود سهام برای سهامداران عادی و پرداخت به دیگر مدعیان (مانند صاحبان قرضه و سهامداران ممتاز) است. لذا ، در این پژوهش از جریانهای نقد آژاد به عنوان معیاری از جریانهای نقدی استفاده شده است(ایزدینیا و همکاران، ۱۳۹۱،ص۲۱).
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
اغلب اطلاعات صورتهای مالی شامل اقلام ترازنامه ، نظیر: سرقفلی ، حسابهای دریافتنی ، موجودیها یا اقلام سود و زیان ، نظیر: درآمد و مخارج تحقیق و توسعه تا حد زیادی مبتنی بر برآوردهای مدیریت است. از طرفی ، شرایط اقتصادی واحد تجاری و نتایج عملیات آن بهگونهای که در صورتهای مالی سالانه و فصلی ارائه شده ، پیچیده بوده ، بین واقعیت و حدس و گمان قرار دارد ؛ به گونه ای که برای استفادهکنندگان از اطلاعات ناشناخته است. همچنین ، حرکت به سوی استفاده از ارزش منصفانه در اندازه گیری دارایی ها و بدهیها ، نقش برآوردها و پیشبینیها را در گزارشهای مالی افزایش میدهد. تأثیر برآوردهای مدیریت بر سودمندی اطلاعات مالی واضح نیست. از طرفی ، برآوردها و پیشبینیها به طور بالقوه برای سرمایه گذاران مفید است ، زیرا این برآوردها به طور اولیه ، ابزاری برای انتقال اطلاعات به سرمایه گذاران است. برای مثال ، برآورد مناسب ذخیره مطالبات مشکوکالوصول ، سرمایه گذاران را درباره جریانهای نقد موردانتظار آتی ناشی از فروشهای اعتباری مطلع می کند. لذا برآوردهای مدیریت به سرمایه گذاران در ارزیابی جریانهای نقد آتی کمک می کند(لیو و همکاران،۲۰۱۰).اما توانایی برآوردها در افزایش سودمندی اطلاعات مالی ، تحتتأثیر دو عامل اصلی قرار دارد:
عکس مرتبط با اقتصاد
۱٫ مشکلات عینی: در یک محیط تجاری ، به علت شرایط در حال تغییر بازار ، نظیر: خصوصیسازی و سرعت تغییرات تکنولوژی ، برای مدیران واحدهای تجاری مشکل است که پیشبینیهای قابلاتکا از رویدادهای واحد تجاری فراهم آورند. برای مثال ، برآورد بازده آتی دارایی های طرحهای بازنشستگی. همچنین ، در بازارهای رقابتی کنونی ، قابلیت اطمینان جریانهای نقد ناشی از دارایی ها که در طی چند سال پیش بینی شده ، به روشنی سؤالبرانگیز است. لذا ، پیش بینی اطلاعات مالی ، میزانی از اختلال یا پارازیت ناشناخته و قابلملاحظه و شاید همراه با تعصب و سوگیری در اطلاعات مالی را نشان میدهد که سودمندی اطلاعات مالی را کاهش میدهد (لیو و همکاران، ۲۰۱۰).
۲٫ دستکاری : علاوه بر مشکلات عینی در برآوردهای قابلاتکاء ، این برآوردها می تواند توسط مدیریت دستکاری شود که آثار معکوسی بر سودمندی اطلاعات مالی خواهد داشت(لیو و همکاران، ۲۰۱۰).
بسیاری از موضوعهای مهمی که در سالهای اخیر توسط FASB مطرح شده ، نظیر: ابزارهای مالی ، اختیار خرید سهام ، زیان کاهش ارزش سرقفلی و نیازمند پیش بینی در فرایند اندازه گیری و گزارشگری مالی است. بنابراین ، تأثیر برآوردها که متضمن اندازه گیری و گزارشگری مالی است ، بر سودمندی اطلاعات مالی یک سؤال قابلبحث است (لیو و همکاران، ۲۰۱۰ به نقل از ایزدینیا و همکاران، ۱۳۹۱،ص۲۳).
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
۲-۳- مدیریت سود
فلسفه مدیریت سود ، بهره گیری از انعطافپذیری روشهای استاندارد و اصول پذیرفته شده حسابداری میباشد. البته تفسیرهای گوناگونی که میتوان از روشهای اجرایی یک استاندارد حسابداری برداشت کرد ، از دیگر دلایل وجود مدیریت سود میباشد. این انعطافپذیری دلیل اصلی تنوع موجود در روشهای حسابداری است. در زمانی که تفسیر یک استاندارد بسیار انعطافپذیر است ، یکپارچگی داده ها ارائه شده در صورتهای مالی کمتر می شود. اصول تطابق و محافظه کاری نیز می تواند باعث مدیریت سود شود ، بنابر گفته گتشو (۱۹۸۶) ، شرکت کارباید ، سود سه ماهه نخست سال مالی خود را بدون اضافه نمودن به موجودی نقد و تنها با بهره گرفتن از روشهای تعهدی حسابداری استهلاک ، معافیتهای مالیاتی سرمایه گذاریها و به حساب دارایی بردن بهره ، افزایش داد. مدیران شرکت تأکید کرده اند که این کار برای ارائه صورتهای مالی واقعیتر و قابل مقایسه کردن صورتهای مالی شرکت ، با سایر شرکتهای در صنعت مشابه ، صورت گرفته است. تحلیلگران مالی و حسابرسان از این پدیده به عنوان «ترفند حسابداری» نام میبرند. این در حالی است که تمامی این اقدامات در چارچوب اصول پذیرفته شده حسابداری صورت گرفته است. پژوهشها نشان میدهد که مدیران شرکتها از روی قصد ، سودهای گزارش شده را با بهره گرفتن از انتخاب سیاستهای حسابداری خاص خود تغییر در برآوردهای حسابداری و اقلام تعهدی ، دستکاری می کنند تا به هدفهای موردنظر خود برسند. (میلر و جون ، ۲۰۰۱،ص۴۰۲).
حسابداری
تحلیلگران مالی انتظار دارند که شرکتها به پیشبینیهای انجام گرفته برسند و مغایرتی نداشته باشند ، این مهم برای شرکتهایی که قابلاتکاءتر هستند ، بیشتر صادق است. تحلیلگران مالی و سرمایه گذاران از انحراف میان مقادیر پیش بینی شده و واقعی بسیار ناخشنود خواهند شد (کولینگ وود ، ۲۰۰۱).
از این مغایرتها درخصوص با مدیریت سود ، بیشتر استفاده می شود. در مغایرت منفی ، صاحبان سود ، مدیریت سود را تقلب میدانند درحالی که در مغایرت مثبت ، مدیریت سود را اقدامی بدون مشکل و طبق صلاحدید مدیریت قلمداد مینمایند (فریدسون و آلوارز ، ۲۰۰۲،ص۱۱).
«برخلاف اینکه ، اکثر افراد هموارسازی را سوءاستفاده از انعطافپذیری در گزارشگری میدانند ، به نظر ما ، مدیران باخرد که هدفشان افزایش ارزش شرکتهایشان میباشد ، در چارچوب الزامات قانونی و حسابداری اقدام به بیشتر کردن ارزش شرکت تحت نظر خود ، استفاده مینمایند.» (کیرشنهایتر و ملمومند ، ۲۰۰۲).
در مقابل ، اگر داده های آورده شده در صورتهای مالی به زیان صاحبان سود تغییر کند ، تقلب مدیریت در جهت مقاصد فردیاش محسوب میگردد. هانت ، مویر و شلوین (۱۹۹۷) ، بررسی کرده اند که آیا صلاحدید مدیریت که در مدیریت سود اعمال می شود ، بر ارزش شرکت اثری دارد یا خیر. یافته های پژوهشهای آنها نشان داد که نشان دادن رقم پایینتر برای سود حاصل از اقلام معوق ، باعث افزایش ارزش بازار سرمایه می شود. آشکار است هنگامی که نظرات شخصی مدیریت باعث کاهش سود می شود ، یکپارچگی داده های ارائه شده در صورتهای مالی تحتتأثیر قرار خواهد گرفت. بازی با «ارقام مالی» (نامی که گاهیاوقات برای مدیریت سود به کار میرود) ، می تواند تأثیر کاملاً منفی ، در هنگام کشف شدن باقی گذارد. «با بهره گرفتن از حسابداری مدیریت سود ، مدیریت می تواند تصورات سایرین نسبت به عملکرد شرکتاش را تغییر دهد. ارزیابی قدرت سودآوری شرکت ممکن است به اشتباه تعبیر شود و باعث تعیین نامناسب قیمت اوراق بدهی و سرمایه شود. هنگامی که اشتباهاتی کشف می شود ، شرکت دیگر اطمینان بازار را به دست نخواهد آورد. و این باعث کاهش شدید قیمت اوراق بدهی و سرمایهاش خواهد شد.» (مافورد و کومیسکی ، ۲۰۰۲،ص۸).
۲-۴- رویکردهای مختلف به مدیریت سود
در مدیریت سود دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه اول از مطالعات دانشگاهی ناشی می شود ، بیان میدارد که مدیریت سود مفید بوده و به طور بالقوه می تواند محتوای اطلاعاتی سود را افزایش دهد (سوبرامانیام: ۱۹۹۶ و کریشنان: ۲۰۰۳). طرفداران این دیدگاه عقیده دارند که مدیران با بهره گرفتن از اختیاراتی که در قوانین و استانداردهای حسابداری در قالب مدیریت سالم به آنها داده شده ، قادرند تا توانایی سود را برای انعکاس هرچه بهتر قدرت سودآوری و ارزش واقعی شرکت ، بهبود بخشند. در مقابل ، عدهای از پژوهشگران عقیده دارند که این اختیارات ، فرصتی را برای مدیران ایجاد می کند تا سود را برای فریب سرمایه گذاران دستکاری نمایند (بورگستالر و دکو: ۱۹۹۷ و بالسام: ۲۰۰۲). برهمیناساس میتوان انگیزه مدیران از مدیریت سود را به دو طبقهی مجزا و متضاد تقسیم نمود:
۱- مدیریت سود کارا: که هدف از آن افزایش کیفیت تهیه اطلاعات برای کمک به استفادهکنندگان برای درک بهتر قدرت سودآوری و وضعیت مالی شرکت است.
۲- مدیریت سود فرصتطلبانه: که مدیران این اعمال را فقط برای حداکثرسازی منافع خود و نه سرمایه گذاران ، انجام میدهند(احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۳).
فرضیه مدیریت سود، در ابتدا با عنوان هموارسازی سود توسط هپورث (۱۹۵۳) ارائه و بعداً توسط گوردن (۱۹۶۴) معرفی شد. برای اولینبار توسط مکنیچلسون (۱۹۸۸) عبارت ” مدیریت سود” جایگزین عبارت “هموارسازی سود” شد. از این جهت ، مدیریت سود در کانون توجه قرار گرفت ؛ برایناساس که می تواند در تهیه خلاصهای از عملکرد شرکت اعمال نفوذ کند و نتایج موردنظر خود را منعکس کند(ریحانیبلکویی،۲۰۰۰ به نقل از خدادادی و جانجانی،۱۳۹۰،ص۷۸).
اسکیپرز (۱۹۸۹) مفهوم مدیریت سود را به این صورت تعریف می کند: «مداخلۀ عمدی در فرایند گزارشگری مالی برای به دست آوردن سطح موردانتظار سود» ؛ یعنی با توجه به مقاصد و اهداف مختلف مدیریت ، ممکن است سود افزایش و یا کاهش یابد یا هموار شود. مقاصد و انگیزههایی که باعث مدیریت سود شده ، در ادبیات حسابداری بسیار زیاد بوده ، که برخی از آنها به شرح زیر است:
۱٫ دریافت پاداشهای مدیریتی
این فرضیه پیش بینی می کند که اگر براساس یکی از معیارهای عملکرد (نظیر سود حسابداری) به مدیر پاداش داده می شود ، وی تلاش خواهد کرد تا از روشهای حسابداری استفاده کند که سود و در نتیجه پاداش خود را افزایش دهد. اگر مبالغ پرداختنی به مدیر به طور مستقیم براساس ارقام حسابداری (مانند سود ، فروش ، دارایی ها) محاسبه شود ، هرگونه تغیر در روشهای حسابداری ، می تواند بر پاداش پرداختی به مدیر تأثیرگذار باشد (خدادادی و جانجانی،۱۳۹۰،ص۷۹).
۲٫ کاهش هزینۀ سیاسی
این فرضیه ، پیش بینی می کند که شرکتهای بزرگ در مقایسه با شرکتهای کوچک ، به احتمال زیاد از رویه های حسابداری استفاده می کنند که سود را کمتر نشان میدهند. اندازه و بزرگی شرکت ، شاخصی برای توجه و مدنظر بودن وجهه سیاسی آن است. برایناساس ، فرض بر آن است که اگر اشخاص طرف قرارداد شرکت بدانند که سود حسابداری نشاندهندۀ تتملک انحصاری مالک نسبت به سود است ، در آن صورت ممکن است این آگاهی برای شرکت گران تمام شود. از اینرو ، اگر مدیران شرکتها حس کنند که در کانون توجهات قرار گرفتهاند ، این انگیزه را دارند تا از روشهای حسابداری استفاده کنند که سود را کمتر نشان میدهد. آنها با اینگونه رفتار سعی دارند تا احتمال اقدامات سیاسی علیه شرکت و در نتیجه هزینه های موردانتظار سیاسی را کاهش دهند. هزینههایی که در پی افزایش سود از سوی اتحادیههای کارگری به منظور افزایش دستمزد از شرکتها درخواست میگردد ، از جمله هزینه های سیاسی است(خدادادی و جانجانی،۱۳۹۰،ص۸۰).
۳٫ افزایش ارزش شرکت
یک جریان ثابت سود می تواند سطح بالاتری از سود تقسیمی (در مقایسه با جریان سود متغیر) را تضمین کند که حاصل آن افزایش ارزش شرکت است ، زیرا میزان ریسک کل شرکت را کاهش میدهد. از آنجا که تغییرپذیری روند سودهای خالص شرکت می تواند بر انتظارهای ذهنی سرمایه گذاران (در رابطه با دستاوردهای محتمل آینده ، از نظر سود خالص و سود تقسیمی) اثر بگذارد ، این امکان وجود دارد که مدیر بتواند از طریق هموارسازی سود (یکی از ابزارهای مدیریت سود) اثری مطلوب بر ارزش سهام شرکت بگذارد(افلاطونی و نیکبخت،۱۳۸۹ به نقل از خدادادی و جانجانی،۱۳۹۰،ص۸۱).
۴٫ جذب سرمایه
جریان ثابت سود و در نتیجه ، سطح بالاتر سود تقسیمی ، سبب افزایش تقاضا برای اوراق بهادار شرکت شده ، در نتیجه قیمت اوراق بهادار آن افزایش و ریسک سرمایه گذاری در شرکت کاهش مییابد. بنابراین ، سرمایه گذاران و اعتباردهندگان چنین شرکتی را محل امنتری برای سرمایه گذاری و اعطای اعتبار میدانند و شرکت توانایی بیشتری برای جذب سرمایه خواهد داشت(خدادادی و جانجانی،۱۳۹۰،ص۸۱).
۲-۵- اندازه شرکت
پژوهشگران حسابداری بر مبنای حدس و گمان اقتصاددانان فرض می کنند شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچکتر حساسیت سیاسی بالاتری دارند و بنابراین با انگیزههای متفاوتی در انتخاب روشهای حسابداری روبهرو هستند. همانگونه که «واتز» و «زیمرمن» در فرضیه تئوریهای اثباتی خود بیان نمودند ، اغلب اندازه یا بزرگی شرکت منجر به هزینه های سیاسی می شود. بهویژه اگر شرکتهای بزرگ از سودآوری بالایی برخوردار باشند ، این هزینهها بهشدت افزایش مییابد. در این مواقع مدیران روشهایی از حسابداری را به کار خواهند گرفت تا سودها را به تعویق اندازند (اسکات، ۱۳۸۶ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۴).
از طرف دیگر اندازه شرکت به عنوان فاکتوری از میزان دردسترس بودن اطلاعات مورداستفاده قرار میگیرد. به این معنا که اطلاعات شرکتهای بزرگ بیش از شرکتهای کوچک در دسترس همگان قرار دارد. این موضوع سبب کاهش مسأله اطلاعات نامتقارن در شرکتهای بزرگ شده و می-تواند بر انتخاب نوع مدیریت سود توسط مدیران اثرگذار باشد. بررسیها نشان می دهند که شرکتهای بزرگ با انگیزه کاهش هزینه های سیاسی و شرکتهای کوچک با انگیزه اجتناب از گزارش زیان اقدام به مدیریت سود می کنند (سیرگار، ۲۰۰۸ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۴).
۲-۶- مفهوم اندازه شرکت
اندازه شرکت در مطالعات متعدد نمایانگر جنبه های مختلفی از شرکت است. اندازه شرکت می تواند نمایانگر اهرم شرکت باشد. اهرم عبارت از وجود هزینه های ثابت در فهرست هزینه های شرکت است. اهرم عملیاتی بر هزینه های ثابت عملیاتی شرکت (همه هزینه های ثابت غیر از بهرهبدهیها) متکی است و اهرم مالی بر هزینه های ثابت مالی از قبیل بهره یا سود ثابت وامها متکی است. اهرم عملیاتی و مالی وسیله دستیابی به سود بیشتر است. اندازه شرکت می تواند ننمایانگر برتری رقابتی باشد. از آنجایی که سهم بیشتر از بازار نیاز به تولید و فروش بیشتر دارد لذا داشتن منابع مالی کافی و اندازه بزرگتر می تواند شرکت را در تولید بیشتر و صرف هزینه های تولید و بازاریابی بیشتر یاری کند تا بتواند مزیتهای رقابتی ایجاد نماید. اندازه شرکت می تواند نمایانگر تنپوانایی مدیریت و کیفیت طرحهای حسابداری باشد. توسعه اندازه شرکت نشانگر مدیریت قوی است که با بهره گرفتن از طرحهای حسابداری سعی در افزایش منابع اقتصادی شرکت داشته باشد (پارسائیان ، ۱۳۸۱ به نقل از شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۱).
اندازه شرکت می تواند نمایانگر کارائی اطلاعاتی باشد. معمولاً شرکتهای بزرگتر توجه بیشتری از تحلیلگران و سرمایه گذاران میباشند به همین جهت اطلاعات حسابداری فرایند کاراتری در شرکتهای بزرگتر دارند. بالاخره اندازه شرکت می تواند نمایانگر میزان ریسک کلی شرکت باشد. توان کالی بیشتر می تواند سبب کاهش ریسک کلی شرکت شود زیرا شرکتهای بزرگتر در معرض ایمنی عمومی بیشتری میباشند ، زیرا از نظر تحلیلگران مالی ، شناختهشده تر هستند (موسس ، ۱۹۸۷ به نقل از شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۱).
مشارکت بین مدیریت سود و اندازه شرکت موردتوجه برخی از تحلیلگران حسابداری بوده است. موسس اعتقاد دارد با توجه به ابهامهایی که پیش بینی سود را دربرگرفته است فقط مدیرانی میتوانند موفق باشند که کیفیت سود آنها بالا باشد. همچنین در آژمون خود نتیجه گیری می کند که شرکتهای بزرگتر به علت این که نزد تحلیلگران شناخته شدهتر هستند انگیزه کمتری جهت هموارسازی سود دارند. آلبرت و ریچاردسون نیز اندازه شرکت را همراه با نوع صنعت (محوری و پیرامونی) در رابطه با مدیریت سود مورد آزمون قرار داده و نتیجه میگیرند که شرکتهای صنایع بخش محوری که اندازه بزرگتری دارند سود هموارتری نسبت به شرکتهای بزرگ بخش صنایع پیرامونی دارند. به طورکلی محققینی که روی اندازه شرکت تمرکز کرده اند سؤالشان این بود که آیا شرکتها با اندازه های مختلف عکسالعملهای متفاوتی را نسبت به هموارسازی و مدیریت سود نشان میدهند(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۲).
۲-۷- انگیزههای هموارسازی سود
هموارسازی سود که ادبیات جدید حسابداری از آن تحت مدیریت سود بحث می کند ، عبارت است از انجام اقداماتی برای کاهش نوسانات سودهای گزارش شده حسابداری. میزان سود و نوسات آن از دیدگاه سهامداران شرکت حائزاهمیت است و بر ارزش سهام شرکت تأثیر میگذارد. مدیران تصور می کنند ، برای شرکتهای دارای جریان هموار سود بهای بیشتری پرداخت می شود. مدیر با هموارسازی سود فرصت پیش بینی را برای مدعیان اصلی شرکت فراهم میسازد و این کار ارزشمندی است زیرا هزینه استقراض شرکت را کاهش میدهد و بر روابط تجاری بین شرکت و مشتریان ، فروشندگان و کارکنانش اثر مساعد دارد(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۲).
ترومن و وینستمن[۲] در تشریح فایده هموارسازی سود برای شرکتها آوردهاند: هموارسازی ، واریانس سودهای مشاهده شده را میکاهد و بدینترتیب هزینه استقراض شرکت را کاهش میدهد و بر روابط میان شرکت و مشتریان ، فروشندگان و کارکنان اثر مساعد دارد آنان نشان دادهاند که اگر مدیری بتواند سود یکی از دو دوره گزارشگری را تعیین کند ، گزینهای را ترجیح میدهد که به یک جریان هموار سود منتهی شود این عمل را هموارسازی موقت سود مینامند(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۳).
معیار مدیران برای گزینش از میان روش های گوناگون حسابداری ، حداکثر نمودن مطلوبیت یا رفاه مدیریت است. مطلوبیت یا رفاه مدیران تابعی از امنیت شغلی ، سطح و نرخ رشد اندازه شرکت است. مطلوبیت یا رفاه مدیران به رضایت سهامداران از عملکرد شرکت بستگی دارد به طوری که با فرض ثبات سایر عوامل ، هرچه سهامداران راضیتر باشند ، امنیت شغلی ، مقام ، پاداش مدیران بیشتر خواهد بود. رضایت سهامداران شرکت به ثبات نرخ رشد سود بستگی دارد. با فرض استحکام قضایای فوق میتوان استنباط نمود که مدیران سود سالانه را به منظور موقعیتشان هموار میسازد. بنابراین ممکن است زمانی که سود شرکت زیاد است مدیران با دستکاری آن را تغییر دهند تا سال آینده با کاهش نسبی سود روبرو نشوند و یا زمانی که سود کمتر از گذشته است با دستکاری آن را افزایش دهند(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۴).
فورچون که گزارشگر سودهای فصلی است مینویسد: صداقت خالصانه در گزارشگری مالی غالباً اندک است. اکثر شرکتهای سود ده مدیریت سود قوی دارند و در ادامه میافزاید ، هیاتمدیره میدانند که سرمایه گذاران از تعجب و شگفتی نفرت دارند. بنابراین میکوشند سود خالص را با یک روند نسبتاً خوب صعودی گزارش نمایند. هند[۳] میگوید: در پارهای اوقات ، هموارسازی ممکن است روش موثری برای ارائه اطلاعاتی درباره درجه دوام آتی سود جاری به بازار سهام باشد. وی همچنین اضافه می کند: هموارسازی ، رقم سود هر سهم را به انتظارات بازار نزدیکتر میسازد.
رونن و سادن[۴] (۱۹۸۱) بیان می کنند که ممکن است مدیران سود را هموار سازند تا پیش بینی جریانهای نقدی آتی که مبنای ارزشیابی سهام شرکت هستند را برای استفادهکنندگان بیرونی صورتهای مالی تسهیل نمایند. بسیاری از سرمایه گذاران باور دارند پیش بینی سودهای آتی برای ارزیابی سهام به منظور اخذ تصمیم خرید یا فروش مربوط هستند. بنابراین گزارش سود بهگونهای که پیش بینی سود آتی ممکن گردد ، معتبر و مقبول است. این نظریه مفهومی از توانایی پیش بینی است که بحثهای مربوط به « هموارسازی سود دورهای» را ایجاد کرده است. نیاز به توانایی پیش بینی درست و دقیق سود ممکن است توجیهی برای هموارسازی باشد. مدیران سود را هموار میسازند تا فرایند خردمندانهای از روند سود را برای استفادهکنندگان خارجی نشان دهند و فرایند با ثبات سود به ارزیابی بیشتر قیمت سهام شرکت منتهی گردد. به بیان دیگر شرکتهای زیادی پذیرفتهاند که اگر سود خالص با نرخی ثابت در هر سال رشد نماید ، قیمت سهام شرکت به حداکثر خواهد رسید. بنابراین سود هر سهم به گونه ای گزارش می شود که بیشترین تقاضا را برای سهام پدید میآورد(شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۴).
بیدلمن معتقد است مدیریت دو انگیزه برای هموار نمودن سود گزارش شده دارد. اول آنکه پدید آمدن یک جریان با ثبات سود بر ارزش سهام شرکت اثر مساعد دارد ، ریسک شرکت را کاهش میدهد و در قیاس با فرایندهای بیثبات ، توان بیشتری برای حمایت از سود سهام فراهم میگردد و وی مینویسد: «تا آنجا که نوسانات سود گزارش شده ، انتظارات ذهنی سرمایهگذار را نسبت به نتایج احتمالی سود و سود سهام آتی تحتتأثیر قرار میدهد ، مدیریت ممکن است با هموارسازی سود بتواند بر ارزش سهام شرکت اثر مساعد داشته باشد.» بیدلمن دومین انگیزه هموارسازی ، توانایی مقابله با ماهیت ادواری بودن سود و کاهش احتمالی همبستگی بازده موردانتظار شرکت بر بازده مجموعه بازار میداند و میگوید: «تا آنجا که عادی شدن موفقیتآمیز است، و تا میزانی که سرمایه گذاران کاهش کوواریانس بازده سهم و بازده بازار را تشخیص داده و در فرایند ارزشیابیشان دخالت می دهند ، هموارسازی روی ارزش سهام ، اثرات سودمندی خواهد داشت.
بنابراین مدیران با شناخت محدودیتهای اصول پذیرفته شده حسابداری سودهای گزارش شده را هموار میسازند تا قابلیت اتکاء پیش بینی بر مبنای سری سودهای هموار را افزایش دهند و جریانهای نقدی موردانتظار آتی سهامداران حاصل گردد. باید اضافه کرد سه محدودیت مدیران را برای هموارسازی سود تشویق می کند. (۱) مکانیسم رقابتی بازار ، که اختیارات مدیریت را کاهی میدهد. (۲) طرح پاداش مدیران که به عملکرد شرکت وابسته است. (۳) ترس از جابجایی مدیران. تعداد زیادی از تحقیقات هموارسازی سود را به عنوان یک شیوه اثربخش برای انعکاس یک تصویر خوب در مورد جریان درآمد آتی شرکت برای سرمایه گذاران محسوب کرده اند. هپ ورس (۱۹۵۳) توضیح میدهد که مدیران ممکن است برای کاهش نوسانات سود شرکت در طی زمان به جای افزایش درآمد گزارش شده کار هموارسازی سود را انجام دهند.
سابرامانیام (۱۹۶۶) ، چنی و همکاران (۱۹۹۶) بر این باورند که سودهای روان منجر به ارتقا در کیفیت سود می شود. دفوند و پارک (۱۹۹۷) شواهدی ارائه می کنند مبنی بر اینکه امنیت شغلی انگیزههایی برای مدیران برای هموارسازی ایجاد می کند و مدیران سود را از سالهای خوب به سالهای بد منتقل مینمایند. برای مثال اگر سود جاری خوب بوده و سود موردانتظار بد باشد مدیران بخشی از سود را از سال خوب به سال بد منتقل می کنند. انگیزههایی از مدیران جهت هموارسازی سود بهوسیله رونن و سادان (۱۹۸۱) مورد مطالعه قرار گرفته است. اولین انگیزه افزایش اعتماد سرمایهگذار به موقعیت آتی شرکت میباشد. آنها توضیح می دهند که هموارسازی سود منجر به یک جریان پایدار سود برای پشتیبانی پرداخت سود سهام بالا می شود که بر افزایش قیمت سهام شرکت تأثیر دارد مدیران ممکن است برای پرداخت سود سهام در جهت افزایش قیمت سهام شرکت دست به هموارسازی سود بزنند. از طرف دیگر اگر سود سهام کاهش یابد قیمت سهام نیز ممکن است افت نماید.
انگیزه دیگر افزایش توانایی سرمایهگذار برای پیش بینی جریانهای نقدی آتی میباشد. بارنا ، رونان و سادان (۱۹۷۵) اعلام کردند که این انگیزه با اهداف صورتهای مالی همخوانی دارد. در گزارش ارائه شده توسط انستیتوی حسابداران خبره امریکا (۱۹۷۳) آمده است که هدف صورتهای مالی ارائه اطلاعات مفید برای سرمایه گذاران و اعتباردهندگان در پیش بینی ، مقایسه و ارزیابی جریانهای نقدی بالقوه میباشد.» باتوجه به تحقیقات انجام شده ، عوامل مختلفی می تواند در هموارسازی سود دخالت داشته باشد ، اما اندازه شرکت از اهمیت ویژهای برخوردار است(به نقل از شورورزی و پهلوان،۱۳۸۹،ص۷۵).
۲-۸- حاکمیت شرکتی
امروزه حفظ منافع عمومی ، رعایت حقوق سهامداران ، ارتقای شفافیت اطلاعات و الزام شرکتها به ایفای مسئولیتهای اجتماعی از مهمترین آرمانهایی است که بیش از یک دهه گذشته توسط مراجع مختلف نظارتی و اجرایی موردتوجه قرار گرفته است. تحقق این آرمانها مستلزم وجود ضوابط استوار و سازوکارهای اجرایی مناسب است که مهمترین آنها نظام حاکمیت شرکتی است. نظام حاکمیت شرکتی بیش از هرچیز ، حیات شرکت را در بلندمدت هدف قرار داده و در این راستا سعی دارد تا از منافع سهامداران در مقابل مدیران شرکتها پشتیبانی و از انتقال ناخواسته ثروت میان گروههای مختلف و تضییع حقوق عموم و سهامداران جزء ، جلوگیری کند. حاکمیت شرکتی شامل معیارهایی است که باعث افزایش عدم تمرکز در کنترل شرکتها شده ، از قدرت مدیران اجرایی کاسته و عملکرد شرکتها را بهبود میبخشد. نظام مطلوب حاکمیت شرکتی سبب می شود که شرکتها از سرمایه خود به نحو موثری استفاده کنند ، منافع صاحبان سود و جامعهای که در آن فعالیت دارند ، درنظر بگیرند ، در برابر شرکتها و سهامداران پاسخگو باشند و سبب جلب اعتماد سرمایه گذاران و جذب سرمایه های بلندمدت شوند. باید درنظر داشت که حاکمیت خوب به تهایی باعث به وجود آمدن شرکتهای خوب نمی شود. زیرا این مسأله به ماهیت رهبری و استراتژی های شرکت نیز بستگی دارد. ولی حاکمیت بد حتماً باعث نابودی شرکت میگردد. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی اصولی را برای حاکمیت شرکتی به شرح زیر برمیشمارد (رییسی،۱۳۸۸ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۵).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
۱- چارچوب حاکمیت شرکتی باید شفافیت و کارایی بازار را افزایش دهد ، مطابق بر قواعد و قوانین باشد و مسئولیتها را به وضوح در بین واحدهای نظارتی ، قانونگذاری و افراد مجاز تقسیم نماید.
۲- چارچوب حاکمیت شرکتی باید از حقوق سهامداران محافظت نموده و اعمال آن توسط سهامداران را تسهیل نماید.
۳- چارچوب حاکمیت شرکتی باید از برخورد منصفانه با سهامداران شامل سهامداران اقلیت و برونسازمانیها اطمینان دهد. به تمام سهامداران باید فرصت دریافت خسارت خود از کسانی که حقوق ایشان را ضایع نموده اند ، داده شود.
۴- چارچوب حاکمیت شرکتی باید حقوق صاحبان سود که بهوسیله قانون یا توافقات دوجانبه ایجاد شده است را محترم بشمارد و همکاری بین شرکت و آنها در ایجاد ثروت ، شغل و تداوم مالی شرکت را تشویق نماید.
۵- چارچوب حاکمیت شرکتی باید اطمینان دهد که موارد بااهمیت درخصوص وضعیت مالی ، عملکرد ، مالکیت و حاکمیت شرکت به صورت صحیح و مستمر افشا شود.
۶- چارچوب حاکمیت شرکتی باید درخصوص هدایت راهبری شرکت ، کنترل موثر مدیریت توسط هیأتمدیره و پاسخگویی هیأتمدیره به سهامداران اطمینان دهد.
در این پژوهش دو فاکتور از معیارهای حاکمیت شرکتی مورد بررسی قرار میگیرد: مدیران غیرموظف در هیأتمدیره و کیفیت حسابرسی مستقل ( احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۶).
۲-۹- مدیران غیرموظف
طرفداران تئوری نمایندگی برای افزایش استقلال هیأتمدیره از مدیریت ، از این پدیده پشتیبانی می کنند که هیأتمدیره میبایست در اختیار مدیران غیرموظف باشد و معتقدند که رفتار فرصتطلبانه مدیر میبایست توسط مدیران غیراجرایی تحت نظارت و کنترل قرار گیرد. وجود مدیران غیراجرایی در هیأتمدیره می تواند کیفیت تصمیمات مدیران اجرایی را تحتتأثیر قرار داده ، مسیری راهبردی فراهم آورد ، عملکرد را بهبود بخشد ، مدیران را در مسیر پاسخگویی سوق دهد و رفتار فرصتطلبانه مدیران اجرایی را نظارت و کنترل نماید. تحقیقات صورت گرفته نشان میدهد وجود اعضای غیرموظف در هیأتمدیره تا حد زیادی فعالیتهای مدیریت سود را متوقف می کند.
مدیر غیرموظف ، عضو پارهوقت هیأتمدیره است که فاقد مسئولیت اجرایی در شرکت بوده و میبایست شرایط زیر را دارا باشد: ۱- سهامدار شرکت و یا شرکتهای وابسته و فرعی آن نباشد. ۲- هیچگونه مشارکتی در مدیریت شرکت و شرکتهای وابسته و فرعی آن نداشته باشد. ۳- در استخدام شرکت و یا مشاور شرکت نباشد. ۴- هیچگونه منافع مستقیم و غیرمستقیم مالی و مدیریت در شرکت و شرکتهای وابسته و فرعی آن نداشته باشد. ۵- وابستگی و یا رابطه خویشاوندی نزدیک با هیچیک از مدیران و سهامداران نداشته باشد. تحقیقات صورت گرفته نشان میدهد وجود اعضای غیرموظف در هیأتمدیره تا حد زیادی فعالیتهای مدیریت سود را متوقف می کند (ماراکچی ، ۲۰۰۱ به نقل از احمدپور و همکاران ،۱۳۹۰،ص۷).
۲-۱۰- کیفیت حسابرسی مستقل
در مفاهیم حاکمیت شرکتی بر استقرار نظام حسابرسی داخلی ، کمیتهی حسابرسی و اجرای حسابرسی مستقل تأکید ویژهای گردیده و همچنین بیان شده که رابطه بین مدیران و حسابرسان مستقل از طریق کمیتهی حسابرسی و مدیران غیرموظف شکل گیرد. وجود یک سیستم حاکمیت شرکتی قوی ، علاوهبر تقویت و افزایش اثربخشی کنترلهای داخلی ، سبب افزایش استقلال حسابرسان مستقل و در نتیجه افزایش کیفیت حسابرسی می شود. بهبود کیفیت حسابرسی مستقل نیز به نوبهی خود سبب تقویت و افزایش اثربخشی کنترلهای داخلی ، افشای به موقع اطلاعات و اجتناب از رفتار فرصتطلبانهی مدیران میگردد. بررسیها نشان میدهد در شرکتهایی که کیفیت حسابرسی مستقل از سطح مطلوبی برخوردار است ، میزان استفاده از مدیریت سود در حد پایینتری نسبت به دیگر شرکتها قرار دارد (فرانسیس،۱۹۹۹ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۸). بنابراین انتظار میرود حسابرسی مستقل به عنوان یکی از فاکتورهای حاکمیت شرکتی نقش مهمی را در متوقف نمودن مدیریت سود فرصتطلبانه داشته باشد.
۲-۱۱- ساختار مالکیت
یکی از مهمترین عوامل اثرگذار بر کنترل و ادارهی شرکتها ترکیب مالکیت و به خصوص تمرکز مالکیت سهام شرکتها در دست سهامداران عمده است. چنین سهامدارانی ، درصد قابلتوجهی از سهام شرکت را در اختیار دارند که به نوبهی خود میتوانند ادارهی شرکت را در دست گیرند. در مقابل ، سهامداران خرد تمایل چندانی به کنترل و نظارت بر مدیران ندارند. زیرا در اینصورت مجبور میشوند تا هزینه های کنترل را به تنهایی تقبل نمایند ، درحالی که سهم اندکی در سود شرکت دارند. وقتی تمرکز بالای مالکیت وجود دارد ، امکان نظارت و کنترل بهتر بر عملکرد مدیریت شرکت فراهم میگردد ( احمدپور و همکاران، ۱۳۹۰، ص۹).
از طرف دیگر سهامداران عمده ممکن است در جهت منافع خویش و به زبان سهامداران اقلیت و دیگر سهامداران حرکت نمایند. به عبارتی دیگر بالا بودن تمرکز مالکیت ، سبب فراهم شدن امکان کنترل و ادارهی شرکت توسط معدودی سهامدار عمده می شود. نتیجه آن از یک طرف پیدایش مشکل نمایندگی بین تعداد معدودی سهامدار عمده و تعداد کثیری سهامدار جزء است. با اینحال منطقی است که فرض کنیم ، همپوشانی بیشتر بین مالکیت و کنترل منجر به کاهش تضاد منافع و در نتیجه افزایش ارزش شرکت میگردد.
عموماً بیان می شود که بین میزان تمرکز مالکیت و سودآوری شرکتها ، یک رابطه یو شکل معکوس () وجود دارد. به عبارتی وقتی تمرکز مالکیت از یک سطح خیلی پایین ، شروع به افزایش می کند ، به علت بالا رفتن نظارت از طرف سهامداران عمده ، هزینه های نمایندگی کاهشیافته و در نتیجه سودآوری شرکت افزایش مییابد. اما زمانی که تمرکز مالکیت تا حدود معینی افزایش یافت ، هزینه های ناشی از آن ، از منافع حاصله پیشی گرفته و سودآوری را کاهش مییابد ( احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۹).
۲-۱۲- سهامداران نهادی
سهامداران نهادی شامل شرکتهای بیمه ، بانکها ، صندوقهای بازنشستگی ، صندوقهای مشترک سرمایه گذاری و شرکتهای سرمایه گذاری هستند (کوه:۲۰۰۳). در کشورهایی که ساختارهای مالکیت گسترده است مانند انگلیس و آمریکا ، سهامداران نهادی نقش بیشتری را در کنترل فعالیتهای شرکت بازی می کنند. سهامداران نهادی که سرمایه گذارانی ماهی هستند و ثروت و منابع مالی زیادی در اختیار دارند ، گرایش بیشتری در به دست آوردن و استفاده از اطلاعات گرانبها ، باارزش ، بهموقع و مربوطتر ، برای پیش بینی قدرت سودآوری اتی شرکتها و کشف مدیریت سود ، نسبت به دیگر سرمایه گذاران دارند. بنابراین این توانایی را دارند تا مانع از سیاستها و فعالیتهای مدیران در استفاده از مدیریت سود فرصتطلبانه شوند. سهامداران نهادی یک نقش کنترلی دارند که به مدیران فشار میآورند تا در بلندمدت به گونه ای عمل نمایند که به شرکت صدمهای وارد نشود (بوشی، ۱۹۹۸ به نقل از احمدپور و همکاران، ۱۳۹۰، ص۱۰).
از دیدگاه نظری نیز سهامداران نهادی جایگاه ویژهای در حاکمیت شرکتی دارند. زیرا انها هم میتوانند بر مدیران شرکت نظارت داشته و هم منافع مدیران و سهامداران را همسو کنند. اما از طرفی دیگر این تمرکز می تواند به دلیل دسترسی به اطلاعات محرمانه سبب پیدایش اطلاعات نامتقارت بین آنان و سهامداران خرد گردد. همچنین سهامداران نهادی کوتاهمدت برخلاف سهامداران نهادی بلندمدت ، آشکارا و بیپرده به افزایش سود کوتاهمدت علاقهمند هستند. بنابراین به شرکتها فشار میآورند که بیشتر بر سودهای کوتاهمدت تاکید نمایند تا بر سودهای بلندمدت و این امر می تواند برای حیات بلندمدت و آیندهی سرمایه گذاران زیانآور باشد (حساسیگانه و پوریانسب، ۱۳۸۴ و باقرآبادی،۱۳۸۹).
با اینحال انتظار میرود که سهامداران نهادی با بهره گرفتن از قدرت و ابزارهایی که در اختیار دارند نقش مهمی را در کنترل مدیران در استفاده از مدیریت سود فرصتطلبانه داشته باشند و این اطمینان حاصل شود که مدیران در جهت حداکثر نمودن منافع سهامداران عمل نمایند و این کنترلها خود را در ارزی بالاتر شرکت در بازار نمایان می کند (کلاسنس، ۱۹۹۹ به نقل از احمدپور و همکاران،۱۳۹۰،ص۱۰).
۲-۱۳- مالکان خانوادگی