واضح است که عصب-رسانه ­های اسیدآمینه­ای و پپتیدرژیک نیز به شکل بسیار دقیق و ظریفی در واکنش به استرس نقش دارند. مطالعات نشان داده­اند که عامل آزادکننده کورتیکوتروپین (CRF) (به عنوان یک عصب-رسانه،و نه فقط به عنوان یک تنظیم کننده هورمونی عملکرد محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال)،گلوتامات (از طریق گیرنده­های N-متیل-D-آسپارتات [NMDA])،و گاما-آمنیوبوتیریک اسید (گابا)،همگی نقش­های مهمی در پاسخ به استرس و یا تعدیل و تغییر سایر دستگاه­های پاسخ دهنده به استرس،نظیر مسیرهای نورآدرنرژیک و دوپامینرژیک مغز،بازی می­ کنند. (کاپلان و سادوک،۲۰۰۷).

 

۲-۲۲٫پاسخ اندوکرین به استرس

در پاسخ به استرس،CRF از هیپوتالاموس ترشح شده و به داخل دستگاه گردش خون باب هیپوتالاموس-هیپوفیز وارد می­ شود. CRF بر هیپوفیز قدامی اثر کرده و آزادسازی هورمون آدرنوکورتیکوتروپ (ACTH) را تحریک می­ کند. ACTH پس از آزاد شدن،با تحریک قشر فوق کلیه سبب سنتز و رهاسازی گلوکوکورتیکوئیدها می­ شود. گلوکوکورتیکوئیدها نیز به نوبه خود اثرات بسیاری در بدن به جا می­گذارند،ولی اثرات کوتاه­مدت آن­ها را می­توان به این ترتیب خلاصه کرد: پیشبرد مصرف انرژی،افزایش فعالیت قلبی-عروقی (که به پاسخ “ستیز یا گریز ” کمک می­ کند)، و مهار عملکردهایی نظیر رشد، تولیدمثل،و ایمنی.
محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال به وسیله پسخوراند منفی ناشی از محصولات انتهایی همین محور (یعنی ACTHو کورتیزول) قویاً کنترل می­ شود،و این کنترل در سطوح مختلفی اعمال می­گردد-نظیر هیپوفیز قدامی،هیپوتالاموس، و نواحی قوق هیپوتالاموسی مغز،مانند هیپوکامپ، علاوه بر CRF،محرک­های ترشحی متعددی (یعنی موادی که آزادسازی ACTH را تحریک می­ کنند) وجود دارند که می­توانند بدون نیاز به ترشح CRF،مستقیماً وارد عمل شده و آبشار گلوکوکورتیکوئیدی را شروع نمایند. نمونه­هایی از این محرک­های ترشحی عبارتند از کاته­کولامین­ها،وازوپرسین،واکسی­توسین،جالب این جا است که استرس­زاهای متفاوت (مثلاً استرس سرما یا افت فشار خون) الگوهای متفاوتی از آزادسازی محرک­های ترشحی را تحریک می­ کنند،و این امر شاهد دیگری بر این مدعا است که تصور وجود یک پاسخ واحد و یکسان به همه عوامل استرس­زا، ساده­انگاری محض است.

 

۲-۲۳٫پاسخ ایمنی به استرس

مهار عملکرد ایمنی به وسیله گلوکوکورتیکوئیدها،بخشی از واکنش به استرس را تشکیل می­دهد. این شکل از مهار ایمنی نمایانگر عملکرد جبرانی محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال است که برای تخفیف سایر اثرات فیزیولوژیک استرس اعمال می­ شود. در مقابل،استرس می ­تواند فعالیت ایمنی را از طریق مسیرهای متعددی تحریک کند. CRF می ­تواند به تنهایی و از طریق گیرنده­های CRF در لکوس سرولئوس،ترشح نوراپی­نفرین را تحریک کند؛این امر سبب فعال شدن دستگاه عصبی سمپاتیک،به هر دو صورت مرکزی و محیطی می­گردد و ترشح نوراپی­نفرین را از مدولای فوق کلیه افزایش می­دهد. به علاوه میان سلول­های عصبی نوراپی­نفرینی و سلول­های ایمنی هدف،اتصالات مستقیم و سیناپس­هایی وجود دارد. بنابراین در صورت مواجهه با استرس­زاها،فعالیت دستگاه ایمنی نیز به شدت افزایش می­یابد-از جمله ترشح عوامل ایمنی هومورال (سیتوکین­ها)،نظیر اینترلوکین ۱ (IL-1) و IL-6.این سیتوکین­ها به نوبه خود قادرند ترشح CRF را افزایش دهند،و این امر به صورت نظری به افزایش اثرات گلوکوکورتیکوئیدی و در نتیجه محدود شدن خودبه­خود فعالیت دستگاه ایمنی کمک می­ کند. (کاپلان و سادوک،۲۰۰۷)

 

جهت دانلود متن کامل پایان نامه به سایت azarim.ir مراجعه نمایید.

۲-۲۴٫فراز و نشیبهای زندگی

رویدادها یا وضعیت­های مختلفی که در زندگی پیش می­آیند، خواه ناخوشایند (ویا به تعبیر سلیه،دیسترس) و خواه خوشایند،اغلب به صورت اتفاقی و تصادفی رخ می­ دهند و چالش­هایی به وجود می­آورند که فرد می­بایست با کفایت از عهده پاسخگویی به آن­ها برآید. تامس هولمز[۶۶] و ریچارد راهه[۶۷] یک مقیاس انطباق مجدد اجتماعی تنظیم کرده ­اند که حاوی ۴۳ رویداد زندگی است که با مقادیر متفاوت آشفتگی و استرس در زندگی شخص معمولی همراهند (برای مثال مرگ همسر ۱۰۰ واحد تغییر زندگی،طلاق ۷۳ واحد،جدایی از همسر ۶۵ واحد و مرگ عضو نزدیک خانواده ۶۳ واحد). این جدول با پرسش از صدها نفر از زمینه ­های اجتماعی گوناگون برای تعیین میزان نسبی انطباق لازم ناشی از حوادث زندگی تنظیم گردید. تجمع بیش از ۲۰۰ واحد تغییر زندگی در یک سال امکان بروز اختلالات روان­تنی در همان سال را بالا می­برد. جالب اینجاست افرادی که با استرس­های عمومی،خوش­بینانه برخورد می­ کنند(نه بدبینانه)کمتر در معرض ابتلا به اختلالات روان­تنی هستند و اگر هم مبتلا شوند آسان­تر بهبود می­یابند. (کاپلان و سادوک،۲۰۰۷).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

 

۲-۲۵٫استرس اختصاصی و غیر اختصاصی

برخی از محققین معتقدند علاوه بر استرس­های عمومی نظیر طلاق یا مرگ همسر،برخی شخصیت­ها و تعارض­های خاص با بیماری­های روان­تنی خاصی ارتباط دارند. یک شخصیت خاص یا یک تعارض ناخودآگاه خاص موجب پیدایش اختلال روان­تنی بخصوصی می­گردد. در ابتدا محققین انواع خاصی از شخصیت را در ارتباط با اختلالات کرونری معرفی کردند(شخصیت کرونری،فردی سختکوش،رقابتگر،و پرخاشگر است که مستعد ابتلا به انسداد کرونری است). نخستین بار مایر فریدمن[۶۸] و ری رزنمن[۶۹] شخصیت­های سنخA(مثل شخصیت کرونری) و سنخ B (خونسرد،آرام،و غیر مستعد به بیماری کرونری) را تعریف کردند.
فرانتس الکساندر این فرض را مطرح کرد که تعارضات اختصاصی ناخودآگاه با اختلالات روان­تنی خاصی ارتباط دارد؛برای مثال طبق این نظریه اعتقاد بر این بود افراد مستعد ابتلا به زخم پپتیک نیازهای وابستگی قوی ارضا نشده­ای دارند،افراد دچار هیپرتانسیون اساسی دارای تکانه­های خصمانه­ای هستند و از بابت آن­ها احساس گناه می­ کنند و بیماران دچار آسم برونشیال مسائلی در رابطه با اضطراب جدایی دارند. اکنون دیگر نظریه استرس روانی اختصاصی برای تعیین این که چه کسی به چه بیماری مبتلا خواهد شد،روش قابل اعتمادی محسوب نمی­ شود. امروزه نظریه استرس غیراختصاصی بیش از نظریه استرس اختصاصی مورد قبول اکثر صاحب نظران این حوزه است. استرس مزمن،که معمولاً با درجات مختلفی از اضطراب ضمنی همراه است،دارای آثار فیزیولوژیکی است که همراه با ناتوانی یا آسیب­پذیری ژنتیکی عضو،برخی افراد خاص را مستعد اختلالات روان­تنی می­سازد. این عضو آسیب­پذیر می ­تواند در هر قسمتی از بدن واقع شده باشد. برخی افراد ” واکنش دهنده­های معده­ای” هستند و بعضی دیگر” واکنش­دهنده­های قلبی-عروقی”،”واکنش­دهنده­های پوستی”، و یا نظایر آن­ها،این کم­بنیگی(دیاتز) یا آسیب­پذیری احتمالاً منشا ژنتیکی دارد،ولی می ­تواند ناشی از آسیب­پذیری اکتسابی نیز باشد(مثل ریه­هایی که به علت سیگار کشیدن ضعیف شده ­اند). طبق نظریه روانکاوی عوامل ناخودآگاه تعیین می­ کنند که کدام عضو مبتلا شوند که این مفهوم پذیرش پیکری (somatic compliance) نامیده می­ شود،برای مثال فروید گزارش کرد بیمار مذکری که از تکانه­های همجنس­گرایانه می­ترسید دچار خارش شده بود و زنی با احساس گناه در مورد خودارضایی دچار درد مهبل شده بود.
عکس مرتبط با سیگار
یکی دیگر از عوامل غیر اختصاصی مفهوم الکسی­تایمی است که به وسیله پیتر سیفنوس و جان نمیا ابداع شد. در این حالت،فرد نمی ­تواند احساسات خود را ابراز کند،چون از حالت خلقی خودش آگاهی ندارد. در نتیجه حالت­های تنشی به وجود می­آیند که منجر به بروز بیماری می­گردند. (کاپلان و سادوک،۲۰۰۷)

 

۲-۲۶٫دستگاه تنفسی

ناراحتی روانشناختی ممکن است به صورت تنفس غیر طبیعی خود را نشان دهد،مانند تاکی­پنه در اختلالات اضطرابی یا تنفس­های توأم با آه در بیماران افسرده یا مضطرب. اختلالات تنفسی هم می­توانند آرامش روانی را بر هم زند،مانند احساس وحشتی که بیمار دچار آسم در حین انسداد شدید مجاری هوایی یا هیپوکسی بارز پیدا می­ کند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

 

۲-۲۶-۱٫آسم

یک بیماری مزمن و حمله­ای است که مشخصه آن باریک شدن گسترده درخت تراکئوبرونشیال می­باشد. علائم آن شامل سرفه،خس خس،سفتی و فشار در سینه،تنگی نفس است. بروز علایم شبانه و وخیم­تر شدن علایم در شب­ها شایع است. وجه مشخصه بیماران مبتلا به آسم این است که نیازهای وابستگی مفرطی دارند،ولی هیچ نوع شخصیت خاصی در آن­ها شناسایی نشده است؛با این حال تا ۳۰% بیماران آسمی واجد ملاک­های اختلال پانیک یا بازار هراسی هستند. ترس از تنگی نفس می ­تواند مستقیماً حملات آسم را شروع کند،و سطوح بالای اضطراب با افزایش میزان بستری شدن و مرگ و میر مرتبط با آسم ارتباط دارد. وجود برخی صفات شخصیتی خاص در بیماران آسمی سبب می­ شود که میزان مصرف کورتیکواستروئیدها و متسع­کننده­ های برونش و نیز مدت بستری شدن آن­ها بیشتر از مقداری باشد که از بررسی عملکرد ریوی آن­ها انتظار می­رود. این صفات عبارتند از ترس شدید،بی­ثباتی هیجانی،حساسیت به طرد،و عدم استقامت و پایداری در وضعیت­های دشوار.
اعضای خانواده بیماران مبتلا به آسم شدید معمولاً بیش از میزان قابل پیش ­بینی اختلال خلقی،اختلال استرس پس از سانحه،سوء مصرف مواد و اختلال شخصیت ضد اجتماعی مبتلا هستند. اینکه اختلالات مذکور چگونه در ایجاد یا تداوم آسم در یک بیمار خاص تأثیر می­گذارند مشخص نیست. محیط خانوادگی و اجتماعی معمول می ­تواند با استعداد ژنتیکی ابتلا به آسم تعامل کرده و زمان بروز و شدت نمای بالینی بیمارری را تحت تأثیر قرار دهد. این تعامل بویژه در نوجوانان ممکن است بی­سرو صدا و مخفیانه رخ دهد،چون نیاز نوجوانان به جدا شدن از خانواده از نظر هیجان،و ترس آن­ها از این جدایی،اغلب سبب درگیری در منازعاتی می­ شود که به رعایت رژیم دارویی و نیز سایر جنبه­ های مربوط به مراقبت مستمر و دقیق از خود ارتباط دارند.

 

۲-۲۷٫مواجهه با استرس و بروز و تشدید بیماری آسم

تجربه استرس توسط مادر در دوران حاملگی می ­تواند روی رشد سلول­های عصبی مرکزی،ایمنی و دستگاه تنفسیتأثیر بگذارد. حقیقتاً جنین به محرک­های محیطی استرس­زا بسیار حساس است. یک مطالعه اخیر روی انسان­ها نشان داد که استرس­های روانشناختی در دوره پریناتال می ­تواند تغییراتی را در هر دو حالت مادرزادی و سازگاری پاسخ­های ایمنی که توسط رگ­های خونی اندازه ­گیری می­ شود را ایجاد کند. (رایت[۷۰] و همکاران،۲۰۱۰). علاوه بر این استرس­های روانشناختی که فرد در دوران حاملگی با آن مواجه می­ شود همچنین می ­تواند خطر مواجه شدن با افسردگی و آسم را در فرزندان افزایش دهد. مصرف سیگار توسط مادر در دوران حاملگی با افزایش خطر اختلالات روانی و آسم نشان داده می­ شود(لانگلی[۷۱] و همکاران،۲۰۰۵؛ان جی[۷۲] و همکاران،۲۰۰۷).
همچنین استرس­های بعد از تولد نیز نقش مهمی را در پیدایش آسم دارند. مواجهه با استرس در دوران کودکی با افزایش خطر تقویت آسم ارتباط دارد. (رایت و همکاران،۲۰۰۴)و این کاملاً شناخته شده است که تجربه استرس در دوران کودکی خطر انواع اختلالات روان­تنی را افزایش می­دهد. وابسته­های استرس در بیماری­زایی آسم و اختلالات روانشناختی صرفا به تجربه یا در نتیجه محیط فیزیکی مجاور کودک محدود نمی­ شود. مواجهه با استرس اغلب در بافت­های چندگانه­ای اتفاق می­افتد که در آن فرد به مدت زمان طولانی با آن مواجه شده است. کودکانی که در شرایط فقر رشد می­ کنند نه تنها بیشتر خشم­، جدایی­ و از هم پاشیدگی والدین را تجربه می­ کنند،بلکه والدینی مستبد و کم پاسخگو را نیز دارند. آن­ها همچنین با سطوح بالای آلودگی آب و هوا نیز مواجه می­شوند. همچنین توجه ناکافی در مدارس و مراقبت­های روزمره از جمله عوامل خطرزا محسوب می­ شود. (۳۵). همچنین شیوع آسم بطور معکوسی در ارتباط با حمایت­های اجتماعی نشان داده می­ شود. (ان جی و همکاران ۲۰۰۷). با توجه به شواهد موجود مطرح شده،پیش ­بینی این نتیجه ­گیری که استرس­های اوایل کودکی استعداد ژنتیکی بیماری آسم را به خوبی اختلالات روانشناختی راه اندازی می­ کند،دشوار نخواهد بود.

 

۲-۲۸٫کانون کنترل سلامت[۷۳]

 

۲-۲۸-۱٫تعریف کانون کنترل سلامت

تصور نادرستی که در مورد کانون کنترل در مطالعات قبلی بیان شده،این فرضیه است که این متغیر یک سازه شخصیتی است. این می ­تواند ناشی از مفهوم درونگرایی-برونگرایی[۷۴]،یک سازه شخصیتی با توصیفات مشابه باشد. نظریه پردازان رفتار بهداشتی تلاش می­ کنند تا توضیح دهند که چگونه و چرا افراد در رفتارهای بهداشتی خطرناک درگیر می­شوند یا رفتارهای بهداشتی را بکار می­برند. (کانر و نورمن،۱۹۹۶،وین استین ۱۹۹۳،به نقل از فولر ۲۰۰۸). عموماً نظریه پردازان رفتارهای بهداشتی بر اهمیت ادراکات افراد به این صورت که آیا آن­ها تحت سلامت خود فرد می­باشد تأکید می­ کنند. تئوری رفتاری آزین (۱۹۷۵،۱۹۸۰) بیان می­ کند که کنترل رفتاری ادراک شده یکی از سه متغیری است که به شدت نیت انجام رفتار را پیش ­بینی می­ کند. فرضیه میزان انطباق مدعی است که کنترل،بخش جدایی ناپذیر فرایندهای سازگاری با محرک­های تنش­زا می­باشد که بر انتخاب رفتارهای بهداشتی تأثیر می­گذارد. در نهایت و از همه مهم­تر راتر (۱۹۶۶) مفهوم کانون کنترل را از نظریه یادگیری اجتماعی خود اقتباس کرده است. کانون کنترل سازه شناخته شده­ای در عرصه روانشناسی اجتماعی-سلامت می­باشد. در آن زمان او دو شکل از کانون کنترل(یعنی درونی در برابر بیرونی) را که می­توانست تصمیم فرد برای انجام رفتارها را تحت تأثیر قرار دهد،مشخص کرد. راتر کانون کنترل را به عنوان یک صفت شخصیتی مفهوم­سازی کرد،این ادعا که فرد انتظارات کنترل شخصی را از طریق تجارب خویش در گستره­ی وسیعی از موقعیت­ها و بوسیله بزرگسالی که این انتظارات را پا بر جا می­ کند شکل می­دهد. (استوارت[۷۵]،۲۰۰۶).
راتر (۱۹۹۶) ذکر کرده وقتی تقویتی که به عنوان پیامد برخی اعمال خود فرد دریافت می­ شود بطور کامل بر عمل فرد وابسته نباشد،بخاطر نیروهای پیچیده­ زیادی که او را احاطه کرده ­اند؛در فرهنگ ما،این به عنوان نتیجه شانس،سرنوشت یا تحت کنترل دیگران به صورت غیرقابل پیش ­بینی ادراک می­ شود. وقتی افراد وقایع را به این صورت تفسیر می­ کنند،باور به کنترل بیرونی نامیده می­ شود. اگر فرد معتقد باشد وقایع تابع رفتار او یا ویژگی­های نسبتا دائمی­اش باشند کنترل درونی نامیده می­ شود. بطور کلی کانون کنترل سلامت یک سازه روان­شناختی مربوط به باورهای افراد در مورد رفتارهای مربوط به سلامت می­باشد. این باورها یا به صورت درونی یا به صورت بیرونی تعریف می­شوند. کانون کنترل سلامت درونی به این باور فرد که سلامت یا وقایع مربوط به سلامت بر رفتار خود او مشروط است اشاره دارد. کانون کنترل سلامت بیرونی اشاره به این باور افراد دارد که سلامت یا رخدادهای مربوط به سلامتی در نتیجه شانس،تحت کنترل افراد قدرتمند و یا اینکه غیر قابل پیش ­بینی است. (مییرز،۲۰۰۲).
کانون کنترل سلامت در ابتدا توسط والتسون و همکاران در سال ۱۹۷۶ در ترکیب با نظریه­ی یادگیری اجتماعی راتر(۱۹۶۶) مطرح شده است. در ابتدا،تئوری کانون کنترل سلامت اولیه،کانون کنترل درونی را درجه­­ای که فرد معتقد است پیامدها ناشی از فعالیت­های خود اوست،و کانون کنترل بیرونی را این باور که پیامدها توسط کسی یا چیزی فراتر از کنترل خود فرد است،توصیف می­کرد. دکتر هانا لوینسون بعدها تک بعدی بودن مقیاس کانون کنترل سلامت را مورد انتقاد قرار داد و کانون کنترل افراد قدرتمند و کانون کنترل شانس را برای توضیح بیشتر به کانون کنترل سلامت بیرونی اضافه کرد. (فولر[۷۶]،۲۰۰۸).
والتسون و همکاران مقیاس کانون کنترل سلامت را به عنوان سنجش تک بعدی این باور افراد که سلامتشان توسط رفتارشان تعیین می­ شود یا نه مطرح کردند. والتسون در بررسی­های بعدیش بیان کرد که مقیاس کانون کنترل سلامت نشان می­دهد که رفتارهای بهداشتی انتخاب شده توسط نمرات کانون کنترل سلامت پیش ­بینی نمی­شوند. وی همچنین مشاهده کرد که نمرات درونی بالا رفتار بهداشتی را در موقعیتی­هایی که تقویت اهمیت داشت،پیش ­بینی می­کرد. والتسون طرفدار شاخص چند بعدی سازه کانون کنترل بود. او نشان داد که باورهای بیرونی می­توانند به بیش از دو باور تقسیم شوند: انتظارات شانس از قبیل سرنوشت یا بخت (تصادفی) و کنترل توسط افراد قدرتمندی مثل اعضای خانواده یا پزشکان. وی معتقد است افرادی که معتقدند زندگیشان در کنترل افراد قدرتمند است ممکن است تفکر و رفتاری متفاوت از آن­هایی که معتقدند وقایع زندگیشان بطور تصادفی و تنها بخاطر شانس یا سرنوشت است داشته باشند. از این رو او مقیاس کانون کنترل سلامت چند بعدی را طراحی کرد. (والتسون،۱۹۹۸).

 

۲-۲۸-۲٫نظریه کانون کنترل راتر

راتر کانون کنترل را به باورهای عمومی و بین موقعیتی افراد در دریافت تقویت از زندگی تعریف کرده است. افراد دارای کانون کنترل درونی معتقدند که پیامد یک موقعیت تحت کنترل شخصیشان بیش از موقعیتهایی است که در کنترل عوامل بیرونی است. از این رو افرادی با کانون کنترل درونی به احتمال زیاد انتظار زیادی دارندکه رفتار ویژه آنها منجر به پیامدهای خاص شود. افراد دارای کانون کنترل بیرونی معتقدند که عوامل بیرونی نقش مهمی را در پیامدهای یک موقعیت نسبت به عوامل درونی از قبیل تصمیمات یا اعمالشان دارند. از این رو افراددارای کنترل بیرونی احتمالا انتظار کمی دارند که رفتارشان منجر به پیامد خاص شود. به عبارت دیگر پیامدهای رفتاری یک فرد می ­تواند بر اساس کانون کنترل پیش ­بینی شود. راتر معتقد است کانون کنترل سلامت می ­تواند به دو سطح مشخص تقسیم شود. سطح اول در یک موقعیت خاص و سطح دوم از نظر بافت گسترده­تر است. راتر بیان کرد که کانون کنترل یک فرد بعدها در سطح و بافت وسیع­تر عمل می­ کند و می ­تواند در بین موقعیت­ها تعمیم یابد. (چوکر،۲۰۰۸).

 

۲-۲۸-۳٫نظریه اسناد

نظریه­ی اسناد رویکردی شناختی است که روند ادراک علیت رفتار را بررسی می­ کند. از این رو مفاهیم آن بیشتر در زمینه­ ادراک فرد و رفتار متقابل اجتماعی است که در چهارچوب روانشناسی اجتماعی کاربرد فراوان دارد. در واقع فرض اساسی نظریه­ی انتساب این است که افراد می­خواهند بدانند چرا آنها و دیگران پیامد خاصی را تجربه می­ کنند و علتهای نهفته در در موفقیتها یا شکستها، پیروزیها یا مصیبتها، مقبولیت­ها یا طرد شدن­های اجتماعی آنان چیست. (هایدر،۱۹۸۵؛جونز و دیویس،۱۹۶۵؛وینر،۱۹۸۰؛۱۹۸۵ به نقل از ریو، ترجمه سید محمدی ۱۳۸۴). وینر (۱۹۸۵) معتقد است افراد به دو دلیل اساسی انتساب می­ کنند:اولاً آن­ها می­خواهند بدانند چرا شکست­های مهم و غیرمنتظره روی می­دهند، ثانیاً افراد اطلاعاتی را که از جستجوهای انتسابی کسب می­ کنند برای بهبود بخشیدن به زندگیشان و نحوه تعامل کردن با محیط بکار می­گیرند. انتساب علیتی دلیلی است که فرد برای توجیه کردن بردن یا باختن، پذیرفته شدن یا طرد شدن، تقویت شدن یا تنبیه شدن خود می­آورند. علت­هایی که برای توجیه کردن پیامدها بکار گرفته می­شوند یا در درون فرد قرار دارند مثل شخصیت، هوش، مهارت، تلاش و زیبایی جسمانی و یا در محیط مثل هوا، تأثیر دیگران یا دشواری تکلیف. بعد درونی-بیرونی یا شخص-محیط انتساب منبع نامیده می­ شود. منبع به معنی مکان است، یعنی اینکه آیا علت در درون فرد قرار دارد یا در محیط (ریو، ترجمه سید محمدی ۱۳۸۴).
نظریه انتساب برای توجیه کردن فرایندهای انگیزشی و هیجانی از جمله سبک تبیینی، عقاید کنترلی شخصی، درماندگی آموخته شده، افسردگی، هیجان، انتظارها و ارزش­ها، الگویی شناختی عرضه می­ کند. سبک تبیینی ویژگی شخصیتی نسبتا ثابت است و نحوه­ای که افراد برای رویدادهای ناگوار دلیل و برهان می­آورند را منعکس می­ کند. افرادی که سبک تبیینی خوش­بینانه دارند، بدبیاری­ها را با انتساب­های بیرونی-ناپایدار-قابل کنترل توجیه می­ کنند، افرادی که سبک تبیینی بد بینانه دارند، بدبیاری­ها را با انتساب­های درونی-پایدار وغیر قابل کنترل توجیه می­ کنند. سبک تبیینی بدبینانه با شکست تحصیلی، پریشانی اجتماعی، بیماری جسمانی، عملکرد شغلی ضعیف و افسردگی در ارتباط است. عقاید کنترل شخصی پیرامون گرایش­های انگیزشی تسلط در برابر درمانده قرار دارد. افرادی که گرایش انگیزشی تسلط دارند، وقتی با شکست مواجه می­شوند، استقامت و جرأت نشان می­دهند. افرادی که گرایش انگیزشی درمانده دارند وقتی با شکست مواجه می­شوند از خود تزلزل نشان می­دهند. (به نقل از همان منبع).
در واقع واکنش اشخاص از موقعیت­ها متأثر از برداشت­ها و ارزیابی­های شناختی آن­ها از آن موقعیت­هاست. هدف نظریه اسناد از دیدگاه بنیان­گذاران آن بررسی چگونگی انجام تبیین­های علی به وسیله مردم و چگونگی پاسخ مردم به پرسش­هایی است که با چرا آغاز می­شوند. نظریه اسناد فرایندهای تبیین رویدادها و پیامدهای عاطفی و رفتاری ناشی از این تبیین­ها را بیان می­ کند. (راتمن، سالوورگ، توروی و فیشکین،۱۹۹۳)[۷۷].
چشمداشت­ها و سبک­های تبیینی افراد می­توانند در پیش ­بینی بیماری و رفتارهای بهداشتی آن­ها مؤثر باشند(پیترسون، ویلانت و سلیگمن ۱۹۸۸[۷۸]). یافته­ ها حاکی از آن است که کانون کنترل سلامت در امیدواری و پیش­گیری از بیماری افراد مبتلا به بیماری­های مزمن نقش دارد (شوارتز[۷۹]،۲۰۰۰).
کانون کنترل سلامت در واقع درجه اعتقاد فرد به این امر است که سلامت او تحت کنترل عوامل درونی یا عوامل بیرونی است. کسانی که کانون کنترل سلامت از نوع بیرونی دارند، به این امر معتقدند که پیامدهای معین وحوادث رخ داده در زندگی آن­ها بواسطه نیروهایی مانند پزشکان، شانس، سرنوشت و بخت و اقبال تعیین می­گردند، در عوض افرادی که کانون کنترل سلامتی از نوع درونی دارند به این امر معتقدند که پیامدها و حوادث معین در نتیجه­ رفتار و اعمال خود آن­ها می­باشد و تعیین کننده سلامتی آن­ها بطور مستقیم اعمال و رفتارهای آنان می­باشد (والستون، والستون و دولیس [۸۰]۱۹۷۸).
کانون کنترل سلامتی به عنوان یک متغیر مؤثر بر توسعه و پیشرفت رفتارهای بهداشتی و ظرفیت درمانی و تبیین مشکلات بهداشتی شناخته می­ شود. کانون کنترل درونی سلامت بطور مثبتی با آگاهی و نگرش، وضعیت روانشناختی رفتارهای بهداشتی و سلامتی بهتر همراه و همگام می­ شود. در مقابل، بیشتر منابع بیرونی کنترل سلامتی (افراد قدرتمند، بخت و اقبال) با رفتارهای بهداشتی منفی و وضعیت روانشناختی ضعیف همراه می­شوند. (مالکرن، همیلتون[۸۱]،۲۰۰۵).
کانون کنترل درونی سلامت باعث احساس کنترل می­ شود و استرس را کاهش می­دهد. ویتز (۱۹۸۹) نیز دریافت که در افراد مبتلا به ایدز، چشم­داشت کنترل و خوش­بینی آن­ها در پیشگیری و بهبود بیماری تأثیر می­گذارد. بیمارانی که باور دارند می­توانند در کنترل پیشگیری از ایدز نقش داشته باشند به رفتارهایی مانند دعا و راز و نیاز کردن، تغییر برنامه غذایی، ورزش و تعامل اجتماعی روی می­آورند تا شانس زنده ماندن و کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند. اگر افراد بر این باور باشند که می­توانند بر فشار روانی غلبه کنند بطور مؤثری می­توانند از بروز آن پیشگیری کنند. (بانیارد و گرایسون[۸۲]،۲۰۰۰)جیه سیرگو و تومور [۸۳](۱۹۹۵) نشان دادند دانشجویانی که دارای کانون کنترل بیرونی هستند، بیش از دانشجویان دارای کنترل درونی گرایش به مصرف الکل و سایر رفتارهای ضد بهداشتی دارند. چون افراد دارای کانون کنترل درونی سلامت باور دارند که سلامتی، بهداشت و کیفیت زندگی در درست خود آن­ها است، به آنگونه رفتار بهداشتی دست می­زنند که آن­ها را در تشخیص و کنترل فشار روانی کمک می­ کند. برانون و فیست (۲۰۰۰) نیز نشان دادند که آزمودنی­های دارای کنترل درونی در مقایسه با گروه گواه، از سلامت، بهزیستی وکیفیت زندگی بهتری برخوردارند.
این گروه شادتر، اجتماعی­تر، فعال­تر و نسبت به آینده امیدوارتر بودند. لانگر و رودین[۸۴](۱۹۶۷) نیز دریافتند که احساس کنترل می ­تواند در بهبود زندگی، سلامت روانی و ارتقای رفتار بهداشتی افراد سالمند در مراکز نگهداری سالمندان مؤثر باشد. ادراک کنترل یعنی رفتارها، اعمال، باورها و افکار فرد می ­تواند در کیفیت زندگی وی مؤثر باشد. برای نمونه فردی که در مورد سلامت بدنی خود دارای ادراک کنترل (کانون کنترل درونی سلامت)است، برای معاینه و آگاه شدن از وضعیت بدنی خود به پزشک مراجعه می­ کند. او نه تنها می­داند که مراجعه به پزشک لازم است بلکه می­داند که به چه پزشکی، کی و کجا و در چه شرایطی مراجعه کند. (لایو [۸۵]۱۹۹۸، پندر و همکاران ۱۹۹۰، موریس[۸۶] و ماتیستو[۸۷]،۱۹۹۹). به عبارتی آن­ها دریافتند که ادراکات، افکار و چشم داشت­های افراد می­توانند در پیش ­بینی رفتارهای بهداشتی، از جمله خوردن، خوابیدن و کیفیت زندگی آنها مؤثر باشد.
نتیجه تصویری درباره سلامت روانی
سلمن و سیمن (۱۹۸۳) نشان دادند که آنان به لحاظ کنترل درونی امتیاز زیادی کسب کرده ­اند، تمایل بیشتری به در پیش گرفتن رفتارهایی دارند که موجب پیشگیری از بیماری­ها و ارتقا سلامت می­ شود و در مقایسه با افراد دارای کانون کنترل بیرونی، به میزان بیشتری به رفتارهای پیشگیرانه­ای مانند رعایت عادات غذایی خوب و انجام دادن معاینات پزشکی می­پردازند. این افراد همچنین در ترک سیگار موفقترند و به میزان بیشتری به دنبال اطلاعات بهداشتی در مورد موضوعاتی مانند فشار خون هستند (استریکلند،۱۹۷۸؛والستون ۱۹۸۲).
بررسی­های چند جانبه نشان داده است که چنین ارتباطهایی، بویژه برای افراد از طبقات اجتماعی متوسط و بالا، نسبتا قوی هستند (رایش، وایل وتینزلی،۱۹۹۴، به نقل از سارافینو ۲۰۰۵).
پژوهش­ها نشان داده است که احساس کارایی (اعتقاد افراد به موفق شدن)بر رفتارهای بهداشتی، بیماری و نقش بیمار تأثیر می­گذارد. سیگاری­هایی که معتقدند نمی­توانند سیگار را ترک کنند معمولاً در صدد ترک سیگار بر نمی­آیند اما کسانی که معتقدند می­توانند موفق شوند اغلب سیگار را ترک می­ کنند، به همین ترتیب کسانی که معتقدند می­توانند موفق به کاهش وزن شوند بیشتر امکان دارد که به این کار اقدام کنند و موفق شوند.
احساس کارایی در افراد از طریق توفیق­ها و شکست­ها، مشاهده تجارب دیگران و ارزیابی القائات دیگران از توانایی­های فرد، ایجاد می­ شود. افراد، هنگام تصمیم ­گیری برای اتخاذ یک رفتار بهداشتی معمولاً کارایی خود را بر اساس پیچیدگی کار، تلاش لازم و سایر جنبه­ها مانند حمایت دیگران، ارزشیابی می­ کنند (سارافینو،۲۰۰۵).
خودکارآمدی سازه­ای نیرومند است که نقش عمده­ای در هر نوع فرایند پیشرفت هدف دارد(والستون،۱۹۹۲). تعدادی از محققان چنین فرض کرده ­اند که عزت نفس و کانون کنترل سلامت دو متغیری هستند که با رفتارهای سلامت در ارتباطند. ­برای مثال افرادی که باور دارند سلامت تابع رفتار شخصی است (کانون کنترل درونی) برای سلامت ماندن و تندرستی خود احساس مسئولیت بیشتری نسبت به کسانی که گرایش کنترل بیرونی دارند یعنی اعتقاد به اینکه سلامت تابع شانس، بخت بوده و بوسیله افراد قدرتمند، دیگران مثل پزشکان، اعضای خانواده و سایر متخصصان سلامت و غیره تعیین می­ شود، نشان می­ دهند (مانند انجام رفتار پیشگیرانه).بعلاوه افسردگی، بدبینی، سبک کنارآمدن ناسازگارانه، اضطراب، عادات سلامت ضعیف، سوء مصرف مواد، سطح پایین در تکالیف مدرسه، بزهکاری اجتماعی ونشانه­ های سایکوتیک بیشتر با سطوح پایین کانون کنترل درونی، اعتقاد قوی به شانس و عزت نفس پایین مرتبط بوده است.(آندرجس[۸۸]، ازلینز[۸۹]، استنستروم [۹۰]۲۰۰۳، ری[۹۱] و همکاران ۱۹۹۸).
انبوه مطالعات، ارتباط بین کانون کنترل درونی سلامت وسازگاری روانشناختی را در بیماری­های مزمن مورد تأیید قرار دادند (کریزن و کیف ۱۹۸۸؛فرانک و همکاران،۱۹۸۷؛مورواسمبروک،۱۹۹۲؛پاچینو، فرانسیس وایساد،۲۰۰۴؛سان واستوارت ۲۰۰۰؛تیلور، رید و اسکوکان،۱۹۹۲ به نقل از جیمی و همکاران ۲۰۰۵). با این حال مطالعات دیگر ارتباط آشکاری بین این دو متغیر نیافته­اند. (دی بروئر، ریچمن و پراین ۱۹۹۹؛فاورز ۱۹۹۴، فریدمن و همکاران ۱۹۸۸، گلدو و همکاران ۱۹۹۱). و مطالعات اندکی بیز نشان داده­اند که کانون کنترل بیرونی با سازگاری بهتر همراه است. (بوریش و همکاران ۱۹۸۴، فرانکو و همکاران ۲۰۰۰، جاسمین وهمکاران ۱۹۷۸ به نقل از همان منبع).
دی روت، ویسر، کوک و ون دروین (۱۹۹۰) دریافتند کانون کنترل بیرونی قدرت دیگران بطور منفی بر روی رفتارهای مراقبت از خود در بیماران دیابتی تأثیر دارد.

 

۲-۲۹٫کانون کنترل درونی در رفتارهای بهداشتی

بررسی­هایی که تأثیر کانون کنترل سلامت را بر رفتارها نشان داده­اند، در ابتدا بر اهمیت کانون کنترل درونی نسبت به کانون کنترل بیرونی تأکید می­ کنند. افرادی که کانون کنترل درونی دارند مسئولیت­ پذیری اعمالشان را می­پذیرند و سریعا در رفتارهای ارتقا دهنده سلامت درگیر می­شوند. رفتارهایی از قبیل خودارزیابی­های مربوط به سلامت جسمانی، سازگاری بیماران با وقایع تنش­زا و رفتارهای پیشگیرانه مرتبط با ایدز رابطه مثبتی با کنترل درونی دارند. (سارگنت[۹۲]،۲۰۰۶).
کانون کنترل درونی به تعاملات محوری باورهای بهداشتی اشاره دارد (والتسون و همکاران،۲۰۰۶). به عنوان مثال، سطح بالای باورهای کنترل درونی با سطوح پایین مرگ و میر و فعالیت بیشتر در بیماران مبتلا به بیماری پزشکی رابطه دارد. علاوه براین ایزن من و همکاران (۱۹۹۸) دریافتند که احساس کنترل درونی با شناخت مثبت، پیامدهای بهداشتی روان­شناختی و فیزیکی در میانسالان رابطه دارد. بطور مشابه، ویور و گری (۱۹۹۶) سطوح پایین کنترل درونی را با سطوح بالای افسردگی در بیماران سیاه­پوست ۵۵-۹۱ ساله مرتبط یافتند. در نهایت ون دن آکر و همکارانش(۲۰۰۱) در بررسی طولی­شان به این نتیجه رسیدند که کانون کنترل درونی بالا عاملی برای محافظت از وقوع مرگ و میر است. (اوهه ۲۰۰۳).

 

۲-۳۰٫استرس-کانون کنترل و بیماریها

رابطه بین استرس و کانون کنترل ثابت شده است. یک بررسی رابطه بین استرس، کانون کنترل و بیماری­های جسمی را مورد مطالعه قرار داده است. این مطالعه میزان رابطه بین باورهای کانون کنترل و بیماری­های جسمی وابسته به محرک­های تنش­زا و روان­نژندخویی را در بزرگسالان مورد بررسی قرار داد. یافته­ ها نشان داد که کانون کنترل بیرونی با سطوح بالای استرسورهای واقعی، سطوح بالای روان­نژندخویی، استفاده فراوان از رفتارهای مقابله­ای هیجان مدار، سطوح بالای استرس ادراک شده رابطه دارد. این بررسی نشان داد که باورهای کانون کنترل درونی با تجربه­ی بیماری­ها رابطه دارند که این یک رابطه بین استرس و بیماری­ها ایجاد می­ کند و اطلاعات زیادی را در رابطه با کانون کنترل و بیماری­ها فراهم می­ کند. همچنین این یافته­ ها نشان داد که کانون کنترل می ­تواند پیش ­بینی کننده­ بیماری­های جسمی باشد(بولینی و همکاران،۲۰۰۴ به نقل از رودنبری،۲۰۰۷).
اخیراً مطالعه دیگری رابطه­ بین کنترل ادراک شده و پاسخ­های زیستی و ذهنی به استرس را نشان داده است. اثرات بالقوه تعدیل کننده کانون کنترل نیز مورد بررسی قرار گرفت. یافته­ ها نشان داد که افرادی با کانون کنترل بیرونی بالا، مشکلات جسمی و فیزیولوژیک بیشتری را گزارش می­ کنند و رضایت از زندگی و خودکارآمدی پایین­تری دارند. بعلاوه این افراد به علت ادراک کنترل کمتر، خود را بیشتر در معرض تأثیرات عوامل بیرونی ارزیابی می­ کنند و در نتیجه واکنش زیادی به استرس نشان می­دهند. در این پژوهش کانون کنترل، تنها وقتی که آزمودنی­ها احساس کنترل بالاتری داشتند تعدیل کننده رابطه بین کنترل و پاسخ­دهی کورتیزول بود. همچنین افرادی دارای کانون کنترل درونی بالا، پاسخ­های زیستی کمتری به استرس نشان دادند. در مقابل، افرادی که هیچگونه احساس کنترلی نداشتند در پاسخ­های بیولوژیکی­شان به عنوان کارکرد کانون کنترل هیچ تفاوتی نشان ندادند. و هیچ رابطه مستقیمی بین کانون کنترل و پاسخ زیستی آن­ها به استرس دیده نشد. (بولینی و همکاران ۲۰۰۴، به نقل از رودنبری،۲۰۰۷).
استرس، کانون کنترل و پیامدهایش در دانشجویان
چندین بررسی رابطه­ بین استرس و، کانون کنترل و رفتارهای بهداشتی و سایر پیامدهایش را در دانشجویان مورد بررسی قرار داده­اند (آبوسری،۱۹۹۴٫ گادزلا،۱۹۹۴٫ اوتین و چنگ،۲۰۰۵). برای مثال، یک بررسی منبع و سطوح استرس را در رابطه با کانون کنترل و خودپنداره در دانشجویان دانشگاهی مورد بررسی قرار داد و نشان داد که افراد دارای باورهای کانون کنترل بیرونی بیشتر از افراد دارای کانون کنترل درونی تحت استرس بودند. این یافته­ ها اهمیت سازه ­هایی از قبیل کانون کنترل و استرس را در دانشجویان مورد تأکید قرار می­دهد. بررسی دیگری مربوط به استرس بر روی دانشجویان، کانون کنترل را به صورت مختلف در سه گروه مورد بررسی قرار دادند. (خفیف، متوسط و شدید). در بین این سه گروه هیچ اختلاف معنی­داری از نظر کانون کنترل درونی وجود نداشت. اما در مقیاس کانون کنترل بیرونی که شامل افراد قدرتمند و شانس می­ شود، تفاوت معنی داری وجود داشت. نتایج نشان داد افرادی که سطوح بالای استرس را تجربه می­ کنند نسبت به کسانی که سطوح پایینی از استرس را تجربه، به احتمال زیادی احساس می­ کنند که در تصمیم­ گیری­ ها و رفتارهایشان تحت تأثیر سایر افراد و شانس قرار می­گیرند. گادزلا به این نتیجه رسید که افراد دارای کانون کنترل بیرونی سطوح بالای استرس را تجربه می­ کنند. (رودنبری ۲۰۰۷).

 

۲-۳۱٫حساسیت فرهنگیMHLC

نمرات MHLCبطور میانگین ممکن است در میان کشورها و فرهنگ­ها متفاوت باشد. بزرگسالان جوان در اروپای شرقی نسبت به همتایان خود در اروپای غربی، اعتقادت بیشتری بر کانون کنترل شانس و قدرت دیگران دارند. در مقایسه با آسیایی­ها، اروپایی­ها امتیاز بالاتری در کانون کنترل درونی و امتیاز پایین در دو مقیاس دیگر (شانس و قدرت دیگران) کسب کرده ­اند. علی­رغم تفاوت­ها در سطوح متوسط مقیاس­های کانون کنترل سلامت برخی از ابعاد ممکن است نقش برجسته­ای در برخی فرهنگ­ها داشته باشند. برای مثال، کانون کنترل درونی سلامت در کشورهای با فردگرایی بالا نسبت به کشورهایی با جمع­گرایی بالا ممکن است به سلامت و رفتارهای سالم بهتری منجر شود (لوسزنیسکا[۹۳]، اسچوارزد[۹۴]،۲۰۰۵)

 

۲-۳۲٫خودکارآمدی

 

۲-۳۲-۱٫نظریه شناختی اجتماعی آلبرت بندورا

شاید کامل­ترین و از لحاظ بالینی سودمندترین و از جهت نظری پیچیده­ترین مدل موجود در رفتار درمانی معاصر، نظریه شناختی اجتماعی بندورا باشد. این مدل از جهت نظری نیز احتمالاً پیچیده­ترین مدل موجود است. نظریه شناختی اجتماعی در پیشرفته­ترین شکل خود، چند رشته­ای و چند وجهی است. در این نظریه اگرچه شناخت، مهم تلقی می­ شود، اما اهمیت عملکرد بیش از آن است(قاسم زاده ۱۳۷۰).
در دیدگاه شناختی اجتماعی، رفتار، عوامل شخصیتی و عوامل محیطی، همه به عنوان تعیین کننده­ های به هم وابسته عمل می­ کنند.
تأثیرات نسبی این عوامل، در موقعیت­های مختلف و برای رفتارهای مختلف، متفاوت است. مواقعی وجود دارد که عوامل محیطی موانعی قوی بر سر راه رفتار ایجاد می­ کنند و مواقعی هم وجود دارد که عوامل شخصی سازمان­دهنده اصلی دوره­ای از رویدادهای محیطی هستند.
در این دیدگاه افراد نه منحصراً توسط نیروهای درونی به حرکت در می­آیند و نه برده محیط هستند. در این نظریه، کارگزاری روانشناختی بر حسب یک تعامل دوجانبه و مستمر بین تعیین کننده­ های شخصی و محیطی توضیح داده می­ شود. در این رویکرد، فرض بر آن است که فرایندهای نمادین[۹۵]، جانشین[۹۶] و خودگردانی[۹۷] نقش مسلط دارند(مدوکس[۹۸]،۱۹۹۵).
جنبه متمایز در نظریه شناختی اجتماعی، نقش برجسته­ای است که به توانایی خودگردانی می­دهد. آدمی با آرایش و سازماندهی علل محیطی، تولید حمایت­های شناختی و تعیین پیامدهای کنش، می ­تواند تا حدی بر کنترل رفتار خود دست یابد. مطمئناً کنش­های خودگردانی توسط تأثیرات و نفوذ محیط خارجی ایجاد شده و گاه مورد حمایت قرار می­گیرند. با وجود این خاستگاه بیرونی این کنش­ها به معنی نفی این واقعیت نیست که نفوذ و تأثیر شخصی نیز پس از استقرار، تا حدی تعیین کننده کنش معینی است (بندورا ۲۰۰۵).
رفتار از طریق پردازش محوری اطلاعات مربوط به پاسخ، به طور نمادین و پیش از آنکه اجرا شود، یاد گرفته می­ شود. فرد با مشاهده الگویی از رفتار مطلوب، در باب نحوه ترکیب و توالی آن برای خلق رفتار جدید، ایده­ای پیدا می­ کند. به عبارت دیگر، افرد کنش­های خود را بیشتر با تکیه بر نظرات پیشین راهبردی می­ کنند تا بر پیامدهایی که به آن­ها می­گویند چه باید انجام دهند.
یادگیری مشاهده­ای از طریق فرایندهای نمادین در حین تماشای فعالیت­های الگو و قبل از ابراز پاسخ، رخ می­دهد و ضرورتاً متضمن تقویت بیرونی نیست. البته این بدان معنی نیست که تماشای فعالیت­های الگو به تنهایی برای ایجاد یادگیری مشاهده­ای کافی است. هر تحریکی که فراروی افراد قرار می­گیرد، ضرورتاً مورد مشاهده قرار نمی­گیرد و حتی اگر هم مورد مشاهده قرار گیرد، آنچه ثبت می­ شود بسیار ناپایدار است.
تقویت در یادگیری مشاهده­ای نقش دارد، اما اساساً به عنوان یک پیش­آیند[۹۹] و نه یک تأثیر پس­آیند. پیش ­بینی تقویت یکی از چند عاملی است که می ­تواند بر آنچه مورد مشاهده قرار می­گیرد و یا نمی­گیرد، نافذ افتد. اطلاع از این که یک رفتار مشخص الگو پیامدهای ارزشمند و مؤثر دارد یا به تنبیه مؤثر منجر می­ شود، می ­تواند موجب افزایش توجه مشاهده­گر به کنش­های الگو و در نتیجه افزایش یادگیری مشاهده­ای گردد. در نظریه شناختی اجتماعی، تقویت بیشتر به عنوان امری تسهیل کننده در نظر گرفته می­ شود تا یک شرط لازم (بندورا،۱۳۷۲).
در نظریه شناختی اجتماعی، رفتارها بر اساس سه سیستم تنظیمی کسب می­شوند و باقی می­مانند. بعضی از الگوهای پاسخ تحت کنترل محرک­های خارجی هستند. پاسخگویی خودکار مانند واکنش­های قلبی عروقی و رفتار هیجانی می­توانند تحت کنترل رویدادهای محیطی باشد. رفتار نیز احتمال دارد از طریق محرک محیطی و به وسیله تداعی با تقویت کننده­ها تنظیم گردد.
دومین سیستم کنترل رفتار فرایند بازخوردهای پاسخ است که عمدتاً در شکل پیامدهای تقویت کننده می­باشد. رفتارها می­توانند به وسیله نتایج فوری­شان ادامه یابند یا حذف گردند. این نتایج می­توانند به وسیله تجارب حسی رفتار، نتایج نمادین یاعینی و یا واکنش­های خودارزیابی فراهم آیند.
سومین و مؤثرترین مکانیزم تنظیمی از طریق فرایندهای واسطه­ای مرکزی عمل می­ کند. در این فرایند درون داد سطوح محرک­ها، کدگذاری و سازمان­بندی می­شوند. در این مکانیزم فرضیه آزمایی قوانینی که باعث پاداش یا تنبیه می­ شود رشد می­یابد و این قوانین درونی عملکرد مناسب را در موقعیت­های خاص رهبری می­ کند.
بنابراین در این سیستم فرد نه از طریق تاریخچه درونی به حرکت در می ­آید و نه واکنشگر منفعل محیط خارجی است. بلکه کارکرد روانشناختی شامل تعامل متقابل شخص با رفتار و محیط است (بندورا،۱۹۶۹ و بندورا،۱۹۹۱).

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 01:28:00 ق.ظ ]