جانسون و اهان[۶۸]، (۱۹۹۹) اختلالهای برونیسازیشده در برگیرندهی مشکلاتی هستند که رو به بیرون دارند و در تعارض با دیگر افراد و محیط قرار میگیرند. رفتارهایی از قبیل رفتار ضد اجتماعی، عقبماندگی اجتماعی، قانونشکنی، پرخاشگری، بیشفعّالی، آزار و اذیت دیگران در این طبقه قرار دارند (نقل در: یاهاو[۶۹]، ۲۰۰۶).
اختلالات برونیسازیشده علائم دیگری از جمله بزهکاری، تغییراتی در الگوی روان ــ حرکتی، سردی، دشواری در تمرکز، تغییراتی در الگوهای خوابیدن و خستگی مفرط که وابسته به نشانه های فیزیولوژیکی میباشد را نیز در بر میگیرد (گینیکولا[۷۰]، ۲۰۰۷).
اختلالهای درونیسازیشده رفتارهای بیش از حد مهارشدهای است که معطوف به درون[۷۱] هستند. نشانگان درونیسازیشده شامل مشکلاتی از قبیل اضطراب، شکایات جسمانی، کمرویی، گوشهگیری، عزّتنفس پایین، زودرنجی، سکوت زیاد، خلق افسرده، بازداری[۷۲]، ناامیدی، کنارهگیری[۷۳]، انزوای اجتماعی، احساس گناه، احساس بیارزشی، فکر خودکشی و تغییر در اشتها در این طبقه قرار میگیرند (گینیکولا، ۲۰۰۷). از سوی دیگر پژوهشها نشان دادهاند که نشانگان درونی سازیشده تأثیر منفی روی عزّت نفس، عملکرد تحصیلی، سلامت جسمانی، کارایی اجتماعی و سازش یافتگی روانشناختی فرد در آینده دارد (قنبری و همکاران، ۱۳۸۸).
نشانگان درونیسازیشده بهدلیل ماهیّت پنهانی که دارند، کمتر شناسایی و تشخیص داده
میشوند و راهکارهای درمانی ارائه میشود. به بیان دیگر از آن جایی که نشانگان درونیسازیشده مشکلات زیادی برای اطرافیان ایجاد نمیکند و بسیاری از نشانههایی که فرد تجربه میکند، مانند: ناامیدی، اضطراب و بازداری صرفاً در درون فرد تجربه میشوند، این مشکلات کمتر شناسایی و مورد توجه قرار میگیرند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
لذا با توّجه به مطالب بیان شده لزوم تشخیص زود هنگام و مسائلی که سازگاری فرد را تحت تأثیر قرار میدهد باید مورد توجه قرار بگیرد تا از وقوع مشکلات متعدّد در آینده جلوگیری کرد.
۲-۵. قصهدرمانی کودکان ناشنوا
کودکان نمیتوانند به سادگی، افکار و احساساتشان را شناسایی و ابراز کنند. کودکان دارای نیازهای ویژه، مانند ناشنوایان نیز به همین دلیل، در کارکردهای شناختی، هیجانی، انگیزشی و رفتاری مشکل دارند و نمیتوانند به طور مؤثر از آموزشها یا روش های درمانی مستقیم بهره گیرند. از این رو، به کارگیری فنون غیرمستقیم مانند قصهدرمانی ممکن است بهگونهای اثربخش و شفابخش کاستیهای آنها را بهبود بخشد و ترمیم نماید. قصه و قصهدرمانی قدمتی به طول تاریخ بشری دارد؛ تا آنجا که درکتابهای مقدس انجیل و قرآن نیز رویکردهای مهم برای آموزش شیوه های درست زندگی با بهره گرفتن از استعارهها، حکایتها و قصههای اقوام و مردمان مختلف برای دیگران آورده شده است (کراوفورد، براون و کراوفورد[۷۴]، ۲۰۰۴).
قصههایی که تجربه های افراد در زندگیشان بوده است، میتواند زندگی دیگران را تحت تأثیر قرار دهد؛ زیرا زندگی، فرایند پیوستهای از نظمبخشی و سازماندهی تجربههاست. هنگامیکه از جهان، شناخت کاملی وجود ندارد، نیاز به نسبت دادن معنا به تجارب احساس میشود. بدین ترتیب، تجربه ها و رویدادهای عمر هر یک از افراد داستانگونه میگردد. افراد هنگام بیان داستان، توالی و رابطه های معناداری را کشف میکنند و نسبت به وضعیت خود، بینش عمیقتری به دست میآورند (دویویدی[۷۵]، ۱۹۹۷).
در میان فیلسوفان باستان، افلاطون نخستین اندیشمندی است که بر اهمیت قصه برای کودکان و نوجوانان درکتاب مشهور خود «جمهوریت» تأکید کرده است (رحماندوست، ۱۳۸۱).
قصهها، نمادهایی از فکر کردن هستند که پیش از آغاز تحصیل از راه افسانهها و قصههای کودکانه فرا گرفته میشوند، بهگونهای که برخی پژوهشگران معتقدند که دانش امروزی از قصهها میآید (اسکَنگ و ایبلسون[۷۶]، ۱۹۹۵). قصهها ممکن است برای مخاطب قرار دادن حوزهی وسیعی از مسایل مثل رفتارهای حمایتکننده، ترس از تنهایی، رازها و ارتباطها و مانند آنها مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان نمونه شاید کتابی بتواند به کودک قدرت «نه گفتن» را بیاموزد (محمداسماعیل، ۱۳۸۱).
حوادث قصه بایستی با یکدیگر مرتبط باشند و در مخاطب صورتهای ذهنی قوی ایجاد کنند. زبان قصه لازم است که ساده باشد تا کودک قادر به فهم و تقلید از آن گردد. از آنجا که کودکان بیشتر به محسوسات توجه دارند، همهی قصه لازم است دربارهی امور و مسایل محسوس باشد، نه امور معقول و معنوی که از تصور آنها به دور است. قصه باید قادر باشد خاطرهها، افکار، اطلاعات و تجربه های مفید را به کودکان القا کند و تجربه های تازهای در اختیار آنها قرار دهد و سرانجام این که قصه باید رنگ عاطفی داشته باشد و هیجانهای متعددی را در شنونده برانگیزاند (شعارینژاد، ۱۳۷۸).
متخصصان آموزش وپرورش دو هدف عمده را برای قصهدرمانی کودکان، مطرح کردهاند:
کارکرد اطلاعاتی قصه در ارائه بخشی از دانش دربارهی جهان و فرهنگ،
کارکرد انتقالی در آموزش و یاد دادن که شیوه های تفکر و عمل را به افراد میآموزد (تریزنبرگ و مکگراث[۷۷]، ۲۰۰۱).
۲-۶. رفتارهای نامناسب اجتماعی در ناشنوایان
یکی از اهداف اساسی در هر جامعهای، تعلیم و تربیت کودکان است تا بتوان آنها را افرادی مستقل و مولد و مظهری از ارزشهای خود تربیت کرد و از این راه هدفهای اجتماعی جامعه به تحقق بپیوندد. در نتیجه، جامعه در برابر کودکانی که از سلامت جسم یا روح برخوردار نیستند، مسؤولیت بیشتری دارد و باید با تدارک شرایط مناسب جهت آموزش آنها در رفع مشکلاتشان و به دنبال آن در رفع مشکلات و حل مسایل جامعه بکوشد.
گاه نداشتن اعتماد به نفس کافی و ترس از عدم پذیرش توسط جامعه و احساس حقارت به سبب قادر نبودن در هماهنگ ساختن خود از نظر گفتار و رفتار با سایرین در فرد ناشنوا اضطراب ایجاد
میکند و این اضطراب منجر به گوشهگیری وی میشود. اطرافیان کودک باید به تدریج به او حس اعتماد به نفس بخشند و با قرار دادن وی در جمع، او را با خویش هماهنگ سازند. این عمل باید از کودکی مورد توجه قرار گیرد تا در بزرگی فرد ناشنوا را دچار مشکلات نسازد.
کودک ناشنوا در مواردی به سبب غوغایی که در درون خویش دارد و قادر به بازگوکردن آن نیست، به منظور جلب توجه دیگران یا ناراحت نمودن آنان، رفتارهای نابهنجاری از خود بروز میدهد. اطرافیان به خصوص والدین باید با مشاهدهی رفتارهای نامناسب در کودک در صدد آگاهی از علت آن برآیند و کودک را به آرامش هدایت کنند (پاکزاد، ۱۳۷۴). کودک بهدلیل اختلالهای درونیسازی شده با مشکلات فراوانی روبهرو است که باعث ضعف تحصیلی و نیز مشکلات ارتباط با خانواده، معلمان و همسالان خود میشود. این مشکلات ممکن است مشکلات ناشنوایی او را تشدید کند و بر سازشیافتگی و واکنشهای او تأثیر منفی بگذارد. بیشترین رنج ناشی از اختلالات درونیسازی شده، گریبانگیر خودِ کودک است؛ البته در صورت افزایش این مشکلات، این اختلالات تبدیل به اختلالات برونیسازی شده میشود و مشکلاتی را برای اطرافیان نیز ایجاد میکند.
اورهارت و لدربرگ[۷۸] (۱۹۹۱) معتقدند که خواهران و برادران کودک ناشنوا، در نتیجهی کمک و نگهداری از او در رفع مشکلات رفتاریش نقش بسزایی دارند و خودشان نیز به احساس رضایت دست مییابند. افزون بر این برادران و خواهران کودک ناشنوا احساس میکنند که باید بیش از توان خود در جبران ناامیدی ناشی از آرزوهای بر باد رفتهی والدین، از داشتن فرزندی سالم و شنوا بکوشند و یا گرایش به شغلهایی همچون مددکاری و آموزگار کودکان ناشنوا و جراح بیماریهای گوش در آنها دیده میشود (نقل در: شریفیدرآمدی، ۱۳۸۲).
۲-۷. نقش کتابدار در برآوردن نیازهای ناشنوایان
نیازهای مطالعاتی کودکان ناشنوا، ابتداییترین نیازهایی است که کتابداران درک میکنند و برآوردن آنها دشوارترین کار است. در میان انواع معلولیتها، ناشنوایی برای خواندن بزرگترین نقص به شمار میآید، زیرا با آن که ذهن و هوش کودک ناشنوا احتمالاً بهنجار است، از نظر زبان — زبان گفتاری یا نوشتاری— دچار نقص و کاستی است و زبان به منزلهی ابزار اندیشه و وسیلهی برقراری ارتباط شفاهی و کتبی مورد نیاز است و کودک ناشنوایی که زبانی را نمیشنود و در نتیجه در خواندن زبان هم مشکل دارد، چهبسا در فرایند اندیشه و ادراک نیز دچار نقص باشد و ممکن است این امر به واپسماندگی او از کاروان دانش و به باقی ماندن در حالت نارسی و تنهایی بینجامد.
کودکی که توان شنیدن دارد انگارههای زبانی از پیش آشنا را میخواند؛ زیرا آنها را از زبان دیگران شنیده است یا برای او خواندهاند. کودک ناشنوا از صفر آغاز میکند و ساختارهای جملهای را در ذهن ندارد و تنها افعال و اسامی تک هجایی را میتواند بر زبان آورد یا لبخوانی کند.
اصطلاحها، تشبیهها، کنایهها و اقسام کلام، برای کودک ناشنوایی که با حداقل ادراک میتواند بخواند، هیچ معنایی ندارد و او باید برای آغاز یادگیری توان خواندن داشته باشد. حتی در مجالس قصهگویی گروهی یا فردی، کودک ناشنوا از آن جهت که باید به قصهگو و نه به کتاب بنگرد از بخشی از فایده های آن مجلس محروم خواهد شد.
احتمال دارد که کودک ناشنوا، در سن پنج سالگی گنجینهای واژگانی در حد پانزده کلمه داشته باشد و آموزشگاه را در شانزده سالگی به سن خواندن هفت یا هشت سالگی کودک شنوا ترک گوید، بیشتر مسأله به این نکته مربوط است که آیا او با اختلال شنوایی به دنیا آمده یا پس از یادگیری سخن گفتن و خواندن ناشنوا شده است؟
کتابداران آموزشگاههای ناشنوایان به مرور زمان میآموزند که از کتابهای معمولی به ویژه
کتابهای مصور، آثاری را برگزینند که کیفیت لازم برای کمک به رشد خواندن، درک مطلب و کسب لذت را دارا باشند. مسألهی اخیر بهخصوص هنگام انزوا (منزوی شده از نظر شنوایی و جنبه های اجتماعی)، اهمیتی حیاتی دارد؛ زیرا این نکته به این معناست که کودک ناشنوا میتواند از مطالعه، به عنوان فعالیتی فردی لذت ببرد. کتابداران آموزشگاههای ناشنوایان، بیشتر وقت خود را برای
ارتباطهای بیرونی صرف میکنند؛ زیرا برای این افراد آگاهی از مسایل روز، بسیار مهم است. کتابدار میتواند تا حد امکان کتابخانه را از روزنامهها، گاهنامهها، خبرنامهها و سایتهای خبری غنی سازد.
کمبود کتابهای مناسب، یکی از معلمان کودکان ناشنوا در بریتانیا را واداشت تا با اجازهی ناشران، کتابهای چاپی نشریافته را — در طرحی موسوم به کتابخانهی خانگی کودکان ناشنوا، طرح شکست موانع اعتماد— با نیازهای ناشنوایان سازگار سازد. کتابهای مصور مشخصی را با افزودن متن تغییر دادند تا داستان را به زبانی سادهتر و سازگارتر بیان دارد. این کار، امر خواندن را سادهتر میکند ولی دیگر بخشهای کتاب را تغییر نمیدهد. این نکته که چنین آثاری، از طریق سازماندهندهی آنها به بهای خردهفروشی به فروش رسد، تنها به شرطی امکان پذیر است که حامیان طرح شکست موانع اعتماد که انجمنی است مصمم به یاریرسانی کودکان دارای اختلال شنوایی و والدین ایشان، و کمک مالی هستند. تمام کارها، به همت معلمان و والدین داوطلب، انجام میشود و کتابها، در آموزشگاههای ویژه و منازل کودکان ناشنوا در اختیار قرار میگیرد. تعداد نسبتاً اندک کودکان ناشنوا، گویای این است که امکان دارد تولید حرفهای این آثار، برای ناشری آمادهی برعهده گرفتن چنین تعدیلهایی از جنبهی تجاری به صرفه نخواهد بود ولی کتابداران و سازمانهای کتابداری باید امکان همکاری، تعدیل سازگار کتابها، تولید اینگونه آثار برای استفادهی ملی و بین المللی را در رأس امور خود قرار دهند. کتابداران کتابخانههای کودکان که پذیرای کودکان ناشنوا در بخشهای داستان مجموعه های خود هستند، باید داستانهای آسان همراه با اطلاعات تصویری را هرچه بیشتر برگزینند و هنگام بلندخوانی آنها از حرکات لب، آشکارا بهره جویند (مارشال[۷۹]، ۱۳۷۱).
به طور خلاصه میتوان گفت کتابداران میتوانند نیازهای این کودکان را از طریق کسب اطلاعات کافی دربارهی آنها، تجزیه و تحلیل کنند و با توجه به نیازهای کودکان ناشنوا، مطالعهی آنها را هدفمند کرده، با تهیهی منابع لازم و تهیهی فهرست کتابهای مناسب برای مشکلات آنها، به هدایت و تشویق این کودکان به مطالعهی کتاب بپردازند و تغییرات رفتاری آنها را به همراه پزشک یا روانشناس ثبت کنند.
در قسمت زیر به بررسی عناصر در نظر گرفته شده در انتخاب کتابهای مناسب برای کودکان ناشنوا و تأثیر داستان بر هریک از این عناصر پرداخته میشود:
۲-۸. اعتماد به نفس در کودک و نقش داستان در افزایش آن در کودک ناشنوا
باورهای منفی و برداشتهای غیرواقعی از خود، موجب رشد افکار و احساسات غیرمعمول
میشود و در مراحل بعدی رشد، عملکرد کودک را در روابط اجتماعی و موقعیتهای تحصیلی و عرصه های دیگر زندگی، دچار اختلال میکند (بیابانگرد، ۱۳۷۳).
کودک، به موازات رشد عقلی، قادر به درک خصوصیات روانی خود میشود. کودک، نه تنها میان جسم و روح خود، تمایز قائل میشود، بلکه میداند افکار و احساسات ویژهی خود را دارد که با دیگران متفاوت است. او به تدریج، به کشف روابط بین پدیده ها میپردازد و افکار خود را سازماندهی میکند. کودک، روش استدلال کردن را از اطرافیان میآموزد و از کودکی استدلالپذیر، به کودکی استدلالگر تبدیل میشود.
کودکان همزمان با آغاز مدرسه رفتن، به دلیل تعامل بیشتر با همسالان، مفاهیمی چون محبت و دوستی را میآموزند. آنها برای بیان ویژگیهای شخصیتی و خصوصیات هیجانی، از کلمات و توصیفهای گوناگون استفاده میکنند. همچنین برای توصیف ویژگیهای بینفردی، مانند دوستی، شرمندگی، محبوبیت و ساختارهای روانشناسانه، مانند نگرشها، ارزشها، اعتقادات و معیارها نیز واژهها و کلمات مختلف را به کار میبرند (سلحشور، ۱۳۷۹).
هنگامی کودک اعتماد به نفس خویش را به دست میآورد که تصور آرمانیای که از خود در ذهنش پدید آمده است، با شخصیت فعلیاش هماهنگ باشد؛ یعنی همان توانایی که در ذهنش برای آن ارزش قائل است، در خود او نیز به نحو احسن وجود داشته باشد. کودکان ناشنوا، به دلیل مقایسهای که از توانایی های خود با دیگران، در ذهنشان انجام میدهند، ممکن است خود را در برابر دیگران دست کم بگیرند. این تفکر، آنها را از خودِ آرمانی خویش دور میکند و در نتیجه، اعتماد به نفس ضعیفی خواهند داشت. این کاهش اعتماد به نفس، کودکان ناشنوا را تبدیل به کودکانی سرخورده و اندوهناک میکند. نقش اطرافیان آنان در ایجاد اعتماد به نفس، از دیگر کودکان بیشتر است، زیرا کودکان ناشنوا باید این توانایی را داشته باشند تا بتوانند در آینده، بدون کمک دیگران به زندگی خود ادامه دهند.
با توجه به این که در فصلهای گذشته گفته شد داستانها ابزار مناسبی برای معرفی الگوهای موفق رفتارهای مطلوب هستند. کودک از طریق همانندسازی با این الگوها، به تعدیل و اصلاح تصویرهای ذهنی که از خود دارد، میپردازد. کودکی که اعتماد به نفس پایینی دارد، با الگوی مناسب داستان، انطباقیابی کرده و آن را در باورها، افکار و عواطف خود، سهیم میکند. در نتیجه، بهتدریج، از احساس بیارزشی و خودکمبینی او کاسته میشود. همچنین، همذاتپنداری کودک با قهرمان داستان، هنگامی که خود را به چالش میگذارد و شجاعانه به استقبال حوادث دشوار زندگی میرود، کودک را به شایستگیهای خود میشناساند و تصویرهای ذهنی مثبتی را در او متبلور میسازد. در تقویت اعتماد به نفس، در داستانها به مفاهیم زیادی توجه شده است و این مفاهیم، در تقویت اعتماد به نفس کودکان، تأثیر بسزایی دارند. این مفاهیم، عبارتاند از:
القاء تصویرهای ذهنی مثبت به کودک
ارائه الگوهای دارای اعتماد به نفس
خلاقیت
حس ارزشمندی و عدم احساس حقارت
خودشناسی و استفاده از تواناییها
باور پذیرش از سوی خود و دیگران (امیندهقان، ۱۳۸۲).
۲-۹. اندوه در کودک و نقش داستان در کاهش آن در کودک ناشنوا
کودک، در طول زندگی خود، ممکن است افراد یا اشیایی را از دست بدهد و در برابر از دست دادن آنها، واکنشهایی متفاوت با افراد بزرگسال، از خود نشان دهد. برخی از واکنشهایی را که دیرگروف[۸۰] دربارهی سوگ از دستدادن افراد یا اشیایی، که کودک از خود بروز میدهد، در زیر آورده شده است:
اضطراب: این واکنش کودک، در صورت مرگ عزیزانش بروز میکند که در اینصورت، حس امنیت او به مخاطره میافتد.
خاطرات واضح و روشن[۸۱]: این واکنش کودکان، در مواقع بحرانی، به دلیل فعال شدن ابرحافظه[۸۲] که شکل تغییریافتهای از حالت هوشیاری است و در آن تأثیرهای حسی به روشی متفاوت از حالت عادی ثبت و پردازش میشود، به وجود میآیند.
اختلال در خواب[۸۳]: یادها و خاطرات اندوهناک، کودک را دچار اختلال خواب میکند.
غمگینی و اشتیاق: برخی از کودکان، آرام و قرار خود را از دست میدهند و همواره بر از دستدادن افراد یا اشیای مورد علاقهشان، گریه میکنند، یا منزوی و گوشهگیر میشوند و یا اصلاً بروز نمیدهند.
خشم: معمولاً کودکان، احساسات خود را بروز میدهند که در برخی از آنان این ابراز با خشم همراه است.
احساس گناه، سرزنش خود و شرمساری: گاهی اندوه بیش از حد درکودکان، با احساس گناه، سرزنش خود و شرمساری در آنها همراه است.
مشکلات تحصیلی: اندوهگینی و اضطراب مکرر، کودک را دچار آشوب میکند که در اثر آن، او انگیزهی خود را از دست داده، از ادامهی تحصیل باز میماند.
مشکلات جسمانی: در کودکان غمگین، ناراحتیهای جسمانی، بهصورت افزایش سردرد و مانند آن، نمایان میشود.
علت اندوه در کودکان، ممکن است در اثر از دستدادن عزیزان، اشیای مورد علاقه، دور شدن از خانواده و دوستان و یا مانند آن باشد. کودکان ناشنوا، بهدلیل اینکه تنها حامی خود را خانواده میدانند، از دست دادن اعضای خانواده برای آنها اندوه بیشتری ایجاد میکند. این اندوه، در آنها افسردگی و اضطراب ایجاد میکند و واکنشهایی را که در بالا گفته شد، شدیدتر از کودکان سالم از خود بروز میدهند که این رفتارها مستلزم توجه و دقت بیشتر اطرافیان است. با ایجاد شرایطی که بتواند جبران این فقدان را برای کودک داشته باشد، امید است که بتوان کودک ناشنوا را به ادامهی زندگی امیدوار کرد.

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 02:51:00 ب.ظ ]