«آموزش روش های شناختی- رفتاری به مادران دارای کودکان مبتلا به ADHD وتأثیر آن بر کاهش اختلال و بهبود تعامل والد- کودک» به این نتیجه رسید که آموزش روش های شناختی – رفتاری به والدین کودکان مبتلا به ADHD منجر به بهبود روابط والد- کودک میشود.
سعیدی(۱۳۸۰)در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان « بررسی وآموزش والدین دارای فرزندان مبتلا به ADHD بر میزان رضایت زناشویی» به این نتیجه رسید که آموزش والدین باعث افزایش رضایت زناشویی و افزایش کارکردهای مربوط به خانواده میشود.
ایمان زاده (۱۳۷۷) در پایان نامه کارشناسی ارشد رشته کودکان استثنایی با عنوان « مقایسه ویژگیهای شخصیتی مادران پسران بیش فعال» ویژگیهای مادران ۳۰ پسر بیش فعال و۶۰ دانش آموز پسر عادی را مورد مقایسه قرار داد و جهت ارزیابی ویژگی مادران از آزمون عزت نفس کوپر اسمیت استفاده کرد. نتایج پژوهش بیانگر تفاوت معنی دار میان دو گروه از نظر میزان عزت نفس ، افسردگی، شکایت جسمانی و اضطراب بود.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
علاقبند راد و شیرازی (۱۳۷۷)برنامه جامعی را در بخش فوق تخصصی روانپزشکی کودک و نوجوان بیمارستان روزبه تدوین واجرا نمودند. درطی این برنامه درمانی والدین کودکان مبتلا به ADHD طی ۱۰جلسه هفتگی، یک ساعت تحت آموزش قرار می گرفتند. هدف از این پژوهش درمانADHD با رویکرد شناختی- رفتاری بود. درطی این پژوهش پیش آزمون و پس آزمون صورت گرفت ونتایج نشان داد که روش اجرا موفقیت آمیز بوده است.
منعمی مطلق(۱۳۸۶)در پژوهشی برای ۲۱خانواده دارای کودک ونوجوان با اختلالات رفتاری فرایند حل مسأله را آموزش داده وپس از آموزش واجرا در این خانواده ها، نتیجه مثبت و ارتقاء سطح بهداشت روانی خانواده ها پیش بینی شده است.
گرجی (۱۳۸۳) در پایان نامه دکتری رشته روانشناسی با عنوان « بررسی و مقایسه اثر بخشی کاربرد و روش های اصلاح رفتار توسط والدین و معلمان و ترکیب هر دو در کاهش نشانه های اختلال بیش فعالی و نقص توجه» به این نتیجه رسید که بسیاری از آزمودنیها از کارایی آموزش های ارائه شده راضی هستند.
تکنیکهای اصلاح رفتار در افزایش انگیزه تحصیلی این کودکان و افزایش اعتماد به نفس والدین در تربیت فرزندان خود، بسیار موثر است. آموزش والدین و معلمان احساس خود کارآمدی آنها را بالا برده و به افزایش سطح سلامت روان والدین و بهبود روابط فردی اعضاء خانواده کمک قابل توجهی ارائه خواهد کرد.
تحقیقات انجام شده در خارج از کشور
روانشناسان مدتها است که عنوان کردهاند که عملکرد والدین بر شکل گیری افکار، رفتار و هیجانات کودکان تأثیر معناداری دارد. بر این اساس پژوهشهای زیادی نقش عوامل مربوط به خانواده را به عنوان عامل زمینه ساز در آسیب پذیری کودکان مورد بررسی قرار دادهاند (هریس و کرتن[۴۵]، ۲۰۰۲). بنابراین، اختلال در روابط والدین و کودکان یک سطح بسیار مهم در مطالعات مربوط به اختلال کمبود توجه- بیش فعالی را به خود اختصاص داده است و به نقش مهم شیوه فرزندپروری والدین[۴۶] و سلامت عمومی آنان در رشد روانی-اجتماعی کودکان اشاره شده است (بامریند[۴۷]،۱۹۷۱؛ خی و هینشاو[۴۸]،۲۰۰۲).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
مطالعاتی که در حیطه تأثیر الگوهای تعامل خانوادگی در ایجاد کمبود توجه – بیش فعالی پرداختهاند از یک سو، این اختلال را نوعی واکنش کودک نسبت به نابسامانیهای خانوادگی مانند اعتیاد به الکل، اضطراب مزمن والدین و افسردگی مادر دانسته اند و از سوی دیگر، به علت فراوانی بیشتر مبتلایان به بیش فعالی در خانواده های پر جمعیت، آن را به محرکهای محیطی نامناسب مانند تعداد زیاد افراد و عدم رفاه خانواده نسبت دادهاند. با این حال هنوز مشخص نشده که علت کمبود توجه- بیش فعالی نتیجه مستقیم عوامل اقتصادی-اجتماعی- فرهنگی در ایجاد اختلال کمبود توجه- بیش فعالی است ( دادستان، ۱۳۸۳؛ جانستون و مش[۴۹]، ۲۰۰۱).
عکس مرتبط با اقتصاد
پیشینه درمانهای رفتاری کودکان ADHD حاکی از مؤثر بودن آنها است (واکر[۵۰] ۱۹۹۲). کافمن و هالاهان[۵۱] (۱۹۷۳) در پژوهشی که با بهره گرفتن از مدیریت مشروط، بر روی تعدادی پسر بیش فعال انجام دادند، موفق شدند طی شش روز رفتار هدف را از میانگین روزانه ۵۰ بار به کمتر از ده بار در روز کاهش دهند. در پژوهشی دیگر کریستین سن و اسپراگ [۵۲](۱۹۷۳) دو گروه همتا از کودکان بیش فعال انتخاب کردند. به گروه اول داروی متیل فنیدیت و به گروه دوم قرصهای دارو نمائی که از نظر ظاهر کاملاً شبیه داروی اصلی بود دادند. هر دو گروه همزمان و به طور یکسان مورد مدیریت مشروط نیز قرار گرفتند نتایج پس از ۱۳ جلسه درمانی نشان داد سطح فعالیت دو گروه کاهش یافته و تفاوت معنیداری بین آنها وجود ندارد. محققین از این پژوهش نتیجه گرفتند تأثیر رفتار درمانی (مدیریت مشروط) از ترکیب درمانهای داروئی و رفتاری کمتر نیست. از سوی دیگر، آموزش رفتاردرمانی به والدین و به کارگیری مدیریت مشروط توسط آنها، در درمان اختلالات کودکان سابقه فراوانی دارد(به نقل از هادیانفرد و همکاران، ۱۳۷۹). بارکلی[۵۳] (۱۹۸۱) یکی از اولین کسانی است که به ضرورت آموزش مدیریت رفتار به والدین در درمان کودکان ADHD اشاره می کند. شیوهای که او در درمان این کودکان به کار میگیرد از نظر کلی مشابه شیوهای است که برای سایر اختلالات کودکان بکار می رود. با این تفاوت که مشکلات خاص کودکان بیش فعال در این شیوه آموزشی لحاظ میشود. تحقیقات متعدد بارکلی بر مؤثر بودن این شیوه درمانی اشاره دارد. مطالعات پیگیری نیز نشان می دهند که اثر نتایج این نوع درمان حتی ۴ تا ۵ سال بعد از آموزش باقی مانده است. همچنین یافتهها نشان میدهند که تعمیم آموزش به موقعیتهای دیگر نیز رضایت بخش است (وبستر[۵۴] ،۱۹۸۴). در تحقیقی که اسکات[۵۵] (۱۹۸۷) انجام داد، به والدین کودکان، طی ۶ جلسه آموزشی ۹۰ دقیقهای اصول رفتار درمانی را آموزش داد. نتایج نشان داد که رفتار کودکانی که والدین آنها در جلسات آموزشی شرکت کردند، به طور معنیداری نسبت به گروه گواه بهبود یافت. این بهبودی در پیگیری سه ماهه و شش ماهه نیز ماندگار بود. این محقق معتقد است، آموزش هم به صورت گروهی و هم به صورت انفرادی میتواند کاربرد داشته باشد. پفیفنر ومک بورنت[۵۶] (۱۹۹۷) در یک تحقیق آزمایشی کودکان ADHD را با شیوه گمارش تصادفی به سه گروه مستقیم کردند.در گروه اول،کودکان به طور مستقیم مهارتهای اجتماعی را فرا گرفتند. در گروه دوم، والدین مهارتهای اجتماعی را فرا گرفتند تا در منزل با کودکان خود کار کنند. گروه سوم، هیچ مداخلهای دریافت نکرد. آموزش در گروه های اول و دوم، به صورت گروهی توسط یک کارشناس روان شناسی در ۸ جلسه انجام شد. نتایج بهبودی معنی داری در گروه های آزمایشی نسبت به گروه گواه نشان دادند. این نتایج در یک پیگیری ۴ ماهه نیز باقی مانده بودند. کازدین[۵۷] (۱۹۸۵) با بازنگری پیشینه پژوهشی متذکر می شود، آموزش رفتار درمانی به والدین در مقایسه با دارونما و عدم مداخله در اکثر پژوهشها تأثیر معنی داری داشته است. عموماً در مطالعات پیگیری نیز اثرهای این نوع مداخله رضایت بخش بوده است و اگر والدین بتوانند این شیوه را به خوبی پیاده کنند، تأثیر درمان از خانه و خانواده تجاوز می کند و حتی به محیط مدرسه و خارج از مدرسه نیز تعمیم می یابد. از سوی دیگر، تأثیر درمان در خانواده علاوه بر کودک مورد نظر، بر رفتار خواهران و برادران آنها نیز تأثیر می گذارد. حتی مشاهدات نشان می دهد این نوع درمان بر رفتار والدین نیز تأثیر می گذارد و آنها حتی با دیگران در خارج از خانواده بهتر رفتارمی کنند (بل[۵۸] ،۱۹۶۸).
گستره ادبیات پژوهشی مربوط به عوامل خطر ساز مشکلات رفتاری در کودکان، عمدتاً روی همبسته های خانواده به عنوان پیش بینی کننده مشکلات رفتاری تمرکز نموده است. این تحقیقات نشان میدهند که فرزندپروری یکی از مهم ترین عوامل در تحول این مشکلات است ( فریک[۵۹]، ۱۹۹۴). رابطه بین شیوه های فرزند پروری و رفتارهای والدینی با مشکلات رفتاری کودکان در پژوهشهای دیگری نیز به اثبات رسیده است. به عنوان مثال اسمارت[۶۰] در سال ۲۰۰۱ ( به نقل از هالنستین[۶۱]، ۲۰۰۴) در پژوهشی دریافته است که چگونگی تعامل والد- کودک اغلب به عنوان پیش بینی کنندهای برای مشکلات رفتاری کودکان میتواند مورد استفاده قرار گیرد. تعاملهایی که معمولاً همراه با خصومت متقابل، بدبینی، کنترل بیش از حد و خشونت هستند در بسیاری از آسیب شناسیهای دوران کودکی دخالت دارند. پژوهشی روی کودکان دبستانی نشان داده است، کودکانی که اختلال های رفتاری بیمارگونه داشتند، دارای مادرانی با میزان پرخاشگری بالاتر، افسردگی بیشتر، حمایت اجتماعی کمتر بودند که از شیوه های فرزندپروری توأم با طرد و تنبیه، استفاده میکردند (اوانز، جیوانی و وینسلو[۶۲]، ۲۰۰۱؛ به نقل از گیمپل و هالند، ۲۰۰۲).
هاروی[۶۳](۲۰۰۰) به بررسی رابطه همانندی (هماهنگی) در فرزندپروری والدین و مشکلات رفتاری مخرب و درون سازی مرضی در ۷۰ کودک با کمبود توجه- بیش فعالی پرداخت. هماهنگی در فرزندپروری کلی و هماهنگی در انضباط از سوی والدین با تعداد کمتر مشکلات رفتاری مخرب ارتباط داشت، اما رابطه ای با مشکلات درون سازی شده نداشت. هماهنگی در فرزند پروری با سازگاری زناشویی بیشتر و تعارض کمتر والدین رابطه داشت.. ماهونی ( ۲۰۰۹) رابطه ما بین فشار تربیت فرزند و کنش متقابل بین مادر – کودک با اختلالات رشدی فراگیر و ناتوانی رشدی را بررسی نمود و مشخص کرد ناتوانی شدید فرزندان یک پیش گوی معنادار از سطح فشار روانی تربیت فرزند برای مادر بود. هیلای و همکاران(۲۰۱۰) هم مشخص کردند که روش تربیت مثبت مادری در ارتباط با شدت نشانه های کمبود توجه -بیش فعالی کودکان است.
لیس و رنان (۲۰۰۴) در تحقیق خود به بررسی تأثیر آموزش مدیریت والدین بر مادران کودکان مبتلا به ADHD در سولو پرداخته است. نتایج تغییرات معنی داری را در گروه آزمایش در زمینه افزایش کار آمدی خانواده ، کاهش سطح استرس و افسردگی مادران شرکت کننده و بهبود روابط والد کودک نشان داده است.
دانفورت (۲۰۰۳)اثرات آموزش گروهی والدین را بر رفتار کودکان مبتلا به ADHD مورد بررسی قرار داده وگزارش دادند که این روش موجب کاهش مشکلات ،فزون جنبشی ، پرخاشگری و رفتار مقابله ای واسترس خانواده این کودکان شده است.همچنین وضعیت اقتصادی، تحصیلی وسن والدی به عنوان عوامل تأثیر گذار مطرح شدند.
ادموند[۶۴] (۲۰۰۳ )معتقد است که جلسات آموزش خانواده تأثیر معناداری برنشانه های اختلال نارسایی توجه فزون جنبشی و سلامت روانی مادران دارد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
در پژوهش آبراموو تینر[۶۵](۲۰۰۱)روش آموزش والدین تأثیر معناداری در نشانه های نارسایی توجه فزون جنبشی و بهداشت روانی مادران داشته است.۵۳% از کودکان این گروه بهبود یافته بودند،در صورتی که در گروه مشاوره والدین وحمایتی۳۸%و گروه انتظار ۲۵% بهبود یافته اند. لذا مادران گروه آموزش والدین از سلامت روانی بهتری برخوردار بودند. تأثیر آموزش والدین بعد از ۱۵هفته پایدار بود.
انا ستو فولوس[۶۶](۱۹۹۳)در تحقیقی که برای کودکان دارای اختلال رفتاری همراه با فزون جنبشی طرح ریزی شده بود، تغییرات رفتاری والدین این کودکان را بعداز شرکت در جلسات آموزش والدین مورد آزمایش قرار داد.به این والدین طی ۹جلسه روش هایی را جهت کاهش نشانه های اختلال آموزش دادند که در مقایسه با گروه کنترل بهبودی معناداری را نشان می دادند واین بهبودی تا ۲ماه بعد از خاتمه درمان نیز قابل مشاهده بود. در جریان این تحقیق میزان احترام به نفس مادران شرکت کننده به طور قابل مشاهده ای افزایش یافت واسترس حاصل از اداره این کودکان در آنان کاهش چشمگیری پیدا نموده بود.همچنین در شدت نشانه های اختلال در کودکان نیز کاهش معناداری گزارش شده است.
کازینس و ویس[۶۷](۱۹۹۳)برنامه های آموزش والدین را همراه با آموزشهای مهارت اجتماعی به گروهی از کودکان دارای نارسایی توجه/ فزون جنبشی ارائه نمودند.دراین برنامه به والدین آموزش داده شد تا اطلاعات بیشتری در مورد رشد اجتماعی کودکان خود آموخته، از برنامه ها وشیوه های یادگیری اجتماعی، استفاده نموده و باعث رشد اجتماعی هیجانی کودکانشان شدند.
ارهارت وبیکر[۶۸] (۱۹۹۰)در تحقیقی به خانواده های دارای کودکان ADHD درطی ۱۰جلسه برنامه های اداره کردن کودکان را آموزش دادند و سپس طی پیگیری و ارزیابی مجدد، تغییرات قابل مشاهده ای در رفتارهای والدین وکودکان دیده شد. همچنین بهبودی در اعتماد به نفس والدین، در توانایی اداره کردن کودکان خود و مشکلات رفتاری کودکان و تعاملات والد فرزندی نیز دیده می شد.
برادون و بینی(۱۹۸۹)در پژوهش خود در ارتباط با وضعیت خانواده های کودکان مبتلا به ADHD به این نتیجه رسیدند که میزان افسردگی در والدین این کودکان بخصوص مادران بیشتر از والدین کودکان بهنجار است.
در مطالعه ای دیگر که به وسیله سوزان پیسترمن[۶۹]، تحت عنوان «درمان بیش فعالی همراه با کمبود توجه در کودکان پیش دبستانی» روی کودکانی که دارای علائم زود رس این اختلال بودند صورت گرفت ، بدین منظور ۴۶ خانواده کودک پیش دبستانی دارای اختلال کمبود توجه / بیش فعالی انتخاب و تحت درمان قرار گرفتند و پیش و پس از ۳ ماه از درمان مورد ارزیابی قرار گرفتند. ارزیابی مواردی همچون ارتباط متقابل والدین ـ کودک در هنگام بازی آزادانه ، کار معمولی ، فعالیتهایی که به راهنمای والدین انجام می شدند و تکمیل جدول نمره گذاری کانر نشان داد که در میزان آرامش ، نوع ارتباط والدین و مهارتهای مدیریت پیشرفت حاصل شد اما روی رفتاری های بی هدف آنها تاثیری نداشت.
اولیور جی ، دیوید[۷۰] و هلن ال و نتروب[۷۱] (۱۹۸۹)، در مطالعه ای در مورد نابسامانیهای ارتباطی و رفتار بیش فعالی همراه با اختلال سلوک ، ارتباط مادرـ فرزند را به عنوان عاملی موثر در افزایش اختلال سلوک کودکان بیش فعال ارزیابی کردند . در این مطالعه سه گروه کودک انتخاب شدند، اولین گروه کودکان بیش فعال با اختلال سلوک بودند که در تاریخچه رشد آنها و حتی در پیش از تولد آثار ضربه شدید مشاهده شده بود، در گروه دوم آثار ضرب دیدگی وجود نداشت و گروه سوم کودکان عادی بودند که به عنوان گروه مقایسه انتخاب شدند . یافته های پژوهش نشان داد که از نظر ارتباطی ، کودکانی که اختلال آنها احتمالاً ناشی از علل عضوی بوده با سایرین تفاوت معنی داری دارد اما در هر حال این دو گروه از نظر ارتباط بین مادر و فرزند نابسامانی بیشتری نسبت به کودکان طبیعی و کودکان بیش فعال بدون اختلال سلوک نشان دادند.
آرین میلکو[۷۲] و رامرکامان[۷۳] (۱۹۸۹) فعالیت حرکتی کودکان بهنجار و کودکان مبتلا به بیش فعالی / کمبود توجه را در مدت ۴۵ دقیقه ثبت کردند. میانگین فعالیت برای کودکان بهنجار برابر با ۷+۴۸ و برای کودکان ADHD در حد ۱۶+۷۹ بود.
خصوصیات مادر و ادراک وی از بیش فعالی شدید و موقعیتی، به عنوان تحقیقی صورت گرفته از سوی هرن بک، جفری اچ یانگ[۷۴]، هنت تارنوشی[۷۵] است که در آن، گروه ازمایشی شامل ۳۰ پسر ۶ تا ۹ ساله بودند که از سوی والدین خود به عنوان بیش فعال، شدید، موقعیتی و بدون فعال در خانه و مدرسه درجه بندی شدند . ویژگیهای مادرها و درک آنها از مشکل رفتاری فرزندانشان نیز گردآوری شد و مهارتهای کودکان هنگام اجرای نقش در یک نمایش ارزیابی شد. در نتیجه پژوهش مشخص شد که گزارش مادران بیش فعال نسبت به مادران کودکان فعال موقعیتی و بدون بیش فعالی نشانگر فشار روانی بیشتر آنها بوده است . این مادران نسبت به مادران دو گروه دیگر، افسرده تر، با احساس رقابت کمتر ، خشن تر و ناکام تر درجه بندی شدند. مادران کودکان بیش فعال موقعیتی اظهار داشتند که در مقایسه با گروه کنترل ، طبیعی بودند. در مجموع افراد گروه کنترل، به عنوان افرادی با مهارت اجتماعی بیشتری از پسران بیش فعال موقعیتی بودند.
اکثر مطالعات آموزش والدین متمرکز بر آموزش مادران می باشد. مارتین (۱۹۷۷) خاطرنشان می سازد که شرکت پدران در جلسات آموزشی عامل موثری در درمان و بهبودی رابطه بین مادر و فرزند نمی باشد اما در تحقیقی که آدسو و لیپسون انجام دادند شرکت هر دو والد را در برنامه های آموزشی حمایت می کنند. در این تحقیق که از چهار گروه
۱ـ آموزش مادران
۲ـ آموزش پدران
۳ـ آموزش دو والد
۴ـ گروه کنترل، تشکیل شده بود، نشان داده شد که هر چند سه گروه درمانی تغییرات سریع رفتاری درکودکان ایجاد می نماید اما گروهی که هر دو والد با هم در جلسات شرکت کرده بودند در اجرای برنامه های آموزش داده شده ثبات و تداوم بیشتری داشتند. آنها همدیگر را در این امر ترغیب و تقویت نموده و یگانگی بیشتری در رفتارهای خود نسبت به کودکان داشتند ( آدسو و لیپسون، ۱۹۸۱).
جمعبندی
اختلال بیش فعالی کم توجهی به عنوان یکی از شایع ترین اختلالات روان پزشکی در کودکان و نوجوانان شناخته شده است (لویز، ۲۰۰۲). مبتلایان به این اختلال از مشکلات نافذ، طولانی مدت و شدیدی در سه حوزه ی توجه، فعالیت و تکانه رنج می برند (سادوک و همکاران، ۲۰۰۵) و بسیاری از این کودکان به اختلالات همراه رفتاری، هیجانی و یادگیری نیز مبتلا هستند (بیدرمن و همکاران، ۱۹۹۱) به عنوان مثال داپال (۱۹۹۱) مشاهده نمود که کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی در سنین پیش دبستانی سطوح بالاتری از عدم اطاعت پذیری را در بسیاری از موقعیت های ارتباطی میان کودک و والد نشان می دهند. تاثیر اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی بر روی خانواده ها نیز کاملا بارز و مشخص است. والدین کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی سطوح بالاتری فشارهای روانی مربوط به فرزندپروری را تجربه می کنند و احساس عدم کفایت دارند (آناستوپلز و همکاران، ۱۹۹۲) تعاملات کودک والد به خصوص در دوران نوجوانی در این خانواده ها به طور مشخص منفی تر و خصمانه تر از سایر خانواده ها می باشد (داپال و همکاران، ۲۰۰۱). همبودی اختلال نافرمانی مقابله جویی خطر تعاملات منفی میان مادر و کودک را افزایش میدهد.
خواهران و برادران این کودکان نیز سطوح بالاتری از تعارضات را در مقایسه با همسالان خود نشان میدهند (لویز، ۲۰۰۲). برخی عوامل مانند سطوح بالای افسردگی مادر، تعارضات زناشویی و افزایش الگوهای نامناسب فرزندپروری ، تداوم اختلالات رفتاری را در کودکان پیش دبستانی پیشگویی میکنند. مطالعهی جانستون (۱۹۹۶) در ارزیابی مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی نشان دهندهی آن بود که صرف نظر از شدت اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی والدین این کودکان در مقایسه با گروه کنترل، بیشتر از راهکارهای فرزندپروری منفی استفاده می کنند.
در زمینه اثربخشی آموزش مدیریت رفتار کودکان به مادران بر روی کاهش اختلال کودکان با رویکرد شناختی- رفتاری تحقیقات فراوانی شده است اما در رابطه با اثر بخشی آموزش مادران بر سلامت عمومی آنان تحقیقات بسیار اندکی انجام شده است. بنابراین این تحقیق در همین راستا انجام گرفته است.
فصل سوم
روش پژوهش
مقدمه:
در این فصل از پژوهش جامعه آماری، نمونه آماری و روش نمونهگیری، ابزار پژوهش و روش نمره گذاری، روایی و پایایی ابزار پژوهش ، نحوه اجرای پرسشنامه و روش های آماری استفاده شده به ترتیب مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
روش پژوهش
طرح کلی پژوهش با توجه به موضوع و هدف پژوهش طرح آزمایشی بوده است و از طرح تصادفی دو گروهی آزمایش و کنترل با انجام پیشآزمون و پسآزمون استفاده شده است. طرح این تحقیق به صورت زیر است:
جدول ۳-۱٫ طرح پیشآزمون- پسآزمون با گروه کنترل
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
گروه انتخاب نمونه پیشآزمون متغیر مستقل پسآزمون
آزمایش R T1 X T2
کنترل R T1 — T2
جامعه آماری:
جامعه آماری پژوهش کلیه مادران کودکان دبستانی مبتلا به اختلال نارسایی توجه- بیشفعالی ADHD بودند که از آبان ۱۳۹۱ تا اسفند ۱۳۹۲ به مراکز اختلالات رفتاری نواحی چهارگانه آموزش و پرورش شیراز و کلینیک مشاوره همیار مراجعه کرده بودند.
نمونه و روش نمونهگیری
برای انتخاب آزمودنیهای این پژوهش، ۱۰۰ نفر از مادران کودکان مبتلا به اختلال بیشفعالی- کمبود توجه مراجعهکننده به مراکز اختلالات رفتاری نواحی چهارگانه شیراز و کلینیک مشاوره همیار به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. پس از مصاحبه بالینی و تأئید اختلال در کودکان توسط روانشناس بالینی، پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) تکمیل کردند. لازم به ذکر است که فرزندان مادران یادشده تنها تشخیص اختلال بیشفعالی- کمبود توجه داشته، تشخیص همراه دیگری نداشتند. پس از جمعآوری نتایج پرسشنامه، مادرانی که بیشترین میزان نمره از پرسشنامه سلامت عمومی را داشتند به عنوان افراد مورد مطالعه انتخاب شدند. بدین صورت که ابتدا اسامی ۳۴ نفر مورد اشاره براساس نمراتی که در پیشآزمون به دست آوردند از کم به زیاد مرتب شد، آنگاه نام آنها به صورت یک در میان در دو دسته قرارگرفت تا به روش انتساب تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل قرارگیرند، همچنین متغیرهایی مانند سن مادر، سن فرزند مبتلا به اختلال بیشفعالی- کمبود توجه، تعداد فرزندان، ترتیب تولد فرزندان مبتلا به اختلال بیشفعالی- کمبود توجه، شغل مادر، سطح تحصیلات مادر، سطح درآمد خانواده برای همتاسازی دو گروه مورد توجه قرارگرفت.
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 12:07:00 ق.ظ ]