در آتش نیایش نیز باز ارتباط میان آتش و اشه نمایان است. سه بند نخستین آتش نیایش (یسنای ۳۳ بندهای ۱۲ تا ۱۴): درباره اشه است:
ای اهورا، خود را به من بنمای و در پرتو آرمیتی توش و توانم ده
ای مزدا! با پاداش ستایشم، از سپندترین مینو نیکویی، از اشه توانایی بسیار و از منش نیک، پاداش…
اینک زرتشت همه تن و جان و گزیده منش نیک خویش را همچون نیازی پیشکش مزدا میکند و گفتار و کردار و دل اگاهی و نیروی خود را نزد اشه [ارمغان میبرد]. (پورداوود، ۱۳۷۷، ص ۵۲)
در همین نیایش (بند ۱۷) میگوید:
ای مزدا اهورا، در پرتو اشه و آذر نیرومند تو را خواهانیم که جاودانه و تواناست و دوستان را پیوسته آشکارا یاری میرساند و آزار و گناه دشمنان را در چشم برهم زدنی نمایان میکند.
به نظر بویس این ابیات گاهانی در همان آغاز کار وارد آتش نیایش شدهاند. (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۳۷۹) از این رو نمایانگر سرمنشا این ارتباط هستند.
با مثالهای فوق میدانیم که ارتباطی نزدیک بین آتش و اشه در هستی وجود دارد و از این پس میدانیم که بسیاری از خویشکاریهای ایزدان موکل بر آتش میتواند نه فقط با آتش بلکه با مینوی آن که اشه است مرتبط باشد. چونان گرما، رشد و افزودن و برکت بخشیدن، و برقرار داشتن هستی که از مفاهیم عمیق مرتبط با آتش است. به جز این خویشکاریهایی که از اگنی به اردیبهشت رسیده، برخی دیگر از خویشکاریها را هم بر شمردیم که مستقیم از اگنی به اردیبهشت رسیده است، چونان راندن دیوان و دروجان.
۲-۳- ایزد آذر
۲-۳-۱- جایگاه و هویت
آتش واژهای بازمانده از زبان پهلوی ādur، و از اوستا ātar- است و ایزد آتش هم نمادی از آتش هرمزدی بر روی زمین است. از میان همهی ایزدان اوستایی موکل بر آتش، ایزد آذر، همتای اصلی اگنی ودایی است.
در اوستای تازه، ایزد آذر بسیار مورد ستایش قرار میگیرد و مقام ارجمندی دارد. یسنا، هات شصت و ششم در ستایش آذر است. یسنا، هات شصت و دوم نیز که از بند ۱ تا ۱۰ آن در آتش نیایش در خرده اوستا هم جای دارد، خطاب به آتش و ایزد آذر است و برکات و بخششهای او را برمیشمرد. نیایش پنجم که آتش بهرام نیایش نام دارد مربوط به اوست و موبدان در هر پنجگاه، در آتشکدهها آن را میخوانند و در آذر روز (روز نهم) هر ماه نیز خوانده میشود. چهار نیایش نخست با صفت پیروزمند (آتش بهرام)، یاد میشود و پنجمین نیایش را بدون این صفت مینامند. (پورداوود، ۱۳۸۰، ص ۱۰۵).
آذر حتی گاهی در گروه امشاسپندان جای میگیرد:
ستایش بجای میآورم بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد و گوشتَشن و گوشورون و آذر اهورامزدا تُخشاترین امشاسپندان را. (یسنا ۱، بند ۲، پورداوود، ۱۳۴۰، ص ۱۱۶)
و
همگان را از آنچه به ما داده شده است، به درستی بیاگاهانیم: آنچه از اهورامزدا، آنچه از بهمن، آنچه از اردیبهشت، آنچه از شهریور، آنچه از سپندارمذ، آنچه از خُرداد و اَمرداد، آنچه از گوش تَشَن، آنچه از آذر اَهورامزدا ست. (یسنا ۷۰، بند ۲، همان، ص ۱۰۸)
و اگر هم جدا آمده معمولاً اولین ایزدی است که خوانده میشود. (یسنا ۱۶ بند ۳ و ۴، همان، ص ۱۹۳)
او ایزدی است که درجه اهمیت بالایی در میان ایزدان دارد. شاید همچون ایزد مهر. در هفتن یشت بزرگ (کردهی دوم، یسنا ۳۶)، او بسیار ستوده شده و باصفاتی چون خجستهترین توانا، خردِ مقدس، سودبخشترین کس، نعمتبخشندهترین، دوست و خوشیِ اهورامزدا، خوانده شده و نزدیکی به او را راهی برای نزدیکی به اهورامزدا دانستهاند. (پورداوود، ۱۳۴۷، ج۱، ص ۱۱۷) او نمایندهی فروغ جاویدان خداوندی است (پورداوود، ۱۳۸۰، ص ۱۳۴). آذر نیز همچون اگنی، ایزدی است که در همهی آیینها و مراسم حضور دارد و نزدیکترین ایزدی است که در میان انسانها زندگی میکند. از همین روی، ایزدی است که دوست انسان خوانده شده و برکت و فراوانی زیادی به انسان میبخشد، در یسنا، هات ۶۲ بند ۶ آمده:
بده به من ای آذر پسر اهورامزدا، آنچه را که کامروا سازد، اکنون و از برای همیشه، بهشت پاکان، روشنایی، همهگونه آسانی، تا این که من به مزد نیکو، نام نیک برسم و زیست خوش از برای ردان. (پورداوود، ۱۳۳۷، ص ۸۲)
در همه جا آتش، آذر اهورمزدا است. آذر پسر اهورمزدا، دلیر، مردانه، همواره سرپا، بیدار، انجمنآرا، نیککنش، رهاننده و خوشهوش است. میانجی نیایشگران برای نزدیکی به اهورمزدا است. مخصوصاً به هنگام دادستان (=رستاخیز). (رجبی،۱۳۶۰) بنابر گاهان[۱۱۸] زرتشت، واپسین داوری به یاری او انجام خواهد شد. (پورداوود، ۱۳۳۷، ص ۳۳)
در ادبیات پهلوی آذر به همراه اردیبهشت، دین و وای، آن گروه از دیوانی را که فرو باریدن باران را به تأخیر میافکنند، از میان میبَرد. (بهار، ۱۳۷۶، ص۷۸) دیگر دشمن او در اوستا آز است (وندیداد ۱۸، بند ۱۹ تا ۲۲) که از بزرگترین دیوان و نیروهای اهریمنی است و بهکار بردن شیر و چربی در آیین قربانی او را از پای در میآورد:
شیر، چربی، آب روان، درخت بالنده را میستاییم از برای مقاومت بر ضد آز دیو آفریده. (یسنا ۱۶، بند ۸، پورداوود، ۱۳۴۰، ص ۱۹۴)
او همچنین دشمن اژیدهاک است و بر او نیز غلبه مییابد. (یشت ۱۹، بند ۴۶ و ۵۰، پورداوود، ۱۳۴۷، ج۲، صص ۳۳۹-۳۴۰)
۲-۳-۲- آتش یا آذر
برای بررسی خویشکاریهای ایزد آذر، سخت است که میان واژهی آتش و ایزد آذر در متون فرق گذارد. سادهتر آن است که همهی خویشکاریهایی که به آتش در معنای عام واژه نسبت داده شده، مطلقاً منتسب به ایزد موکل بر آن یعنی آذر بدانیم. ولی این نمیتواند کاملاً درست باشد چون ما میدانیم که در اساطیر زرتشتی، آتش خود دارای مینو و فره است. (فروردین یشت بند ۸۵ و ۸۶) و خویشکاریهایی به خود او نسبت داده شده، در ضمن در اسطورههای زرتشتی، اغلب شخصیتپردازی ایزدان با عناصر طبیعی کاملاً تفکیک شده است، پس تشخیص این که چه کارهایی را مختص آخشیج آتش گیتیای بدانیم، و چه خویشکاریهایی را مختص ایزد آذر بدانیم دشوار است.
اگر نظر هینلز را قبول کنیم که میگوید:
«در نظر ایرانیان باستان، امور ایزدی واقعیتهایی نیستند که با تجربهی انسانی فاصله بسیاری داشته باشند، بلکه عواملی در زندگی روزانه اند. خدایان در همهی اجزای کیهان ساریاند چنانکه آتر پسر خدا، هم در آسمانها، هم در فضا، و هم در آتشهای کوچک خانگی حضور دارد. و سرودها فقط برای موجودات دوردست – آسمان، خورشید و ستارگان – نیست، بلکه سرودهایی را نیز برای نیروهای آتش و هوم میخوانند.» (هینلز، ۱۳۷۳، ص ۶۴)
پس باید ایزد آذر را در همهی آتشها حاضر بدانیم و همه خواص و خویشکاریهای منسوب به آتش را، از آنِ ایزد آذر نیز بهشمار آوریم. بویس نیز با اشاره به نظریه تالس، که همه چیز را سرشار و انباشته از خدایان میداند، امشاسپندان و ایزدان ایرانی را، ذاتی و جایگیر در همهی آنچه آفریده شده میداند. (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۲۲۸)
اما خلاف این نظریه هم میتواند درست باشد، در متون گاهی به موارد متضادی هم برمیخوریم که ایزد آذر را از آتش جدا میبیند. آنجا که در یسنا ۲، بند ۱۲ میگوید:
با این زوهر و برسم تو را ای آذر پسر اهورامزدا پاک و رد پاکی خواستار ستاییدنم، با همه آتشها. (پورداوود، ۱۳۴۰، ص ۱۲۹)
در این متن با به کاربردن عبارت «همهی آتشها»، به روشنی ایزد آذر و دیگر آتشها را از هم متمایز میبیند، پس آتشهای دیگری هم درکنار ایزد آذر وجود دارند که شایستهی ستایش هستند. اما کدامند این آتشها؟ آیا همان ۵ آتش مینوی هستند؟ که در این صورت آنها را باید غیر از آذرایزد بدانیم. یا شاید همان سه آتش اساطیری. برای روشن شدن خویشکاریهای مختلف این ایزد بنیادین هستی ابتدا به متون میپردازیم تا نتیجهگیری ممکن باشد.
در یازدهمین بند از یسنای ۱۷ و در فرگرد یازدهم از زادسپرم آمده است، که هرمزد پنج نوع آتش آفریده است:
تو را ای آذر پسر اهورامزدا ما میستاییم. آذر برزیسونگهه را میستاییم. آذر وهوفریانه را میستاییم. آذر اوروازیشت را میستاییم. آذر وازیشت را میستاییم. آذر سپنیشت را میستاییم. آذر نافهی (نبیره) پادشاهی ایزد نریوسنگ را میستاییم. (همان، ص ۱۹۹)
هر یک از این ۵ آتش[۱۱۹]، برای منظوری خاص آفریده شده و خویشکاری خاصی را در گیتی دنبال میکند.
دربارهی نخستین آتش، برزیسوه، یا بلندسود، یا بلندسوت، میخوانیم: بلندسوت نیز اندر آسمان است. همان خورگ (=شعله) است که او را جای اندر آتش بهرام است همانگونه که خانه خدای را [جای] اندر خانه است او را از رویش آتش روشن و فراز سوختن بوی و پاکی جان و ستایش ایزدان و کرفه ورزیدن، نیرو افزون شود. با دروج مینوی (=غیرمادی) نبرد کردن، پری پیکران (=دیوهای مادینه) که از دریا برآیند و با بدی مادی که ( برخود) پوشیدهاند و با گند و پلیدی روشنان (= اختران) را به پتیارگی آیند و به جادوئی آفریدگان را پلید کنند. نابود کردن و سوختن و جادوگر و پری را شکست دادن و بهمایه (=کاملاً) به شب، خفتگان را پاسبانی کردن و با سروش پرهیزگار یار بودن، او را خویشکاری است. (فرنبغ دادگی، ۱۳۶۹، ص ۹۰)
این آتش عموماً، آتش بهرام گفته میشده است. آتش بهرام را، که یکی از ۳ آتش آیین زرتشت (آتش بهرام، آذران و آتش دادگاه) است، میتوان آتش ایالتی خواند. آتش تغذیه و تطهیر کننده. آدرانهای محلی، برای نمونه آذرفرنبغ، آذرگشنسپ و آذربرزینمهر از آتشهای بهراماند. در روزگار رونق آتش، آتش خانوادگی (آتش دادگاه) هر سه روز یک بار به « آذران» انتقال می یافت و به کمک آتش مادر تطهیر میشد. و خود آتش مادر هر چند سال یک بار در آتشکدهی بهرام تطهیر میشد. از خاکستر مشترک آدران و آتش بهرام به صورت کود برای مزارع استفاده میکردند.
دومین آتش را «بهفرنفتار» یا حرارت غریزیه میخوانند. درگزیدههای زادسپرم آمده: [آتش بهفرنفتار] آن که اندر مردمان و گوسفندان است. او را خورش گواردن، تن تافتن و چشمان روشن ساختن اندر خویشکاری است.
سومین آتش، آذر اوروازیشته (=شادمانی بخشندهتر)، آتشی که در گیاهان و رستنیها است. گزیدههای زادسپرم میآورد: اوروازشت، آن که اندر گیاهان است، که اندر تخم ایشان آفریده شد. او را زمین سفتن، آب انگیختن و تافتن و بدان شکوفه گیاهان را دلپسند، زیبا و خوشبوی کردن و میوه رساندن و بسیار مزه، گوهر بخشیدن اندر خویشکاری است.
آذر وازیشته (=پیش برندهتر)، چهارمین آتش و آتش ابرها است و آتش برق، همان آتشی است که از گرز تیشتر برون جهید و دیو را هلاک کرد. زادسپرم مینویسد: وازشت آن که اندر ابر اندروش (=حرکت) است و تیرگی و تاریکی اندروائی (=فضائی) را نابود کند. ستبری اندر وای را اندک و سبکچهر کردن و تگرگ را گداختن و آبی را که ابر [اندرخود] دارد به اندازه گداختن، سرشکدار (=دارای قطرهی باران) و گرم کردن، اندر خویشکاری است.
آخرین آتش مینوی، آذر سپنیشته (=مقدستر) آتش بهشت است، که در گرزمان (=عرش) در برابر اهورمزدا جاویدان افروخته است. پنجمین آتش را گزیدههای زادسپرم اینطور گزارش میکند: آتش افزونی را خود اندر گرزمان (=بهشتی که در خورشید پایه است) بیافرید و او را پیدایی به آتشی است، که اندر زمین سوزان است و او را افزونی این است که هر سرده (=نوع) را به سرشت خویش [بیفزاید]. (راشدمحصل، ۱۳۸۵، صص ۵۰ -۵۱)
در فر گرد ۱۷ بندهشن نیز از این پنج آتش یاد شده است. با این تفاوت که آتش شماره یک این گزارش از آن اهورمزدا است و آتش شماره ۵ در روی زمین قرار دارد و از آنِ آتش بهرام است. با وجود اندک تفاوت ولی به روشنی ۵ نوع آتش در زمین قرار داده شده تا همهگونه در رشد و نگاهبانی گیتی بکوشند.
دربارهی آتش وازیشت داستانی در اسطوره آفرینش زرتشتی وجود دارد که به نقل از بندهشن در بخش هشتم، دربارهی نبرد آفریدگان گیتی به مقابله اهریمن، آمده است:
در آن بارانسازی ایزدان با اسپنجروش و اپوش نبرد کردند و آتش وازشت گرز فراز گردانید و آب را در ابرها گرم بکرد. اسپنجروش از آن گرز زدن بغرید، بانگ بکرد، همان گونه که اکنون نیز در همان نبرد به باران سازی، تندر و آذرخش پیدا شود. (فرنبغ دادگی، ۱۳۶۹، ص ۶۴)
این اسطوره کهن، که به روشنی خویشکاری آتش وازیشت یا همان آتش ابرها یا آذرخش را نشان میدهد. در گزیدههای زادسپرم نیز آمده است. (راشد محصل، ۱۳۸۵، ص ۴۳)
این اسطوره نشاندهندهی اختلاط میان آتشهای مینوی و آتشی است که ایزدوار نبرد میکند، و حضور آذر ایزد در همهی آتشان را نشان میدهد. چرا که نبرد نمادین آتش وازیشت و اسپنجروش، بارها در هستی اتفاق میافتد، هربار که طوفان میزند و باران میآید، بارش باران، نشان پیروزی آذر وازیشت بر دیو اسپنجروش است و آزاد کردن آبهای باران هر بار بازسازی اسطوره اولیه را نشان میدهند و ما را به این نتیجه میرسانند که ایزد آذر در آتش درون ابرها حضور دارد. این اسطوره بیشک از نمونههای کهن ودایی نیز تاثیر پذیرفته است. ما در دوران ودایی نیز، یکی از صورتهای اصلی آتش را در ابرها داشتیم و آن را شخصیت مستقلی با نام اگنی آبها یا اگنی جوی میدانستیم. تا جایی که این اگنی به صورت ایزدی مستقل با نام اپام نپات به معنای فرزند آبها، شکل گرفت.
نمونهای دیگر از حضور ملموس ایزد آذر را در آتشهای زمینی، میتوانیم در داستان اسطورهای گرشاسب، پهلوان بزرگ دین زرتشتی ببینیم. در این افسانه چگونگی تازیانه زدن گرشاسب به آتش بیان میشود:
گرشاسب به هنگام نیمروز بر پشت اژدهایی شاخدار، که اسبها و آدمها را فرو میبلعید و زهرش به بلندی یک نیزه روان بود، خوراک میپخت، که اژدها از تَف آتش از جای جست و دیگ آهنین گرشاسپ افتاد. او نیز از سر خشم، اژدها را بکشت و به ناچار دیگ خود را بر آتشی از هیزم نهاد. چون آتش دیر شعلهور شد، باز گرشاسپ برآشفت و در حضور اورمزد با گرز خود بر آتش مقدس کوفت. این امر سبب شد که آتش مقدس از حضور گرشاسپ به بهشت ممانعت به عمل آورد. سرانجام اورمزد روح سرگردان گرشاسپ را به زرتشت نشان داد و از او خواست تا از گناه گرشاسپ بگذرد و زرتشت پذیرفت و از آن پس روان گرشاسپ در همیستگان (=برزخ) قرار گرفت. (رجبی، ۱۳۶۰)
در این داستان آتش مقدس گویا همان ایزد آذر است، چرا که متون دیگری هست که این ناخشنودی را به ایزد آذر نسبت داده است. یعنی ایزد آذر با آتشی که آزرده شده یکی دانسته شده است. مانند:
«پروانه ورود به بهشت با ایزد آذر است. بر او (گرشاسپ) نبخشود تا وارد بهشت شود، با آن همه دلاوریهای نجاتبخش در راه دین.» (بهار، ۱۳۷۶، ص ۲۳۳)
در میان داستانهای اسطورهای فراوان پیرامون آتش، داستان دیگری وجود دارد که آتش زمینی و ایزد آذر را پیوند میدهد، در بندهشن آمده:
«هنگامی که تن آتش را خواست به صورت مادی بیافریند پس او نالید که به گیتی نروم چه بر من بس بدی کنند. پس هرمزد آذرگشنسب را به آذربایجان به صورت آتش بهرام بنشاند و گفت که مردم میتوانند کار خوراک را به آتش خانگی بفرمایند و چون خوراک فراهم شد آتش خانگی را به آتش بهرام برند و بیپتیاره کنند. سپس به آمدن به گیتی درایستاد و همداستان شد و هرمزد به پاداش، همهی آتشهای بهرام را به پاکی پدید آورد. او آذرفرنبغ را بدان پاداش که با ضحاک کارزار کرد پس به صورت آتش بهرام به خوارزم بنشاند و آذربرزینمهر را بدان پاداش که گشتاسب را به دین گروانید به صورت آتش بهرام به پشتههای گشتاسپان بنشاند. او مردم را از آن گل بساخت که کیومرث را از آن کرد. »
در این اسطوره از سه آتش نام میبرد که خویشکاریهایی دارند و به سبب پیروزیشان در نبردهای ایزدی در راه دین، به آتشگاه های مقدسی جای داده شدند. خویشکاری این سه آتش به روشنی در بندهشن «پاسداری از جهان» و «نبرد برابر بدسرشتان» و «گسترش دین» بیان شده است:
این هفتمین نبرد را آتش کرد که به مقابله اسپنجروش ایستاد. آتش وازیشت نیز به بارانسازی، و آذر فرنبغ و گشنسب و برزینمهر به پاسداری جهان و پاییدن آفریدگان، و دیگر آتشها که در گیاه و مردمان و گوسفندان اند، به حفظ جان و رویانیدن بایستادند، نظم جهان و آفریدگان از او بود. (فرنبغ دادگی، ۱۳۶۹، ص ۶۴)
در شرح این آتشهای اساطیری و جایگاه آنها نیز در بندهشن آمده است:
«[هرمزد] در آغاز آفرینش، همه زمین را به پاسبانی به ورجاوند آذرفرنبغ و تکاور آذرگشنسب و پُرسود آذربرزینمهر سپرد که چون آسرون و ارتشتار و واستریوش اند.
آذرفرنبغ به فرهمندکوه، به خوارزم، گاه گرفت و آذرگشنسب به اسنوندکوه به آذربایجان و آذربرزینمهر، به [ریوند] کوه، به پشتهی [گشتاسپان]؛ و هستی و آشکارگیشان در جهان به شاهی هوشنگ بیشتر شد، هنگامی که مردم به گاو سریسوک [از خونیرس] به [شش] کشور همیشدند، به نیمه راه شبی، به بادی شگفت، آتشدان که بر پشت گاو به یک جای داشته شده بود، که آتش بدان بود، به دریا افتاد و در عوض، آن یک آتش بزرگ که پیدا بود، به سه بخش شد، به سه آتشدان بنشست، و آن خود بود سه شعله که ایشان را مسکن به آذرفرنبغ، آذرگشنسب و آذربرزینمهر است.» (بهار، ۱۳۷۴، ص ۱۲۸)
در روایات پهلوی نیز داستان گلایه آتش و خودداری او از آمدن به گیتی با اندک تفاوتی بیان شده، در آنجا آمده که آتش بدیهای انسانی را یک یک برمیشمارد، خطراتی که در هنگام انتقال آتش از جایی به جای دیگر بر او میآید، آلودگیها و ریمنیهایی که از دشتان، صنعتگران، کودکان، و مردمان بیدقت، از مو، خدو، و دیگر گَندهای ایشان به او میرسد، را نام میبرد و به اورمزد میگوید که «مرا به گیتی میافرین.» اورمزد چون میداند که بدون آتش نمیتواند آفریدگان را به گیتی بیافریند، از امشاسپندان نظرسنجی میکند تا آیا آتش را با همه این آزارها بیافریند یا از آفرینش آن صرفنظر کند و میپرسد که کدام سودمندتر و بهتر است؟ امشاسپندان گفتند که:
اگر آفریدگان را به گیتی بیافرینی سودمندتر باشد تا این که آتش گله نکند، و آفرینش را به گیتی نیافرینی. اما تو ای اورمزد، آتش را بستان و به بهرامی در مان بنشان. اینگونه همانا او را یاری کنیم.
بدینسان اورمزد آذربرزینمهر، فرنبغ، و گشنسب را با دست خود بر آتشگاه به بهرامی یعنی به پیرزومندی قرار میدهد، اما آتش باز هم موافقت نمیکند. سرانجام اورمزد با او پیمان کرد و او را بر در بهشت پادشاه کرد و گرزی بدو داد و فرمود که، «از هر که خشنود نیستی، با این گرز به دوزخ افکن.» و سرانجام آتش به آفریده شدن به گیتی، هم داستان شد. (میرفخرایی، ۱۳۹۰، صص ۲۵۶-۲۵۷)
از همین پیمان است که ایزد آذر از ورود گرشاسب به بهشت جلوگیری میکند. و باز تجلی ایزد در عنصر نمایان میشود.
درباره این آتشهای اساطیری داستانهای دیگری نیز وجود دارد از آن جمله روایتهای مربوط به گشتاسپ و ایجاد (یا تغییر مکان) سه آتش مقدس به وسیله گشتاسپ وکیخسرو است، یا داستان گشتاسب و دین پذیرفتن اوست. در این اسطوره آمده که آتش هرمزد بر ویشتاسپ (=گشتاسپ) تجلی کرد و او را به پذیرفتن آیین زرتشت واداشت و از او خواست که در پراکندن آیین زرتشت بکوشد. و گشتاسپ پس از تجلی آتش، نخست همسر خود هوتوس را در جریان امر قرار داد. این آتش، آذربرزینمهر بود که همچون ایزدی بر گشتاسب نازل شده است. (رجبی، ۱۳۶۰)
نمونههایی هرچند اندک، در خلاف این نظریه هم میتوان یافت که آتش و آذر از هم متمایز دانسته شدهاند، به عنوان نمونه، در گزیدههای زادسپرم آمده: «فره زرتشت به مادرش منتقل شد توسط آتش» (راشدمحصل، ۱۳۸۵، ص ۵۵) به نظر منظور از فره که به پیکر آتش در میآید، خود عنصر آتش است که فره را در خود نگاه میدارد، نه ایزد آذر.
فره زرتشت به شکل آتش از آن اسرار روشنی (=روشنی بی انتها که جایگاه اورمزد است)، فرود آمد، به آن آتش که پیش او بود، آمیخت. از آتش اندر مادر زرتشت آمیخت. سه شب در همه گذرهای اطراف خانه، به پیکر آتش پیدا بود.
چنانچه با بررسی متون پیرامون آتش دیدیم، در بسیاری از متون پهلوی، داستانهایی وجود دارد که آتش را بیشتر با نبردهای ایزدی و پهلوانان، مرتبط میداند تا با آتش به عنوان پدیده طبیعی. این خاصیت متون متأخرتر است.
یا شاید بتوان از اسطورهی خودداری آتش از آمدن به گیتی، این برداشت را کرد که آتش به عنوان آخشیج اساسی و بنیادین هستی از ورود به گیتی سر باز میزند و اهورامزدا، ایزد آذر را برای پاسبانی از او به سه فرم، آذرگشنسب، آذرفرنبغ و آذربرزینمهر در جهان قرار میدهد و ایزد بهرام را به عنوان آتش بهرام بر او میگمارد که او را بیآفت کنند. (میرفخرایی، ۱۳۹۰، ص ۳۰۸) در واقع از طبقهی ارتشتار با نماد آذرگشنسب، و طبقهی روحانیون، با نماد آذرفرنبغ، و طبقهی واستریوش، با نماد آذر برزینمهر برای حفاظت از آتش یاری میگیرد. جای دیگر[۱۲۰] میگوید آذر برزینمهر را برای دعوت از گشتاسب به دین به خانه اش فرستاد، پس گویی این سه آذر اساطیری همان تجلیات ایزد آذر هستند. و در عین حال که آتش را برای ادامهی حیات در پدیدههای هستی قرار میدهد، با این روش، نبرد برای حفظ آفرینش اورمزدی را نیز در این قالب ادامه میدهد. آتشی که در گیاهان و جانوران قرار میگیرد نه تنها برای رشد و افزایش آفریدگان هستند بلکه آنجا که باید در برابر تازش پلیدی مبارزه کنند، ایزد آذر با تمام خصوصیات الهی و پیروزمندیاش، در آنها تجلی پیدا میکند، چنانچه در نبرد آتش وازیشت با اسپنجروش، یا در داستان نبرد با ضحاک بر سر فره، آمد، که بیشک سخن از ایزد آذر میشود و نه عنصر آتش. اما این که تفسیر ما چه باشد و آیا آتشها را مظهر ایزد آذر بدانیم یا ایزد آذر را نگاهبان آتشها بدانیم، باید بپذیریم که همچون دیگر ایزدان و عناصر طبیعی، در پیروی از نظام اندیشه زرتشت، آتشهای روی زمین همه تجلی ایزد آذر هستند و از ایزد آذر با بیانی نمادین به عنوان پاسبان همهی آتشها یاد شده است. با شناخت ماهیت این عنصر میتوانیم خویشکاریهای ایزد پاسدار آن را با استناد به متون ایرانی بررسی کنیم.
۲-۳-۳- خویشکاریها
این ایزد نیز همچون همتای هندیاش اگنی، طیف گستردهای از کارکردهای آیینی، انسانی و گیتیای دارد. با این گسترهی وسیع و گوناگون خویشکاری، که در متون برای او تعیین شده، او را باید همتای اصلی اگنی دانست. در بخشهای مختلفی میتوان خویشکاریهای او را دستهبندی کرد، نخست در فرم آتش خانگی که سادهترین و کهنترین عملکرد آتش از زمان های دور بوده است. در آتش نیایش ابیات بسیار کهنی دیده میشود که ظاهراً به آیین پرستش آتش اجاق تعلق دارد. (بویس، ۱۳۷۴، ج۱، ص ۳۷۱)
در اوستا هم، اشاره به خویشکاری ایزد آذر پیرامون آتش خانگی وجود دارد، در یسنا ۶۲، بند ۷ و ۸ آمده:
به همه آواز دهد آذر اهورامزدا، به آن کسانی که او از برای آنان میپزد شام و سور (=چاشت بامداد)، از همگان خواستار است پیشکش خوب؛ پیشکش آرزو شده، و پیشکشی که از روی دوستی است.
ای سپیتمان، آذر مینگرد به دستهای همهی روندگان؛ چه میآورد دوستی، از برای دوستی؛ آن فراز رونده، از برای آن آرامش برگزیده. (پورداوود، ۱۳۳۷، صص ۸۲-۸۳)
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:42:00 ق.ظ ]