1. شریعت

               

               

           

           

       

       

 

در عهدجدید دو نگرش تفسیری متفاوت درباره نقش شریعت و فضایل اخلاقی در رسیدن به نجات، در مقابل یکدیگر قرار گرفته­اند. در رساله یعقوب بر نجات از راه ایمان و شریعت تاکید شده است، وی معتقد است که مسیحیت واقعی تنها با حرف زدن حفظ نمی­ شود، بلکه باید در رفتار نشان داده شود: «چه سود دارد اگر کسی گوید، ایمان دارم، وقتی که عمل ندارد؟آیا ایمان می‌تواند او را نجات بخشد؟… ایمان اگر اعمال ندارد، در خود مرده است… انسان از اعمال عادل شمرده می‌شود، نه از ایمان تنها. » (یعقوب، ۲: ۱۴-۲۴).
در نقطه مقابل این دیدگاه، دیدگاه پولس قرار دارد. پولس درمسیحیت، ایمان به مسیح راجایگزین عمل به شریعت کرد. شریعتی بودن یعنی بااجرای برخی ازقوانین شریعت می توان رضایت خداراجلب نموده واجراخروی دریافت نمود. پولس علیه شریعتی بودن مبارزه کرد زیرادرتفکراو این اندیشه مذهب رابه تجارت ودادوستد تبدیل می کند. فریسیان باداشتن چنین اعتقاد، به افراد خودپسند وریاکارتبدیل شده بودندوخودرابالاترازمردم می دانستند زیراشریعت رابهترازدیگران اجرا می کردند. پولس به جای امید نجات ازراه شریعتی بودن، نجات ازطریق ایمان به فیض ولطف الهی رامعرفی کرد (هوردن، ۱۳۶۸: ۱۰-۱۱). ازنظرپولس ایمان واقعی عبارت است ازتسلیم شدن، تسلیمی که براثرآن، انسان به طرزخاصی عمل می نماید نه اینکه فقط قبول کنیم که خدایی هست ویامطالبی درمورد مسیح بپذیریم بلکه به این معنا که خود رابه خداتسلیم نماییم وفرزنداوشویم وهمان فکرراداشته باشیم که درمسیح بود (فیلیپیان۲: ۵) (همان: ۱۳). وی تأکید می­ کند که حتی خود این ایمان نیز عطیه خداست: «ایمان از شما نیست بلکه بخشش خداست» (افسسیان، ۲: ۸-۹).
نکته قابل توجه اینکه: افکار و اعتقادات پولس درباره حضرت عیسی و شریعت حضرت موسی (ع) و نجات مسیحی، که امروزه حاکم بر جهان مسیحیت است، برگرفته از آیین بدعت­آمیز گنوسی است (شلبی، ۱۹۹۳، ج۲: ۱۰۱و۱۰۲؛ پرچم، ۱۳۸۲: ۲۷۱). گنوسی­ها، رستگاری از طریق معرفت را آموزش می­دادند: اینان معتقد به خدایی برتر و متعالی بودند که از این جهان کاملاً جدا و متمایز بود. او نقشی در خلقت جهان نداشت و این جهان در نتیجه­ عمل الوهیتی فرودست­تر که آنان، غالباً آن را با خدای عهد عتیق یکی می­دانستند-به نام یالدابوت- به وجود آمده بود (­لین، ۱۳۸۶: ۱۶؛ ویور، ۱۳۸۱: ۱۰۲-۱۰۳). از دیدگاه گنوسی­ها آنچه که موجب رستگاری و نجات می­ شود، شناخت و دانایی به اسرار الاهی است نه رعایت قوانین اخلاقی و قوانین طبیعی. قوانین اخلاقی ساخته و پرداخته دست صانع جهان است که برای حکومت بر انسان و جهان، همچون نظم حرکت سیارات و صور فلکی جهان اعمال می­گردد و تبعیت از آن، به معنی قبول جبر حاکم بر جهان است (Dorrese، Jean، vol. 1، p 561 به نقل از هادی نا).
پایان نامه - مقاله - پروژه
با وجود مخالفتها و مبارزاتی که پولس علیه شریعتی بودن داشت ولی در بسیاری از مواعظ او توصیه به رعایت قانون، انجام اعمال نیک و محبت به دیگران مشاهده می­شودو تأکید دارداگر کسی به احتیاجات خویشان و بخصوص اعضای خانواده خود بی­توجه باشد، اجازه ندارد خود را مسیحی بخواند؛ چنین شخصی از یک کافر هم پست­تر است (اول تیموتائوس، ۵: ۵-۸). حال این سؤال مطرح می­گردد که اگر تنها ایمان موجب رستگاری و نجات است چگونه در این نامه عمل نکردن به بعضی دستورات را موجب سقوط و کفر می­داند؟
همانطوری­که ملاحظه شد، رساله پولس با رساله یعقوب در چگونگی رسیدن به نجات، در تعارض­اند. عهدجدید از یک سو ایمان را به همراه رعایت اخلاق و رفتار آدمی، شرط حصول نجات می­داند، و از سوی دیگر صرفِ ایمان به مسیح را در رسیدن به رستگاری کافی می­داند. نویسنده­ای کاتولیکی، تعارض در رساله یعقوب و رساله­های پولس در مورد شریعت و اثبات اعمال صالح در نجات، را تنافی ظاهری می­داند که قابل رفع است؛ آنگاه که پولس نقش اعمال در نجات انسان را مردود می­شمارد، در مقام نفی اعمال شریعت موسوی، مثل ختان، قربانی، قصاص و اعمال دیگری است که یهودیان مسیحی­شده به آن اهتمام داشتند و هنگامی که تصریح می­ کند که نجات انسان منوط به اعمال است، اعمال صالحی که شخص مؤمن مسیحی به آن اهتمام دارد مثل: رسیدگی به فقرا، عدالتخواهی و… مدّنظر اوست نه اعمال شریعت موسوی، پس کلمات پولس بیانگر نفی شریعت است نه نفی تأثیر اعمال صالح و حسنات اخلاقی (الشویری، ۱۹۱۳: ۱۵؛ لیون دوفر الیسوعی، ۱۹۸۶: ۴۴۸).
به تبع این دو نگرش متفاوت در عهدجدید، در بین سه کلیسای عمده­ی مسیحیت در طریق رسیدن به نجات اختلاف ایجاد گردید؛ دو کلیسای کاتولیک و ارتدوکس فیض خداوند و اعمال نیک و صالح را شرط سعادت بشر می­داند. اعمال نیک عبارتند از احکام خدا، یعنی احکام دهگانه­ی عهدعتیق و اخلاق کامل مسیحیت. اخلاق مسیحی قوانین عملی مشخصی است که بر عهده­ اشخاص گذاشته می­ شود، مانند حضور در مراسم کلیسایی، شرکت در عشای ربانی در روزهای یکشنبه و اعیاد، حضور برای اعتراف به گناه و مواردی دیگر. امّا پروتستان­ها در حصول نجات، ایمان را کافی می­دانند. پس اعمال صالح هیچ نقشی در نجات بشر ندارد (زیبایی­نژاد، ۱۳۸۲: ۲۵۰). همچنین، مسیحیان اولیه که یهودی مسیحی بودند قوانین شریعت موسی را انجام می­دادند. به خصوص حواریون، مقید به انجام اعمال شریعت بوده و ایمان را همراه با اعمال نیک و شایستگی، شرط نجات می­دانستند. در این دیدگاه اخلاق بشری در حصول نجات یا عدم آن نقش ایفا می­ کند (ر. ک: کونگ، ۱۳۸۶: ۱۵-۲۲).
۳-۳-۳-۳- ولایت
قبول ولایت حضرت عیسی (ع) در عهدجدید از دیگر عوامل نجاتندکه شرط اساسی مقبولیت فضایل اخلاقی به درگاه خداوند به شمار می ­آید.
عیسی از نظر عهدجدید «نجات دهنده‌ای که مسیح خداوند باشد» است (لوقا۲: ۱۱) و عیسی کسی است که امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید (متی۱: ۲۱)؛ نجات تنها در نام او وجود دارد (اعمال رسولان۴: ۱۲)؛ او رئیس نجات است (عبرانیان۲: ۱۰). آموزه نجات در کلیسا اساساً از طریق تجسّد خدا در مسیح، عمل شفابخشی مسیح، و برخاستن عیسی از قبر و پیروزی و غلبه­ او بر مرگ و شاهزاده­ی جهان شدن صورت می­پذیرد. بنابراین انسان به واسطه­ عیسی به رستگاری به معنای بازگشت به صورت خدا و خداگونه شدن نایل می­ شود (همتی، ۱۳۷۹: ۹۷؛ ویور، ۱۳۸۱: ۱۲۱).
از دیدگاه عهدجدید، خداوند برای نجات انسان گناهکار خود را به صورت عیسی مجسم نمود تا بتواند مستقیماً به هدایت و ارشاد انسانها همت گمارد (اول یوحنا۹: ۴؛ رومیان۸: ۵ ؛ اول قرنتیان ۷: ۵). خداوند با عمل پرفیض خود، از مردم می­خواهد نجاتی را که در مسیح است با ایمان قبول کنند (خاچیکی، ۱۹۸۲: ۹۳)، سپس با قبول دعوت الهی، روح القدس در قلب انسان حیات نویی را می­دمد (قرنتیان۱۵: ۵۱) و تجدید حیات رخ می­دهد (هورن، ۱۳۶۱: ۸۲)؛ یعنی نفس بعد از آن، به جای تمایل به شرارت و بدی، به قداست متمایل گشته، حیات الهی در او متبلور می گردد (الامیرکانی، ۱۸۸۸، ج۲: ۳۳۰)، و عادل شمرده می­ شود (تیسین، بی تا: ۲۶۱). درنتیجه، شخص عضو جدیدی از اعضای خانواده خدا و فرزند او می­گردد (خاچیکی، ۱۹۸۲: ۹۷؛ فرلای، ۱۳۶۱: ۸۲).
بنابراین، عبارت­های فوق بیانگر این مطلب است که: انسان بدین دلیل که از ابتدا در بند گناه است، نمی­تواند نقشی در نجات خود داشته باشد و پذیرش ولایت مسیح، می ­تواند همان نجاتی را که خدا به مردم وعده داده است، به ارمغان آورد و شخص تنها با ایمان به مسیح قادر خواهد بود که به رهایی و نجات برسد.
بنابراین، عهدجدید، عیسی را خدایی می­داند که تجسد یافته است، گرچه بعد انسانی هم برای او قائل می­ شود. و با قبول ولایت او، شخص دیگر نیازی به انجام اعمال نیکو و اخلاقی ندارد، زیرا صرف ایمان به مسیح او را به نجات و رهایی می­رساند.
۳-۳-۳-۴- اختیار
آنچه عموم متفکران برآن اتفاق نظر دارند، این است که هرگونه سیراخلاقی و عرفانی انسان برای وصول به کمال و نجات، منوط به پذیرش اختیار در وجود اوست. اگر فعلی اختیاری نباشد، متعلّق حسن و قبح اخلاقی و یا رضا و عدم رضای الهی، خواست و عدم خواست انسان واقع نمی­گردد؛ این است که در علم اخلاق و عرفان، اصل مختاربودن انسان، به منزله­ی یک اصل، از فلسفه گرفته شده است. حصول هر کمالی در دایره وجود برای انسان امکان­ پذیر است، فقط باید خود او بخواهد و بذر کمالات در درون خود اوست (نبیان، ۱۳۸۸: ۲۰۲).
همانطوریکه در قسمت­ های قبلی ذکر گردید، دیدگاه عهدجدید درباره گناه ذاتی و فدیه مسیح و تأکید بر نقش لطف خدا به نوعی اختیار انسان را زیر سؤال می­برد و موجب کم­رنگ شدن اختیار بشر در انجام اعمالش می­ شود و در نتیجه مسیحیت را به سمت جبرگرایی سوق می­دهد. براساس آموزه گناه اولیه انسان­ها به علت ذات فاسدشان، نمی ­توانند اقدامی برای نجات خویش انجام دهند و این مسئله آدمی را نسبت به توانایی­هایش بدبین می­سازد و مانع رشد او می­ شود و هرزگی و بی­بندوباری را ترویج می­ کند و زمینه را برای نوعی ستیزه­گری و بی ­تفاوتی اخلاقی فراهم می­سازد و بدین سان اهمیت اخلاق و اعمال صالح را به عنوان نتیجه ضروری ایمان مورد غفلت قرار می­دهد. در صورتی که، حضرت مسیح، مهم­ترین تقصیرات فریسیان را در این نکته می­داند که اوامر اولیه­ اخلاق را فراموش کرده و تشریفات ظاهری و رسمی را جانشین اعمال خلاف و مکارم مولد نفسانی قرار داده­اند (­ناس، ۱۳۷۷: ۵۹۷-۵۹۸). سؤالی که در اینجا خودنمایی می­ کند این است که: با توجه به آموزه­های فوق، انسان تا چه اندازه در انتخاب سرنوشت خود، انجام اعمال صالح، دوری از گناه و خلاصه کسب هر گونه نیک و بد و حتی در زندگی روزمره آزاد است؟اگر انسان احساس کند ذاتاً گنهکار است و یا مجبور به انجام نیک و بد می­باشد، چه انگیزه­ای برای کنترل خود در ابتلا به گناهان دارد؛ قصد خداوند از وضع قوانین فردی و اجتماعی و قرار دادن مجازات برای عمل نکردن به آن چه بوده است؟
عیسی در یوحنا ۸: ۳۴ و پولس در رومیان ۶: ۱۴-۱۸ می‌گویند که بی­ایمانان برده­ی گناه هستند. بی ایمانان، بدون کمک خدا، نمی‌توانند امور الهی را بفهمند (اول قرنتیان ۲: ۱۴). آنان نمی‌توانند با قدرت خودشان عدالت را انتخاب کنند. هیچکس نمی‌تواند نزد عیسی بیاید مگر اینکه پدر او را جذب کند (یوحنا ۶: ۴۴)، و هیچکس نمی‌تواند پدر را بشناسد مگر اینکه پسر او را مکشوف سازد (متی ۱۲: ۲۷-۲۸). پولس همچنین می‌گوید که ایمانداران به غلامان عدالت تبدیل می‌شوند. این نجات نتیجه اعمال انسانی نیست، بلکه عطای مجانی خدا است (رومیان ۶: ۲۳؛ افسسیان ۲: ۸-۹). عیسی فرمود که شاگردان او را برنگزیدند، بلکه او آنان را برگزید تا رفته و میوه بیاورند (یوحنا ۱۵: ۱۶). پولس رسول می‌گوید که خدا ما را پیش از بنیاد عالم برگزید (افسسیان ۱: ۴)، و نیز می‌گوید که خدا ما را از قبل تعیین نمود تا او را پسر خوانده شویم (افسسیان ۱: ۵، ۱۱). انتخاب ما مطابق پیش دانی خدا است (رومیان ۸: ۲۹-۳۰؛ اول پطرس ۱: ۲). در رومیان ۹: ۱۶، پولس تاکید می‌کند که انتخاب خدا بر تلاش یا خواست انسان متکی نیست، بلکه مبتنی بر رحمت او است.
مفسران و متکلمان مختلف مسیحی پاسخهای متفاوتی درباره جبر و اختیار و نقش انسان در نجات خویش، عنوان نموده ­اند که در این بخش، قسمتی از مهم­ترین این پاسخ­ها آورده خواهد شد.
به عقیده آگوستین، افراد بشر از لحظه تولد آلوده به گناه­اند، چون میراث انسان گناه­آلود است و تمایل شدیدی به گناه دارد و اگر لطف و فیض الهی کمک نکند، انسان نمی­تواند بر گناه غلبه نماید و همه نیازمند بازخریدند (هوردرن، ۱۳۶۸: ۲۲؛ مک­گراث، ۱۳۹۲، ج۲: ۶۸۲)، و در رسیدن به رستگاری از اختیار لازم برخوردار نیستند. بشر به رغم آزادی و اراده، در بند اراده­ای است که گناه آن را به فساد و آلودگی کشیده و او را متمایل به بشر و گریزان از خدا کرده است. تنها اراده خداست که می ­تواند این تمایل به گناه را خنثی کند (همان: ۶۳). وی بر این باور بود که برای داشتن یک زندگی روحانی، انسان­ها به فیض خدا در درونشان نیاز دارند، اما در عین حال بر این باور بود که شخص بی­ایمان می ­تواند توسط اراده­ی آزاد خود و بدون دریافت هیچ نوع کمکی، نخستین قدم را بردارد و به سوی خدا بازگردد. اما پس از مدتی، وی معتقد شد که حتی ایمان نیز عطایی از خدا است (لین، ۱۳۸۰: ۸۷). به عبارت دیگر، او آزادانه یا با اراده خود گناه می­ کند، بدین معنی که او دارای مسؤلیت و آزادی است که آنچه را می­خواهد اراده کند، اما او آزاد نیست تا آنچه را باید بخواهد اراده کند (همان: ۸۸). و از سوی دیگر خدا موهبت فیض خود را تنها به بعضی نه همه، می­دهد و کسانی را که باید نجات یابند از پیش برگزیده است (مک­گراث، ۱۳۸۵، ۲۶). در این قسمت از سخنان آگوستین تناقض به وضوح مشاهده می­ شود: از طرفی انسان را دارای اراده آزاد و مسئول اعمال خود می­داندواز طرفی او را سقوط یافته در وضعیت غم­انگیزی می­انگارد که به شکل اجتناب ناپذیری گناه می­ کند.
چنین تناقضاتی در عقاید آگوستین که بر گرفته از عقاید پولس است موجب شده که در بین خود مسیحیان نیز مخالفانی داشته باشد. از جمله مخالفان مشهور آگوستین، پلاگیوس است. وی به شدّت بر ضرورت مسئولیت اخلاقی بشر و بهبود دائمی شخص در پرتو شریعت عهدعتیق و الگوی مسیح تأکید می­کرد (مک­گراث، ۱۳۹۲، ج۱: ۶۹). زیرا وی معتقد بود که افراد بشر می­توانند در مسیر رستگاری خود، ابتکار عمل را به دست گیرند (همان). وی تأکید می­نمود که انسان در تمام لحظات حیاتش آزادی کامل دارد که بین نیکی یا بدی انتخاب نماید و معتقد بود سقوط آدم فقط در خودش تأثیر داشت نه در دیگران (هوردرن، ۱۳۶۸: ۲۱). وی منابع نجات را در درون بشر می­داند و معتقد است: در واقع هر یک از افراد بشر قابلیت آن را دارد که خود را رستگار سازد. چنین نیست که آنان در دام گناه قرار گرفته باشند. بلکه می­توانند هر چیزی را که برای رستگاری خود لازم است انجام دهند. رستگاری چیزی است که به واسطه اعمال نیک به دست می ­آید و خداوند ناگزیر است که بشر را به خاطر این دستاورد اخلاقی پاداش دهد. پلاگیوس اندیشه فیض را به حاشیه راند و آن را عبارت از خواسته­ های خداوند از بشر برای نیل به رستگاری دانست- جان کلام پلاگیوس را می­توان در این خلاصه کرد: «رستگاری به سبب شایستگی» در حالیکه آگوستین به «رستگاری به سبب فیض» می­اندیشید (همان: ۶۵).
توماس آکوئیناس بر این باور است که: در شریعت قدیم دو نوع ناپاکی وجود دارد؛ ناپاکی جسمی که با آیین­های شریعت قدیم پاک می­ شود، ولی این شریعت­ها قدرت پاک کردن ناپاکی مربوط به روح را ندارند و تنها کفاره­ی این گناهان به واسطه­ مسیح صورت می­گیرد (مفتاح، ۱۳۸۵: ۶۲-۶۳). وی با تقسیم عدالت به دو نوع اکتسابی و موهوبی معتقد است که: عدالت اکتسابی به وسیله­ اعمال حاصل می­ شود، اما عدالت موهوبی ناشی از لطف خداست. بنابراین، وی علیرغم اینکه منکر توانایی انسان نیست، اما نجات واقعی را ناشی از لطف خدا می­داند و معتقد است انسان نمی­تواند با رعایت دستورات اخلاقی عهدعتیق عادل شود و خودش عامل رستگاری­اش را فراهم آورد (همان). بنابراین، آکوئیناس از یک طرف اراده انسان را برای رسیدن به نجات ضعیف نمی­داند و احکام اخلاقی را برای حصول نجات ضروری می­داند ولی از طرف دیگر، اعطای لطف الهی را عامل اصلی نجات می­داند و عمل به دستورات اخلاقی عهدعتیق را موجب نجات نمی­داند.
لوتر معتقد بود که ما به لحاظ درونی گناهکاریم و به لحاظ بیرونی نزد خداوند عادل هستیم؛ در مورد انسانیت درونی، تأکید دارد که ما تنها توسط ایمان عادل شمرده می­شویم نه اعمال نیکو. ایمان بر وعده­های الهی تکیه می­ کند، ما را با مسیح متحد می­گرداند و باعث تحقق شریعت در ما می­گردد، یعنی نتیجه­ عادل شدن انسانیت درونی اعمال نیکوی انسانیت برونی است (لین، ۱۳۸۰: ۲۵۷). بنابراین، کارهای نیک، برای کسب تأییدالهی و پذیرفته شدن از سوی او نیست، بلکه ما بدین دلیل اعمال نیکو انجام می­دهیم که خدا ما را پذیرفته است (همان: ۲۶۲). به عقیده پروتستان­ها، نقش اعمال صالح فزونی نعمت­ها و مقامات و برخوداری از توشه­ی بیشتر در جهان آخرت است نه رهایی از جهنم و عذاب (زیبایی­نژاد، ۱۳۸۲: ۳۹۷و۴۱۴).
نظریه ­لوتر در ارتباط با ارتکاب گناه مانند نظریه ­جبرگراهاست. آنها معتقدند همه افعال انسان حتی گناهان، به خواست خدا انجام می­گیرد با این تفاوت که در در دیدگاه لوتر خیال انسان از این جهت نیز آسوده می­ شود که روح گنهکاری که به مسیح ایمان آورده با روح مسیح متحد است و طبعاً مجازاتی هم برای او نیست. اینها تعالیمی است که می ­تواند توجیه­گر شیوع ظلم و فساد در جهان، و دور ماندن انسان از هدف اعلای خلقت یعنی آزادی و اختیار باشد. آرمینوس به دلیل زیر سؤال بردن «از پیش برگزیدگی»مورد اتهاماتی قرار گرفت و سپس از آن اتهامات مبرا اعلام شد (مک­گراث، ۱۳۹۲، ج۱: ۳۰۰-۳۰۳).
مسئله­ای که در اینجا جلب توجه می­ کند، این است که در دیدگاه فوق، موعظه­های اخلاقی و قوانین کتاب مقدس برای چه کسانی است؟رستگاران که یا نیازی به پیروی از شریعت ندارند و یا خود توسط فیض خداوند به اعمال نیک هدایت شده و قادر به انجام آن می­گردند­. دیگران هم که ناخودآگاه به دوزخ رهسپار می­شوند؟! اما این آموزه مورد پذیرش همه مسیحیان نبوده است، در میان خود مسیحیان، برخی دیدگاه لوتر را ضدّشریعت و مخالف اخلاقیات دانسته ­اند؛ زیرا اینان معتقدندکتاب مقدس تعیین کننده­ رفتار صحیح و اخلاقی مسیحیان تلقی می­ شود نه بازگوکننده­ی وعده­های الهی (مک­گراث، ۱۳۹۲، ج۱: ۱۱۸-۱۱۹).
در چنین گزارشهایی می­توان به عمق تحریف­هایی که در عهدجدید و آیین مسیحیت در ارتباط با حضرت مسیح و بروز عقایدی چون گناه ذاتی، فدیه مسیح و ایمان­گرایی، پی برد. عدم احساس مسؤلیت اخلاقی را می­توان از نتایج گرایش به چنین تفکراتی دانستچگونه انسانهایی که از پیش مقرر شده که رستگار شوند می­توانند مقید به انجام اعمال اخلاقی باشند؟آیا مجازات افرادی که عمل غیراخلاقی مرتکب شده ­اند، عادلانه است؟و آیا پشتوانه­ای برای اعمال اخلاقی وجود دارد؟هرچند شریعت­محورها، محدوده بیشتری برای اعمال اخلاقی با اختیار خود قائل­اند، اما باوجود آموزه گناه ذاتی ونقش فدیه مسیح در رستگاری، نتوانسته­اند به این سوال بشر پاسخ کاملی دهند که: چگونه انسان می ­تواند بر گناه غلبه یابد و با تلاش خود به مدارج عالی اخلاقی برسد؟
زمانی که یک عقیده از وحی الهی نشأت گرفته باشد در طول تاریخ با عقل و فطرت پاک انسان سازگار است. ولی عقایدی که ساخته و پرداخته تفکرات بشرند و با اصول و مبانی وحی الهی که همان حقیقت است، متناقض باشند، گرچه عده­ای موقتاً آن را بپذیرند، مسلما قابل پذیرش برای بسیاری از انسانها نیست. چه بسا گروهی به سبب وجود افکار ناصحیح در یک کیش و آیین، افکار صحیح آن را هم با همان دید بنگرند و به طور کلی منکر حقایق شوند؛ چنانچه می­توان از عوامل گرایش به «تجربه دینی» را، دیدگاه های افراطی در باب ایمان گرایی و موضوعاتی مانند فیض، فدیه و ازپیش­برگزیدگی دانست. جایگزین کردن تجربه دینی بر ایمان و بر الهام گرفتن از وحی الهی، از عوارض آن افکار ناصحیح است. این در حالی است که ارزش ایمان و عمل به شریعت نزد بعضی از الهی­دانان و متدینین آنان همچنین محفوظ است. به هر حال، تحریفها و بدعتهایی که در مسیحیت رخ داده و بخشی از آن، در این مقاله با استناد به منابع معروف آنان، ذکر شد باعث شده که اندیشمندان مسیحی نتوانند در تبیین مسائلی مانند جایگاه اعمال نیک اخلاقی در حوزه رستگاری و نجات پاسخ صحیحی ارائه دهند.
۳-۳-۳-۵- معاد
در عهد جدید، مهم ترین سمبل معاد و رستاخیز در وجود خود حضرت عیسی مسیح (ع) جلوه گر می­ شود. به روایت مسیحیان، پس از شام آخر، عیسی مسیح دستگیر و محاکمه و محکوم به مرگ شد. جسم عیسی به صلیب کشیده شد و پس از تحمل رنج فراوان، جان سپرد، سپس جسم و بدن عیسی در قبر قرارمی گیرد و پس از سه روز، چنانچه خود قبلا پیش گویی کرده بود، آن جسم دوباره زنده می شود و مسیح از قبر و مدفن دنیایی قیام می کند و حیات مجدد او شروع می شود (لوقا ۲۳: ۵-۵۵؛ متی، فصل۲۶-۲۸؛ یوحنا، فصل۱۷-۲۰). این رخداد مهم و تردید ناپذیر نزد مسیحیان، نمونه ی روشنی از رستاخیزکل و حیات بازپسین است که در حضور یاران عیسای مسیح رخ می دهد و به روایت آن ها، برای جهان مسیحیت به یادگار می ماند. هرچند در انجیل های چهارگانه بیان روشنی در خصوص وضعیت مردگان در فاصله ی میان مرگ و برپایی رستاخیز عمومی دیده نمی شود، در پاره ای از عبارات، به نمونه هایی برمی خوریم که به گونه ای از زندگی پس از مرگ تا قبل از برپایی قیامت خبر می دهد: (متی ۲۲: ۲۳-۳۲؛ لوقا ۲۰: ۳۷-۳۸).
دومین شاهدی که می توان از آن برای تأیید اعتقاد به برزخ استفاده کرد رسم و آیینی است که در میان مسیحیان کاتولیک وجود دارد. کاتولیک ها معتقدند که ارواح پاکان با مرگ به بهشت وارد می شوند و در محضر خداوند حاضرند، اما ارواح گناه کاران به جهنم داخل نمی شوند، بلکه در محلی نزدیک جهنم توقف خواهند کرد . این مکان را پیشخوان جهنم (برزخ) نامیده اند. در آیین کاتولیک، روزی به نام روز ارواح وجود دارد که با به صدا درآمدن زنگ های کلیسا، ارواح با دعای بستگانشا ن از این پیشخوان آزاد می شوند (آشتیانی، ۱۳۶۸: ۳۵۴). با توجه به متن انجیل لوقا و متی، حیات برزخی عمومیت دارد و با توجه به متن دوم، حضور در عالم برزخ مختص گناه کاران است، اما در مجموع، می توان باور به برزخ و حیات واسط میان دنیا و آخرت را مقبول مسیحیان شمرد (رحیم­پور، ۱۳۹۱: ۱۴۲).
اعتقاد به برزخ در نزد کاتولیک­ها پذیرفته و اما در نزد ارتدوکس­ها و پروتستان­ها پذیرفته شده نیست (زیبایی­نژاد، ۱۳۸۲: ۲۵۰). در اعتقاد کاتولیک­ها، شخص گنهکار در صورتی که بدون توبه از دنیا برود در برزخ عذاب خواهد شد اما پروتستان­ها براین باورند که ایمان­دار در مورد گناهان خود دادرسی نخواهد شد زیرا برای گناهان خود در شخص مسیح (ع) و در صلیب او دادرسی شده است (تیسن، بی­تا: ۳۳۷؛ زیبایی نژاد، ۱۳۸۲: ۴۱۴).
در مسیحیت، اعتقاد به برپا شدن رستاخیز کل و زنده شدن دوباره ی مردگان و حیات مجدد آن ها امری قطعی است و قیامت، که از آن با نام روز داوری یاد می شود، صحنه ی رسیدگی به اعمال است . اما نزد مسیحیان، برخلاف یهودیت، آخر الزمان (یعنی زمان ظهورمسیحای موعود) و آخرت بر هم انطباق دارند. مطابق این آیین، عیسی در آخرالزمان رجعت می کند و با رجعت او، واقعه­ی عظیم قیامت شروع می شود (همان: ۱۴۳). هنگامی که جسم آدمی با مرگ نابود می شود، روح باقی می ماند و زمانی که عالم به پایان نهایی خود می رسد، یعنی به هنگام رستاخیز کل، ارواح تمام انسان ها با بدن های آن ها متحد می شود و آن ها دوباره با ویژگی های خاص خود زنده می­شوند (همان). مطابق عهد جدید، پیش از رستاخیز کل، مسیح رجعت خواهد کرد و رجعت او با رستاخیز مردگان و پایان دنیا همراه خواهد بود . برای این رجعت و رستاخیز، وقت و روز معینی ذکر نشده و هیچ کس حتی خود مسیح، از زمان آن آگاه نیست. این امر فقط بر خدا معلوم است و به خواست و اراده ی او بستگی دارد (متی ۲۴: ۳۶).
عناصر اصلی و چهارچوب کلی رستاخیز کل در عهد جدید را چنین برشمرده­اند: الف) نفح صور و دمیدن در شیپور از مقدمات رستاخیز است. مطابق عهد جدید، دوبار در صور دمیده می شود. یکی هنگام رجعت مسیح و دیگری هنگام زنده شدن دوباره ی انسان ها با بدنی فناناپذیر. ب) زنده کردن مردگان در برخی مواضع به خداوند نسبت داده شده است و در برخی مواقع به فرزند خدا حضرت عیسی (ع) و گاه روح القدس. ج) داوری در اعمال و حسابرسی اساس رستاخیز را تشکیل می دهد. د) ثواب و عقاب اخروی جاودانه و ابدی است. ه) در عهد جدید، عیسی مسیح با عنوان شفاعت کننده معرفی شده است. و) رستاخیز و حشر امری عمومی است. ز) بهشت و جهنم ؛ باور غالب در مسیحیت این است که پس از رجعت عیسی (ع) و بپا شدن رستاخیز در روی زمین، داوری نهایی انجام می شود و مردم برحسب اعمالشان به جهنم یا بهشت، خواهند رفت (رحیم­پور، ۱۳۹۱: ۱۴۴-۱۴۷).

 

    • نتایج:

 

تحلیل رابطه اصولی اعتقادی (ایمان- شریعت- ولایت- اختیار- معاد) و مبانی اخلاقی در قرآن و عهدین دربردارنده­ی نقاط قوت و ضعف ذیل است:

 

    • ایمان مهمترین مبنای اخلاقی در کتاب مقدس و قرآن است که تمامی رابطه­ انسان با خداوند سرانجام بر روی آن استوار می­ شود. هر سه کتاب آسمانی بر این نکته اتفاق نظر دارند که، اخلاق بدون ایمان اساس و پایه درستی ندارد. زیربنای همه اصول اخلاقی و منطق همه آنها بلکه سر سلسله همه معنویات، ایمان مذهبی یعنی ایمان و اعتقاد به خداست.

 

  • عهد عتیق و قرآن همسویی های زیادی که در زمینه­ انجام اعمال شریعت دارند، ولی با این حال، یک سلسله تفاوتهایی نیز میان تشریعات آن دو به چشم می خورد که رویکرد کلی هر یک از این دو کتاب را در زمینه تشریع و احکام نشان می دهد. مثلاً: تشریعات قرآن معمولاً کلی و عام است، اما تشریعات تورات، جزئی و موردی است. نمونه زیر بیانگر این واقعیت است «گاو را با حمار هم جفت کرده شیاره مکن. پارچه مختلط از پشم و کتان بافته مپوش. از برای خود بر چهارگوشه جامه ای که خود را به آن می پوشی بندها بدوز. » (تثنیه۲۲: ۱۰-۱۲). این ویژگی که در بیشتر تشریعات دوکتاب وجود دارد، باعث می شود که تشریعات قرآنی قابلیت انعطاف و سازگاری با تحولات و تغییرات زمان را بیشتر از تشریعات تورات داشته باشد. تفاوت دیگر اینکه خطاب تشریعی در قرآن نسبت به همه انسانهاست، اما در تورات خطاب مخصوص بنی اسرائیل است: «پس تمامی اوامری که امروز شما را امر می فرمایم نگاه دارید که قوی بوده به زمینی که جهت ارثیتش به آن عبور می نمایید داخل شده به تصرف آورید…» (تثنیه۸: ۱). بخش عبادات در تورات همراه با تشریفات زیاد است همین تشریفات زیاد باعث شده است که تشریعات تورات جنبه ظاهرگرایی پیدا کند و از روح عبادت فاصله گیرد. در این زمینه کافی است به توصیه های مربوط به قربانی کردن و یا خدمت کردن در مقام مقدس و لباسهای خدمت گزاران و… مراجعه شود. در حالی که در قرآن عبادت به ساده ترین شکل تشریع شده است نماز، روزه، حج و… هر کدام به چند دستور کوتاه خلاصه می شود. بر اساس تورات گناه مطلقاً موجب کفاره است و از این رو بحث کفّارات و قربانیها در تورات بسیار گسترده و مبسوط مطرح شده است؛ در حالی که در فرهنگ قرآن برخی از تخلفات موجب کفاره است و برخی دیگر با توبه و بدون کفاره جبران پذیر می باشد.
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:26:00 ق.ظ ]