-عقربه ها می لغزیدند ،کند و مطمئن . (شازده احتجاب ص10)
-فراش ها یا سربازها و یا رقاصه ها بیایند بیرون . (شازده احتجاب ص10)
-و فخرالنساء باز زد با همان انگشت بلند و سفیدش . (شازده احتجاب ص 10)
-بعد تنها صدای بلور بود که فرو می ریخت ،که درتداوم نامنظم و سمج آنهمه تیک و تاک تکه تکه می شد. (شازده احتجاب ص10)(در اینجا کل جمله را یکبار دیگر تکرار می کندو تکراری که تنها در ذهن خواننده شکل می گیرد)
-کلاه خود را گذاشت روی سر من . (شازده احتجاب ص10)
-قفسه ها پر بود از خرده ریز. (شازده احتجاب ص10)
-مثل تنش که آنهمه سرد و سفید بود ،کشیده بود و بی خون . (شازده احتجاب ص11)
-PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) هایش کوچک و گرد بود و موهایش نرم . (شازده احتجاب ص 11)
-دست کشید تو موهای فخری . (شازده احتجاب ص11)
-به گلهای قالی نگاه می کرده ،حتما . (شازده احتجاب ص11)
-انگشت های سرد فخرالنساء گوش های شازده احتجاب را لمس می کرد و انحنای گونه ها و چانه و بعد لب ها را. (شازده احتجاب ص12)
-ششلول پدربزرگ بود ،سنگین وسرد. (شازده احتجاب ص12)
-شازده احتجاب می دانست که فایده یی ندارد ،که نمی تواند ، که پدر بزرگ مثل همیشه ،مثل همان عکس سیاه و سفیدش خواهند ماند. (شازده احتجاب ص12)
-سرفه کرد بلند و کشدار(شازده احتجاب ص13)
-و رها کرد تا پدر بزرگ همچنان عکسی بماند و نشسته بر تختی یا بر پشت اسبی رام و یا پشت آن توده گوشت بی شکل و زنده و خندان . (شازده احتجاب ص13)
-و پدر بزرگ را دید و آن خطوط عمیق پیشانی را و دولایه گوشت غبغب را . (شازده احتجاب ص13)
-دونوک ،سبیل مراد خان که سال ها بود از دو طرف دهانش آویزان شده بود،حالا می رسید به گوش ها . (شازده احتجاب ص15)
-مراد خان کلاهش را گذاشت روی سرش و نشست روی نشیمن جلو . (شازده احتجاب ص15)
-سم اسب ها ،حتما لغزیده . آنهم روی آن آسفالت یخ زده . (شازده احتجاب ص16)
-…که چرا نوکر ها را بالگد ومشت بیرون انداخت و حتی مراد را . (شازده احتجاب ص16)
-…که زدم تخت سینه نوکر ها و رفتم توی اندرون . (شازده احتجاب ص16)
-دستش را کشید توی موهای سرش . (شازده احتجاب ص18)
-به تاخت رفتیم ده چرنویه . (شازده احتجاب ص18)
-از اسب پیاده شد و افسارش را داد دست من . (شازده احتجاب ص18)
-سوارها ،عمو بزرگت را کشان کشان آوردند توی اتاق . (شازده احتجاب ص19)
-و شما بالش را گذاشتید روی صورت عمو بزرگ ونشستید روی رویش . (شازده احتجاب ص19)
-پسر یک زنکه دهاتی بی و سر و پا با من با شازده بزرگ . (شازده احتجاب ص 19)(فعلی در کار نیست .)
– شما با پشت دست زدیدتوی صورت عمو بزرگ که با همان ضربه افتاد کف اتاق . (شازده احتجاب ص19)
2-8-5نام ها و سایه ها :

بله سال 75 بود . بعد از خود کشی خان دایی . پاییز و زمستان ( نویسنده وسط جمله نقطه می گذارد مثل اینکه جمله تمام شده است د رحالی که که به نظر می رسد در جایی جمله که هنوز ادامه دارد، ویرگول مناسب تر باشد . )( نام ها و سایه ها ص 7)
به نظرم دو سه هفته ای بعد از خود کشی خان دایی بود. آذر ماه . آن هم در آن سن و سال . (نام ها و سایه ها ص 7 )
من هم مثل محسن به او می گفتم خان دایی.(نام ها و سایه ها ص8)
-ساعتها می نشستیم در ایوان آن خانه بزرگ و بلند به تخته زدن. (نام ها و سایه ها ص8)
و بعد می داد به من . (نام ها و سایه ها ص8)
-گاهی هم شروع می کرد به توضیح دادن . (نام ها و سایه ها ص8)
-این را چرا نوشته و کجا . (نام ها و سایه ها ص8)
-در آن نامه آخری گفته نوشته اش را بدهند به من.(نام ها و سایه ها ص8)
– همه راپاره کرده ریخته دور. (نام ها و سایه ها ص8)
– همان جا توی اتاق خاندایی نشستم بیبنم چه کار می شود کرد با این اینها . (نام ها و سایه ها ص8)
– همان وقتها بود که نشستم به نوشتن. (نام ها و سایه ها ص9)
– تانثرش یکدست شود مثلا. (نام ها و سایه ها ص9)
– اگر به دردش نخورد بیاندازد دور. (نام ها و سایه ها ص10)
-آقای میر علایی را دیده بودم . هم در آن کتاب فروشی آفتاب در خیابان سعادت آباد ،هم بعد که آمد خیابان میر(نام ها و سایه ها ص11)
-مرا هم اومعرفی کرد به ناشر (نام ها و سایه ها ص11)
-این آخری گاهی که تنها بودمی رفتم آنجا.پیش از ظهر ها .کتابفروشی زنده رود.می نشستیم به صحبت . (نام ها و سایه ها ص11)
(نویسنده در اینجا نقطه می گذراد درحالی که بایدویر گول بگذارد. جمله ها یا کلمه ها به یکدیگر مربوط اند. هر اصطلاح بدون جمله یا اصطلاح قبلی بی معنا می نمایاند. )
-محترمانه گفتن باشد برای مخدرات محترمات . (نام ها و سایه ها ص228)
-سیگارش را می گذاشت پهلو دستش . (نام ها و سایه ها ص228)
عکس مرتبط با سیگار
-چیز دندانگیری پیدا نکرده بود لابد. (نام ها و سایه ها ص228)
-بااین حرفش هم به من نیش می زد هم به خان دایی.(نام ها و سایه ها ص228)
-بعد کم کم رفتم طرفش . (نام ها و سایه ها ص228)
-بعدها شاید برای فرار ازبیکاری و دردسر های روزمره رفتم سراغ یادداشت هام. (نام ها و سایه ها ص228)
-شاید هم واقعا نوعی لجبازی بود با محسن. (نام ها و سایه ها ص228)
– یعنی بهانه است برلی پیداکردن راه به دل کسی که نه عاطفه سرش می شود ،نه نمی دانم چی ؟ (نام ها و سایه ها ص228)
– تا نزدیکی های ظهر نشسته بودند به پرگفتن. (نام ها و سایه ها ص248)
-خودش را لوس می کند براش . (نام ها و سایه ها ص248)
-ظهر نشده بود که رفتند .هر دو با هم . (نام ها و سایه ها ص248)
-نشستم سر باقی مانده یادداشت ها . (نام ها و سایه ها ص248)
-او چلو کباب خورد من ماهی . (نام ها و سایه ها ص261)
-یک آقای سیروس ایوانی بوده که خان داداش یکیشان بوده و خان دایی آن یکی . (نام ها و

دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir
سایه ها ص261)
– خطی قدیمی .چیزی شبیه نسخ .با چه دقتی نوشته .مثل کتابهای چاپ سنگی .یا نسخه ها ی خطی (نام ها و سایه ها ص28)( نویسنده در اینجا نقطه می گذراد درحالی که بایدویر گول بگذارد. جمله ها یا کلمه ها به یکدیگر مربوط اند. هر اصطلاح بدون جمله یا اصطلاح قبلی بی معنا می نمایاند. )
-با چه شوقی می افتادیم روی متنها و به هر جان کندنی بود می خواندیم . اسناد نیاکان .به قول ما دانشجویان اریژینال . (نام ها و سایه ها ص28)
-حالا هفت هشت سالی گذشته از آن روزها . (نام ها و سایه ها ص28)
-فریبا الان یک پسر 6 ساله دارد مثل ماه. (نام ها و سایه ها ص28)
(اخوت وقتی که از از زبان پروین حرف می زند اصطلاحات و تکیه کلامهای احساسی مثل قربانش بروم ،الهی ،مثل ماه ،و….را زیاد به کار می گیرد تا به زعم خود زبان یا روایت را زنانه جلوه دهد.)
–پوریا قربانش بروم الهی(نام ها و سایه ها29)
–قربون تو نیم وجبی بروم که..(نام ها و سایه ها 29)
-پاک شده یک زن خانه دار و مارد مهربان !چاق هم شده ،نه خیلی . (نام ها و سایه ها ص28)
-چهل سال بیشتر دارد اما انگار یک دختر بیست و دوسه ساله . (نام ها و سایه ها ص28)

 

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1400-01-24] [ 10:41:00 ب.ظ ]