بزهکاری زنان و اهمیت آن
زنان در جهان امرز بیش از نیمی از جمعیت انسانی را شامل می شوند ولی هنوز جزء یکی از آسیب پذیرترین گروه های جامعه به حساب می آیند. انحرافات اجتماعی به ویژه انحراف زنان، سلامت و امنیت روانی- اجتماعی جامعه را تهدید می کند. جامعه برای بقا و پایدری خود باید تدابیر مناسبی برای جلوگیری از انحرافات زنان بزهکار و اقدام هایی برای بازپروری آن ها به عمل آورد و این امر مستلزم شناخت عوامل زمینه ساز و تشدید کننده گرایش به انحرافات است.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
به طور کلی زمانی که بزهکاری مورد بررسی قرار می گیرد، در حقیقت کلیه پدیده های اقتصادی، فرهنگی، بهداشتی، سیاسی، مذهبی، خانوادگی و مانند آن را در جامعه شمال می شود (ستوده، ۱۳۸۵).
عکس مرتبط با اقتصاد
اهمیت بزهکاری زنان را به طور خلاصه می توان چنین بیان کرد و دلایلی را در این خصوص بر شمرد:
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.
جایگاهی که زن به عنوان همسر و مادر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران دارد.
حدود نیمی از پیکره اجتماع را زنان تشکیل می دهند و ربع قرن اخیر هم حضور زنان در عرصه های علمی بیشتر شده و به تبع آن حضور اجتماعی زنان هم افزایش یافته است. این امر نشانگر آن است که بر خلاف اکثر جوامع اسلامی دیگر، زنان در جامعه ایران منفعل نبوده بلکه کنشگر هستند، یعنمی تصمیم می گیرند که این تصمیم می تواند مربوط به جرم باشد.
افزایش حضور اجتماعی زنان در جامعه اعم از مجامع دولتی، نهاد های مدنی و مشاغل آزاد که این حضور اجتماعی زمینه تنش اصطکاک منافع با دیگران را ایجاد می کند که به تبع آن تغییراتی در نرخ بزهکاری زنان ایجاد می شود.
بالا رفتن نرخ بزهکاری زنان، در سال های اخیر ملاحظه می شود که حضور زنان در برخی جرائم افزایش یافته میزان بزه دیدگی آنان نسبت به گذشته فزونی داشته است.
مشارکت زنان در جرائمی که تا کنون مختص مردان تلقی می شد؛ امروز زنان حتی در جرائم تروریستی جرائم خشونت آمیز نیز مشارکت می کنند.
دلیل دیگر اینکه کشور ایران از نظر جغرافیایی در چهار راه اروپا، آسیا و آفریقا قرار دارد، این وضعیت خود باعث ایجاد تنوع فرهنگی در کشور ما شده و این تنوع فرهنگی باعث تنوع دیدگاه نسبت به زن شده است از این رو زنان جامعه ما با نوعی تکثر فرهنگی رو به رو هستند و این تنع خرده فرهنگ ها باعث ایجاد تفاوت هایی در نرخ بزهکاری بزه دیدگی زنان می شود.
در دهه های اخیر، سازمان ملل متحد، قطعنامه ها و اسناد چندی را در جهت احیاء و تقویت حقوق زنان ثصویب کرده است، مثلا در اعلامیه جهانی حقوق بشر سال ۱۹۴۸، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی سال ۱۹۹۶ – که ایران هم به آن ملحق شده است- به برخورد برابر زنان تاکید شده است. پس اسناد مذکور جزء منابع فرا ملی حقق ایران بوده و طبق ماده ۹ قانون مدنی قابل استناد می باشند. این ملاحظات بین المللی خود دلیلی دیگری برای پرداختن به موضوع بزهکاری زنان می باشند (نجفی ابرند آبادی، ۱۳۸۴).
خصوصیات بزهکاری زنان
اولین خصوصیت بزهکاری زنان، شیوه مشارکت زنان در جرم می باشد. ارتکاب جرائم توسط زنان غالبا همراه دیگران و به صورت معاونت است حتی در برخی از جرائم، زنان نقش وسایل ارتکاب جرم دارند مانند قاچاق مواد مخدر و کالا که از زنان به عنان رابط یا باربر استفاده می شود (نجفی ابرند آبادی، ۱۳۸۴).
ویژگی دوم بزهکاری زنان، میزان کم تکرار جرم در زنان بزهکار است (نجفی ابرند آبادی و هاشم بیگی، ۱۳۹۰).
از دیگر ویژگی های قابل بحث بزهکاری زنان، حضور اندک زنان در پدیده مجرمانه است، که البته این موضوع خود علل مختلفی دارد، اولا از لحاظ جسمی، زنان ناتوان هستند و دوران بارداری، قاعدگی سبب می شود تا نتوانند بسیاری از جرائم را انجام دهند و همچنین از لحاظ روانی، بالا بودن عامل احساس و عاطفه در زنان، ترس، داشتن روحیه صلح جویانه و توجه بیشتر زنان به جنبه های معنوی و معتقدات مذهبی، عاملی جهت جلوگیری از ارتکاب بزه است. علل دیگری نیز هست که نشان می دهد زنان هم مانند مردان مرتکب جرم می شوند اما کشف نمی شود یا به صطلاح رقم سیاه جرم زنا بسیار بالاست و از جمله دلایل آن این است که اکثر شاکیان در مورد زنان از شکایت خود صرف نظر می کنند، شرکاء معاونین جرم معمولا مسئولیت جرم زنان را به عهده می گیرند، پلیس، داد سراها و دادگاه ها نسبت به جرم زنان ارفاق می کنند، برخی از جرائم مانند سقط جنین و اعمال منافی عفت آن قدر مخفیانه است که احتمال دستگیری مجرمین بسیار ادنک است و زرنگی، تبحر، فرم و شکل لباس زنان مانع از کشف جرائم آنان است (دانش، ۱۳۸۱).
“البته باید خاطر نشان کرد که از بین این ویژگی ها، فقط ویژگی اخیر هنوز کاملا وجود دارد، یعنمی درصد کم زنان در میان بزهکاران شناخته شده. در عوض، سایر خصوصیا بزهکاری زنان، امروزه در حال از بین رفتن است، میزان طفل کشی و مسموم کردن که ز جرائم زنانه محسب می شد یا به سطح پایینی تنزل پیدا کرده است یا به لحاظ جرم زدایی از سقط جنین در برخی کشور ها، دیگر جرم محسوب نمی شد. در خصوص تمایل زنان به معاونت در جرم، این تمایل در قلمرو جرائم علیه اشخاص و جرائم علیه اخلاق و عفت عمومی صداق است و بالاخره در خصوص تکرار جرم، میان بزهکری زنان و بزهکاری مردان شباهت وجود دارد (دانش، ۱۳۸۱). این در حالی است که گسن معتقد است نرخ تکرار جرم در زنان بالاتر از نرخ تکرار جرم در مردان می باشد ( کی نیا، ۱۳۸۸).
هویت
ویلیلم جیمز هویت را مفهوم مشخصی می داند که فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و این مفهوم از تجربه ی تداوم و تمایز حاصل می گردد: یعنی خود در طی زمان یکسان باقی می ماند و در عین حال از دیگران متمایز است ( محسنی، ۱۳۸۳).
مساله خود شناسی یکی از مسائل مورد توجه بشر در طول تاریخ بوده است. بحث خود شناسی از دیرباز در حوزه ی فلسفه، عرفان و ادیان مطرح بوده و نهایتا در روان شناسی جدید مورد بحث قرار گرفته است. علم روان شناسی، موضوع خودشناسی را با اصطلاحاتی نظیر خود و جنبه های مختلف آن و نیز اصطلاح “هویت” مورد توجه قرار داده است. اختصاص یه مرحله ی مهم تحول “من” تحت عنوان “هویت در برابر آشفتگی” نقش جایگاه این مفهوم را در تشکیل شخصیت برجسته می سازد (رحیمی نژاد، ۱۳۸۰)؛ اریکسون هویت را به این این دلیل بر واژه هایی مانند خود و من ترجیح می دهد که تاکید آن بر فرد و جنبه های درونی شخصیت است.
هویت از جمله موضوعاتی است که امروزه مد نظر روان شناسان، جامعه شناسان و سیاست مداران است که هر کدام به تبع ارتباط خود با این موضوع به آن می پردازند. برای روان شناسان آن چه اهمیت دارد، ثبات هویت افراد و کسب هویت موفق و گذر موفقیت آمیز از بحران هویت است ( گیدنس، ۲۰۰۱).
اریک فروم در باب اهمیت موضوع هویت اظهار می دارد: هر انسانی مایل است هویت خاصی داشته باشد، از این رو می کوشد که خود را دریابد و بشناسد. در عین حال می خواهد فردی باشد ممتاز و برای رسیدن به به این مقام خود را به شخص یا گروهی از اشخاص نسبتا ممتاز مرتبط می کند و یا به اصطلاح، خویشتن را با آن ها همانند می سازد تا به واسطه ی امتیاز شخصی که آن فرد یا آن گروه ها دارند تا حدی صاحب تشخیص و امتیاز گردد (شرفی، ۱۳۸۱).
دیدگاه برزونسکی
طبق دیدگاه برزونسکی، هویت در یک کنش متمادی با جهان فیزیکی و اجتماعی رشد می کند و این فرایند رشدی در قالب ساخت های شناختی ظاهر می شود. بر اساس نظر برزونسکی هویت اساسا یک نظریه راجع به خویشتن است که شامل فرضیات، ساختار ها و قیاس های منطبق با افراد است. نظریه های خویشتن عمکردی کارکردگرایانه دارند، از این حیث که آن ها به عنوان چارچوب حل مساله و تفسیری عمل می کنند که بایستی هنگام مواجهه با مسائل زندگی جهت حفظ کارآمدی فرد مورد نظارت قرار گرفته، ارزیابی شوند و در صورت نیاز اصلاح شوند. افراد در چگونگی ارزیابی، استفاده و اصلاح هویتشان متفاوتند. این روش های متفاوت برخورد و هدایت موضوعات مربوط به هویت به عنوان سبک های هویت معرفی می شوند (فیلیپس[۲۴]، ۲۰۰۸)
برزونسکی الگویی را مطرح کرده است که به تفاوت در فرایند های شناختی – اجتماعی جوانان در ساخت، نگهداری و انطباق هویت خودشان تاکید دارد (برزونسکی[۲۵] و کوک[۲۶]، ۲۰۰۵). این الگوی شاختی
– اجتماعی به تفاوت برجسته در درگیری و یا اجتناب افراد از تکالیف مختلف چون تصمیم گیری، حل مسائل شخصی و موضوعات هویت اشاره می کند. این سبک هویت دارای سازه کارهایی است که اطلاعات و تجارب مرتبط با خود را کد گذاری، پردازش و سازمان دهی و مرور می کند. فرایند های متفاوت فرض شده حداقل در سه سطح (اطلاعاتی، هنجاری و سردرگم – اجتنابی) به کار می رود. اکثرا اجزای اساسی آن ها شامل پاسخ های شناختی – رفتاری خاصی است که افراد در زندگی روزمره خود به کار می برند. انتظار شکست، رفتار های نا مناسب و راهبرد های خود معلولیتی با عزت نفس پایین، خود پنداره بی ثبات و سطح بالای واکنش های افسردگی مرتبط است (برزونسکی و کوک، ۲۰۰۰).
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
برزونسکی اشاره می کند که همه نوجوانان عادی ( ۱۸ سال به بال) از لحاظ شناختی آمادگی استفاده از هر سه راهبرد شناختی – اجتماعی را دارند و تفوت معناداری بین عملکرد هوشی و آزمون تحصیلی پیدا نشده است. تفاوت موجود در استفاده از راهبرد های مختلف به عوامل انگیزشی افراد مانند تقاضاهای محیطی، پیامده ای گذشته و قابل پیش بینی، میزان درگیری شخصی، انتظارات فرهنگی و اجتماعی، ترجیحات سبک شناختی، خود پنداره و خود کارآمدی آن ها بر می گردد ( برزونسکی و کوک، ۲۰۰۵).
در مدل های سبک هویت برزونسکی به سه سبک هویت متمایز اشاره شده است، که عبارتند از سبک اطلاعاتی، هنجاری، سبک سردرگم – اجتنابی، که این سبک ها ناشی از استراتژی حل مسالها مکانیسم های مقابله ای است. در واقع این نظریه عنوان می کند که افراد از یکی از این سبک ها جهت اداره کردن موقعیت های روزانه استفده می کنند. برزونسکی (۲۰۰۳)، اعتقاد دارد که افراد به طور فعال قادر به انتخاب یکی از این سه سبک می باشند:
سبک هویت اطلاعاتی، ظاهرا سازگارانه ترین سبک می باشد و در واقع یک استراتژی حل مساله و یا مکانیسم کنار آمدن برای اداره ی موقعیت های روزانه است. یک اکتشاف فعال و تعهد منعطف، نیاز برای شناخت و سطح بالایی از خود پنداری است.
سبک هنجاری، بر اساس تقلید و تبعیت از افراد مهم در زندگی فرد بنا شده است و شامل یک دیدگاه بسته ذهنی، غیر منعطف و یک خود پنداری ثابت و سرکوب کننده ی اکتشاف است. این افراد تمایل به درخواست کمک و مشاوره از افراد برجسته و مهم زندگی خود و حرکت بر روی استاندارد ها دارند و آن ها از برخورد با اطلاعاتی که با خود پنداره شان تعارض دارد، اجتناب کرده و حد الامکان در مقابل تغییرات مقاومت می کنند.
سبک سردرگم – اجتنابی، سمبل برخورد طفره آمیز و مسامحه در مشکلات است، یک استراتژی متمرکز بر هیجان که با سطح پایینی از تعهد و اعتماد به نفس و بی ثباتی خود پنداره همراه می باشد. این افراد معمولا توجه کمی به آینده و یا نتایج طولانی مدت انتخاب هایشان دارند، شاید بتوان گفت که آن ها درگیر یک اکتشاف سازمان نا یافته و تصادفی هستند ( شوارتز، ۲۰۰۱).
رویکرد ساختن گرایی
رویکرد ساختن گرایی خود، ریشه در دیدگاه “فرد همچون دانشمند” دارد که در این دیدگاه افراد با جستجوی اطلاعات و حل مساله به صورت انتقادی، فرضیه هایی را درباره ی جهان اطراف خود ایجاد کرده و ارزیابی می کنند (کورتینر، برمن، ایتیل و ویلیامسون، ۲۰۰۱).
در دیگاه ساختن گرایی، اکتشاف[۲۷] هویت به عنوان فرایندی شناخت محور، شامل بررسی و توجه بی غرضانه و مستدل شق های مختلف ارائه شده ی خارجی است (برمن و همکاران، ۲۰۰۱؛ برزونسکی و کوک، ۲۰۰۵). در این رویکرد اکتشاف موثر هویت هم شامل سبک شناختی – اجتماعی و هم کفایت در حل مساله است. سبک شناختی – اجتماعی به رویکرد نوعی فرد در برابر انتخاب های مربوط به هویت در زندگی او اشاره دارد، که افراد مختلف دارای تمایل نسبی به سه سبک ذیل هستند:
اکتشاف: تمایل به مشخص کردن و مرتب کردن از بین راه های گوناگون مربوط به آینده.
تمامیت[۲۸]: تمایل به انتخاب یک راه حل آسان در سریع ترین حالت ممکن.
اجتناب[۲۹]: تمایل به طفره رفتن کلی از فرایند تصمیم گیری ( برزونسکی و کوک، ۲۰۰۵).
بر طبق دیدگاه ساختن گرایی، افراد مقش فعالی در شکل گیری هویت خودشان از طریق اعمال، تفسیر ها و تفکرات و هماهنگی خودشان دارند. یک ساختن گرایی افراطی این دیدگاه را به این شکل می پذیرد که امکان وجود هر نوع خود واقعی را انکار کند و در نتیجه خلق یک هویت را به عنوان یک عمل واقعی اراده آزاد می بیند (احمدزاده، ۱۳۸۶).
در دیدگاه هم ساختن گرایی کرتینز ( شوارتز و کرتینز، ۲۰۰۵)، افراد فعالانه از میان شقوق مختلف هویت یکی را بر می گزینند و در برابر انتخاب خویش و نتایج آن مسئولیت دارند. بنابراین افراد ایجاد کننده ی تحول خویشتن هستند.
رویکرد اکتشافی هویت
طبق دیدگاه واترمن[۳۰]، جستجوی شخص برای هویت، تلاش برای شناسایی توانایی هاست که با خود واقعی مطابق است. این استعاره که در اینجا برای رشد هویت به کار رفته، یک «استعاره کشف» است تا یک «استعاره ساخت».
طبق استعاره کشف، هر شخص توانایی هایی دارد، گر چه ممکن است نا شناخته باشد، اما نیاز به آشکار شدن و عمل بر روی آن ها را دارد. برای بسیاری از افراد کار شناسایی و عمل بر روی این توانایی ها کار آسانی نیست، چرا که با بحران هویت رو به رو هستند ( احمد زاده، ۱۳۸۶).
رویکرد اکتشافی خود ریشه در نظریه ی مازلو[۳۱] (۱۹۸۶) درباره خود شکوفایی دارد. در این رویکرد هویت شامل سه سطح پردازش فعال است که این سطح به صورت پیوسته رشد کرده و با سطح قبلی ترکیب گردیده و یکی م شود. سه سطح اکتشاف خود شامل جریان، اکتشاف شخصی و خود شکوفایی هستند (شوارتز، ۲۰۰۱؛ به نقل از خباز، ۱۳۸۹).
دیدگاه اریکسون
اریکسون یکی از روانکاوانی است که معمولا به “روان شناسان خود” معروفند. این روان شناسان برای فعالیت و کارکرد “ایگو” که در فارسی به “خود” ترجمه شده است، اهمیتزیادی قائلند و از جمله خصوصیات بارز نظریه اریکسون توجه به حساسیت و اهمیت «هویت خود» در انسان است (شاملو، ۱۳۹۰).
از نظر اریکسون هویت یک سازه روان- اجتماعی است که شامل طرز فکر، عقاید فرد و نحوه ی ارتباط با دیگران است. اریکسون هم ابعاد اجتماعی، هم ابعاد فردی را در مبحث هویت مد نظر قرار می دهد (شوارتز، ۲۰۰۲).
به طور کلی تحقیقات اریکسون در سال های ۱۹۵۹، ۱۹۶۸ و ۱۹۸۰ و نوشته های او در باره ی شکل گیری هویت در پهنه ی نظریه ی عمر شخصیت او، دو جنبه فعال درباره ی افراد به دست می دهد: اولین جنبه به یک احساس هویت فردی واضح توسط فرد اشاره دارد، که این جنبه از تشکیل هویت در نوجوان شامل سه امر اساسی است:
الف) نوجوان احساس ثبات و تداوم کند، یعنی درک کند که در طول زمان همان شخصی است که قبلا بوده است.
ب) افراد جامعه و دیگران او را شخصی با ثبات بشناسند، یعنی نوجوان باید بتواند تصور با ثباتی از خود به محیط ارائه دهد.
ج) او باید بر اساس شواهد عینی و اطلاعات ملموسی که از محیط دریافت می کند به ثبات شخصیت خود و تداوم آن اطمینان پیدا کند (شاملو، ۱۳۹۰).
اریکسون، هویت سازمان یافته را حاصل تلاش بر روری هویت از دوران کودکی تا به امروز می داند. در هویت موفق، فرد به شناسایی ایده آل هایش می رسد، در حالی که در هویت سردرگم، فرد توانایی رشد و تولید یک مجموعه از ایده آل ها را که جزء اساسی هویت بزرگسالی است را ندارد. طبق نظر اریکسون در شکل گیری هویت فرد، عوامل متعددی در طول مدتی که فرد به بزرگسالی می رسد، نقش دارند. از بین عوامل مختلف، او نقش اشتغال و ایدئولوژی در شکل گیری هویت فرد را برجسته می داند. در واقع به نظر او با توجه به چگونگی اشتغال و ایدئولوژی در افراد می توان پی برد که فرد هویت شکل گرفته و محکمی دارد یا خیر و این همان نمود رفتاری هویت است (بهبودی، ۱۳۸۸).
مفهوم دیگری که در حوزه ی هویت توسط اریکسون مطرح می شود، تعهد است. او تعهد را ظرفیت پیگیری بی کم و کاست ارزش ها، آرمان ها و روابط پایدار می داند. بنابر این افراد با هویت مستحکم فعالانه خود را با حیطه های اجتماعی و مشکلات رشی منطبق کرده و در تلاشند تا در قبال تصمیمات مهم زندگی فعالانه تلاش نمایند تا به تصمیم گیری درست برسند و نسبت به آن نیز احساس تعهد می نمایند (اریکسون، ۱۹۹۳؛ به نقل از خباز، ۱۳۸۹).
دیدگاه مارسیا
به دنبال اریکسون (۱۹۶۴)، جیمز مارسیا (۱۹۹۳) حالات هویت خود را به عنوان سبک ها و راهبرد هایی برای تجارت نوجوانان در زمینه جستجوی هویت مطرح کرد. مارسیا این ساختار های پویا برای ایجاد تمایز را به کمک دو مفهوم اساسی در نظر گرفت. یکی اینکه آیا یک جستجوی فعال برای انتخاب هویت وجود داشته یا دارد و دیگر اینکه آیا درصدی از احساس تعهد نسبت به هویت موجود است یا خیر؟ مارسیا بر اساس فهمی که از چگونگی پاسخ دادن به سوالات به دست می آید قضاوت می کند که فرد در چه منزلتی از میان منزلت های چهار گانه ی سردرگمی، دنباله روی، بحران زدگی و هویت یافتگی قرار دارد. علاوه بر این، حوزه های مختلفی چون شغل، مذهب، سیاست، نقش های جنسی و روابط بین فردی در ارزیابی حالات هویت مورد استفاده قرار می گیرند. از سوی دیگر حوزه های دیگری چون خانواده و والدین، تقدم و برتری خانواده در مقابل خط مشی فردی نیز افزوده شده اند (شکرایی، ۱۳۸۰).
به اعتقاد جیمز مارسیا هویت، سازمان درونی، خود جوش و پویاست که از سائق ها، توانایی ها، باور ها و تجارب گذشته فرد نشات می گیرد.
همان طور که گفته شد مارسیا با الهام از نظریه اریکسون، چهار نوع هویت دست یافته است. هویت های چهار گانه او لزوما مراحل مختلفی از یک زنجیره رشدی نیستند، ولی در عین حال ماهیت ثابتی نداشته و ممکن است به مرور دستخوش دگرگونی شند ( احدی و جمهری، ۱۳۸۴).
چهار منزلت هویتی به ترتیب ضعیف ترین سطح قدرت من عبارتند از:
سردرگمی هویت: افراد با هویت سردرگم، عزت نفس، خود فرمانی و خود کنترلی پایین تری نسبت به وضعیت های دگر نشان می دهند. بر خلاف نوجوانان با هویت موفق که اطلاعات جدید را جستجو می کنند، نوجوانان با هویت سردرگم از اطلاعات به هر نوعی که شده، اجتناب می کنند و در مورد مسائل و مشکلات، تصمیم گیری را به تاخیر می اندازند و فاقد احساس مسئولیت هستند ( دوریز[۳۲]، ۲۰۰۴).
مثال) وقتی از مهری پرسیدند در مورد نقش های جنسی غیر سنتی چه نظری دارد، جواب داد: نمی دانم، این برای من اهمیت چندانی ندارد (قره گوزلو، ۱۳۸۸).
دنباله روی (هویت پیش رس): گروه دنباله دار از نظر تعهد به اهداف و برنامه های زندگی در سطح بالایی قرار دارد ولی فاقد تجربه بحران هویت است. منزلت دنباله رو برای بسیاری از افراد نقطه شروع تحول به شمار می رود. چنان چه فرد درصدد اکتشاف یا تجربه بحران هویت بر آید. به هر حال منزلت دنباله رو از یک نظام آموزشی و اهداف واحدی پیروی می کنند که معمولا بر گرفته از نظام ارزشی والدین آن هاست (آرچر[۳۳]، ۱۹۹۴؛ به نقل از رحیمی نژاد، ۱۳۷۹).
مثال) وقتی از لیلا پرسیدند تا کنون عقاید سیاسی خود را مورد بازنگری قرار داده است، در جواب گفت: نه، واقعا خانواده ما در این مسائل خیلی اتفاق نظر ندارند (قره گزلو، ۱۳۸۸).
بحران زدگی (هویت زود رس): اصولا بحران زدگی یک منزلت هویتی است که فرد در آن به یک راه حل شخصی دست نیافته است و ممکن است چند سال در این منزلت به سر برد. در این منزلت هویتی، فرد تلاش می کند تا با انتخابات و تعهد نسبت به شغل، نوع رابطه با دیگران و مکتب عقیدتی از میان انتخاب های ممکن به هویت خود شکل دهد (آرچر، ۱۹۹۴؛ به نقل از رحیمی نژاد، ۱۳۷۹).
مثال) وقتی از مریم پرسیدند تا به حال در مورد عقاید مذهبی خود تردید کرده است، پاسخ داد: بله، حدس می زنم اکنون مشغول همین کار هستم و نمی توانم بفهمم با این همه موجودات شرور در این جهان چگونه ممکن است خدایی وجود داشته باشد (قره گزلو، ۱۳۸۸).