دشت سجاده ی من
من وضو با تپش پنجره ها میگیرم
در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست.
همه ذرّات نمازم متبلورشده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد گفته باشد سرگلدستهی سرو
من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم
پی قدقامت موج”
(سپهری،۲۷۲:۱۳۶۳)
و این چنین از طبیعت و وصف عرفان به شناخت خدا می رسد و می گوید :
«و خدایی که
در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه » (همان: ۲۷۲ )
۲-۳- ذکر عوامل طبیعی برای ساخت تصویرهای حماسی
تصویرهای حماسی در شعر جلوه های متنوع دارد. در حماسه بیشترین سهم از آن تصاویری است که اجزای آن را عناصر طبیعت تشکیل می دهد چه در تصویرهایی که به گونه ی اغراق ارائه می شوند، مانند:
سپاهی که خورشید شد نا پدید چو گرد سیاه از میان بردمید
نه دریا پدید و نه هامون نهکوه زمین آمد از پای اسبان ستوه
(شاهنامه،چاپ مسکو،۲/۱۱۷)
و چه جنبه ی استعاری، تشبیهی، مانند:
زگرد سواران هوا بست میغ چو برق درخشند ه پولاد تیغ
(همان:۱/۱۲۳)
یکی دیگر از این جلوههای پرکاربرد، تصاویر نمادین است. که در اشعار حماسی انقلاب فراوان دیده میشوند. محوری ترین نمادها در این دوره عبارتند از: نور، ظلمت ومصادیق متنوع آن شامل: صبح، فجر، سپیده، خورشید، فلق، شفق، اشراق و سحر برای نور و شب برای ظلمت. نور و مصادیق آن، مظهرحق، عدل، پیروزی و…هستند. شب مصداق ظلم، جهل،کفرو… . (رحمدل،۲۱۶:۱۳۷۳ )
این سبکبالان که تا عرش جنون پر می کشند آفتاب وصل را چون صبح در بر می کشند
از دم تیغ شهادت باده جوی وصلتند نیل اگر گردد بلا، لاجرعه اش سر می کشند
( ساعدباقری،۹:۱۳۶ )
جرس به وادی خورشید می کشاندمان که این چنین لب چاووش نور خواندمان
فدای گردش دستت که دور ما چو رسید چنان بریزکه می تا سماکشاند مان
(اسرافیلی،۵۵:۱۳۶۴)
۲ – ۴ – ذکر عوامل طبیعی برای بیان اوضاع اجتماعی
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
گاهی هدف از انعکاس طبیعت درشعر نگریستن به زندگانی انسان از دریچه ی طبیعت است؛ از جهت همانندی و شباهتی که بین جهان بیرون و جهان درون وجود دارد. وقتی شاعر به انسان می اندیشد او را موجودی می یابد که در میان اشیای طبیعی حضور دارد و پیوندهای بسیاری با آنها دارد. او انسان را جدا از طبیعت نمی بیند. زمانی که از طبیعت سخن می گوید،گویی از خود انسان سخن می گوید و هرگاه به انسان میرسد، از رنج های اوسخن می گوید و همواره آن را به طبیعت پیوند می زند .
گاه او با میانجیگری طبیعت سخن میگوید ، تا پیام خود را به دیگران برساند و گاه با طبیعت خیال انگیز حیات و اندیشه را برمیانگیزد . ادبیات اصیل هر دوره نمایندهی روحیّات و فراز و نشیبهای اجتماعی و سیاسی آن دوره میباشد. ادبیات ، بخصوص شعر ایران تا قبل از مشروطیّت به خاطر تحجّر روابط اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه به طورکلی فاقد درک و باروری اجتماعی است . « در شعر گذشتهی ایران به طورکلی نبض زندگی و حرکت انسانها شنیده نمی شود و اگر در کنار خیل شاعران و سرایندگان سلف ، هوشیارانی چون حافظ، فردوسی، ناصرخسرو و مسعود سعد سلمان را داریم این استثنا نمی تواند قاعدهی فوق را انکار نماید. انقلاب مشروطیّت درست در مرزی از پوسیدگی و انحطاط تجلّیکرد و معادلههای متحجّر ادبی و اجتماعی را به نفع اکثریت مردم جامعه تغییر داد.ادبیّات، به خصوص شعر، سیر اصلی و طبیعی خود را یافت و در جریان این مسیرطبیعی خشم و خروش و آرزوها و امیدهای تودهی مردم را منعکس ساخت. شعر از میان کاخ ها و برجها به میان مردم آمد و شاعر، سرایندهی زندگیساز مردم و مردمیگردید. این ویژگی را می توان در اشعار قزوینی، سید اشرف الدین گیلانی(نسیم شمال)، پروین اعتصامی، فرخی یزدی، میرزادهی عشقی، ملک الشعرای بهار و به خصوص رئالیسم انسانی نیما، دید امّا مدتّی تحت تأثیر شرایط تاریخی و اجتماعی به سکوت و زبونی گرایید.» (حلا جیان ، ۱۳۵۷ :۱۴۲-۱۶۰) شعرا در بیان مسائل اجتماعی نیز از طبیعت و عناصر آن سود می جویند، تا مفاهیم ذهنی خود را به صورت ملموس ارائه کنند .
عکس مرتبط با اقتصاد
در ذیل به ذکر نمونه ای از این اشعار با مضمون اجتماعی خواهیم پرداخت.
حسرت نبرم/ به خواب آن مرداب/ کارام درون دشت شب خفته ست/ دریایم و نیست با کم از طوفان/ دریا همه عمر خوابش آشفته است. (شفیعی کدکنی،۱۳۷۶: ۲۶۵)
۲ – ۵ – نقش عینیّت و ذهنیّت در شعر
عینیّت ، معادل انگلیسی ( (objectivity اصطلاحی در ادبیات و نقد ادبی است که شاعر و نویسنده باآن ، بیرون و دور از اثرخویش قرارمیگیرد و همهی تلاش خود را به کار میبندد تا اثرش را به مخاطب نشان دهد. مهمترین ویژگی شعرهای عینی، نمایشی بودن آن هاست. عینیّت در نقد ادبی نیزکاربرد دارد. نوع نقد اثرگذاری ادبی را فارغ از تاثیر گوینده، شنونده و جهان پیرامونش بررسی می کند. هر اثر ادبی را بر پایه ی معیارهای درونی ویژه ی خویش نقد می کند (انوشه،۱۳۸۱: ۹۹۷) و ذهنیّت، معادل انگلیسی ((subjectivity اصطلاحی در ادبیات و نقد ادبی است که شاعر و نویسنده با توسّل به آن عواطف، احساسات و اندیشهی درونی شخصیت ها در شعر یا داستان دلالت می کند که در این صورت نباید هویّت آن ها را با هویّت آفریننده اش یکی دانست ذهنیّت ، در نقد ادبی بازتابنده ی ذوق و سلیقه ی شخصی منتقد است. (همان : ۶۰۹- ۶۰۸)
پرداختن به طبیعت و به کارگیری عناصر طبیعت و بهرهگیری از مفاهیم نمادین ، در آفرینش تصاویر شعری موجب محسوستر شدن اندیشه و احساس می گرد . اساساً شاعر می کوشد، تاجایی که می تواند اندیشه را محسوستر گرداند.کار هنرمند پیدا کردن تصاویر عینی و جلوه های مادی رابط، بین تأمل و خیالات گوینده و تأثیر و پذیرش شنونده است.”تأکید بر عینی کردن، در حقیقت کوششی است برای وارد کردن معبری دیگر بر قلمرو شعر به منظور رسوخ بیشتر. اهمیت این بحث در این است که«عیان» دروغ برنمیتابد برخلاف ذهنیات، جای انکار در آن نیست و با عینیّت منطبق است. ( اخوان ، ۱۳۶۹: ۲۹۹) شیوه هایی را که شاعران بر اساس آن به پیوند عینی و ذهنی پرداخته اند می توان در سه سبک بررّسی کرد، سبک خراسانی، عراقی ؛ سبک هندی و سبک شاعران معاصر. در شعر های سبک خراسانی و عراقی، عین، پیوندی جانبی در شعر پیدا می کند عناصر عینی یا بیرون از معنی از پیش اندیشیده با معانی از پیش اندیشیده یا به طور کلی ذهن همراه می شوند تا آن را زینت دهند و در کسوتی جذاب و جالب به خواننده یا شنونده عرضه کنند. به عنوان مثال در بیت زیر از سعدی :
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کزسنگ ناله خیزد روز وداع یاران
(بوستان سعدی،۴۸۵:۱۳۸۳)
شاعر یکی از جلوه های عینی برگرفته از طبیعت را از قبیل گریستن ابر در بهاران، ناله برخاستن از سنگ را با معانی و مضامینی از قبیل سخت بودن وداع یاران که زمینه عمومی غزل برآن است، همراه می کند تا احوا ل درونی ناشی از آن معانی را بیان کند. در این پیوند، جلوه های عینی، همراهان و محمل های معانی هستند که شاعر آن ها را به کاربرده است و نشان دهنده پیوند جانبی میان عین وذهن اند اما در سبک هندی پیوند عین و ذهن تناظری و تقابلی است. در این شیوه شاعر میکوشد تا برای واحد معنی که در قالب جمله ای به ذهن او آمده است نظیری از عین پیدا کند. به طوری که اجزای گزارهی ذهنی متناظر و هم ساز باشد. شعر از نظر شاعر سبک هندی باید هم دلالت بر قدرت شاعر، درکشف پیوندهای دقیق و ظریف میان عین و ذهن و مضمون پردازی های طرفه و شگفت انگیز داشته باشد و هم مخاطب شعر را دچار شگفتی حاصل از قدرت تخیّل شاعر کند چنانچه در شعر زیر از صائب دیده می شود :
می شوند از سرد مهری دوستان از هم جدا برگ ها را می کند با دخزان از هم جدا
(صائب،۲۱:۱۳۳۳)
در اینجا دو گزاره یکی معقول که به تجربه ی شخصی شاعر متّکی است و دیگری تجربه ی عام که برای همه محسوس و ملموس است در برابر هم قرارگرفتهاند تا مخاطب متناظر بودن آن ها را که خود هیچ گاه درنیافته بود دریابد و شگفت زده شود. هنر شاعر کشف ارتباط میان دو گزاره و بیان نمودن آن در محدوده تنگ یک بیت است.(ر.ک.پورنامداریان،۱۳۸۱: ۲۷۱-۲۳۲) درشعرمعاصر، پیوند جانبی سبک عراقی و خراسانی و پیوند تناظری و تقابلی سبک هندی تبدیل به پیوند جانشینی می شود و« نیما به عنوان پدر شعر نو فارسی بنا به صراحتهایی که در نظرات خود دارد و به دلیل بسیاری ازآثارش بی صراحت در شیوه بیان معتقد به جستجو و ارائه تصاویر عینی و مشهود است برای ابلاغ مقاصد و ابراز شعرش و نه خبردادن و به صراحتگفتن و ارادت ذهن از هر مقوله که باشد. » ( اخوان ثالث،۱۳۶۹: ۳۰۱) شاعربه یک چشم، سطح ظاهر و با چشمی دیگر باطن آن ها را میدید که انعکاس تصویری از ابعاد ذهنیّت او بود. تحوّل بسیارعمیق درکیفیّت نگرش به هستی و ابعاد مختلف آن یا عین به او رخصت می داد تا عین را جانشین ذهن کند.
۲ – ۶- رابطه عشق، انسان و طبیعت
عشق، انسان و طبیعت، چون مثلثی به نظر می رسندکه هر ضلع، ضرورت عشقورزی به اضلاع دیگر را ایجاب می کند و شاعر می کوشد ، روابط پنهان این سه راکشف کند و میان دنیای بیرون و درون خود اتحّاد ایجاد کند و روحش را به بیکرانگی طبیعت و عشق متصل کند. و در ژرفنای ناخودآگاهش، به آفرینشنمادها، استعارهها و تشبیهها و در گسترهای از معنا، حس و عاطفه مکاشفه و تجربه ی خویش درکشف روابط پنهان انسان، طبیعت و عشق، به خواننده منتقل کند.
«طبیعت و عناصر آن همواره یکی از رئوس مثلث های عاشقانه است و طبیعت به شکل عینی و ذهنی آن نه تنها در ساخت عاشقانه های فردی، نقش عمدهای را به عهده دارد، بلکه خود مستقلا مورد عشق است. به گونه ای که گاه عشق فردی استعاره ای است برای بیان عشق به طبیعت و گاه از عشق به طبیعت به نمودهای عشق فردی پرداخته می شود.» (بهفر،۲۳۶:۱۳۸۱)
در نمونه ی زیر می توان این نمود طبیعت را در بیان عشق فردی یافت:
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم (نیمایوشیج،۶۳۳:۱۳۷۵)
شعر زیر نیز نمونه دیگری است برای نمود عشق فردی
آه ای نسیم، سخن های تو
نبض هر لحظه ی زندگانی
در نور مهتاب گون اقاقی،
در ساکت این خیابان
با من دمی گفتگو کن (شفیعی کدکنی،۱۲۷:۱۳۷۶)
شاعر با تعریفی تازه از عشق و مهرورزی و با نگاهی انسانی برای وصف نمادین و استعاریش برای انتقال
ژرف ترین مفاهیم اندیشه ورانه و احساس انسانگرایانه از آن بهره می برد. میان شاعر و طبیعت ارتباط دوسویهای بر مبنای دوستی و یگانگی برقرار می شود و از یگانگی با اجزای طبیعت است که موقعیّت خود و دیگر انسان ها را در درون آن جزء می بیند. اینگونه است که شاعر به طبیعت میپیوندد، خود طبیعت می شود ، باران می شود، به باران (به خود) از دردها و دغدغه های جمعی اش می گوید:
باران سرود دیگری سرکن
من نیزمیدانم که در این سوگ
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست…..
من نیزمی دانم که شب افسانه ی خود را
در گوش بیداران مکررکرد
برای
موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:44:00 ق.ظ ]