۵-۲-۱-۱٫ انواع نیازها
انسان به گونهای آفریده شده که نیازمند است و برای رفع نیازهایش به پویایی و تولید میپردازد. «تلاشهای عظیم انسان، همه جواب فریادهایی است که در او غوغا کردهاند و پاسخ نیازهایی است که او را اسیر ساختهاند.»[۷۲۲]
و بسته به ترکیب وجودیاش نیازهایش متفاوت میشود. «و همین ترکیب است که بیشترطلبی و بهترطلبی را در انسان ریخته و او را از رفقای دیگر جدا ساخته و نیازهای عظیم او را به او هدیه کردهاند، نیازهایی که تمام تلاشهای انسان را به دوش کشیدهاند.»[۷۲۳]
نیازهای انسان گاهی بهصورت نیازهای فردی هستند و گاهی نیازهای اجتماعی.
تنوع نیازها
الف. نیازهای فردی
نیازهای فردی را میتوان این چنین تقسیمبندی کرد:
۱.نیازهای فیزیولوژیکی (خوراک، پوشاک، مسکن وازدواج…)؛
۲.نیازهای روانی (محبت، یقین، امنیت، مقبولیت، اعتراف و نجوا و…)؛
۳.نیازهای عالی (شناخت، قدرت، تحرک و…).
ب. نیازهای اجتماعی
نیازهای اجتماعی او را در اجتماع بهخاطر رابطهها میتوان به دو گروه قسمت کرد:
۱.ضابطهها و تنظیم؛ ۲.رهبری و تدبیر.
انواع نیازهای گسترده انسان، او را به حرکت درآورده و بهسوی تمدن کشانده است و این نیازهای گسترده، او را از سطح زندگی روزانه و تنوع زندگی و خوشیها، به مرحله تحرک و خوبیها آورده است؛ بنابراین: «انسان به شهادت همه آن تنوعطلبیها نمیتواند راکد بماند، نمیتواند آدم بماند، نمیتواند دلخوش باشد، نمیتواند بیدرد باشد؛ که بیقرار است.»[۷۲۴]
اما بازهم هرچه خوشی و عیش او در دنیا بیشتر میشود، نیازهایش مرتفع نمیشود و با وجود استعدادهای بینهایت و حرکت و خلاقیت باز هم نیازهایش تأمین نمیشود، پس در فکر برآوردهکردن این نیازهای اساسی بر میآید که متصلشدن به قدرت و نیرویی بالاتر از خویش است. او حرکت را آغاز میکند، اما بهسمت چه چیزی؟ «فاین تذهبون.»[۷۲۵] میخواهد خود را به چه چیزی پیوند بدهد؟ پس قدم در راه سلوک مینهد و سعی میکند با از خودگذشتگی تمام، خود را به آن حقیقت بینهایت و هستی مطلق بپیوندد، زیرا او نیازی مافوق نیازهای این جهانی مییابد.
از آنچه ذکر شد میتوان به ضرورت سلوک پی برد و چنین نتیجه گرفت:
انسان به دلیل اینکه فطرتاً کمالجو است و همچنین تنوعطلب است، پس نمیتواند ساکن باشد و به آن مقامی و مرتبه اکتفا کند، پس ثمره کمالجویی و تنوعطلبیاش حرکت و پویایی است؛ بنابراین برای رسیدن به کمال و خواستههایش باید حرکت کند و آرام ننشیند؛ حتی اگر در این راه از مسیر اصلی و صراط مستقیم جدا شود و از خدای خویش دور افتد، باز هم به واسطه فطرت خداجویش و احساس نیاز به پرستش معبود، آرام و ثابت نمیماند و بیقرار و پویا حرکت میکند، تا از وضع کنونی خود فراتر رود. حال اگر این انسان به بیراهه نیفتد و تنها تلاشش برای رسیدن به هدف از آفرینش؛ یعنی همان عبودیت تلاش کند، این حرکت و پویایی نتیجهبخش خواهد بود و به سیروسلوک و پیمودن راه حق می انجامد.
۵-۲-۲٫ هدف از سلوک
هر شخص بنا به دیدگاه و خط و مشی خود هدفی از سیروسلوک برای خود دارد و برای رسیدن به آن هدف به سیروسلوک میپردازد. در اینجا هدف از سلوک را از دیدگاههای مختلف بیان میکنیم :
۵-۲-۲-۱٫ دیدگاه عرفا
هدف عرفا از سلوک رسیدن به وحدت است، وحدت فعل، صفت و ذات.
«انسان به این حد از درک میرسد؛ درکی از وحدت فعل، وحدت صفت و وحدت ذات که آدمی همه حدود و مرزهای هستی را بیندازد، پردههای اوهام را بریزد، از آنها دور بشود و جز دوست و جز الف قامت یار در تمامی هستی چیزی نبیند.»[۷۲۶]
وقتی انسان به این مرحله از وحدت رسید دیگر هیچ چیزی جز محبت معشوق در دلش باقی نمیماند و دل سالک محل یار شده و مملو از عشق حق میشود؛ تمام پردهها کنار میرود و در این زمان حقیقت اشیاء نمایان میشود و وجودش را نور فهم فرا میگیرد، پس هدف انسان عارف از سپردن راه حق رسیدن به معشوق و یکیشدن در حق است و کناررفتن منیت و مجذوب حق شدن.
تو را خواهیـــــم دیگر هـــــــمه هیچ تــــــــویی حــقالیقین دیــــگر همه هیچ[۷۲۷]
در بهـــشت فــــلک هـمه خــــامـان |
|
در بــهــــشت تــــو دوزخ آشــــامـــــان |
بردرت خـوب و زشـــت را چـه کنم |
|
چـون تــــو هـــستی بهـــشت را چه کنم[۷۲۸] |
۵-۲-۲-۲٫ دیدگاه فلاسفه
هدف فلاسفه از سلوک رسیدن به معرفت و حکمت است. «این معرفت و حکمت از درک هستی و درک وجود بهمعنای فلسفی قضیه که اهل فلسفه طالب آن هستند، هدف همه مراحل سلوکی و همه فعالیتهای ذهن سالک است.»[۷۲۹]
فلاسفه بهدنبال دلیل و منطق برای هستی و آفرینش هستند و از راه عقل در پی شناخت مبدأ آفرینش است و تمام سعی و تلاششان رسیدن به حکمت و معرفتی برای شناخت ذات ربوبیست.
۵-۲-۲-۳٫ دیدگاه اهل اشراق
اهل اشراق شهود جمال و جلال حق را طالبند.گاهی در ادعیه به چنین مضامینی بر میخوریم: «و اقرر اعیننا یوم لقائک: روشن کن دیدههای ما را روز ملاقاتت»[۷۳۰]؛ «و قرت با النظر الی محبوبهم اعینهم: و چشمشان به دیدار محبوب روشن است.»[۷۳۱]
اهل اشراق در آرزوی ملاقات و دیدار روی یاراند و برای آن لحظهشماری میکنند و حاجت و خواستهشان دیدن روی محبوب است: «و رضاک بغیتی و رؤیتک حاجتی و جوارک طلبی: مقصودم خشنودی توست و حاجتم دیدار توست و خواستهام در جوار توست.»[۷۳۲]
«و اقررت اعینهم باالنظر الیک یوم لقائک: و دیدگان آنها را در روز لقائت به درگاهت روشن کردی.»[۷۳۳]
۵-۲-۲-۴٫ دیدگاه علماء اخلاق
علماء اخلاق نیز اخلاق الهی را طالب هستند. آنها سعی میکنند از صفات نکوهیده و ناپسند دوری کنند و میخواهند صفات الهی را در خود نشان دهند.
۵-۲-۲-۵٫ از دیدگاه قرآن
و اما هدف از آفرینش آدمی از دیدگاه قرآن عبودیت است: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون: و ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای عبادت.»[۷۳۴] خداوند هدف از آفرینش انسان را عبودیت و بندگی میداند و این عبودیت و بندگی به قرب الهی منجر میشود و این همان هدف اصلی سلوک است که امامان شیعه در دعاهای خویش آن را از خداوند طلب کردهاند: «و استعلمنی بما تسئلنی غدا عنه و استفرغ ایامی فیما خلقتنی له: و مرا به آنچه فردای قیامت بدان بازخواست کنی مشغول دار و روزهایم را تنها بهخاطر آنچه برای آن خلقم کردی فارغ ساز.»[۷۳۵]
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 04:34:00 ب.ظ ]