از نظر ملفورد و کامیسکی[۱۸] (۱۹۹۶)، مدیریت سود یک دستکاری آگاهانه و فعال در نتایج حسابداری به منظور ایجاد تغییر در نشان دادن وضعیت تجاری واحد اقتصادی میباشد. (کاشانی پور، ۱۳۸۹)
حسابداری
اسچیپر(۱۹۸۹)مدیریت سود را گزارشگری مالی جانبدارانه و همراه با سوگیری تعریف میکند که بر اساس آن مدیران از روی تعهد و با تصمیم قبلی، در فرایند تصمیمگیری مالی مداخله نموده تا برخی منافع را عاید خود سازند.
دی جورج و همکاران (۱۹۹۹) مدیریت سود را به عنوان نوعی دستکاری مصنوعی سود توسط مدیریت جهت حصول به سطح مورد انتظار سود برای بعضی تصمیمات خاص از جمله پیشبینی تحلیلگران و یا برآورد روند سودهای قبلی برای پیشبینی سودهای آتی تعریف میکند. به نظر ایشان درواقع انگیزه اصلی مدیریت سود، مدیریت تصور سرمایهگذاران در مورد عملکرد واحد تجاری است.
مدیریت سود شکلی از دستکاری سود است که احتمال دارد قابلیت اتکای سود را کاهش دهد. هرچه سودها قابلیت اتکای کمتری داشته باشند، حاوی اطلاعات مفید کمتری نیز هستند. از سوی دیگر، زمانیکه مدیریت سود فرصت طلبانه با بهره گرفتن از سیستمهای نظارتی کنترل شود، سودهای حسابداری قابل اتکاتر بوده و حاوی اطلاعات مفیدتری هستند. (دیچو[۱۹]وهمکاران،۱۹۹۵)
فلسفه مدیریت سود، بهره گیری از انعطافپذیری روشهای استاندارد و اصول پذیرفته شده حسابداری میباشد. البته تفسیرهای گوناگونی که میتوان از روشهای اجرایی یک استاندارد حسابداری برداشت کرد، از دیگر دلائل وجود مدیریت سود میباشد. این انعطافپذیری دلیل اصلی تنوع موجود در روشهای حسابداری است. در زمانی که تفسیر یک استاندارد بسیار انعطافپذیر است، یکپارچگی دادههای ارائه شده در صورتهای مالی کمتر میشود. اصول تطابق و محافظهکاری نیز میتواند باعث مدیریت سود شود.
بارنی[۲۰] و دیگران (۱۹۷۶) مدیریت سود را بدین صورت تعریف کردهاند، مدیریت سود عبارت است از کاهش عمومی در نوسانات سود که به نظر میرسد برای شرکت عادی باشد. به عقیده آنان مدیران برای کاستن از نوسانات سود گزارش شده و افزایش پیشبینی درست جریان وجوه نقد آتی توسط سرمایهگذاران برای هموار سازی سود گام برمیدارند و انتظار میرود این عمل تأثیر مثبتی بر ارزش سهام و عملکرد مدیریت داشته باشد.
تصویر درباره بازار سهام (بورس اوراق بهادار)
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
۲-۲-۲مطلوبیت مدیریت سود
مدیریت سود خوب در برابر مدیریت سود بد
در مدیریت سود بد که در اصل، همان مدیریت سود نامناسب است تلاش میشود عملکرد عملیاتی واقعی شرکت با بهره گرفتن از ایجاد ثبتهای حسابداریمصنوعی یا تغییر برآوردها از میزان معقول، مخفی بماند. برای مثال، هیات اجرائیه یک شرکت ممکن است تأثیرات یک حاشیه سود کم را با ثبت درآمدهای دوره بعد در این دوره کاهش هزینههای مطالبات سوخت شده، افزایش دهند. پنهان کردن روند عملیات واقعی با بهره گرفتن از نهاده های حسابداری مصنوعی و افشاء نشده از مصادیق مدیریت سود بد میباشد که اغلب نیز امری غیر قانونی میباشد. به این دلیل وجود ذخایر مخفی، شناخت نادرست درآمد، قضاوتهای محافظهکارانه، بیش از حد یا کمتر از حد میباشد. در بدترین حالت، اینها به تقلب منجر میشود. در مقابل، مدیریت سود خوب نیز وجود دارد. یک فعالیت عاقلانه و مناسب که بخشی از فرایند مدیریت مالی و ادارهارزش سهامداران میباشد، از موارد مدیریت سود خوب به شمار میرود. مدیریت سود خوب از فرایند روزمره اداره یک شرکت با مدیریت عالی، محسوب میشود، که در طی آن مدیریت،بودجه معقول تعیین می کند، نتیجهها و شرایط بازار را بررسی میکند، در برابر تمامی تهدیدات و فرصتهای غیر منتظره واکنش مثبت نشان میدهد و تعهدات را در بیشتر یا تمامی موارد به انجام میرساند. یک شرکت نیاز به بودجه ریزی، داشتن هدف، سازماندهی عملیات داخلی و ایجاد انگیزه در کارکنانش در کنار ایجاد یک سیستم بازخورد، جهت آگاهی سرمایهگذارانش دارد. رسیدن به نتیجههای با ثبات و قابل پیشبینی در رسیدن به روند مثبت سود با بهره گرفتن از محرکهای طرحریزی و عملیاتی خوب، نه غیر قانونی است و نه غیر اخلاقی. نشانهای از مهارتها و پیشرفت است که بازار در پی آن است و به آن پاداش میدهد.
گاهی اوقات به این مدیریت سود خوب، مدیریت سود عملیاتی گفته میشود (جورج، ۱۹۹۹) که در آن مدیریت اقداماتی را در جهت تلاش برای ایجاد عملکرد مالی با ثباتتر (با بهره گرفتن از تصمیمات قابل قبول و داوطلبانه) انجام میدهد. برای مثال مدیریت ممکن است فعالیت روزانه کارخانه را چند ساعت زودتر تعطیل کند و به کارگران بعد از ظهر مرخصی دهد. این تصمیم به خاطر آن است که آنان به اهداف تولید به خوبی برسند یا به خاطر آن است که سطح موجودی تولید شده به اندازه کافی بالا میباشد و نیازی به موجودی بیشتر نیست. یا اینکه به عکس کارگران را به دلیل نرسیدن به اهداف تولید، تنبیه نماید. تمامی این موارد اتفاق میافتد، تجارت چیزی جز تلاش در رسیدن به اهداف و رسیدن به رشد با ثبات و قابل اتکا در کنار عکسالعمل در مقابل رقبا و توسعه بازار نیست.
یک مدیریت سود خوب، ممکن است تصمیمگیری کند که به اختیار در دورهای که درآمد عملیاتی پایین است، تعدادی از داراییها به فروش رود. شاید شرکت در حال بستن یک قرارداد خوب باشد که در دوره بعد درآمد زایی دارد و نشان دادن این سود در جهت لطمه وارد نکردن به اعتبار شرکت مورد نیاز باشد. در صورت بیان مناسب، روند ایجاد شده، گمراهکننده نخواهد بود. برخی افراد باور دارند که چنین عملی، تصمیمگیری را خدشه دار می کند و کیفیت سود را کاهش میدهد ولی تصمیمگیری بر این پایه استوار است که آیا نتیجههای به دست آمده قابل اتکا است و آیا مبادلهها به گونهای مناسب بیان شده است یا خیر. از این رو میتوان نتیجه گرفت که مدیریت سود، بد نیست، در حقیقت مقولهای مورد پذیرش و مورد نیاز در درون و برون شرکت توسط تمامی صاحبان سود بازار سرمایه میباشد. (سحر سپاسی، ۱۳۸۴)
۲-۲-۳فرضیههای مختلف در مورد مدیریت سود
در ادبیات موجود، فرضیهها و نظریههای متفاوتی برای توضیح مدیریت سود توسط مدیران و پیامدهای آن مورد استفاده قرار گرفته است که عبارت است از: فرضیه مکانیکی، فرضیه بازار کارا . نظریه اثباتی.(دستگیر،۱۳۹۲)
۲-۲-۳-۱ فرضیه مکانیکی[۲۱]
این فرضیه که در دهه ۱۹۶۰ مطرح گردید، بیانگر آن است که اطلاعات حسابداری منبع انحصاری اطلاعات هستند و هیچ جایگزین دیگری برای گزارشهای حسابداری وجود ندارد، و اگر هم وجود داشته باشد، استفاده نمیشود.
بنابرین استفاده کنندگان صورتهای مالی، فقط از گزارشهای مالی شرکتها استفاده مینمایند و سرمایهگذاران صرفاً بر اساس ارزشهای ظاهری منعکس در اطلاعات مالی شرکتها تصمیمگیری میکنند. طبق این فرضیه، سرمایهگذاران میتوانند به طور سیستماتیک به وسیله گزینهها و روشهای حسابداری گمراه شوند. در حقیقت بنای این فرضیه بر عدم کارایی بازار نهاده شده است.(ولکر[۲۲]،۱۹۹۵)
۲-۲-۳-۲فرضیه بازار کارا[۲۳]
فرضیه بازار کارا، پارادایم حاکم بر تحقیقات حسابداری مالی در دهه ۱۹۷۰، بیانگر آن است که قیمتهای بازار تمام اطلاعات در دسترس را بطور کامل منعکس می کند. در شکل نیمه قوی فرضیه بازار کارا گفته میشود که بازار میتواند اثر تغییرات حسابداری مصنوعی (مدیریت سود) را تشخیص دهد، لذا مدیریت نمیتواند با این نوع تغییرات بطور سیستماتیک بازار را گمراه نماید.(ولکر،۱۹۹۵)
مطالعات زیادی وجود دارد که در آن ها از فرضیههای مکانیکی و بازار کارا استفاده شده است، لیکن محققین در تأیید پیشبینیهای هر یک با شکست مواجه شدهاند. همچنین هر دو فرضیه به دلیل ساده بودن مبانی که بر آن ها استوار هستند، مورد انتقار قرار گرفتهاند. (دستگیر،۱۳۹۲)
۲-۲-۳-۳ نظریه اثباتی[۲۴]
نظریه اثباتی انگیرههایی به غیر از انگیزههای مرتبط با بازار سرمایه را برای توضیح مدیریت سود مدیران مطرح مینمایند. بدین منظور، نظریه اثباتی فرضیههای قبلی را نقض نمیکند، بلکه بجای آن، برای بکارگیری گزینههای متفاوت حسابداری، بر انگیزههای قراردادی داخلی شرکت و نظریه نمایندگی تأکید میکند. مطابق نظریه اثباتی حسابداری، از آنجایی که متغیرهای حسابداری مبنایی را برای تصمیمگیری مربوط به تخصیص منابع، جبران خدمات مدیریت و اجتناب از نقض قراردادهای بدهی فراهم میکند، مدیریت میتواند از طریق برآوردها و گزینش رویههای حسابداری سود را مدیریت نموده وبرنتایج و پیامدهای این تصمیمها تأثیر گذارد. (واتس[۲۵] و همکاران،۱۹۷۸)
بنابرین نظریه اثباتی سمت و سوی تحقیقات مدیریت سود را از آزمون انگیزههای مبتنی بر بازار سرمایه به طرف قراردادهای داخلی شرکت و نظریه نمایندگی برای مدیریت سود سوق داد. (نوروش،۱۳۸۸)
لازم به ذکر است مطالعات اخیر درباره مدیریت سود مجدداً تأکید خود را از نظریه اثباتی به سمت انگیزههای بازار سرمایهای تغییر دادهاند. علت این بازگشت این بود که در ابتدای مطرح شده نظریه بازار کارا تصور میشد حداقل سطح نیمهقوی در بازار سرمایه وجود دارد و لذا باید علت انجام مدیریت سود را در جای دیگر جستجو کرد. اما در دهه ۱۹۹۰ شواهد زیادی مبنی بر عدم کارآیی بازار یافت گردید. (دیچو و اسکینر[۲۶]، ۲۰۰۰) از جمله علل مدیریت سود در این دوره میتوان به مطالعه درباره کوششهای مدیران برای تحت تأثیر قرار دادن عرضههای سهام از طریق بیش از واقع نشان دادن سود، افزایش پاداش مدیران و تحت تأثیر قرار دادن عملکرد کوتاه مدت سهام از طریق مدیریت سود و با هدف تحقق بخشیدن به انتظارات تحلیلگران مالی اشاره کرد. (دستگیر،۱۳۹۲)
۲-۲-۴الگوهای مختلف مدیریت سود
۲-۲-۴-۱الگوی بدست آوردن آرامش[۲۷]
در شرایطی که نارضایتی سهامداران از مدیریت به دلیل عدم دستیابی به اهداف آنهاو احتمال برکناری مدیریتوجود داشته باشد ، در این حالت مدیریت سعی میکند که به طرق مختلف همانند فروش داراییهای مستهلک شده ،کاهش ذخیره مطالبات مشکوک الوصول و …سودجاری را بالا برده و عملکرد شرکت را خوب جلوه دهد.این شیوه از مدیریت سود تا حد دستیابی به یک آرامش نسبی اعمال میگردد . لیکن بعد ها آثار زیانبار خود را نشان میدهد. زمانیکه عملکرد شرکت قیمت بازار سهام را توجیه ننماید ، دروغ بودن سود گزارش شده توسط شرکت برملا خواهد گردید و این امر نه تنها ارزش سهام شرکت را کاهش میدهد بلکه بر اعتبار شرکت نیز لطمه میزند . همچنین این الگو می تواند در زمان تغییر مدیرعامل بوجود آید که در آن مدیر جدید در چند ماهه پایان سال مالی سعی می نماید که هزینههای دوره بعد را به دوره جاری انتقال دهد ، زیرا مسئولیت این دوره با مدیر قبلی است . اگر مدیر تشخیص دهد که گزارش زیان به نفع او است زیان زیادی گزارش میکند و بدیهی است که پیامداین عمل افزایش سود گزارش شده دوره بعد خواهد بود.همچنین مدیرانی که سود واقعی آنها کمتر از حداقل حد مشمول پاداش میباشد هزینههای دوره بعد را به این دوره منتقل میکنند و با این کار پاداش دوره بعد خود را افزایش می دهند.(یعقوب نژاد،۱۳۹۱)
۲-۲-۴-۲ الگوی حداقل کردن سود[۲۸]
این الگو ممکن است بر اثر مرافه سیاسی برای شرکت ها در دوره سود آوری بالا حاصل گردد . این الگو روشهای شتابدار شناسایی هزینه تسریع در مستهلک نمودن داراییهای سرمایه ای ،هزینه نمودن مخارج تحقیق و توسعه ، حسابداری تلاشهای موقعیت آمیز در صنایع استخراجی نفت و گاز و سایر رویه های فزاینده هزینه و یا کاهنده درآمد را تجویز می نماید. این الگوی مدیریت سود عمومأ در مورد دو نوع از شرکت ها کاربرد دارد.گروه اول شامل شرکتهایی میشود که حالت انحصاری داشته و به منظور جلوگیری از رقابتی شدن فعالیتشان سعی در جلوگیری از بالفعل شدن سرمایهگذاری های بالقوه دارند . گروه دوم شرکت های عام المنفعه هستند . همانند شرکتهای فعال در صنایع انرژی مانند نفت و گاز و برق و آب و …که افزایش بیش از حد سود میتواند با فشار مردم ، دخالت دولت را در زمینه کاهش نرخ ها به همراه داشته باشد .(یعقوب نژاد،۱۳۹۱)
۲-۲-۴-۳ الگوی حداکثر کردن سود[۲۹]
این الگو برای انگیزههای فرصت طلبانه مدیران برای افزایش پاداش و همچنین برای عدم تخطی از قراردادهای بدهی پیشبینی میگردد، البته باید توجه داشت که در طرح های پاداش دارای سطح حداقل و حداکثر سود مشمول پاداش میباشد . در شرایطی که سود بالاتر از حداکثر مشمول پاداش باشد مدیریت سود در جهت کاهش سود اعمال می گردد.(یعقوب نژاد،۱۳۹۱)
۲-۲-۴-۴الگوی هموارسازی سود[۳۰]
این الگو رایجترین نوع مدیریت سود میباشد و سعی در کاهش نوسانات سود دارد. این الگو به نوعی شامل سه الگوی دیگر میشود، چرا که برای کاهش در نوسانات سود نیاز به معیار میباشد. پس در صورتی که هدف برآورده نمودن خواستههای سهامدارن باشد، سود سهام با قیمت مورد انتظار سهامداران مبنای هموارسازی خواهد بودو در صورتی که این هدف جلوگیری از فعالیت رقبا یا فشار اعمال شده توسط مقررات دولتی باشد حداقل نمودن درآمد معیار خواهد بود و یا زمانیکه مدیران با دید بلند مدت به نتایج عملیات خود مینگرند و مدیران سعی میکنند که همواره سود گزارش شده بیشتر از حداقل و کمتر از حداکثر سود مشمول پاداش گردد، معیار پاداش میباشد.
بنابرین مدیران رسیک گریز ترجیح میدهند حوزه سود گزارش شده و پاداش خود را با نوسان زیاد مواجهنکنند. همچنین نوسان زیاد در سود گزارش شده احتمال تخطی از مفاد قراردادهای بدهی را زیاد می کند که این مطلب نیز انگیزههای هموارسازی سود را به وجود میآورند. از طرفی دیگر هموارسازی سود احتمال برکناری مدیر را کاهش میدهد. در نهایت شرکتها ممکن است از الگوی هموارسازی سود برای اهداف گزارشگری خارجی استفاده نمایند. این روش میتواند اطلاعات درونی سازمان را به بازار انتقال دهد و قدرت و پیشبینی سودهای آتی را از طریق هموارسازی افزاینده سود، بر قیمت سهام تأثیر بگذارد.(یعقوب نژاد،۱۳۹۱)
۲-۲-۵انگیزههای مدیریت سود
درگیر شدن با مسأله مدیریت سود برای شرکتها کار خالی از مخاطره نیست. مخاطراتی چون مخدوش شدن اعتبار شرکتها و مدیران عامل و خطر داد خواهی از آن ها (این مورد بیشتر در مورد تقلب رخ میدهد) از این قبیل است. بنابرین منطق حکم میکند تنها هنگامی اقدام به مدیریت سود شود که انگیزه کافی برای آن وجود داشته باشد و منافع این کار از هزینهها و مخاطرات آن بیشتر باشد. انگیزههای مدیریت سود را میتوان در دو دسته کلی طبقهبندی کرد.(دستگیر،۱۳۹۲)
۲-۲-۵-۱انگیزههای مربوط به منافع شرکت
آنچه در این نوع انگیزهها دارای اهمیت و اولویت است، خود شرکت میباشد. به عبارت دیگر محرک و هدف اصلی مدیریت سود در این نوع انگیزهها عبارت است از بقای شرکت، ایجاد وضعیت نقدینگی و اعتباری مناسبتر شرکت، تحمل هزینههای کمتر و در یک کلام بهبود وضعیت شرکت. در ادامه انواع مختلف این انگیزهها تشریح میگردد:
افزایش بازده سهام: نتایج بسیاری از تحقیقات حاکی از اثبات این انگیزه برای مدیریت سود است. شرکتها میتوانند اول جهت ایجاد یک جریان با ثبات سود، به منظور تأثیرگذاری مساعد بر بازده سهام و کاهش ریسک شرکت، و دوم توانایی مقابله با ماهیت ادواری بودن سود و جلوگیری از کاهش احتمالی همبستگی بازده مورد انتظار شرکت با بازده مجموعه بازار، اقدام به مدیریت سود کنند. (بیدلمن،۱۹۷۳) همچنین برخی تحقیقات،از دستیابی به انتظارات تحلیلگران برای بهرهمندی از بازده سهام بالاتر، به عنوان انگیزه مدیریت سود یاد شده است.(اجینکیا،۲۰۰۵) در ایران نیز در بررسی رابطه بین هموارسازی و سود بازده شرکتها، برخی از تحقیقات به وجود رابطه معنادار و برخی دیگر به عدم وجود رابطه منجر گردیده است.
شرایط تأمین مالی بهتر: شرکتها میتوانند برای نشان داده تصویری بهینه و بهتر از آینده شرکت، قبل از مراجعه به بازار سرمایه برای تأمین مالی، اقدام به مدیریت سود کنند. با مدیریت سود افزاینده و هموارسازی سود شرکتها خواهند توانست ریسک سرمایهگذاری سرمایهگذاران را کاهش داده و لذا سرمایهگذاران به بازده کمتری قانع خواهند شد.بنابرین هزینه سرمایه شرکت کاهش خواهد یافت. به علاوه با مدیریت سود، تقاضا برای سرمایهگذاری در شرکت افزایش یاقته و از یک طرف قیمت سهام یا اوراق بدهی افزایش یافته و از طرف دیگر هزینه انتشار، تبلیغات و غیره برای تأمین مالی کاهش مییابد. تحقیقات پیشینیان نشان میدهد که شرکتهای با نیاز تأمین مالی، بیشتر احتمال دارد که اقدام به مدیریت سود کنند. (فرن و همکاران،۱۹۹۴)
افزایش قیمت در عرضه نخستین سهام: قیمت سهامی که برای نخستین باز عرضه میشود، مشخص نیست. حال پرسش اینجاست که چگونه ارزش این سهام تعیین میگردد. پاسخ احتمالی میزان تقاضا برای سهام مذکور در بازار است و این تقاضا نیز بستگی به برداشت بازار از وضعیت آتی شرکت دارد. اما چه اطلاعاتی به بازار (سرمایهگذاران) در تعیین وضعیت آتی شرکت کمک میکند؟ هیوز[۳۱] (۱۹۸۶) با تجزیه و تحلیلی ثابت کرد اطلاعاتی مانند سود خالص میتواند نشانه و علامت خوبی برای سرمایهگذاران در تعیین ارزش شرکت باشد.(دستگیر،۱۳۹۲) اینگونه نتایج، این احتمال را به ذهن متبادر میسازد که شرکتها میتوانند سود گزارش شده در برگه پذیره نویسی سهام را مدیریت نمایند. در عمل نیز اعمال این نوع مدیریت سود در تحقیقات مختلف به اثبات رسیده است.(فرن،۱۹۹۴)
عدم تخلف از قراردادهای بدهی: معمولاً اعتبار دهندگان در مورد بازپرداخت شدن اصل و سود منابعی که در اختیار شرکتها قرار میدهند، دارای ریسک هستند. عموماً برای کنترل چنین ریسکی، اعتبار دهندگان در قرارداد فیمابین با شرکت خواهان وضع مفادی میگردند. به عنوان مثال سرمایه در گردش یا نسبت جاری شرکت نباید از حد معینی کمتر شود و یا نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام نباید از حد مشخصی فراتر رود، در غیر اینصورت شرکت متحمل هزینههایی خواهد گردید، به عنوان مثال اختیار شرکت در پرداخت سود به سهامداران کاهش یافته و یا مختل میگردد. همانطور که ملاحظه میشود از یک طرف مبنای رعایت یا عدم رعایت مفاد قراردادهای بدهی، اعداد حسابداری است و از طرف دیگر نقض این قراردادها میتواند برای شرکتها هزینههای سنگینی به بار آورد و اختیارات مدیر را کاهش دهد. بنابرین، انگیزه اعمال مدیریت سود فراهم میگردد.(واتس و همکاران،۱۹۷۸)
انگیزه سیاسی: برخی از شرکتها از دیدگاه سیاسی در معرض دید بیشتری قرار دارند. این شرکتها از نظر علت جلب توجه به سه دسته تقسیم میگردند. دسته اول شرکتهایی بسیار بزرگ هستند، علت جلب توجه به این شرکتها این است که فعالیت آن ها بر عده زیادی از افراد اثر میگذارد. دسته دوم شرکتهایی هستند که در صنایع استراتژیک فعالیت میکنند، مانند شرکتهای نفت و گاز. در نهایت دسته سوم شرکتهایی هستند که حالت انحصاری یا شبه انحصاری دارند. شرکتهای فوق خواستار نوعی مدیریت سود هستند که کمتر آن ها را در معرض دید مردم قرار دهد. جونز[۳۲] (۱۹۹۱) در تحقیقی بر روی نمونهای از شرکتهای بزرگ به این نتیجه رسید که این شرکتها برای کاهش دادن سود به میزان زیادی از اقلام تعهدی استفاده میکنند. همچنین کاهان[۳۳] (۱۹۹۲) در تحقیق بر روی نمونهای از شرکتها که به روش انحصاری عمل میکردند به این نتیجه رسید که این شرکتها برای کاهش دادن سود به مقدار زیادی اقلام تعهدی استفاده میکنند. تحقیق هان و وانگ[۳۴] (۱۹۹۸) بر روی شرکتهای نفتی در طی جنگ خلیج نشان داد شرکتها جهت اجتناب از هزینههای سیاسی و مقررات دولت، سود را به وسیله مدیریت اقلام حسابداری کاهش دادند.(دستگیر،۱۳۹۲)
کاهش مالیات: مسلماً کاهش دادن میزان مالیات برای شرکتها بسیار مطلوب بوده و شرکتها انگیزه زیادی دارد که از هر راه ممکن از جمله مدیریت سود(کاهنده) به این هدف دست یابند. اما باید توجه داشت که بستر اعمال مدیریت سود، سیستم و اعداد حسابداری است. به عبارت دیگر هنگامی مدیریت سود میتواند در میزان پرداخت مالیات مؤثر باشد که برای محاسبه مالیات، از اعداد بیرون آمده و از سیستم حسابداری استفاده شود. اما اگر قوانین مالیاتی اختیاراتی به مدیران حسابداری مالیاتی ندهد، کارایی مدیریت سود در این حوزه کاهش مییابد. به عنوان مثال اگر قوانین مالیاتی تنها استفاده از یک روش استهلاک و یک روش ارزشیابی موجود کالا را مجاز بداند، مدیریت قادر نیست به وسیله تغییر رویه در این روشهای حسابداری مدیریت سود کند. بنابرین میزان کارایی مدیریت سود در کاهش مالیات بستگی به میزان تأثیرپذیری محاسبه مالیات از اعداد حسابداری دارد.(افلاطونی،۱۳۸۵)
اطلاع رسانی به سرمایه گذاران: استفاده از مدیریت سود برای انتقال اطلاعات به سرمایهگذاران از دید تئوری بازار کارا مورد تردید به نظر میرسد، زیرا از دید سرمایهگذاران در هنگام ارزشیابی ارزش شرکت، انتخاب سیاستها و رویههای حسابداری را برسی می کند. اما کارایی بازار به اطلاعات در دسترس عموم مرتبط میباشد. بنابرین اگر مدیریت سود بتواند اطلاعات درون سازمانی را آشکار نماید میتواند نقش آگاهی دهندگی گزارشگری مالی را افزایش و روی قیمت سهام تأثیر بگذارد. مدیرات شرکتها بیشترین اطلاعات درون سازمانی را دارند. اگر سود گزارش شده بهترین برآورد مدیران از وضعیت آتی شرکت باشد و بازار را از این طریق آگاه سازد قیمت سهام به سرعت این اطلاعات درون سازمانی را در خود منعکس می کند، بنابرین استفاده مطلوب از مدیریت سود میتواند نقش اطلاعاتدهی گزارشهای حسابداری را افزایش دهد. (افلاطونی،۱۳۸۵)
قوانین و مقررات: شرکتها ممکن است جهت شمول و یا عدم شمول بعضی قوانین دولتی اقدام به مدیریت سود کنند. هاو[۳۵] و همکاران (۲۰۰۵) با انجام مطالعهای در کشور چین دریافتند در پاسخ به قانونی که بیان میداشت شرکتهایی که خواهان انتشار اوراق قرضه و سهام هستند باید حداقل به اندازه %۱۰ سرمایه، بازده سالیانه کسب کنند، مدیریت سود افزاینده توسط شرکتها اعمال میگردید. (دستگیر،۱۳۹۲)
۲-۲-۵-۲ انگیزههای مربوط به منافع شخصی
آنچه در این نوع انگیزهها دارای اهمیت است، منافع افرادی درون شرکت میباشد و نه خود شرکت. به عبارت دیگر هدف مدیریت سود در این نوع انگیزهها عبارت است از کسب پاداش، اعتبار، امنیت شغلی و در یک کلام کسب منافع اشخاصی در شرکت.مباحث نظریه نمایندگیدر این نوع انگیزهها خود نمایی میکند. در ادامه انواع مختلف این انگیزهها تبیین میگردد.
افزایش پاداش: در تئوری نمایندگی برای غلبه بر مشکل تضاد منافع بین مالک و مدیر، یکی از راه های پیشنهادی جهت همسو کردن منافع، وضع پاداش است، بدین ترتیب که هرچه مدیر بیشتر در جهت اهداف شرکت (سودآوری) تلاش کند، پاداش بیشتری دریافت خواهد کرد. به علاوه یکی از مبناهای اندازهگیری تلاش مدیر در جهت اهداف شرکت، سود شرکت است و از آنجایی که سود، از اعداد برآمده از سیستم حسابداری است. مدیر انگیزه کافی برای مدیریت سود را خواهد داشت.(افلاطونی،۱۳۸۵)
اعتبار، سرمایه انسانی و امنیت شغلی مدیر: بازار کار داخلی و خارجی مدیریت، بسته به برداشتن از موفقیت یا عدم موفقیت مدیر در شرکت که میزان اعتبار، حقوق و پاداش وی را تعیین میکند. از طرفی، ارقام حسابداری بطور مستقیم و یا غیر مستقیم در برداشت بازار کار از موفقیت یا عدم موفقیت مدیر در شرکت، اثر گذار است. همچنین ارقام حسابداری میتوانند بصورت مستقیم یا غیر مستقیم بر تصمیمات سهام داران و هیات مدیره برای تجدید یا خاتمه مدیریت مدیر عامل اثر گذار باشد. بنابرین، مدیر انگیزه کافی برای مدیریت سود را دارد. (دستگیر،۱۳۹۲)
انگیزههای درون شرکتی: اگر شرایط کاری افراد در درون شرکت متأثر از اعداد حسابداری باشد، انگیزه کافی برای مدیریت سود فراهم میگردد. به عنوان مثال در یک شرکت ممکن است به منظور جلوگیری از انحراف بودجه و دستیابی به استانداردهای عملکرد مورد نظر، گزارشهای مالی دستکاری شود.
تغییر دادن مدیر اجرایی شرکت: در سال آخر حضور مدیر عامل در شرکت، احتمالاً انگیزه مدیریت سود افزاینده وجود دارد، زیرا از طرفی مدیر عامل میخواهد با گزارش نمودن سود بیشتر از واقع، پاداش خود را به حداکثر برساند و از طرفی دیگر مدیر با این کار میخواهد احتمال کسب جایگاهی در هیئت مدیره را پس از کنارهگیری از سمت مدیرعاملی افزایش دهد به علاوه طبق فرضیه «افق دید کوتاه مدت» مدیر در حال برکناری این انگیزه را دارد تا با افزایش سود گزارش شده در سال پایانی حضور خود در شرکت، به پاداش بیشتری دست یافته و شهرت و اعتبار خود را نیز افزایش دهد. این در حالی است که اگر مدیر افق دید بلند مدت داشته باشد، اثر بلند مدت اقلام تعهدی اختیاری بر سود نزدیک صفر خواهد بود. اما وقتی مدیر بر مقطع برکناری نزدیک میشود، اثرگذاری معکوس اقلام تعهدی اختیاری به دوران مدیر عامل بعدی منتقل میگردد. در تحقیقات زیادی وجود مدیریت سود افزاینده در سال آخر مدیر عامل در شرکت گزارش گردیده است. به علاوه در سال تغییر مدیر عامل، هنگامی که مدیرعامل جدید در جایگاه مدیریت قرار میگیرد، احتمالاً تمایل دارد در سال اول حضور خود در شرکت، مدیریت سود کاهنده انجام دهد، زیرا میخواهد نشان دهد مدیر عامل قبلی، شرکت را در وضعیت بدی به او تحویل داده است. به علاوه از آنجایی که عملکرد سال اول مبنایی است برای پاداش مدیر در سالهای بعد،مدیران تمایل دارند عملکرد سال اول را ضعیف نشان دهند. ضمناً با توجه به ماهیت برگشت پذیری اقلام تعهدی، با مدیریت سود کاهنده در سال تغییر مدیرعامل، زمینه برای مدیریت سود مثبت در سالهای بعد فراهم میگردد. در تحقیقات زیادی وجود مدیریت سود کاهنده در سال تغییر مدیریت در شرکت، گزارش گردیده است.(دستگیر،۱۳۹۲)
۲-۲-۶اقلام تعهدی
تجزیه و تحلیل مدیریت سود غالباً بر استفاده مدیریت از اقلام تعهدی تأکید دارد. قضاوتهایی که بوسیله مدیران به کار برده میشود بر گزارشهای مالی تأثیر گذار است و معمولاً از طریق بخش تعهدی سود انجام میگیرد، زیرا قابلیت تحریف و اعمال قضاوت در مورد بخش نقدی سود خیلی کمتر از بخش تعهدی میباشد. فرض میشود که سود به روشی قابل پیشبینی و در جهت رسیدن به اهداف خاصی مدیریت میشوند(خدامی پور،۱۳۸۹).جونز (۱۹۹۱) تفاوت بین سود و وجه نقد حاصل از عملیات را به عنوان اقلام تعهدی شناسایی کرده است.
اسلون[۳۶] (۱۹۹۶)، اقلام تعهدی را به عنوان تغییر در سرمایه در گردش غیر نقدی منهای هزینه استهلاک تعریف نموده است. تعریف اسلون از تعریف هیلی[۳۷] (۱۹۸۵) نشأت گرفته است و دقیقاً با تعریف اقلام تعهدی عملیات استفاده شده در بیانیه استاندارد حسابداری مالی شماره ۹۵ (صورت جریانات نقدی) مطابقت دارد. برای دستیابی به یک اندازه جامع از اقلام تعهدی عنوان میشود که صورت عدم استفاده از حسابداری تعهدی (استفاده از حسابداری نقدی) تنها حسابهای نقدی در ترازنامه منعکس میشود. لذا گزارش سایر حسابهای دارایی و بدهی دیگر در ترازنامه نتیجه بکارگیری حسابهای تعهدی است، بنابرین اقلام تعهدی بیانگر تغییر در تمام داراییهای غیر نقدی منهای تغییر در تمام بدهیها است.
اقلام تعهدی خود به دو دسته اقلام تعهدی اختیاری و اقلام تعهدی غیر اختیاری قابل تقسیم میباشند، اقلام تعهدی اختیاری عبارتست از اقلام تعهدی که مدیریت میتواند کنترلهایی را روی آن ها اعمال نماید و قابل اعمال نظر توسط مدیریت هستند و بر اساس سلیقه و انتخاب مدیریت ثبت میشوند. بر خلاف اقلام تعهدی اختیاری، اقلام تعهدی غیر اختیاری به واسطه مقررات سازمانها و دیگر عوامل خارجی محدود هستند و قابل اعمال نظر توسط مدیریت نیستند.(مدرس،۱۳۸۸)
برای شرح اینکه این اقلام چگونه ممکن است در مدیریت سود مورد استفاده قرار گیرند از رابطه ذیل استفاده میکنیم:
خالص اقلام تعهدی اختیاری(-)+خالصاقلام تعهدی غیراختیاری(-)+جریان وجه ناشیازعملیات = سود خالص
برای تشریح موضوع یک مثال در زیر ارائه میگردد:
جریان وجه ناشی از عملیات طبق صورت جریان وجود نقد ۱۰۰۰
کسر میشود: هزینه استهلاک (۵۰)
اضافه میشود: افزایش در خالص حسابهای دریافتنی در طی دوره ۴۰
اضافه میشود: افزایش در موجودیهای طی دوره ۱۰۰