۲-۲-۱٫ تعریف بزهکاری
واژه (Delinquency) در لغت به معنای تخلف، قصور، کوتاهی و در اصطلاح نوعی قانونشکنی است که از حوزه شخصی خارج میشود و به عرصه عمومی مربوط میشود (آریان پور و کاشانی، ۱۳۶۷، ۲۵۲). بزهکاری به معنای شکستن قواعد یا قوانین ممنوع کنندهای است که تنبیه یا مجازات مشروعی را به دنبال دارد و این مجازاتها مستلزم مداخله یک مرجع یا مقام عمومی (نهاد دولتی یا محلی) است (کوردون، ۱۳۸۸، ۲۷۷).
بهطورکلی به جوانان زیر ۱۸ سال که قوانین جامعه را رعایت نکرده و بیهنجاری و نابسامانی در جامعه ایجاد میکنند بزهکار میگویند. رفتار بزهکارانه جوانان طیف گستردهای از انحرافات اجتماعی است که هم شامل رفتارهایی نظیر فرار از مدرسه است، که از نظر اجتماعی پذیرفته نیست و هم شامل اعمال غیرقانونی است، نظیر سرقت. در بیشتر کشورهای دنیا نظام قضایی و نظام کنترل جوانان از بزرگسالان متمایز شده و بیشتر جنبه بازپروری، توانبخشی، حمایتی و ارشادی دارد. معمولاً جوانان بزهکار را در مراکز بازپروری نگهداری نموده و تحت مراقبت مددکاران اجتماعی به اصلاح آن ها میپردازند (احمدی، ۱۳۸۴، ۸).
تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی
دکتر ابرند آبادی در تعریف بزهکاری بیان می کند که ترک انجام وظیفه قانونی و یا ارتکاب عمل خطایی که الزاماً عنوان جرم ندارد را بزهکاری میگویند . بههرحال این اصطلاح غالباً معادل جرم و بهویژه درباره جرائم ارتکابی از سوی اطفال و نوجوانان بکار میرود. تعبیر بزهکار در بعضی موارد به فردی نسبت داده میشود که صرفاً مرتکب جرم نشده بلکه بهطورکلی فردی سرکش و ضداجتماعی است در مورد اطفال میتوان به رفتارهایی اشاره کرد که هرچند بهظاهر و بهواقع جرم نیستند اما با توجه به اینکه این رفتارها در دوره تکامل تکوینی و رشد روانی بروز میکنند ممکن است زمینهساز ارتکاب بزه به معنای خاص یعنی جرم شوند و گاه از همین کودک تبهکاری حرفهای به وجود بیاورند، ازجمله اینگونه رفتارها میتوان به فرار از مدرسه، توهین به بزرگترها، تخریب اموال عمومی، فرار از سلطه والدین و ولگردی اشاره کرد. بیتردید عوامل مختلفی در بروز اینگونه رفتارها از جانب کودک سهیم هستند و میتوان از کمبودهای عاطفی او در خانواده و اجتماع به عنوان یکی از مهمترین علل نام برد (ابرندآبادی، ۱۳۷۷، ۱۹۹).
از این توضیح نتیجه میگیریم که بزهکاری، مجموع جنحه ها و جرائم کماهمیت است چون اطفال نوعاً مرتکب جرائم خفیف میشوند، در مورد اطفال واژه بزهکاری و در مورد بزرگسالان واژه مجرمیت به کار میرود (ابرندآبادی، ۱۳۷۷).
۲-۲-۱-۱٫ بزهکاری از منظر حقوقی
از نظر حقوقی جرم دو تعریف دارد: طبق تعریف نخست آنچه قانون آن را جرم بداند، جرم است و طبق تعریف دوم جرم فعل یا ترک فعلی است که طبق قانون قابل مجازات باشد.
تعریف نخست از جرم، ساده ولی دوپهلو است و بر معلومات ما در زمینه جرم چیزی نمیافزاید چون در تعریف جرم از خود آن، کمک گرفته شده است.
ولی تعریف دوم از جرم کامل و صحیح است و سازمان ملل متحد نیز مشابه این تعریف را برای جرم جوانان بهکاربرده است. همانطور که میدانیم در حقوق کیفری، قانون، جرم را تعریف میکند، زیرا وظیفه تشخیص فعل یا ترک فعلی که نظم اجتماعی را مختل میکند و موجب آسیب اجتماعی میشود، بر عهده قانونگذار است. ولی قانونگذار نیز در تعریف خود نمیتواند نظرات مختلفی را که از ناحیه متخصصان در مورد پدیدههای مختلف و ازجمله جرم ابراز شده است، نادیده انگارد (نوربها، ۱۳۷۵، ۱۴۳).
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
۲-۲-۱-۲٫ بزهکاری از منظر جرم شناختی
بزهکاری در لغت به معنای «گناهکاری و عدوان» و در اصطلاح نوعی قانونشکنی است که از حوزه تخصصی خارج میشود و به حوزه عمومی وارد میشود (معین، ۱۳۸۵، ۵۲۴).
بزهکاری به معنای شکستن قواعد یا قوانین ممنوع کنندهای است که تنبیه یا مجازات مشروعی را به دنبال دارد و این مجازات مستلزم مداخله یک مرجع یا مقام عمومی است (مارشال، ۱۳۸۸، ۲۷۷).
جرمشناسی به علمی که به علتهای وقوع بزه و درمان بزهکاران میپردازد، و اصولاً به کلیه اعمال ضداجتماعی یا تنشهایی که جامعه را دستخوش آسیب میکند، خواه موجب آن ها علتهای روانی باشد یا اجتماعی اطلاق میشود (نور بها، ۱۳۷۵، ۱۴۲).به بیان دیگر بزهکار در نظام کیفری ما کسی است که فعلی مغایر با اوامر و نواهی قانونگذاری مرتکب شود (اردبیلی، ۱۳۸۳، ۱۹).
به عقیده جرم شناسان، هر فعل یا ترک فعلی که برای اکثریت افراد در یک جامعه خطرناک باشد، بزه نامیده میشود (دانش، ۱۳۸۹، ۴۸).
از نظر جرمشناسی، بزهکاری کودکان و نوجوانان شامل تمام خطاهای عمومی میشود که از سوی افراد بین ۱۲ تا ۲۰ سال ارتکاب مییابد.
۲-۲-۲٫ عوامل بزهکاری
تا اوایل قرن نوزدهم میلادی تحقیقات و تقسیمبندی علمی کاملی در مورد علل ارتکاب جرائم، مخصوصاً در مورد اطفال و نوجوانان به عمل نیامده بود. نخستین تحقیق علمی جامع در مورد علل ارتکاب جرائم توسط پزشک ایتالیایی «سزار لومبروزو» در سالهای ۱۸۳۵ تا ۱۹۰۹ انجام گرفت. او معتقد بود که رابطهای مخصوص میان ساختمان بدنی مجرم و اعمال و کردار او وجود دارد.
دانشمند دیگر ایتالیایی «آنریکوفری» پروفسور علوم جامعهشناسی و حقوق، بین سالهای ۱۸۵۶ تا ۱۹۲۹ در کتاب معروف «جامعهشناسی کیفری» به بحث در مورد ریشههای ارتکاب جرائم پرداخت و بر روی علل اجتماعی جرم انگشت نهاد.
در ابتدای سبز فایل، علم شناخت علل به کمک علوم جدید دیگر از قبیل روانشناسی، جامعهشناسی، علوم تربیتی، انسانشناسی جنایی، زیستشناسی و علوم شناسایی و بیماریهای بدن و… نمودار شده و به کمال رسید.
کودک از زمانی که در رحم مادر زندگی میکند، تحت تأثیر محیط داخلی رحم قرار دارد و رشد و نمو جنین منوط به شرایط مناسب بدن مادر و جذب مواد غذایی از مادر است. بنابراین اگر مادر به برخی از بیماریها مبتلا باشد و یا از فقر غذایی و سوءتغذیه شدید رنج ببرد، جنین نیز از او متأثر میشود.
پس از تولد، محیط خانواده مهمترین عامل مؤثر در تکوین و تحول شخصیت کودک است. اگر محیط خانواده سالم و مناسب باشد در کودک اعتماد به نفس و مهر و محبت، ایثار، استقلال، قدرت پذیرش مسئولیت، همسازی، انطباق و بالاخره شخصیت سالم به وجود میآید. برعکس در خانواده ناسالم رشد طبیعی شخصیت کودک کُند صورت میگیرد و او را آماده بزهکاری میسازد.
عوامل مربوط به بزهکاری را در دو گروه بررسی خواهیم کرد: یکی از عوامل فردی بزهکاری و دیگری عوامل اجتماعی بزهکاری که در خارج از شخص بزهکار وجود دارد.
۲-۲-۲-۱٫ عوامل فردی بزهکاری
یکی از عواملی که شخصیت فرد را تحت تأثیر خود قرار داده و موردتوجه جرم شناسان نیز واقعشده است، عوامل ارثی است. همانطور که انسان ازلحاظ مالی وارث بستگان خود است ممکن است ازنظر فردی نیز وارث استعدادها، خو و خصلتهای خوب و بد نیاکان خود که از راه وراثت به او منتقل میشود باشد شباهت ظاهری والدین با کودکان، چون سیاهی چشم یا سپیدی رخسار و مقایسه رفتارهای پدر و مادر با فرزند چون نحوه اخم شکل مهر، نوع لبخند و مانندی اینها وراثت را همیشه بهعنوان یک پدیده قابل تأمل مطرح کرده است (نوربها، ۱۳۶۹، ۲۶). در شریعت اسلام نقش وراثت موردتوجه بوده و از وراثت با کلمه «عرق» یاد شده است.پیچیدگی عوامل مؤثر در پدیده بزهکاری سبب شده است که هر گروه از محققان آن را از دیدگاهی خاص بررسی کنند. روان شناسان و روانپزشکان از دیدگاه روانشناختی، حقوقدانان از دیدگاه جرمشناسی و مسائل کیفری، پزشکان و زیست شناسان از نظر عوامل مؤثر زیستی و بالاخره جامعهشناسان از دید آسیبشناسی اجتماعی که هر کدام با توجه به دیدگاههای خود نظراتی را بیان نمودهاند. انتشار اولین گزارش راجع به دادگاهی ویژه نوجوان در شیکاگو به سال ۱۸۹۹، باعث شده بسیاری از اندیشمندان به مطالعه بزهکاری بپردازند و عوامل مؤثر آن را بشناسند و از دیدگاههای مختلف آن را بررسی کنند ولی هیچ نظریه واحدی نتوانسته تأثیر متغیرهای مستقل فردی و اجتماعی را بر فرد بزهکار تبیین کند (صلاحی، ۱۳۷۸، ۱۸۱).
باید توجه داشت که علل جسمی و روحی مؤثر در بزهکاری اطفال بر دو نوع تقسیم میشوند، یکی علل و عوارض والدینی که مربوط به پدر و مادر طفل است و از طریق وراثت به آن ها منتقل میشود و یا عوارضی که بر اثر بیماریهای پدر و مادر فرزندان به آن دچار میشوند.
دیگری علل و عوارض شخصی، یعنی آن دسته از علل و عوارض شخصی، که خود طفل به آن ها دچار است. استاد محمدجواد رضوی در کتاب انحراف جوانان به نقل از «Eugene Wallace» بیان میدارد که برخی علل و عوامل جسمی مثل نقص عضو یا زشتی صورت و چهره در ارتکاب جرم از ناحیهی اطفال میتواند مؤثر باشد… ولی چون اینگونه نقایص جسمی نیز عموماً عقدههای روانی ایجاد مینمایند که محرک و انگیزه اصلی ارتکاب جرم یا رفتارهای ضداجتماعی است، علیهذا نمیتوان مشخصاً تنها علل جسمانی را قاطع دانست.بدیهی است که در یک محیط مساعد و در میان خانوادهای مهربان که بتواند طفل خود را با دقت و مراقبت کافی تربیت نماید، هرگونه ناراحتی و عقده روانی از وجود طفل محو خواهد شد.علمای روانشناس و متخصصین تعلیم و تربیت معتقدند که هرگاه در مورد اطفال ناراحت و ناسازگار به موقع اقدام شود، به احتمال قریببهیقین زندگی آتیه آنان را میتوان کاملاً نجات داد زیرا اغلب مجرمین از هوش و ادراک کافی برخوردار بوده، فقط بر اثر سهلانگاری و عدم توجه والدین خود، دچار لغزش و انحراف میشوند. معذلک هستند کودکانی که گاهی اوقات براثر نقایص جسمانی یا روانی که عقده حقارتی در آن ها ایجاد کرده است، به ارتکاب جرم و بزه دست میزدهاند. ضمناً ناگفته نباید گذاشت که گاهی اوقات به معنی امراض موروثی در پدر و مادر موجب میشود که طفل بهسوی ارتکاب جرم سوق داده شود. ما اینک بعضی از علل و عوامل شناخته شده را که وجود آن ها در والدین ممکن است در ارتکاب جرم از ناحیه اطفال مؤثر واقع شود، شرح میدهیم: عوارض والدینی، منظور عوارض یا نقایصی است که ممکن است والدین از لحاظ جسمی یا روانی داشته باشند.
نتیجه تصویری برای موضوع هوش
مهمترین امراض جسمی که وجود آن ها باعث بزهکاری در اطفال میشود عبارتاند از: شانکر، سیفلیس، سل و نظایر آنکه موجب تولد اطفال ناقصالخلقه یا نامتعادل از لحاظ روحی و روانی میگردد.
ضعف قوای عقلانی والدین یکی دیگر از عوامل والدینی است بدین معنا که وجود نقایص روحی و نارساییهای عقلی در پدر و مادر یا هردوی آن هاست واضح است که والدین سفیه و مجنون نمیتوانند آنچنان که باید و شاید اطفال خود را تربیت کرده و بر اعمال و رفتار آنان نظارت داشته باشند.
چهبسا که از لحاظ ژنتیکی و ارثی نیز اینگونه بیماریها به آنان سرایت کنند و فرزند دچار جنون دائم یا ادواری و یا دچار عقبماندگی ذهنی شود، درهرحال حتی اگر کودک سالم به دنیا بیاید به خاطر ضعف روانی و اخلاقی و نامتعادل بودن پدر و مادر نمیتواند بهدرستی رشد یابد و مانند نهال هرزهای به رشد خود ادامه دهد. گر چه نمیتوان ادعا کرد که ضعف قوای عقلانی والدین، صد در صد در ازدیاد بزهکاری اطفال مؤثر است، ولی بسیاری از محققین و علمای حقوق جزا به این عقیده هستند که این موضوع در ارتکاب جرم از ناحیه کودکان و نوجوانان چندان بیتأثیر نخواهد بود.
عوارض شخصی مؤثر در بزهکاری اطفال فقط از عدم تعادل روانی و کمبود بهره هوشی میتوان نام برد. گرچه برخی از جرم شناسان و متخصصین جرائم اطفال عقیده دارند که نقایص و عوارض جسمانی هم در ارتکاب جرم از ناحیهی اطفال مؤثر است، ولی ما تأثیر نقایص بدنی را بهخودیخود در این امر کافی نمیدانیم. زیرا در طول تاریخ بارها مشاهده شده است که برخی از نوابغ و مشاهیر علم، ادب و سیاست کسانی بودهاند که در طفولیت و حتی در بزرگسالی از نقایص بدنی رنج بردهاند. شرححال بزرگانی چون ابوالعلاء معری، لرد بایرن، تالیران، ناپلئون، پاسکال، آبراهام لینکلن و فرانکلین روزولت گواه صادقی بر این ادعا است.
بنابراین، تأثیر نقایص بدنی اطفال بستگی به طرز رفتاری دارد که اولیاء یا اطرافیانشان نسبت به اینگونه اطفال در پیش میگیرند، چنانچه رفتار اطرافیان و معاشرین چنین اطفالی خالی از تحقیر و توهین باشد، صرف نقیصهی بدنی هیچگونه تأثیری در ارتکاب جرم اطفال و نوجوانان نخواهد داشت (رضوی، ۱۳۵۳، ۷۳).
در خصوص عدم تعادل روانی هم برخی از صاحبنظران معتقدند که نباید این عامل را بهطور مطلق در بزهکاری اطفال مؤثر دانست، بلکه بسته به محیط خانوادگی و اجتماعی که طفل در آن پرورش مییابد، عوامل فوقالذکر میتوانند کمابیش و تا حدودی در تمایل او به ارتکاب جرم مؤثر واقع شود.
این است که برحسب آمارهایی که در کشورهای اروپایی تهیه شده، نسبت عدم تعادل روحی و روانی در میان اطفال بزهکار بیش از سایرین است. از میان مؤلفین و صاحبنظران این رشته دکتر هویر(Heuyer, 1989, 150) معتقد است که عامل هوش و ذکاوت در بزهکاری اطفال نقش خاصی به عهده دارد ولی این نقش همیشه یکسان نیست بلکه گاهی مثبت و گاهی منفی است.
در مقابل این عقیده مؤلفی به نام «فوستن هلی» معتقد است که هیچ رابطهای میان عدم تعادل روانی و بزهکاری اطفال وجود ندارد که این از دید پژوهشگر قابل قبول نمیباشد و در هر صورت این امور تأثیرگذار است. زیرا گاهی اوقات مشاهده شده است که اطفال باهوش بیش از اطفال کمهوش، بعضی از جرائم را مرتکب میشوند و حالآنکه در پارهای از جرائم دیگر سهم اطفال کمهوش و نامتعادل زیادتر است (صلاحی، ۱۳۷۸، ۱۸۴).
اکثر محققین و صاحبنظران این رشته، در مورد ناهماهنگیها و عدم ثبات اخلاقی کودکان و نوجوانان بزهکار، بر این عقیدهاند که این عامل گرچه ممکن است مستقیماً و صد درصد در ارتکاب جرم از ناحیه آن تأثیر نداشته باشد، ولی در بعضی از جرائم و تحت شرایط خاصی اهمیت عامل مذکور را نمیتوان نادیده گرفت؛ بهطوریکه آمارها نشان میدهند، در اغلب مجرمین صغیر عدم تعادل اخلاقی یا وجود صفت ناپسند نظیر خشم، بدزبانی، وقاحت، سرکشی و عصیان دیده شده است.بدیهی است عدم تعادل روحی و عدم ثبات اخلاقی، موجب میشود که شخص به آسانی تحت تأثیر عوامل مخرب و منحرفکننده قرار گرفته و بهسوی ارتکاب جرم سوق داده شود. ولی با این همه ما معتقدیم یک تربیت صحیح و توأم با مراقبت و دلسوزی، میتواند اطفال را از سقوط به ورطه انحراف و ارتکاب جرم محافظت نماید، زیرا در جرمشناسی ثابت شده است که تربیت صحیح، ایمان محکم و اعتقادات مذهبی کامل بازدارنده از جرم است.
۲-۲-۲-۲٫ عوامل اجتماعی بزهکاری
به عقیده جامعهشناسان انسان از هنگام تولد در شبکهای از روابط متقابل اجتماعی قرار میگیرد و از میان کنشهای متقابلی که با دیگران دارد، میراث جامعه را با خود جذب کرده، هیأتی اجتماعی مییابد و در تمامی مدت حیات خود، در این شبکه روابط متقابل، به فراخور دگرگونی این روابط، دگرگون میشود و همواره از جامعه سرمشق میپذیرد، بهطوریکه بدون تأثیر محیط بیرونی، تأمین نیازمندیهای مادی و معنوی برای انسان امکانپذیر نیست.
آنچه موجب میشود انسان شبکه گسترده روابط اجتماعی را بپذیرد، نیازهای وی برای بهتر زیستن است و کوششهای گروهی و جمعی برای به خدمت گرفتن پدیدههای طبیعی در راستای منافع خود است.
عوامل اجتماعی، خود دربردارنده عوامل اقتصادی، سیاسی و تربیتی است که هر یک از این عوامل نیز به نوبه خود عوامل دیگری را در برمیگیرد.
عکس مرتبط با اقتصاد
عامل اقتصادی خود دربردارنده عوامل فقر (بیکاری، محرومیت، نداشتن تفریح سالم و…)، بحران اقتصادی (تورم، گرسنگی و درماندگی و…) و عوامل مهاجرت (آوارگی، تعارض فرهنگ و…) نمود عامل سیاسی و فشار اجتماعی شدید است.
عوامل تربیتی عبارتاند از: خانواده (محدودیت اقتصادی، خشونت، ناسازگاریهای داخلی، از هم گسیختگی خانواده، دور افتادن اعضای خانواده از یکدیگر، طلاق، یتیمی و…)، مدرسه (فشار به افراد، نادیده گرفتن نیازهای آموزندگان، تحمیل ارزشهای غیراجتماعی و غیردینی و…) گروههای همسالان (تقلید از همبازیها، همسایگان، هممحلهایها و…)، رسانههای گروهی (تبلیغ، تلقین، ترویج، تفکرات نامناسب و…) و چون اینها که میتوان آن ها را جزء عوامل اجتماعی در بزهکاری اطفال و نوجوانان دانست (موسوی بجنوردی، ۱۳۸۴، ۲۵).
۲-۳٫ اطفال و نوجوانان
تعریف کودک یا طفل و همچنین نوجوان از مواردی است که از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا تعاریف در این زمینه موجب تعیین حدود و ثغور این مفاهیم گردیده، و بر این اساس، برای ورود به بحث ضروری است. بنابراین تعریف لغوی و حقوقی اطفال و نوجوانان را در حقوق ایران و اسناد بینالمللی در ادامه بررسی میکنیم.
۲-۳-۱٫ تعریف لغوی طفل و نوجوان
ابتدا به تعریف طفل میپردازیم. طفل در فرهنگ لغات فارسی تحت عنوان کوچک از هر چیز، کودک، بچه، نوزاد، بچه کوچک انسان، طفلی جمع اطفال، کودکی، خردسال، است (عمید، ۱۳۶۹، ۱۴۰۰). در ترمینولوژی حقوق طفل را به معنای صغیر بیان نموده است (جعفری لنگرودی، ۱۳۶۷، ۴۳۰).
طفل در لغت به معنای خرد و کوچک و در مورد انسان به کمسالی و خردسالی تعبیر شده است. بنابراین صغیر نقطه مقابل کبیر و به معنای کودک است. در تعاریفی که از نوجوان به عمل آمده است گذر از کودکی به بزرگسالی با تغییر در شرایط جسمی و روانی مشهود است. دائرهالمعارف بریتانیکا، نوجوانی را بهعنوان دورهای بین کودکی و بزرگسالی تعریف کرده است (معین، ۲۱۴۸).
۲-۳-۲٫ تعریف حقوقی طفل و نوجوان
طفل یا صغیر در اصطلاح حقوقی به کسی گفته میشود که از نظر سن به نمو جسمی و روحی لازم برای زندگی اجتماعی نرسیده باشد (عبادی، ۱۳۷۵، ۵).
در اصطلاح حقوقی کودک یا صغیر، به کسی اطلاق میشود که به سن بلوغ نرسیده و کبیر نشده است. با این توضیح که در قوانین مدنی کلمه کودک مترادف با صغیر و طفل بهکاررفته است و صغیر کسی است که بالغ و رشید نشده باشد (امامی، ۱۳۸۹، ۱۷۴).
در ادبیات حقوقی کشورهای مختلف دنیا برای مصداق فرد انسانی از لحظه آغاز حیات تا قبل از بزرگسالی واژههای متعددی را بکار میبرند. این اصطلاحات عبارتاند از جنین، نوزاد، کودک، طفل، خردسال، طفل غیر ممیز، طفل ممیز نابالغ، طفل غیر بالغ، جوان و نوجوان و… (کاشفی، ۱۳۷۹، ۳۵-۳۶).که هر یک از آن ها ضمن اینکه قلمرو مشترکی دارند، اما درعینحال مفاهیم مستقل و مراحل خاصی از مسیر تکامل فرد انسانی را ترسیم مینمایند.درهرحال مفهوم کودک و معیارهای قانونی برای تعیین آن ازجمله موضوعاتی است که ازنظر حقوقی و حتی از جهت فرهنگی با اختلاف دیدگاههای قابلتوجهی همراه است. البته به نظر میرسد که بسیاری از تفاوتهای ناشی از سطحینگری نسبت به حقوق اطفال بوده و هنوز در بسیاری از کشورها بهصورت صحیح و علمی و واقعبینانه به مسائل مربوط به حقوق کیفری اطفال نپرداختهاند.بر همین اساس «پیماننامه حقوق کودک» بهعنوان مهمترین سند بینالمللی راجع به حقوق کودک نیز تعیین سن قانونی برای تشخیص سن مسئولیت کیفری را به عهده کشورهای عضو قرار داده و از بیان آمرانه آن خودداری نموده است.
بهطورکلی ازنظر حقوقی کودک کسی است که به رشد و نمو جسمی و روحی برای زندگی اجتماعی نرسیده است (عبادی، ۱۳۷۵، ۵).
در زبان حقوقی اصطلاح اطفال متداول است. اطفال جمع «طفل» و طفل به معنی کودک است که با کلمه «خردسال» و «صغیر» مترادف است. طفل یا کودک یا خردسال یا صغیر در عرف به انسانی که تازه از مادر زاده شود نیز گفته میشود. گاهی این کلمات (طفل، کودک، خردسال، صغیر) با کلمه «نابالغ» هم بکار میرود. چنانکه در مقررات قانون مجازات اسلامی و آیین دادرسی کیفری، طفل را کسی میداند که به حد بلوغ شرعی، نرسیده باشد.
۲-۳-۲-۱٫ تعریف طفل و نوجوان در حقوق ایران
در نظام حقوقی ایران، مانند اکثریت یا شاید کلیه نظامهای حقوقی دیگر دنیا تعریفی از کودک ارائه نشده و فقط به میزان سن مسئولیت کیفری پرداخته است. برخلاف نظامهای داخلی حقوقی، «پیماننامه حقوق کودک» بهعنوان یک سند بینالمللی که در تاریخ ۱۹۸۹ به تصویب مجمع عمومی رسید و اکثریت کشورها ازجمله ایران در اسفند ۱۳۷۲ آن را امضا و تصویب نمودهاند، تعریفی از کودک ارائه میدهد. ماده یک این کنوانسیون مقرر میدارد: «ازنظر پیماننامه کنونی، منظور از کودک هر انسان دارای کمتر از ۱۸ سال سن است، مگر اینکه طبق قانون قابلاعمال در مورد یک کودک، سن قانونی کمتر تعیین شده باشد».مطابق این ماده، کودک به فردی اطلاق میگردد که بر اساس معیار سنی که بر اساس تاریخ تولد تعیین میشود کمتر از ۱۸ سال داشته باشد. دو نتیجه از تعریف ارائه شده گرفته میشود، یکی اینکه بر اساس قسمت اخیر ماده، شرط سنی تعیین شده منوط به این است که در قانون داخلی کشورها سن کمتری تعیین نشده باشد، که در فرض اخیر همان قانون داخلی ملاک خواهد بود و دیگر اینکه این تعریف فقط ناظر به بعد از تولد است و دوران جنینی را در برنمیگیرد.
این نکته که آیا جنین نیز باید تحت عنوان کودک شناخته شود یا خیر، محل جدال بسیاری از حقوقدانان و همچنین کشورها در تصویب «پیماننامه حقوق کودک» بوده است. بر اساس همین اختلافنظر بهظاهر ساده، ایالاتمتحده آمریکا تاکنون علیرغم امضای این کنوانسیون حقوق کودک، از تصویب آن خودداری ورزیده است. زیرا ازنظر ایالاتمتحده، جنین اگر بهعنوان کودکی که موردحفاظت کنوانسیون حقوق کودک قرار دارد، میبایست در تعریف کنوانسیون کودک گنجانده میشد (فن گلان گرهارد، ۱۳۷۹، ۶۵۳).در خصوص تعیین حد سنی کودکان، نظام حقوقی ایران رویه یکسانی را در پیش نگرفته و قوانین گوناگون معیارهای سنی متفاوتی را ارائه کرده است. مهمترین حکم قانونی ایران، طی تبصره یک ماده ۱۲۱۰ با اصلاحیه سال ۱۳۶۱ به تصویب رسیده است که مقرر میدارد: «سن بلوغ در پسر ۱۵ سال قمری و در دختر نه سال تمام قمری است». مطابق این ماده پایان دوره کودکی در دختران نه سال و در پسران ۱۵ سال است. زیرا همین سن میتواند ملاک نکاح و خروج از دوره کودکی گردد.نتیجهگیری که این ماده به همراه دارد، تفاوت دوران کودکی دختران از پسران است که شش سال زودتر به پایان میرسد. البته، مطابق تبصره ۲ ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی، رشد اقتصادی اطفال بعد از بلوغ تا سن ۱۸ سالگی نیاز به اثبات در دادگاه دارد.نتیجه حقوقی تبصره ۲ ماده ۱۲۱۰ قانون مدنی این است که آثار دوره کودکی در امور اقتصادی تا پایان ۱۸ سال ادامه دارد و اینکه بلوغ جنسی و بلوغ اقتصادی (رشد) دارای دو حکم متفاوت هستند.دوران نوجوانی عدد سنی ۱۲ تا ۱۸ سالگی را در برگرفته و مرحلهی انتقال از دوران طفولیت به دوره نوجوانی محسوب میگردد (براهنی، ۱۳۷۳، ۴۱).
تعیین سن کودکی در حوزهی حقوق خانواده یکی از موضوعاتی است که بر حمایت از کودکان بهعنوان تکلیف والدین، اولیای قانونی و سرپرستان و دولت تأثیر بسزایی دارد. باوجود پیشبینی نهادها و تأسیسهای مختلف حقوقی نظیر حضانت، ولایت، قیمومیت و وصایت برای حمایت از اطفال و کاربرد فراوان این کلمه، قانون مدنی تعریف صریح و شفافی از طفل ارائه نداده است (زینالی، ۱۳۸۸، ۳۰).
در قوانین متفرقه ایران، مصادیق مختلفی از طفل تبیین شده، بر اساس ماده ۷۹ قانون کار مصوب ۱۳۴۹، پایان دوره کودکی در دختر و پسر یکسان ۱۵ سال تعیین شده است.قانونگذار ایران مطابق ماده ۱۴ قانون استخدام کشوری، سن استخدام را حداقل ۱۸ سال تعیین کرده و برای هر دو جنس پسر و دختر یکسان در نظر گرفته شده است. بنابراین بر مبنای قانون اخیرالذکر، سن خروج از دوره کودکی ۱۸ سال تعیین شده است.
در بسیاری از دادگاهها شکایت افراد زیر ۱۸ سال به دلیل اینکه به سن رشد نرسیدهاند پذیرفته نمیشود. امکان دخل و تصرف در اموال این گروه به آن ها داده نمیشود (شاملو، ۱۳۹۰، ۸۰).
لازم به ذکر است در تجدیدترین قوانین داخلی یعنی قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲، مطابق با مواد ۸۸ و ۸۹، اطفال و نوجوانان به دو گروه سنی ۹ تا ۱۵ سال و ۱۵ تا ۱۸ سال تقسیم شده اند که حسب مورد در صورت ارتکاب جرائم تعزیری، دادگاه تصمیمات مقتضی در مورد آنان اخذ می کند.
مطالعهی قوانین متعدد در ارتباط با کودک، مؤید آن است که هیچ تعریف مشخصی از کودک در نظام حقوقی ایران وجود ندارد.
۲-۳-۲-۲٫ تعریف طفل و نوجوان در اسناد بینالمللی
اسناد بینالمللی متعددی به بررسی و جهتدهی به حقوق کودکان پرداخته است. ازجمله آن ها، اعلامیه جهانی حقوق کودک ژنو به سال ۱۹۲۴، اعلامیه جهانی حقوق کودک مجمع عمومی سازمان ملل ۱۹۵۹ و نهایتاً مهمترین سند بینالمللی که مصوب مجمع عمومی سازمان ملل متحد به سال ۱۹۸۹ میباشد «پیماننامه حقوق کودک» است. این پیماننامه که به امضا و تصویب اکثر ملل عضو درآمده و به همین جهت جنبه الزامآور پیداکرده است. مهمترین سند و منبع در تدوین چهارچوبهای سیاست اجتماعی و کیفری کشورهای عضو در تدوین حقوق کیفری کودکان محسوب میگردد. از نظر کنوانسیون حقوق کودک، منظور از طفل فرد زیر ۱۸ سال است، مگر اینکه سن بلوغ طبق قانون داخلی هر کشور کمتر تعیین شده باشد.
بنابراین طبق این معاهده تشخیص اینکه طفل کیست نسبتاً به قوانین داخلی هر کشوری متفاوت است.
باید توجه داشت، در بعضی کشورها، طفل شخصی است که از نظر سن پایینتر از معیار مشخص شده در معاهده حقوق کودک است و این مسئله خود، موجب نادیده گرفتن حقوق طفل خواهد شد.
باید توجه نمود، ماده (۱) معاهده حقوق کودک سن طفل را بهطورکلی بیان نموده و در این زمینه بین وضعیت حقوقی و کیفری اطفال اشاره میکند، سن ۱۸ سال را ملاک میداند و این مورد را به قوانین داخلی و ملی منوط نمینمایند.
بند (الف) ماده ۳۷ معاهده حقوق کودک تصریح می کند که برای اطفال زیر ۱۸ سال نباید مجازات سنگین (مثل اعدام) در نظر گرفت و همچنین مجازت حبس ابد بدون امکان بخشودگی و عفو در این مورد را ممنوع اعلام میدارد که خود مثبت این ادعاست. با توجه به این موارد درمییابیم که مقررات اسناد ملل متحد (اسناد لازمالاجرا و اسناد ارشادی) که برای اطفال بزهکار در نظر گرفته شده، مربوط به افراد زیر ۱۸ سال است. البته در این اسناد گاهی اصطلاح طفل، گاه اصطلاح نوجوان و در برخی از موارد جوان به کار برده شده است. از میان این عناوین فرد جوان در اسناد مذکور تعریف نشده، ولی مفهوم طفل و نوجوان بهطور کامل تبیین گردیده است.
هرچند که در تعریف فرد نوجوان به این مورد اشاره شده که نوجوان اعم است از کودک و جوان، ممکن است منظور نویسندگان این قواعد از به کار بردن لفظ جوان، اطفال بزرگسال باشد، زیرا بهطورکلی میتوانیم اطفال را به دو دسته کمسال و بزرگسال تقسیم کنیم، که به هر حال طفل بزرگسال میتواند دربرگیرنده نوجوان و جوان نیز باشد.
باید خاطر نشان کرد که حدود و ثغور سن طفل، با در نظر گرفتن نظامهای حقوقی خاص تعیین میگردد. این مورد به صراحت در اسناد سازمان ملل متحد، بهویژه ماده ۱ معاهده حقوق کودک نیز ذکر گردیده و بدین ترتیب احترام به نظامهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حقوقی کشورهای عضو کاملاً رعایت شده است. این امر موجب میشود که در تعریف نوجوان بهطور کامل تنوع سنی وسیعی از ۷ تا ۱۸ سال یا بالاتر پیش آید. چنین تنوعی به لحاظ وجود نظامهای مختلف قضایی ملی، اجتناب ناپذیر به نظر میرسد و از تأثیر این مقررات مربوط به اطفال بزهکار نمیکاهد.
این اختیار در تعیین سن کودکان اگرچه به منظور اعتبار بخشیدن به حقوق داخلی کشورهاست، اما آزادی عمل در تقلیل سن کودکان و با تعیین معیار سنی مسئولیت کیفری بدون هیچگونه محدودیتی میتواند موجب نادیده گرفتن حقوق اطفال گردد.
مهمترین اسنادی که بعد از جنگ جهانی دوم به حقوق کودکان و نوجوانان توجه داشته و در خلال آن ها فکر جلوگیری از تجاوز به حقوق، حفظ و حمایت کلی از حقوق آن ها و پیشگیری از ارتکاب جرم یا تکرار جرم و اصلاح و تربیت اطفال و نوجوانان به وضوح پیداست عبارتاند از: