کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل
کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل




جستجو





آخرین مطالب


  • شناسایی عوامل موثر بر مزیت نسبی ایران در صادرات میگو- قسمت ۴
  • تاثیر آموزش حین خدمت بر کارایی و اثر بخشی مدیران مدارس- قسمت ۹
  • ارتباط بزه دیدگی با بزهکاری زنان- قسمت ۶
  • تاثیر کاربرد تکنولوژ‍ی اطلاعات بر عملکرد سازمان تامین اجتماعی (مورد مطالعه شعبه دو قم در سال ۹۲ -۹۱)- قسمت ۶
  • برآورد هزینه های پرداخت از جیب خدمات تشخیصی سرپایی در بیمارستان های آموزشی قزوین در سال ۱۳۹۱- قسمت ۳
  • بررسی فقهی و حقوقی تکالیف اقلیتهای دینی۹۳- قسمت ۷
  • تأثیر سرمایه اجتماعی بر تصمیم‌ گیری استراتژیک در شعب بانک تجارت استان اصفهان- قسمت ۸
  • راهنمای نگارش مقاله در رابطه با بررسی و تحلیل پیشه‌ها ومشاغل در آثار کودک و نوجوان معاصر- ...
  • اقلیت های زبانی در ایران
  • پیش‌بینی بهزیستی روانشناختی بر اساس تاب‌آوری و امید به زندگی در بیماران دیابتی با آسیب شبکیه چشم۹۳- قسمت ۶
  • دانلود مطالب پایان نامه ها در رابطه با مطالعه برهمکنش گرافن و پروتئین ۹۳OTQ- فایل ۱۴
  • نقش بیمه مهریه در خانواده- قسمت ۶
  • جایگاه حقوق متهم در قانون آیین دادرسی کیفری جدید۹۳- قسمت ۸
  • پژوهش های انجام شده درباره بررسی قابلیت اطمینان شبکه توزیع پس از اجرای برنامه ی ...
  • ارزیابی پذیرش کیفیت خدمات الکترونیکی، رضایت و تمایلات مشتری در مطالعه میدانی بانک ملت استان کرمانشاه- قسمت ۲
  • مطالعه تطبیقی استراتژیهای توسعه فناوری اطلاعات وارتباطات درسه کشورچین،کره شمالی وجمهوری اسلامی ایران- قسمت ۹
  • ارزیابی تاثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی بر میزان تمایل افراد برای تقاضای بیمه عمر در ایران- قسمت ۴
  • دانلود فایل های پایان نامه در رابطه با بررسی جایگاه محصولات شرکت کاسترول در بازار نسبت به رقبا در ذهن مشتریان ...
  • اثر اعتیاد به اینترنت بر افسردگی و اعتماد به نفس و سلامت روان دانش آموزان- قسمت ۱۵
  • بررسی-و-اولویت-بندی-استراتژی-های-ممکن-در-مدیریت-کانتینرهای-خالی-موجود-در-بندر-خرمشهر- فایل ۹
  • علل و عوامل مؤثر بر تخلفات انتظامی قضات در نظام قضایی ایران- قسمت ۹
  • نقش ایرانیان مقیم امپراتوری عثمانی در انقلاب مشروطیت ایران- قسمت ۲
  • روابط علی– ساختاری راهبردهای شناختی تنظیم هیجان، روان نژندگرایی و برونگرایی با نشانه های افسردگی، اضطراب منتشر، وسواس فکری – عملی و پانیک در جمعیت غیربالینی- قسمت ۹- قسمت 2
  • پژوهش های انجام شده درباره جایگاه شخصیت بزهکار در فرایند دادرسی و تعیین مجازات از منظر فقه و ...
  • پایان نامه نهایی- قسمت ۷- قسمت 2
  • راهنمای نگارش مقاله درباره دانشکده حقوق و الهیات- فایل ۲
  • خرید متن کامل پایان نامه ارشد – مقالات: – 8
  • تحليل رابطه جوسازماني و رفتار شهروندي سازماني در دانشکده مديريت دانشگاه تهران- قسمت 4
  • مداخلات اجتماعی دراحیاء بافت فرسوده شهری- قسمت ۱۳
  • تاثیر دوره های آموزشی بر سطح توانایی کارکنان شرکت آب و خاک سیستان- قسمت ۱۰
  • دانلود پایان نامه حقوق درباره تحلیل قاچاق مشروبات الکلی در پرتوی نظریه های جرم شناختی
  • بررسی مقایسه ای سبک های یادگیری،تاب آوری و مهارت های حل مسئله در شطرنجبازان حرفه ای و غیر حرفه ای- قسمت ۸
  • راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : شناسایی و تحلیل عوامل موثر برتوسعه پایدار مسکن در نواحی روستایی- ...




  •  

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

     

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    لطفا صفحه را ببندید

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

    کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

     
      ماهیت و مبانی «اصل تکلیف به ارائه دلایل» چیست و شرایط و گستره اِعمال آن در حقوق عمومی تا کجاست- قسمت ۲ ...

    ۳-معافیت تصمیم گیرنده برای ارائه دلیل ……………………………………………………………………………………………..۶۵
    ۴-بی معنا بودن لغو تصمصمیمات بر اساس عدم وظیفه به بیان دلایل…………………………………………………۶۶
    ۵-منشاء عدم وجود تکلیف بیان دلایل……………………………………………………………………………………………………۶۹
    ۶-دکترین گسترش یافته ……………………………………………………………………………………………………………………………..۷۰
    ۷-عدم وجود یک وظیفه کلی به ارائه دلایل ………………………………………………………………………………………………..۷۱
    فصل سوم :دامنه و محتوای تکلیف به بیان دلایل ۷۴
    گفتار اول :دامنه ارائه دلیل ۷۴
    ۱-محدودیت های تکلیف بیان دلایل………………………………………………………………………………………………………………۷۵
    ۲-شرایط اص برای اعمال دلایل …………………………………………………………………………………………………………………….۷۵
    ۳-محدود سازی اصول یک اداره خوب : دامنه و محتوا………………………………………………………………………………….۷۸
    ۴-وظیفه حساس نسبت به شرایط در ارائه دلیل …………………………………………………………………………………………..۷۹
    گفتار دوم :محتوای ارائه دلیل…………………………………………………………………………………………………………………………….. ۸۱
    ۱-محتوای تصمیمات……………………………………………………………………………………………………………………………………..۸۱
    ۲-روش های تهیه پیش نویس ……………………………………………………………………………………………………………………..۸۳
    ۳-روش اعمال تکلیف به بیان دلایل …………………………………………………………………………………………………………….۸۴
    ۴-ملاحظات تکلیف به بیان دلایل…………………………………………………………………………………………………………………۸۴
    فصل چهارم:اعمال تکلیف به بیان دلایل در رویه قضایی ایران و انگلیس ۸۵
    گفتار اول: حمایت از الزام به ارائه دلایل بر مبنای انصاف رویه ای ……………………………………………………………….۸۵
    ۱-رسیدن تکلیف به ارائه دلایل به فعل منصفانه …………………………………………………………………………………….۸۶
    ۲-منابع انصاف رویه ای …………………………………………………………………………………………………………………………….۹۱
    ۳- رعایت انصاف رویه ای در مواقع لغو تصمیم های اداری………………………………………………………………………۹۳
    گفتار دوم :جایگاه اصل در رویه قضایی ایران و انگلیس…………………………………………………………………………………..۱۰۰
    ۱-انگلستان ………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۱۰۰
    ۱-۱- فاکتورهای مقدماتی برای ارائه دلائل موضوعه ………………………………………………………………………….۱۰۰
    ۲-۱-قانون وعرف برای ارائه دلیل…………………………………………………………………………………………………………۱۰۳
    ۳ -۱-محتوای وظایف بر طبق قانون موضوعه …………………………………………………………………………………….۱۰۵
    ۲- ایران………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..۱۰۷
    ۱-۲- جایگاه اصل در رویه دیوان عدالت ادرای ………………………………………………………………………………………………۱۰۹
    ۲-۲٫رأی در مورد مستدل و مستند بودن آراء هیات‌های رسیدگی به تخلفات اداری …………………………………۱۱۳ ‌
    جمع بندی ، نتیجه گیری و ارائه پیشنهادات …………………………………………………………………………………………………_Toc377805203118

     

    برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

    مقدمه

    امروزه در بسیاری از کشورها نظیر استرالیا، انگلستان، کانادا و ایران، در راستای حفاظت از منافع شهروندی و تسهیل ارائه خدمات عمومی، «صلاحیت‌های اختیاری»[۱] گسترده‌ای به کارگزاران عمومی واگذار شده و در نتیجه، انواع «تصمیم های اداریِ» ناشی از اِعمال این صلاحیت‌های اختیاری، به صورت بخشی از اصول و ضوابط مورد توجه شهروندان در برنامه‌ریزی‌های مربوط به زندگی فردی و اجتماعی درآمده است.
    تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
    با این حال، برخی اوقات مفاد تصمیم های جدید مقام های عمومی به طور نوعی جنبۀ خودسرانه داشته و با توقعات افراد ناشی از تصمیم های قطعی پیشین، متفاوت است. در چنین وضعیتی به منظور رعایت انصاف و حراست از اعتماد و اطمینان عمومی به اداره، حمایت حقوقی از این توقعات مردم بویژه در حقوق اداری و به مدد کاربستِ برخی اصول بنیادین حقوق عمومی، ضروری به‌نظر می‌رسد. اینجاست که لزومِ ارائه دلایل اخذ یک تصمیم اداری توسط مقام های عمومی، به مثابه ابزاری برای کنترل قضایی اَعمال دولت و تضمین حقوق شهروندان، مطرح می‌شود.
    به طور کلی، اصل تکلیف به ارائه دلایلِ اخذ تصمیم،که در قوانین و مقررات اداری بسیاری از کشورها پذیرفته شده ؛در حقیقت به معنای ضرورتِ تبیینِ جهت و علت اخذ یک تصمیم اداری به دستگاه قضایی توسط کارگزاران عمومی و بویژه مقام های دولتی است به نحوی که تغییر تصمیم توسط مقام های عمومی واجد توجیهِ حقوقی شناخته شود. در حقیقت این اصل درحقوق اداری ایران،تحت عنوان « مستند و مستدل بودن تصمیم هاو اعلام های اداری»مورد شناسایی قرار گرفته است .و مطابق آن ، یکی از الزامات کارگذاران عمومی در فرایند تصمیم گیری ،بیان علت و مبنای تصمیم اتخاذ شده است .بر اساس این اصل هر کس حق دارد از دلایل و مبانی اتخاذ تصمیم توسط مقام های عمومی و اداری مطلع باشد. ریشه اصلی و اولیه این اصل را باید در «اصل قانونیت» اعمال اداری جستجو کرد .بدیهی است با اِعمال این اصل، آسیب‌پذیری شهروندان در مقابل انواع تصمیم های احتمالیِ خودسرانۀ مقام های اداری، کاهش می‌یابد و زمینه برخورداری هرچه بیشتر شهروندان از امنیت قضایی در حیطه حقوق اداری، تأمین و تضمین خواهد شد. از طریق اعمال این اصل حتی اگر تصمیمات مناسب هم نباشند، فرد تحت تاثیر قرار گرفته ممکن است بر طبق دلایل ارائه شده، متقاعد شود تا آن را به عنوان یک عملکرد منطقی و بدون جانبداری قدرت و حق صلاحدید قاضی قبول کند. بنابراین، اگر، اصل تکلیف به ارائه دلایلِ از سوی کارگزاران عمومی مورد احترام قرار گیرد، دلیل اعمال اختیارات توسط ایشان، برای عموم افراد ملت مشخص می‌گردد و آسیب پذیری شهروندان در مقابل انواع تصمیم ها و اعلام های احتمالیِ خودسرانه مقام های یادشده، کاهش می یابد .به عبارت بهتر، با احترام به اصل الزام به بیان دلایل در قالب قواعد حقوق اداری،مقام های عالی رتبه دولتی و حکومتی نمی توانند هر تصمیمی را بدون اینکه دلیل آن را عنوان کنند جز در برخی شرایط استثنایی، بگیرند . در فرض عدم توجه به اصلیادشده نیز،با سازوکارهای گوناگون حمایت حقوقی نسبت به حراست از آنها اقدام خواهد شد. در این میان، تأمل در برخی قضایا و آرای صادرۀ دیوان عدالت اداری در ایران نشان می دهد که علیرغم عدم تصریح به شناسایی اصل یادشده، اما به وضوح مصادیقی از اِعمال این اصل در قضایا و آرای مورد مطالعه موجود بوده است.
    به عبارت بهتر، مطالعۀ دقیق پاره ای از قضایا و آرای دیوان عدالت اداری در ایران در سایه شناخت چارچوب نظری اصل تکلیف به ارائه دلایل به خوبی مُبیّن آن خواهد بود که گرچه هنوز این اصل به صراحت در رویه دادرسی دیوان عدالت اداری در ایران پذیرفته نشده اما در عمل طی مواردی، این اصل مورد پذیرش بوده یا دست کم، ظرفیت پذیرش آن وجود داشته است.
    روش شناسی تحقیق
    برای نگارش و تدوین هر تحقیقی، ابتدا باید مسیر و شیوه مطالعه و پژوهش را ترسیم کرد. بدیهی است این امر، ضمن آنکه دریچه ورود به مباحث اصلی را برای مخاطبین مشخص می کند، ذهن ایشان را برای درک بهتر مطالب، مهیا می سازد. به این جهت، ابتدا پیش از پرداختن به مباحث اصلی، ضمن تبیین موضوع، اهداف و اهمیت انجام این رساله، نسبت به طرح سؤالات اصلی و فرعی و فرضیه های تحقیق، اقدام و در نهایت، با توضیح خلاصه ای از سوابق مطالعات انجام شده در موضوع رساله به ضمیمه روش، ساختار کلی و واژه شناسی تحقیق، بستر مناسب برای طرح و ارائه مطالب اصلی، فراهم شده است.

     

    ۱٫ موضوع

    موضوع اصلی این پژوهش، تبیین مفهوم، ماهیت، مبانی و قلمرو اِعمال «اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم» و بررسی نحوۀ کاربرد آن در دادرسی های قضایی بر اساس مطالعۀ موردی برخی آرای صادره از مراجع دادرسی در دو کشور ایران و انگلستان است که تأسیس یادشده را به مثابه ابزاری برای نظارت بر تصمیم های کارگزاران عمومی، در زمرۀ یکی از اصول کنترل قضایی اعمال دولت شناسایی کرده اند. در حقیقت انگیزۀ اصلی طرح این موضوع را باید در افزایش مسائل و مشکلات ملی پیشِ رویِ شهروندان، ناشی از اَعمال و اقدامات دلخواهانه و در برخی موارد، خودسرانۀ مقام ها و کارگزاران عمومی در اِعمال صلاحیتهای اختیاری، جستجو کرد. عُدول و انصراف از تصمیم های قانونیِ پیشین بدون هرگونه دلیل توجیهی، اخذ تصمیم های بعضاً غیرقانونی توأم با بی توجهی به اصول بنیادینی همچون حاکمیت قانون، پاسخگویی، شفافیت و تکلیف به ارائه دلایل تصمیم، که امروزه در میان اغلب کارگزاران عمومی و بویژه مقام های دولتی به امری رایج و شایع تبدیل شده، نه فقط موجب تخدیش ثبات و قطعیت حقوقی اعمال اداری بوده بلکه ارتقای سطح نارضایتی عمومی از ادارات حکومتی و دولتی و بی اعتمادی به آنها را در پی داشته است. در این میان، عدم شناسایی و بی اعتنایی در به کاربستن برخی اصول پیشرفته و مترقی کنترل قضایی اعمال دولت نظیر «اصل تکلیف به ارائه دلایل» در فرایند دادرسی های قضایی مراجع ذیصلاحِ ملی و در رأس همۀ آنها دیوان عدالت اداری، بر معضلات مذکور افزوده است.
    از این رو، پژوهش حاضر مبتنی بر این تصور است که با شناسایی و اِعمال اصل تکلیف به ارائه دلایل در فرایند دادرسی مراجعی نظیر هیأتهای رسیدگی به تخلفات اداری و دیوان عدالت اداری، امکان نظارت و کنترل اعمال کارگزاران عمومی و دولتی بویژه در حیطه صلاحیتهای اختیاری، بیش از پیش تأمین، و در نتیجه، رضایتمندی و اعتماد عمومی به اداره، فراتر از گذشته، تضمین می شود. به این جهت، مطالعه تطبیقی شیوۀ عمل و آرای صادرۀ محاکم کشوری نظیر انگلستان، می تواند برای الگوبرداری و کشف راه حل های مناسب، مؤثر و مفید باشد.
    از طرفی، با توجه به مراتب فوق و با عنایت به اینکه «اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم» یکی از اصول نسبتاً تازه تأسیس حقوق اداری است که ابهام در مفهوم و مبانی آن موجب مباحثات و مجادلات علمی بوده است، در این پژوهش تلاش برآن است تا به منظور حفظ انسجام و تشریح و تحلیل مناسبتر موضوع، بر اساس مطالعۀ موردی آرای قضایی در حقوق اداری انگلستان به مثابه کشور مؤسس و حامی این اصل، بیان مطالب تطبیقی در قالب «تجزیه موضوعی» و ذیل عناوین کلی انجام شود. از این رو، در این تحقیق سعی شده تا صرفنظر از تنوع و تفاوت ساختار و شیوۀ عمل مراجع حل اختلاف و دادرسی در کشورهای مورد مطالعه، که در بعضی موارد ناشی از عواملی همچون اختلاف در چارچوب کلی نظام سیاسی- حقوقی حاکم بر کشورها بوده، ترجیحاً از آرایی استفاده شود که موضوع اصلی آن کنترل اعمال دولت با استناد مستقیم به «اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم» بوده است.
    بدیهی است در انجام چنین پژوهشی، آنچه بیش از سایر اصول و قواعد مطالعات تطبیقی باید مورد توجه قرار گیرد، دقت در گزینش کشورهای مورد بررسی است. در رویکرد حاکم بر این مطالعه، صرفنظر از تفاوت محیط سیاسی- حقوقی که اصل یادشده در آن قرار دارد، نکتۀ مهم، شناسایی، اِعمال و تضمین حقوقی اصل مذکور با درجه نسبتاً مطلوبی از کارآمدی و موفقیت در جهت کنترل اعمال کارگزاران عمومی است. از این رو، در این مطالعه، تلاش شده تا علیرغم محدودیت جدی در دسترسی به منابع و آرای قضایی، با عنایت به شاخصی همچون اولویت در تأسیس و شناسایی و کاربستِ اصول کنترل قضایی، به صورت موردی و به فراخور مطلب از آرای قضایی صادره در کشور انگلستان در کنار برخی وقایع اداری و آرای دیوان عدالت اداری به مثابه مصادیق نادر و منحصر به فرد داخلی، استفاده شود.

     

    ۲٫اهداف

    با توجه به فقدان «آثار علمی تحلیلی داخلی» در موضوع این پژوهش، هدف اصلی از انجام این مطالعه، ضمن معرفی یک اصل نسبتاً جدید حقوق عمومی که بویژه به مثابه یکی از اصول کنترل قضایی اعمال دولت در فرایند دادرسی‌های اداری و به منظور حمایت از حقوق شهروندی، کاربرد فراوانی دارد، کمک به بهبود و ارتقای نظام حقوق اداری ملی است.
    در حقیقت، در سایۀ نتایج حاصل از این تحقیق، ضمن تسهیل امکان حمایت مؤثر از توقعات و خواسته های معقول شهروندان در برابر تصمیم ها و سیاست های دلخواهانه و خودسرانه کارگزاران عمومی، ابزار و معیار جدید و مشخصی برای صدور رأی در جهت حفظ منافع شهروندی، در اختیار مراجع دادرسی اداری داخلی بویژه قضات دیوان عدالت اداری، قرار خواهد گرفت. بدیهی است این مهم، چه بسا به طور نوعی موجب افزایش دقت مأموران به خدمت عمومی در اخذ تصمیم های اداری نیز خواهد شد. نتایج حاصل از این پایان نامه می‌تواند مورد استفاده اندیشمندان و دانشجویان حقوق عمومی و بویژه پژوهشگران عرصه حقوق اداری، قضات دادگستری و مراجع دادرسی اداری نظیر هیأت‌های رسیدگی به تخلفات اداری و البته، قضات دیوان عدالت اداری قرار گیرد.

     

    ۳٫ سؤال ها

    چارچوب کلی این پژوهش به منظور پاسخ به سؤال های اصلی ذیل پایه ریزی شده است:
    ۱٫ ماهیت و مبانی «اصل تکلیف به ارائه دلایل» چیست و شرایط و گستره اِعمال آن در حقوق عمومی تا کجاست؟
    ۲٫ نحوۀ استفاده از این اصل در دادرسیهای قضایی انگلستان چگونه است و به چه ترتیب می توان از اصل مذکور در فرایند دادرسی‌های ملی بویژه در رسیدگیهای دیوان عدالت اداری، استفاده کرد؟

     

    ۴٫ فرضیه‏ها

    با عنایت به تفاوت مفهوم «فرضیه»[۲] با «پیش فرض یا مفروض»[۳]، بر مبنای پرسشهای پیش گفته، مهم‌ترین فرضیه های این مطالعه عبارتند از:
    ۱٫ «تکلیف به ارائه دلایل» ماهیتاً یک اصل حقوقی است که به نظر می رسد بر مبنای نظریه های «حاکمیت قانون»، «اتکأ و اعتماد عمومی»، «اداره شایسته» و «کارآمدی اقتصادی»، انسجام یافته است. قلمرو این اصل در عرصۀ حقوق عمومی، از حیث مقام های تحت شمول، محدود و مضیّق، اما از حیث موضوعی، دارای چارچوبی قابل توسعه است.
    عکس مرتبط با اقتصاد
    ۲٫ اصل تکلیف به ارائه دلایل در رویۀ قضایی انگلستان، جزء اصول بنیادین در کنترل قضایی اَعمال دولت است. در رویه‌ قضایی دیوان عدالت اداری ایران نیز می توان تحت شرایطی خاص، نسبت به اِعمال این اصل اقدام کرد.

    ۵٫سوابق و پیشینه مطالعات انجام شده
    نظر به نوپا بودن مفهوم «اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم» به عنوان یکی از اصول کنترل قضایی اعمال دولت، این اصل در نظام حقوقی ملی، تاکنون صرفاً به اجمال در برخی جزوات درسی مربوط به حقوق اداری و تعداد معدودی از پایان نامه های اخیر کارشناسی ارشد و دکتری، معرفی شده است وانگهی تا زمان پیشنهاد موضوع پایان نامۀ حاضر، در این خصوص، هیچگونه «تحقیق و پژوهش داخلی» اعم از کتاب، مقاله، پایان‌نامه کارشناسی ارشد و یا رساله دکتری که منحصراً ضمن بازکاوی مفهوم و مبانی اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم، به مطالعۀ و ارزیابی برخی تصمیم های اداریِ کارگزاران عمومیِ ملی و نیز بررسی و تحلیل برخی آرای دیوان عدالت اداری در پرتو این اصل بپردازد، به زبان فارسی تألیف و منتشر نشده است.
    با این حال، باید اذعان داشت که تاکنون در ایران، پاره ای مطالعات فرعی مرتبط با موضوع این پایان نامه، انجام شده است؛ از جمله مهمترین این مطالعات می توان به مواردی نظیر رسالۀ دکتری با عنوان «اصل انتظارات مشروع و حمایت از آن در حقوق اداری با تأکید بر آرای قضایی» تألیف دکتر مسیح بهنیا در پردیس قم دانشگاه تهران، کتاب «حقوق اداری تطبیقی» تألیف دکتر مهدی هداوند، کتاب «حقوق اداری تطبیقی» تألیف دکتر منوچهر طباطبایی مؤتمنی، کتاب «حقوق اداری» تألیف دکتر محمد امامی و کوروش استوار سنگری، و کتاب «حاکمیت قانون» تألیف دکتر احمد مرکز مالمیری، اشاره کرد که هریک در حد چند صفحۀ مستقل و به فراخور مطالب اصلیِ خویش، به معرفی و بیان ارتباط اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم، با موضوع اصلی پرداخته اند.
    در مقابل، در نظام های حقوقی خارجی، بویژه در کشورهای پیرو کامن لا، مطالعات مختلفی درخصوص آثار، ابعاد حقوقی و مفهوم اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم، انجام شده است. با این حال، یکی از معضلات عمده در آغاز نگارش این پژوهش، عدم وجود منابع کافی داخلی و دشواری دسترسی به منابع خارجی در موضوع و عنوان خاص «اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم» بوده است؛ در این میان، شاید مهمترین اثری که مستقیماً در موضوع این پایان نامه می توان به آن اشاره کرد، «انتظارهای مشروع و تناسب در حقوق اداری» تألیف رابرت توماس[۴] است. «انتظارهای مشروع و تناسب در حقوق اداری» از کتابهایی است که به یقین باید آن را از جمله کتب مرجع حقوق اداری به شمار آورد. در این کتاب، ضمن توضیح مفهوم اصل انتظار مشروع، تلاش شده تا ارتباط آن با برخی از مهمترین اصول حقوق اداری، نظیر «اصل سلسله مراتب»، «اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم»، «اصل شفافیت»، و البته، «اصل تناسب» توضیح داده شود و سپس به طور کامل، ابعاد مختلف ارتباط انتظار مشروع با هریک از این اصول در فرایند اخذ تصمیم های اداری، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
    درکنار این منابع، مقالات خارجی متعددی نیز به رشتۀ تحریر درآمده که بخشی از آنها در باب فلسفه و مفهوم اصل تکلیف به ارائه دلایل تصمیم است و بخش دیگری به مطالعات تطبیقی در ارتباط با اصل مذکور اختصاص دارد. متأسفانه برای نگارش این پایان نامه، به دلایل مختلف، صرفاً دسترسی به تعدادی از این مقالات برای نگارنده مقدور و میسّر شد.

     

    ۶٫ شیوه انجام تحقیق

    شیوه انجام مطالعه در این رساله، توصیفی- تحلیلی است. در این راستا، ابتدا ضمن بیان معنای اصل تکلیف به ارائه دلایل ، ماهیت و چیستی آن تبیین، و گستره و قلمرو اعمال آن، تعریف و سپس، نسبت به ارائه و «تحلیل مفهومی- هنجاری» و«تحلیل رویه ای» اقدام می شود. شایان ذکر است که تحلیل مفهومی- هنجاری در این رساله، مبتنی بر بررسی مبانی تکلیف به ارائه دلایل در قالب مطالعه پاره ای اصول و نظریه ها نظیر خودآئینی فردی، حاکمیت قانون، اتکأ و اعتماد عمومی به اداره، اداره شایسته، منع صدمه و لزوم جبران خسارات وارده به اشخاص و حفظ حقوق شهروندی صورت می گیرد. در عین حال، تحلیل رویه ای نیز با استناد به برخی وقایع، احکام و آرای قضایی صادره از دادگاه ها و دیوان های دادرسی اداری در تعدادی از کشورهای منتخب «ایران و انگلستان» و البته، مقایسه موردی آن با برخی نمونه های داخلی، انجام می شود.

     

    ۷٫ روش و ابزار گردآوری اطلاعات

    برای گردآوری اطلاعات لازم جهت تدوین این پژوهش، از روش کتابخانه ای بهره گیری شده است. به این جهت، استفاده از کتب و مقالات فارسی و انگلیسی، منابع اینترنتی و نیز، مطالعه و بررسی متن برخی آرای مهم ترین مراجع دادرسی اداری در نظام حقوق اداری داخلی و پاره ای از کشورهای جهان، موردنظر بوده است. بعلاوه، مهم ترین ابزار گردآوری اطلاعات در این پایان نامه، «برگه نویسی» از کتب و مقالات و آرای مربوطه بوده است.

     

    ۸٫ شرح کلی ساختار تحقیق

    این پژوهش با عنوان «اصل تکلیف به ارائه دلایل در حقوق اداری: مطالعه تطبیقی آرای قضایی در ایران و انگلستان» در قالب دو بخش تنظیم شده است. بخش اول تحت عنوان « مفهوم، گستره و مبانی اصل تکلیف به ارائه دلایل» در ضمن استفاده از روش تحلیل مفهومی- هنجاری، طی سه قسمت، ابتدا نسبت به بیان معنا و ماهیت، سپس، قلمرو و حیطه اعمال و سرانجام، مبانی توجیهی اصل تکلیف به ارائه دلایل، اقدام شده است. از مهم ترین مباحث این بخش، می توان به شرایط تحقق اصل تکلیف به ارائه دلایل، ماهیت و چیستی تکلیف به ارائه دلایل، بررسی ایراد تزاحم تکلیف به ارائه دلایل با اصولی نظیر تفکیک قوا، عدم محدودیت در تصمیم گیری، و مصونیت مبتنی بر منفعت عمومی، اشاره کرد. در خاتمه این بخش، نظریه هایی همچون حاکمیت قانون، اتکأ و اعتماد عمومی، اداره شایسته و کارآمدی اقتصادی، به مثابه مبانی توجیهی اصل تکلیف به ارائه دلایل، مورد بررسی قرار گرفته اند. در بخش دوم،به بیان شرایط و ویژگی های دلایلی که توسط کارگزار باید ارائه شود و همچنین دامنه و محتوای این اصل و عواقب ناشی از عدم اجرای آن پرداخته شده در قسمت انتهایی این تحقیق به بررسی تطبیقی رویه قضایی در ایران و انگلستان و جایگاه این اصل در قوانین موضوعه این دو کشور پرداخته شده است

     

    ۹٫ واژه شناسی

    موضوعات: بدون موضوع
    [چهارشنبه 1400-01-25] [ 06:25:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      تبیین مبانی انسان¬شناختی مفهوم مسئولیت پذیری در مکتب اگزیستانسیالیسم و نقد دلالت¬های آن در تعلیم و تربیت- قسمت ۹ ...

    در واقع هر یک از اعمال ما آدمیان، با آفریدن بشری که ما میخواهیم آنگونه باشیم، در عین حال تصویری از بشر میسازد که به عقیده ما، بشر به طور کلی باید آنچنان باشد.[۶۷] (سارتر، ۱۳۸۶، ۳۱)
    بنابراین مسئولیت ما بسیار عظیمتر از آن است که میپنداریم. زیرا این مسئولیت همه عالم بشری را ملتزم[۶۸] میکند.(سارتر، ۱۳۸۶، ۳۲)
    مسئولیت
    مسئولیت را شاید بتوان اصل پایانی تفکرات مکتب اصالت وجود خواند. و این از آن رو است که هرکدام از اصول این مکتب فلسفی در پویایی خود نیازمند این مقوله میباشند.
    سارتر در یکی از آثارش با نام “ادبیات چیست؟” میگوید: این دنیا «بیگانگی» است‌، موقعیت است، همین دنیا است که من باید آن را واپس بگیرم و مسئولیتش را متقبل شوم. همین دنیا است که من باید هم برای خود و هم برای دیگران آن را دگرگون کنم. او همیشه فریاد میزده است که: «اگزیستانسیالیسم من اگزیستانسیالیسم کافهها نیست، اگزیستانسیالیسم کسانی که میخواهند از زندگی فرار کنند نیست؛ کسانی که میخواهند مسئولیت را از دوش خود بیاندازند، نباید به این مکتب پناه آورند؛ برعکس، مکتب کار و مسئولیت و مخصوص سازندگی و آفرینندگی است»! (شریعتی، ۱۳۸۹، ۱۴)
    واضح است که اهمیت مسئولیت در نزد فلاسفه این مکتب تا آنجاست که پذیرش مسئولیت دنیای خویش را نیز در بایدهای خود میگنجانند.
    یاسپرس در “عالم در تفکر فلسفی” مینویسد:
    ما دارندگان تصویرهای انسان در خودیم و از تصویرهایی خبر داریم که در روند تاریخ اعتبار داشته و رهنمون ما بودهاند. اما از آنجا که نمیتوان پی برد که انسان براستی چیست، چه میتواند بُوَد و چه باید باشد، نسبت به تصویرهایی که رهنمون مایند نیز مسئولیت داریم. (یاسپرس، ۱۳۷۷، ۵۵)
    لذا با توجه به گستردگی این مبحث و در مسیر جستجوی انسان اگزیستانسیال و نیز به منظور درک مسئولیت اگزیستانسیالیستیِ وی، به بسط ارتباط «مسئولیت» با هریک از اصول مطرح شده از نظر متفکران اصالت وجود میپردازیم.
    اراده و مسئولیت
    در زندگی واقعی تنها اراده های قوی و ضعیف وجود دارد. هر بار اندیشمندی در هر «ارتباط علّی» و «ضرورت روانشناختی» اجبار، ضرورت، ناگزیری پیامدها، فشار و اسارت را حس میکند، این حال نشانه کاستی در وجود خود اوست، زیرا چنین احساسی راز دل را فاش میکند و فرد مکنونات دل خویش را فاش میگوید. اگر به درستی مشاهده کرده باشیم، «اسارت اراده» از دو جانب متضاد با هم، ولی به شیوهای کاملاً شخصی و ژرف مطرح میشود و گروهی نمیخواهند به هیچ بهایی «مسئولیت» خویش، باور فی نفسه، حق شخصی نسبت به آن را از دست بدهند (که نژادهای خودپسند از آن جملهاند) و دیگران برعکس نمیخواهند بر اساس تحقیر درونی خویش، گناه را به گردن کس دیگری بیندازند.(نیچه، ۱۳۸۷، ۳۵)
    پروفسور اسپَد در شرح کتاب هستی و نیستی سارتر از زبان وی میگوید:
    به نظر میرسد حداقل در برخی موارد ما در مورد احساساتمان مسئول نیستیم، گهگاه توسط احساساتمان در هم میشکنیم، کنترل خود را از دست میدهیم و یا نابودمیشویم. یک نظریه عمومی به نام (اگر همیشه قانون نباشد) تمایزی مهم بین اصطلاح معروف گناه هوس و خونسردی یا خطاهای عمدی را مطرح میکند و به دومی(خطاهای عمدی) توجه بیشتری میکند زیرا به نحوی درگیر خطای بزرگتری میشویم. و به طور ضمنی اشاره میکند به اینکه عمل قبلی خطای کوچکتری و به طبع مسئولیت کمتری را در پی داشت.
    حتی در اینجا عبارت هوس، نشان دهنده انفعال است مثل اینکه احساس چیزی نیست که انجامش دست خود ما باشد بلکه چیزی است که برای ما اتفاق میافتد. بنابراین از نظر سارتر ما احساساتمان را قبول میکنیم و به گردن میگیریم، و کاملاً و قطعاً در قبال احساساتمان مسئول هستیم. (spade,1995, 150)
    در جای دیگر میآورد:
    چطور گفته میشود که من میتوانم برای اعمالم مسئول باشم؟
    من هیچ چیزی راجع به اعمالم ندارم که بگویم. نمیتوانم آن را کنترل کنم و یا مانع از آن شوم. این تقصیر من نیست؛ هرچه باشد برای به وجود آمدنم درخواستی نکردم (من خودم خواستار به دنیا آمدن نبودم). و همچنین سارتر میگوید: من تا اندازهای در قبال اعمالم مسئول هستم.
    تا اندازهای مسئول عملم هستم که هرآنچه که به وسیله آن انجام میدهم و آنچه که به واسطه آن عمل خلق میکنم، به اختیار من و مربوط به من باشد. من کاملاً در آن رابطه آزاد هستم؛ احتمالات بینهایت هستند. اینکه چگونه با شرایط و پیشامدها کنار بیایم و بر آنها پیشی بجویم به من مربوط است ـ تصمیم چگونه انجام دادنش بر عهده خودم میباشد. (spade,1995, 174)
    و در ادامه مینویسد:
    من ترکیبی از عمل و تعالی هستم. حادثهای هستم که در محیطی کاملاً نامحدود رخ داد. به طورکلی هیچ کنترلی بر روی آنچه در این محیط رخ میدهد ندارم؛ اما راجع به آنچه در این محیط رخ میدهد تا اندازهای که در قبال آن مسئولم تصمیم میگیرم.
    من مسئول اعمالم نیستم. در اینجا منظورم از اعمال همان محیط است، تا اندازهای که میتوانم موجب و یا مانع از آن گردم. اما به هر حال تا اندازه کمی که مورد توجه من است و به من سپرده شده است در قبال آن مسئول هستم. (spade,1995, 174)
    سارتر در “اصول فلسفه اگزیستانسیالیسم” مینویسد:
    دنیا مجموع چیزهایی است که در من وجود ندارد اما به من مربوط است و موضوع آن هستی است که تا وقتی وجود دارم به من تعلق خواهد داشت. ما مسئولیت داریم و این مسئولیت نه فقط مربوط به اراده ما است بلکه در اضطرابها و نگرانیها و احساسات ما و بالاخره در تمام فعالیتهای ما حکومت میکند پس ما در مقابل هستی خود مسئولیت داریم. میتوانیم به این گفته ها اضافه کنیم که مسئولیت ما مانند آزادی ما بدون حدود است و در این جهان تا هرجا بخواهیم میرود زیرا وقتی تصمیم به زنده بودن و به دنیا آمدن گرفتیم این تصمیم شامل تمام چیزهایی بود که در اطراف ما قرار داشت. هرچند ارسطو تشخیص داد که روان آدمی کنش ارگانیزم او است یعنی ناشی از تن است لیکن از این نکته غافل بود که روان او میباید کنش مغزش باشد. مغزش کار میکند اراده را خلق میکند تصمیم میگیرد و مسئولیت را میپذیرد. (سارتر، نامعلوم، ۴۳)
    لذا مارتین بوبر در اثرش “من و تو” در این خصوص مینویسد:
    حتی آن کس که خداوند را با انگیزه شرّ خدمت میکند، تصمیم میگیرد و مسئولیت آنچه را رخ میدهد میپذیرد. (بوبر، ۱۳۸۰، ۱۰۰)
    آزادی و مسئولیت
    وقتی صحبت از مسئولیت است که معترف باشیم کسی که عمل یا تکلیفی به عهدهاش گذاشتهایم، آزاد است؛ زیرا کسی که به جبر بشری مقید است، مسئولیت ندارد و مجبور، هرگز مسئول نیست: اگر کسی سنگی به طرف ما بیاندازد، سنگ را مسئول شکستن سر خود نمیدانیم، اگر چه واقعاً این سنگ سرمان را شکسته است؛ زننده مسئول آن است.
    بنابراین یکی از فضایل اگزیستانسیالیسم اعتراف به آزاد بودن انسان است؛ بر خلاف ماتریالیسم در قرن ۱۹، ماتریالیستهای دیالکتیکی یا ماتریالیستهای مطلق که انسان را مجبور به جبر تاریخی یا جبر طبیعی یا جبر غریزی میدانستند. (شریعتی، ۱۳۸۹، ۲۵)
    اگزیستانسیالیستها میگویند که انسان بازیچه خودش است و خودش میتواند با سرنوشتش هر گونه بازی کند. بنابراین بزرگترین مسئولیت انسان، مسئولیت ساختن انسان بودن خودش یعنی ماهیت خودش است، که با اعتراف به آزاد بودن انسان میسر میشود.(شریعتی، ۱۳۸۹، ۲۶)
    سارتر میگوید: آزادی، مستلزم مسئولیت است. بودن در یک موقعیت، که هستی حضور انسان در جهان است، به معنی احساس مسئولیت فرد در شیوه بودن است، بی آنکه این مسئولیت سرچشمه هستی خود آن فرد باشد. من بگونهای ناگزیر مسئولم، زیرا غایتهای من که تنها از آن منند، موقعیت مرا تعیین میکنند. من با این موقعیت زندگی میکنم، نه اینکه آنرا تحمل کنم؛ من آگاهم از اینکه مؤلف بی چون و چرای زندگیم در معنای آنچه برای من روی میدهد، هستم. من حتی مسئول جنگهایی هستم که در زمانه من روی میدهند. (بلاکهام، ۱۳۸۷، ۲۱۳)
    به گفته یاسپرس: خواست یقین بر ترس از آزادی متکی است، زیرا اگر تمام نگرانیها و دل به دریا زدنهای مسئولیت و تصمیم شخصی بتوانند به یک عینیت ضروری و کلی کاهش یابند از آنها هیچ به جای نخواهد ماند. (بلاکهام، ۱۳۸۷، ۶۹)
    لذا سارتر در ادامه سخن پیشین میگوید: پس، من، به کلی آزاد، بی هیچگونه تمایز از زمان های که تصمیم گرفتهام معنی آن باشم، همانقدر مسئول جنگم که گویی خود آنرا اعلام کردهام، ناتوان از زندگی با هر چیزی مگر آنکه آن را در موقعیت خودم ادغام کرده باشم، درگیر کننده کامل خودم با آن و کوبنده مهرم بر آن، نباید پشیمان یا افسوس خور باشم همانگونه که هیچ عذری هم ندارم، چرا که من از لحظه ظهورم در هستی، بار جهان را به تنهایی به دوش میکشم، بیآنکه هیچ چیزی یا هیچ کسی بتواند آن را سبک کند… (بلاکهام، ۱۳۸۷، ۲۱۴)
    در چنین شرایطی، از آنجا که هر رویدادی در جهان میتواند خود را تنها همچون فرصت (فرصتی که مغتنم، از دست رفته، فراموش شده و غیره است) به من نشان دهد، یا، به بیان بهتر، از آنجا که هر چیزی که برای ما روی میدهد میتواند همچون یک شانس در نظر گرفته شود، یعنی، میتواند تنها همچون وسیلهای برای تحقق آن هستیای که در هستی ما به مسأله تبدیل شده، برای ما جلوهگر شود، و از آنجا که دیگران، به عنوان تعالیهای تعالی جسته شده، نیز خود تنها از فرصتها و شانسها ساخته شدهاند، مسئولیت برای خود به تمامیِ جهان همچون جهانی دارای مردم گسترش مییابد. خود را هستیای میبیند که نه هستی خود را بنیان مینهد، نه هستی دیگری را، و نه در خودی را که جهان را میسازد، بلکه مجبور است که در خودش و در هر جایی بیرون از خودش درباره معنی هستی تصمیم بگیرد. آن کس که شرط انداخته شدنش را به میان مسئولیتی که حتی یافتن خویش را در جهان نیز دربرمیگیرد در هراس جستجو میکند، دیگر نه پشیمان است، نه افسوس خور، و نه پوزش طلب، او چیزی بیش از آزادیی که خود بکلی آشکار است و هستیاش در همین آشکار شدگی نهفته است، نیست.(بلاکهام، ۱۳۸۷، ۲۱۴)
    توماس فلین در مورد آزادی و مسئولیت در اگزیستانسالیسم میگوید:
    اگزیستانسیالیسم فلسفه آزادی است و مبنایش آن است که ما میتوانیم از زندگی خود فاصله بگیریم و در مورد آنچه انجام میدهیم اندیشه کنیم. به این معنا، ما همیشه «بیشتر» از خودمان هستیم. اما به همان اندازه که آزادیم، مسئول نیز هستیم. (فلین، ۱۳۹۱، ۲۳)
    پروفسور اسپَد در این زمینه مینویسد:
    به عقیده سارتر مسئولیت مجبور است که با آزادی بشر همراهی کند. خواه ما آن را دوست داشته باشیم و یا نه؛ به هر حال ما آزاد هستیم و کاملاً در قبال آنچه انجام میدهیم مسئول میباشیم. (spade,1995, 96)
    لذا سارتر در “ادبیات چیست؟” قدم فراتر نهاده و مسئولیت را وسیلهای برای دفاع از آزادی مطرح میکند. وی میگوید:
    نوشتن به نوعی خواستنِ آزادی است. اگر دست به کار آن بشوید، چه بخواهید چه نخواهید، درگیر و متعهّدید.
    میپرسید: درگیر و متعهد برای چه کار؟ برای دفاع از آزادی. (سارتر، ۱۳۸۸، ۱۴۰)

    آگاهی و مسئولیت
    پروفسور اسپَد در اثری که از کنفرانس کلاسیِ وی در مورد کتاب هستی و نیستی سارتر تدوین شده میگوید:
    همه چیز شامل ترکیبی غیرممکن از بودن در خود و بودن برای خود خواهد بود. در حقیقت، سارتر حرفهایی میزند گویی که (نفس متعالی) چیزی شبیه یک “خدای” کوچک در ضمیر خودآگاه ما خواهد بود که اعمال خودآگاه ما را به وجود میآورد و مسئول اعمال ما میباشد. (spade,1995, 92) و در فصلی دیگر مینویسد:
    سارتر عقیده دارد که هر طرح اصلی سزاوار یک الگوی اصل میباشد. اما الگوی اصلیِ نظریه سارتر تفسیری را فراهم نمیکند. این الگوی اصلی همان چیزی است که سارتر آن را در بحث “اگزیستانسیالیسم همان اومانیسم است” وضعیت بشری نامید. در دیدگاه سارتر هر طرح فردی اساساً طرحی راجع به “بودن” است. آنچه نهایتاً هدف قرار دادهام واقعاً بودن است، که آن هستی کامل و یکپارچه در رفتار با ثبات یک “درخود” است. البته میخواهم آگاه باشم. اما خواهان هیچ گونه ریسک و یا مسئولیتی و هیچ گونه نقصی از جانب “برای خود” نیستم. نهایتاً آنچه که خواستارش هستم و آنچه نهایتاً هدف قرار دادهام ترکیبی از “هستی در خود” و “هستی برای خود” میباشد. بنابراین طرح اصلی من به معنای تلاشی به منظور خدا بودن است. این خواسته در همه طرحهای اصلی من مشترک است. اما البته این طرح در مسیرهای گوناگونی از بینهایت رخ میدهد. (spade,1995, 230)
    به عقیده سارتر اختیار به ساختار لنفسه تعلق دارد. به این معنی، انسان «محکوم است» که آزاد باشد. ما نمیتوانیم آزاد بودن یا آزاد نبودن را انتخاب کنیم: ما صرفاً از آن رو که خود، آگاهی هستیم آزادیم. با این همه، میتوانیم این را اختیار کنیم که بکوشیم خود را فریب دهیم. انسان کاملاً آزاد است، چارهای جز انتخاب کردن و خود را به نحوی متعهد کردن ندارد و به هر نحوی که خود را متعهد کند، دیگری را هم به نحو ایدئال متعهد کرده است[۶۹]. مسئولیت یکسره مسئولیت اوست. وقوف بر این آزادی و مسئولیتِ مطلق با «ترس آگاهی»[۷۰] همراه است، شبیه وضعیت ذهنی کسی که ایستادن بر لبه پرتگاهی را تجربه میکند، به نحوی که سراشیب پایین هم برایش جاذبه دارد و هم او را از خود میراند. بنابراین، انسان ممکن است بکوشد تا با پذیرفتن نوعی موجبیت علّی، با انداختن مسئولیت بر چیزی خارج از حوزه انتخاب و اختیار خود، مثلاً خدا یا وراثت یا تربیت یا محیط یا چیزهای دیگر خود را بفریبد. اگر چنین کند از روی سوءنیت است. یعنی ساختار لنفسه چنان است که شخص، به تعبیری، میتواند همزمان در وضعیتی بین دانستن و ندانستن قرار گیرد. اساساً او از اختیار خود آگاه است، ولی میتواند خود را در مقام آنچه نیست (گذشته خود)، مثلاً، ملاحظه کند و سپس اختیار تام و تمام را که به ترس آگاهی همچون نوعی سرگیجه میانجامد، مستور کند یا آن را بر خویش مخفی سازد. [۷۱] (کاپلستون، ۱۳۸۸، ۴۲۵)
    سارتر در رمان تهوع که یکی از برترینهای ادبیات مدرن است، این لحظه روشنبینی را لحظه کشف مسئولیت مینامد. (یالوم، ۱۳۹۰، ۳۱۲)
    ریشه درخت شاه بلوط درست زیر نیمکتم در زمین فرو میرفت. دیگر یادم نمیآمد که آن یک ریشه است. کلمات ناپدید شده بودند و، با آنها، دلالت چیزها، شیوه های کاربردشان، نشانه های راهنمای سست که انسانها روی سطحشان کشیدهاند. نشسته بودم، کمی خمیده، سر به پایین، تنها روبروی آن توده سیاه و گرهدار، که یکسره خام بود و مرا میترسانید. و آنگاه این اشراق بهام دست داد. نفسم را بند آورد. قبل از این چند روز آخر، هرگز حدس نزده بودم که «وجود داشتن»[۷۲] چه معنایی دارد. مثل دیگران بودم، مثل آنهایی که با رختهای بهارهشان کنار دریا قدم میزنند. مانند آنها میگفتم: «دریا سبز است؛ آن لکه سفید در آن دور دست یک مرغ دریایی است»، ولی احساس نمیکردم که وجود دارد، که مرغ دریایی یک «مرغ دریایی موجود» است؛ معمولاً وجود[۷۳]، خود را پنهان میکند. آنجا است، دور و بر ما، درون ما، خود ما است، آدم نمیتواند دو سه کلمه بگوید بی آنکه از آن حرف بزند و، دست آخر، آدم لمسش نمیکند. هنگامی که باور داشتم به آن میاندیشم، به گمانم هیچ چیز نمیاندیشیدم، سرم خالی بود، یا فقط یک کلمه در سرم بود، کلمه «بودن»[۷۴]. وگرنه میاندیشیدم … چطور بگویم؟ به تعلق[۷۵] میاندیشیدم، به خودم میگفتم که دریا به رده اشیای سبز تعلق دارد یا سبزی بخشی از کیفیتهای دریا را تشکیل میدهد. (سارتر، ۱۳۸۵، ۲۳۹)
    … و بعد ناگهان آن آنجا بود، مثل روز برایم روشن شد: هستی ناگهان خود را آشکار کرد. ظاهر بیآزار مقولهای انتزاعی را از دست داد: خمیر خام اشیاء بود، این ریشه با خمیر هستی ورز داده شده بود. یا این طور بگویم ریشه، درهای نردهای پارک، نیمکت، چمن تُنُک، همه و همه ناپدید شده بود: گوناگونی چیزها و تک بودنشان، ظاهر فریبندهای بیش نبود، یک لعاب. این لعاب ذوب شده و توده هایی سست و غول آسا بر جای گذاشته بود، همگی درهم ریخته و برهنه: این برهنگی هراس انگیز و قبیح بود … .
    از سوی دیگر، شکل هستی این ریشه برایم قابل توضیح نبود. پُر گره، ساکن، بی نام و نشان، افسونم کرده بود، نگاهم را پُر کرده و مدام مرا به هستی خویش باز میخواند. بیهوده بود تکرار کنم: «این یک ریشه است» … دیگر فایده نداشت. (یالوم، ۱۳۹۰، ۳۱۳)
    سارتر با توسل به رابطه بیواسطه و غیرِشناختی نفس با خودش (خودآگاهی غیرعقیدتی) میتواند اظهار کند که ما در هر عمل آگاهانهای همیشه به صورت ضمنی «خود»آگاه هستیم و این خودآگاهی هر از چندگاهی با تفکر و تأمل بعدی آشکار میشود.(فلین، ۱۳۹۱، ۱۰۰) وقتی آگاهانه کتاب میخواندم به صورت ضمنی خودآگاه بودم؛ ولی وقتی به صورت ناآگاه و بیهوش روی تخت عمل جراحی بودم حتی به صورت ضمنی نیز خودآگاه نبودم. اهمیت این ادعا هم اخلاقی و هم شناختی است. نخست اینکه هیچ نیازی به ضمیر ناخودآگاه فرویدی نیست که زیربنا یا تأثیرگذار بر اعمال آگاهانه ما باشد و مسئولیت ما را به مخاطره اندازد و دوم اینکه ما میتوانیم از چرخه نامتناهی تأمل مدام بر تأمل به منظور فهم آگاهی از خود (نفس) اجتناب کنیم. هر عمل آگاهانهای ذاتاً خودآگاه است، هرچند به صورت ضمنی (یعنی غیرعقیدتی). به تعبیری، این امر نیز مسئولیت ما را مورد تأکید قرار میدهد. چنان که سارتر بر این نکته پای میفشارد که «ما عذر و بهانهای نداریم».(فلین، ۱۳۹۱، ۱۰۱)
    سارتر قبول دارد که تمایل معمول ما به این است که مسئولیتِ موقعیت خویش را منکر شویم یعنی دچار سوء باور شویم. این مسئله مخصوصاً در جوامعی صدق میکند که استثمار و ظلم فراگیر است، چنان که سارتر بعداً به بازشناسی آن میپردازد. در واقع او مدعی است که هستی و نیستی پژوهشی پدیدارشناسانه درباره افراد در درون یک جامعه از خود بیگانه است. اینگونه جوامع به خودفریبی درباره بیعدالتیهای ساختاری که اعمال ما حافظ آنها هستند پر و بال میدهند. در اینگونه موارد، حتی تأکید و اصرار ما بر حُسنباور ادعایی است که با سوء باور ادا میشود، زیرا مفروض میگیرد که ما میتوانیم حُسنباور داشته باشیم به همان طریقی که یک سنگ، سنگ است یعنی کاملاً با یکی شدن با خودمان و عاری بودن از مسئولیت، در صورتی که ما همواره بیش از خودمان هستیم و از این رو عذر و بهانهای نداریم. به عبارت دیگر، آگاهی زمانمندساز ما از آنچه هستیم همیشه آنقدر جلوتر است از چیزی که هستیم که سارتر میتواند ادعا کند هرچه بتوانیم باشیم، به نحو «نه ـ بودن» آن هستیم. همین شکاف ناشی از ورود آگاهی زمانمندساز در زندگیهای ماست که آزادی و زمینهسازی مسئولیتمان را توجیه میکند و همچنین منبع آن دلهره وجودی مشهور است که به آگاهی ضمنی ما از آزادی چونان امکان محضِ امکان دلالت میکند. (فلین، ۱۳۹۱، ۱۰۲)
    انتخاب و مسئولیت
    عبداللهی در مقالهای با عنوان “تقدم وجود بر ماهیت از دیدگاه سارتر و هایدگر” در بسط دیدگاه سارتر مینویسد:
    انسان، نه تنها مسئول خود میباشد، بلکه مسئول همه است، زیرا این که میگوییم انسان آزاد است تا خود را انتخاب کند، در واقع با انتخابِ امری برای خود، آن را برای همه اختیار میکند. یعنی ما با اختیار خود اعلام میکنیم که تمام انسانها آن امر را باید انتخاب کنند. انتخاب، در عین حال، اثبات ارزش امر اختیار شده نیز هست، چرا که انسان، بدی را انتخاب نمیکند، آنچه ما انتخاب میکنیم همیشه خوب است. فرد نمیتواند از مسئولیت کلی انتخاب که بر شانههای او سنگینی میکند طفره رود؛ در نتیجه، انسان چون ارزشهای خود و قانون اخلاقی ویژه خود را میآفریند، مسئول است و نمیتواند مجوّزی برای انتخاب خودش، از غیر خود بگیرد، زیرا نه خدایی هست و نه ارزشهای متعالی و نه قانون اخلاقی کلّی. (عبداللهی، ۱۳۸۲)
    سارتر در “اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر” میگوید:
    انتخاب در فلسفه ما با هوسرانی ارتباطی ندارد؛ چه اگر بپذیریم که من در برابر یک موقعیت (مثلاً اینکه موجودی هستم دارای احساسات جنسی و میتوانم یک سلسله ارتباط با جنس مخالف داشته باشم و میتوانم فرزندانی به وجود بیاورم) مجبورم روشی انتخاب کنم، و نیز اگر بپذیرم که در هر حال مسئولیت این انتخاب، که با اقدام به هر عملی تمام آدمیان در برابر آن ملتزم و موظف میشوند، به عهده من است (حتی اگر هیچ گونه ارزشی عقلی و ماقبل تجربی انتخاب مرا معین و مشخص نکند)، در نتیجه باید بپذیریم که چنین انتخابی، هیچ گونه رابطهای با هوسرانی ندارد. میتوان استدلال را ساده تر بیان کرد: میخواهم بدانم آیا آزادی من در هدایت غریزه جنسی کار را به هوسرانی میکشاند یا نه؟ پاسخ منفی است زیرا راست است که من در انتخاب آزادم اما مجبورم در برابر این غریزه عکس العملی نشان دهم و راهی برگزینم. بنابراین راه عدم تعهد، راه نفی، راه عدم انتخاب مسدود است و من موظفم از بین چند راه یکی را انتخاب کنم؛ همین امر در محدود کردن دامنه هوس بسیار مؤثر است. گذشته از این، میدانم هر راهی که انتخاب کنم، به سبب ارزش کلی آن و هم بدین سبب که گویی همه آدمیان چشم بر رفتار من دوختهاند و عمل من سرمشق دیگران خواهد شد، برای من مسئولیتآور است. پیداست که مسئولیت تا چه حد از هوسبازی میکاهد. (سارتر، ۱۳۸۶، ۶۳)
    وقتی سارتر اسرار میورزد که آدمی باید دست به «انتخاب یعنی ابداع» بزند، منظورش صرفاً سرهم کردن چیزی نیست، بلکه به تصمیمگیری مسئولانه اشاره دارد که بر له یا علیه خود آزادی است. (فلین، ۱۳۹۱، ۷۴)
    لذا وی در رَد نظر هایدگر میگوید:
    من «برای مردن، آزاد» (که هایدگرمیگوید) نیستم، بلکه موجود آزادی هستم که میمیرم. بعهده گرفتن مرگم را همچون حد پندار ناپذیری از ذهنیتم انتخاب میکنم، همانطور که آزاد بودنی را که توسط واقعیت آزادی دیگری محدود میشود، انتخاب میکنم. (بلاکهام، ۱۳۸۷، ۲۱۲)
    توماس فلین مقوله انتخاب و مسئولیت را از نظر کییرکگور و سارتر اینگونه بیان میکند:
    احساس پشیمانی، مسئولیت و تعهد مقولاتی کاملاً اخلاقی هستند و نقش آنها پس از «جهش»[۷۶] یا تجربه «تغییر کیش»[۷۷] که عملی ناشی از انتخاب آزاد و در نتیجه فعلی متفرد است پیدا میشود. این «جهش» امری طبیعی نیست. کییرکگور ظاهراً معتقد است سراسر زندگی اکثر مردم در سپهر حسی سپری میشود. در هر حال بنا به استدلال او، فرد حسی از انتخابی که او را به خویشتن بودن قادر سازد ناتوان است. همانطور که قاضی ویلیام، یکی از شخصیتهای ابداعی دیگر کییرکگور به جوان حسّانیای که در کتاب “این/ یا” آن اصرار میورزد که زندگی فریب و تظاهری بیش نیست. قاضی در واقع این نظریه کلی اگزیستانسیالیستی را صورتبندی میکند که انتخاب و گزینش امری خویشتنساز و آزادیبخش است. (فلین، ۱۳۹۱، ۵۲) قاضی با تمثیلی نسبتاً مناسب اظهار میکند:
    به ناخدای روی کشتی در لحظهای که باید تغییر جهت دهد فکر کنید. شاید بتواند بگوید «من میتوانم این کار را انجام دهم یا آن کار را»؛ اما درصورتی که دریانورد نسبتاً خوبی نباشد، در آنِ واحد متوجه میشود که کشتی در هر حال دارد در مسیر معمول خود پیش میرود، و از این رو در این لحظه دیگر فرقی نمیکند که این کار را انجام دهد یا آن کار را. همین امر در مورد انسان نیز صادق است. اگر فراموش کند که مراقب حرکتش به جلو باشد، در نهایت لحظهای فرا میرسد که دیگر مسئله این/ یا آن مطرح نخواهد شد، نه به این دلیل که دست به گزینش زده است، بلکه به این خاطر که از اقدام به گزینش و انتخاب غافل شده است. یعنی به این میماند که دیگران بجای او دست به انتخاب زده باشند، چون او خویشتن خود را از کف داده است.
    از این مطلب درسی اگزیستانسیالیستی میآموزیم که کل زندگی ما انتخابی مستمر است و عدم انتخاب نیز خود انتخابی محسوب میشود که به همان اندازه در برابرش مسئولیم. سارتر این موضوع را بیپرده چنین صورتبندی میکند که برای واقعیت انسانی [هستی انسان] وجود داشتن یعنی انتخاب کردن و انتخاب نکردن یعنی از وجود دست کشیدن. سارتر همچنین نسبت انتخاب با خودسازی کییرکگور را منعکس میکند وقتی که میافزاید برای واقعیت انسانی، بودن یعنی خود را برگزیدن. (فلین، ۱۳۹۱، ۵۴)
    دکتر اروین د.یالوم در اثرش “روان درمانی اگزیستانسیال” مینویسد:
    در همین لحظه که من در حال نوشتنم، در گوشه دیگری از جهان، انسانهای زیادی گرسنهاند. اگر سارتر بود میگفت من در برابر این گرسنگی مسئولم. البته من اعتراض میکردم: من نمیدانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمیآید. ولی سارتر میگفت این منم که انتخاب کردهام بیخبر بمانم و به جای آنکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظه خاص، فقط بنویسم. میتوانم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جلب کنم، ولی انتخاب کردهام آن را نادیده بگیرم. من در برابر آنچه میکنم و آنچه انتخاب میکنم که نادیده بگیرم، مسئولم. سارتر در اینجا مقصود اخلاقی ندارد: نمیگوید من باید رفتار متفاوتی داشته باشم، بلکه میگوید آنچه میکنم در حیطه مسئولیتم قرار دارد.(یالوم، ۱۳۹۰، ۳۱۵)
    ارزشها و مسئولیت
    ژان پل سارتر در اثرش”ادبیات چیست؟”با آوردن مثالی از مسئولیت، تعریفی از ارزش در مکتب اگزیستانسیالیسم ارائه میدهد. وی مینویسد:
    شما کاملاً آزادید که این کتاب را روی میز بگذارید. ولی اگر آن را بگشایید، مسئولیتش را برعهده گرفتهاید. زیرا آزادی نه در تمتع از کارکردِ آزادِ درونِ ذهن، بلکه در عملی آفریننده و ملزم به دستور دنیای بیرون آزموده میشود. این غایت مطلق، این دستور متعالی و عروج طلب که، در عین حال، آزادی به آن رضا میدهد و آن را به عهده خود میگیرد همان است که “ارزش” نامیده میشود. اثر هنری ارزش است زیرا که دعوت است. (سارتر، ۱۳۸۸، ۱۱۷)
    سارتر نگران این مسئله است که تصور شود او در پی حمایت از هرج و مرج یا تشویق به انتخاب صرفاً خودسرانه ارزشها و هنجارهای اخلاقی است. استدلال او این است که انتخاب یکی از دو امر الف و ب به معنی اعلام ارزشمند بودن چیزی است که انتخاب کردهایم؛ (مثلاً اینکه الف از ب بهتر است) و اینکه «ممکن نیست چیزی برای ما خوب و خیر باشد، مگر آنکه برای همگان چنین باشد.» ، به این معنی که شخص با انتخاب یک ارزش، آن را برای همه انتخاب میکند. اگر من تصویری از خود رسم کنم و انتخاب کنم که چنان باشم، در حقیقت تصویری ایدئال از انسان به معنی حقیقی کلمه رسم کردهام. اگر آزادی خودم را میخواهم باید آزادی همه انسانهای دیگر را بخواهم. به عبارت دیگر، قضاوت درباره یک ارزش ذاتاً کلی است، البته نه به این معنی که افراد دیگر هم بالضروره با قضاوت من موافق باشند، بلکه به این معنی که تأکید بر یک ارزش به معنی تأکید بر آن به عنوان ارزشی برای همه است. بنابراین سارتر میتواند بگوید که او انتخاب غیرمسئولانه را تشویق نمیکند. زیرا «در انتخابِ ارزشها و تصمیم گرفتن برای هنجارهای اخلاقی، من مسئول خود و همهام.» (کاپلستون، ۱۳۸۸، ۴۳۴)
    سارتر زیباترین سخنش را از لحاظ معنوی و اخلاقی چنین میگوید:

     

    برای

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 06:25:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      بررسی رابطه مهارت مذاکره مدیران با میزان تعارض میان کارکنان مراکز آموزش فنی و حرفه ای کرج- قسمت ۵ ...

    ۱- شیوه انطباق[۴] : این شیوه تحت عناوین ، مدارا ، نرمش ، تطبیق ، سازگاری و همسازی نیز مطرح است ، انطباق عبارت است از تلاش برای ارضای خواسته و تامین منافع طرف مقابل ، حتی اگرخواسته ها و منافع خود در این راستا فنا شود .
    ۲- اجتناب ( کناره گیری ) [۵]: در این روش تلاش میشود تا ضمن پرهیز از توجه زیاد به نظرات خود و دیگران از بروز اختلافات جلوگیری شود . به عبارت دیگر هنگامی که یکی از طرفهای درگیر تعارض نه به منافع خود و نه به منافع طرف مقابل توجه میکند . جهت گیری وی به سمت اجتناب خواهد بود .
    ۳- همکاری [۶] : این شیوه تحت عناوین تشریک مساعی و انسجام نیز مطرح است . همکاری یا تشریک مساعی یک راه حل مطلوب و یک روش برد برد است که در آن افراد با رویارویی با تعارضها و برخورد آگاهانه و آزاد با آن درصدد یکپارچه کردن نظرات هستند . بطوریکه طرفین به خواسته هایشان میرسند . بدین صورت که یک یا هر دو طرف درگیر تمایل زیادی هم به تحقق اهداف و منافع خود داشته و هم به میزان زیادی اهداف و منافع طرف مقابل را در نظر می گیرد ،جهت گیری آنها به سمت تشریک مساعی است .
    ۴ – مصالحه (سازش )[۷]: در صورتیکه یک یا هر دو طرف درگیر تا حدی توجه متعادل هم بر تامین منافع و خواسته های مورد نظر خود و هم بر تامین منافع و خواسته های طرف متقابل داشته باشند ، مصالحه یا سازش صورت می پذیرد . بنابراین تلاش برای پیدا کردن یک راه حل میانه بصورتی که تا حدی مورد توافق هر دو طرف درگیر باشد و به نحوی آنها را راضی کند ، از خصوصیات ین روش است .
    ۵- رقابتی [۸]: این شیوه تحت عناوین دیگری از جمله تسلط ، اجبار ، آمرانه و اعمال قدرت مطرح است . مهمترین مشخصه این روش استفاده از زور و قدرت و اختیار و مقام برای تحمیل نظرات به طرف مقابل است . در این روش تلاش میشود تا به هر شکل ممکن ، خواسته ها و نیازهای یکی از طرفین تامین شود . ( سلیمانی ، ۱۳۸۴ ، ۴۷ )
    سطوح مختلف تعارض
    تعارض افراطی (محیط آکنده از تضاد) : درصورتیکه موقعیت تضاد به گونه ای باشد که کارکنان در انجام تمام فعالیتهایشان و برای برطرف کردن نیاز و بدست آوردن منابع
    ضروری در تعارض باشند و مدیر باید سریع عمل کند ، حکایت از آن دارد که تضاد بر سازمان مسلط است و کارکنان در محیطی آکنده از تضاد مشغول کار هستند .
    تعارض تفریطی ( تضاد کم ) : درصورتیکه موقعیت تضاد به گونه ای باشد که کارکنان با توافق و بدون هیچ گونه نیاز به رقابت در بدست آوردن منابع فعالیت کنند و تمامی نیازهای آنها بدون هیچ گونه تلاش برطرف گردد دلالت بر آن دارد که تضاد کمی در سازمان وجود دارد.
    تعارض متعادل : اگر موقعیت تضاد به گونه ای باشد که کارکنان در انجام تمام فعالیت های خود نیاز به اعمال رقابت سالم و بکار گیری خلاقیت و استفاده از حد اکثر توان داشته باشند ، نشانگر آن است که تضاد نه حالت افراطی دارد نه حالت تفریطی . در حقیقت سازمان تلفیقی از تضاد و همکاری را باهم دارد .
    تعریف مذاکره [۹]:
    مذاکره فرایندی است که دو گروه از طریق کانال های متعدد رابطه متقابل برقرار میکنند تا مسئله ای را که موجب اختلاف نظر یا تعارض شده است حل کنند .
    مذاکره یکی از فنون حل تعرض است که در آن طرفین تعارض راه حل های مختلف را به مظور حل تعارض بررسی میکنند تا راه حلی که برای هر دو طرف قابل قبول است دست یابند .
    مهارت مذاکره [۱۰]:
    یک سلسله فرایند ارتباطی است که طرفین ذینفع که دارای منافع مشترک و مغایر با هم بوده با وجود پیشینه فرهنگی متفاوت سعی می نمایند با هم کاری یکدیگر در جهت رسیدن به اهداف خود بکوشند و این مهم را که گویای استدلال آنهاست بصورت ضوابط و قرارداد در آورند ( پارسائیان ، ۱۳۷۵ ,۴)
    سبک های مذاکره[۱۱] :

     

    برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید.

     

    سبک واقع گرایی[۱۲] :در این سبک فرض براین است که حقایق همه چیز را بیان میکند . سبک مذاکره مدیری است که در مذاکرات خود از تدابیر زیر استفاده میکند . نشان دادن واقعیات به شکل بی طرف ، یادداشت برداری ، از آنچه گفته شده است ، صحبت های افراد را دوباره به آنها یاد آوری کردن ، داشتن بیشتر جزئیات ، مشارکت با دیگران ، ارتباط دادن واقعیات با تجربه ، عکس العمل آرام و متین ، کنکاش برای پیدا کردن دلیل و مدرک و بیانات متکی بر دلیل و مدرک ( گوردن ، ۱۹۹۹، ۳۳۴ )

    سبک شهودی[۱۳] : با این فرض اساسی که قوه تخیل یا تصور می تواند هر مساله ای را حل کند .بیان عبارات گرم و هیجان آمیز ، تمرکز بر کل مسئله یا موقعیت ، خیالی بودن ، تحلیل در موقعیت ، استفاده از یک موضوع برای ایجاد ایده های دیگر ، فشار آوردن در یک زمان و عقب نشین در زمان دیگر ، حصول حقایق در بعضی اوقات با کمی خطا یا قیاسی بودن ( گوردن ، ۱۹۹۹،۳۳۴ )

    سبک هنجاری یا تکلیفی [۱۴]: با این فرض اساسی که مذاکره همان چانه زنی است . سبک مذاکره مدیری است که در مذاکرات خود از تدابیر زیر استفاده میکند .قضاوتی برخورد کردن ، تشخیص و ارزیابی واقعیات مطابق مجموعه ارزشهای فردی ، پیشنهاد چانه زنی ، متوسل شدن به احساسات و عواطف برای رسیدن به توافق ، مطالبه کردن ، تهدید و درگیری ، احساس همبستگی کردن ، ابراز بیانات موثر ، توجه به ارتباطات فردی و فرایند های گروهی تمرکز روی افراد و تعامل با آنها به دنبال مصالحه بودن . ( گوردن ، ۱۹۹۹ ، ۳۳۴ )

    سبک تحلیلی [۱۵]: با فرض اساسی این که منطق منجر به نتایج درست می شود . سبک مذاکره مدیری است که در مذاکرات خود از تدابیر زیر استفاده میکند .به دنبال دلیل بودن ، طرح نتایج و بکار گیری آنها ، استدلال کردن برای طرفداری یا مخالفت با موقعیت خود و دیگران ، سازمان دهی ، هدایت کردن ، برقراری امور منطقی و منظم ( گوردون ، ۱۹۹۹، ۳۳۴ )

    ۷-۱ تعاریف عملیاتی متغییرها
    تعارض(تضاد ) شغلی :
    در این تحقیق منظور از تضاد شغلی نمره یا امتیازی است که پاسخگویان از پرسشنامه دوبرین دریافت می دارند.
    سطوح مختلف تعارض
    تعارض افراطی (محیط آکنده از تضاد) : اگر مجموع امتیازات بدست آمده از پرسش نامه دوبرین ۱۵ و بیشتر باشد ، حکایت از آن دارد که تضاد بر سازمان مسلط است و کارکنان در محیطی آکنده از تضاد مشغول کار هستند .
    تعارض تفریطی ( تضاد کم ) : اگر مجموع امتیازات بدست آمده بدست آمده از پرسش نامه دوبرین، ۳ و یا کمتر از آن باشد دلالت بر آن دارد که تضاد کمی در سازمان وجود دارد.
    تعارض متعادل : اگر مجموع امتیازات بدست آمده از پرسش نامه دوبرین ، در فاصله امتیازی ۴ تا ۱۴ قرار داشته باشد ، نشانگر آن است که تضاد نه حالت افراطی دارد نه حالت تفریطی . در حقیقت سازمان تلفیقی از تضاد و همکاری را باهم دارد .
    مذاکره :
    استفاده از یک یا چند سبک مذاکره ، واقع گرایی ، تحلیلی ، هنجاری ، شهودی میباشد که مدیران به هنگام تعارض از آنها استفاده میکنند .
    مهارت مذاکره :
    در این تحقیق منظور از مهارتهای مذاکره نمره امتیازی است که پاسخگویان از پرسشنامه پیره دریافت میشود .
    سبک های مذاکره

     

     

    سبک واقع گرایی :در این تحقیق سوالات شماره ۴، ۸، ۱۲، ۱۶، ۲۰، ۲۴، ۲۸، ۳۲، ۳۶، ۴۰، ۴۴، ۴۸، ۵۲، ۵۶، ۶۰، ۶۴، ۶۸، ۷۲، ۷۶، ۸۰ موجود در پرسشنامه پیره بیانگر استفاده از سبک واقع گرایی در انجام مذاکرات است

    سبک شهودی : در این تحقیق سوالات شماره۱، ۵، ۹، ۱۳، ۱۷، ۲۱، ۲۵، ۲۹، ۳۳، ۳۷، ۴۱، ۴۵، ۴۹، ۵۳، ۵۷، ۶۱، ۶۵، ۶۹، ۷۳، ۷۷ موجود در پرسشنامه پیره بیانگر استفاده از سبک شهودی در انجام مذاکرات است

    سبک هنجاری یا تکلیفی : در این تحقیق سوالات شماره ۲، ۶، ۱۰، ۱۴، ۱۸،۲۲، ۲۶، ۳۰، ۳۴، ۳۸، ۴۲، ۴۶، ۵۰، ۵۴، ۵۸، ۶۲، ۶۶، ۷۰، ۷۴، ۷۸ موجود در پرسشنامه پیره بیانگر استفاده از سبک هنجاری در انجام مذاکرات است

    سبک تحلیلی : در این تحقیق سوالات شماره ۳، ۷، ۱۱، ۱۵، ۱۹، ۲۳، ۲۷، ۳۱، ۳۵، ۳۹، ۴۳، ۴۷، ۵۱، ۵۵، ۵۹، ۶۳، ۶۷، ۷۱، ۷۵، ۷۹ موجود در پرسشنامه پیره بیانگر استفاده از سبک تحلیلی در انجام مذاکرات است

    مقدمه
    در این فصل در ابتدا در مورد مفهوم تعارض در سازمانها بحث خواهیم کرد که در این رابطه ابتدا به تعاریف مختلف تعارض پرداخته ، ماهیت تعاملات گروهی و ایجاد تعارض و تعارض در سازمان ها را بررسی میکنیم ، منابع ، سطوح ، ابعاد تعارض را تشریح خواهیم کرد . مراحل تعارض کارکردی و غیر کارکردی ، بحثهای بعدی خواهد بود . به نگرش های فلسفی راجع به تعارض خواهیم پرداخت ، این بخش را با روش های حل تعارض نظیر حل مسئله و مدیریت تعارض و نیز روش های تحریک تعارض ادامه میدهیم و در پایان فنونی برای حل تعارض ارائه میدهیم . در بحث بعدی به موضوع مذاکره خواهیم پرداخت . پس از تعاریف مذاکره تعارض به تعبیر جدیدی که مورد توجه برخی نظریه پردازان مدیریت قرار گرفته اند مطرح می کنیم مذاکره موثر و سلسله مراتب برنامه ریزی مذاکره شامل اهداف تاکتیک و استراتژیها مذاکره را توضیح داده انواع سبک های مذاکره شامل تحلیلی ، هنجاری ، واقع گرایی ، و شهودی را تشریح خواهیم کرد. ساخت مذاکره ، وضعیت های مختلف مذاکره و مهارت های مذاکره موضوعات پایانی در این بخش خواهد بود و سرانجام تحقیقات پیشین انجام شده در داخل و خارج کشور مرور خواهد شد .
    ۱-۱-۲ تعریف تعارض[۱۶]
    در اکثر مقالات علمی هنوز یک تعریف جامع ، روشن و قابل قبول از تعارض دیده نشده است گرچه عموما نسبت به آن اتفاق نظر وجود دارد .
    در فرهنگ لغات فارسی از تعارض به عنوان متعارض شدن و مزاحم یک دیگر شدن ، با هم مخالفت کردن و اختلاف داشتن یاد شده است .
    فرهنگ لغت وبستر، تعارض را به صورت نبرد و اختلاف نیروهای متضاد و تضاد موجود بین غرایز با اخلاقیات و ایده آل های دینی و اخلاقی تعریف می کند.
    تعارض یعنی ” دنبال کردن هدفهای ناسازگار و متناقض که باعث از دست رفتن منابع و سایر هدفها می شود ” ( روبرث اونز[۱۷] ، ۱۹۹۰) .
    میلر معتقد است که کلا تعارض از ناهماهنگی شدید منافع ناشی میشود و هر گونه احساس رضایت و موفقیت ممکن است مفهوم شکست و نارضایتی برای طرف مقابل را در بر داشته باشد .
    تامپسون هر رفتاری را که از جانب اعضای یک سازمان به منظور مخالفت با سایر اعضاء سرزند را تعارض می داند . ( تامپسون ، ۱۹۸۰ )
    مارشال دیماک معتقد است که ریشه تعارض را می توان شکست در انجام اقداماتی دانست که برای همکاری ضرورت دارند ، شکست در شناخت مشکلات گروه های دیگر ، شکست در درک انگیزه های روانی و از همه مهمتر شکست در ایجاد سازمانی که در آن افراد قادر به کشف موارد توافق و عدم توافق باشند و در نتیجه بتوانند به توافق یا سازش موثر برسند و عدم توانایی در مشارکت تمام قسمتهای سازمان در اداره اموری که نتیجه آن عدم احساس تعلق افراد به سازمان است و این احساس را به وجود می آورد که همکاری افراد مورد توجه سازمان نیست ، و بالاخره شکست در تامین منافع کارگر و کارفرما برعکس همکاری نقطه مقابل تعارضات است .
    وی معتقد است که اگر شرایط تعارض اجتماعی ، رقابت های محدود ( قانونی) ، تعصبات تخصصی و روابط کارمند و کارفرما را کنار یکدیگر قرار دهیم می توانیم نتیجه بگیریم و این مسائل را در یک موضوع مشترک بدانیم ، مدیریت مستلزم قدرت تشخیص منافع متعدد اجتماعی و خصوصی می باشد اگر چه مدیر شخصا خود با افراد در تماس نباشد . ( دیماک ، ۱۹۸۳)
    تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
    ماری پارکر فالت دید مثبتی از تعارض در سازمانها داشته و برخورد افراد را در سازمان سازنده و خلاق و بوجود آورنده نیرو و انرژی می پندارد . وی معتقد است درصورتیکه طرفین معارض طوری وارد قضیه شوند که همراه با ایجاد افکار جدیدی برای رفع مسئله برای طرفین باشد طبعا تعارض منجر به ایجاد انگیزه ای قوی و فرصتی جالب برای بروز افکار ابداعی و نیروهای سازنده و خلاق بوده و مطالعه و بررسی مشترک حقایق امور و روشن کردن اختلافات امری اساسی و ضروری به نظر می رسد و از همین نقطه نظر است که قانونی را تحت عنوان قانون موقعیت بیان داشته اند
    لوییس کورز در کتاب کارکردهای تعارض اجتماعی حل تعارض را عاملی جهت رفع افتراق در روابط سازمانی دانسته و همواره معتقد است که تعارض عاملی است مثبت به جهت شناخت افراد در درون سازمان
    وی معتقد است که تعارض در درون گروه و بین گروه ها در جوامع می تواند استقرار همکاری و روابط عادی که منجر به عدم خلاقیت و ابداع در سازمان می گردد جلوگیری کرده و تا حد امکان در جهت شناخت انگیزه های افراد در برابر اهداف سازمان و همکاران اطلاعات لازم را به مدیران منعکس می کند .( کوزر ، ۱۹۸۶ )
    گراس در کتاب ” سازمانها و مدیریت ” جریان همکاری و تعارض را مورد بحث و بررسی قرار داده و ضمن بحث و بررسی درباره انواع و منابع تعارض و همکای معتقد است که

     

     

    پدیده تعارض پدیده پیچیده بوده که ذاتی است و اتفاقی نمی باشد .

    تعارض و همکاری پا به پای هم قرار داشته و دو پدیده مجزا به حساب نمی آیند . گراس تعارض را مخرب و اجتناب ناپذیر دانسته و معتقد است که اغلب تعارضات سازمان به صورت چند جانبه ظاهر میگردد که غالبا نمی توان آنها را در ترکیب سازمان یافته ای از علایق متضاد قرار داد و هر تضادی معمولا مجموعه پیچیده ای از علایق و منافع را در بر دارد که هر یک از تعارضات را میتوان در نقطه متفاوتی در ترکیب فوق الذکر قرار داد و تنها از این طریق میتوان برشها و جوانب و نیمرخهای آن را روشن ساخت .

    دراکر در کتاب ” عصر عدم پیوستگی ” خود معتقد است که صرفنظر از ماهیت و اهداف در هر سازمانی بین اهداف افراد و سازمان ممکن است همخوانی کاملی وجود نداشته باشد که این خود عاملی در جهت تعارض بین افراد و سازمان نامیده می شود . دراکر معتقد است که این تعارض چه در گذشته و چه در آینده ادامه داشته و خواهد داشت و مهم این است که مدیران بایستی برخی از مسائل مربوط به وحدت را مورد بررسی و ارزیابی لازم قرار دهند .
    افرادی با آگاهی ها و تخصص های مختلف هرکدام همکاری خاصی را در جهت نیل به اهداف کلی انجام می دهند به این ترتیب دراکر در تئوریهای اداری معتقد به تداوم است در واقع او برای توافق سازمانی مزایا و کارکردی قائل شده و میگوید که تعارض موجب میگردد که درصدی از عدم کارآیی و سودآوری در پی یکدیگر در سازمان رخ دهد . (دراکر ، ۱۹۸۸)
    توماس در تعریف خود تعارض را شرایطی میداند که در آن مسائل مورد توجه دو طرف ناسازگار و ناهماهنگ به نظر میرسد .
    استیفن رابینز تعریف کامل تری را از مفهوم تعارض ارائه داده است و آن عبارت است ” فرایندی که در آن نوعی تلاش آگاهانه به وسیله فرد الف انجام می گیرد تا تلاشهای فرد ب را خنثی کند البته از طریق سد کردن راه او که در نتیجه ب در مسیر نیل به هدف خود مستاصل می شود یا اینکه الف بدان وسیله بر میزان منافع خود می آفزاید ” تعریف اخیر نشان میدهد که طرفین درگیر نسبت به اختلافهای خود آگاهند و تلاش دارند تا بر یکدیگر غلبه کنند . در این حالت ممکن است از هر وسیله یا ابزار بازدارنده ای استفاده کنند بنابر این آنچه که تعارض را ایجاد می کند وجود نظرات مختلف و سپس ناسازگاری یا ضد و نقیض بودن آن نظرات است . درک نظرات مختلف به مدیران کمک می کند تا شیوه ، مناسبی را برای حل
    تعارض انتخاب کنند . سایر وجوه مشترک تعریف های واژه های تعارض عبارتند از : مخالفت ، تضاد ، نزاع ، کشمکش ، پرخاشگری و آشوب . (رابینز ، ترجمه پارسائیان ، ۱۳۷۸ )
    بنابراین ، تعارض را میتوان فرایندی دانست که در آن افراد یا گروه های به هم وابسته ، احساس می کنند که گروه یا افراد دیگری علایق ، منافع ، ارزشها و یا ادراک آنها را در مورد واقعیت ، مورد حمله قرار داده اند .
    ۲-۱-۲ نظریه های مدیریت تعارض
    ۱- نظریه تعارض افلاطون[۱۸] : ” ریشه و مبداء تعیین دیالیکتیکی را باید در آثار فلسفه یونان جستجو کرد . افلاطون معتقد بود میان دو جریان بودن و شدن یا آنچه هست و آنچه باید باشد تعارض موجود است . او معتقد بود هر پدیده ای دارای دو خصلت خیر و شر است و نیروی شر ویرانگر و فاسد کننده است ، در حالیکه نیروی خیر پاسدار خوبی است ، دگرگونی از مبارزه میان این دو جریان ناشی می شود . به عقیده افلاطون برخورد مداوم این دو نیرو متضاد منجر به بالا گرفتن آگاهی اجتماعی و بهبود حیات انسانی می شود . ( انصاری و ادیبی ، ۱۳۵۸ ، ۹۲ )
    ۲- نظریه تعارض ابن خلدون : بسیاری از صاحب نظران معتقدند ابن خلدون متفکر تونسی قرن ۱۳ میلادی در حقیقت پیشرو راستین مکتب تضاد می باشد . ابن خلدون معتقد است جامعه پدیده ای است پویا و پیوسته در معرض دگرگونی و تحول است . جامعه ها و تمدن ها ایستا نبوده و در اثر تصادفات میان گروه ها یا ساخت های اجتماعی گوناگون ، پیوسته در حال ظهور و سقوط هستند ،ابن خلدون نخسیتن بار به تنظیم انواع متعالی از ساخت های اجتماعی پرداخت و مدعی است که میان ساخت جامعه بدوی و شهری تضادی دائمی و اساسی وجود دارد جامعه شهری که خود ناشی از برخورد با جامعه بدوی است چون از وحدت اجتماعی کمتری برخودار است در مقابل جامعه بدوی که دارای انسجام و یگانگی بیشتری است تاب مقاومت ندارد و ضرورتا محکوم به سقوط و زوال است . از طرفی جامعه بدوی چون بصورت جامعه شهری در آمد دوباره در معرض شکست بوده و مغلوب جامعه بدوی جدید تر می شود . بدین ترتیب نظریه ابن خلدون تغییرات اجتماعی را بصورت شهری امری دائمی و اجتناب ناپذیر می داند ، تعارض میان ساخت جامعه شهری و جامعه بدوی از مفاهیم اساسی در نظریه این خلدون است ( همان منبع )
    ۳- نظریه تضاد هگل : فردریک هگل ( ۱۸۳۱ – ۱۷۷۰ ) پیشرو ایده الیسم آلمانی است به نظر هگل ، خرد یا تحلیل وسیله ای است میان آنچه هست و آنچه باید باشد به بیان دیگر خرد نیروی مطلق تاریخ محسوب می شود . تاریخ یعنی رشد عقلی تا مرحله خود آگاهی ، بدین ترتیب تفکر یک جریان است ، هر ایده ای بصورت تزی است که ضرورتا با آنتی تز خود برخورد میکند سپس برآیند یا سنتز جدیدی را بوجود می آورد . تضاد میان تز و آنتی تز که منجر به برآیند یا سنتز می شود از نکات اساسی جریان دیالیکتیکی هگل است ( همان منبع )
    ۴- نظریه تضاد مارکس : کارل مارکس در سال ۱۸۱۸ در آلمان به دنیا آمد در سال ۱۸۸۳ در حالیکه سرگرم نوشتن آخرین جلد کتاب سرمایه بود درگذشت .مارکس می نویسد ، مطلوب دیالیکتیک من نه تنها با دیالیکتیک هگل فرق دارد بلکه کاملا متفاوت است . در نظریه هگل سیر تفکر که او آنرا ایده مینامید و حتی ذاتی مستقل به شمار می آورد آفریننده واقعیت است ، واقعیتی از فرضیات انسانی در جامعه شناسی مارکسیستی است . تضاد اجتماعی یعنی تضاد میان نیروهای مولد و رابطه اجتماعی امری ذاتی است که خود منجر به پدید آمدن شکل جدیدی از روابط اجتماعی شده در نهایت تکامل اجتماعی را به دنبال دارد ( همان منبع )
    ۵- نظریه تضاد رالف دارندورف [۱۹]: رالف دارندورف و لوئیز کوزر از جمله نمایندگان مکتب تضاد در جامعه معاصر محسوب می شوند . از نظر داندورف تغییرات در جامعه سرمایه داری موجب شده که اولا میان مالکیت ابزار تولید و قدرت اقتصادی فاصله ای پدید آید یعنی کسانی که دارای قدرت اداری و اقتصادی اند ضرورتا صاحب ابزار تولید نیستند ثانیا جامعه های معاصر نه تنها با تضادهای درونی روبرو هستند بلکه پیوسته در معرض تضاد و فشارهای خارجی نیز میباشند ، ثالثا بسیاری از تضادهای جامعه معاصر حل شدنی نیست و با نوعی سازگاری به حیات خود ادامه میدهد بدین ترتیب دارندورف نتیجه می گیرد که :
    عکس مرتبط با اقتصاد

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 06:25:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      بررسی تطبیقی غایت حیات انسان از دیدگاه فارابی و علامه طباطبایی- قسمت ۷ ...

    ۱٫ غاذیه: این قوه مربوط می شود به تغذیه ی انسان، یعنی انسان از راه این قوه تغذیه می کند و این قوه فقط اختصاص به انسان ندارد، بلکه مشترک بین انسان و حیوان و نبات است، چون حیوانات و نباتات هم تغذیه می کنند از راه همین قوه، که خود این قوه دارای اجزای مختلفی است از جمله هاضمه، منمیه، مولده، جاذبه، ماسکه، ممیزه و دافعه.
    ۲٫ حاسه: این قوه هم مشترک بین انسان و حیوان است و به وسیله ی حواس پنج گانه ادراک می کند و درک محسوس و لذت و الم به وسیله ی همین حس است، ولی این قوه ممیزه ی سود و زیان و زشت و زیبا نیست.
    ۳٫ متخیله: وظیفه ی این قوه حفظ محسوسات است و در قلب هم جای دارد، یعنی زمانی که محسوسات از حس پنهان شدند، قوه ی متخیله آن ها را حفظ می کند و دخل و تصرفاتی در آ ن ها انجام می دهد، از جمله این که برخی از چیز هایی را که از راه حس به دست آورده تجزیه می کند، چیزهایی را که تجزیه کرده، برخی را با برخی دیگر ترکیب می کند که ممکن است نتیجه ی چنین دخل و تصرفی این باشد که با محسوسات درک شده مخالف یا موافق باشند. این قوه هم مشترک بین انسان و حیوان است.
    ۴٫ نزوعیه: این قوه منشأ پیدایش اراده است که شوق یا کراهت نسبت به یک شیء از آن به وجود می آید. به نظر فارابی هر احساس یا تخیلی با اشتیاق یا نفرتی همراه است. وی معتقد است که قوه ی نزوعیه اصالت ذاتی ندارد، اما خدمتی که به انسان می کند بسیار مهم است. زیرا این قوه رئیس آن اعضایی از بدن و قوای نفس است که به وسیله ی اراده متحرک می گردند. بنابراین، بدون کمک و یاری این قوه، بسیاری از اعضای بدن قادر به انجام وظیفه ی خود نیستند و بقای انسان از لحاظ فیزیکی نیز به خطر می افتد. همان طور که بدون شوق و اراده هم، احساس و تخیل نه ممکن می شوند و نتیجه ای به دنبال خواهند داشت.
    ۵٫ ناطقه: این قوه مخصوص انسان است و در واقع رئیس تمام قوای بدن است و سایر قوای دیگری که برشمردیم در خدمت این قوه هستند. به وسیله ی این قوه، انسان تعقل و تفکر می کند، علوم و صناعات مختلف را می آموزد و بین خوبی ها و بدی ها تمیز می دهد و انسانیت انسان به همین قوه است.
    فارابی قوه ی ناطقه را به دو نوع « نظری » و « عملی » تقسیم می کند:
    ۱٫ قوه ی ناطقه ی نظری: نیرویی است که انسان به وسیله ی آن به دانش هایی که شأنیت این را ندارند که مورد عمل واقع شوند، دست پیدا می کند و این قوه بالاترین مراتب قواست، تمام قوا در خدمت این قوه هستند و شأن این قوه نیز تصرف در کلیات و معقولات ( یعنی اموری که برتر از روزمرگی زندگی است و با کلیات هستی آمیخته بوده و نظری محض می باشند) می باشد.
    ۲٫ قوه ی ناطقه ی عملی: قوه ای است که با کمک اراده ی انسان، به اموری که شأنیت این را دارند که مورد عمل واقع شوند، معرفت پیدا می کند. این قوه با جزئیات سروکار دارد، چه جزئیات مربوط به گذشته و چه مربوط به آینده و حال و همچنین با اوامر و نواهی اخلاقی سروکار دارد.[۸۴]
    چنان که ملاحظه می شود قوایی که فارابی برای نفس بر می شمرد هم شأن و هم مرتبه نیستند، بلکه به این صورت که هر قوه ای برای قوه ی پایین تر صورت می شود و برای قوه ی بالاتر از خود ماده و قوه ی ناطقه در بین این قوا، بالاترین مرتبه را دارد، چون دیگر، ماده ی هیچ قوه ای نیست ولی صورت همه ی قوای نفسانی است.

     

    جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت abisho.ir مراجعه نمایید.

     

    ۲-۴٫ نفس و قوای آن از نظر علامه طباطبایی

    علامه در تعریف نفس می فرماید: «نفس جوهری است مجرد از ماده که افعالش ابتدائاً از ماده بروز کرده و متصدی افعال بدنی می باشد.»[۸۵]
    درباره ی معنای نفس می توان گفت که با تأمل در کلمات علامه چنین به دست می آید که در قرآن، نفس در طی سه مرحله، به سه معنا به کار رفته است:
    ۱٫ به معنای هر آن چه که نفس به آن اضافه شده: کلمه ی نفس از نظر علامه در صورتی معنا پیدا می کند که به چیزی اضافه شود و به هر چیزی هم که اضافه شود به معنای همان چیز است. مثلا “نفس الإنسان” به معنای خود انسان است و “نفس الشی” به معنای خود شیء و “نفس الحجر” به معنای همان سنگ است. بنابراین، اگر به چیزی اضافه نشود، هیچ معنایی ندارد و با این حال، تأکید را می رساند، حال یا تأکید لفظی، مثلا: «جاءنی زید نفسه» یعنی زید خودش نزد من آمد، یا تأکید معنوی، مثلا: «جاءنی نفس زید» یعنی خود زید نزد من آمد.
    این کلمه در همه ی موارد استعمالش، حتی در مورد خدای متعال نیز به همین معنا استعمال می شود. هم چنان که فرموده:
    «کَتَبَ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ»[۸۶]
    رحمت و بخشش را بر خود لازم دانسته.
    و نیز فرموده: «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ»[۸۷]
    خداوند شما را از نافرمانی خود بر حذر می دارد.
    در هر دو آیه کلمه ی نفس که در مورد خداوند استعمال شده، تأکید را می رساند.
    ۲٫ به معنای شخص انسان: به اعتقاد علامه کاربرد دیگر این کلمه به معنای دیگری است که همان شخص انسانی است، یعنی همان موجود مرکب از روح و بدن و در این جا خودش یک معنای مستقلی شده و بدون این که اضافه هم شود در این معنا استعمال می شود. مانند آیات شریفه ذیل که مى‏فرماید:
    «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ»[۸۸]
    اوست که همه ی شما را از یک فرد (شخص انسانی) آفرید.
    «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً»[۸۹]
    هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه ی انسان ها را کشته؛ و هر کس، انسانی را از مرگ نجات دهد، گویی به همه ی مردم حیات بخشیده است.
    اما در این آیه که می فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها»[۹۰]
    هر کسى از خودش دفاع مى‏کند، هر دو معنا استعمال شده؛ چون نفس اولى به معناى انسان‏ و دومى به همان معناى مضاف الیه است.
    ۳٫ به معنای روح انسان: آن گاه همین کلمه را در روح انسانى‏ نیز استعمال کرده اند؛ چون از نظر علامه آن چه مایه ی تشخص شخصى انسانى است علم و حیات و قدرت است که آن هم قائم به روح آدمى است. شاهد بر این مطلب این آیه ی شریفه است که می فرماید:
    «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ»[۹۱]
    جان خود را تسلیم کنید. امروز مجازات خوار کننده ای خواهید دید.
    تا این جا روشن شد که از نظر علامه نفس دارای سه معنا می باشد: معنای مضاف الیه، یعنی به هر چیزی که اضافه شود، به معنای شخص انسان و نیز به معنای روح انسانی یا جان، که دو معنای آخر، در غیر انسان یعنى نباتات و حیوانات به کار نرفته مگر از نظر اصطلاح علمى، مثلا: به یک گیاه یا یک حیوان نفس گفته نمى‏شود و نیز به مبدأ مدبر جسم او که جان او است نیز نفس گفته نمى‏شود، بلکه گاهى هم که به خون، نفس مى‏گویند براى این است که جان جانداران بستگى به آن دارد و از همین باب مى‏گویند: فلان حیوان نفس سائله (خون جهنده) دارد و آن دیگرى ندارد.[۹۲]
    این ها اطلاقات قرآنی در مورد نفس بود. اما این که نفس چه موجودی است؟ علامه می فرماید: با تدبر در آیات ۱۵۷-۱۵۳ سوره بقره از جمله آیه ۱۵۴ که خداوند می فرماید:
    «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ»[۹۳]
    و به کسی که در راه خدا کشته شده است مرده مگویید؛ بلکه اینان زنده هایی هستند ولی شما درک نمی کنید.
    این نتیجه به دست می آید که: به طور کلی نفس انسان موجودی است غیر مادی که نه طول دارد و نه عرض و نه در چهار دیواری بدن می گنجد، بلکه با بدن ارتباط دارد و متحد است و به وسیله ی شعور و اراده، بدن خود را اداره می کند و این طور هم نیست که شخصیت انسان به بدن باشد که با مرگ از بین برود، بلکه تمام شخصیت انسان به چیزی است که بعد از مردن بدن، باز هم زنده است و بعد از اینکه نشئه ی دنیا را پشت سر گذاشت، به نشئه ای دیگر وارد می شود که در آن جا زندگی دائمی دارد، زندگی که همه ی حقایق را در آن جا می بیند و می شنود، بدون این که درک آن نیاز به آلات و ابزار جسمی باشد و لذت آن زندگی را درک می کند، بدون این که همراه با درد و رنجی باشد و باز این نکته روشن می شود که سعادت و شقاوت در آن زندگی هم سنخ ملکات و اعمال او است؛ نه به جهات جسمانی و ضعف و قدرت بدنی او، و نه به موقعیت های اجتماعی او و امثال این ها.[۹۴]
    تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
    بنابراین، حقیقت انسان عبارت است از روح و نفس او که با کلمه ی «من» از آن حکایت می شود و روح غیر از بدن است و بدن در وجودش و شخصیتش تابع روح است و خصوصیتی که روح دارد این است که بر خلاف بدن با مردن متلاشی نمی شود و از بین نمی رود، بلکه تحت تصرف قدرت خداوند است تا زمانی که به آن اجازه ی بازگشت به بدن داده شود که همان روز حساب و جزاست.
    علامه قوای نفس را به سه دسته کلی تقسیم می کند که عبارت است از، قوه عامله، یا کارگزار، قوای شوقیه و قوای مدرکه. این قوا مبادی افعال اختیاری انسان هستند، اما در عرض هم نیستند بلکه در طول یکدیگرند. یعنی قوه عامله مبدأ قریب فعل و قوه شوقیه مبدأ متوسط و قوه مدرکه مبدأ بعید فعل است.
    اینک به توضیح مختصری در مورد این قوا می پردازیم:
    ۱٫ قوای عامله: همان نیروهایی که در عضلات پخش شده است که مبدأ انجام حرکاتی در بدن می شود، مثلاً بازو حرکت می کند،‌ انگشتان هر یک جداجدا حرکت می کنند، پاها حرکت می کند، فک پایین حرکت می کند، سر، روی گردن حرکت می کند، پلک ها حرکت می کنند، قلب و کبد و کلیه و روده و معده هم حرکاتی دارند. خود این حرکات که در عضلات بدن انجام می شود منشأ اش نیروهایی است که به وسیله اعصاب حرکت در عضلات وجود دارد. این قوا که مبدأ حرکات در اعضای بدن می شوند، قوای عامله نامیده می شوند.
    خود قوای عامله دو دسته است: بعضی از این قوا تحت فرمان اراده اند؛ یعنی باید اراده ای صورت گیرد تا حرکت کند. مثلاً حرکات انگشتان دست و پا و؛ بعضی هم تحت فرمان اراده نیستند و غیر ارادی اند. مثل حرکات قلب و روده. پس، قوای عامله به دو دسته ارادی و غیر ارادی تقسیم می شوند.
    ۲٫ قوای شوقیه: این قوا، مبدأ میل ها و تمایلات طبیعی یا اکتسابی مختلفی اند که در وجود انسان است؛ مثل میل به غذاخوردن، نوشیدن، راه رفتن،‌حرف زدن،‌ استراحت کردن، و هم چنین تمایلات دوستانه،‌ تمایلات پدری و فرزندی، نوع دوستی،‌ زیبایی، حقیقت جویی، تمایل به پرستش و هنر و صنعت و مانند آن. هر کدام از این میل ها از مبدأ و قوه ای در وجود انسان ناشی می شود که این میل ها را به وجود می آورد. این گونه قوا را قوای شوقیه می نامند.
    ۳٫ قوای مدرکه: قوای مدرکه عبارت است از قوایی که کار آن ها درک و اطلاع رساندن به ذهن است و یا کارشان تجزیه و تحلیل و تفصیل و ترکیب صورت های ذهنی یا حفظ و نگهداری آن ها است. مثل حواس ظاهری،‌ مانند بینایی و شنوایی و حواس باطنی، ‌مانند قوه خیال و حافظه و قوه عقل و تفکر. در هر فعل اختیاری،‌ علاوه بر قوه عامله و قوه شوقیه، قوه مدرکه نیز دخالت دارد. بنابراین، ‌این سه قوه در حقیقت سه مبدأ طولی برای افعال اختیاری اند.[۹۵]

     

    ۳٫ حالات انسان

     

    ۳-۱٫ حالات انسان از نظر فارابی

    به طور کلی حالات و افعالی که برای انسان در طول زندگی و حیات به وجود می آید بر دو قسم است؛ برخی از آن ها احوالی است که سزاوار ستایش یا سرزنش خاصی نیست، یعنی انجام دادن و ندادن آن ها یکسان است و هیچ تأثیری برایش ندارد. و برخی به این صورت است که وقتی برای او رخ می دهد، سزاوار ستایش یا سرزنش می گردد، یعنی انسان با انجام آن کار یا مورد سرزنش قرار می گیرد یا مورد ستایش.
    انسان با احوالی که سزاوار ستایش یا سرزنش نیست به سعادت در زندگی نمی رسد، بلکه آن چه انسان به وسیله ی آن به سعادت می رسد احوالی است که برای او رخ می دهد و در عین حال سزاوار ستایش و سرزنش است.
    احوالی که شایسته ستایش یا سرزنش اند، به سه دسته تقسیم می شوند: دسته اول افعالی که در آن ها انسان باید از بدنش به عنوان ابزار استفاده کند؛ مثل ایستادن، نشستن، سوار شدن، نگاه کردن و شنیدن؛ دسته دوم عبارتند از عوارض نفس مثل شهوت و لذت و شادمانی و خشم و ترس و اشتیاق و مهربانی و چیزهایی از این دست که به این ها شبیه است و دسته سوم تمیز و تشخیص هایی است که به وسیله ی ذهن انجام می شود.
    این سه دسته احوال و افعال، اموریند که انسان در هیچ زمانی از زندگی خود از آن ها خالی نیست یا لااقل برخی از آن ها برای او وجود دارد و برای هر یک از این امور انسان یا مورد ستایش قرار می گیرد یا مورد سرزنش.
    وقتی کارهای او زشت و قبیح باشند، او مورد مذمت و سرزنش قرار می گیرد و وقتی کارهایش زیبا باشند، حمد و ستایش جزای اوست. و عوارض نفسانی او مادام که ناسزا باشند، او مورد مذمت قرار می گیرد و اگر سزاوار باشند، او مورد ستایش واقع می شود. و وقتی تمیز ذهنی او فاسد یا نادرست باشد، او مورد مذمت قرار می گیرد و هر زمان که برای یکی از این افعال مورد ستایش قرار بگیرد، مسلما به سعادت نزدیک می شود و بر عکس اگر مورد سرزنش قرار بگیرد از سعادت دور می شود.[۹۶]

     

    ۳-۲٫ حالات انسان از نظر علامه طباطبایی

    یکی از حالات و صفاتی که انسان دارد و در رسیدن او به سعادت و هدف زندگیش تأثیر گذار است، این است که به نیک و بد عالم است. این موضوعی است که دین، اخلاق و فلسفه آن را موضوع مورد بحث قرار داده اند.
    از نظر علامه طباطبایی، انسان با وجدان خدادادی خود، ارزش اخلاق پسندیده را درک کرده و به اهمیت آن از نظر انفرادی و از نظر اجتماعی پی می برد. از این جهت در جامعه ی بشری کسی پیدا نمی شود که اخلاق نیکو را نستاید و صاحب اخلاق ستوده را محترم نشمارد.
    وی معتقد است که امور اخلاقی (مثبت و منفی) به انسان الهام شده و به تعبیری، آگاهی از آن ها از خصوصیات خلقت آدمی است. فطرت آدمی نیکویی کار نیک و زشتی کار زشت و این که تکلیف نیاز به بیان دارد، همه را ضروری و بدیهی می یابد.[۹۷]
    انسان فطرتا درک می کند که علم و دانش به خودی خود نزد همگان پسندیده است، ولی ممکن است در شرایط خاص و برای گروه خاصی اقدام به کسب علم و دانش با اغراض آنان هماهنگ نباشد؛ لذا آن را نکوهش نمایند. عفت و پاک دامنی به خودی خود پسندیده است ولی ممکن است برخی از رفتارها در برخی از جوامع و فرهنگ ها مصداق بی عفتی به شمار نیاید، همین گونه است فضایل و رذایل اخلاقی دیگر. تفاوت ها مربوط به مصادیق فضایل و رذایل است نه مفاهیم و معیارهای کلی آن ها.[۹۸]
    انسان موجودى است که به واسطه ی خلقت ویژه‏اش داراى علم و اختیار و اراده است. مى‏تواند مصالح و مفاسد افعالش را بسنجد و با آزادى و اختیار انتخاب کند و به واسطه ی همین آفرینش ویژه‏اش، بار سنگین تکالیف الهى را تحمل کرده و لایق مقام خلیفه الهى گشته است.
    انسان موجودى است مسئول و متعهد که مسئول اعمال و رفتار خودش می باشد و خود در تحصیل سعادت و کمال خویش باید سعى و کوشش کند. هر عملى را در این جهان انجام دهد نتیجه‏اش را در جهان آخرت خواهد دید. سعادت و شقاوتش به دست خودش و در گرو اعمالش می باشد. صفات و افعال خوب براى سعادت انسان‏ خوبند و صفات و افعال‏ بد براى سعادت‏ و کمال انسان بد هستند.[۹۹]

     

    ۴٫ انواع حیات انسان

    با توجه به این که بحث در مورد انسان و به تبع آن غایت حیات انسان است تا این جا چیستی و ماهیت انسان، نفس و قوای آن و هم چنین حالات انسان مورد بحث قرار گرفت. در ادامه انواع حیات انسان مورد بررسی قرار می گیرد تا مشخص شود که کدام حیات اصل است و غایت کدام حیات مورد نظر است؟

     

    ۴-۱٫ انواع حیات انسان از نظر فارابی

    بر اساس دیدگاه فارابی انسان دو زندگی دارد؛ یک زندگی انسان که فارابی آن را زندگی اول (و شاید بتوان گفت زندگی دنیوی) نامیده است؛ زندگی که به خوراک و پوشاک و دیگر امور مادی که در زندگی روزمره به آن ها نیازمندیم، وابسته است. زندگی دیگر انسان که او آن را زندگی آخر (و شاید بتوان گفت زندگی اخروی) نامیده است، زندگی است که به خود انسان وابسته است و به امور خارج از وجود انسان، یعنی اموری مانند خوراک و پوشاک و مسکن وابسته نیست. منظور فارابی از این که چرا این زندگی به خود انسان وابسته است و به امور خارج از او تکیه ندارد آن است که این زندگی، زندگی اصلی انسان و از آن انسانیت انسان است و مربوط به آن چیزی است که مایه ی انسانیت انسان یعنی نفس ناطقه ی اوست ، نه مربوط به اموری مانند بدن انسان که خارج از انسانیت انسان است.
    با توجه به هر یک از این دو نوع زندگی، کمال وسعادت خاصی مطرح می شود: کمال نخست و کمال اخیر. کمال نخست انسان کمال او در زندگی اولیه و دنیای اوست و کمال اخیر، کمال او در زندگی اخروی او است و البته کمال اخیر فرع بر کمال نخست و متأخر از آن است. انسان در زندگی دنیوی و جسمانی باید به گونه ای رفتار کند که به کمال متناسب با آن دست یابد و از طریق آن به کمال اخیر نائل آید.
    اما کمال اولیه ی انسان چیست؟ مراد و منظور فارابی از کمال اولیه ی انسان آن است که انسان همه ی افعال فضیلت آمیز را انجام دهد، نه این که تنها فضیلت های نفسانی و درونی را کسب کند، اما افعال فضیلت آمیز نداشته باشد. مهم آن است که انسان در این دنیا- علاوه بر آراسته شدن به فضایل نفسانی- افعال فضیلت آمیز نیز انجام دهد. به دنبال انجام این افعال فضیلت آمیز، یعنی با تحصیل کمال نخست، کمال اخیر که همان سعادت قصوی و خیر مطلق است حاصل می شود.[۱۰۰]
    هم چنین با توجه به تعریفی که فارابی از انسان کرده و او را دارای دو جزء پنهان و آشکار می داند، این نتیجه به دست می آید که او برای انسان قائل به دو حیات است: حیات دنیوی و حیات اخروی؛ زیرا وی قائل است به این که جزء آشکار همان اجزای بدن می باشد که قابل رؤیت اند آن هم با چشم ظاهر و حیات دنیوی مربوط است به مسائلی که محسوس هستند.
    نیز فارابی در کتب مختلف خویش از سیاست و از اجتماعات مدنی و زندگی اجتماعی بحث کرده، که همه ی این ها یک سری مسائلی است که به حیات دنیوی انسان مربوط می شود.
    انسان باید در این دنیا که همان حیات دنیوی است چند صباحی زندگی کند و برای این که بتواند زندگی خود را اداره کند و به هدف خود برسد باید در اجتماع زندگی کند و تابع قوانین و مقرراتی که حکومت وسیاست آن جامعه تعیین کرده باشد؛ چون بدون یک زندگی اجتماعی و بدون پایبندی به قوانین و مقررات نمی تواند زندگی موفقی داشته باشد و هم چنین نمی تواند روح خود را برای ورود به حیات اخروی پرورش دهد.
    دیگر این که با توجه به نظریاتی که فارابی در باب مدینه ی فاضله ارائه داده و معتقد است به این که فقط در این مدینه انسان به سعادت می رسد، روشن می شود که فارابی قائل به حیات اخروی می باشد و حیات بعد از مرگ را قبول دارد؛ چون از عقل به دور است که انسان مدینه ی فاضله تشکیل بدهد ولی فقط چند صباحی در آن زندگی کند و با مردن آن را از دست بدهد و هیچ نتیجه ای برایش نداشته باشد. بلکه انسان با تشکیل این مدینه و زندگی در آن در واقع خود را آماده ی ورود به نشئه ی دیگر می کند تا با رفتن به آن جا روحش آرام گیرد و به زندگی واقعی دست پیدا کند.
    بنابراین، با توجه به این که فارابی فیلسوفی مسلمان است، حیات را منحصر به حیات دنیوی نمی داند، بلکه به حیات اخروی نیز اعتقاد دارد؛ زیرا حیات دنیوی حیاتی محدود و همراه است با انواع نقص ها، دردها و مشکلات و ظرفیت پذیرش سعادت در حد اعلی را ندارد. به همین جهت، باید حیات دیگری وجود داشته باشد که وسیع تر و فراخ تر و به دور از هرگونه درد و رنج باشد. در چنین عالمی است که انسان می تواند به سعادت واقعی دست پیدا کند و از نعمت های فراوان برخوردار شود.

     

    ۴-۲٫ انواع حیات انسان از نظر علامه

    قبلاً بحث کردیم که انسان موجودی دو بعدی است ،‌یعنی از دو بعد و دو جنبه تشکیل شده، جنبه روح و جنبه جسم و گفتیم که روح در غالب جسم قرار گرفته هر چند خودش موجودی مجرد است اما با ماده ی بدن کارهای خودش را انجام می دهد، حال می پردازیم به زندگی انسان که با توجه به این دو بعد، ‌دو زندگی هم دارد. انسان از جنبه تن و بدن موجودی مادی است و طبعاً برای اینکه به حیات خود ادامه دهد و زنده بماند،‌ یک سری نیازمندی هایی دارد از قبیل خوراک،‌ پوشاک، مسکن ازدواج، کار و کوشش، ‌همکاری و تعاون با سایر افراد اجتماع و چیزهای دیگر که همه ی این ها لازمه ی یک زندگی دنیوی است، و بدون این ها انسان نمی تواند به زندگی دنیوی خود ادامه دهد و بقاء چندانی ندارد.
    انسان از جنبه ی روح موجودی است مجرد و ملکوتی و جاویدان، که با توجه به این که روح جاویدان است،‌ پس انسان علاوه بر زندگی دنیوی، زندگی و حیات دیگری هم دارد که جاویدان است و از بین نمی رود که همان حیات اخروی است، همان طور که از جنبه جسم نیازمندی هایی داشت از جنبه روح هم نیازهایی دارد که باید تأمین شود، ‌یعنی هم سعادت و کمال دارد، ‌هم شقاوت و نقص. که این دیگر بستگی به خودش دارد که با افعالی که انجام می دهد به سعات و کمال برسد یا به شقاوت و نقص. یعنی خوبی و بدی و صلاح و فساد این جهان گذران در سعادت و شقاوت حیات آن جهان بی پایان دخیل است. هم چنین قبلا بیان شد که بین روح و جسم ارتباط و علقه برقرار است و این دو با هم متحد هستند و از هم جدا نمی شوند تا زمان مردن، نیزبیان شد که بین حیات دنیوی و حیات اخروی کمال ارتباط برقرار است. یعنی دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، بلکه در واقع انسان یک زندگی دارد که از دنیا شروع می شود و به آخرت منتهی می گردد، یعنی همه یک حرکت است و در این دنیا هم متوقف نمی شود، بلکه در آخرت هم زندگی ادامه دارد و جهان آخرت در واقع از همین جهان نشأت می گیرد و سعادت اخروی انسان در همین دنیا تأمین می شود.
    اما چگونه؟ آیا با گوشه گیری از دنیا و دست کشیدن از دنیا این امر فراهم می شود؟
    جواب این سؤال را قرآن با یک آیه می دهد آن جا که می فرماید:
    «وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا»[۱۰۱]
    و در آن چه خدا به تو داده سرای آخرت را طلب کن و بهره ات را از دنیا فراموش نکن.
    با توجه به آیه ی فوق، به این نتیجه می رسیم که درست است که حیات دنیوی در حیات اخروی تأثیر دارد و به هم مرتبط هستند ولی نه به این معنی که انسان از زندگی دنیا دست بکشد و در گوشه ای بنشیند و رهبانیت را برگزیند تا مشغول به دنیا نشود، ‌بلکه اسلام از انسان می خواهد که در آبادی جهان تلاش کند و از نعمت های الهی که در این دنیا قرار داده شده استفاده کند، اما دل بسته به دنیا نشود و علاقه و دل بستگی به دنیا را ترک کند و در عین حال در همین دنیا زندگی کند و به وسیله تلاش و کوشش سعادت اخروی خود را به دست بیاورد.[۱۰۲]
    اما انسان تا زمانی که در این دنیا زندگی می کند باید بداند که اصل و اساس، حیات معنوی و اخروی است و زندگی دنیوی مقدمه ای است برای رسیدن به زندگی اخروی. چنان که قرآن می فرماید:
    «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى»‏[۱۰۳]

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 06:25:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت

      تأثير گروه های مرجع بر سبک پوشش جوانان مطالعه موردي دانش آموزان مقطع متوسطه منطقه سنگر- قسمت 17 ...

    درصد

    درصد معتبر

     

    درصد تجمعی گروه عضویتی

     

    71

     

    27.5

     

    27.5

     

    27.5 گروه غیر عضویتی

     

    187

     

    72.5

     

    72.5

     

    100 کل

     

    258

     

    100

     

    100

     

     

    جدول (4-12): آزمون تی تست مربوط به سبک پوشش دختران و تاثیر پذیری از گروه های مرجع عضویتی و غیر عضویتی
    سبک پوشش

     

    گروه مرجع

     

    فراوانی

     

    میانگین

     

    انحراف معیار

     

    درجه آزادی

     

    ضریب تی تست

     

    سطح معناداری سبک پوشش سنتی دختران

     

    عضویتی

     

    109

     

    12.36

     

    3.08

     

    148

     

    موضوعات: بدون موضوع
     [ 06:24:00 ق.ظ ]



     لینک ثابت
     
    مداحی های محرم