مقدمه
در میان مسائل مربوط به انسان شناسی، غایت حیات انسان از مهم ترین و پردغدغه ترین مسائلی است که تفکر بشر را از زمانی که پا به عرصه ی هستی گذاشت، به خود مشغول کرده است.
انسان نیازمند آن است که در زندگی خود هدفی داشته باشد و برای رسیدن به آن هدف تلاش کند؛ زیرا بدون این مهم هرگز نمی تواند زندگی کند و برای این که در زندگی خود هدف داشته باشد، نیازمند آن است که هدف آفرینش خویش را دریابد و از این رو می بایست به جست و جوی فلسفه ی زندگی خود بپردازد؛ چون اگر انسان به هدف آفرینش خود دست نیابد به ناچار هدفی در زندگی تعیین خواهد کرد که ممکن است مطابق با فلسفه ی آفرینش نباشد.
اهمیت این مسأله تا جایی است که می توان گفت بدون در نظر داشتن هدف و غایت در زندگی، انسان ممکن است به پوچ گرایی برسد و زندگی برایش هیچ ارزش و معنایی نداشته باشد و چنین انسانی مانند فرد کشتی شکسته ای می ماند که در لابلای امواج دریا دست و پا می زند و امیدی به نجات خویش ندارد.
بنابراین، جا دارد که به این مسأله پرداخته شود، کما این که فیلسوفان زیادی به این مسأله پرداخته اند.
هدف نگارنده از انجام این پژوهش و انتخاب فارابی و علامه طباطبایی به عنوان هسته ی اصلی آن و بررسی تطبیقی آراء این دو فیلسوف، غنی و پر بار بودن تفکر فلسفی آن ها و جایگاه خاصی است که در تاریخ فلسفه ی اسلامی به خود اختصاص داده اند و در واقع با انتخاب این دو فیلسوف هم نظر فلاسفه ی قدیم و هم فلاسفه ی جدید، مورد بررسی قرار می گیرد.
روشی که این جانب در این پژوهش به کار برده ام، روش توصیفی-تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات و مطالعات آن، کتابخانه ای است و چهارچوب نظری آن، بیشتر کتب فیلسوفان و اندیشمندان با تأکید اصلی بر منابع ارزشمند دو فیلسوف مسلمان، فارابی و علامه طباطبایی است و برای رسیدن به اهداف خود در این پژوهش و پاسخ به سؤالات اساسی آن، مطالب را در چهار فصل گنجانده ام که به شرح ذیل می باشد:
فصل اول: بیان کلیات تحقیق که شامل مقدمه، طرح تفصیلی تحقیق، تاریخچه، زندگی نامه و معنا شناسی کلمات کلیدی تحقیق می باشد، که در بحث تاریخچه مروری خواهد شد بر نظریات فیلسوفان در ادیان باستان، یونان باستان، قرون وسطی، دوران مدرن و در نهایت نظریات فیلسوفان مسلمان در مورد غایت حیات انسان و این که آن ها غایت حیات انسان را در چه چیز می دانستند.
در ادامه پرداخته می شود به زندگی نامه دو فیلسوف بزرگوار، فارابی و علامه طباطبایی و در آخر کلمات کلیدی مثل غایت، حیات و انسان از نظر مفهومی و اصطلاحی مورد بررسی قرار می گیرد.
فصل دوم: تحت عنوان انسان شناسی قرار گرفته که در این فصل دیدگاه هر دو فیلسوف در زمینه ی چیستی و حقیقت انسان، نفس و قوای آن و حالات انسان مورد بررسی قرار گرفته و در پایان فصل نیز مقایسه ای می شود بین نظرات این دو فیلسوف و وجوه اشتراک و امتیاز آن بیان می شود.
فصل سوم: در این فصل دیدگاه هر دو فیلسوف در زمینه ی غایت شناسی بیان شده که در ابتدا نظر فارابی در زمینه ی هدف آفرینش انسان، غایت تعقلات و فعالیت های ارادی انسان، غایت عقل فعال، غایت حیات در مدینه های مورد نظر فارابی و غایت حقیقی حیات انسان، مورد بحث قرار گرفته و بعد هم نظر علامه طباطبایی در مورد هدف آفرینش انسان، غایت حیات در جوامع متمدن و جوامع غیر دینی، هدف حیات انسان از نظر قرآن و اسلام و همچنین غایت حقیقی حیات انسان بررسی شده و در نهایت مقایسه ای بین نظریات این دو فیلسوف صورت گرفته است.
فصل چهارم: با توجه به این که در نهایت هر دو فیلسوف در این مسأله اتفاق نظر دارند که غایت حقیقی حیات انسان، سعادت است، به این مسأله در این فصل پرداخته شده و نظریات هر دو فیلسوف در زمینه ی تعریف سعادت و ویژگی های آن، عوامل مؤثر در رسیدن به سعادت، راه های کسب آن و همچنین موانع رسیدن به سعادت بیان شده و در پایان نظریات هر دو فیلسوف با هم مقایسه شده و وجوه اشتراک و امتیاز آن بیان می شود.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید.
۱٫ طرح تفصیلی تحقیق
۱-۱٫ بیان مسأله
انسان موجودی است متفکر و سؤال هایی نسبت به چیزهای مختلف از جمله حیات خود دارد. یکی از مهم ترین سؤالاتی که از دیر باز ذهن انسان را به خود مشغول کرده، این است که معنای زندگی چیست؟ و انسان چه جایگاهی در عالم هستی دارد؟ و این که چه هدفی در زندگی باید داشته باشد؟ که هر انسانی در هر عصر و دوره باید به این سؤال اساسی پاسخ بدهد.
پاسخ به این سؤالات با توجه به دین مبین اسلام و هم چنین اندیشمندان بزرگ عالم اسلام دارای اهمیت است.
مسأله ی ما در این تحقیق، بررسی غایت حیات انسان از دیدگاه دو اندیشمند بزرگ، فارابی و علامه طباطبایی می باشد که در این نوشتار به آن می پردازیم.
۱-۲٫ پرسش های تحقیق
مهم ترین و اساسی ترین سؤالات مطرح شده در رسیدن به اهداف این پژوهش عبارتند از:
سؤال اصلی: غایت حیات انسان از دیدگاه فارابی و علامه طباطبایی، در یک بررسی تطبیقی چیست؟
سؤالات فرعی: ۱٫ غایت حیات انسان از دیدگاه فارابی چیست؟
۲٫ غایت حیات انسان از دیدگاه علامه طباطبایی چیست؟
۳٫ راه رسیدن به سعادت از دیدگاه فارابی و علامه چیست؟
۴٫ موانع رسیدن به سعادت از دیدگاه فارابی و علامه چیست؟
۱-۳٫ فرضیه های تحقیق
فرضیه های مربوط به این پژوهش عبارتند از:
۱٫ از دیدگاه فارابی و علامه طباطبایی، غایت حیات انسان سعادت است.
۲٫ راه رسیدن به سعادت از دیدگاه فارابی و علامه متعدد است که برخی از آن ها عبارتند از: اجتماع و تعاون، مداومت بر انجام کارهای سعادت آفرین، ایمان و عمل صالح و از بین بردن شرور.
۳٫ موانع کسب سعادت از نظر فارابی و علامه عبارتند از: کندی ورزیدن در تکمیل نفس ناطقه، افعال ناپسند و ضلالت و گمراهی.
۱-۴٫ پیشینه ی تحقیق
پس از جستجوهای نگارنده ی این تحقیق روشن شد که در باره ی موضوع مورد تحقیق، پژوهش های فراوانی به صورت مقاله یا رساله صورت گرفته است که موضوع را از دیدگاه متکلمان یا فیلسوفان مورد بحث قرار داده اند. اما مقاله یا رساله ای که مستقیما به ارزیابی دیدگاه هر دو فیلسوف یا یکی از این دو، پرداخته باشد یافت نشد.
برخی از رساله ها و مقاله های مرتبط با موضوع پژوهش این پایان نامه عبارتند از:
۱٫ مقاله ی آقای سید حمید هاشمی با عنوان “هدف زندگی در قرآن” نشریه ی گلستان قرآن، شماره ی ۱۶۷، دی ماه ۱۳۸۲٫
۲٫ مقاله ی آقای امیر دیوانی و آقای علی رضا دهقان پور با عنوان “معنا و هدف زندگی از دیدگاه صدرالدین شیرازی” نشریه ی پژوهش های اخلاقی، شماره ی ۵، پاییز۱۳۹۰٫
۳٫ مقاله ی آقای عین الله خادمی با عنوان “راه های کسب سعادت از دیدگاه فارابی” چاپ شده در نشریه ی پژوهش های اخلاقی، شماره ی اول، پاییز۱۳۸۹٫
۴٫ مقاله ی آقای ابراهیم یعقوبی با عنوان “سعادت از دیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی” چاپ شده در فصلنامه ی پژوهش های فلسفی- کلامی، شماره ی ۳۷، پاییز ۱۳۸۷٫
۵٫ پایان نامه ی خانم فاطمه نقوی با عنوان “بررسی مقایسه ای کمال و غایت نفس” تاریخ دفاع: ۱۳۹۲٫
۲٫ تاریخچه ی بحث
بحث از معنا و هدف زندگی بحث تازه ای نیست و از زمان پیدایش بشر تا کنون همواره این سؤال مطرح بوده که انسان در زندگی چه هدفی باید داشته باشد و اصلا انسان از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا خواهد رفت؟
این ها سؤالاتی است که همواره مطرح بوده و هر کس بنا بر جهان بینی خود، پاسخی به این سؤالات داده و عده ای هم چون نتوانسته اند پاسخ مناسبی برای این سؤالات پیدا کنند، به پوچ گرایی رسیده اند.
در این این جا به دنبال این هستیم که بدانیم سیر تاریخی بحث معنا و هدف زندگی چگونه است و افراد و گروه های مختلف چه موضع گیری هایی در این زمینه داشته اند؟
۲-۱٫ هدف و معنای زندگی در ادیان باستان
۲-۱-۱٫ آیین بودا
این آیین در قرن پنجم قبل از میلاد به وسیله ی بودا تأسیس شد. بر اساس اعتقادات این آیین، زندگی سراسر رنج و درد است. پدیده های جهان نه تنها دست خوش رنج هستند، از نشانه ی دیگری نیز به نام ناپایندگی و بی ثباتی برخوردارند؛ بدین معنا که ثبات و سکونی در جهان نیست، همه ی پدیده ها در حال تغییر و تحول هستند و سرانجام آن ها مرگ و نیستی است.
بودا منشأ رنج را در آرزوی نفس و میل به وجود تمناها و خواست زندگی می داند و معتقد است که هر کس بتواند بر این تمنیات چیره شود، از رنج ها و آلام دور می ماند.
جهان بینی بودا موجبات بدبینی او را نسبت به زندگی فراهم آورده بود، اما اینطور نبود که مثل بسیاری از پوچ گرایان به این نتیجه برسد که آدمی باید نفی خود کند، بلکه می کوشید که وجود خود را که به رنج و اندوه آلوده بود، به سر منزل مقصود و کمال مطلق که بر طبق اعتقادات این آیین، نیروانا می باشد، برساند.[۱]
از نظر این آیین، انسان باید امیال را رها کند و با روی گرداندن از کالبد، از احساس و ادراک و از حالات جان آزاد شود.این جاست که می توان اورا رهروی دانست که آزاد شده و به نیروانا رسیده است.[۲]
بنابراین، آیین بودا بر خلاف فلسفه ی پوچی که معتقد بود هیچ غایت و هدفی در زندگی برای انسان وجود ندارد، به غایت و هدف معتقد بود و غایت را در این می دانست که شخص از وجود و هستی خود و از امیال و علائق دنیوی، خود را رها کند تا به نیروانا برسد و سعادت را در همین می دانست.
۲-۱-۲٫ آیین مانی
وی در سال ۲۱۶ میلادی به دنیا آمد. او معتقد بود که جهان از روز نخست دارای دو منطقه ی مجزای از یکدیگر بوده است: منطقه ی تاریکی و منطقه ی روشنایی. منطقه ی تاریکی منطقه ی بدی ها و زشتی ها و شرور بود و منطقه ی روشنایی منطقه ی خوبی ها و زیبایی ها و خیرات بود. در آن ایام، ساکنان منطقه ی تاریکی، منطقه ی روشنایی را دیده و به ارزش آن پی برده بودند، ولی امیدی به دسترسی به آن نداشتند. از قضا روزی اتفاقی رخ داد و بر اثر آن خدای بدی ها توانست بخشی از روشنایی را به دست آورد، و در نتیجه ی این واقعه نیکی با بدی و زشتی با زیبایی و تاریکی با روشنایی درآمیخت و جهان موجود، نتیجه ی این آمیختگی است.
از نظر مانی سازنده ی جهان موجود، خدای تاریکی است؛ زیرا خدایی که سراسر نیکی و راستی است، نمی توانسته این جهان پر از رنج و درد را بسازد.
مانی جهان را تیره و تار می دانست و چهره ی حیات را چهره ای مأیوس و نومید کننده می پنداشت. زندگی را آکنده از رنج و درد، مصیبت و بدبختی به حساب می آورد و معتقد بود که تلاش آدمی در این حیات چند روزه، بی فایده است؛ زیرا به عقیده ی او جهان را خدای زشتی ها و شرور آفریده و او انسان را به گونه ای آفریده که بداندیش باشد و بهره ای جز رنج و اندوه نداشته باشد.[۳]
بنابراین، بر طبق این آیین، حیات آدمی چند روز بیشتر نیست و در این مدت آدمی باید تا جایی که می تواند شرور و بدبختی ها را از بین ببرد، و هدفش در زندگی همین باشد نه اینکه در بیشتر شدن بدبختی ها کمک کند.
۲-۱-۳٫ اپیکوریان
اپیکوروس بنیان گذار حوزه ی اپیکوری در قرن سوم قبل از میلاد، لذت را هدف زندگی قلمداد می کرد و خوش بختی را در لذت می دانست و معتقد بود که ما بر آن هستیم که لذت مبدأ و غایت زندگی سعادت مندانه است و ما این را به عنوان نخستین خیر می شناسیم، که منظورش از لذت، لذت شکم؛ یعنی لذت جسمانی است. مبنا و ریشه ی تمام لذات شکم است و همه ی لذایذ حتی خیر معنوی و روحی و ارزش های عالی تر به آن ختم می شود.
بنابراین، کسب لذت هدف طبیعی انسان ها است. تأمین آرامش و سکون ضمنی، از اهداف اصلی فلسفه ی اوست و بهترین راه وصول به این آرامش، انتخاب یک راه ساده برای زندگی است که در آن فقط امیال طبیعی و ضروری ارضا می شوند. خود وی معتقد است که از لذت جسمانی با خوردن یک تکه نان و قدری آب سیراب و سرشار می شود.[۴]
۲-۲٫ هدف و معنای زندگی در یونان باستان
۲-۲-۱٫ سقراط
سقراط بر این اعتقاد بود که انسان در پی خوشی و سعادت است و فضیلت، تنها سعادت و نیک بختی است. او لذت را غایت زندگی نمی دانست، اما معتقد بود که سعادت و نیک بختی عاملی برای فضیلت مندانه عمل کردن است. از دیدگاه وی خوشی و سعادت با فراهم کردن کامل لذات و شهوات به دست نمی آید، بلکه جلوگیری از خواهش های نفسانی، راه مهمی برای کسب سعادت و خوشی است.
سقراط توجه خود را به یک زندگی خوب و سعادت مندانه معطوف داشته بود و راه آن را درکشف حقیقت می دانست؛ یعنی هر کس برای این که بتواند اعمال خوب و نیک را انجام دهد، باید بداند که زندگی خوب چیست؟
در این راستا سعی و تلاش سقراط بر این بود که انسان ها را به سمت توجه به خود و مراقبت نفس، سوق دهد تا با درک حقیقت، ارزش های راستین زندگی آن ها محقق شود. بنابراین نیکوکاری منوط به تشخیص خوب و بد است؛ یعنی دانش و حکمت و معرفت، و این برای هدایت صحیح زندگی لازم است.[۵]
بنابراین، سقراط بر خلاف پوچ گرایان، برای زندگی ارزش قائل است و معتقد است که انسان باید ابتدا معنای زندگی خوب را بداند و در راستای رسیدن به آن تلاش کند و زندگی خوب یعنی رسیدن به سعادت، و برای رسیدن به این هدف باید از خواهش های نفسانی خود دست بکشد.
۲-۲-۲٫ ارسطو
ارسطو معتقد بود که غایت زندگی همان سعادت و نیک بختی است. وی سعادت را در کسب لذت و شهرت و امثال آن نمی دید، هر چند که این امور هر کدام یکی از اجزای زندگی خوب است، ولی زندگی خوب را با زندگی که مبتنی بر این امور باشد یکی نمی دانست. چون معتقد بود که این امور ماندگار نیست، چون با تغییر شرایط زندگی این ها هم ممکن است تغییر کنند و به علاوه کسی ممکن است این امور را خوشبختی بداند و دیگری آن ها را عین ضلالت بداند، اما خوبی به آسانی از بین نمی رود.
ارسطو در فصل دوم اخلاق نیکو ماخس بیان می دارد که تمامی افعال ما به دلیل غایتی است و هر چیز دیگری به دلیل آن غایت مطلوب است. اگر افعال و غایات آن ها نهایتی نداشته باشد و به صورت زنجیره ای بی انتها در نظر گرفته شوند، بدون شک آن چه را که انسان می خواهد بیهوده و عبث خواهد بود؛ زیرا مطلوبی وجود نخواهد داشت. بنابراین مطلوب آدمی در صورتی انجام می پذیرد که غایت آن تحقق پیدا کند. وی انگیزه ی همه ی غایات متوسط را غایت قصوی می داند. وی تردید نکرده در این که سعادت غایت قصوی برای همه ی افعال انسان است.[۶]
۲-۳٫ هدف و معنای زندگی در قرون وسطی
آگوستین قدیس
آگوستین یک فیلسوف مسیحی است. او نیز مانند سایر اندیشمندان یونانی، غایت افعال انسان را سعادت می داند؛ چنان که در سخنان خود می گوید: «خدایا تو را به چه طریق می جویم؟ جست و جوی تو همانا جست و جوی سعادت پر فیض و برکت است. تو را طلب می کنم تا روحم زنده بماند؛ زیرا این روح من است که به بدنم حیات می بخشد و همین روح، حیات خویش را از تو می گیرد. حال این حیات خجسته را از چه طریق باید جست و جو کرد؟ تنها زمانی می توانم خود را مالک به حق آن بدانم که به راستی بانگ برآورم مطلوب خود را به تمامی یافتم. سعادت همین جاست و همگی ما بدون استثنا در تمنای سعادتیم. سعادت حقیقی آن است که در حقیقت به وجد آییم و سرمستی از حقیقت، همانا سروری است که در تو می یابم.»[۷]
۲-۴٫ هدف و معنای زندگی در دوران مدرن
نیچه
نیچه از جمله متفکرانی است که قبل از هر چیز با اعلام «مرگ خدا»، ریشه ی ماوراء الطبیعه را قطع کرد و تمام آموزه هایش، حول محور همین اندیشه ی ماوراء الطبیعی رقم خورد و به همین دلیل است که با داشتن این دیدگاه خاص، ماده باورانه اعلام می دارد: «روزگاری انکار خدا بدترین انکار و گناه بود، اما خدا مرد و در پی آن منکران حیز فنا شدند و اینک انکار زمین، گناهی بس عظیم است.»[۸]
او بهترین نوع زندگی را فقط در رویارویی کامل با خدا و نابودی مطلق آن می داند. وقتی می گوید: «آیا هنوز صدای گورکنانی که قبر خدا را می کنند، نمی شنویم؟ آیا نمی توانیم بوی پوسیدگی تقدس را استشمام کنیم؟ مقدس ترین و قدرت مند ترین چیز در دنیا زیر چاقوهای ما به خون غلطید. آیا هرگز در تاریخ چنین کار بزرگی انجام گرفته است؟»[۹]
بنابراین، در فلسفه ی نیچه، زندگی محوریت دارد. او زندگی را برترین ارزش می داند و از نابود شدن در راه عشق به زندگی نمی هراسد: «من برای زندگی ، هیچ هدفی بالاتر از نابود شدن نمی بینم، نابود شدنی که بعد از صرف تمام نیروهای ذهنی پیش آمده باشد و با کوششی در جهت احراز عظمت.»[۱۰]
۲-۵٫ هدف و معنای زندگی در عالم اسلام
۲-۵-۱٫ کندی