«عَن عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ أبِیجَعفَرٍ الجَوَادِ: مَنْ قَالَ بِالْجِسْمِ فَلَا تُعْطُوهُ مِنَ الزَّکاهِ وَ لَا تُصَلُّوا وَرَاءَهُ؛ کسی که قائل به جسمیت (خداوند) باشد، از زکات به او ندهید و پشت سرش نماز نخوانید.»[۱۴۵]
در سلسله سند این روایت، تنها دو راوی، یعنی محمد بن یحیی العطار و عمران بن موسی توثیق شدهاند[۱۴۶] و سایر راویان، مجهولاند و توصیفی نسبت به آنها در کتب روایی ذکر نشده، بنابراین، روایت فوق از لحاظ سندی ضعیف است؛ البته این روایت با همین الفاظ در تهذیب[۱۴۷] نقل شده و مضمون آن نیز با روایت صحیحه سابق موافق است و در منابع دیگری نیز نقل شده است. از طرفی، محتوای آن نیز با سایر روایات و با قرآن منافاتی ندارد. بنابراین، اگر صدور آن از معصوم ثابت نباشد، حداقل انکار آن قطعی نیست.
این روایت از لحاظ محتوا کاملاً مشابه روایت صحیحه سابق است؛ به همین جهت از تکرار مباحث محتوایی صرف نظر میکنیم.
جمعبندی: از مجموع هشت روایتی که در این بخش ذکر و بررسی شد، پنج روایت از لحاظ سندی صحیحه و دارای اعتبار بود و تمامی روات در سلسله سند آنها امامی و ثقه بودند.
در چهار روایت، اعتقاد به تجسیم و تشبیه به صراحت کفر شمرده شده بود و در دو روایت تعبیر شرک درباره آن به کار رفته بود. دو روایت دیگر نیز به ملازمه، ایمان را از اهل تجسیم نفی کرده بود.
هنگامی که مجموع این روایات را به حکم عقل مبنی بر ملازمه جسمیت و تشبیه با تناهی و محدودیت ضمیمه میکنیم، محتوای آنها به ضرورت عقلی تأیید میشود. همچنین، وقتی به دستور خود ائمه (علیهمالسلام) این روایات را بر کتاب الله و نیز احادیث قطعی الصدور ائمه (علیهمالسلام) عرضه مینماییم، شواهد و قرائن بسیاری در تأیید آنها مییابیم. آیاتی از قبیل لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ و لَیْسَ کمِثْلِهِ شَیْءٌ به منزله محکماتی هستند که سایر آیات و روایات باید با توجه به آنها معنا شوند. با وجود آیه لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ، معنای آیاتی مانند إِلىَ رَبهَّا نَاظِرَهٌ و روایاتی که ظهور در رؤیت و جسمیت دارند روشن میشود.
علاوه بر این، ائمه (علیهمالسلام) در موارد بسیاری به صراحت معنای آیات و روایات ظاهر در جسمیت را به تأویل بردهاند و برخی از احادیث مثبت جسمیت و تشبیه را جعلی و ساختگی دانستهاند. در اینجا مناسب است به برخی از این روایات اشاره کنیم.
ابوحمزه ثمالی در روایتی از امام سجاد (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّهٍ عَظُمَ رَبُّنَا عَنِ الصِّفَهِ فَکیْفَ یُوصَفُ بِمَحْدُودِیَّهٍ مَنْ لَا یُحَدُّ وَ لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِک الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ خداوند با محدودیت توصیف نمیشود. پروردگار ما از اصل توصیف بزرگتر است، پس چگونه توصیف به محدودیت شود آن که حدی ندارد و چشمها او را درنمییابند و او چشمها را درمییابد و او لطیف و خبیر است.»[۱۴۸]
در روایت دیگری عبد الله بن سنان از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که فرمودند: «همانا خداوند متعال بزرگ و بلند مرتبه است. بندگان قدرت توصیفش را ندارند و به کنه معرفتش نمیرسند. لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِک الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ چشمها او را درنمییابند و او چشمها را درمییابد و او لطیف و خبیر است. به چگونگی و مکان و حیثیت توصیف نمیشود. چگونه او را به چگونگی و کیفیت توصیف کنم، در حالی که او خود کیفیت و چگونگی را ایجاد کرده و من کیفیت و چگونگی را به واسطه این فعل او شناختم؟! چگونه او را به مکان توصیف کنم در حالی که او مکان را مکان قرار داد و به همین واسطه من مکان را شناختم؟! یا چگونه او را به حیثیت توصیف کنم در صورتی که او خود حیثیت را به حیثیت داد و به همین جهت من حیثیت را شناختم؟! پس خداوند تبارک و تعالی داخل در هر مکانی است و خارج از هر چیزی لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِک الْأَبْصارَ؛ چشمها او را درنمییابند و او چشمها را درمییابد. معبودی جز او نیست. بلند مرتبه و بزرگ است وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ و او لطیف و خبیر است.»[۱۴۹]
در روایت دوم از روایات صریح در کفر نیز امام (علیهالسلام) به روشنی جعلی بودن روایات ظاهر در جسمیت را تبیین کردند و این روایات را ساخته و پرداخته دست غلات دانستند.
روایات در خصوص تأویل اینگونه آیات، فراوان است و ما به همین دو روایت بسنده میکنیم.
علاوه بر روایات فراوان و محکمات قرآنی در نفی تشبیه و جسمیت، حکم عقل نیز مؤید این مطلب است. بلکه حتی اگر روایتی نیز در این زمینه نبود، عقل قطعی حکم میکرد که خدای واجب الوجود و نامتناهی، محال است که به اوصاف موجودات ممکن و محدود تشبیه شود. بنابراین، تمامی روایات موجود در این زمینه، ارشاد به حکم عقل است.
به اضافه، کلمات علمای شیعه در این باره نیز این امر را تقویت میکند. در اینجا به کلمات برخی از علمای شیعه در این زمینه اشاره میکنیم.
مرحوم صدوق (رحمهالله) در اعتقاد امامیه در خصوص توحید مینویسد:
«بدان که اعتقاد ما در توحید این است که خدای تعالی واحد و احد است، چیزی همانند او نیست، قدیم است، پیوسته بوده و همچنان خواهد بود،… متصف به جوهر، جسم، صورت، عرض، خط، سطح، سنگینی، سبکی، سکون، حرکت، مکان و زمان نمیشود. از جمیع صفات مخلوقاتش منزه و متعالی است. از دو حد ابطال و تشبیه خارج است… و هر کس که قائل به تشبیه باشد، مشرک است.»[۱۵۰]
شیخ طوسی (رحمهالله) در مبسوط در باب طهارت بحثی را در رابطه با حکم ظروفی که توسط مشرکین استفاده میشود، مطرح میکند و پس از حکم به نجاست ظروفی که علم به استفاده از آنها در مایعات توسط مشرکین وجود دارد، تصریح میکند که این حکم شامل سایر کفار نیز میشود، چه بت پرست باشند و از اهل ذمه، یا مرتد باشند، یا کافر و مرتد ملی باشند، مانند مشبهه و مجسمه و مجبره و غیر آنان.[۱۵۱]
علامه نیز در شمار اصناف نجاسات در منتهی، پس از ذکر کافر بیان میکند که حکم ناصب نیز همان حکم کافر است؛ زیرا ضروری دین را انکار میکند و غلات نیز اینگونهاند. سپس در پاسخ به این سؤال که آیا مشبهه و مجسمه نیز همین حکم را دارند، میگوید قول نزدیکتر به واقع این است که اهل تشبیه و تجسیم نیز در این حکم با سایر کفار مساوی باشند؛ زیرا معتقدند به این که خداوند تعالی جسم است، در حالی که ثابت شده که هر جسمی حادث است.[۱۵۲]
شهید اول (رحمهالله) نیز در دروس، اهل تجسیم را در شمار کفار ذکر میکند.[۱۵۳]
در مقابل، برخی از علما احتیاط نموده و از شدت این حکم کاستهاند و بهگونهای توجیهی برای این روایات ذکر نمودهاند.
مرحوم آقا رضا همدانی (رحمهالله) در مصباح الفقیه، پس از تحلیل و بررسی روایاتی که در باب کفر مجسمه و مشبهه وارد شده، به این نتیجه میرسد که نمیتوان کفر آنان را نفی کرد، اما اولی این است که این روایات را حمل بر درجهای از کفر کنیم که منافاتی با اسلام ظاهری نداشته باشد. کلام ایشان به این شرح است:
«اولی این است که این روایات حمل بر بعضی از مراتب کفر شود که منافاتی با اسلام ظاهری، بلکه با ایمان ناقص ندارد؛ چگونه چنین نباشد، در حالی که بسیاری از عوام، بلکه اکثر آنها نمیتوانند پروردگار را از علائق جسمانی تنزیه کنند؛ زیرا به واسطه قصور در فهم، نمیتوانند مؤثری را در عالم تصور کنند که جسم نباشد… بنابراین، اقوی این است که هیچ کدام از این عقاید، تا وقتی منافاتی با شهادتین و تصدیق اجمالی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جمیع آنچه آورده نداشته باشد، موجب کفر نمیشود، خصوصا اگر منشأ آن قصور باشد.»[۱۵۴]
علامه شعرانی نیز در ذیل یکی از روایات دال بر کفر مجسمه و مشبهه، تعلیقی نوشته است که از این قرار است:
«کفر و ایمان دائر مدار اقرار به توحید و رسالت است. هر کس به این دو اعتراف کند، مؤمن و هر کس یکی از این دو را انکار کند کافر است. حال، گاهی اعتقاد به چیزی، به نحو لزوم بیّن مستلزم نفی یکی از این دو اصل میشود، که در این صورت صاحب این اعتقاد کافر است و گاهی اعتقاد به چیزی، مستلزم نفی یکی از این دو اعتقاد میشود، لکن به صورت لزوم غیر بیّن، که در این صورت دلالت بر انکار توحید و رسالت توسط آن شخص نمیشود.
مورد اول مانند کسی است که معتقد است به این که احکام شریعت که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) صادر شده، به اقتضای فکر و عقلش و متناسب با مصالح زمان خودش بوده است. چنین اعتقادی از لوازم بیّن و آشکار انکار نبوت آن حضرت است. همچنین است کسی که احکام آن حضرت را ناقص میداند و گمان میکند که مردم احکام و قوانین بهتری میتوانند داشته باشند.
مورد دوم مانند اعتقاد به تجسیم است. چنین اعتقادی مستلزم انکار واجب الوجود است، اما این استلزام، بیّن و آشکار نیست؛ زیرا معلوم نیست که صاحب این اعتقاد، میفهمد که جسم مرکب است و مرکب محتاج به اجزاست و در نتیجه نمیتواند واجب الوجود باشد یا نه. عموم مردم چنین مسألهای را درک نمیکنند. بنابراین، حق آن است که قائل به تجسیم، کافر نیست، مگر در صورتی که این استلزامات و لوازم غیر بیّن کلامش را درک کند و با وجود آن، قائل به جسمیت باشد.»[۱۵۵]
به هر حال، آنچه روشن است این که ظاهر این اخبار، بدون شک، کفر اهل تجسیم و تشبیه است. حال باید روایات معارض و سایر قرائن منفصله را نیز بررسی کنیم تا در این زمینه به نتیجه نهایی برسیم. این بررسی در نتیجه گیری انجام خواهد شد.
بخش دوم: حکم اعتقاد به جبر یا تفویض در روایات
عنوان دیگری که در روایات سبب کفر معرفی شده است، اعتقاد به جبر یا تفویض است که در اینجا به بررسی روایات مرتبط با آن میپردازیم.
روایات صریح در کفر
در برخی از روایاتی که به این عنوان مرتبطند حکم کفر به صراحت بیان شده است که در اینجا به ذکر و بررسی آنها میپردازیم.
روایت اول
«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا قَال:… مَنْ قَالَ بِالتَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ فَهُوَ کافِرٌ مُشْرِک وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا ابْنَ خَالِدٍ إِنَّمَا وَضَعَ الْأَخْبَارَ عَنَّا فِی التَّشْبِیهِ وَ الْجَبْرِ الْغُلَاهُ الَّذِینَ صَغَّرُوا عَظَمَهَ اللَّهِ تَعَالَى فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا؛ حسین بن خالد از علی بن موسی الرضا نقل میکند که فرمود:… هر کس معتقد به تشبیه و جبر باشد، کافر و مشرک است و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم. یا بن خالد! روایات تشبیه و جبر را غلات از زبان ما جعل کردند؛ همان کسانی که عظمت خداوند متعال را کوچک شمردند. پس هر کس آنان را دوست بدارد، به ما بغض ورزیده و هر کس بغض آنان را در دل داشته باشد ما را دوست داشته است.»[۱۵۶]
سلسله راویان این حدیث، همه امامی و ثقهاند. بنابراین، روایت فوق از لحاظ سند صحیح است. به علاوه، این حدیث را شیخ صدوق (رحمهالله) در توحید،[۱۵۷] طبرسی (رحمهالله) در احتجاج[۱۵۸] و دیگرانی در کتب روایی خود نقل کردهاند و از لحاظ مضمون، به حد تواتر میرسد. بنابراین، شکی در صدور این روایت از معصوم وجود ندارد.
در این روایت امام (علیهالسلام) به این نکته اشاره میکنند که روایاتی که در تأیید جبر یا تشبیه به ائمه (علیهمالسلام) نسبت داده شده، کذب است و هیچ بهرهای از صحت ندارد. این روایات را اهل غلو از زبان ائمه (علیهمالسلام) جعل کردهاند.
در فقره اول این روایت، امام (علیهالسلام) به شدت اعتقاد به جبر و تشبیه را رد میکنند و کسی را که معتقد به جبر و تشبیه باشد، صریحاً کافر و مشرک معرفی میکنند.
جملهای که امام (علیهالسلام) در این فقره به کار بردهاند، مطلق است و هیچ گونه قیدی نسبت به موضوع یا محمول در لفظ حدیث وجود ندارد. بنابراین، بر اساس این روایت، کسی که قائل به جبر باشد، مطلقاً کافر است.
روایت دوم
«عَنْ حَرِیزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) قَالَ: إِنَّ النَّاسَ فِی الْقَدَرِ عَلَى ثَلَاثَهِ أَوْجُهٍ رَجُلٌ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْبَرَ النَّاسَ عَلَى الْمَعَاصِی فَهَذَا قَدْ ظَلَمَ اللَّهَ فِی حُکمِهِ فَهُوَ کافِرٌ وَ رَجُلٌ یَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَیْهِمْ فَهَذَا قَدْ أَوْهَنَ اللَّهَ فِی سُلْطَانِهِ فَهُوَ کافِرٌ وَ رَجُلٌ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ کلَّفَ الْعِبَادَ مَا یُطِیقُونَ وَ لَمْ یُکلِّفْهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ إِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ فَهَذَا مُسْلِمٌ بَالِغٌ؛ حریز بن عبد الله از امام صادق (علیهالسلام) روایت کرد که فرمودند: مردم در مسأله قدر سه دستهاند. کسی که گمان میکند خداوند عز و جل مردم را وادار به انجام معاصی میکند؛ این شخص خداوند را در حکمش ظالم دانسته، پس کافر است. شخصی که گمان میکند کار به مردم تفویض شده است؛ این شخص، خداوند را در سلطنتش ضعیف شمرده است، پس کافر است. کسی که گمان میکند خداوند بندگان را به آنچه میتوانند مکلف نموده و آنها را به آنچه طاقت ندارند تکلیف نکرده است و زمانی که چنین شخصی احسان میکند، شکر خداوند به جا میآورد و هر گاه مرتکب عمل سوئی میشود از خداوند طلب بخشش می کند؛ این شخص مسلمان بالغ است.»[۱۵۹]
این روایت را مرحوم صدوق (رحمهالله) در خصال[۱۶۰] نیز نقل کرده و شعیری هم در جامع الأخبار[۱۶۱] آن را ذکر نموده است. بجز یک نفر، تمامی سلسله راویان این روایت امامی و ثقهاند. تنها محمد بن جعفر بن بطه با وجود این که امامی و کثیر العلم معرفی شده است، گفته شده که در نقل حدیث اهل تساهل بوده و احادیث و اسناد را خلط و تعلیق مینموده است.[۱۶۲] بنابراین، حدیث مورد بحث از لحاظ سند ضعیف شمرده میشود.
در این روایت، امام (علیهالسلام) عقاید موجود در زمینه قدر را معرفی و حکم هر یک را نیز مشخص میکنند. بر اساس این روایت، مردم در حوزه اعتقاد به قدر الهی سه دستهاند:
۱ـ برخی قائل به جبرند، یعنی معتقدند که انسان هیچ اختیاری از خود ندارد و تمامی افعالی که انجام میدهد، از جمله معاصی و گناهانی که از او سر میزند، با اراده و خواست خداوند انجام میشود و انتخاب و اختیار او هیچ تأثیری در اعمالش ندارد. (رَجُلٌ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْبَرَ النَّاسَ عَلَى الْمَعَاصِی)
۲ـ دسته دیگر، قائل به تفویضاند. این عده معتقدند تمامی امور مربوط به هر شخص، به خود او واگذار شده و اراده خداوند متعال تاثیری در افعال انسان ندارد. (رَجُلٌ یَزْعُمُ أَنَّ الْأَمْرَ مُفَوَّضٌ إِلَیْهِمْ)
۳ـ دسته سوم کسانی هستند که معتقدند خداوند متعال برای بندگان تکالیفی مشخص نموده که به قدر وسع و طاقت آنهاست و آنها را به عملی خارج از توانشان تکلیف نکرده است. به نظر این دسته، انسانها در عمل به این تکالیف مختارند و انجام یا ترک هر یک از این تکالیف، به اختیار خودشان است، اما این قدرت و توانایی بر اختیار و انتخاب را از خداوند میدانند. از این رو، اگر عمل نیکی انجام دهند، خداوند را بر قوتی که برای انجام آن عمل به آنان داده شکر میگویند و اگر سیئهای مرتکب شوند، از خداوند متعال به خاطر سوء اختیار خود و به کار گرفتن قوت و قدرت خدادادی در راه غیر صحیح، استغفار میکنند. (رَجُلٌ یَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ کلَّفَ الْعِبَادَ مَا یُطِیقُونَ وَ لَمْ یُکلِّفْهُمْ مَا لَا یُطِیقُونَ وَ إِذَا أَحْسَنَ حَمِدَ اللَّهَ وَ إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ)
امام (علیهالسلام) از میان این سه گروه، دو دسته اول یعنی اهل جبر و تفویض را کافر شمرده و اعتقادشان را باطل معرفی نموده است. همچنین امام (علیهالسلام) به علت کفر آنان نیز اشاره نموده است.
در رابطه با اهل جبر امام (علیهالسلام) تعبیری به کار بردهاند که در معنای آن دو وجه وجود دارد. در جمله «فَهَذَا قَدْ ظَلمَ اللَّهَ فِی حُکمِهِ»، کلمه «ظلم» را هم میتوان با لام مشدد تلفظ کرد و هم با لام بدون تشدید. اگر لام بدون تشدید خوانده شود، فعل «ظَلَمَ» ثلاثی مجرد است و جمله به این معنا خواهد بود: «چنین شخصی با حکمش (اجبار بندگان بر معاصی از سوی خداوند) به خداوند ظلم کرده است.» اما اگر لام مشدد باشد، این فعل در باب تفعیل قرار میگیرد و به معنای نسبت دادن ظلم به شخصی خواهد بود. در کتاب العین چنین آمده: «ظَلَّمْتُهُ تَظْلِیماً إذا أنبأته أنه ظَالِمٌ؛ ظَلَّمْتُهُ تَظْلِیماً یعنی به او گفتم که ظالم است.»[۱۶۳] در مصباح المنیر نیز اینگونه آمده است: «(ظَلَّمْتُهُ) بِالتَّشْدِیدِ نَسَبْتُهُ إِلَى الظُّلْم؛ ظَلَّمْتُهُ با لام مشدد یعنی او را به ظلم نسبت دادم.»[۱۶۴] بنابراین، اگر لام به صورت مشدد خوانده شود، معنای جمله اینگونه خواهد بود: «چنین شخصی خداوند را در حکمش ظالم دانسته است.» علامه مجلسی (رحمهالله) در بحار الأنوار معنای دوم را برگزیده و «ظلم» را به تشدید لام معنا نموده است.[۱۶۵] بنابراین تقدیر، کسی که گمان کند خداوند بندگان را مجبور به معصیت نموده، او را ظالم دانسته است.
اکنون که معنای این جمله روشن شد، کلام امام (علیهالسلام) را در قالب یک قیاس شکل اول بیان میکنیم:
صغری: کسی که قائل به جبر باشد خداوند را ظالم دانسته است.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:05:00 ب.ظ ]