مبحث دوم : علل اجتماعی – اقتصادی سرقت
عکس مرتبط با اقتصاد
اهمیت شرایط اجتماعی و اقتصادی در تبیین علل سرقت برکسی پوشیده نبست.
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
لاکاسانی درباره تأثیر محیط اجتماعی میگوید که اگر نتوان آن را عامل انحصاری شناخت ولی برترین و مهمترین عامل سرقت و دیگر بزهکاریها است. نظر او را میتوان در دو فرمول زیر خلاصه کرد :
هر جامعه فقط دارای تبهکاران مخصوص به خود است.
محیط اجتماعی به مثابه آبگوشت ویژه کشت تبهکاری است. میکروب قابل کشت در آن تبهکار است و اهمیت این عنصر فقط آنگاه آشکار میشود که محیط مناسب برای رشد خود بیابد.
برخی از عوامل اجتماعی – اقتصادی سرقت را میتوان بشرح زیر دانست :
گفتار اول : فقر مادی:
فقر و محرومیت مادی را شاید بتوان گفت از مهمترین عوامل بوجود آوردنده سرقت است، فردی که دچار این آسیب اجتماعی است از یک سو از لحاظ روانی احساس حقارت و مغبون بودن میکند و از جامعه طلبکار میشود و از سوی دیگر چون جامعه را مسئول محروم و فقر خود میپندارد، نوعی احساس انتقامکشی در او پرورش مییابد. بدین ترتیب، کوشش او برای فقر زدایی چه بسا در مجاری غیر قانونی و ضد اجتماعی به سرقت یا جنایت دیگر کشیده شود.
گفتار دوم : فقر فرهنگی :
روان شناسان اجتماعی جرم و کجرویها را سرپیچی از هنجارها، مجموعهای از ارزشها فرهنگی آگاهانه یا ناآگاهانهای است که از نسلهای قبل به نسلهای بعد منتقل میشود، مورد احترام است و تجاوز به آن جرم محسوب میگردد.
فقر فرهنگی، نقش اساسی در ایجاد جرم دارد. دزدان اکثراً بیسوادند و بیسوادان در اثر فقدان امکانات رشد فکری، برای پیشرفت و ترقی خود از شیوههای دیگر فرهنگی مثلاً از توانمندیهای جسمی بهره میگیرند. ساترلند (SATHERLAND) در تبین علل جرم به عوامل قومی، مهاجرت ناسازگاریهای برخی از گروهها، عدم رشد خرده فرهنگها توجه دارد و تبهکاری را مسأله ناشی از تعارض فرهنگی میشناسد.
مبحث سوم :علل و انگیزههای روانی – عاطفی سرقت
علل و انگیزههای روانی – عاطفی سرقت را میتوان به شرح زیر برشمرد:
گفتار اول : فقر عاطفی:
از عوامل فردی سرقت است. کودکانی که از اختلالات عاطفی شدید رنج میبرند، معمولاً در خانوادههایی رشد یافتهاند که در اثر طلاق از هم پاشیده شده یا والدین تربیت مناسبی را برای فرزندان در نظر نگرفتهاند. مرگ یکی از والدین و تبعیض بین فرزندان حالتهایی چون انزوا طلبی، افسردگی و اختلالات رفتاری در کودکان به وجود میآورد و این عوامل به نوبه ارتکاب جرم را تسهیل میکند.
نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی
رابرت مرتن در نظریه بی هنجاری خود میگوید که افراد هر جامعه یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارند. هنگامی که افراد به شیوههای مشروع از رسیدن به هدفها یا وسایل حصول به آن هدفها مأیوس شوند به نوآوری یا طغیان و شورش دست میزنند زیرا در جامعهای بر هدفها بیش از حد تکیه شود و وسایل رسیدن به این هدفها نادیده انگاشته گردد، وقوع سرقت قابل پیش بینی است، چون سرقت نوآوری در رسیدن به هدف تلقی میشود.
گفتار دوم : ناکامی :
ناکامی یا محرومیت اصطلاحی است که در زمینه شکست در ارضای تمایلات به کار میرود و مراد از آن عدم امکان نیل به هدف است.
وقتی انسان میل دارد به هدفی برسد، ولی بعلت برخورد با موانعی چند به آن هدف دست نمییابد، میگوییم در او ناکامی ایجاد شده است. (دولارد و دوب) معتقد است که شیوع فراوان سرقت و دیگر تبهکاریها در میان گروههای فقیرتر و افزایش آن در دوران سختی و تنگدستی را باید واکنشی در برابر ناکامی دانست. وقتی میان امیال شدید ما و هدفهایمان سدهای ناشکستنی و ناگذشتی حایل باشد، با ناکامی و تعارض و تنش مواجه میشویم. به عنوان مثال جوانی که در خانواده فقیر و بی چیزی تولید یافته و در کودکی محبت ندیده و سالها مورد بی مهری و بی توجهی واقع شده، احتمالاً در بزرگی به غارتگری اموال دیگران دست میزند و این امر برای او رضایت خاطری را فراهم میآورد که همواره در جستجوی آن بوده است.
گفتار سوم: حسادت
حسد آرزوی زوال نعمت برای دیگران است. گاه فرد با توجه به عدم امکان دستیابی به موفقیت و منزلت دیگران رشک و حسد میبرد چون نمیتواند به مانند صاحبان اموال مالک آنها گردد، دست به دزدی میزند. پریچارد میگوید، تمایل به دزدی گاه یکی از خصوصیات جنون اخلاقی است و گاه اگر هم تنها خصوصیت آن نباشد، بارزترین آنهاست.
گفتار چهارم : تجربههای دوران کودکی :
حوادث تلخ دوران کودکی ممکن است، از فرد شخصیتی جامعه ستیز بسازد که در بزرگ سالی او را به اعمال ضد اجتماعی سوق دهد. چنین فردی دارای کج رویهای چندی است و از جمله از اذیت و آزار دیگران و نیز سرقت اموال آنها لذت میبرد، زیرا وقتی دست به چنین کاری میزند، گمان میکند انتقام خود را از دنیای بی رحم گرفته است .
گفتار پنجم : پرخاشگری :
پرخاشگری رفتاری است که پیامدهای متعدد دارد و از جمله موجب خسارت و زیان به فرد یا افراد دیگر میشود. خسارت و زیان می تواند جسمی یا روانی باشد، پرخاشگری یک نوع واکنش روانی است. فرد بوسیله پرخاشگری یک نوع واکنش روانی است. فرد بوسیله پرخاشگری و اعمال ضد اجتماعی میخواهد ناکامی خویش را جبران کند.
گفتار ششم :خودنمایی :
برخی از جوانان برای نشان دادن صفت «کله شقی» و جرأت حادثه جویی که برای آنها بسیار ارزشمند است به بزه کاری روی میآورند و ظاهراً مصرف مواد مخدر یا دست زدن به سرقت برای یک جوان او را در چشم همگنانش کسی میسازد از این رو فرد با موقعیتهای مساعدی برای ارتکاب جرم روبرو میشود و به دزدی و غارت اموال دیگران دست میزند و اموال مسروقه را با افتخار در اختیار دیگر دوستان میگذارد و بدین وسیله با ایفای چنین نقشین نیاز به تعلق خاطر گروهی خود را برآورده میسازد.
در این رابطه میتوان به احساس ناامنی و وضعیت مغشوش خانواده، ستیز و … اختلالات بین پدر و مادر و رفتار خشونت آمیز والدین و همچنین محبت زیادی در تقابل با مسئله فوق اشاره کرد که بنوعی میتواند مانع رشد و تکامل شخصیت کودک گردد.
مبحث چهارم: علل و عوامل خانوادگی
گفتار اول: از هم گسیختگی خانواده
از هم گسیختگی خانواده بیانگر عدم توانایی و شکست یک تن یا بیش ازیک تن از اعضای خانواده در ایفای وظایف خود است که منجر به تیره شدن روابط و از بین رفتن خانواده می گردد.[۳۷]
اختلافات والدین و جدایی آنها ، فوت یا غیبت والدین (عدم حضور پدر ومادر در خانه ) می تواند سبب ازهم گسیختگی گردد.
الف: تعارض و جدایی والدین
طلاق یکی از موجبات از هم گسیختگی خانواده است که اثرات زیانباری بر رشد و تربیت فرزندان دارد و زمینه بروز رفتارهای ناسازگار آنان را فراهم می کند . در اسلام طلاق امری ناپسند و نامقدس است که به عنوان مغبوض ترین حلال ها و امری که خشم خداوند را به دنبال دارد یاد شده است . چنانکه امام صادق (ع) می فرمایند : هیچ چیز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار داده است نزد او منفور تر وناپسند تر از طلاق نیست .[۳۸] یکی از مواردی که مغبوضیت طلاق را بیشتر می کند زمانی است که زن وشوهر دارای فرزند باشند و با طلاق آن دو ، فرزند آنها از وجود یکی از آنها محروم گردد.[۳۹] البته باید در نظر داشت گاهی اختلافات و کشمکش های فراوانی که بین پدر و مادران می تواند اثر مخرب تری بر آرامش و سلامت روح و روان فرزندان به ویژه دختران داشته باشد. زیرا در صورت تعارض واختلاف والدین فضای آرام از خانواده رخت بر می بندد و فرزندان دائما مضطرب بوده و ثبات روانی ندارند و رفتارهای نظیر عصیان ، پرخاشگری وسرکشی از قوانین و مقررات اجتماعی یا انزوا و گوشه نشینی در آنان ظاهر شده که منجر به ارتکاب جرایم مختلف می شود.[۴۰] به لحاظ مشکلات عاطفی روانشناسان معتقدند پدیده طلاق منجر به ایجاد احساس گناه در فرزندان می گردد، زیرا والدین در توجیه عمل خودشان مدام به آنها گوشزد می کنند که به خاطر راحتی و آسایش آنان اقدام به طلاق کردند که این خود زمینه بروز مشکلات روانی را فراهم می آورد.[۴۱] همچنین طلاق منجر به تضعیف روحیه و روان فرزندان می گردد و زمینه بروز رفتارهای احساسی ، خشم آلود را فراهم می کند، زیرا آنها رفتارهای والدینی را که الگوی خود میدانسته اند مشاهده کرده و آن را فرا گرفته اند چنانچه که براساس نظریه ی یادگیری مشاهده ای بندورا یکی ازشیوه ها ی تعامل اجتماعی روش مشاهده ایی است و از طریق مشاهده الگوها افراد سعی می کنند به نحوی از رفتار و کردار دیگران تقلید و تبعیت کنند. [۴۲]
با بروز طلاق فرزند دچار نوعی تنش ناشی از اتخاب یکی از والدین و زندگی با اوست و همچنین دچار مشکلاتی در زمینه انطباق با زندگی جدید خود می گردد. چرا که والدین بعد از طلاق زندگی مجزایی را شروع می کنند و هر کدام ممکن است مجددا ازدواج کنند و فرزند در این میان در انطباق با زندگی جدید با مادر ناتنی دچارمشکل است زیرا آنها نمی توانند جای پدر و مادر اصلی وی را بگیرند و خلاهای او را پر کنند پس این شرایط جدید که در اثر طلاق ایجاد شده می تواند زمینه درگیری او را در خانه فراهم کند. [۴۳]
تئوری فرزندان طلاق که توسط والرستین و جون کلی مطرح گشته ، بیانگر وجود رابطه بین جدایی و گرایش فرزندان به بزهکاری است ، زیرا فرزندان پس از جدایی و گرایش فرزندان به بزهکاری است، زیرا فرزندان پس از جدایی والدین دچار اضطراب عاطفی شده و از آن رنج می برند ، از خانه فرار می کنند و به انحراف کشیده می شوند .[۴۴] تحقیقاتی که توسط کاردک و برگ انجام شد بیانگر این است که واکنش های اولیه نوجوانانی که با پدیده طلاق روبرو بوده اند شامل خشم ، ترس و افسردگی است. [۴۵]
تایبر نیز معتقد است نوجوانی که طلاق والدین را تجربه می کنند دچار خلا و کمبود عمیق درون هستند که ممکن است با دریافت محبت کمتر از دیگری (یکی ازپدر یا مادر) وافزایش مسئولیتها دچار نوعی افسردگی شوند ، احساس عدم کفایت نموده ، عزت نفس خود را از دست بدهندو به رفتارهای غیر عادی دست بزنند تا بتوانند از این احساس فرار نمایند.
بطور مثال وقت خود را بیش از اندازه برای تماشای فیلم ، گوش دادن به موسیقی ، اینترنت بگذارند. [۴۶]
آسیب های ناشی از طلاق اختصاص به سن خاصی ندارد منتهی واکنش فرزندان در سنین پایین به طلاق شدید تر است .[۴۷]
ب: غیبت والدین
عامل دیگری که از هم گسیختگی خانواده را فراهم نموده و منجر به نوعی عدم تعادل در خانواده می شود ، عدم حضور والدین به دلابلی همچون فوت ، اشتغال و غیره است . باید دانست وجود والدین در خانه ، به خصوص مادر نقش بسزایی در رشد عاطفی- روانی فرزندان دارد. بنابراین عدم حضور هر یک از والدین به دلایل مختلف باعث مشکلات تربیتی و اختلالات عاطفی در فرزندان گشته و بسترهای مناسبی را برای گرایش آنان به رفتارهای نابهنجار و جرم فراهم می کند . پارسونز جامعه شناس معروف معتقد است برای رسیدن به حداکثر کارکرد خانواده ، همچنین حفظ بقا و همبستگی در خانواده ، تحقق دو شرط ضروری است اول اینکه دو قطب مخالف رهبری و زیر دستان وجود داشته باشد و دوم اینکه تقسیم نقش بر اساس جنس ریال نقش های ابزاری (مردانه) و نقش هایی جنبه گرایانه (زنانه) دارند وجود داشته باشد. بر این اساس عدم حضور پدر خانواده ، ساختار خانواده را تغییر می دهد و منجر به ناهماهنگی در کارکرد خانواده می گردد زیرا در این صورت مادر علاوه بر ایفای نقش خود مجبور به انجام وظایف پدر نیز می باشد. بنابراین وی معتقد است فوت هریک از والدین موجب نقصان در کارکرد خانواده گشته و اشتغال مادر سبب تداخل نقش ها می شود و مادر حالت بیانگر خود را از دست داده و تبدیل به رقیب شغلی شوهر می گردد. همین رقابت نیز زمینه درگیری والدین و از هم گسیختگی خانواده را ایجاد می نماید که تاثیرات آن بیش از هر چیز دامن گیر فرزندان به ویژه دختران خواهد بود . [۴۸]
گاهی دیده می شود در بسیاری از خانواده ها پدر به دلیل شغل خاص خود مجبور می گردد مدت زیادی از خانواده دور بماند یا مادر علاوه بر ایفای نقش خود در خانه به اشتغال می پردازد یا والدین به دنبال خوش گذرانی بیشتر وقت خود را در بیرون منزل به سر ببرند ، در چنین صورتی دختران احساس تنهایی و بی پناهی می نمایند و از آنجا که کنترل و نظارت بر رفتار و اعمال دختران کاهش می یابد، زمینه برای پیوستن آن ها به خرده فرهنگ های بزهکاری افزایش می یابد. در ارتباط با اشتغال مادرانی که مادر باید گفت ، در صورتی که مادر شاغل نباشد بهتر می تواند آسایش و امنیت را برای فرزندان فراهم نماید و الگوی تربیتی صحیحی برای آنان باشد. چرا که در اثر اشتغال مادر با حالتی خسته به خانه بر می گردد و نمی تواند به نیازهای عاطفی و شخصیتی فرزند خود پاسخ دهد و با او ارتباطی صحیح و عاطفی بر قرار نماید.
مرحوم دکتر کی نیا معتقد است : مادر باید فقط مادر بماند تا جامعه بهشت را در زیر پای وی احساس کند، مادر باید تمام وقت، مادر بماند. مادران نیمه وقت، آینده فرزندان خود را فدای در آمد ناچیز خدمات عمومی می نمایند. هیچ درآمدی آینده سعادت بخش فرزندانمان را به جای محبت مستمر و مراقبت مادر تامین نمی کند. به همین لحاظ در جرم شناسی حضور مادر در کانون خانوادگی ابتدائی ترین ضرورت به نظر میرسد. [۴۹]
جان بالبی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که دانش آموزانی که بر اثر فوت مادر از مهر مادر محروم هستند دچار اضطراب بوده و به شدت نیازمند محبت می باشند و حس شدید انتقام جویی دارند که به تدریج منجر به رفتار نابهنجار و جرم می گردد.[۵۰] همچنین در تحقیقاتی که بر روی ۹۹ کودک انجام داد دریافت ۲۰ درصد در اثر فوت مادر دچار افسردگی شدید و ۲۷ درصد به افسردگی خفیف دچار شدند. [۵۱]
گفتار دوم: وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده
بروز ارتکاب سرقت ممکن است تحت تاثیر وضعیت اقتصادی نامطلوب خانواده باشد که می تواند ریشه در عوامل متعددی چون فقر، بیکاری، بازنشستگی و عدم کفایت درآمد وغیره داشته باشد. از منظر اسلام فقر می تواند در برخی افراد با از بین رفتن فضایل اخلاقی و انحراف شود که به برخی از آن ها اشاره می کنیم: امام علی (ع) خطاب به فرزندش محمد بن حنفیه فرمود: «ای پسرم من بر تو از تنگدستی می ترسم، پس از شر آن به خدا پناه ببر که تنگدستی موجب کمبودی در دین است و موجب سرگردانی فرد است و سبب دشمنی می گردد.»[۵۲] مطابق این روایت فقر زمینه ساز نقصان ایمان بوده، عقل و فکر را پریشان و دهشت زده نموده و سبب ملامت و سرکوبی و تحقیر مردم است.[۵۳] همچنین می فرمایند: «ناچاری های فقر و نداری انسان را به کارهای بسیار زشت وامی دارد.»[۵۴] در جای دیگر بیان می دارند: فقر نفس را خوار می کند و خرد را سرگشته می سازد و غم و اندوه را به سوی آدمی می کشاند.[۵۵] پیامبر گرامی اسلام در ارتباط با آثار فقر می فرمایند: «فقر نزدیک به سرحد کفر است»[۵۶].بنابراین می توان بیان کرد اگر چه اسلام مستمندانی را که ایمان و اراده قوی داشته و فقر موجب تزلزل ایمان آنان نمی گردد می ستاید، اما پدیده فقر را امری نامطلوب و مذمت شده دانسته که می تواند زمینه سست شدن ایمان و باورهای دینی گشته و در نهایت منجر به بروز رفتارهای ناهنجار و جرم در جامعه گردد.
از منظر جرم شناسی یکی از نظراتی که در این مورد استفاده می گردد نظریه بی هنجاری[۵۷] رابرت مورن است. رابرت مرتون معتقد است جرم و ناهنجاری زمانی در جامعه رخ می دهد که جامعه ابزارهای مشروع برای دست یافتن به آرمانها و اهداف خود را فراهم ننماید، بنابراین زمانی که دریک جامعه دست یافتن به ثروت و وضعیت اقتصادی مطلوب هدف باشد، اما ابزار و امکانات در اختیار گروهی از مردم نباشد آنان برای دست یابی به آن اهداف به راه های نامشروع و جرم روی می آورند.کوهن در نظریه ناکامی منزلتی خود معتقد است ناهمسازی بین اهداف و ابزار مورد نظر مرتون به تنهایی منجر به کج رفتاری نمی شود مگر اینکه با سرخوردگی و ناکامی منزلتی همراه باشد، بدین صورت که افراد فرو دست در جامعه نسبت به افرادی که در کنار خود می بینند در می مانند، ناکام و تحقیر می شوند و برای جبران ناکامی در منزلت خرده فرهنگ بزهکاری را تاسیس می کنند که نظام ارزشی آن مخالف نظام ارزشی طبقات برخوردار است.[۵۸]
موضوعات: بدون موضوع
[ 03:02:00 ق.ظ ]