آیا راوی یک شخصیت دردرون داستان است؟
- راوی یک شخصیت در داستان نیست
- راوی یک شخصیت در داستان است
۳- ۱۹-زمان روایت:
روایت ممکن است، رخدادها را در زمانی که واقع شده اند، کانونی کند یا عقب تر از زمان وقوع آنها و یا جلوتر از آن؛ به بیان دیگر، توجه به زمان روایت رخدادها و زمان وقوع حوادث ترکیبهای زیر را امکان پذیر میسازد:
-روایت رخدادها می تواند بعد از زمان وقوع آنها باشد که به «پسازمان رخدادی»[۵۸] منجر می شود.
- روایت رخدادها می تواند در زمانی قبل از وقوع حوادث صورت گیرد که به «پیشازمان رخدادی»[۵۹] منتهی می شود.
-روایت رخدادها می تواند هم زمان با وقوع حوادث بازگو شود که در این صورت «همزمانی» [۶۰]نام میگیرد بخشهای نمایش که با گفتگو همراه است دارای این کانون روایت است.» ( ایگلتون ، ۱۳۸۸: ۱۴۶).
۳-۲۰- مکان راوی با توجه به شخص دستوری
از مباحثی که در مقوله لحن به آن توجه می شود، جایگاهی است که راوی برای روایت خود به مخاطب بر میگزیند. با توجه به اینکه موقعیت راوی نسبت به رخدادهای روایت شده چگونه باشد، روایت به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم می شود.»(اسکولز، ۱۳۸۳: ۲۳۲).
۳-۲۱- کانون روایت درونی:
دیدگاه اوّل شخص[۶۱] : در این دیدگاه، راوی یکی از شخصیّتهای داستان است. این شخصیّت ممکن است در وقایع داستان دخیل باشد و ممکن است فقط شاهد آنها باشد.
تکگویی درونی[۶۲] : راوی بدون اینکه مخاطبی داشته باشد، روایت میکند و داستان را در ذهن خود میپردازد. در این نوع روایت، گاهی بینظمی و پراکندگی دیده میشود که همین باعث شباهت آن به شیوه روایی جریان سیّال ذهن میشود.
تکگویی بیرونی[۶۳] : در این نوع از روایت، راوی اوّل شخص ذهنیّات خود را برای مخاطب بازگو میکند. این مخاطب یا اصلاً وارد داستان نمیشود، یا اگر هم حضوری از او دیده شود، با روایت راوی است.
جریان سیّال ذهن[۶۴] : در این دیدگاه، افکار شخصیّت به همان شکلی روایت میشود که در ذهن وجود دارد: «اگر انسان ذهنش به سیلان بیفتد، به طور طبیعی، نه بین اجزای فکر یا خاطرههایی که به آن میاندیشد و یا آنچه حس میکند، رابطهای منطقی وجود دارد و نه جملهها میتوانند به لحاظ دستوری کامل باشند و نه لزوماً توالی زمانی در آن رعایت میشود» (فلکی، ۱۳۸۲: ۴۵).
دیدگاه دوم شخص[۶۵] : در این دیدگاه، داستان خطاب به خواننده یا کسی دیگر روایت میشود.
روایت بیرونی:
دانای کُلّ نامحدود (سوم شخص)[۶۶] : این راوی از همه رخدادها و دیالوگها و افکار و احساسات شخصیّتها اطّلاع دارد.
دانای کُلّ نمایشی (عینی)[۶۷] : این دیدگاه با افکار و احساسات درونی شخصیّتها کاری ندارد وقضاوت نمیکند و فقط دیدههایش را روایت میکند.
دانای کُلّ محدود [۶۸]: این نوع دیدگاه، بر روی شخصیّت کانونیشده روایت متمرکز است و از پرداختن به درون دیگر شخصیّتها خودداری میکند و یا در این راه از روشهای غیر مستقیم استفاده میکند (دیالوگ، کنش و …).( فلکی ، ۱۳۸۲: ۴۵)
دیدگاه بدون راوی [۶۹]: در این دیدگاه، داستان تماماً به صورت نامهها یا یادداشتها یا گفتوگوهای جدا از هم روایت میشود، بدون هیچ تفسیر و توضیح و توصیفی در بین آنها.
گاهی نویسنده در داستان از چند راوی استفاده میکند. گاهی راوی داستان در ظاهر، دانای کُلّ است، امّا در واقع، داستان از طریق تکگویی یکی از شخصیّتها پیش میرود که به این موضوع «چرخش راوی» میگویند. راویها از طریق خصوصیّات دیگری هم طبقهبندی میشوند؛ مثلاً راوی بیطرف، دخالتگر، غیر موثّق، قابل اعتماد، خودآگاه و… .
فصل چهارم
(بجث و بررسی)
۴-حکایات کوتاه منطق الطیر:
۴-۱حکایت(۱)
۴-۱-۱آمدن و لاف زنی باز در نزد مرغان
بـاز پـیـش جـمـع آمـد سـرفـراز کـرد از سـر مـعـالـی پـرده بـاز
سینه می کرد از سپه داری خویش لاف مـیزد از کـُله داری خویش
گفـت مـن از شوق دست شهریار چـشم بر بـستم ز خـلق روزگـار
چـشم از آن بـگـرفتـهام زیر کلاه تـا رسـد پـایـم بـدسـت پادشاه
در ادب خـود را بـسی پـروردهام هـم چو مرتاضان ریاضت کردهام
تـا اگـر روزی بـر شـاهـم بـرند از رسـوم خـدمـت آگـاهـم برند
مـن کـجا سیمرغ را بینم بخواب چـون کـنم بیهوده روی او شتاب
زقّـه از دسـت شـاهم بـس بود در جـهان ایـن پـایگاهم بس بود
چـون نـدارم ره روی را پـایگاه سـر فـرازی میکـنم بر دست شاه
مـن اگـر شـایـسته سلطان شوم بـه کـه در وادی بیپـایـان شـوم
روی آن دارم که من بر روی شاه عـمر بگذارم خـوشی این جایگاه
گـاه شـه را انـتـظـاری مـیکنم گـاه در شـوقـش شـکاری میکنم
(منطق الطیر، ۱۳۷۷: ۵۳- ۵۴)
۴-۱-۲راوی و عمل روایت:
توضیح لایه های ساختاری حکایت:
۱-نویسنده ملموس: فریدالدین عطار نیشابوری خواننده ملموس : من خواننده و تمام کسانی که توانایی خواندن و درک این حکایت دارند.
۲-نویسنده انتزاعی : من مجرد فریدالدین عطار نیشابوری خواننده انتزاعی: من انتزاعی و تمام کسانی که این روایت را میخوانند.
۳-راوی تخیلی: باز مخاطب تخیلی : هدهد است که سایر پرندگان را به دیدار سیمرغ دعوت کرده است.
۴-کنشگر : باز
۴-۳ زمان روایی در حکایت
۴-۳-۱نظم
در این حکایت باز به جمع مرغان می آید و زبان به بحث آغاز می کند. در ضمن بیان باز این رویدادها به روایت وی (باز) رخ میدهد. که با ترتیب در حکایت ذکر میشوند. ترتیب وقوع رخدادها در حکایت:
۱-آمدن باز و به بیان پرداختن ۲- لاف زنی باز ۳- چشم بربستن باز از خلق روزگار برای نشستن بر روی دست شاه ۴- رسیدن خدمت شاه ۵- سرفرازی کردن بر دست شاه ۶- انتظار مجاورت با شاه و شوق شکار.
موضوعات: بدون موضوع
[ 02:17:00 ب.ظ ]