ز حّد گذشت جدایی میان ما ای دوست بیا بیا که غلام تو ام بیا ای دوست
اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست
سرم فدای قفای ملامت است چه باک گرم بُود سخن دشمن از قفا ای دوست
به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی به خون خلق اگر تشنه یی هلا ای دوست
چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد به شرعم از تو ستانند خونبها ای دوست
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر به حق آنکه نیم یار بی وفا ای دوست
هزار سال پس از مرگ من چو باز آیی زخاک نعرۀ برآرم که مرحَبا ای دوست
غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت مکن که دست بر آرم به رَبَّنا ای دوست
اگر به خوردن خون آمدی هلا بر خیز و اگر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
بساز با من رنجور نا توان ای یار ببخش بر من مسکین بی نوا دوست
حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست
درون مایه اصلی غزل :
آنچه در این غزل به نظر می رسد، درگیر عاطفی و عشقی میان عاشق «سعدی» و معشوق، سعدی سررشته کلام را با معشوق، با بیان طولانی شدن جدایی و فراق، آغاز کرده و اینکه دست از دامن معشوق بر نمیدارد حتی اگر بمیرد و سالها در زیر خاک باشد. باز گر معشوق به سراغش بیاید، از گورش فریاد شوق خوش آمدی سر می دهد. سعدی در راه عاشقی از جهان چشم پوشی کرده و خود را آماده تمام بلاها و سرزنشها کرده است و در این راه جانش را گذاشته است. از معشوق حّق وفاداری و گذشتن از ظلم و رحم کردن طلب کرده و سزاوار بودنش سعدی را هم دلیل و فاداری خویش می داند، و می گوید ای یار با من جفا نکن تا گله و شکایت تو را پیش خدا بازگو کنم با این حال سعدی خود را تسلیم حکم معشوق می داند، با این حال سعدی خود را تسلیم حکم معشوق می داند و می گوید چه برای رحم کردن بیایی و چه برای کشتن، حاضرم. و اینکه سعدی نمی تواند درد غم عشق خود را با دشمنان بازگو کند، فقط یار است که محرم راز سعدی می باشد و اگر یار گوش ندهد برای سعدی چاره ای پیدا نمی شود، باید اضافه کنم که استعمال آرایه درونی و برونی، خاص سبک دورۀ سعدی یعنی سبک عراقی ست پس سخن کوتاه کرده و به تحلیل غزل می پردازیم.
بافت معنایی غزل و آرایه های ادبی :
بیت اول : روی سخن سعدی با معشوق زیبا روی است و می گوید: ای معشوق مدّت جدایی و فراق ما لز حّد خارج شده و طولانی گشت، دیگر بیا که من بنده و فرمانبردار تو هستم ای معشوق من، بیا بیا: فعل امری و تاکیدی /
بیت دوم :
اگر همه جهان (به خاطر اینکه عاشقت شدم)، دشمن من شوند، از تو (ای معشوق) منصرف نمی شوم و تو را رها نمی کنم، مگر اینکه با شمشیر اجل بمیرم. جهان : مراد مردم جهان است مردم حذف به قرینه لفظی شده است / تیغ مرگ: تشبیه صریح، شمشیر مرگ. / دست به دامن: کنایه از رها نکردن چیزی و طلب کردن چیزی /دامن تو: اضافۀ تخصیصی / همه: قید مقدار /
بیت سوم :
ای معشوق من سرم را قربانی ضربه های سرزنش کرده ام و بلای سرزنش را پذیرفته ام : پروایی ندارم اگر بدگویان و بدخواهان پشت سرم بد گویی می کنند. قفا : جناس تکرار / قفای ملامت : تشبیه صریح / قفا: پس گردن، در معنای مجازی آزار و بلا/
بیت چهارم :
ای معشوق تو با ناز و کرشمه راه می روی، بدان که مردم جهان را نابود میکنی، اگر هم به خون عاشق خود تشنه هستی و می خواهی او را بکشی، زود باش (همینقدر کافیست که با ناز راه بروی)با ناز راه برو. خرامیدن : راه رفتن، قید حالت / به خون کسی تشنه بودن : کنایه از قصد جان کسی را داشتن و خیلی سخت با کسی بد بودن / خسته : مجروح و درد مند، قید حالت / ای ندا دوست : منادا/
بیت پنجم :
ای معشوق داغ حسرت تو چنان دلم را سوزانده است که اگر اجلم برسد و بمیرم (در واقع خونم به گردن توست و تو هستی که باعث مرگم شده ای و مرا کشته ای)و طبق موازین شرعی باید دیده ام را از تو بگیرند.
داغ: در معنای مجازی غصه، اندوه، حسرت / به شرعم : به شرع، طبق موازین شرعی/ خونبها: مبلغی که در ازای خون مقتول به بازماندگان او می دهند، دیه /
بیت ششم :
ای معشوق به پیمان عشق خود پایبند باش و از ظلم کردن به من عاشق پرهیز کن و به من رحم کن، به خاطر اینکه من وفادار به عشق تو هستم (و این وفاداری مرا سزاوار رحم و مروّت تو می کند). جفاء بیوفایی، بی مهری، آزار و ظلم/بگذر:دست بردار، چشم پوشی کن، منصرف شو/وفا:جناس تکرار/وفا وجفا:سجع متوازی هم وزن ویکسان/نِیَم:نیستم/وفاوبی وفایی:تضاد/
بیت هفتم:
ای معشوق حتی اگر هزار سال پس از مرگ من بر سر خاک گورم بیایی از دل گور فریاد میزنم و می گویم خوش آمدی ای یار. چو:وقتی/خاک:گور/که:در اینجا بیانی است/مرحبا:خوش آمدی ای یار. قید تحسین است/هزار سال:قید زمان/مرگ من:اضافۀ اقترانی/
بیت هشتم:
غم عشق تو دست به کار شد وبرای نشان دادن قدرت خویش، اشک خونین از چشم من روان کرد، ای معشوق با من این کار را نکن وگرنه دست به دعا بر می دارم وبه درگاه خدا شِکوه می کنم. (دست بر آورن): به کنایه یعنی قدرت و توان خود را نشان دادن، مشغول به انجام کاری شدن ولی در مصرع دوم به معنای بلند کردن دستها برای دعاست/غم تو:اضافه تخصیصی ست/خون چشمم:اضافه ی تخصیصی ست/مکن:فعل امر منفی/دست بردارم به ربّنا:دست دعا بلند کنم، از خدا بخواهم. /
بیت نهم:
ای معشوق اگر آمدی که خون مرا بخوری (مرا بکُشی و زجر دهی)زود باش، عجله کن، و اگر هم برای عاشق کردن من آمدی (برای اسیر کردن من آمدی)بیا و تشریف بیاور ای معشوق. خوردنِ خون:کنایه از کشتن کسی، اینکه معشوق خون عاشق را می خورد. به این معناست که عاشق را تا حّد مرگ زجر وآزار میدهد/ هَلا: ندایی برای آگاهانیدن و تشویق کسی برای کاری)یالّا عجله کن، زود باش (برگ نیستی، ۱۸۸:۱۳۸۰).
بیت دهم :
مُدارا کن، تحمّل کن من بیمار عشق و دردمند را ای معشوق ، به من رحم کن که فقیر و نیازمند هستم ای معشوق/بساز :کنایه از مدارا کن است/رنجور، مسکین، ناتوان، بی نوا:مراعات نظیر/
بیت یازدهم:
ای معشوق اگر به سخن سعدی گوش ندهی کاری از دست او بر نمی آید، زیرا شرح غم و غصّه ی خود را که نمی توان به دشمنان وبدگویان باز گو کرد. حدیث سخن /ماجرا:سرگذشت در اینجا یعنی شرح غم و غصه /حدیث سعدی:اضافه تخصیصی/
وزن غزل:
این غزل بر وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن و در بحر مضارع مثمن مقبوض مخبون اصلم سروده شده است.
قافیه:
کلمات قافیه در این غزل عبارتند از (بیا، رها، قفا، هلا، خونبها، وفا، مرحبا، ربنا، بیا ، نوا)و کلمه ردیف (ای دوست)می باشد.
ویژگی سبکی:
سعدی در عین سادگی کلام و هنری و ظریف توانسته است غزلی متعادل با دشوار یهای سبک عراقی با بیان بدیع ژرف پشت پرده مانور داده است، در هر حال سعدی زبان ساده و روان را معیار فصاحت و بلاغت دانسته و بدان عمل کرده است.
۴-۱-۲۲٫
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرمّی ست ما و غم روی دوست
ولوله در شهر نیست جُز شکن زلف یار
فتنه در آفاق نیست جُز خم ابروی دوست
داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار
مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست
دوست به هندوی خود گر بپزیرد مرا
گوش من و تا به حشر حلقهء هندوی دوست
گر متفرّق کنند خاک من اندر جهان
باد نیارد رُبود گرد من از کوی دوست
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 02:31:00 ب.ظ ]