آموزهها و پیام های آیه فوق این گونه است که : فرعون به دلیل مغرور بودن به سرکشی برخاست و به حضرت موسی(ع) گفت : من پروردگار بزرگتر هستم، غافل از اینکه نمیدانست خدای موسی برترین و بیشترین قدرت را دارد، در حالی که فرعون خودخواه بود و ادعای خدایی کرده در واقع هیچ حد و حدودی نمیشناخت به گونه ای که خودش را خدای والاتر و بلکه خدای خدایان مینامید.
و در نهایت مزه همه اعمال خود را چشید و به هلاکت دنیا و آخرت رسید و به فرجامی عذاب آلود مبتلا شد و لهذا انسانها باید از این داستان پند گیرند که مبادا به عاقبت سرکشانی مانند فرعون دچار شوند.
« اِنَّ اللهَ یأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسانِ و إیتاءِ ذی اَلقُربی وَ ینهی عَنِ الفَحشاءِ وَ اَلمُنکَرِ وَ اَلبَغی یعِظکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرونَ، در حقیقت خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش به خویشاوندان فرمان میدهد و از کار زشت و ناپسند و ستم باز میدارد، به شما اندرز میدهد باشد که پند گیرید»(قرآن کریم، ترجمه بحرانی، النحل/ ۹۰)
ابن بابویه در معانی الاخبار ذیل آیه آورده است که :
« عمرو بن عثمان تیمی گوید : جمعی از یاران امیرالمؤمنین در موضوع مروت (مردانگی، جوانمردی، نرم دلی) با هم به گفتگو پرداخته بودند که حضرت تشریف آورد: فرمود : چرا آن را از قرآن فرانگرفته اید؟ عرضه داشتند یا امیرالمؤمنین در کجاست؟ فرمود: در قول خدای عزوجل (ان الله یَأمُرْ بِالْعَدلِ وَ الإِحْسان، خداوند به شما دستور میدهد عدل و احسان را شیوه خود سازید، پس عدل همان انصاف و رعایت حق و احسان بخشش و تفضل از حق خویش میباشد» (ابن بابویه، ۱۳۷۷: ۱۲۶)
«اعتقاد ما درباب عدل آن است که حق تعالی ما را به عدل مأمور فرموده و خود معامله با ما، به ما فوق عدل یعنی تفضل نموده.» (ابن بابویه، ۱۳۷۱: ۸۲)
با دقت در مفهوم این آیه آگاه میشویم که پایه های دین مقدس اسلام بر اساس دادگری، عدالت، احسان، و نیکوکاری بنا شده است. صفات زشتی همچون ستمگری، و زشت کاری را طرد و نامقبول دانسته و عبرتی است برای انسان که از کارهای زشت و حرام دوری گزیند زیرا اجرای عدالت در همه شئون حکومت، به عنوان یک وظیفه اخلاقی و دینی مورد توجه بوده و نیکوکاری، عدالت، و کمک به بینوایان در کنار هم زیبا و پسندیده و ستوده بوده و سبب پاک شدن اعضا و جوارح انسان از گناهان پنهانی و آشکار میشود، مانند « ذی القربی» که در آیه فوق به آن اشاره شده نزدیکان فقیر پیامبر بوده، که برای تهیه معیشت و غذای خود در سختی بودند ولی پیامبر آن ها را مورد لطف و محبت خود قرار داد و در بیشتر اوقات به آن ها خمس پرداخت میکرد.
احادیث مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود که :
هجویری با اشاره به این که شرط آداب اکل آن است که تنها نخورند و به یکدیگر بخشش کنند به این حدیث استناد کرده است.
لقوله علیه السلام : شَرُالناسِ مَن أکَلَ وَحدَهُ و ضَرَب عَبدَهُ وَ مَنَعَ رِفدَهُ، بدترین مردم کسی است که به تنهایی میخورد بنده خود را میآزارد و از بخشش به مسلمانان باز میایستد. تحلیل نگارنده این گونه است که: شایسته نیست انسانی ادعای مسلمانی کند، ولی از حال درویشان و تهیدستان بی خبر باشد ما در سیره ائمه و بزرگان دیده ایم آن ها حاضر بودند خودشان گرسنه بمانند تا ضعیف تر از خود با شکم سیر بخوابند، آری انسان باید به گونه ای هدفمند از نعمت های دنیایی استفاده کند، تا بتواند بخشی از آن را برای روزی دیگر هم نوعان خود قرار داده و این گونه نباشد که فقط به فکر خود و خانواده خود باشد، زیرا پر کردن شکم فقرا از عبادات هم برتر است و کسانی که به فکر فقرا بوده و در حق آن ها ایثار میکنند در واقع مددکارانی هستند که به دین خدا کمک میکنند.
۳-۳۴- راه رفتن
هجویری ابتدای سخن خود پیرامون راه رفتن را با آیه قرآنی شروع کرده است و بعد پیرامون این موضوع (راه رفتن) سخن رانده است. « سپس درویش باید که به مراقبت و بیداری رود و سر افکنده و به هیج سو ننگرد جز اندر برابر روی خود و راه، و باید که طالب حق پیوسته بر روش خود میرود و بداند که هر قدمی که مینهد بر چه مینهد، آن بروی است یا از آن وی است؟ اگر بروی است استغفار کند و اگر از آن وی است در آن جد کند تا زیادت شود» (هجویری، ۱۳۸۷: ۵۱۵)
هر رفتار و عملی که از انسان سر میزند دارای ویژگیها و آداب خاصی است راه رفتن هم از آن مستثنی نبوده و آداب خاص خودش را دارد یکی از نشانه های ادب این است، وقتی که جماعتی همراه انسان راه میروند جلوتر از آن ها قدم ننهند بلکه در راه رفتن فروتنی و تواضع تمام داشته و با تکبر و غرور بر روی زمین با دوستان راه نروند تا توجه دیگران را به خود جلب کند.
« و از داودطایی، رضی الله عنه میآید که : روزی دارو خورده بود وی را گفتند : زمانی بدین صحن سرای اندرشو تا فایده دارو ظاهر شود گفت : من شرم دارم که به قیامت خدای- عزوجل – مرا سوال کند: چرا قدمی چند بر نصیب هوای خود نهادی» (همان : ۵۱۵)
وقتی بحث از راه رفتن میشود تنها راه رفتن عادی و معمولی نیست بلکه قدم گذاشتن در مسیر قرب به خدای تعالی را هم شامل میشود، و مهم تر این که وقتی انسان به نیازمندان احسان، و نیکوکاری میکند، در واقع قدم در راه خدا برداشته است به عنوان مثال وقتی کارها و اعمال عبادی خود را به موقع انجام دهد و امر به معروف و نهی از منکر
کند در مسیر حق قدم گذاشته است، زیرا قدم گذاشتن زمانی مفید و باارزش است که در راه خدا برای اقدام به کار خیر و نیکویی بوده و با انگیزه الهی باشد، و همچنین در جهت خدمت به خلق خدا، دین خدا و به طور کلی سعادت حقیقی وواقعی بشر باشد، اگر قدم گذاشتن در مسیر توسعه معنویت و رشد اخلاق جهت گیری شود نیکوست، در مقابل عدم رعایت این موارد از سوی افراد یک جامعه، اگر به صورت فراگیر درآید، موجبات فروپاشی نظام اجتماعی خواهد شد.
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان میشود که :
« وعبادُ الرَحمنَ اَلّذینَ یمشُونَ عَلی اَلأَرضِ و إذا خَاطَبَهُم الجاهِلونَ قالوا سَلاماً، بندگان خدای رحمان کسانی اند که بر روی زمین با نرمی گام بر میدارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ میدهند»(قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الفرقان/۶۳)
هجویری با اشاره به اینکه انسان طالب حق پیوسته بر روش خود میرود و نسبت به هر قدمی که مینهد آگاه است به این آیه استناد کرده است.
ابن بابویه در ترجمه توحید الصدوق ذیل آیه آورده است که:
« چون خطاب کنند بندگان خداوند رحمان را جاهلان و نادانان و سخنی بی ادبانه باایشان گویند در جواب گویند سلام یعنی قولی سلامت و سخنی که بدان سالم مانند از ضرر ایشان، و یا مراد از سلام ترک است در وداع یعنی ما شما را به شما گذاشتیم و در معرض خطاب شما در نمیآییم یا مراد سلام علیکم است یعنی چون جاهلان را ببینند بر ایشان سلام کنند تا از شر ایشان ایمن گردد و مؤلف در بیان سلام گفته یعنی سداد و صواب و سداد به کسر سین یعنی راست شدن و حق شدن و به فتح سین راستی و صواب ضد خطا است یعنی حق و راست و درستی گفته میشود که صواب از گفتار به سلام نامیده شده زیرا که آن از عیب و گناه سالم باشد» (ابن بابویه، بی تا: ۲۱۹)
تحلیل نگارنده این گونه است که : با توجه به اینکه خصوصیات اخلاقی و باطنی افراد در حرکات راه رفتن آن ها نمود پیدا میکند لهذا آداب و روش مشی انسان، نشانی از صفات درونی آنهاست، زیرا تواضع در راه رفتن سبب میشود فرد به شخصیت دیگران احترام بگذارد، و بدون سرکشی حق را پذیرفته و ایمان آورند، و در برابر بداخلاقی، و پرخاش گری افراد جاهل صبر و حوصله به خرج داده و با آرامش از نزدیک آن ها بگذرند و هیچ گاه با افراد نادان مجادله نکنند زیرا اینها بندگان خاص خدایند که فروتن و با حوصله هستند.
« اَلیومُ نَختِمُ عَلی أَفَواهِهِم و تُکَلِّمُنا أَیدیهِم و تَشهَدُ أرجُلُهُم بُما کانُوا یکسَبُونَ، امروز بر دهآنهای آنان مهر مینهیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان به آن چه فراهم میساختند، گواهی میدهند» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الیس/ ۶۵)
هجویری با اشاره به اینکه درویش باید با مراقبت و سرافکنده راه رود و به هیچ سوننگرد جز اندر برابر روی خود و راه به این آیه استناد کرده است.
قرشی بنایی در قاموس قرآن ذیل آیه آورده است که:
« شده که گوشها و چشمها و پوستها روز قیامت بر اعمال آدمی گواهی دهند، از این رو روشن میشود که در قیامت تکامل به حدی خواهد رسید که همه چیز زنده و همه چیز ناطق و همه چیز با شعور خواهد بود و انسان با دست و پای خود سخن گفته و جواب خواهد شنید» (قرشی بنایی، ۱۴۱۲: ۸۱)
شیخ بهایی در منهاج النجاح ذیل آیه آورده است که :
« چون تواند بود که روز محشر مردم در مقام احتیاج شوند و از برای خلاص خود از عذاب الهی مجادله نمایند و از زلات خود جواب گویند، و حال آنکه در قرآن مجید وارد است که در آن روز مهر خاموشی بر دهان های بندگان گذاشته خواهد شد و اعضاء و جوارح ایشان به جای زبان مأمور به تکلم خواهند بود تا از فعلی که آن ها را به آن واداشته اند خبر دهند و ایشان را گنجایش انکار آن نماند» (شیخ بهایی، ۱۳۸۴: ۴۹)
نگارنده براین عقیده است آنگاه که : تمامی اعضا و جوارح بشر به اذن خدا حی میشوند، و به اعمال و کرداری که در این دنیا بانی آن بودند شهود میدهند عبرتی است برای زندگان که اجازه ندهند هیچ یک از اندام های آن ها به ویژه پاهایشان، در مسیر نافرمانی خدا باشند چرا که به اذن خدا همه اعضا بر کرده های خود زبان باز کرده و گواهی میدهند.
« وقال إنّّی ذاهّبٌ إِلَی رَبِّی سَیهدینِ، و ابراهیم گفت : من به سوی پروردگارم رهسپارم، زوداکه مرا راه نمایید» (قرآن کریم، الصافات/۹۹)
هجویری با شرح این نکته که میبایست روش طالب پیوسته بر آن صفتی بود که اگر کسی گوید کج میروی به طور قاطع گوید، به سمت پروردگارم رهسپارم به این آیه اشاره کرد است. راوندی در جلوه های اعجاز معصومین ذیل آیه آورده است که :
«ابراهیم (ع) گفت إنِّی ذاهِبٌ إِلَی ربّی، این جمله را وقتی گفت که از طلم نمرود به سوی بیت المقدس میرفت همسرش ساره را به خاطر غیرتش در صندوقی قرار داد، وقتی که از نزد مرزبان پادشاه قبط میگذشت، مرزبان گفت نمیگذارم از اینجا بگذری مگر اینکه صندوق را باز کنی ابراهیم (ع) آن را باز کرد و ساره خیلی زیبا بود، مرزبان این خبر را به پادشاه داد پادشاه گفت : او را با صندوق اینجا بیاورید، وقتی که ابراهیم (ع) بر پادشاه وارد شد پادشاه گفت صندوق را باز کن» (راوندی، ۱۳۷۸: ۶۳۷)
نگارنده بر این عقیده است است که : ابراهیم (ع) قبل از اینکه به مقام نبوت رسد بسیار راستگو بود، و هرگز دروغ نمیگفت و وقتی که از ظلم و ستم نمرود سرکش به سر زمین پاک بیت المقدس قدم گذاشت، سعی داشت که تبلیغ دین را اول در بین خویشاوندان خود شروع کند، ابتدا به سراغ عمویش آذر که به استدلال بسیاری از نویسندگان تاریخی، عامل بزرگ فساد و بت پرستی بود رفت، و با نهایت احترام و ادب با او سخن گفت تا در صورت امکان هدایت شود و حتی به او وعده داد که برایش طلب آمرزش کند در حالی که آذر ایمان نیاورده بود، خداوند در قبال تلاش ابراهیم (ع) و قدم گذاشتن در راه توحید به او دودمان پاکی داد. آن ها سر سلسله پیامبران بزرگ شده اند و پاداش دیگر ابراهیم، رحمت الهی و نام نیکی بود که در میان امت از خود به یادگار گذاشت.
۳-۳۵- خواب سفر و حَضر :
«بدان که مشایخ را رضی الله عنه – اندر این معنی اختلاف بسیار است به نزدیک گروهی مسلم نیست مریدرا که بخسبد جز اندر حال غلبه، آنگاه که خواب را از خود باز نتواند داشت و به نزدیک گروهی روا باشد که مرید به اختیار بخسبد و اندر خواب تکلف بکند، از پس آن که حق امور به جای آورده باشد» (هجویری، ۱۳۸۷: ۵۱۷-۵۱۶)
« وجنید میگوید : بیداری ما معاملت ماست اندر راه حق، و خواب ما فعل حق بر ما، پس آنچه بی اختیار ما بود از حق به ما تمام تر از آن بود که به اختیار ما بود از ما به حق و قیس عامر میگوید : دیدم گروهی را که بیداری را بر خواب فضل نهادند بر موافقت علی بن سهل رحمه الله علیه ار آنچه وحی رسل و کرامات اولیاء را تعلق به بیداری بوده است» (همان : ۵۱۹)
تحلیل نگارنده این گونه بیان میشود که : درست است خواب برای سلامتی جسم و روح انسان مفید است اما اگر باعث کوتاهی در عبادات و معاملات با خداوند شود مایه خسران و تباهی است لهذا انسانی که خدای خود را دوست میدارد، هیچ گاه به خود اجازه نداده که که خواب مانع دست یابی معنوی وی به امور الهی همچون تهجد، صلاهَ و دیگر فضایل نیک شود، است که انسان در خوابیدن تعادل را رعایت کند بدانند نه خوابیدن بسیار و نه کم خوابیدن هیچ کدام فایده ای ندارد بلکه باعث تنبلی و سستی بدن آدمی میشود، این گونه نباشد که انسان در خواب غفلت و بی خبری به سر ببرد و نتواند فریضه صبح را به جای آورد، در این صورت علاوه بر اینکه پیامدهای مهلکی برای فرد در پی دارد باعث شده که از رزق و روزی کافی هم بهره مند نشود، بنابراین خوب است انسان در هنگام خوابیدن به محاسبه نفس خویش بپردازد و آنقدر این عمل را تکرار کند که به صورت عادت برای او شود.
عنصر المعالی در قابوس نامه آورده است که :
« اما خواب روز به تکلف از خویشتن دور باید کرد و اگر نتوانی اندک مایه باید خفتن که روز خویش شب گردانیدن نه از حکمت بود، اما رسم محتشمان و منعمان چنان است که تابستان نیم روز به قیلوله روند باشد که خسبند یا نه، اما آن طریق تنعم است چنانکه در رسم است یک ساعت بیاسایند و اگر نه با کسی که وقت ایشان با وی خوش بود به خلوت همی باشند، تا آفتاب فرو گردد و گرما بشکند و آنگاه بیرون آیند و در جمله الامر جهد باید کرد تا بیشترین عمر در بیداری گذاری و در کمتر خفتن که بسیار خفتن ما را خود پیش اندر است، و هر کسی که با آفتاب برآمدن برخیزد تنگ روزی بود از آن قبل که نماز از وی درگذشته بود شومی وی او را دریابد. (عنصرالمعالی، ۱۳۸۰: ۸۳)
آیات قرآنی مورد استناد هجویری به شرح زیر بیان شده است که :
«فَلَما بَلَغَ معَهُ السَّعی قَال یا بُنَی إنّی أری فی المَنامِ أنِّی أَذبَحُکَ فَانْظُر ماذا تَری قالَ یا أَبتِ افعَلَ ما تؤمَرُ سَتَجِدونی إن شَاءَ اللهُ مِنَ الصابِرینَ، وقتی با او به جایگاه سعی رسید، گفت: ای پسرک من! در خواب چنین میبینم که تو را سر میبرم، پس ببین چه به نظر میآید؟ گفت ای پدر من! آنچه را مأموری بکن، انشاء الله مرا از شکیبایان خواهی یافت» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الصافات/۱۰۲)
هجویری ضمن اشاره به سخن یکی از مشایخ که خواب را حجاب دانسته و شبی که خواب چشمانش را فرا میگرفت میلی از آب و نمک در دیده میکشید به این آیه استناد کرده است.
حسینی همدانی در درخشان پرتوی از اصول کافی ذیل آیه آورده است که :
« و نیز ایراهیم (ع) در عالم خواب که تجرد بیشتری از نیروهای و حواس ظاهری دارد مشاهده نمود که فرزند خود اسماعیل را ذبح می کند از نظر ارتباط با عالم غیب همین حقیقت حادثه ای را به طور ارائه صحنه مثالی به ابراهیم (ع) ارائه شد آن را حکایت نمود فرمود : إنّی اَری فی اَلمَنامِ أَنّی أَذبَحُکَ رؤیای صادقه است در اثر کثرت ارتباط با عالم غیب که صورت حادثه و صحنه مثالی در عالم خواب به ابراهیم ارائه شده است»(حسینی همدانی نجفی، ۱۳۶۲: ۲۲۳)
آیه فوق به حضرت ابراهیم اشاره دارد که، در خواب مشاهده کرد فرزند خود اسماعیل را سر میبرد، به حدی به خدای خود نزدیک بود و رابطه داشت که عین این واقعه به وقوع پیوست، زیرا همه این ماجراها حکایت از عنایت ارتباط روح قدسی ابراهیم خلیل با عالم غیب داشت، بدون اینکه واسطه خارجی حسی در میان باشد و ابراهیم به دلیل رابطه اش با خدا موفق شده رضایت و خشنودی وی را کسب کند؛ تا تمام برنامه هایش مورد رضایت خدا قرار گیرد ضمن اینکه اسماعیل به پدرش گفت اگر نمیخوابیدی و از دوست غافل نمیشدی اکنون سزایت نبود پسرت را قربانی کنی.
رسول خدا (ص) فرمودند » اَلنَومُ اَخُ اَلمَوت، خواب برادر مرگ است. توضیح آنکه به هنگام خواب روح کاملاً از بدن جدا شده مانند مرگ که در آن روح از بدن جدا میشود میباشد ولی خداوند متعال در هنگام خواب روح را کاملاً از بدن جدا نمیکند ولی در حال مرگ کاملاً جدا میشود.
امام صادق در مصباح الهدایه ذیل حدیث آورده است که :
« حضرت صادق (ع) خواب کنید، مانند خواب اهل عبرت نه چون کسانی که در غفلت هستند زیرا عبرت گیرندگان فهمیده و زیرک به خاطر استراحت و نیرو گرفتن تن میخوابند نه برای لذت و خوشی و شادی طلبیدن و رسول اکرم (ص) فرمودند: چشم های من خواب میرود ولی قلب من هرگز نمیخوابد و هنگامی که میخوابی نیت تو آن باشد که به جهت خواب تو زحمت ملائکه که اعمال تو را ضبط میکنند کمتر باشد و باز به این وسیله از مشتهیات نفسانی و تمایلات مادی دوری و فاصله پیدا کنی و به وسیله خواب خود را امتحان کرده و متوجه باش که چگونه ضعیف و عاجز و ناتوان بوده و مقهور تقدیرات و قضای الهی هستی» (منسوب به جعفر بن محمد، امام ششم، ۱۳۶۰: ۱۸۱)
نگارنده بر این عقیده است که : خواب یکی از بهترین وسایل محدود کردن اعمال، و اندامهای ظاهری، و باطنی انسانی است تا در راه خطا و نافرمانی حرکت نکنند، خواب همانند مرگ است که انسان خواه ناخواه تسلیم آن بوده، ولی بر انسان نیرو و وقدرت و نفوذ و تسلط خود را آشکارا نشان میدهد انسان هنگام خواب بی اختیار تسلیم خواهد شد. از این رو اگر خواب سبب شود انسان از مرتبه خود و عشق با حق دوری گزیند به ضرر وی بوده، پس ضروریست انسان بر چنین خوابی غالب شود تا بتواند تکالیف الهی و دینی خود را انجام دهد.
لقوله علیه السلام : رُفِعَ القَلَمُ عَن ثلاثٍ : عَنِ النّائِم حَتَی ینتَبِه و عَنِ الصُبی حَتی یحتَلِمَ و عنِ اَلمَجنونِ حَتی یفیقُ، قلم از سه کس برداشته شده است. خفته پیش از آنکه بیدار شود، کودک بیش از آنکه بالغ شود و دیوانه پیش از آنکه به عقل آید.
هجویری با اشاره به اینکه انسان آنگاه که به خواب میرود، و کودک که به سن شرعی و قانونی نرسیده، و انسان دیوانه تا زمانی که بهبود پیدا نکند، خداوند گناهان آن ها را ثبت نمیکند، زیرا این سه قشر هیچ گونه اختیاری در ارتکاب گناه از خود ندارند به این حدیث استناد جسته است، در واقع دست خودشان نیست که بخواهند گناه کنند یا نکنند، از آنجا که وظیفه رهبران الهی روشنگری و پیام رسانی است، از اینرو پیامبر به امت خود یادآوری میکند فقط گناهان این دسته افراد نوشته نمیشود به دلیل اینکه اگر از خود اختیاری داشتند مرتکب گناه نمیشدند، ولی انسانی که از خواب بیدار میشود، و همان کودکی که به سن شرعی میرسد، انسان دیوانه هنگامی که بهبود پیدا میکند و به حالت اول که احوالش خوب بود بر میگردد هر گناهی که از آن ها سر زند، در حساب آن ها نوشته میشود و این گونه پروردگار علیم و حکیم بر اعمال و کارهای بشر است.
« قُم اللَّیل إلّاقَلیلاً، به پاخیز شب را مگر اندکی (قرآن کریم، المزمل/۲)
هجویری با اشاره به این که چون مرگ نزد کسی دوست تر از زندگانی بود خواب را بهتر از بیداری میداند و چون زندگانی را دوست تر از مرگ داند نزد وی بیداری شیرین تر از خواب است به آن آیه استناد کرده است.
دیلمی در ارشاد القلوب ذیل آیه آورده است که :
« در مناجات های داود(ع) پروردگار به وی فرمود ای داود بر تو باد به استغفار در شبهای تاریک وسحرگاهان، ای داود هر گاه تاریکی شب تو را فرا گرفت نگاه کن به ستاره گان بلند در آسمان و بسیار هم به یاد من باش که من هم تو را یاد کنم ای داود همانا پرهیزگاران شب هایشان را نمیخوابند و به خواندن نماز به سر میبرند و روزشان را سپری نمیکنند مگر به ذکر من، ای داود عارفان دیدگانشان را سرمه بیداری میکشند و در دل شب به پاخیزند و خشنودی مرا طلب کنند، ای داود هر کس نماز شب بخواند و حال اینکه مردم در خواب باشند با این نماز رضای مرا پس به فرشتگانم فرمان دهم که برایش طلب آمرزش کنند»(دیلمی، ۱۳۷۷: ۲۱۱)
در آیه مذکور ضمن غلبه بر خواب و توصیه به نماز شب و اینکه در شب قبل از چیره شدن خواب نماز بخوانید، زیرا نماز برنامه سازندگی، و تربیت بشر است و موجب تقویت ایمان، و استقامت فرد شده و همچنین به دلیل اینکه در شب زمینه اخلاص بیشتری برای تفکر، تربیت، خودسازی، و عبادت وجود دارد. حدیث مورد استناد هجویری به شرح زیر میباشد.
لقوله علیه السلام: إنَّ الله یُباهی بِالْعَبد اَلَذی نامَ فی سُجودِهِ و یقُولُ : اَنْظُرو امَلائِکَتی إلی عَبْدی روحِهِ فی مَحَلِ النْجَوی وَ بَدنِهِ عِلَی بَساطِ العِبادِهَِ، خدای عزوجل مباهات کند به بنده ای که اندر سجود بخسبد گوید مر فرشتگان را بنگرید اندر آن بنده من، باش با من اندر راز گفتن و تنش بر بساط عبادت، هجویری به اشاره به این که گروهی از مشایخ خواب را بر بیداری فضل مینهند به عنوان مثال وقتی که فرد در حال سجده زیاد، به خواب میرود زمینه بیشتری برای تفکرش وجود دارد به این حدیث استناد کرده است. به مؤمنانی اشاره کرده که هنگام خواب با خدای خود رابطه ناگسستنی دارند، و به ذکر پروردگار مشغول شده تا زمانی که خواب بر آن ها غالب شود، زیرا ا مؤمنان وقتی به خواب میروند ذکر پروردگار را غذای سالم و پاکیزه برای بدنهای خود دانسته، به گونه ای که با فطرت و وجدان آدمیسازگار بوده وسبب تلطیف روحیه آن ها هنگام خواب میشود، افرادی از این قبیل که در شب و هنگام خواب با خالق خویش نجوا می کنند، آنهایی هستند که به قدرت خداوند، و گریزناپذیری از آن یقین داشته و میخواهند در هنگام خواب امنیت بیابند، در نتیجه هیچ مأمنی را بهتر از راز و نیاز با پروردگار پیدا نمیکنند.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:54:00 ق.ظ ]