گفتار دوم: نظریه های کنترل اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

همان طور که در مبحث قبل بیان شد، نظریه های کنترل فرض را بر این قرار می دهد که رفتار افراد، رفتاری ضد اجتماعی خواهد بود؛ مگر این که دیگران آن ها را در جهت ترک آن هدایت کنند؛ یعنی افراد به طور طبیعی دست به ارتکاب جرم خواهند زد، مگر در صورتی که آموخته باشند مرتکب خلاف نشوند؛ آموزشی که از طریق «ترکیبی از کنترل های درونی و بازدارنده های بیرونی رفتار» انجام می پذیرد.[۹۴]
در این میان، نظریه ها و تعابیر متفاوتی راجع به ماهیت کجروی یا رفتار بزه کارانه و انحرافی ابراز شده است که مهم ترین آن ها الگوی «کنترل اجتماعی»[۹۵] از تراویس هیرشی و «نظریه مهار»[۹۶] از «والتر رکلس»[۹۷] است.
وجه ممیزه و مشترک نظریه های فوق، توجه آن ها به کنترل کننده های درونی و دادن نقش به ابزارهای درونی کنترل است.

 

 

نظریه کنترل اجتماعی هیرشی

هیرشی در نظریه کنترل اجتماعی خود- که در سال ۱۹۶۹ ارائه داد- به جای آن که مانند دورکیم، افراد را به عنوان منحرف یا منطبق ببینند، بر این باور بود که رفتار افراد بازتاب دهنده ی درجه مختلف اخلاقیات است. او چنین استدلال می کرد که قدرت هنجارهای درونی شده در افراد، آگاهی آنان و تمایل برای تأیید رفتارشان از سوی جامعه، انجام رفتار رایج در اجتماع یا گروه را تشویق می کند.[۹۸] وی «از سویی با پذیرش دیدگاه دورکیم، به نقش ضعیف بودن ابزارهای بیرونی و جمعی کنترل رفتار در شکل گیری کجروی اشاره می کند و بر همین اساس، همانند او ماهیت کجروی را نوعی غلبه ی خواسته های فردی در زمان ضعف اقتدار جمع می داند؛ و از سویی دیگر نیز با مطرح کردن نقش ابزارهای درونی کنترل، بر عنصر جامعه پذیری و یادگیری تکیه می کند و بدین گونه کجروی را پیامد کاستی های این دو فرایند و ماهیت آن را از نوع آموختنی های حاصل آمده در خلال آن ها می داند.»[۹۹]
هیرشی در نظریه خود، علت همنوایی افراد با هنجارهای اجتماعی را «پیوند اجتماعی» آن ها دانسته است. وی مدعی است که پیوند میان فرد و جامعه، مهم ترین علت همنوایی و عامل اصلی کنترل رفتار فرد است و ضعف این پیوند یا نبود آن، موجب اصلی کج رفتاری است. به همین لحاظ، وی چهار عنصر را به عنوان متغیرهای کنترل کننده ی رفتار معرفی می کند که عبارت اند از:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت fotka.ir مراجعه نمایید.

 

 

وابستگی یا تعلق خاطر[۱۰۰] (میزان وابستگی فرد به اشخاص دیگر در خانواده، محیط و نهادهای اجتماعی)؛

تعهد یا پایبندی[۱۰۱] (میزان پذیرش هدف های مرسوم جامعه و میزان احساس دین نسبت به جامعه)؛

مشارکت یا در آمیختگی[۱۰۲] (میزان درگیری و مشارکت در نقش ها و فعالیت های اجتماعی)؛

باور یا اعتقاد[۱۰۳] (میزان اعتقاد فرد به اعتبار قواعد اخلاقی و اجتماعی، ارزش ها و هنجارهای جامعه و وفا داری به آن ها).

طبق این نظریه، ضعف هر یک از این چهار عنصر در فرد می تواند موجب بروز رفتارهای انحرافی او شود.[۱۰۴]
در مجموع «داعیه اصلی نظریه کنترل در خصوص نوآوری، آن است که این نظریه، نقطه شروع چیزی را که می تواند به رفتار انحرافی بیانجامد. دوباره تبیین و توصیف نماید. این نظریه با تأکید بر محدودیت ناپذیر بودن طبع انسان و نیاز به وجود نیروهای قدرتمند برای پرورش، تربیت تدریجی و تغییر قطعی و نهادی افراد تازه وارد به سمت هماهنگی و همبستگی، بیان می دارد که در صورت عدم نیل به این هدف، افراد، آزاد مانده و به پویش می پردازند و چنین پویشی ممکن است منجر به رفتاری شود که از سوی مرجع قدرت، رفتار انحرافی نام گیرد».[۱۰۵]

 

 

نظریه مهالر یا کف نفس رکلس

نظریه دوم در این زمینه، نظریه مهار از والتر رکلس است – که با نام هایی هم چون «نظریه موانع داخلی – خارجی» و «نظریه کف نفس» و نیز از آن یاد می شود و از نظر زمانی نیز مقدم بر نظریه کنترل هیرشی است و در سال ۱۹۶۷ ارائه شده است.
تئوری رکلس متکی بر دو محور است؛

 

 

طبیعتاً باز دارنده ها و کنترل کننده هایی وجود دارد که مانع از بروز رفتار مجرمانه می شوند؛

بر حسب این که این بازدارنده ها، ضعیف باشند، یا به عکس قوی و به قدر کفایت مؤثر باشند، جرم از قوه به فعل در می آید و یا جرمی به وقوع نمی پیوندد.[۱۰۶]

رکلس در نظریه خود به تشریح بزه کاری به عنوان نوعی کنش میان دو شکل از کنترل، یعنی کنترل درونی (داخلی) و کنترل بیرونی (خارجی) می پردازد. در این تبیین، وی همنوایی فرد با جامعه و گروه را امری طبیعی و بر اساس تمایل درونی فرد نمی دانند، بلکه آن را صرفاً ناشی از فشار و کنترل گروه بر می شمارد و بر همین اساس معتقد است که پدیده کجروی را عمدتاً مهارهای خارجی رفتار (یعنی فشارهای اجتماعی) کنترل می کند و لذا یکی از علل وجود کجروی در جامعه را کافی نبودن قدرت کنترل کننده های خارجی برای مقابله با انگیزه های ارتکاب رفتار بزه کارانه قلمداد می کند، اما در عین حال اظهار می دارد که اگر کنترل های خارجی در جامعه، ضعیف یا مفقود باشد، کنترل کجروی ناگریز به بازدارنده های درونی (موانع داخلی کجروی) و عمدتاً وجدان منوط می گردد. وی در این خصوص، متغیر درونی مؤثر بر رفتار کج روانه را عنصر «برداشت از خود» یا «خود پنداره»[۱۰۷] معرفی می کند و با مطرح نمودن «قوت نفس» و برداشت مثبت و قوی از خود به عنوان علل درونی درماندن از کجروی، یاد آور می شود که این عامل می تواند نقش اساسی در کنترل افراد جهت اقدام نکردن به رفتارهای نا بهنجار، حتی در جرم زا ترین مناطق داشته باشد.[۱۰۸]
هر چند مفهوم و ابعاد مهار و کنترل درونی از سوی رکلس هرگز به روشنی مشخص نشده است، اما وی از این مفهوم، به عنوان جزیی از «خود» انسان یاد کرده است. به نظر رکلس، وجود این مهار درونی قوی را نیز می توان از شاخصه های زیر استنباط کرد:

 

 

قدرت «من» و «من برتر» (= فرامن، ابرمن) خوب توسعه یافته،

توان تحمل شکست، ناکامی و محرومیت؛

احساس بالای مسئولیت؛

مقاومت در برابر آشفتگی خاطر و انحرافات؛

توان توسل به ارضا کننده های جایگزین؛

جهت گیری هدفی؛[۱۰۹]

نظریه دیگری که در حوزه ی نظریه های کنترل، اخیراً مطرح گردیده و مورد اقبال قرار گرفته است، «نظریه خود کنترلی» است که بنا به ویژگی های خاص آن و نزدیکی بیشتر به مطالب مورد بحث ما در این فصل، با بیانی تفصیلی تر در مبحث بعدی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 

 

نظریه خود کنترلی گاتفردسون و هیرشی

جدیدترین نسخه از نظریه های کنترل، مربوط به تراویس هیرشی و «میشل گاتفردسون»[۱۱۰] است که با عنوان «نظریه عمومی جرم»[۱۱۱] [۱۱۲] مطرح گردیده است و به «نظریه خود کنترلی»[۱۱۳] نیز مشهور است.
گات فردسون و هیرشی، این نظریه را ابتدا در سه مقاله و نهایتاً در یک کتاب با عنوان «نظریه عمومی جرم»[۱۱۴] در سال ۱۹۹۰ ارائه نمودند.
اینان در این کتاب، ادعا نمودند که وفق این نظریه، تمامی انواع جرم را می توان توسط «خود کنترلی پایین»[۱۱۵] در افراد همراه با فراهم بودن فرصت ها و موقعیت های بزه کاری تبیین نمود.
نظریه پردازان این نظریه، برای آن که دست بازتری در گرد آوری اشکال مختلف بزه کاری داشته باشند و مجرمان جرایم وسعت تری؛ از جمله «جرایم یقه سفیدی»[۱۱۶]– که از سوی اغلب نظریه ها مورد شناسایی قرار نگرفته است- را نیز مشمول نظریه خود نمایند، ابتدا باز به تعریف «جرم» پرداخته و آن را این چنین تعریف نموده اند «کنش های اجباری یا فریب که در پی جلب منافع شخصی روی می دهد»؛[۱۱۷] تعریفی که با فرض نظریه های کنترل مبنی بر این که مردم طبیعتاً به دنبال منافع شخصی و تعرض به حقوق دیگران و در نتیجه ارتکاب اعمال مجرمانه هستند، سازگاری دارد.
خود کنترلی در این نظریه، به عنوان عامل «درونی» نسبت به فرد پنداشته می شود، بر خلاف نظریه ی کنترل اجتماعی هیرشی (۱۹۶۹) که عامل «کنترل اجتماعی» مورد تأکید در آن، نسبت به فرد، عاملی به طور عمده خارجی محسوب می شد.[۱۱۸]
مفهوم خود کنترلی به عنوان اندیشه محوری در این نظریه «اندیشه تلقی می شود که مردم در گستره ای که تا بدان جا، در مقابل وسوسه ی لحظه ای آسیب پذیر هستند، با یکدیگر تفاوت دارند»[۱۱۹] به بیانی دیگر، خود کنترلی در این دیدگاه، به معنای توان افراد در محدود ساختن در مقابل وسوسه های
اغواگرانه به سمت ارتکاب جرم است. اینان، در این باره اظهار می دارند؛ «اما خود کنترلی را مانعی می بینیم که بین کنشگر و بهره های زود گذری روشنی که جرم فراهم می آورد، می ایستد».[۱۲۰]
«این نظریه جدید در تناسب با مفروضه های هیرشی در پس نظریه کنترل اجتماعی، بر این فرض نیز بود تمایلات مشابه را در اختیار دارند و مسئله واقعی، مسئله خود کنترلی است؛ خود کنترلی ضعیف، احتمال بیشتری را برای درگیر شدن فرد در جرم به همراه دارد، در حالی که خود کنترلی قوی، احتمال درگیر شدن فرد در جرم را به همراه دارد، در حالی که خود کنترلی قوی، احتمال درگیر شدن در جرم را اندک می نماید».[۱۲۱]
آنان در تشریح این مطلب بیان می دارند که «افراد دارای ویژگی های خاص هستند، که از آن میان می توان به مواردی هم چون، عمل از روی انگیزه آنی، عدم حساسیت، خود محوری و هوش کمتر از حد متوسط اشاره کرد. این ویژگی ها با تأثیر گذاری بر توان فرد در محاسبه دقیق پیامدی عملی معین، بر یک کنترل اجتماعی ضعیف تأثیر می گذارند».[۱۲۲]
گات فردسون و هیرشی استدلال می نمایند که «خود کنترلی پایین، شمار فراوانی از روابط شناخته شده بین بزه کاری، و عواملی دیگر را تبیین می شود که احتمالاً جوانان دارای خود کنترلی پایین، کسانی را کهخ به عنوان یک گروه هم سال جست و جو خواهند کرد که دارای خود کنترلی پایین باشند. در مورد ارتباط میان بزه کاری و کارکرد ضعیف در مدرسه، آن ها می گویند: افرادی که فاقد خود کنترلی اند، کار کردشان در مدرسه خوب نیست و بنابراین، تمایل دارند، مدرسه را ترک کنند یا از آن دوری گزینند. سرانجام، آنهایی که دارای خود کنترلی پایین اند، در حفظ شغلشان مشکلاتی دارند که این مسئله هر نوع ارتباط میان بیکاری و رفتاری مجرمانه را تبیین می کند».[۱۲۳]
نکته دیگری که در این نظریه به چشم می خورد این است که در آن اذعان شده که این نظریه و عامل محوری کنترل درونی ضعیف ، حتی در غیر جرایم نیز کاربرد دارد. «در حقیقت ، کنترل شخص ضعیف ، به گستره ای متنوع از رفتارها منجر می شود که جرم ، تنها یکی از آنهاست. بدین خاطر ، آنها بر این باورند که هر عملی برای افزایش میزان کنترل شخصی ، نه تنها بر جرم تاثیر می گذارد، بلکه موجب کاهش دیگر رفتارهای اجتماعی نامطلوب ( مثلا وقت گذرانی و پرسه زنی ، فرار ، تهاجم ، حوادث رانندگی و زیاده روی در نوشیدن الکل ) می شود . لذا هیچ تاثیر جایگزین برای دیگر اشکال انحراف ، زمانی که جرم کاهش یافته وجود ندارد».[۱۲۴]
در مورد زمان و نحوه شکل گیری عامل خود کنترلی ، این نظریه بیان می دارد که خود کنترلی در مراحل اولیه زندگی در حدود سن هشت سالگی در ذهن و فکر افراد نفوذ پیدا کرده و پایه ریزی می شود و پس از آن در تمام طول زندگی در فرد ثابت می ماند. [۱۲۵]
آنها اقدامات مربوط به تربیت بچه را به عنوان یکی از عمده ترین عوامل تاثیر گذار بر شکل گیری برخی تمایلات و ویژگی های درونی در افراد محسوب کرده و بیان می دارند که این اقدامات تربیتی ، چنان اثری بر این ویژگی ها می گذراند که زمینه ساز بزهکاری می شوند . البته رابطه ی این ویژگی های درونی با جرم ، رابطه ای کامل و صدرصد نیست ؛ زیرا آنها ، تنها شرایط لازم برای جرم به حساب نمی آیند و در حقیقت ، در فعالیت های غیر مجرمانه نیز آشکار می شوند . خلاصه آنکه ، گات فردسون و هیرشی بر این فرضند که نشانه های بزهکاری به طور طبیعی در صورت « فقدان جامعه پذیری» [۱۲۶]در کودک ، وی را دارای توان بالقوه بالایی برای ارتکاب جرم و سایر رفتارهای اجتماعی نامطلوب خواهد نمود.
متاسفانه این نظریه و آزمون سنجی های انجام گرفته در خصوص آن ، ارتباط میان پرورش کودک و خود کنترلی پایین ، به عنوان یک ساختار شکل گرفته پایدار بررسی نشده است ، خصوصا این مسئله که خود کنترلی شکل گرفته براساس شیوه های تربیت کودک در حدود سن هشت سالگی، متوقف و پس از آن پایدار می ماند. [۱۲۷]
به طور کلی نکات عمده نظریه خود کنترلی را می توان در موارد زیر احصا کرد:

 

 

انسان ها به طور طبیعی و سرشتی، به دلیل حب ذات و رسیدن به خشنودی شخصی، بر مبنای تأمین «منفعت شخصی» عمل و رفتار می کنند و از این رو، طبیعتاً در تزاحم یا تعارض میان منفعت دیگر افراد جامعه، به حقوق سایرین تجاوز کرده، منفعت «خود» را تحصیل خواهند کرد.

جامعه پذیری و آموزش برای محدود کردن منافع شخصی انسان و ایجاد خود کنترلی ضروری است.

اقدامات نامناسب یا ناکافی در پرورش کودک- خصوصاً از طرف والدین و اولیای مدرسه- منجر به ایجاد ویژگی هایی در شخص می شود که او را دارای سطوح ضعیف تر خود کنترلی می نماید.[۱۲۸]

اقدامات تربیتی و پرورش مؤثر بر میزان خود کنترلی افراد، تا حدود سن هشت سالگی پایه ریزی می شود و پس از آن در تمام طول زندگی، ثابت و پایدار می ماند.

سطوح ضعیف خود کنترلی منجر به بروز رفتارهای لذت جویانه می شود.

ارتکاب جرم، یکی از رفتارهای گوناگون در جهت جلب منافع شخصی است.

افزایش خود کنترلی، منجر به پایین آمدن سطح ارتکاب جرم و هم چنین سایر رفتارهای مرتبط؛ هم چون انحرافات و رفتارهای اجتماعی نامطلوب خواهد شد؛ به عبارت دیگر، خود کنترلی علاوه بر تأثیر بر میزان ارتکاب جرم، بر سایر رفتارهای انسان نیز تأثیر گذار است.

مبحث دوم: پیشگیری اجتماعی از وقوع جرم از منظر اسلام

 

گفتار اول: خود کنترلی در آموزه های اسلامی با تکیه بر توجه دادن به ارزش های وجودی

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:20:00 ب.ظ ]