انگیزه فراگیران یکی از موثرترین و مغفول ترین عوامل در کارایی برنامه های آموزشی است. طراحی های آموزشی هر قدر کامل باشد، در صورتی که از مسائل انگیزهای در آن غفلت شده باشد موثر و کارساز نخواهد بود.بسیار مشاهده شده است که افرادی با فراهم بودن تمام امکانات، از یادگیری و امور منتهی به کسب مهارتها و دانشها طفره می روند و از درگیر شدن در فعالیت های یادگیری سر باز می زنند. گاهی این افراد اوقات خود را برای فراغر از یادگیری صرف کارهای طاقت فرسا می کنند. (فردانش، ۱۳۹۰)
کلر[۴۷] در الگوی طراحی انگیزه ای خود انگیزش یادگیری را چهار جزء می داند:
۱) علاقه[۴۸] ۲) ارتباط[۴۹] ۳) انتظار[۵۰] ۴) رضایت(نتایج)[۵۱]
علاقه: علاقه حالتی است که با تمرکز دقت در یک چیز یا ترجیح یک چیز بر دیگر چیزها یا احساس لذت حاصل از دقت مخصوص به بعضی چیزها یا شرکت در بعضی فعالیت ها مشخص می شود. (شعاری نژاد، ۱۳۶۴ به نقل از فردانش، ۱۳۹۰)
علاقه را می توان مرکب از انگیزش و کنجکاوی دانست.
ارتباط: هرقدر محتوای آموزش با نیازهای اساسی فراگیر ارتباط بیشتری داشته باشد، انگیزه یادگیری او نیز بیشتر می شود.
انتظار: انتظار فرد از خود و دیگران (مانند معلم) از فرد یکی از عوامل موثر در میزان موفقیت یا شکست تحصیلی فرد است.
رضایت: رضایت ناشی از دستیابی به هدف ها، باعث افزایش انگیزه فرد در تعقیب هدف های مشابه در آینده می شود. (فردانش، ۱۳۹۰)
منشأ انگیزه پیشرفت:
پژوهشگران دهها سال قبل درصدد برآمدند تا منشأ نیاز کودکان به پیشرفت را در شیوه فرزند پروری و فرصت‌های یادگیری اجتماعی پیدا کنند، آنها امیدوار بودند که بتوانند عوامل تعیین کننده اجتماعی شخصیت افراد دارای نیاز پیشرفت زیاد در برابر کم را توجیه کنند. وقتی پژوهش در این باره ادامه یافت معلوم شد که نیاز به پیشرفت پدیده‌ای چند وجهی است که یک صفت واحد را شامل نمی شود، بلکه مجموعه ای از فرایند‌های اجتماعی، شناختی و رشدی را در بر می گیرد.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
تأثیرات اجتماعی شدن:
بخشی از پرورش تلاش‌های پیشرفت نیرومند و انعطاف پذیر به تأثیرات اجتماعی شدن مربوط می شود. کودکان در صورتی تلاش‌های پیشرفت نسبتاً نیرومندی پرورش می دهند که والدینشان موارد زیر را تامین کنند: آموزش استقلال، خود مختاری، آرمان‌های عملکرد علمی، معیارهای واقع بینانه برتری (روزن و داندرید ۱۹۵۹؛ وینتر باتوم ۱۹۵۸، همان)، خود پنداره توانایی عالی مثل «این کار برای تو آسان است»، ارزش مثبت برای تکالیف پیشرفتی، معیارهای روشن برای برتری، محیط خانوادگی که سرشار از توانش تحریک است مثل کتاب‌هایی برای خواندن، تجربه گسترده مثل مسافرت و فراهم کردن کتاب‌های کودکان که سرشار از داستان‌های تخیلی پیشرفتی هستند. اما در نهایت این اقدام برای مشخص کردن شیوه‌های اجتماعی کردن کودکان دارای نیاز به پیشرفت زیاد فقط تا اندازه ای موفقیت آمیز بود، عمدتاً به خاطر این که یافته‌های طولی نشان دادند که تلاش‌های پیشرفت از کودکی تا بزرگسالی که به مقدار زیاد تغییر می کند و در بزرگسالی از یک دهه به دهه بعدی اصلاً قابل پیش بینی نیستند (جنکینز ۱۹۸۷).
تأثیرات شناختی:
چندین پژوهشگر این نظر را که افراد شخصیت پیشرفت گرا را درونی می سازند رها کرده اند. این پژوهشگران در عوض، توجه خود را به اساس شناختی نحوه تفکر پیشرفت گرا معطوف کرده اند (آمس و آمس ۱۹۸۴). برخی از شیوه‌های تفکر پیشرفته تر از شیوه‌های تفکر دیگر هستند؛ یعنی ادراک توانایی زیاد، پذیرفتن گرایش تسلط و برتری، انتظارات زیاد برای موفقیت، ارزش قائل شدن زیاد برای پیشرفت و سبک انتسابی خوشبینانه. ادراک توانایی زیاد هم استقامت در تکلیف و هم عملکرد شایسته را تسهیل می کند (هانسفورد و ‌هاتی ۱۹۸۲). گرایش به تسلط در مقایسه با گرایش به درماندگی باعث می شود که افراد تکالیف نسبتاً دشوار را انتخاب کنند و با افزایش نه کاهش تلاش به مشکل پاسخ دهند. انتظار موفقیت، رفتارهای گرایشی مثل جستجو کردن چالش‌های بهینه و انجام دادن خوب کارها را به بار می آورد (اکسلز ۱۹۸۴). ارزش قائل شدن برای پیشرفت در حیطه خاص، استقامت در آن حیطه را بیشتر می کند. سبک انتسابی خوش بینانه (نسبت دادن موفقیت به خود ولی نسبت دادن شکست به علت بیرونی)، هیجان‌های مثبت مثل امید و غرور را بعد از موفقیت پرورش می دهد و از هیجان‌های منفی مثل ترس هنگام تنگنا و مخمصه جلوگیری می کند (وینر ۱۹۸۵، بنقل از همان). بنابراین، هنگامی که شرایط در خانه، محیط آموزشی، سالن ورزشی، محیط کار و محیط درمانی موجب عقاید توانایی زیاد، گرایش تسلط، انتظار موفقیت، ارزش قائل شدن برای پیشرفت و سبک انتسابی خوش بینانه می شود، این شرایط برای پرورش دادن نحوه تفکر و رفتار کردن پیشرفتی خاک حاصلخیز شناختی تأمین می کند.
تأثیرات رشدی:
شناسایی تأثیرات شناختی بر رفتار پیشرفتی باعث شده که پژوهشگران در این باره تحقیق کنند که چگونه این شیوه‌های تفکر در طول زندگی فرد پرورش می یابد (هک‌هاسن ۱۹۸۲)
عقاید، ارزش‌ها و هیجان‌های مربوط به پیشرفت همگی الگوهای رشدی قابل پیش بینی را نشان می دهند. بچه‌ها توانائی‌های واقعی شان را ناشیانه ارزیابی می کنند. آنها در مورد توانایی‌شان عقاید غیر واقع بینانه‌ای دارند. بعد از شکست عقاید توانایی‌شان را خوار نمی شمرند و از عملکرد ضعیفشان در مقایسه با همسالانشان چشم پوشی می کنند. اما کودکان در اواسط کودکی به طور فزاینده ای عملکرد خود را با همسالانشان مقایسه می کنند و در اواخر کودکی، برای ایجاد توانایی نسبتاً واقع بینانه بر اطلاعات وسیعی وابسته می شوند: به خود ارزیابی‌ها، ارزیابی‌های همسالان، ارزیابی معلمان و ارزیابی‌های والدین متکی می شوند. در رابطه با ارزش‌ها، بچه‌ها برای تأیید دیگران، ارزش بسیار زیادی قائل می شوند ولی در مورد پیشرفت به تنهایی اهمیت چندانی قائل نیستند. (دبورا استیپک ۱۹۸۴). زمانی که کودکان عمدتاً از والدینشان یاد می گیرند که برای پیشرفت ارزش کم یا زیاد قائل شوند، ارزش‌های پیشرفتی آموخته می شوند (واترمن ۱۹۸۸، همان). در رابطه با هیجان‌ها، کودکان با غرور یا شرم به دنیا نمی آیند. نه غرور هیجان فطری است و نه شرم، بلکه غرور به صورت یک ساختار اجتماعی، از تاریخچه رشد رویدادهای موفقیت آمیز که به مهارت و تسلط ختم می شوند، به وجود می آید؛ شرم به صورت یک ساختار اجتماعی، از تاریخچه رشد رویدادهای شکست که به تمسخر می انجامد، به وجود می آید. (استیپک ۱۹۸۳)
(جعفری ۱۳۸۵) در تحقیقی با بررسی انگیزه پیشرفت در هفت بعد: الویت کار، سختکوشی، ارزش موفقیت، استقلال از خانواده، برنامه ریزی، انگیزه درونی و انگیزه بیرونی به این نتیجه رسید که طبقه اجتماعی بر انگیزه پیشرفت فرد اثر گذار می باشد به عبارتی انگیزه افراد تحت تأثیر ساختارهای اجتماعی می باشد.
ترس از شکست، به افراد انرژی می دهد که از آن دوری کنند زیرا نتایج شکست مثل شرم و خجالت موجب بیزاری از آن می شود. ترس از شکست نشان دهنده یک محرک برای بدست آوردن موفقیت بر مبنای اجتناب است که قویاً به منظور پیشگیری از خجالت و تحقیر شدن که بدنبال شکست بوجود می آید پیش بینی می شود. (کنروی و همکاران ۲۰۰۷)
تصور کردن موفقیت آینده می تواند گاهی اوقات انگیزه افراد را برای دستیابی به آن موفقیت افزایش دهد. واسکوئز و بوهلر (۲۰۰۷) حدس می زنند که افراد زمانی که آنها تکمیل موفقیتشان را از نظر یک سوم شخص ببینند برای موفقیت در مورد کار آینده شان، انگیزه بیشتری دارند و مصمم تر هستند.
الگوی اتکینسون:
(جان اتکینسون به نقل از محمدزاده ۱۳۸۴) معتقد بود که نیاز پیشرفت فقط تا اندازه‌ای رفتار پیشرفت را پیش بینی می کند. رفتار پیشرفت نه تنها به نیاز پیشرفت فرد بستگی دارد بلکه به احتمال موفقیت او در تکلیف و ارزش تشویق که او برای موفق شدن در آن تکلیف قائل است نیز وابسته است. از نظر اتکینسون احتمال موفقیت و ارزش تشویقی برای موفق شدن به صورت موقعیتی تعیین می شود؛ یعنی، برخی تکلیفها احتمال موفقیت زیاد دارند، در حالی که احتمال موفقیت تکالیف دیگر کم است. ضمناً برخی تکلیفها نسبت به تکالیف دیگر برای موفقیت مشوق بیشتری عرضه می کنند. برای مثال، کلاسهایی را در نظر بگیرید که هم اکنون در آنها شرکت می کنید. هر درسی احتمال موفقیت خودش را دارد. مثلاً، ریاضیات پیشرفته از آموزش فیزیک مقدماتی سختتر است و برای موفقیت هم ارزش تشویقی خودش را دارد، بدین معنی که، گرفتن نمره خوب در درسی که به رشته شما مربوط است معمولاً با ارزشتر از درسی است که به رشته شما مربوط نیست.
نظریه مک کللند:
طبق نظریه مک کللند، اتکینسون، کلارک و لوول (۱۹۵۳) انگیزه پیشرفت از آرزوهای فزاینده کودک ناشی می شود. وقتی کودکی با یک موقعیت جدید پیشرفت مثل یک معمای علمی برخورد می کند، هیچ انتظاری از توانایی خود برای حل آن ندارد. اگر این معما آن قدر مشکل نباشد و او بتواند به طور صحیح آن را حل کند او به زودی آرزوهای خاصی پیدا می کند و از این آرزوها لذت می برد. موفقیت در موقعیت پیشرفت و در پیش بینی نتیجه این موقعیت برای انگیزه حاصل از پیشرفت ایجاد تقویت مثبت می کند. سرانجام، کودک در حل معما به میزان صد در صد انتظار پیشرفت پیدا می کند. در این مرحله معما تازگی خود را از دست می دهد و حل آن به عنوان پیشرفت تلقی نمی شود. در این موقع مربی آگاه به پیشرفت باید موقعیت تازه و کمی پیچیده تری را ایجاد کند. در این صورت، کودک علاقه تازه ای به پیشرفت می یابد. کودک باید از موقعیت (تقویت مثبت) لذت ببرد. برای ایجاد لذت کودک را بایستی با موضوعها و موفقیتهایی که به تدریج پیچیده تر می شوند، اما با موفقیت توأم هستند، مواجه ساخت.
انگیزه مثبت پیشرفت، نیاز به پیشرفت نامیده می شود. اگر موقعیتها بیش از اندازه پیچیده باشد در کودک اثر منفی بر جای می گذارد و به جای انگیزه پیشرفت انگیزه گریز از شکست در او پرورش می یابد. آن چه که در ظهور نیاز به پیشرفت ضروری است تسلط بر موقعیتهایی است که به تدریج پیچیده تر می شود و به موفقیت می انجامد و این موفقیت و لذت ناشی از آن نیاز به پیشرفت را تقویت می کند و باعث افزایش این رفتار در موقعیتهای بعدی می شود.
در نظریه مک کللند گفته می شود کسانی که دارای انگیزه پیشرفت هستند بیشتر شغلی را انتخاب می کنند که احتمال معقولی برای موفقیت در آن وجود دارد و از دست زدن به کارهایی اجتناب می کنند که یا بسیار ساده هستند (چون حالت مبارزه طلبی ندارد) و یا بیش از حد مشکل است (به دلیل ترس از شکست) و بالاخره این افراد به مشاغلی روی می آورند که شانس موفقیت در آن بیشتر است.
هنگامی فعالیتهای فرد در جهت پیشرفت ادامه می یابد که انتظار داشته باشد عملکرد او بسیار عالی ارزیابی شود. کسانی که انگیزه پیشرفت در آنان ضعیف است نیز تمایل دارند کارهایی را انجام دهند که از نظر میزان دشواری در حد متوسط باشند.
مک کللند و همکارانش (۱۹۵۳) متوجه شدند که ظاهراً می توان انگیزه پیشرفت را آموخت و این انگیزه منحصراً و فقط در طی تجربه های دوران کودکی فرد کسب نمی شود. در سازمانها نیز می توان نیاز به پیشرفت را با طرح و اجرای دوره های آموزشی خاص در مدیران پرورش داد.
در مورد تفاوت های فرهنگی، تحقیقات بسیاری بعمل آمده؛ این تحقیقات که با هدف بررسی مشابهت ها و تفاوت ها در مورد بدست آوردن موفقیت در راستای فرهنگ ها صورت گرفته، تفاوت های فرهنگی را کاملاً آشکار کرده است ( چانگ و همکاران ۲۰۰۴) عوامل فرهنگی به عنوان یکی از تاثیرگذار ترین عوامل در انگیزه پیشرفت بصورت جمعی می باشد،عوامل فرهنگی می توانند حیطه موفقیت مناسب با ارضای نیاز پیشرفت افراد را افزایش دهند یا محدود کنند(مک کلند ۱۹۶۱)
مک کللند (۱۹۶۵) معتقد بود که انگیزه پیشرفت صفتی است که می شود به وسیله آموزش آن را افزایش داد و تعلیم و تربیت، محیط خانوادگی و محیط اجتماعی در پیدایش و تکوین آن نقش اساسی دارند.
انگیزه پیشرفت و ویژگی‌های افراد با انگیزه پیشرفت بالا:
به دنبال پژوهش‌های اولیه مک کللند مطالعات زیادی در ارتباط با ماهیت و اثرات انگیزه پیشرفت انجام گرفت. در برخی از این مطالعات ویژگی‌های شخصیتی افراد پیشرفت گرا مورد بررسی قرار گرفت و نتایج نشان داد که این دسته از افراد از راه‌های ویژه‌ای عمل می نمایند. در زیر برخی از جنبه‌های شخصیتی افراد پیشرفت گرا ارائه شده است.
الف- احساس مسئولیت در مقابل عملکرد:
مطالعات بیانگر آن است که افراد با انگیزه پیشرفت بالا معمولاً در مقابل نتایج عملکردشان خود را مسئول می دانند، زیرا در این صورت است که آنها از عملکردشان احساس رضایت می کنند و این افراد در پرداختن به کارهایی که نتیجه آنها به شانس بستگی دارد کمتر علاقه نشان می دهند (مک کللند، ۱۹۷۵ )
ب- تمایل به دریافت بازخوردهای واقعی:
به طور کلی افراد با انگیزه پیشرفت بالا علاقه دارند در موقعیت‌هایی کار کنند که نحوه عملکردشان از طریق بازخوردهای عینی، دقیق و غیر مبهم مشخص شود. به عبارت دیگر، آنها می خواهند بدانند آیا از دیگران کار را بهتر انجام داده‌اند یا خیر. این افراد باز خوردهای واقعی را بر تشویق ترجیح می دهند. باز خورد برای این افراد نشانه چگونگی عملکردشان است نه این که مشوقی برای آنها باشد. به عنوان مثال، برای دانش آموز با انگیزه پیشرفت بالا و شاغلین با انگیزه پیشرفت بالا نمره و پول ارزش چندانی ندارد مگر این که نمره یا پول نشانه چگونگی عملکردشان باشد.
پ- سطح آرزو
در مطالعه ای که ایزاکسون (۱۹۶۴، به نقل از مک کللند، ۱۹۸۵) انجام داد به این نتیجه رسید که افراد با انگیزه پیشرفت بالا مسائل با دشواری متوسط را ترجیح می دادند. آنها ریسک حساب شده ای داشتند، زیرا اگر کاری بسیار آسان باشد فرد پیشرفت گرا نمی تواند با انجام آن احساس رضایت کند چرا که هر فرد دیگری هم می تواند آن را انجام دهد، و اگر کاری بسیار دشوار باشد نیز ارزش انجام دادن ندارد. زیرا هر فردی نیز در آن شکست می خورد.
ت- رفتار ریسک کردن
لیتیگ (۱۹۶۳، به نقل از هک هوسن ، ۱۹۸۲) در بررسی رفتار افراد با نیاز به پیشرفت بالا و پائین در یک بازی شرط بندی پوکر ، دریافت که افراد با نیاز به پیشرفت بالا ریسک پائین تری را نسبت به افراد با نیاز به پیشرفت پائین ترجیح می دهند. ظاهراً افراد با نیاز به پیشرفت بالا تکالیف با دشواری متوسط را به این دلیل انتخاب می کنند که با انجام دادن آنها بتوانند حداکثر برآورد واقع بینانه را از توانایی خویش به دست آورند اما افراد با انگیزش پیشرفت پائین غالباً تکالیف با دشواری خیلی بالا یا خیلی پائین را انتخاب می کنند.
ث- تنش تکالیف
شواهدی وجود دارد که انگیزه پیشرفت بالا با یادآوری و ادامه تکالیف ناقص در ارتباط است. اتکینسون دریافت که آزمودنی‌ها دارای نیاز به پیشرفت بالا نسبت به افراد دارای نیاز به پیشرفت پائین تکالیف ناقص را بیشتر به یاد می آورند. وانیر (۱۹۶۵، به نقل از فرج زاده۱۳۸۰ ، همان) در حالی که آزمودنی‌ها روی تکالیف مختلف کار می کردند فعالیت آنها را قطع می کرد. به این ترتیب دریافت که بعد از تجربه شکست از سوی آزمودنی‌ها افراد با نیاز به پیشرفت بالا تمایل داشتند که تکالیف ناتمام را ادامه دهند، در حالی که افراد با نیاز به پیشرفت پائین به دنبال تجربه موفقیت تمایل مجدد به ادامه کار نشان می دادند. بنابراین کوشش برای شروع مجدد یک فعالیت نیمه تمام ویژگی دانش آموزان با انگیزه پیشرفت بالا است.
ج- ابتکار و نوآوری
افراد با نیاز به پیشرفت بالا به کارهای روزمره علاقه ندارند و از انجام این نوع کارها اجتناب می ورزند. (شپارد ۱۹۶۶، به نقل از فرج زاده ۱۳۸۰، همان) در تحقیقی نشان داد که افراد با انگیزه پیشرفت بالا برای جمع آوری اطلاعات مربوط به راه‌های جدید شغلی بیشتر فعال بودند. سنها و مهتا (۱۹۷۲، به نقل از فرج زاده ۱۳۸۰، همان ) معتقدند بالا و پائین رفتن نیاز به پیشرفت در جمعیت ایالات متحده رابطه نزدیک با بالا و پائین رفتن میزان انتشار اختراعات در هر یک میلیون جمعیت وجود دارد. سنها و مهتا نشان دادند که این افراد برای کسب موقعیت‌های جدید بیشتر اقدام به مسافرت‌های شهری یا کشوری می کنند.
چ-پافشاری در کار
زمانی که افراد پیشرفت گرا، انجام کاری را آغاز می کنند نسبت به اتمام آن وسواس نشان می دهند. یکی از خصوصیات افراد پیشرفت گرا درگیری و اشتغال ذهنی به کار است، این افراد به سختی می توانند در مورد کاری که بر عهده گرفته اند فکر نکنند. این اشتغال ذهنی حتی قبل از شروع کار شکل می گیرد و تا وقتی که کار پایان نیافته ادامه دارد.
ح- آینده نگری
شواهدی وجود دارد که افراد با نیاز به پیشرفت بالا بیشتر از افراد با نیاز به پیشرفت پائین آینده نگر هستند. همچنین آنها بیشتر به اهداف میان مدت توجه دارند تا اهداف درزا مدت. کلمن،۱۹۶۶ به نقل از فرج زاده ۱۳۸۰،) در مطالعه ای نشان داد اگر دانش آموزان احساس کنند تعلیم و تربیت در آینده برای آنها فرصت‌هایی را پیش نخواهد آورد در مدرسه انگیزه پیشرفت را نشان نمی دهند و برعکس اگر احساس کنند در آینده تعلیم و تربیت فرصت‌هایی برای آنها پیش خواهد آورد برانگیخته خواهند شد.
خ- عزت نفس بالا:
تحقیقات توربان و کئون (۱۹۳۳ به نقل از فرج زاده۱۳۸۰) بر روی عده ای از دانشجویان نشان دادند افراد دارای انگیزه پیشرفت بالا از عزت نفس بیشتری برخوردارند نسبت به افراد با انگیزش پائین.
د- رفتار پیشرفت:
کرلینجر (۱۹۶۶، به نقل از فرج زاده ۱۳۸۰) با بررسی پیشینه پژوهش‌های مربوط به انگیزش به این نتیجه دست یافت که بین نیاز به پیشرفت و عملکرد مربوط به تکلیف ارائه شده، در حدود ۵۰% از مطالعات، رابطه معنی داری وجود دارد.
رشد انگیزه پیشرفت متأثر از عوامل متعددی است که این عوامل مانند ارزش‌های فرهنگی، فرایند‌های تربیتی، کنش متقابل همسالان، کنش‌های فرزند پروری، نظام ارزشی والدین و نگرش آنها نسبت به موضوع پیشرفت از همه شناخته شده تر هستند (ویلدر ۱۹۸۰).
آموزش انگیزه پیشرفت:
مک کللند (۱۹۶۵) اعتقاد داشت که انگیزه پیشرفت خصوصیتی است که می شود به وسیله آموزش آن را افزایش داد و تعلیم و تربیت، محیط خانوادگی و اجتماعی در تکوین آن نقش اساسی دارند. بر این اساس به نظر وی انگیزه پیشرفت یک خصوصیت ارثی نیست. آن چه مک کللند را به این دیدگاه رهنمون ساخت تحقیقی بود که وی در سال ۱۹۶۰ برای آموزش انگیزش پیشرفت به صورت دوره‌های آموزشی برگزار کرد. این دوره‌های آموزشی در چندین کشور از جمله کشور هندوستان برای مدیران اجرایی برگزار شد. نتایج این بررسی‌ها نشان داد که همه مدیرانی که دوره‌های آموزشی را برای ارتقا انگیزه پیشرفت گذارنده بودند، کارهایشان را بهتر از قبل انجام دادند و موفقیت‌های بیشتری را کسب نمودند.
مک کلند (۱۹۶۵) و مایرون و مک کللند (۱۹۶۷، به نقل محمد زاده ۱۳۸۴) برنامه آموزش انگیزه پیشرفت را در چهار مرحله تدوین کردند. در این دوره‌های آموزشی بین ۹ تا ۲۵ نفر زیر نظر مربیان کار آزموده آموزش دیدند. مدت زمان آموزش بین ۷ تا ۱۴ روز طول کشید. چهار مرحله آموزشی به شرح زیر بود.
الف- در مرحله اول، موضوع انگیزه پیشرفت طرح می شد شرکت کنندگان با این مطلب آشنا می شدند که انگیزه‌ها قابل تغییرند.
ب- در مرحله دوم، معنی و مفهوم انگیزه پیشرفت و چگونگی سنجش و اندازه گیری انگیزه پیشرفت به شرکت کنندگان آموزش داده می شد.
پ- به افرادی که این دوره را می دیدند یاد داده می شد که در مسیر پیشرفت و کسب موفقیت‌های بزرگ چگونه باید عمل کنند. به آنها یاد داده می شد موقعیت‌ها و شرایطی از کار را ترجیح دهند که در آن مسئولیت‌های فردی وجود داشته باشد، میزان مخاطره در حد متوسط باشد و نتایج عملکرد و باز خورد به سرعت به فرد داده شود. در این مرحله مربی از نمونه‌های واقعی استفاده می کرد واز آنها می خواست که با توجه به تجربه‌های شخصی خود این مفاهیم را توجیه کنند. پس از آن مربی نتیجه عملکرد را به افرادی که از نظر رفتار پیشرفت گرا بودند ارائه می داد. این موضوع باعث می شد که هر کس نتیجه عملکرد خود را با نتیجه عملکرد کسی که انگیزه پیشرفت در او بسیار بالاست، مقایسه کند.
ت- دوره مزبور این گونه پایان می پذیرفت که از شرکت کنندگان خواسته می شد تا هدف‌ها را تعیین کنند و بگویند که در مسیر کسب موفقیت (برای دستیابی به هدف‌های تعیین شده) چگونه عمل می کنند. این هدف‌ها نوشته می شدند و به صورت بخشی از برنامه اجرایی در می آمدند. برای ارزیابی پیشرفت، اساس کار هدف‌هایی بود که تعیین شده بود.
مک کللند (۱۹۶۵، به نقل از نائلی ۱۳۷۳) اثر بخشی دوره‌های مذکور را منوط به رعایت شرایطی می داند. این شرایط عبارتند از:

 

برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

 

به شرکت کنندگان یاد داده می شود که در تفکر، بیان و رفتارهایشان مانند کسانی باشند که انگیزه پیشرفت زیاد دارند.

شرکت کنندگان را به هدف گذاری و تنظیم برنامه برای دستیابی به اهداف واقع بینانه و قابل حصول هدایت و ترغیب نمایند.

به شرکت کنندگان کمک شود تا به توانائی‌ها و قابلیت‌های خود پی ببرند و در تشخیص میزان موفقیت خود و انجام کارهای محوله آزادی بیشتری داشته باشند.

تلاش شود تا شرکت کنندگان از امیدها، ترس‌ها، موفقیت‌ها و شکست‌های همدیگر آگاهی یابند و از طریق مشاهده تجارب عاطفی مشترک روحیه گروهی، مشارکتی و جمع مداری در آنها ایجاد شود.

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 02:13:00 ب.ظ ]