در یک بررسی مقایسه ای روشن می شود که قرآن گزینشی عمل کرده و اجمالا میتوان پی برد که قرآن طوفان را محدود به منطقه معینی میداند، و کتاب مقدس مو به مو و با جزییات داستان را نقل نموده و گستره آن را تمام جهان میداند. صرفنظر از مثال مذکور، داده های تاریخی نیز ممکن است گاهی موید قرآن باشند و گاه کتاب مقدس. اما اینکه کدام روایت صحیح است نیاز به شواهدی بیرون از متن مقدس دارد که البته در بیشتر موارد نمیتوان به نتیجه درخور رسید.
در همین گزینه اخیر (توجه به داده های غیر اسلامی) مهمترین مساله توجه به دیدگاه قرآن به متن مقدس مورد مقایسه است. برای مثال قرآن به تایید و تصدیق اجمال کتاب مقدس اهتمام دارد. اما زمانی که متن مورد مقایسه کتاب مقدس یکی از نحلههای “ادیان شرک آلود” باشد، از سوی قرآن نه تنها هیچ گونه تاییدی یافت نخواهد شد، بلکه ممکن است گونه ای از انکار نیز در آن یافت شود.
بنابر این در قرآنپژوهی مقایسه ای، علاوه بر موارد پیشگفته دیدگاه خود قرآن نسبت به متن مقدس مقابل نیز از اهمیتی بسزا برخوردار است.
۱۲-۳- ادبیات تحقیق در کتاب مقدس
تحقیقات در زمینه کتاب مقدس یا همان Bibliology سابقهای دیرینه دارد و به صورت جدی دست کم سابقه آن به پانصد سال پیش و نخستین ترجمههای کتاب مقدس از لاتین به انگلیسی باز میگردد. این تحقیقات که با رویکرد مدرن بیشتر عنوان Biblical Criticism را یدک میکشد عبارت است از مطالعه و تحقیق درباره نوشتههای کتاب مقدس، مطالعاتی که در پی داوریهای ظریف و دقیق درباره این نوشتههاست. واژه Criticism نیز از واژه یونانی Krino، به معنای”داوری کردن”،”تمیز دادن”، یا دقت در ارزیابی یا داوری گرفته شده است.[۲۹] بنابراین، نقادى کتاب مقدس ضرورتا با همه دریافتهایى که از قدیم پذیرفته شده اند، در تعارض نیست، بلکه بدین معنا است که فى الجمله برخى از تفاسیر سنتى، به صورتى درست بر کتاب مقدس مبتنى نیست و اگر واقعیات کتاب مقدس درست بررسى شوند، تفاسیر جدیدى مطرح خواهند شد.[۳۰]
مطالعات کتاب مقدس در دو حیطه کلی متنی و محتوایی صورت گرفته است. مطالعات متنی شامل موارد زیر است:
نقد نسخه شناختی، نقد تاریخی، نقد زبان شناختی، نقد سبک شناختی، نقد شکلی، نقد سنت شناختی، نقد ویرایشی و نقد قانونی.
مطالعات محتوایی نیز در سه حیطه کلی بررسی اخلاقی داستانهای مشایخ و انبیا، کتاب مقدس و علم، نقد تاریخی و معجزات منقول در کتاب مقدس جریان دارد.
این که هدف از این بررسیها چیست و آیا همان مطالعات سنتی در باب کتاب مقدس است همان گونه که قرآن مطالعه می شودیا خیر؟ باید در جای خود پاسخ گیرد. اما اجمالا باید گفت که این مطالعات غیر از تفاسیر سنتی کتاب مقدس است که البته امروزه هم کاربرد دارد. زیرا در تفاسیر[۳۱] سنتی مانند آنچه اریگن، جروم و ترتولیان و سایر آباء کلیسا بدان مشغول بودند بیشتر دغدغه تفسیر و تاویل متن به چشم میخورد، امری که از آغازین روزهای شکل گیری سنت تفسیری پا به عرصه وجود گذاشت و تا به امروز ادامه دارد.
در اینجا نیز منظور از کتاب مقدس و کتاب مقدس پژوهی اعم از Bibliology و Biblical Criticism میباشد و از هر دو فرایند در مسیر فهم بهتر «ارجاعات قرآن به عهدین» استفاده خواهد شد.
علاوه بر این توجه به یک مساله مهم در این باب ضروری به نظر میرسد و آن تفاوت نظر بین کتاب مقدس و قرآن در یک زمینه است. محققان اسلامی قرآن را به صورت لفظ و معنا وحی از سوی خدا میدانند. اما در مورد کتاب مقدس جریان متفاوت است. زیرا بسیاری از محققان مسیحی بین وحی و الهام تفاوت قائل شده و در نتیجه تفسیر کتاب مقدس متفاوتی ارائه می کنند.
معنی دقیق و تحت اللفظی الهام، دمیدن است. کلمهای که در کتاب دوم تیموتائوس ۳: ۱۶ به الهام ترجمه شده است در متن یونانی Theopneustos میباشد. این کلمه مرکب از دو جزء Theos به معنی “خدا” و Pneo به معنی “دمیدن” تشکیل شده و مجموعا به معنی “خدا دمید” است.[۳۲]
اصطلاح الهام در ادبیات مسیحی به نوعی تجلی خداوند (اقنوم سوم یعنی روحالقدس)، در افراد پاک تفسیر شده است و در حقیقت نوعی “روشنشدگی” تلقی میشود. بنابر این، دریافت الهام هرگز به معنی آن نیست که خداوند، با افراد الهام یافته از طریق صدا سخن گوید.[۳۳]
برخی منابع فارسی، میان الهام و وحی، تفاوت قائل شده اند. در این نگاه الهام، به معنی هدایت روحالقدس و وحی به معنی تجلی خداوند (که کاملترین شکل آن در مسیح تحقق یافته) دانسته شده است.[۳۴]
اما به نظر میرسد این تفاوتگذاری چندان صحیح نباشد. حقیقت آن است که این دو کلمه همواره به جای یکدیگر به کار میرود. نمونههایی از این گونه استعمال را میتوان در کتاب دوم سموئیل ۲۳: ۱، زکریا ۹: ۱، امثال سلیمان ۱۶: ۱۰، اشعیا ۱۳: ۱ و… یافت. بنابر این استعمال رایج کتاب مقدسی واژه وحی، همان مفهوم الهام است.[۳۵]
افزون بر کتاب مقدس، در کتب و منابع الهیاتی نیز استفاده از کلمه وحی در همان مفهوم الهام، بسیار رایج است.[۳۶] جیمس انس، دانشمند و الهیدان مسیحی، به روشنی دو کلمه وحی و الهام را دارای مفهوم یکسان دانسته و هر دو را همان عمل روحالقدس در افراد میشمارد.[۳۷] بنابر این تفاوت گذاشتن میان این دو کلمه را میتوان ناشی از اشتباه در ترجمه واژه Revelation دانست.
واژه مذکور به معنی کشف یا انکشاف خداوند میباشد که مفهومی رایج، شناخته شده و در ادبیات مسیحی پر کاربرد میباشد و به روشنی با الهام و وحی، متفاوت است.
به نظر میرسد مراد از کلمه وحی در کلام کسانی که میان وحی و الهام، تفاوت قائل شده اند همین مفهوم اخیر یعنی کشف و انکشاف خداوند است.
انبیاء الهی، در وهله نخست به عنوان دریافت کنندگان الهام الهی شناخته میشوند. آنان با دریافت الهام از سوی خداوند، مأموریت مییافتند تا از سوی خداوند با مردم سخن بگویند. البته علاوه بر انبیا، دیگر کسان، همانند کاهن و مزمورخوان نیز گاهی از سوی روحالقدس الهام دریافت میکرده اند.[۳۸]
گذشته از افراد صالح، گاه افراد شرور نیز الهام الهی را دریافت میکرده اند. بنابر این الهام الهی هرگز به معنی تقدس فرد نیست. نمونههایی از الهام به افراد غیر صالح را میتوان در مورد قیافا، شائول و بلعام یافت.[۳۹]
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
۱۲-۴- دیدگاه های مختلف در مورد الهام
در مورد چگونگی الهام، میان الهیدانان مسیحی، اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. به برخی از این نظرات اشاره می شود:
۱٫ خداوند در الهام، کلمه به کلمه، مطالب خود را بیان می کند و شخص الهام یافته حتی در انتخاب کلمات نیز نقشی ندارد.
این همان دیدگاهی است که ریشه های آن را در کلام ربیهای یهودی و از جمله فیلون اسکندرانی میتوان یافت. فیلون بر این عقیده بود که خداوند، کاتبان کتابهای مقدس را چون ابزارهایی بیاراده برای انتقال اراده الهی، به کار گرفته است.[۴۰] این نظریه، که قائل به “دیکته شدن” الهام است بعدها توسط آبای کلیسا نیز پذیرفته شد.[۴۱]
مطابق این دیدگاه، کتاب مقدس که الهام الهی است، چون کلمه به کلمه از سوی خداوند دیکته شده است، خالی از هر گونه تناقض و اشتباه (حتی ظاهری) خواهد بود. پاپ لئوی سیزدهم در تبیین خطاناپذیری نوشتههای الهامی، اظهار میدارد:از آنجا که روح القدس، نویسندگان را همانند ابزار به کار گرفته است ما نمیتوانیم خطای این نویسندگان را پذیرا شویم.[۴۲]
۲٫ برخی دیدگاهی کاملا متفاوت را نیز اتخاذ کرده اند. “هردر” دانشمند قرن هجدهم میلادی، بر این عقیده بود که الهام، هرگز یک عطیه الهی نیست بلکه صرفا دستاوردی بشری است.از نگاه وی، مفهوم الهام را باید در معنایی گستردهتر دریافت. شعر، نقاشی و رمان نیز به همان معنی الهامی هستند که کتاب مقدس، الهامی میباشد.[۴۳]
۳٫ دیدگاه دیگر در مورد الهام آن است که این عطیه با پر شدن از روحالقدس صورت میپذیرد. بنابراین آنچه را در مورد کتاب مقدس، میبینیم هرگز اختصاص به آنان ندارد و هر فرد ایمانداری حتی در زمان حاضر نیز می تواند ملهم واقع شود.[۴۴]
۴٫ نظریه دیگری که در مورد الهام ارائه شده آن است که در الهام، فقط مفهوم (و نه کلمات)، الهامی میباشند.[۴۵]
در تحقیق حاضر سعی بر آن است تا از دیدگاه های مورد قبول مسیحی در این زمینه پیروی شود؛ یعنی دیدگاهی که کتاب مقدس را با لفظ و معنا الهام از سوی خدا میداند و رویکردی که آن را صرفا الهامی معنوی و محتوایی میداند.
۱۲-۵- ادبیات تحقیق تطبیقی در کتاب مقدس
دائره المعارف Merriam-Webster معتقد است که پژوهش در کتاب مقدس عبارت است از مطالعه و بررسی آموزههای الهیاتی کتاب مقدس.[۴۶] اما زمانی که سخن از تحقیق تطبیقی در کتاب مقدس طرح می شود باید قدری از این فراتر رفت. بررسی تطبیقی کتاب مقدس در حقیقت زیرشاخه دین پژوهی و الهیات تطبیقی است.
الهیات تطبیقی، رشتهای علمی و آکادمیک است که میکوشد میان مدعیات مربوط به معناداری و حقیقت در فضای کثرگرایی دینی و مدعیات مربوط به معناداری و حقیقت در تفسیرهای نوین یک سنت دینی، همبستگیهای انتقادی دوسویه برقرار نماید.[۴۷]
ادبیات تطبیقی کتاب مقدس نیز شاخهای از الهیات تطبیقی است که نیازمند شناخت و آشنایی با آموزهها و سنت دینی دیگر ادیان از خلال تجربیات و آموختههای آنهاست.[۴۸] در پژوهش تطبیقی کتاب مقدس بررسی مفاهیم کتاب مقدسی با توجه و در قبال بررسی همان مفهوم در دین دیگر کاویده می شود. به لحاظ ساختاری نیز سیر تکوین و تطور آن مفهوم در متون مقدس مورد مقایسه بررسی می شود.
در این مجال “ارجاعات قرآن به عهدین” که یکی از یکی از کلیدیترین مفاهیم موجود در قرآن است را از یک سو در کتاب مقدس نسبت به قرآن مورد پژوهش نظری و کاربردی قرار داده و از سوی دیگر قرآن را از این منظر که ارجاعات فراوانی را بارها در به کتاب مقدس بکار برده واکاوی میکنیم.
ارجاعات قرآنی
منظور از ارجاعات قرآنی به عهدین مواردی است که قرآن در تبیین موضوع یا مسالهای و یا برای مثال آوردن از اقوام گذشته و یا کتب گذشته در آیات مصون از خطایش به ارائه شاهد از کتب گذشته می کند. قرآن از این باب بهره فراوان برده و در نقل بسیاری از موضوعات خویش به کتب پیشینیان اشاره کرده و بدانها ارجاع داده است. برای نمونه قرآن زمانی که درصدد بیان آینده جهان و سرنوشت حاکمان زمین است در ایه صد و پنجم از سوره انبیاء میفرماید: « وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»(و هر آینه در زبور- کتاب داوود- پس از ذکر- تورات، یا پس از یاد این امت در زبور- نوشتیم که زمین را بندگان نیک و شایسته من به میراث مىبرند). یا در موردی کلیتر زمانی که قرآن به بیان حکم روزه می پردازد در آیه صد و هشتاد و سوم از سوره بقره میفرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»( اى کسانى که ایمان آوردهاید، روزه بر شما نوشته و مقرر شده همان گونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرر شد، شاید (روحتان نیرومند شود و از هواهاى نفسانى) پرهیز کنید).
برای روشنتر شدن بحث ارجاعات قرانی به عهدین به تفسیر علامه طباطبایی ذیل آیه صدو پنجم سوره انبیاء نظری خواهیم داشت: «ظاهرا منظور از” زبور” آن کتابى است که به حضرت داوود نازل شد چه در جاى دیگر نیز آن را به این نام اسم برده و فرموده:” وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً”. بعضى از مفسرین گفتهاند مراد از آن قرآن است. بعضى دیگر گفتهاند مراد از آن مطلق کتبى است که بر انبیاء نازل شده و یا بر انبیاء بعد از موسى نازل شده. ولى هیچ دلیلى بر آن وجوه نیست. بعضى از مفسرین گفتهاند مراد از” ذکر” تورات است به دلیل اینکه خداى تعالى آن را در دو جاى از این سوره ذکر نامیده یکى در آیه” فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ” دوم در آیه” وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ”. و بعضى دیگر گفتهاند منظور از” ذکر” قرآن است به دلیل اینکه خداى عز و جل آن را در چند جاى از کلامش ذکر نامیده. و بنا بر این قول، آن وقت بعد از قرآن بودن زبور با اینکه قبل از آن نازل شده عیبى ندارد چون مراد از بعدیت، بعدیت رتبى است نه زمانى. بعضى دیگر گفتهاند مراد از آن لوح محفوظ است. ولى این قول صحیح نیست.[۴۹]
در نتیجه چنان که مشاهده شد در قرآن، سنتِ ارجاع به عهدین وجود دارد و این مساله را به روشنی میتوان از تفاسیر مفسرین شیعی نیز دریافت.
۱۳-۱- قرآن و ادیان
قرآن در تعامل با دیگر ادیان از یک سو اصل توحیدی و خواستگاه مشترک این ادیان را تایید کرده و از سوی دیگر موارد انحراف از مسیر حق و برخی از کژیهای موجود در میان پیروان را نکوهش کرده است. برای هر دو نگرش مذکور آیات فراوانی در قرآن دیده می شود:
۱- دسته نخست آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه همه ادیان الهی از یک منبع سرازیر شده و از یک آبشخور و سرچشمه زلال؛ همگی در پی توحید کلمه و کلمه توحید و عمل صالح خالصانه و آراستگی به مکارم اخلاق هستند؛ بی هیچ اختلافی در اصول کلی یا در فروع جزئی مانند:
شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَن یَشَاء وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیبُ
آیینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود؛ و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که: دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت مى کنید! خداوند هر کس را بخواهد برمىگزیند، و کسى را که به سوى او بازگردد هدایت مىکند.»[۵۰]
« قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»
بگویید: «ما به خدا ایمان آوردهایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید ، و (همچنین) آنچه به موسى و عیسى و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در میان هیچ یک از آنها جدایى قائل نمىشویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم؛ (و تعصبات نژادى و اغراض شخصى، سبب نمىشود که بعضى را بپذیریم و بعضى را رها کنیم.)» [۵۱]
« إِنَّ هَذَا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولَى*. صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى»
این دستورها در کتب آسمانى پیشین (نیز) آمده است، در کتب ابراهیم و موسى.[۵۲]
« قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَهٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»
بگو: «اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم؛ و بعضى از ما، بعضى دیگر را -غیر از خداى یگانه- به خدایى نپذیرد.» هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!»[۵۳]
علاوه بر این، آیات پرشمار دیگری نیز وجود دارد که نه تنها این ادیان را تایید کرده، بلکه خاستگاه مشترک آنها و قرآن را نیز یادآور میگردد.[۵۴]
۲- اما دسته دیگر آیاتی است که به نکوهش پیروان این ادیان در کج روی و انحرافات عقیدتی پرداخته است. در ادامه به برخی از این آیات اشاره می شود:
« وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»
یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصارى کفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنى است که با زبان خود مىگویند، که همانند گفتار کافران پیشین است؛ خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف مىیابند؟![۵۵]
« وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ»
یهود و نصارى گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان (خاصّ) او هستیم.» بگو: «پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات مىکند؟! بلکه شما هم بشرى هستید از مخلوقاتى که آفریده؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، مىبخشد؛ و هر کس را بخواهد (و مستحق بداند)، مجازات مىکند؛ و حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، از آن اوست؛ و بازگشت همه موجودات، به سوى اوست.»[۵۶]
« وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»
آنها گفتند: «هیچ کس، جز یهود یا نصارى، هرگز داخل بهشت نخواهد شد.» این آرزوى آنهاست! بگو: «اگر راست مىگویید، دلیل خود را (بر این موضوع) بیاورید!»[۵۷]
در همین راستا قرآن کریم برخی از اهل کتاب به ویژه قوم یهود را، به ویژگیهایی از قبیل دروغگویی (آلعمران:۳ و [۵۸]۷۸)، حیلهگری (بقره: ۶۵ـ۶۶[۵۹])، دنیا طلبی (بقره: [۶۰]۹۶) و دهها صفت ناپسند دیگر از جمله تحریفگری وصف میکند.[۶۱]
۱۳-۲- قرآن و مسیحیت
مسیحیت در قرآن کریم جایگاه ویژهای دارد؛ یکی از بارزترین نمودهای این امر وجود سورهای بنام حضرت مریم سلام الله علیها ،مادر حضرت عیسی ع، میباشد. از دیگر نشانهها میتوان به روایت داستان اصحاب کهف که در میان جامعه شرکآلود دوران “دقیانوس” به مسیحیت گرویدند و نیز آیاتی که مستقیما به نقل قول از عیسی ع می پردازد، اشاره کرد.
از یک نگاه کلی قرآن در پرداخت مسیحیت به دو شیوه عمل کرده است. از یک سو مسیحیان را انسانهایی توصیف کرده که مومنان را دوست دارند:« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ» بطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهى یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانى مىیابى که مىگویند: «ما نصارى هستیم»؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادى عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبّر نمىورزند[۶۲]، به پیروی از حق نزدیکند: « وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ» و هر زمان آیاتى را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده بشنوند، چشمهاى آنها را مىبینى که (از شوق،) اشک مىریزد، بخاطر حقیقتى که دریافتهاند؛ آنها مىگویند: «پروردگارا! ایمان آوردیم؛ پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمره یاران محمد) بنویس![۶۳] و خدا نیز به ایشان پاداش شایستهای عطا خواهد نمود:« فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاء الْمُحْسِنِینَ» خداوند بخاطر این سخن، به آنها باغهایى از بهشت پاداش داد که از زیر درختانش، نهرها جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است جزاى نیکوکاران![۶۴].
اما در مقابل و در سری دیگری از آیات به نکوهش اشتباهات ایشان می پردازد. قرآن اعتقاد به الوهیت عیسی بن مریم ع و تثلیث را کفر دانسته:« لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ وَقَالَ الْمَسِیحُ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ الْجَنَّهَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنصَارٍ* لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَهٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ یَنتَهُواْ عَمَّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» آنها که گفتند: «خداوند همان مسیح بن مریم است»، بیقین کافر شدند، (با اینکه خود) مسیح گفت: اى بنى اسرائیل! خداوند یگانه را، که پروردگار من و شماست، پرستش کنید! زیرا هر کس شریکى براى خدا قرار دهد، خداوند بهشت را بر او حرام کرده است؛ و جایگاه او دوزخ است؛ و ستمکاران، یار و یاورى ندارند. * آنها که گفتند: «خداوند، یکى از سه خداست» (نیز) بیقین کافر شدند؛ معبودى جز معبود یگانه نیست؛ و اگر از آنچه مىگویند دست بر ندارند، عذاب دردناکى به کافران آنها (که روى این عقیده ایستادگى کنند،) خواهد رسید.[۶۵] مسیحیانی را که به تثلیث و الوهیت حضرت عیسی ع معتقدند را به استغفار و بازگشت بسوی خدا فرا میخواند:« أَفَلاَ یَتُوبُونَ إِلَى اللّهِ وَیَسْتَغْفِرُونَهُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» یا به سوى خدا بازنمىگردند، و از او طلب آمرزش نمىکنند؟ (در حالى که) خداوند آمرزنده مهربان است. [۶۶]، تذکر میدهد که حضرت عیسی مانند دیگر فرستادگان خدا بشر و پیامبری بیش نیست:« مَّا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَهٌ کَانَا یَأْکُلاَنِ الطَّعَامَ انظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الآیَاتِ ثُمَّ انظُرْ أَنَّى یُؤْفَکُونَ» مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده (خدا) بود؛ پیش از وى نیز، فرستادگان دیگرى بودند، مادرش، زن بسیار راستگویى بود؛ هر دو، غذا مىخوردند؛ (با این حال، چگونه دعوى الوهیّت مسیح و پرستش مریم را دارید؟!) بنگر چگونه نشانه را براى آنها آشکار مىسازیم! سپس بنگر چگونه از حق بازگردانده مىشوند! [۶۷]و در نهایت ایشان را از غلو در دین برحذر میدارد: « قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ» بگو: «اى اهل کتاب! در دین خود، غلوّ (و زیاده روى) نکنید! و غیر از حق نگویید! و از هوسهاى جمعیّتى که پیشتر گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند و از راه راست منحرف گشتند، پیروى ننمایید!»[۶۸].
۱۳-۳- قرآن و یهودیت
قرآن کریم برای تفکیک بین نژاد یهودیان و آیین یهودیت از دو اصطلاح «الیهود» و «بنی اسرائیل» استفاده میکند به این صورت که هر گاه میخواهد از اولاد حضرت اسحاق نام ببرد و آنان را از جهت نژادی و قبیلگی مورد اشاره قرار دهد، از نام بنی اسرائیل استفاده میکند[۶۹] و هر گاه میخواهد از این افراد به عنوان پیروان یک آیین نام ببرد از اصطلاح «الیهود» بهره میگیرد.[۷۰] بنابراین در قرآن مشکل اختلاط مباحث نژادی و دینی اولاد حضرت اسحاق وجود ندارد لکن به این نکته باید توجه کرد که آیین یهود از دو دیدگاه میتواند مورد توجه واقع شود.
دیدگاه اول این است که دین یهود یا دینی که بر حضرت موسی علیه السلام نازل شده و از سوی پیامبران دیگر تشریح گردیده، دینی آسمانی بود و قبل از نزول دین حضرت عیسی بر همگان واجب بود که از آن تبعیت کنند. دیدگاه دوم به این منظر توجه دارد که بعد از نزول دین اسلام و تبلیغ آن توسط حضرت محمد (ص) آیین یهود نمیتوانست پاسخگوی بشر باشد و تحریفهای به وجود آمده آن را بی اعتبار و بی ارزش ساخته بود. شاید بتوان ادعا کرد که پیروان هیچ آیینی به اندازه یهودیان مورد خطاب قرآن قرار نگرفته است. در قرآن کریم حدود هشت بار کلمه «الیهود»، ذکر شده است و همچنین سه بار نیز از کلمه «هوداً» استفاده شده، اما پرشمارترین کلمه، نام «بنی اسرائیل» میباشد که تقریبا چهل و یک بار در قرآن آمده است. این موارد غیر از اشارههایی است که قرآن نسبت به حضرت موسی، یوشع، جالوت، داود، سلیمان و سایر پیامبران بنی اسرائیل دارد و هم چنین غیر از مواردی است که به کتابهای مقدس یهود و احبار و بزرگان این قوم اشاره میکند. از جمع بندی اشارهها و تصریحات قرآن میتوان نتیجه گرفت که خداوند به قوم بنی اسرائیل دین و آیینی فرستاده بود که در آن احکام الهی بیان شده بود، ولی بنی اسرائیل به همه آن عمل نکرده آن را تحریف کردند.[۷۱] این آیین و دین تحریف شده در آیات متعددی مورد اشاره قرار گرفته و تحریفات آن بیان شده است.
روش تحقیق
در این قسمت سعی بر آن است تا روش انتخابی در این تحقیق و نیز چارچوب نظری بحث مورد نظر به خوبی شرح داده شده و مراد از مقایسه و چگونگی اجرای آن در خلال پایان نامه بیان شود.
۱۴-۱- روش شناسی تحقیق
در روش شناسی باید به برخی سوالات پاسخ داده شود که عبارتند از اینکه محقق منابع را چطور یافته و چگونه به آنها دسترسی پیدا کرده است، منابع را چگونه و با چه رویکردی مطالعه نموده، چگونه محتوای مورد نظر را از منابع استخراج کرده و چگونه آنها را به عنوان پایان نامه روی کاغذ آورده است.
۱۴-۲- چگونگی دسترسی به منابع