خـداونـد متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنى احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است.
امـام در ولایـت فقیه، پس از بیان مستدل درباره بایستگى حکومت اسلامى به پیشینه تـاریـخـى انـحـراف از این اصل که به عصر بنى امیه باز مى گردد و در دوران بنى عـبـاس ادامه مى یابد، اشاره مى کند و یادآور مى شود:
روش آنها در حکومت، روشى ضـد اسـلامى و به صورت نظامهاى حاکم بر ایران، روم و مصر بود و در دورانهاى بعد نـیز، همان اشکال غیر اسلامى ادامه یافت.
امام تاکید مى کند:
عقل و شرع بر قیام بـراى دگرگون کردن چنین حکومتى حکم مى کنند. در انقلاب سیاسى مى باید، تا افزون بر پیش گیرى از حکومت طاغوت، زمینه را براى حکومت اسلامى پدید آورد.
امـام در بـخـشـى از کـتـاب ولایت فقیه فرق بین حکومت اسلامى با دیگر حکومتها را بـرشـمـرده اسـت و حکومت اسلامى را مشروط به قانونهاى اسلام مى داند و وظیفه قوه مـقـنـنه و مجالس قانونگذارى و برنامه ریزى براى وزارتخانه هاى گوناگون و تشکیلات حـکـومـت در چـهارچوب احکام اسلامى است و در ویژگیهاى زمامدار و رهبرى، افزون بر ویـژگیهاى عامه: عدل و تدبیر، علم به قانون و عدالت را نیز از ویژگیهاى بایسته مى شمارد.
قـلـمرو کارى و حوزه اختیار ولى فقیه:
مهم ترین بخش دیدگاه امام خمینى درموضوع حـکـومـت، آن بـخشى است که به روشنگرى حوزه اختیار ولى فقیه مى پردازد و احکام حـکـومـتـى بـر اسـاس مـصلحت را بر احکام اولیه و ثانویه، در هنگام برخوردها و ناسازگاریها پیش مى دارد.امـام, حوزه اختیار ولى فقیه را بسان حوزه اختیار پیامبر(ص ) و ائمه (ع)، گسترده مى داند و مى نویسند:
براى فقیه همه آنچه براى معصوم ثابت بوده، ثابت است، مگر آن که دلیل قائم شود کـه اخـتـیـارات آنها از جهت ولایت و سلطنت آنها نیست، بلکه مربوط به جهات شخصى آنـان و بـه جـهـت شرافت آنان بوده است و یا آن که اگر چه دلیل دلالت مى کند که فـلان اخـتـیار از جهت شئون حکومتى براى معصوم ثابت است، اما با این حال اختصاص بـه امـام مـعصوم دارد و از آن، نقدى نمى شود همان طور که این مطلب درجهاد غیر دفـاعـى مـشـهور است، گرچه در آن نیز، بحث و تامل راه دارد و امکان تسرى آن به غیر معصوم هست.
بـارى امـام فـرق نـهـادن بین حکومتى رسول الله و ولى فقیه را، ناخردمندانه مى داند، زیرا ولایت فقیه، بى گمان شعبه اى از ولایت رسول خداست.الگویابى از مـسـائل مهمى که در این مرحله وجود داشت، یافتن و ارائه نمونه تاریخى حکومت اسـلامـى بـود.
مـطالعه آثار نوشتارى و گفتارهاى امام خمینى، نشان مى دهد که از نـظـر ایشان حکومت اسلامى در طول تاریخ تمدن اسلامى از عمر کوتاهى برخوردار بوده اسـت بـه جـز چـنـد سـالـى در زمـان پیغمبر اسلام(ص ) و در حکومت بسیار کوتاه امـیـرالمومنین(ع )، جریان نداشته است.
این بود که استناد حکومت اسلامى را مشى حکومتى رسول اکرم(ص) و حکومت امام على (ع) معرفى مى کرد.
امام خمینى، عامل بیگانگى مسلمانان را از حکومت اسلامى و مهجورى این نظام مقدس، نـاآگـاهـى مسلمانان از مصالح خود و در سده هاى واپسین، دسیسه هاى استعمارگران مـى دانـسـت.
ایـشان در پژوهشهاى ژرف و طولانى خود به این نتیجه رسیده بود:
این پـدیـده شـوم از آن روزهایى در جهان اسلام آغاز شد که به گوناگونى زوایاى اسلام، توجه نشد.
ایـن بـود کـه در ۲۲ مـهـرمـاه ۱۳۵۷, همزمان با اوج گیری انقلاب الهى ایران، در سخنرانى خود به این نکته اشاره کرد:
در قـرنهاى سابق یک دسته متکلمین بوده اند که اینها روى فهم تکلم خودشان، روى فـهم ادراک خودشان، اسلام را آن طور توجیه مى کردند که خودشان فهمیده بودند یک دسـتـه فـلاسـفه بودند که روى فلسفه اى که آنها مى دانستند، اسلام را به صورت یک فـلـسفه ادراک مى کردند، خیال مى کردند که مکتب فلسفى است.
یک دسته عرفا و این طـایفه بودند که اسلام را به فهم عرفانى توجیه مى کردند و اسلام را کانه یک مکتب عـرفـانـى مـى دانـسـتـد، تـا ایـن زمانهاى آخر که اسلام را یک مکتب مادى تصور کردند.
زنده کردن همه زوایاى اسلام، وقتى ممکن مى شود که در عرصه جامعه حضور یابد و در هـمـه زوایـاى زنـدگـى فردى و اجتماعى به کار بیفتد و احکام آن، یک به یک اجرا شود.
امام با توجه به این حقیقت بود که در طول چندین دهه مبارزه به کم تر از پویایى حـکـومت اسلامى بسنده نکرد.
با تلاش بسیار و شبانه و روزانه حقایق را روشن ساخت که دور نـمـاى حـکـومـت الهى اسلام، در عروق ملت ریشه دواند و زنگار دلها پاک شد و خـردهـا تـوانایى درنگ یافتند و این نظام مقدس براى مبارزین و خرد ورزان درخور فهم و عامل فخر شد.
حـکـومـت اسـلامـى بـراى امـام حکومت قانون، مظهر عدالت حقیقى و برخوردارى از نـعـمـتـهـاى الـهى، مانعى براى خیانت، غارتگرى و هرج و مرج بود و دولتهاى استبدادى در باور امام، در ناسازگارى آشکار، با حکومت اسلامى بودند.
عناصر مهم حکومت اسلامى :
عناصر مهمى که استخوان بندى حکومت اسلامى را به وجود مى آورنـد و مـورد تـوجـه امـام بویژه در وصیت سیاسى ـ الهى ایشان قرارگرفته اند، عـبـارتـنـد از:
مـلـت، رهـبر و شوراى رهبرى، و قواى سه گانه :
۱- مـلـت :
امـام سـعادت واقعى جامعه را در تکامل روحى و تواناساز معنوى ملت مى بـیـند و در این راستا اراده مردم را بیش تر از هر عامل دیگر دخیل مى داند. او نـفى نمى کند که با رهبرى درست مى توان مردم را هوشیار و خردمند کرد، ولى تنها اراده رهبرى را کافى نمى داند، امام با این که همه تلاش خود را براى رشد و ترقى مـادى و مـعـنوى ملت ایران به کار بست، ولى هرگز اثرگذارى تلاش و اراده مردم را در پـیدایش و تکامل انقلاب، نادیده نه انگاشت. او پیروزى انقلاب اسلامى و استوارى و پـابرجایى حکومت الهى اسلام را نتیجه جهاد عظیم مردم مى داند.
بها و ارزشى که امـام بـه ملت مى داد، سبب شد، مردم در سایه رهبرى ایشان، استعدادهاى نهان خود را بـروز دهـنـد، اعـتماد به نفس پیدا کنند و با دیدن خلوص عمل و شجاعت و حکمت رهـبـر خـود، بـه کـنـش اجتماعى روى آورند، ارزش مکتب اسلام را در جریان عمل پى بـبرند و با آن پیوندى ناگسستنى داشته باشند و در پرتو تعالیم الهى این مکتب و رهـبـرى امـام امـت، در هـمـه عـرصه هاى داد وستد اجتماعى، به ایثار و فداکارى بـپـردازنـد، تا جایى که امام به شاگردان مکتب خود و تربیت شدگان مدرسه انقلاب، فخر مى فروخت و به وجود آنان مباهات مى و رزید. این است که در بخشى از وصیت خود مى نویسد:
اسـلام بـاید افتخار کند که چنین فرزندانى تربیت نموده و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى مى باشیم.
امـام خـمـیـنى، معتقد بود اسلام در میان ضعیفان پیدا شده است:
(از میان گدایان مـدیـنه و مکه) انبیا هم اشراف نبودند، آنان نیز از میان ضعفا و طرفدار همانها نـیـز بـودنـد.
ایـن اسـت کـه امام در میان اقشار مختلف ملت، بیش از همه، به مـحـرومان و توده هاى زحمت کش ارزش قایل بود و آنان را (نور چشم) و (ولى نعمت) هـمـه مى خواند و جمهورى اسلامى را ره آورد فداکاریهاى آنان مى دانست.دوست داشـت هـمـه افـراد ملت را در رفاه و آسایش ببیند.
سفارش مى کرد هیچ گاه سلاح مـبـارزه بـا ظلم و استکبار و استضعاف را بر زمین نگذارید.
به مجلس و دولت و دست اندرکاران سفارش مى کند: قـدر مـلـت را بـدانـنـد و در خدمتگزارى به آنان، بویژه مستضعفان و محرومان و سـتمدیدگان، فروگذارى نکنند و ما براى احقاق حقوق فقرا در جوامع بشرى، تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد. او، بـه خـوبى دریافته بود:
مرفهین بى درد، نه تنها به دنبال دگرگونى در جامعه نـیـسـتـنـد، بـلـکه با تمام وجود با هر حرکت حق گرایانه و عدالت طلبانه اى که بـخـواهـد بـنیانهاى تفکر طاغوتى را سست و پایه هاى حکومت عدل اسلامى را استوار سازد، مخالفت مى کنند.
امـام واژه مـستکبرین را بر حکومتها، پادشاهان و قدرتهایى اطلاق مى کند که براى اعـمـال سـلطه بر مردم ضعیف و محروم تلاش مى کنند و از نظر ایشان، مستکبران قطب مـخـالـف مـستضعفان هستند و مکتبهاى الهى در طول تاریخ به حمایت از مستضعفان و بـراى سـرکـوبـى مـستکبران برخاسته اند.
مستکبران برخلاف دارا بودن قدرت و ابهت ظـاهـرى, از درون به شدت پوسیده و پوشالى اند و مستضعفان باید با ادامه جهاد و مبارزه، زمین را از لوث وجود این دشمنان خدا و انسان پاک کنند.
۲- رهـبـر و شـوراى رهبرى
ولایت فقیه، به عنوان تنها وجه مشروعیت حکومت در عصر غـیـبت، از اصول بنیادین حکومت اسلامى است.
در سیستم حکومت اسلامى، رهبر نسبت به دیگران، هیچ امتیاز شخصى ندارد.
رهـبـر و شـوراى رهـبـرى، بـایـد خود را وقف خدمت به اسلام و جمهورى اسلامى و مـحـرومان و مستضعفان بنمایند و گمان ننمایند که رهبرى فى نفسه براى آنان تحفه اسـت و مـقـام والائـى، بلکه وظیفه سنگین و خطرناکى است که لغزش در آن اگر خداى نـخـواسـته با هواى نفس باشد، ننگ ابدى در این دنیا و آتش غضب خداى قهار را در جهان دیگر در پى دارد.

۳- قـواى سـه گـانه :
در حکومت اسلامى تقسیم کار نهادها و جدا بودن قوا در حکومت اسـلامى: به مقننه، قضائیه و اجرائیه، یک اصل پذیرفته شده است و امام درباره هر یک از این قوا، سفارشهایى دارد:
الـف- قـوه مقننه:
در اندیشه امام، قوه مقننه که قانونهایى کلى و بایسته اجراى نـظـام اسـلامـى را وضع مى کند، از جایگاه ویژه اى برخوردار است و بار اصلى بر دوش نـمایندگانى است که با توجه به میزان تعهدشان باید برگزیده شوند، امام ضمن اشـاره بـه آسـیـبهاى غم انگیزى که اسلام و ایران، از مجلس شوراى غیرصالح پس از مـشـروطـه تـا عـصررژیم ننگین پهلوى و نیز نمایندگان ناشایسته و نوکرماب، دیده اسـت، یـکـى از برجستگیها و امتیازهاى این قوه را در نظام اسلامى، انتخابى بودن نـمـایـندگان مجلس شوراى اسلامى مى داند که بدون دخالت دولت، و خانهاى ولایات به مـجلس شوراى اسلامى راه مى یابند.
امام از همه مردم مى خواهد تا با اراده قوى و خـلـل نـاپذیر، در هر دوره انتخابات شرکت کنند و به کاندیدهاى متعهد به اسلام و جـمـهـورى اسلامى راى دهند.
از نمایندگان مى خواهد با کمال حسن نیت و برادرى، بـا هـم مـجلسیان خود رفتار کنند و همه کوشا باشند که قانونها:
اسلامى و از مسیر اسـلام مـنحرف نباشد و از قوانین مخالف با شرع مطهر و قانون اساسى بدون هیچ ملاحظه اى جلوگیرى کنند.
بـه ضـروریات کشور که گاهى با احکام ثانوى و گاهى به ولایت فقیه باید اجرا شود توجه نمایند.
و از نـفـوذ عـنـاصـر منحرف که با دسیسه و بازى سیاسى وکالت خود را به مردم تحمیل مى کنند، جلو بگیرند.

ب- قـوه قـضـائـیـه :
امام در نظرات خود به امر قضاوت پـرداخـتـه و آن را از مهمات امور شمرده است که با جان و مال و ناموس مردم سـروکـار دارد.
سفارش مى کند:
عالى ترین مقام قضایى از میان اشخاص متعهد سابقه دار و صـاحـب نظر در امور شرعى و اسلامى و در سیاست، انتخاب شود.
از شوراى عالى قضایى مى خواهد :
امر قضاوت را که در رژیم سابق به وضع اسفناک و غم انگیزى درآمده بود، با جدیت سـروسـامـان دهـنـد و دست کسانى که با جان و مال مردم بازى مى کنند و آنچه نزد آنـان مـطـرح نـیست، عدالت اسلامى است از این کرسى پراهمیت کوتاه کنند و با پشت کـار و جـدیت، به تدریج دادگسترى را متحول نمایند و قضات داراى شرایطی و به جاى قضاتى که شرایط مقرره اسلامى را ندارند، نصب گردندو به قضات محترم در عصر حاضر و اعـصـار آیـنده، وصیت مى کنم و این امر خطیر را تصدى نمایند و نگذارند این مقام به غیر اهلش سپرده شود.
ج- قوه اجرائیه :
اهمیت این قوه نیز در نظرامام در ردیف دو قوه دیگر است.
این قـوه هـم مـى تـوانـد مـصوبات دو قوه دیگر را به اجرا درآورد و هم مى تواند در اجراى آنها خدشه وارد سازد.
امام در این زمینه یادآور مى شود: گـاهـى مـمکن است که قوانین مترقى و مفید به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراى نـگـهـبـان آن را تـنـفـیذ کند و وزیر مسئول هم ابلاغ نماید، لکن به دست مجریان غـیـرصالح که افتاد آن را مسخ کنند و برخلاف مقررات یا با کاغذ بازیها یا پیچ و خـمها که به آن عادت کرده اند، یا عمدا براى نگران نمودن مردم عمل نکنند که به تدریج و مسامحه غائله ایجاد مى کنند.
امام توجه مسئولان قوه اجرایى، اعم از وزرا و کارمندان وزارت خانه ها و نیروهاى نظامى و انتظامى را به این نکته جلب مى کند:
ایجاد زحمت براى مردم و مخالف وظیفه عمل کردن، حرام و خداى نخواسته گاهى موجب غضب الهى مى شود.
نیز یادآور مى شود:
هـمـه شـما به پشتیبانى ملت احتیاج دارید و اگر روزى از پشتیبانى آنان محروم شـویـد، شـمـاها کنار گذاشته مى شویدو بنابراین حقیقت ملموس، باید کوشش در جلب نـظـر مـلت بنمائید و از رفتار غیر اسلامى انسانى احتراز نمائید و قوه اجرایى باید همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشند.
امـام احتراز از هر امرى که شائبه وابستگى داشته باشد و اهتمام به تبلیغ حق در مقابل باطل را از وظایف این قوه مى داند.
گفتار سوم : کتاب حکومت جمهوری اسلامی (علی مشکینی)
مبحث اول: هدف اصلی از تشکیل حکومت اسلامی چیست ؟[۴۴]
به شهادت خرد و گواهی تاریخ و تجربه، هر ملت و جامعه ای را حکومتی لازم است، و بدون تشکیل حکومت و داشتن قوای تقنینی و اجرائی هیچ ملتی شکل تمدن انسانی بخود نمی گیرد و راهی مسیر تکامل نمی شود، برخی برآنند که علت لزوم حکومت حفظ نظم و جلوگیری از هرج و مرج و سپس رسیدن غافله بشری به اوج تمدن دنیوی می باشد، لیکن از نظر عقلی و برنامه تمام ادیان آسمانی این تمدن نیز وسیله و مقدمه است و نه هدف اصولی و جدا” کوته نظری است، گمان کنیم هدف اصلی از خلقت جهان و انسان تنها تشکل جامعه ای متمدن و مرفه در زندگی است، این طرز تفکر مربوط به بعضی از مکاتب ضد اسلامی است که اسلام آنرا به صراحت رد کرده و باطل می داند، چه آنکه در منطق اسلام حفظ نظام و تحقق تمدن و رفاه، گرچه لازم و ضروری است، لکن مقصد نهائی و منتهای مسیر انسانی نیست.
جان کلام اینکه، هدف اصلی از تشکیل حکومت با تمام شئون و ابعاد آن یعنی وضع قوانین و برنامه و تشکل افراد و اعضاء، هدایت کردن قافله بشری و سوق جهان آنها به سوی آخرین مرتبه از کمال ممکن و شکوفا کردن استعدادهای ذاتی و به فعلیت آوردن نیروهای بالقوه او در ابعاد مختلف فکری و اخلاقی و عملی است.

 

 

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1400-01-25] [ 08:37:00 ق.ظ ]